۲۰ مطلب با موضوع «در محضر قرآن :: جزء بیست و سوم قرآن کریم» ثبت شده است

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۶۱ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۶۱ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۶۱ قرآن کریم

(آیه ۲۲)- به دنبال این درس بزرگ توحید و معاد به مقایسه‏ اى در میان مؤمن و کافر پرداخته تا این حقیقت را روشن سازد که قرآن و وحى آسمانى نیز همچون دانه‏ هاى باران است که بر سرزمین دلها نازل مى‏شود، همان گونه که تنها زمینهاى آماده از قطرات حیاتبخش باران منتفع مى‏شود تنها دلهائى از آیات الهى بهره مى‏گیرد که در سایه لطف او و خودسازى آمادگى و گسترش پیدا کرده است.
مى‏فرماید: «آیا کسى که خدا سینه‏ اش را براى اسلام گشاده است و بر فراز مرکبى از نور الهى قرار گرفته» همچون کوردلان گمراه است؟! (أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ).
سپس مى‏افزاید: «واى بر آنها که قلبهائى سخت در برابر ذکر خدا دارند» (فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ).
نه مواعظ سودمند در آن مؤثر است، نه انذار و بشارت، نه آیات تکاندهنده قرآن آن را به حرکت در مى‏آورد.
آرى «آنها در گمراهى آشکارى هستند» (أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
به دلهائى که در برابر نور حق و هدایت انعطافى از خود نشان نمى‏دهد، و نرم و تسلیم نمى‏گردد، و نور هدایت در آن نفوذ نمى‏کند «قلبهاى قاسیه» یا قساوتمند گفته مى‏شود، و در فارسى از قساوت به سنگدلى تعبیر مى‏کنیم.
در روایتى مى‏خوانیم که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «نشانه شرح صدر توجه به سراى جاوید، و جدا شدن از سراى غرور، و آماده گشتن براى استقبال از مرگ پیش از نزول آن است».

(آیه ۲۳)- شأن نزول:
نقل کرده ‏اند که: روزى جمعى از صحابه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله که ملالت خاطرى پیدا کرده بودند عرض کردند: اى رسول خدا! چه مى‏شد حدیثى براى ما بیان مى‏کردى تا زنگار ملالت از دلهاى ما بزداید؟
در اینجا آیه نازل شد و قرآن را به عنوان «أَحْسَنَ الْحَدِیثِ» معرفى کرد.
تفسیر:
در آیات گذشته سخن از بندگانى در میان بود که مطالب را مى‏شنوند و بهترین آنها را برمى‏گزینند، در اینجا به همین مناسبت سخن از قرآن به میان مى‏آید تا ضمن تکمیل بحثهاى گذشته حلقه‏هاى توحید و معاد را با ذکر دلائل «نبوت» تکامل بخشد.
نخست مى‏گوید: «خداوند بهترین سخن را نازل کرده است» (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ).
سپس به شرح مزایاى قرآن پرداخته و ضمن بیان سه توصیف امتیازات بزرگ این کتاب آسمانى را شرح داده، مى‏فرماید: «کتابى است که آیاتش (در لطف و زیبائى و عمق و محتوا) همانند یکدیگر است» (کِتاباً مُتَشابِهاً).
منظور از «متشابه» در اینجا کلامى است که قسمتهاى مختلف آن با یکدیگر همرنگ و هماهنگ مى‏باشد، هیچ گونه تضاد و اختلافى در میان آن نیست، خوب و بد ندارد.
این درست بر خلاف کلمات انسانهاست که هر قدر در آن دقت شود هنگامى که گسترده و وسیع گردد خواه ناخواه اختلافات و تناقضها و تضادهائى در آن پیدا مى‏شود، بررسى آثار نویسندگان معروف و بزرگ اعم از نثر و نظم نیز گواه زنده این مطلب است.
سپس مى‏ افزاید: ویژگى دیگر این کتاب این است که: «آیاتى مکرر دارد» با تکرارى شوق‏انگیز (مَثانِیَ).
این تعبیر ممکن است اشاره به تکرار مباحث مختلف داستانها، سرگذشتها، مواعظ و اندرزها بوده باشد، اما تکرارى که هرگز ملالت‏آور نیست، بلکه شوق انگیز است و نشاط آفرین، و این یکى از اصول مهم فصاحت است.
بعد از این توصیف به آخرین ویژگى قرآن در این بحث یعنى مسأله نفوذ عمیق و فوق العاده آن پرداخته، مى‏گوید: «از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانى که از پروردگارشان مى‏ترسند مى‏افتد برون و درونشان نرم و متوجه ذکر خدا مى‏شود» (تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ).
چه ترسیم جالب و زیبائى از نفوذ عجیب آیات قرآن در دلهاى آماده، نخست در آن خوف و ترسى ایجاد مى‏کند، خوفى که مایه بیدارى و آغاز حرکت است، و ترسى که انسان را متوجه مسؤولیتهاى مختلفش مى‏سازد.
در مرحله بعد حالت نرمش و پذیرش سخن حق به او مى‏بخشد و به دنبال آن آرامش مى‏یابد.
در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نقل شده که فرمود: «هنگامى که بدن بنده‏اى از خوف خدا لرزان شود گناهش فرو مى‏ریزد همان گونه که برگ خشک از درختان».
در پایان آیه، بعد از بیان این اوصاف مى‏گوید: «این هدایت الهى است که هر کس را بخواهد با آن راهنمایى مى‏کند» (ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ).
درست است که قرآن براى هدایت همگان نازل شده اما تنها حق طلبان و حقیقت جویان و پرهیزگاران از نور هدایتش بهره مى‏گیرند، و آنها که تاریکى تعصب و لجاجت بر روح آنها حکم فرماست نه تنها بهره‏اى از آن نمى‏گیرند، بلکه بر اثر عناد و دشمنى بر ضلالتشان افزوده مى‏شود.
لذا در دنبال این سخن مى‏فرماید: «و هر کس را خداوند گمراه سازد راهنمائى براى او نخواهد بود» (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ).
ضلالتى که پایه‏هاى آن به دست خود او گذارده شده، و زیر بنایش بوسیله اعمال نادرستشان استحکام یافته، و به همین دلیل کمترین منافاتى با اصل اختیار و آزادى اراده انسانها ندارد.

(آیه ۲۴)- در این آیه گروه ظالمان و مجرمان را با گروه مؤمنانى که وضع حالشان قبلا بیان شد مقایسه مى‏کند، تا در این مقایسه واقعیتها بهتر روشن گردد، مى‏فرماید: «آیا کسى که با صورت خود عذاب دردناک (الهى) را در روز قیامت دور مى‏سازد» همانند کسى است که هرگز آتش دوزخ به او نمى‏رسد (أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
حال ظالمان دوزخى در آن روز به گونه‏اى است که باید با صورت از خود دفاع کنند، چرا که دست و پاى آنها در غل و زنجیر است.
سپس در پایان آیه مى‏افزاید: در آن روز «به ظالمان گفته مى‏شود: بچشید آنچه را به دست مى‏آوردید» و انجام مى‏دادید! (وَ قِیلَ لِلظَّالِمِینَ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ).
آرى! فرشتگان عذاب این واقعیت دردناک را براى آنها بیان مى‏کنند که اینها همان اعمال شماست که در کنار شما قرار گرفته، و آزارتان مى‏دهد.

(آیه ۲۵)- آنچه تاکنون گفته شد اشاره کوتاهى بود به عذابهاى دردناک آنان در قیامت و در این آیه سخن از عذاب دنیاى آنها مى‏گوید، مبادا تصور کنند که در این زندگى دنیا در امان خواهند بود، مى‏فرماید: «کسانى که قبل از آنها بودند نیز.
(آیات ما را) تکذیب نمودند، و عذاب (الهى) از جائى که فکر نمى‏کردند به سراغشان آمد» (کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ).

(آیه ۲۶)- در این آیه نشان مى‏دهد که عذاب دنیوى آنها تنها جنبه جسمانى نداشته، بلکه کیفر روانى نیز بوده است، مى‏فرماید: «خداوند خوارى را در زندگى این دنیا به آنها چشانید» (فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا).
آرى! اگر انسان گرفتار مصیبتى شود اما آبرومند و سر بلند جان بسپارد مهم نیست، مهم آن است که با خوارى و ذلت جان دهد، و با بى‏آبروئى و رسوائى گرفتار چنگال عذاب شود.
ولى با این همه «عذاب آخرت شدیدتر است اگر مى‏دانستند» (وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).
تعبیر به «اکبر» (بزرگتر) کنایه از شدت و سختى عذاب است.

(آیه ۲۷)- قرآنى که هیچ کژى در آن نیست

در اینجا همچنان بحث از قرآن مجید و ویژگیهاى آن است و بحثهاى گذشته را در این زمینه تکمیل مى‏کند.
نخست از مسأله جامعیت قرآن چنین سخن مى‏گوید: «ما براى مردم در این قرآن از هر نوع مثلى زدیم» (وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ).
از سرگذشت دردناک ستمگران و سرکشان پیشین، از عواقب هولناک گناه، از انواع پندها و اندرزها، از اسرار خلقت و نظام آفرینش، از احکام و قوانین متقن، خلاصه هر چه براى هدایت انسانها لازم بود در لباس امثال براى آنها شرح دادیم.
«شاید متذکر شوند» و از راه خطا به راه راست بازگردند (لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ).

(آیه ۲۸)- سپس به توصیف دیگرى از قرآن پرداخته، مى‏گوید: «قرآنى است فصیح و خالى از هر گونه کجى و نادرستى» (قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ).
در پایان آیه مى‏گوید: هدف از نزول قرآن با این همه اوصاف این بوده است که «شاید آنها (مردم) پرهیزکارى پیشه کنند» (لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).

(آیه ۲۹)- سپس قرآن به ذکر مثالى از این امثال پرداخته و سرنوشت موحد و مشرک را در قالب مثلى گویا و زیبا چنین ترسیم مى‏کند: «خداوند مثالى زده است:
مردى را که مملوک شریکانى است که در باره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند» (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ). و هر کدام او را به کارى دستور مى‏دهد.
و از آن بدتر این که براى تأمین نیازهاى زندگى این یکى او را به دیگرى حواله مى‏دهد، و آن دیگر به این، و از این نظر نیز محروم و بیچاره و بى‏نوا و سرگردان است «و مردى که تنها تسلیم یک نفر است» (وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ).
خط و برنامه او مشخص، صاحب اختیار او معلوم است، نه گرفتار تردید است و نه سرگردانى، نه تضاد و نه تناقض، با روحى آرام گام برمى‏دارد.
«آیا این دو یکسانند»؟! (هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا).
و این گونه است حال «مشرک» و «موحد»: مشرکان در میان انواع تضادها و تناقضها غوطه‏ورند، هر روز دل به معبودى مى‏بندند، اما موحدان دل در گرو عشق خدا دارند، از تمام عالم او را برگزیده ‏اند.
و در پایان آیه مى‏ افزاید: «حمد مخصوص خداست» (الْحَمْدُ لِلَّهِ).
«ولى بیشتر آنان نمى‏ دانند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ). و با وجود این دلائل روشن به خاطر حبّ دنیا و شهوات سرکش به حقیقت راه نمى‏برند.

(آیه ۳۰)- به دنبال بحثى که در آیات گذشته پیرامون توحید و شرک بود در این آیه سخن از نتایج توحید و شرک در صحنه قیامت مى‏گوید.
نخست از مسأله «مرگ» که دروازه قیامت است شروع مى‏کند، و عمومیت قانون مرگ را نسبت به همه انسانها روشن ساخته، مى‏گوید: «تو مى‏میرى، و آنها نیز خواهند مرد»! (إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ).
آرى «مرگ» از مسائلى است که همه انسانها در آن یکسانند.
بعضى از مفسران گفته‏اند: دشمنان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله انتظار مرگ او را مى‏کشیدند و خوشحال بودند که سر انجام او خواهد مرد! قرآن در این آیه به آنها پاسخ مى‏گوید که اگر پیامبر بمیرد آیا شما زنده مى‏ مانید؟

(آیه ۳۱)- سپس بحث را به دادگاه قیامت برده، مخاصمه بندگان را در صحنه محشر مجسّم مى‏کند، و مى‏فرماید: «سپس شما روز قیامت نزد پروردگارتان مخاصمه مى‏ کنید» (ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ).
آیات بعد نشان مى ‏دهد که این مخاصمه در میان پیامبران و مؤمنان از یک سو، و مشرکان و مکذبان از سوى دیگر خواهد بود.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۰۷۴
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۶۰ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۶۰ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۶۰ قرآن کریم

(آیه ۱۱)- در پنجمین دستور سخن از مسأله اخلاص، و توحید خالص از هر گونه شائبه شرک، به میان آمده، اما در اینجا لحن کلام عوض مى‏شود و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از وظائف و مسؤولیتهاى خودش سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «بگو: من مأمورم که خدا را پرستش کنم در حالى که دینم را براى او خالص کرده باشم» (قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ).

(آیه ۱۲)- سپس به ششمین دستور اشاره کرده، مى‏افزاید: «و مأمورم که نخستین مسلمان باشم»! (وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ).

(آیه ۱۳)- هفتمین و آخرین دستور که مسأله خوف از مجازات پروردگار در روز قیامت است نیز با همین لحن عنوان شده، مى‏فرماید: «بگو: من اگر نافرمانى پروردگارم کنم از عذاب روز بزرگ (قیامت) مى‏ترسم» (قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).
تا این حقیقت روشن شود که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نیز بنده‏اى از بندگان خدا است، او نیز مأمور به پرستش خالصانه است و از کیفر الهى خائف مى‏باشد، و این خود نشانه روشنى بر عظمت و حقانیت اوست.

(آیه ۱۴)- بعد از ذکر برنامه هفت ماده‏اى آیات فوق (تقوا، احسان، هجرت، صبر، اخلاص، تسلیم، و خوف) از آنجا که مسأله اخلاص مخصوصا در برابر انگیزه‏هاى مختلف شرک ویژگى خاصى دارد بار دیگر براى تأکید به سراغ آن رفته، و با همان لحن مى‏فرماید: «بگو: تنها خدا را مى‏پرستم در حالى که دینم را براى او خالص مى‏کنم» (قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی).

(آیه ۱۵)- «شما هر کس را جز او مى‏خواهید بپرستید» (فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ).
سپس مى‏افزاید: «بگو: این راه، راه زیانکاران است چرا که) زیانکاران واقعى آنانند که سرمایه وجود خویش و بستگانشان را در روز قیامت از دست داده‏اند»! (قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
نه از وجود خویش بهره‏اى گرفتند، و نه از سرمایه عمر نتیجه‏اى، نه خانواده و فرزندانشان وسیله نجات آنها هستند و نه مایه آبرو و شفاعت در پیشگاه حق، تازه در برابر از دست دادن این سرمایه‏هاى عظیم، سخت‏ترین و دردناکترین عذاب را براى خود فراهم ساخته‏اند.
«آگاه باشید زیان آشکار همین است»! (أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ).

(آیه ۱۶)- در این آیه یکى از چهره‏ هاى زیان آشکار آنها را این گونه توصیف مى‏کند: «براى آنها از بالاى سرشان سایبانهائى از آتش، و در زیر پایشان نیز سایبانهائى» از آتش است! (لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ).
و به این ترتیب آنها از هر طرف با شعله ‏هاى آتش محاصره شده‏اند، چه خسرانى از این بالاتر؟ و چه عذابى از این دردناکتر؟! این در حقیقت تجسمى از حالات دنیاى آنهاست که جهل و کفر و ظلم به تمام وجودشان احاطه کرده بود، و از هر سو آنها را مى‏پوشاند.
سپس براى تأکید و عبرت مى افزاید: «این چیزى است که خداوند با آن بندگانش را مى‏ترساند، اى بندگان من! از نافرمانى من بپرهیزید»! (ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ یا عِبادِ فَاتَّقُونِ).
تعبیر به «عباد» (بندگان) اشاره به این است که اگر خداوند تهدیدى به عذاب مى‏کند آن هم به خاطر لطف و رحمت اوست، تا بندگان حق گرفتار چنین سرنوشت شومى نشوند.

(آیه ۱۷)- بندگان حقیقى خدا: باز در اینجا، قرآن از روش مقایسه بهره‏گیرى کرده، و در مقابل مشرکان متعصب و لجوجى که سرنوشتى جز آتش دوزخ ندارند سخن از بندگان خاص و حقیقت جوى پروردگار به میان آورده، مى‏گوید: و کسانى که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوى خدا بازگشتند بشارت از آن آنهاست» (وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏).
«اجتناب از طاغوت» دورى از هر گونه شرک و بت پرستى و هوى پرستى و شیطان پرستى و تسلیم در برابر حاکمان جبّار و سلطه گران ستمکار را فرا مى‏گیرد و «أَنابُوا إِلَى اللَّهِ» جامع روح تقوا و پرهیزکارى و ایمان است، و البته چنین کسانى در خور بشارتند.
سپس براى معرفى این بندگان ویژه مى‏گوید: «پس بندگان مرا بشارت ده» (فَبَشِّرْ عِبادِ).

(آیه ۱۸)- «همان کسانى که سخنان را مى‏شنوند، و از نیکوترین آنها پیروى مى‏کنند» (الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ).
«آنها کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند» (أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ).
این دو آیه که به صورت یک شعار اسلامى درآمده، آزاد اندیشى مسلمانان، و انتخابگرى آنها را در مسائل مختلف به خوبى نشان مى‏دهد.

(آیه ۱۹)- و از آنجا که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به هدایت گمراهان و مشرکان سخت علاقه داشت، و از انحراف آنها که گوش شنوا در برابر حقایق نداشتند رنج مى‏برد این آیه به او از طریق بیان این حقیقت که این عالم، عالم آزادى و امتحان است، و گروهى سر انجام مستوجب آتشند دلدارى داده، مى‏گوید: «آیا تو مى‏توانى کسى را که فرمان عذاب الهى در باره او قطعى شده رهایى بخشى، آیا تو مى‏توانى کسى را که در درون آتش است برگیرى و نجات دهى؟ (أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ).
بدیهى است قطعى شدن فرمان عذاب در باره این گروه جنبه اجبارى نداشته، بلکه به خاطر اعمالى است که مرتکب شده‏اند.

(آیه ۲۰)- اما براى شادى قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و امیدوارى مؤمنان، در این آیه چنین مى‏گوید: «ولى آنها که تقواى الهى پیشه کردند غرفه‏هایى در بهشت دارند که بر فراز آنها غرفه‏هاى دیگرى بنا شده» (لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ).
اگر دوزخیان در میان پرده‏هاى آتش قرار دارند، بهشتیان غرفه‏هایى دارند بر فراز غرفه‏ها، و قصرهایى بر فراز قصرها، چرا که دیدن منظره گلها و آبها و نهرها و باغها از فراز غرفه‏ها لذت بخش و دلپذیرتر است.
این غرفه‏هاى زیباى بهشتى با نهرهائى که از زیر آن جارى مى‏شود تزیین شده لذا در دنباله آیه مى‏فرماید: «و از زیر آنها نهرها جارى است» (تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
آرى «این وعده الهى است، و خداوند در وعده خود تخلّف نمى‏کند» (وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعادَ).

(آیه ۲۱)- در این آیه بار دیگر قرآن به دلائل توحید و معاد باز مى‏گردد، و بحثهایى را که در آیات گذشته پیرامون کفر و ایمان بود تکمیل مى‏کند.
روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، به عنوان سرمشقى براى همه مؤمنان، مى‏فرماید: «آیا ندیدى که خداوند از آسمان آبى فرستاد و آن را بصورت چشمه‏هائى در زمین وارد نمود»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابِیعَ فِی الْأَرْضِ).
قطره‏هاى حیاتبخش باران از آسمان نازل مى‏شود، قشر «نفوذ پذیر» زمین آنها را به درون مى‏پذیرد و تا به قشر «نفوذ ناپذیر» مى‏رسد آنها را متوقف مى‏سازد و ذخیره مى‏کند، سپس بصورت چشمه‏ها و قناتها و چاهها بیرون مى‏فرستد.
بعد مى‏افزاید: «سپس با آن زراعتى را خارج مى‏سازد که رنگهاى مختلف دارد» (ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ).
هم انواع آن مختلف است، همچون گندم و جو و برنج و ذرت، و هم کیفیتهاى آن متفاوت است، و هم رنگ ظاهرى آن، بعضى سبز تیره، بعضى سبز کمرنگ، بعضى داراى برگهاى پهن و گسترده، و بعضى برگهاى باریک و لطیف و همچنین ...!
بعد به مراحل دیگر حیات این گیاه پرداخته، مى‏گوید: «بعد آن گیاه خشک مى‏شود به گونه‏اى که آن را زرد و بى‏روح مى‏بینى»! (ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا).
تند باد از هر سو مى‏وزد، و آن را که سست شده است از جا مى‏کند «سپس آن را درهم شکسته و خرد مى‏کند» (ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً).
«در این مثال تذکرى است براى خردمندان» از ناپایدارى دنیا (إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِأُولِی الْأَلْبابِ).
تذکرى است از نظام حسابشده و با عظمت عالم هستى و ربوبیت پروردگار در این صحنه عظیم، و نیز تذکرى است از پایان زندگى و خاموش شدن شعله‏هاى حیات، و سپس مسأله رستاخیز، و تجدید حیات مردگان.


منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۲۷۵
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۹ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۹ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۵۹ قرآن کریم

(آیه ۶)- همه شما را از نفس واحدى آفرید: باز در اینجا سخن از آیات عظمت آفرینش خداوند و بیان قسمت دیگرى از نعمتهاى گوناگون او در مورد انسانهاست.
نخست از آفرینش انسان سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «او شما را از یک نفس آفرید، و همسرش را از (باقیمانده گل) او خلق کرد» (خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها).
آفرینش همه انسانها از «نفس واحد» اشاره به مسأله آفرینش آدم جد نخستین ماست، که این همه افراد بشر با تنوع خلقت، و خلق و خوى متفاوت، و استعدادها و ذوقهاى مختلف، همه به یک ریشه باز مى‏گردد که آن «آدم» است.
تعبیر به «ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» در واقع اشاره به این است که خدا آدم را آفرید سپس همسرش را از باقیمانده گل او خلق کرد.
لازم به یادآورى است که آفرینش همسر آدم از اجزاى وجود خود آدم نبوده بلکه از باقیمانده گل او صورت گرفته است، چنانکه در روایات اسلامى به آن تصریح شده.
بعد از آن به مسأله آفرینش چهار پایان که از وسائل مهم زندگى انسانهاست- از یک سو براى تغذیه خود از شیر و گوشت آنها استفاده مى‏کنند، و از سوى دیگر از پوست و پشم آنها لباس و انواع وسائل زندگى مى‏سازند، و از سوى سوم به عنوان مرکب و وسیله حمل و نقل از آنها بهره مى‏گیرند- اشاره کرده، مى‏فرماید: «و براى شما هشت زوج از چهار پایان ایجاد کرد» (وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ).
منظور از «هشت زوج» گوسفند و بز نر و ماده، شتر و گاو نر و ماده است.
سپس به حلقه دیگرى از حلقه‏هاى آفرینش پروردگار که تطورات خلقت جنین بوده باشد پرداخته، مى‏گوید: «او شما را در شکم مادرانتان آفرینشى بعد از آفرینش دیگر در میان تاریکیهاى سه گانه مى‏بخشد» (یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ).
ظلمتهاى سه گانه اشاره به ظلمت شکم مادر، و ظلمت رحم، و مشیمه (کیسه مخصوصى که جنین در آن قرار گرفته است) مى‏باشد که در حقیقت سه پرده ضخیم است که بر روى جنین کشیده شده.
سید الشهدا، امام حسین علیه السّلام در دعاى معروف «عرفه» به هنگام برشمردن نعمت و قدرت خداوند به پیشگاه او چنین عرض مى‏کند: «آغاز آفرینش مرا از قطرات ناچیز منى قرار دادى، سپس مرا در ظلمتهاى سه گانه، در میان گوشت و پوست و خون ساکن نمودى، آفرینش مرا آشکار نساختى، و در آن مخفیگاه به تطورات خلقتم ادامه دادى، و هیچیک از امور حیاتى مرا به من واگذار نکردى، سپس مرا به دنیا کامل و سالم منتقل ساختى».
در پایان آیه و بعد از ذکر حلقه‏هاى سه گانه توحیدى پیرامون خلقت انسان، و چهارپایان، و تطورات جنین، مى‏گوید: «این است خداوند، پروردگار شما که حکومت (عالم هستى) از آن اوست، هیچ معبودى جز او نیست پس چگونه از راه حق منحرف مى‏شوید»؟! (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ).
گوئى انسان را بعد از مشاهده این آثار بزرگ توحیدى به مقام شهود ذات پروردگار رسانده، سپس به ذات مقدسش اشاره کرده، مى‏گوید: «این است خداوند و معبود و پروردگار شما»
با صد هزار جلوه برون آمدى که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

(آیه ۷)- بعد از ذکر این نعمتهاى بزرگ پروردگار، در این آیه به مسأله «شکر و کفران» پرداخته و جوانب آن را مورد بررسى قرار مى‏دهد.
نخست مى‏گوید: نتیجه کفران و شکر شما به خودتان باز مى‏گردد «اگر کفران کنید، خداوند از شما بى‏نیاز است» و همچنین اگر شکر نعمت او را به جا آورید نیازى به آن ندارد (إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ).
سپس مى‏افزاید: این غنا و بى‏نیازى پروردگار مانع از آن نیست که شما را مکلف به شکر و ممنوع از کفران سازد، چرا که «تکلیف» خود لطف و نعمت دیگرى است، آرى «او هرگز کفران را براى بندگانش نمى‏پسندد، و اگر شکر او را به جا آورید آن را براى شما مى‏پسندد» (وَ لا یَرْضى‏ لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ).
بعد از بیان این دو مطلب به مسأله سومى در این رابطه مى‏پردازد، و آن «مسؤولیت هر کس در برابر عمل خویش است» چرا که مسأله «تکلیف» بدون این معنى کامل نمى‏شود، مى‏فرماید: «و هیچ گنهکارى گناه دیگرى را بر دوش نمى‏کشد»! (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏).
و از آنجا که تکلیف بدون کیفر و پاداش معنى ندارد، در مرحله چهارم به مسأله معاد اشاره کرده، مى‏گوید: «سپس بازگشت همه شما به سوى پروردگارتان است، و او شما را از آنچه انجام مى‏دادید آگاه مى‏سازد» (ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
و چون مسأله محاسبه و جزا بدون علم و آگاهى از اسرار نهان امکان پذیر نیست، آیه را با این جمله پایان مى‏دهد: «چرا که او به آنچه در سینه‏هاست آگاه است» (إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
و به این ترتیب مجموعه‏اى از فلسفه تکلیف و خصوصیات آن، و همچنین مسؤولیت انسانها و مسأله جزا و پاداش و کیفر را در جمله‏هایى کوتاه و منسجم بیان مى‏دارد.

(آیه ۸)- در آیات گذشته سخن از توحید استدلالى و معرفت پروردگار از طریق مطالعه آیات عظمت او در آفاق و انفس بود. در اینجا از توحید فطرى سخن به میان مى‏آورد و روشن مى‏سازد آنچه را که انسان از طریق عقل و خرد و مطالعه نظام آفرینش درک مى‏کند به صورت فطرى در اعماق جانش وجود دارد که در طوفانهاى حوادث، خود را نشان مى‏دهد. برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۴، ص: ۲۱۳
مى‏فرماید: «و هنگامى که انسان را زیانى رسد (نور توحید در قلبش درخشیدن مى‏گیرد) پروردگار خود را مى‏خواند در حالى که به سوى او باز مى‏گردد» و از گناه و غفلت خود پشیمان است (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ).
«اما هنگامى که نعمتى از خود به او عطا کند، آنچه را به خاطر آن قبلا خدا را مى‏خواند از یاد مى‏برد» (ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ).
«و براى خداوند همتایانى قرار مى‏دهد تا (علاوه بر گمراهى خویش) مردم را از راه او منحرف سازد» (وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ).
منظور از «انسان» در اینجا انسانهاى عادى و تربیت نایافته در پرتو تعلیمات انبیاء است، و گر نه دست پروردگان مردان حق همچون خود آنان در «سرّاء» و «ضرّاء» در ناراحتیها و راحتیها، در ناکامیها و کامیابیها همواره به یاد او هستند، و دست به دامن لطف او دارند.
در پایان آیه این گونه افراد را با تهدیدى صریح و قاطع مخاطب ساخته، مى‏گوید: «به او بگو: از کفرت بهره گیر (و چند روزى را به غفلت و غرور طى کن اما بدان) که از دوزخیانى» (قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ).
مگر چنین انسان کوته فکر گمراه و گمراه کننده سرنوشتى غیر از این مى‏تواند داشته باشد.

(آیه ۹)- آیا عالمان و جاهلان یکسانند؟ در این آیه از روش مقایسه- که روش شناخته شده قرآن براى تفهیم مسائل مختلف است- استفاده کرده، مى‏گوید:
آیا چنین کسى با ارزش است «یا کسى که در ساعات شب به عبادت مشغول است، و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت مى‏ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است» (أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ).
آن انسان مشرک و فراموشکار و متلون و گمراه و گمراه کننده کجا و این انسان بیدار دل و نورانى که با خوف و رجاء خدا را مى‏خواند، کجا؟! تکیه روى ساعات شب به خاطر آن است که در آن ساعات حضور قلب بیشتر و آلودگى به ریا از هر زمان کمتر است.
در دنباله آیه پیامبر را مخاطب ساخته، مى‏فرماید: «بگو: آیا کسانى که مى‏دانند با کسانى که نمى‏دانند یکسانند»؟! (قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ).
نه، یکسان نیستند «تنها خردمندان متذکر مى‏شوند» (إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ).
گر چه سؤال فوق سؤالى است وسیع و گسترده ولى اشاره‏اى است به سؤال قبل یعنى آیا کسانى که مى‏دانند آن مشرکان لجوج و کوردل با این مؤمنان پاک و روشن ضمیر و مخلص نابرابرند با کسانى که از این واقعیت روشن آگاه نیستند مساویند؟
این جمله جزء شعارهاى اساسى اسلام است که عظمت مقام علم و عالمان را در برابر جاهلان روشن مى‏سازد، و معلوم مى‏شود این دو گروه نه در پیشگاه خدا یکسانند، و نه در نظر خلق آگاه، نه در دنیا در یک صف قرار دارند، و نه در آخرت، نه در ظاهر یکسانند و نه در باطن.
علم در این آیه و آیات دیگر قرآن به معنى دانستن یک مشت اصطلاحات یا روابط مادى در میان اشیاء، و به اصطلاح «علوم رسمى» نیست، بلکه منظور از آن معرفت و آگاهى خاصى است که انسان را به «قنوت» یعنى اطاعت پروردگار، و ترس از دادگاه او و امید به رحمت خدا دعوت مى‏کند، این است حقیقت علم، و علوم رسمى نیز اگر در خدمت چنین معرفتى باشد علم است، و اگر مایه غرور و غفلت و ظلم و فساد در ارض شود «قیل و قالى» بیش نیست.

(آیه ۱۰)- خطوط اصلى برنامه بندگان مخلص: در حقیقت آیات گذشته که مقایسه‏اى میان مشرکان مغرور و مؤمنان مطیع فرمان خدا و نیز میان عالمان و جاهلان شده بود، در اینجا خطوط اصلى برنامه‏هاى بندگان راستین و مخلص را ضمن «هفت دستور» که در طى چند آیه آمده و هر آیه با خطاب «قل» شروع مى‏شود بیان شده است.
نخست از تقوا شروع مى‏کند و به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دستور مى‏دهد: «بگو: اى بندگان من که ایمان آورده‏اید! از (مخالفت پروردگارتان بپرهیزید» (قُلْ یا عِبادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ).
آرى! تقوا که همان خویشتن دارى در برابر گناه، و احساس مسؤولیت و تعهد در پیشگاه حق است نخستین برنامه بندگان مؤمن خدا و معیار شخصیت و کرامت انسان در پیشگاه پروردگار است.
در دومین دستور به مسأله «احسان و نیکوکارى» در این دنیا که دار عمل است پرداخته، و از طریق بیان نتیجه احسان، مردم را به آن تشویق و تحریص مى‏کند، مى‏فرماید: «براى کسانى که در این دنیا نیکى کرده‏اند پاداش نیکى است» (لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ).
آرى! نیکوکارى بطور مطلق در این دنیا در گفتار، در عمل، در طرز اندیشه و تفکر نسبت به دوستان، و نسبت به بیگانگان، نتیجه‏اش برخوردارى از پاداش عظیم در هر دو جهان است که نیکى جز نتیجه نیک نخواهد داشت.
در حقیقت تقوا یک عامل بازدارنده است، و احسان یک عامل حرکت آفرین که مجموعا «ترک گناه» و «انجام فرائض و مستحبات» را شامل مى‏شود.
سومین دستور تشویق به «هجرت» از مراکز شرک و کفر و آلوده به گناه است مى‏گوید: «و زمین خداوند وسیع است» اگر تحت فشار سران کفر بودید مهاجرت کنید (وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ).
که در حقیقت پاسخى است به بهانه جویان سست اراده‏اى که مى‏گفتند: ما در سرزمین مکه به خاطر سیطره حکومت مشرکان قادر به انجام وظایف الهى خود نیستیم، قرآن مى‏گوید: سرزمین خدا محدود به مکه نیست، مکه نشد مدینه، دنیا پهناور است، به جاى دیگر نقل مکان کنید.
این به خوبى نشان مى‏دهد که فشار و خفقان محیط در آنجا که امکان هجرت وجود دارد به هیچ وجه در پیشگاه خدا عذر نیست.
و از آنجا که هجرت معمولا همراه با مشکلات فراوانى در جنبه‏هاى مختلف زندگى است چهارمین دستور را در باره صبر و استقامت به این صورت بیان مى‏کند:
«صابران اجر و پاداش خود را بى‏حساب دریافت مى‏دارند» (إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ).
تعبیر «بغیر حساب» نشان مى‏دهد که صابران با استقامت برترین اجر و پاداش را در پیشگاه خدا دارند، و اهمیت هیچ عملى به پایه صبر و استقامت نمى‏رسد.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۲۲۶
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۸ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۸ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۵۸ قرآن کریم

(آیه ۸۴)- آخرین سخن در باره ابلیس!

چند آیه آخر سوره ص در حقیقت خلاصه‏ اى است از تمام محتواى این سوره و نتیجه ‏اى است براى بحثهاى مختلفى که در این سوره آمده است.
نخست در پاسخ ابلیس- که تهدید کرد تمام انسانها را به جز «مخلصین» اغوا مى‏کند- خداوند «فرمود: به حق سوگند، و حق مى‏گویم» (قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ).

(آیه ۸۵)- «که جهنم را از تو و هر کدام از آنان که از تو پیروى کند، پر خواهم کرد» (لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ).
این تأکیدات براى این است که کسى کمترین تردید و شکى در این باره به خود راه ندهد که براى شیطان و پیروانش راه نجاتى نیست و ادامه خط آنها «دار و البوار» منتهى مى‏گردد.

(آیه ۸۶)- سپس در پایان روى سخن را به پیامبر کرده و چهار مطلب مهم را در عباراتى کوتاه بیان مى‏کند، در مرحله اول مى‏فرماید: «بگو: من از شما هیچ اجر و پاداشى نمى‏طلبم» (قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).
و به این ترتیب به بهانه‏هاى بهانه جویان پایان مى‏دهد، و روشن مى‏سازد که من تنها طالب نجات و سعادت شما هستم، پاداش من تنها بر خداست، همان گونه که در آیات دیگرى از قرآن مجید از قبیل آیه ۴۷ سوره سبأ به آن تصریح شده است «إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ».
این خود یکى از دلائل صدق پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است.
در مرحله دوم مى‏گوید: «و من از متکلفین نیستم» (وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ).
سخنانم مقرون به دلیل و منطق است، و هیچ گونه تکلفى در آن وجود ندارد، عباراتم روشن و سخنانم خالى از هرگونه ابهام و پیچیدگى است.

(آیه ۸۷)- در مرحله سوم هدف اصلى این دعوت بزرگ و نزول این کتاب آسمانى را بیان کرده، مى‏فرماید: «این (قرآن) تذکرى براى همه جهانیان است» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ).
آرى! مهم آن است که مردم از غفلت به درآیند و به تفکر و اندیشه پردازند.

(آیه ۸۸)- و در چهارمین و آخرین مرحله مخالفان را با عباراتى کوتاه و پر معنى تهدید کرده، مى‏گوید: «و خبر آن را بعد از مدتى مى‏شنوید»! (وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ).
ممکن است شما این سخنان را جدى نگیرید، اما به زودى صدق گفتار من آشکار خواهد شد، هم در این جهان در میدانهاى نبرد اسلام و کفر، در منطقه نفوذ اجتماعى و فکرى، در مجازاتهاى الهى، و هم در عالم دیگر و مجازاتهاى دردناک خدا خواهید دید، خلاصه تازیانه الهى آماده است و به زودى بر گرده مستکبران و ظالمان فرود خواهد آمد.
«پایان سوره ص»

سوره زمر 
محتواى سوره:

این سوره از چند بخش مهم تشکیل یافته است:
۱- چیزى که بیش از همه در سراسر این سوره منعکس است مسأله دعوت به توحید خالص مى‏باشد، توصیه در تمام ابعاد و شاخه‏هایش و تعبیراتش در این زمینه آن چنان مؤثر است که قلب انسان را به سوى اخلاص مى‏کشاند و جذب مى‏کند.
۲- مسأله دیگر مسأله «معاد» و دادگاه بزرگ عدالت خداست، مسأله ثواب و جزا، غرفه‏هاى بهشتى، و سایبانهاى آتشین دوزخى، مسأله ترس و وحشت روز قیامت، و آشکار شدن نتایج اعمال، و ظاهر شدن خود آنها در آن صحنه بزرگ.
این مسائل که بر محور معاد دور مى‏زند آن چنان با مسائل توحیدى آمیخته است که گوئى تار و پود یک پارچه را تشکیل مى‏دهد.
۳- بخش دیگرى از این سوره که تنها قسمت کوتاهى از آن را اشغال مى‏کند اهمیت قرآن مجید است.
۴- بخش دیگرى که آن هم نسبتا کوتاه است بیان سرنوشت اقوام پیشین و مجازات دردناک الهى نسبت به تکذیب کنندگان آیات حق مى‏باشد.
۵- بالاخره بخشى از این سوره نیز پیرامون مسأله توبه و باز بودن درهاى بازگشت به سوى خداست.
این سوره به نام سوره «زمر» معروف است که از آیه ۷۱ و ۷۳ این سوره گرفته شده.

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

(آیه ۱)- این سوره با دو آیه در باره نزول قرآن مجید آغاز شده که در یک آیه مبدأ نزول قرآن یعنى ذات پاک خدا مطرح است، و در آیه دیگر محتوا و هدف قرآن.
نخست مى‏گوید: «این کتابى است که از سوى خداوند عزیز و حکیم نازل شده است» (تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ).

(آیه ۲)- سپس به محتواى این کتاب آسمانى و هدف آن پرداخته، مى‏گوید: «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم» (إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ).
چیزى جز «حق» در آن نیست، و مطلبى جز «حق» در آن مشاهده نمى‏کنى از همین رو حق طلبان به دنبال آن مى‏روند و تشنه کامان وادى حقیقت در جستجوى محتواى آنند.
و از آنجا که هدف از نزول آن دادن دین خالص به انسانهاست در پایان آیه مى‏افزاید: «پس خدا را پرستش کن و دین خود را براى او خالص گردان» (فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ).
«دین» مجموعه حیات معنوى و مادى انسان را در بر مى‏گیرد، و بندگان خالص خدا باید تمام شؤن زندگى خود را براى او خالص گردانند.

(آیه ۳)- در این آیه بار دیگر روى مسأله «اخلاص» تأکید کرده، مى‏گوید:
«آگاه باشید که دین خالص از آن خداست»! (أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ).
این عبارت تاب دو معنى دارد:
نخست این که: آنچه را خدا مى‏پذیرد تنها دین خالص و تسلیم بى‏قید و شرط در برابر فرمان اوست.
دیگر این که: دین و آئین خالص را تنها از خدا باید گرفت، چرا که هر چه ساخته و پرداخته افکار انسانهاست نارساست، و آمیخته با خطا و اشتباه است.
این آیه در حقیقت بیان دلیل براى آیه قبل است، در آنجا مى‏گوید: خدا را روى اخلاص عبادت کن، و در اینجا مى‏افزاید: بدانید خدا تنها عمل خالص را مى‏پذیرد.
سپس به ابطال منطق سست و واهى مشرکان که راه اخلاص را رها کرده و در بیراهه شرک سرگردان شده‏اند پرداخته، چنین مى‏گوید: «و آنها که غیر خدا را اولیاى خود قرار دادند و دلیلشان این بود که: اینها را نمى‏پرستیم مگر به خاطر این که ما را به خداوند نزدیک کنند، خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داورى مى‏کند» و آنجاست که فساد و تباهى اعمال و افکارشان بر همگان آشکار مى‏شود (وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).
این آیه در حقیقت تهدیدى است قاطع براى مشرکان که در روز قیامت که روز بر طرف شدن اختلافات و آشکار شدن حقائق است در میان آنها داورى مى‏کند، و آنان را به کیفر اعمالشان مى‏رساند، علاوه بر این که در صحنه محشر در برابر همگان رسوا مى‏شوند.
قرآن مجید مخصوصا روى این نکته تأکید مى‏کند که انسان بدون هیچ واسطه‏اى مى‏تواند با خداى خود تماس گیرد.
نه او از ما دور است، و نه ما از او دوریم، تا نیازى به واسطه باشد، او از هر کس دیگر به ما نزدیکتر است، در همه جا حضور دارد، و در درون قلب ما جاى اوست.
بنابر این پرستش واسطه‏ها- خواه فرشتگان و جن و مانند آنها باشند، و خواه پرستش بتهاى سنگى و چوبى- یک عمل بى‏اساس و دروغین است، به علاوه کفران نعمتهاى پروردگار محسوب مى‏شود، چرا که بخشنده نعمت سزاوار پرستش است نه این موجودات بى‏جان یا سراپا نیاز.
لذا در پایان آیه مى‏گوید: «خداوند آن کس را که دروغگو و کفران کننده است هرگز هدایت نمى‏کند» (إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ).
چرا که خود مقدمات بسته شدن درهاى هدایت را فراهم ساخته است.

(آیه ۴)- او حاکم بر همه چیز است، چه نیازى به فرزند دارد؟
مشرکان علاوه بر این که بتها را واسطه و شفیعان نزد خدا مى‏دانستند عقیده دیگرى در باره بعضى از معبودان خود مانند فرشتگان داشتند که آنها را دختران خدا مى‏پنداشتند.
آیه شریفه به پاسخ این پندار زشت پرداخته، مى‏گوید: «اگر (به فرض محال) خدا مى‏خواست فرزندى انتخاب کند از میان مخلوقاتش آنچه را مى‏خواست بر مى‏گزید» (لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً لَاصْطَفى‏ مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ).
«منزه است (از این که فرزندى داشته باشد) او خداوند یکتاى پیروز است» (سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).
آیه در صدد بیان این مطلب است که فرزند لابد براى «کمک» یا «انس روحى» است، به فرض محال که خداوند نیاز به چنین چیزى داشت فرزند لزومى نداشت، بلکه از میان مخلوقات شریف خود کسانى را بر مى‏گزید که این هدف را تأمین کنند چرا فرزند انتخاب کند؟
ولى از آنجا که او واحد و یگانه و قاهر و غالب بر همه چیز و ازلى و ابدى است نه نیازى به کمک کسى دارد، و نه وحشتى در او تصور مى‏شود که از طریق انس گرفتن با چیزى بر طرف گردد و نه احتیاج به ادامه نسل دارد، بنابر این او منزه و پاک است از داشتن فرزند خواه فرزند حقیقى باشد و یا فرزند انتخابى.

(آیه ۵)- سپس براى تثبیت این واقعیت که خدا هیچ نیازى به مخلوقات ندارد، و نیز براى بیان نشانه‏هائى از توحید و عظمتش مى‏فرماید: «آسمانها و زمین را به حق آفرید» (خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).
حق بودن آنها دلیل بر این است که هدفى بزرگ در کار بوده که آن چیزى جز تکامل موجودات، و در پیشاپیش آنها انسان، و سپس منتهى شدن به رستاخیز نیست.
بعد از بیان این آفرینش بزرگ به گوشه‏اى از تدبیر عجیب و تغییرات حساب شده و نظامات شگرف حاکم بر آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «شب را بر روز مى‏پیچد و روز را بر شب» (یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّیْلِ).
نکته لطیفى که در این تعبیر قرآنى، نهفته این است که زمین کروى است و به دور خود گردش مى‏کند و بر اثر این گردش، نوار سیاه شب و نوار سفید روز دائما گرد آن مى‏گردند، گوئى از یکسو نوار سفید بر سیاه و از سوى دیگر نوار سیاه بر سفید پیچیده مى‏شود.
به هر حال قرآن مجید در مورد نظام «نور» و «ظلمت» پیدایش شب و روز تعبیرات گوناگونى دارد که هر کدام به نکته‏اى اشاره مى‏کند و از زاویه خاصى به آن مى‏نگرد.
سپس به گوشه دیگرى از تدبیر و نظم این جهان پرداخته، مى‏گوید:
«و خورشید و ماه را مسخر فرمان خویش قرار داد که هر کدام تا سر آمد معینى به حرکت خود ادامه مى‏دهند» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى).
نه خورشید در حرکتى که به گرد خود دارد، یا حرکتى که با مجموع منظومه شمسى به سوى نقطه خاصى از کهکشان پیش مى‏رود کمترین بى‏نظمى از خود نشان مى‏دهد، و نه ماه در حرکت خود به دور زمین و به دور خودش، و در همه حال سر بر فرمان او دارند، «مسخر قوانین آفرینش» اویند، تا سر آمد عمرشان به وضع خود ادامه مى‏دهند.
در پایان آیه به عنوان تهدید مشرکان در عین گشودن راه بازگشت و لطف و عنایت مى‏فرماید: «آگاه باشید که او قادر و آمرزنده است»! (أَلا هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ).
به مقتضاى عزت و قدرت بى‏انتهایش هیچ گنهکار و مشرکى نمى‏تواند از چنگال عذابش بگریزد، و به مقتضاى غفاریتش پرده بر روى عیوب و گناهان توبه کاران مى‏افکند و آنها را در سایه رحمتش قرار مى‏دهد.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۸۵
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۷ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۷ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۵۷ قرآن کریم

(آیه ۶۲)- مخاصمه اصحاب دوزخ!

در اینجا گفتگوهاى دوزخیان را چنین ادامه داده، مى‏فرماید: سردمداران ضلالت هنگامى که به اطراف خود در دوزخ مى‏نگرند «مى‏گویند: چرا مردانى را که ما از اشرار مى‏شمردیم (در اینجا) نمى‏بینیم»؟! (وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى‏ رِجالًا کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ).
آرى! افرادى همچون «بوجهلها» و «بولهبها» هنگامى که مى‏بینند اثرى از «عمار یاسرها» «خبابها» و «صهیبها» و «بلالها» در دوزخ نیست، به خود مى‏آیند و از یکدیگر این سؤال را مى‏کنند: پس این افراد چه شدند؟

(آیه ۶۳)- «آیا ما آنان را به مسخره گرفتیم یا (به اندازه‏اى حقیرند که) چشمها آنها را نمى‏بیند» (أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ).
آرى! ما این مردان بزرگ و با شخصیت را به باد مسخره مى‏گرفتیم، و گاه حتى از این مرحله نیز پائین‏تر مى‏شمردیم و آنها را افراد حقیرى مى‏دانستیم که اصلا به چشم نمى‏آمدند، اما آنها مقربان درگاه خدا بودند و الآن بهشت جایگاهشان است.
قابل توجه این که یکى از عوامل عدم درک واقعیتها جدى نگرفتن مسائل و استهزا و شوخى با حقایق است، همیشه باید با تصمیم جدى به بررسى واقعیتها پرداخت تا حقیقت روشن گردد.

(آیه ۶۴)- سپس به عنوان یک خلاصه گیرى از گفتگوهائى که میان دوزخیان واقع مى‏شود و تأکید بر آنچه گذشت مى‏فرماید: «این یک واقعیت است گفتگوهاى خصمانه دوزخیان» (إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ).
دوزخیان در این جهان نیز گرفتار تخاصم و نزاعند و روح پرخاشگرى و نزاع و جدال بر آنها حاکم است، و هر روز با کسى درگیر و گلاویز مى‏شوند، و در قیامت آنچه در درون داشتند ظاهر مى‏گردد، و در جهنم به جان هم مى‏افتند.
جالب این که بهشتیان بر سریرها و تختها تکیه زده، به گفتگوهاى دوستانه مشغولند در حالى که دوزخیان در حال جنگ و جدالند که آن خود موهبتى است بزرگ، و این عذابى است دردناک!

(آیه ۶۵)- من یک بیم دهنده‏ام! از آنجا که تمام بحثهاى گذشته همه جنبه انذار و تهدید براى مشرکان و سرکشان و ظالمان دارد، در اینجا همین مسأله را تعقیب کرده، مى‏گوید: «بگو: من تنها یک بیم دهنده‏ام»! (قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ).
درست است که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بشارت دهنده نیز مى‏باشد، ولى چون بشارت براى مؤمنان است، و انذار براى مشرکان و مفسدان، و در اینجا روى سخن با گروه اخیر است، تنها تکیه بر انذار شده است.
سپس مى ‏افزاید: «و هیچ معبودى جز خداوند یگانه قهّار نیست» (وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).
تکیه بر قهر او نیز به همین منظور است، تا کسى به لطف او مغرور نگردد، و از قهر او خود را ایمن نشمرد، و در گرداب کفر و گناه غوطه‏ور نشود.

(آیه ۶۶)- و بلا فاصله به عنوان ذکر دلیل براى توحید الوهیت و عبادت پروردگار مى‏افزاید: «پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، پروردگار عزیز و غفّار» (رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ).
در این آیه سه وصف از اوصاف خداوند بیان شده نخست مسأله «ربوبیت» او نسبت به تمام عالم هستى است، دوم و سوم توصیف او به «عزیز» و «غفار» مى‏باشد که دلیل دیگرى بر «الوهیت» اوست، چرا که تنها کسى شایسته پرستش است که علاوه بر «ربوبیت» قدرت بر مجازات نیز دارد، و علاوه بر قدرت بر مجازات، درهاى رحمت و مغفرت او نیز گشوده است.

(آیه ۶۷)- سپس در جمله ‏اى کوتاه و تکان دهنده خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى‏فرماید: «بگو: این (قرآن) خبرى بزرگ است» (قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ).

(آیه ۶۸)- «که شما از آن روى گردانید» (أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ).

(آیه ۶۹)- سپس به عنوان مقدمه‏ اى براى ذکر ماجراى آفرینش آدم، و ارزش والاى وجود انسان تا آن حد که فرشتگان همگى در برابر او سجده کردند، مى‏فرماید: «من از ملأ اعلى (و فرشتگان عالم بالا) به هنگامى که (در باره آفرینش آدم) مخاصمه مى‏کردند خبر ندارم» (ما کانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلى‏ إِذْ یَخْتَصِمُونَ).

(آیه ۷۰)- آگاهى من تنها از طریق وحى است، و «تنها چیزى که به من وحى مى‏شود این است که من انذار کننده آشکارى هستم» (إِنْ یُوحى‏ إِلَیَّ إِلَّا أَنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ).
گر چه فرشتگان، جدال و مخاصمه‏اى با پروردگار نداشتند، ولى همین اندازه که به خداوند عرض کردند: «آیا مى‏خواهى کسى را بیافرینى که فساد و خونریزى کند»؟ به این گفتگوها «مخاصمه» اطلاق شده است. که یک اطلاق مجازى است.

(آیه ۷۱)- تکبر کرد و رانده درگاه خدا شد! از این آیه به بعد توضیحى است بر «مخاصمه ملأ اعلى» و «ابلیس» و گفتگو در باره آفرینش «آدم».
نخست مى‏فرماید: «به خاطر بیاور هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشرى را از گل مى‏آفرینم» (إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ).

(آیه ۷۲)- اما براى این که تصور نشود که بعد وجود انسانى همان بعد خاکى است در این آیه مى‏افزاید: «هنگامى که آن را نظام بخشیدم، و از روح خود در آن دمیدم براى او به سجده افتید» (فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ).

(آیه ۷۳)- به این ترتیب آفرینش انسان پایان پذیرفت، «روح خدا» و «گل تیره» به هم آمیختند، و موجودى عجیب و بى‏سابقه که قوس صعودى و نزولیش هر دو بى‏انتها بود آفرینش یافت، و موجودى با استعداد فوق العاده که مى‏توانست شایسته مقام «خلیفة اللهى» باشد، قدم به عرصه هستى گذاشت «در آن هنگام همه فرشتگان سجده کردند» (فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ).

(آیه ۷۴)- «جز ابلیس که تکبّر کرد و از کافران بود» (إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ).
آرى! بدترین بلاى جان انسان نیز همین کبر و غرور است که او را از درک حقایق محروم مى‏سازد، و به تمرد و سرکشى وا مى‏دارد، و از صف مؤمنان که صف بندگان مطیع خداست بیرون مى‏افکند، و در صف کافران که صف یاغیان و طاغیان است قرار مى‏دهد.

(آیه ۷۵)- اینجا بود که ابلیس از سوى خداوند مورد مؤاخذه و بازپرسى قرار گرفت.
«فرمود: اى ابلیس! چه چیز مانع تو از سجده کردن بر مخلوقى که با قدرت خود آفریدم گردید»؟ (قالَ یا إِبْلِیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ).
تعبیر به «یدى» (دو دست) در اینجا کنایه از قدرت است.
سپس مى‏افزاید: «آیا تکبر کردى یا از برترینها بودى»؟ برتر از این که فرمان سجود به تو داده شود (أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ).
بدون شک احدى نمى‏تواند ادعا کند که قدر و منزلتش ما فوق این است که براى خدا سجده کند.

(آیه ۷۶)- اما ابلیس با نهایت تعجب شق دوم را انتخاب کرد، و معتقد بود برتر از آن است که چنین دستورى به او داده شود، لذا با کمال جسارت به مقام استدلال در مخالفتش با فرمان خدا برآمد و «گفت: من از او (آدم) بهترم، مرا از آتش آفریده‏اى و او را از گل»! (قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ).
در حقیقت او با این سخن مى‏خواست هم حکمت خدا را نفى کند و هم امر او را- نعوذ باللّه- بى‏مأخذ بشمرد.
تمام اشتباه ابلیس در این بود که پنداشت، آتش اشرف از خاک است و هرگز نباید به موجود اشرف دستور داد که در برابر غیر اشرف سجده کند! و تمام اشتباه ابلیس در این دو مقدمه اخیر بود.
زیرا آدم تنها از خاک نبود، بلکه عظمتش از آن روح الهى بود که در آن دمیده شد، و گر نه خاک کجا و این همه افتخار و استعداد و تکامل کجا؟! دوم این که: خاک نه تنها کمتر از آتش نیست، بلکه به مراتب برتر از آن است، تمام زندگى و حیات و منابع حیاتى از خاک بر مى‏خیزد، گیاهان و گلها و تمام موجودات زنده از خاک مدد مى‏گیرند.
در حالى که آتش با تمام اهمیتى که در زندگى دارد هرگز به پاى آن نمى‏رسد، و تنها ابزارى است براى استفاده کردن از منابع خاکى، آن هم ابزارى خطرناک و ویرانگر.

(آیه ۷۷)- اینجا بود که مى‏بایست این موجود پلید از صفوف ملأ اعلى و فرشتگان عالم بالا اخراج گردد، لذا خداوند به او خطاب کرد و «فرمود:
از آسمانها (و صفوف ملائکه) خارج شو که تو رانده درگاه منى»! (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ).
اینجا جاى پاکان و مقربان است، نه جاى آلودگان و سرکشان و تاریک دلان.

(آیه ۷۸)- و سپس افزود: «و مسلما لعنت من بر تو تا روز قیامت خواهد بود» و همیشه مطرود از رحمت من خواهى بود (وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ).

(آیه ۷۹)- مهم این است که انسان هنگامى که از اعمال زشت خود نتیجه شومى مى‏گیرد بیدار شود، و به فکر جبران بیفتد، اما چیزى خطرناکتر از آن نیست که همچنان بر مرکب غرور و لجاج سوار گردد، و به مسیر خود به سوى پرتگاه ادامه دهد و این همان سرنوشت شومى بود که دامن «ابلیس» را گرفت.
اینجا بود که «حسد» تبدیل به «کینه» شد، کینه‏اى سخت و ریشه‏دار.
چنانکه قرآن مى‏گوید: «عرض کرد: پروردگارا! مرا تا روزى که انسانها برانگیخته مى‏شوند مهلت ده» (قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ). مهلتى که از فرزندان آدم انتقام گیرم، و همه را به گمراهى بکشانم.
در حقیقت او مى‏خواست تا آخرین فرصت ممکن به اغواى فرزندان آدم بپردازد، چرا که روز رستاخیز پایان دوران تکلیف است، و دیگر وسوسه و اغوا مفهومى ندارد، علاوه بر این با این درخواست مرگ را از خود دور کند، و تا قیامت زنده بماند، هر چند همه جهانیان از دنیا بروند.

(آیه ۸۰)- در اینجا مشیّت الهى- به دلائلى که به زودى اشاره خواهیم کرد- اقتضا نمود که این خواسته ابلیس برآورده شود، اما نه بطور مطلق، که به صورت مشروط، چنانکه آیه شریفه مى‏فرماید: «گفت: تو از مهلت داده شدگانى» (قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ).

(آیه ۸۱)- ولى نه تا روز رستاخیز و مبعوث شدن خلایق بلکه «تا روز و زمان معینى» (إِلى‏ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ).
این تعبیر اشاره به پایان این جهان است چرا که در آن روز همه موجودات زنده مى‏میرند، و تنها ذات پاک خداوند مى‏ماند. (قصص/ ۸۸)

(آیه ۸۲)- اینجا بود که ابلیس مکنون خاطر خود را آشکار ساخت، و هدف نهائیش را از تقاضاى عمر جاویدان نشان داد، و «گفت: به عزّتت سوگند که همه آنان را گمراه خواهم کرد»! (قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ).
سوگند به «عزت» نشان مى‏دهد که او نهایت پافشارى را در تصمیم خویش داشته و دارد، و تا آخرین نفس بر سر گفتار خود ایستاده است.

(آیه ۸۳)- ولى متوجه این واقعیت بود که گروهى از بندگان خاص خدا به هیچ قیمتى در منطقه نفوذ و حوزه وسوسه او قرار نمى‏گیرند، لذا ناچار آنها را از گفتار بالا استثنا کرد و گفت: «مگر بندگان مخلص تو از میان آنها»! (إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ).
همانها که در راه معرفت و بندگى تو از روى اخلاص و صدق و صفا گام بر مى‏دارند، تو نیز آنها را پذیرا شده‏اى، خالصشان کرده‏اى، و در حوزه حفاظت خود قرار داده‏اى.
سؤال: چرا خداوند درخواست شیطان را در باره ادامه حیاتش پذیرفت، و چرا فورا نابودش نکرد؟! پاسخ این است که عالم دنیا میدان آزمایش و امتحان است- آزمایشى که وسیله پرورش و تکامل انسانهاست- و مى‏دانیم آزمایش جز در برابر دشمنان سرسخت و طوفانها و بحرانها امکان پذیر نیست.
البته اگر شیطان هم نبود هواى نفس و وسوسه‏هاى نفسانى انسان را در بوته آزمایش قرار مى‏داد، اما با وجود شیطان این تنور آزمایش داغتر شد، چرا که شیطان عاملى است از برون و هواى نفس عاملى است از درون!

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۵۸
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۶ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۶ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۵۶ قرآن کریم

(آیه ۴۳)- نخستین و مهمترین نعمت الهى که عافیت و بهبودى و سلامت بود به ایوب بازگشت، نوبت بازگشت مواهب و نعمتهاى دیگر رسید، و در این زمینه قرآن مى‏گوید: «و خانواده‏اش را به او بخشیدیم» (وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ).
«و همانند آنها را بر آنان افزودیم» (وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ).
«تا رحمتى از سوى ما باشد، و تذکرى براى اندیشمندان» (رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِکْرى‏ لِأُولِی الْأَلْبابِ).

(آیه ۴۴)- تنها مشکلى که براى ایوب مانده بود سوگندى بود که در مورد همسرش خورده بود و آن این که تخلفى از او دید و در آن حال بیمارى سوگند یاد کرد که هرگاه قدرت پیدا کند یک صد ضربه یا کمتر بر او بزند، اما بعد از بهبودى مى‏خواست به پاس وفاداریها و خدماتش او را ببخشد، ولى مسأله سوگند و نام خدا در میان بود.
خداوند این مشکل را نیز براى او حل کرد مى‏فرماید: به او گفتیم «بسته‏اى از ساقه‏هاى گندم (یا مانند آن) را برگیر، و با آن (همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن»! (وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ).
و بالاخره در پایان این داستان مى‏فرماید: «ما او را شکیبا یافتیم، چه بنده خوبى که بسیار بازگشت کننده (به سوى خدا) بود» (إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ).
«فرج بعد از شدت» نکته مهمى است که در این ماجرا نهفته است هنگامى که امواج حوادث و بلا از هر سو انسان را در فشار قرار مى‏دهد، نه تنها نباید مأیوس و نومید گشت، بلکه باید آن را نشانه و مقدمه‏اى برگشوده شدن درهاى رحمت الهى دانست، چنانکه امیر مؤمنان على علیه السّلام مى‏فرماید: «به هنگامى که سختیها به اوج خود مى‏رسد فرج نزدیک است، و هنگامى که حلقه‏هاى بلا تنگتر مى‏شود راحتى و آسودگى فرا مى‏رسد».

(آیه ۴۵)- شش پیامبر بزرگ دیگر

در تعقیب آیات گذشته در اینجا نام شش تن دیگر از بزرگترین پیامبران الهى را برده، و اوصاف برجسته آنها را که مى‏تواند الگو و اسوه براى همه انسانها باشد بطور فشرده بیان مى‏دارد.
نخست روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى‏گوید: «به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را» (وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ).
بندگى خدا یعنى وابستگى مطلق به او، یعنى در برابر اراده او از خود اراده‏اى نداشتن، و در همه حال سر بر فرمان او نهادن.
بندگى خدا یعنى بى‏نیازى از غیر او و تنها چشم بر لطف او دوختن، این همان اوج تکامل انسان و برترین شرف و افتخار اوست.
سپس اضافه مى‏کند: «صاحبان دستها (ى نیرومند) و چشمها» ى بینا (أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ).
خداوند این پیامبران را به داشتن «درک و تشخیص و بینش قوى» و «قوت و قدرت کافى» براى انجام کار توصیف کرده است.
این الگوئى است براى همه رهروان راه حق که بعد از مقام عبودیت و بندگى خدا با این دو سلاح برنده مسلح گردند.
بنابر این دست و چشم در اینجا به معنى دو عضو مخصوص نیست، بلکه کنایه از دو صفت «علم و قدرت» است.

(آیه ۴۶)- در چهارمین توصیف از آنان مى‏گوید: «ما آنها را با خلوص ویژه‏اى خالص کردیم» (إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ).
«و آن یادآورى سراى آخرت بود» (ذِکْرَى الدَّارِ).
افق دید آنها در زندگى چند روزه این دنیا و لذات آن محدود نمى‏شد، آنها در ماوراى این زندگى زود گذر سراى جاویدان با نعمتهاى بى‏پایانش را مى‏دیدند، و همواره براى آن تلاش و کوشش داشتند.

(آیه ۴۷)- در توصیف پنجم و ششم آنها مى‏فرماید: «و آنها نزد ما از برگزیدگان و نیکانند» (وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ).
ایمان و عمل صالح آنها سبب شده که خدا آنان را از میان بندگان برگزیند و به منصب نبوت و رسالت مفتخر سازد.

(آیه ۴۸)- بعد از اشاره به مقامات برجسته سه پیامبر فوق، نوبت به سه پیامبر بزرگ دیگر مى‏رسد، مى‏فرماید: «و به یادآور اسماعیل و الیسع و ذا الکفل را که همه از نیکان بودند» (وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ).
هر یک از آنها الگو و اسوه‏اى در صبر و استقامت و اطاعت فرمان خدا بودند، مخصوصا اسماعیل که آماده شد جان خود را فداى راه او کند و به همین دلیل «ذبیح اللّه» نامیده شد.
توجه به زندگى آنان براى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و همه مسلمین الهام بخش است، و روح تقوا و فداکارى و ایثار را در آنها زنده مى‏کند، و در برابر مشکلات و حوادث سخت مقاوم مى‏سازد.
در میان این سه پیامبر «اسماعیل» از همه معروفتر و شناخته‏تر است اما در باره «الیسع» آیه ۸۶ سوره انعام نشان مى‏دهد که او از دودمان ابراهیم، و از پیامبران بزرگ الهى بوده است.
و اما «ذا الکفل» مشهور این است که از پیامبران بوده، و ذکر نام او در ردیف نام پیامبران در سوره انبیاء آیه ۸۵ گواه بر این معنى است.

(آیه ۴۹)- این وعده براى پرهیزکاران است: از اینجا فصل دیگرى از آیات این سوره آغاز مى‏شود که پرهیزکاران و متقین را با گردنکشان طاغى مقایسه کرده، و سرنوشت هر دو گروه را در قیامت شرح مى‏دهد.
نخست به عنوان یک جمع بندى از سرگذشت انبیاى پیشین و نکات آموزنده زندگى آنها مى‏فرماید: «این یک یادآورى است» (هذا ذِکْرٌ).
آرى! هدف از بیان فرازهایى از تاریخ پرشکوه آنان داستانسرائى نبود، هدف ذکر و تذکر بود.
هدف بیدار ساختن اندیشه‏ها، بالا بردن سطح معرفت و آگاهى، و افزودن نیروى مقاومت و پایدارى در مسلمانانى است که این آیات براى آنها نازل شده است.
سپس مسأله را از صورت خصوصى و بیان زندگى انبیا درآورده، شکل کلى به آن مى‏دهد، سرنوشت متقین را بطور عموم مورد بحث قرار داده، مى‏فرماید:
«و براى پرهیزکاران فرجام نیکوئى است» (وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ).

(آیه ۵۰)- بعد از این جمله کوتاه و سر بسته که خوبى حال آنها را اجمالا ترسیم مى‏کند، با استفاده از روش اجمال و تفصیل- که روش قرآن است- به شرح آن پرداخته، مى‏گوید: بازگشت آنها به «باغهاى جاویدان بهشت که درهایش به روى آنان گشوده است» (جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ).
تعبیر به «مفتّحة لهم الابواب» اشاره به آن است حتى زحمت گشودن درها براى بهشتیان وجود ندارد، گوئى بهشت در انتظار آنهاست، و هنگامى که چشمشان به آنان مى‏افتد آغوش باز مى‏کند و آنها را به درون دعوت مى‏کند!

(آیه ۵۱)- سپس آرامش و احترام خاص بهشتیان را به این صورت بیان مى‏کند: «در حالى که در آن بر تختها تکیه کرده‏اند، و میوه‏هاى بسیار و نوشیدنیها در اختیار آنان است» هر زمان آن را مى‏طلبند، فورا نزدشان حاضر مى‏شود (مُتَّکِئِینَ فِیها یَدْعُونَ فِیها بِفاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ وَ شَرابٍ).

(آیه ۵۲)- بعد از آن سخن از همسران پاک بهشتى به میان آورده، مى‏گوید: «و نزد آنان همسرانى است که تنها چشم به شوهرانشان دوخته‏اند، و هم سن و سالند» (وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ).

(آیه ۵۳)- سپس به تمام هفت نعمت بزرگ بهشتیان که در آیات قبل آمده بود اشاره کرده، مى‏گوید: «این چیزى است که براى روز حساب به شما وعده داده مى‏شود» (هذا ما تُوعَدُونَ لِیَوْمِ الْحِسابِ). وعده‏اى تخلف ناپذیر و نشاط انگیز، وعده‏اى از سوى خداوند بزرگ.

(آیه ۵۴)- و براى تأکید بر جاودانگى این مواهب مى‏افزاید: «این رزق و روزى ماست، (عطائى است) که هرگز پایان نمى‏گیرد و فنائى براى آن متصور نیست» (إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ).
بنابر این غم زوال و نابودى که همچون سایه شومى بر نعمتهاى این جهان افتاده در آنجا وجود ندارد، و حتى کاستى در آن ظاهر نمى‏شود.

(آیه ۵۵)- و این هم کیفر طاغیان! بعد از بیان نعمتهاى هفتگانه و مواهب بى‏دریغ پروردگار براى پرهیزکاران در اینجا با استفاده از روش مقابله و مقایسه که قرآن زیاد آن را به کار مى‏گیرد سرنوشت شوم و کیفرهاى گوناگون طاغیان و سرکشان را در برابر خداوند بر مى‏شمرد.
نخست مى‏گوید: «این (پاداش پرهیزکاران است) و براى طغیانگران بدترین محل بازگشت است»! (هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ).

(آیه ۵۶)- سپس با استفاده از روش اجمال و تفصیل به شرح این جمله سر بسته پرداخته، مى‏گوید: این بازگشت شوم و مرجع سوء «همان دوزخ که در آن وارد مى‏شوند (و به آتش آن مى‏سوزند) و چه بستر بدى است» (جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ).
بستر جایگاه استراحت است، و باید از هر نظر مناسب حال و موافق طبع باشد، اما چگونه خواهد بود وضع کسانى که بسترشان آتش جهنم مى‏باشد؟!

(آیه ۵۷)- سپس به انواع دیگرى از عذابهاى آنها پرداخته، مى‏گوید: «این نوشابه حمیم و غساق [دو مایع سوزان و تیره‏] است که باید از آن بچشند» (هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَ غَسَّاقٌ).
«حمیم» به معنى آب داغ و سوزان که یکى از نوشابه‏هاى دوزخیان است مى‏باشد، و «غساق» به قطراتى که از پوست تن دوزخیان (و جراحات بدن آنها) بیرون مى‏آید تفسیر شده است.

(آیه ۵۸)- باز به انواع دیگرى از عذابهاى دردناک آنها اشاره کرده، مى‏گوید:
«و جز اینها، کیفرهاى دیگرى همانند آن دارند» (وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْواجٌ).

(آیه ۵۹)- سپس آخرین مجازات آنها را که همنشینان بد با زبانى مملوّ از سرزنش است مطرح ساخته، مى‏گوید: هنگامى که رؤساى ضلال وارد دوزخ مى‏شوند و با چشم خود مى‏بینند که پیروان را نیز به سمت دوزخ مى‏آورند به یکدیگر مى‏گویند: «این گروهى است که همراه شما وارد دوزخ مى‏شوند» اینها همان سران گمراهیند (هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ).
«خوشامد بر آنها مباد»! (لا مَرْحَباً بِهِمْ).
«همگى در آتش خواهند سوخت» (إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ).

(آیه ۶۰)- به هر حال این صدا به گوش پیروان مى‏رسد و از ناخوشامد گفتن رؤساى ضلالت سخت خشمگین مى‏گردند، رو به سوى آنها کرده، «مى‏گویند: بلکه خوشامد بر شما مباد که این عذاب را شما براى ما فراهم ساختید، چه بد قرارگاهى است اینجا»؟! (قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ).
هدف پیروان از این تعبیر این است که آنها مى‏خواهند بگویند هر چه هست این حسن را دارد که شما رؤساى ضلالت نیز در این امر با ما مشترکید، و این مایه تشفى قلب ماست.

(آیه ۶۱)- ولى با این حال پیروان به این سخن راضى نمى‏شوند، چرا که رؤساى ضلالت را که عامل اصلى جرم بودند از خود مستحقتر مى‏دانند لذا رو به درگاه خدا کرده «مى‏گویند: پروردگارا! هر کس این عذاب را براى ما فراهم ساخته عذابى مضاعف در آتش دوزخ بر او بیفزا» (قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِی النَّارِ). عذابى به خاطر گمراهى خودشان و عذابى به خاطر گمراه کردن ما.
آرى! این است سر انجام کسانى که با هم پیمان دوستى بستند و در راه انحراف و ضلالت بیعت کردند که وقتى نتایج شوم اعمال خود را مى‏بینند به مخاصمت و دشمنى و نفرین بر یکدیگر بر مى‏خیزند.
قابل توجه این که در این آیات ذکر نعمتهاى پرهیزکاران تنوع بیشترى از ذکر مجازاتها و عذابهاى طغیانگران دارد (در قسمت اول به هفت موهبت و در قسمت دوم به پنج عذاب اشاره شده) این شاید به خاطر پیشى گرفتن رحمت خدا بر غضب اوست «یا من سبقت رحمته غضبه»!

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۲۲۲
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۵ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۵ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۵۵ قرآن کریم

(آیه ۲۷)- سپس به دنبال بحث از سرگذشت داود و خلافت الهى او در زمین، سخن از هدفدار بودن جهان هستى به میان مى‏آورد تا جهت حکومت بر زمین که جزئى از آن است مشخص گردد، مى‏فرماید: «و ما آسمان و زمین و آنچه را در میان این دو است بیهوده نیافریدیم، این گمان کافران است، واى بر کافران از آتش» دوزخ! (وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ).
مسأله مهمى که تمام حقوق از آن سر چشمه مى‏گیرد هدفدار بودن خلقت است، هنگامى که در جهان بینى خود این مطلب را پذیرفتیم که این عالم وسیع از ناحیه خداوند بزرگ بیهوده آفریده نشده، بلافاصله به دنبال هدف آن مى‏رویم، هدفى که در کلمه‏هاى کوتاه و پر محتواى «تکامل» و «تعلیم» و «تربیت» خلاصه مى‏شود، و از آنجا نتیجه مى‏گیریم که حکومتها نیز باید در همین خط گام بردارند، پایه‏هاى تعلیم و تربیت را محکم کنند و مایه تکامل معنوى انسانها شوند.

(آیه ۲۸)- در این آیه اضافه مى‏کند: «آیا (ممکن است) کسانى را که ایمان آورده‏اند و کارهاى شایسته انجام داده‏اند همچون مفسدان در زمین قرار دهیم»؟! (أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ).
«یا پرهیزکاران را همچون فاجران قرار دهیم»؟ (أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ).
نه بى‏هدفى در خلقت ممکن است، و نه مساوات صالحان و طالحان، چرا که گروه اول در مسیر اهداف آفرینش گام بر مى‏دارند و به سوى مقصد پیش مى‏روند، اما گروه دوم در جهت مخالف قرار گرفته‏اند.

(آیه ۲۹)- در این آیه به مطلبى اشاره مى‏کند که در حقیقت تأمین کننده هدف آفرینش است، مى‏فرماید: «این کتابى پر برکت است که بر تو نازل کرده‏ایم، تا در آیات آن تدبر کنند، و خردمندان متذکر شوند» (کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ).
تعلیماتش جاویدان، و دستوراتش عمیق و ریشه‏دار، و برنامه‏هایش حیاتبخش و راهبر انسان در طریق هدف آفرینش است.
هدف از نزول این کتاب بزرگ این نبوده که تنها به تلاوت و لقلقه زبان قناعت کنند بلکه هدف این بوده که آیاتش سر چشمه فکر و اندیشه، و مایه بیدارى وجدانها گردد و آن نیز به نوبه خود حرکتى در مسیر عمل بیافریند.

(آیه ۳۰)- سلیمان از نیروى رزمى خود سان مى ‏بیند قرآن همچنان بحث گذشته را پیرامون داود ادامه مى‏دهد و در این آیه، خبر از بخشیدن فرزند برومندى همچون «سلیمان» به او مى‏دهد که ادامه دهنده حکومت و رسالت او بود، مى‏گوید: «ما سلیمان را به داود بخشیدیم، چه بنده خوبى! زیرا همواره به سوى خدا بازگشت مى‏کرد» و به یاد او بود (وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ).
این تعبیر که نشان دهنده عظمت مقام سلیمان است شاید براى ردّ اتهامات بى‏اساس و زشتى است که در مورد تولد سلیمان از همسر «اوریا» در تورات تحریف یافته آمده است و در عصر نزول قرآن در آن محیط شایع بوده.

(آیه ۳۱)- از این آیه داستان اسبهاى سلیمان شروع مى‏شود که تفسیرهاى گوناگونى براى آن شده که بعضا از سوى ناآگاهان بوده.
قرآن مى‏گوید: «به خاطر بیاور هنگامى را که عصرگاهان اسبان چابک تندرو را بر او عرضه داشتند» (إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِناتُ الْجِیادُ).

(آیه ۳۲)- سلیمان در اینجا براى این که تصور نشود که علاقه او به این اسبهاى پر قدرت جنبه دنیا پرستى دارد، «گفت: من این اسبان را به خاطر یاد پروردگارم دوست دارم» و مى‏خواهم از آنها در جهاد استفاده کنم (فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی).
سلیمان که از مشاهده این اسبهاى چابک و آماده براى جهاد و پیکار با دشمن خرسند شده بود همچنان آنها را نگاه مى‏کرد و چشم به آنها دوخته بود «تا از دیدگانش پنهان شدند» (حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ).

(آیه ۳۳)- صحنه آنقدر جالب و زیبا و براى یک فرمانده بزرگ همچون سلیمان نشاط آور بود که او دستور داد: «بار دیگر آنها را نزد من باز گردانید» (رُدُّوها عَلَیَّ).
به هنگامى که مأمورانش این فرمان را اطاعت کردند و اسبها را باز گرداندند سلیمان شخصا آنها را مورد نوازش قرار داد «و دست به ساقها و گردنهاى آنها کشید» (فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ).
و به این وسیله هم مربیان آنها را تشویق کرد، و هم از آنها قدردانى نمود، زیرا معمول است هنگامى که مى‏خواهند از مرکبى قدردانى کنند دست بر سر و صورت و یال و گردن، یا بر پایش مى‏کشند، و چنین ابراز علاقه‏اى در برابر وسیله مؤثرى که انسان را در هدفهاى والایش کمک مى‏کند از پیغمبر بزرگى همچون سلیمان تعجب‏آور نیست.

(آیه ۳۴)- آزمایش سخت سلیمان و حکومت گسترده او قرآن همچنان قسمت دیگرى از سرگذشت سلیمان را بازگو مى‏کند، و نشان مى‏دهد که انسان به هر پایه‏اى از قدرت برسد باز از خود چیزى ندارد، و هر چه هست از ناحیه خداست، مطلبى که توجه به آن پرده‏هاى غرور و غفلت را از مقابل چشم انسان کنار مى‏زند.
نخست در باره یکى از آزمایشهائى سخن مى‏گوید که خدا در باره سلیمان کرد، آزمایشى که با «ترک اولى» همراه بود، و به دنبال آن سلیمان به درگاه خدا روى آورد و از این «ترک اولى» توبه کرد.
قرآن مى‏گوید: «ما سلیمان را آزمودیم و بر کرسى او جسدى افکندیم، سپس به درگاه خداوند توبه کرد، و به سوى او بازگشت» (وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وَ أَلْقَیْنا عَلى‏ کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ).
توضیح این که: «سلیمان» آرزو داشت فرزندان برومند شجاعى نصیبش شود که در اداره کشور و مخصوصا جهاد با دشمنان به او کمک کنند، او داراى همسران متعدد بود با خود گفت: من با آنها همبستر مى‏شوم تا فرزندان متعددى نصیبم گردد، و به هدفهاى من کمک کنند، ولى چون در اینجا غفلت کرد و «انشاء اللّه»- همان جمله‏اى که بیانگر اتکاى انسان به خدا در همه حال است- نگفت در آن زمان هیچ فرزندى از همسرانش تولد نیافت، جز فرزندى ناقص الخلقه، همچون جسدى بى‏روح که آن را آوردند و بر کرسى او افکندند! سلیمان سخت در فکر فرو رفت، و ناراحت شد که چرا یک لحظه از خدا غفلت کرده، و بر نیروى خودش تکیه کرده است، توبه کرد و به درگاه خدا بازگشت.

(آیه ۳۵)- قرآن در این آیه مسأله توبه سلیمان را که در آخرین جمله آیه قبل آمده بود به صورت مشروحترى بازگو کرده، مى‏فرماید: «گفت: پروردگارا! مرا ببخش» (قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی).
«و ملک و حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد که تو بسیار بخشنده‏اى» (وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ).
او از خداوند یک نوع حکومت مى‏خواست که توأم با معجزات ویژه‏اى بوده باشد. زیرا مى‏دانیم هر پیامبرى معجزه مخصوص به خود داشته و این براى پیامبران عیب و نقصى محسوب نمى‏شود که براى خود تقاضاى معجزه ویژه‏اى کنند.

(آیه ۳۶)- سپس قرآن همان گونه که گفتیم این مطلب را بیان مى‏کند که خدا تقاضاى سلیمان را پذیرفت و حکومتى با امتیازات ویژه و مواهبى بزرگ در اختیار او گذارد که آنها را مى‏توان در پنج موضوع خلاصه کرد.
۱- تسخیر بادها به عنوان یک مرکب راهوار، چنانکه مى‏فرماید: «پس ما باد را مسخّر او ساختیم تا مطابق فرمانش به نرمى حرکت کند، و به هرجا او اراده نماید برود» (فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ).
جزئیات این وسیله مرموز بر ما روشن نیست، ما همین قدر مى‏دانیم که این از جمله خوارق عاداتى بود که در اختیار پیامبران قرار مى‏گرفت.

(آیه ۳۷)- دومین موهبت خداوند به سلیمان (ع) مسأله تسخیر موجودات سرکش و قرار دادن آن در اختیار او براى انجام کارهاى مثبت بود.
چنانکه مى‏گوید: «و شیاطین را (مسخر او ساختیم) و هر بنّا و غوّاصى از آنها را» سر بر فرمان او نهادیم (وَ الشَّیاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ). تا گروهى در خشکى هر بنایى مى‏خواهد براى او بسازند و گروهى در دریا به غواصى مشغول باشند.
و به این ترتیب شیاطین که طبیعتشان تمرد و سرکشى است آن چنان مسخر او شدند که در مسیر سازندگى و استخراج منابع گرانبها قرار گرفتند.

(آیه ۳۸)- سومین موهبت خداوند به سلیمان مهار کردن گروهى از نیروهاى مخرب بود، زیرا به هر حال در میان شیاطین افرادى بودند که به عنوان یک نیروى مفید و سازنده قابل استفاده به حساب نمى‏آمدند، و چاره‏اى جز این نبود که آنها در بند باشند، تا جامعه از شر مزاحمت آنها در امان بماند، چنانکه قرآن مى‏گوید: «و گروه دیگرى (از شیاطین) را در غل و زنجیر (تحت سلطه او) قرار دادیم» (وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ).

(آیه ۳۹)- چهارمین موهبت خداوند به سلیمان اختیارات فراوانى بود که دست او را در اعطا و منع باز مى‏گذارد.
چنانکه آیه مى‏گوید: به او گفتیم: «این عطاى ماست به هر کس مى‏خواهى (و صلاح مى‏بینى) ببخش و از هر کس مى‏خواهى امساک کن و حسابى بر تو نیست» تو امین هستى (هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ).

(آیه ۴۰)- پنجمین و آخرین موهبت خداوند بر سلیمان مقامات معنوى او بود که خدا در سایه شایستگیهایش به او مرحمت کرده بود.
چنانکه آیه مى‏فرماید: «و براى او [سلیمان‏] نزد ما مقامى ارجمند و سر انجامى نیکوست» (وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‏ وَ حُسْنَ مَآبٍ).
تعبیر به «حسن مآب» که خبر از عاقبت نیک او مى‏دهد ممکن است اشاره به نسبت ناروائى باشد که در تورات آمده که سلیمان به خاطر ازدواج با بت پرستان سر انجام به آئین بت پرستى تمایل پیدا کرد! و حتى دست به ساختن بتخانه‏اى زد! قرآن با این تعبیر خط بطلان بر تمام این اوهام و خرافات مى‏کشد.
نکته: از جمله مسائلى که در لابلاى داستان سلیمان عینیت یافته این است که: داشتن یک حکومت نیرومند با امکانات مادى فراوان و اقتصاد گسترده و تمدن درخشان هرگز منافاتى با مقامات معنوى و ارزشهاى الهى و انسانى ندارد.

(آیه ۴۱)- زندگى پر ماجراى ایوب و مقام صبرش: ایوب سومین پیامبر است که در این سوره گوشه‏اى از زندگى او مطرح شده، و پیامبر بزرگ ما موظف گردید سرگذشت او را به یاد آورد، و براى مسلمانان بازگو کند تا از مشکلات طاقت فرسا نهراسند و از لطف و رحمت خدا هرگز مأیوس نشوند.
نام یا سرگذشت ایوب در چندین سوره از قرآن در ردیف پیامبران دیگر آمده که مقام نبوت او را تثبیت و تبیین مى‏کند، بر خلاف تورات کنونى که او را در زمره پیامبران نشمرده بلکه بنده‏اى متمکن و نیکوکار داراى اموال و فرزندان بسیار مى‏داند.
نخست مى‏گوید: «و به خاطر بیاور بنده ما ایوب را هنگامى که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا!) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است» (وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادى‏ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ).
از این آیه مقام والاى ایوب در پیشگاه خدا به عنوان «عبدنا» (بنده ما) به خوبى استفاده مى‏شود، و دیگر این که اشاره سر بسته‏اى است به گرفتاریهاى شدید و طاقت فرسا و درد و رنج فراوان ایوب.
شخصى از امام صادق علیه السّلام سؤال کرد: بلائى که دامنگیر ایوب شد براى چه بود؟
امام علیه السّلام در پاسخ او فرمود: خداوند براى این که اخلاص ایوب را بر همگان روشن سازد، و او را الگوئى براى جهانیان قرار دهد که به هنگام «نعمت» و «رنج» هر دو شاکر و صابر باشند به شیطان اجازه داد که بر دنیاى او مسلط گردد.
شیطان از خدا خواست اموال سرشار ایوب، زراعت و گوسفندانش و همچنین فرزندان او از میان بروند، آفات و بلاها در مدت کوتاهى آنها را از میان برد، ولى نه تنها از مقام شکر ایوب کاسته نشد بلکه افزوده گشت! او از خدا خواست که این بار بر بدن ایوب مسلط گردد، و آن چنان بیمار شود که از شدت درد و رنجورى به خود بپیچد و اسیر و زندانى بستر گردد.
این نیز از مقام شکر او چیزى نکاست.
ولى جریانى پیش آمد که قلب ایوب را شکست و روح او را سخت جریحه‏دار ساخت، و آن این که جمعى از راهبان بنى اسرائیل به دیدنش آمدند و گفتند: تو چه گناهى کرده‏اى که به این عذاب الیم گرفتار شده‏اى؟! ایوب باز رشته صبر را از کف نداد، تنها رو به درگاه خدا آورد و جمله‏هاى بالا (آیه شریفه) را بیان نمود و چون از عهده امتحانات الهى به خوبى برآمده بود خداوند درهاى رحمتش را بار دیگر به روى این بنده صابر و شکیبا گشود، و نعمتهاى از دست رفته را یکى پس از دیگرى و حتى بیش از آن را به او ارزانى داشت، تا همگان سر انجام نیک صبر و شکیبائى و شکر را دریابند».

(آیه ۴۲)- در میان تمام ناراحتیها و رنجها آنچه بیشتر روح ایوب را آزار مى‏داد مسأله شماتت دشمنان بود.
اما سر انجام ایوب از بوته داغ این آزمایش الهى سالم به درآمد، و فرمان رحمت خدا از اینجا آغاز شد که به او دستور داد: «پاى خود را بر زمین بکوب! این چشمه آبى براى شستشو و نوشیدن است» (ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ).
چشمه‏اى خنک و گوارا و شفابخش از بیماریهاى «برون» و «درون».
توصیف آب به خنک بودن شاید اشاره‏اى باشد به تأثیر مخصوص شستشو با آب سرد براى بهبود و سلامت تن، همان گونه که در طب امروز نیز ثابت شده است.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۶۰۶
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۴ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۴ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۵۴ قرآن کریم

(آیه ۱۷)- از زندگى داود درس بیاموز!

به دنبال بحثهائى که در آیات گذشته پیرامون کارشکنیهاى مشرکان و بت پرستان، و نسبتهاى نارواى آنان به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله آمده بود، قرآن در اینجا براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان اندک آن روز داستان داود را مطرح مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «در برابر آنچه مى‏گویند شکیبا باش، و به خاطر بیاور بنده ما داود صاحب قدرت را که او بسیار توبه کننده بود»! (اصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ).
نیروى جسمانیش در حدى بود که در میدان جنگ بنى اسرائیل با «جالوت» جبار ستمگر با یک ضربه نیرومند به وسیله سنگى که از فلاخن رها کرد جالوت را از بالاى مرکب به روى خاک افکند، و در خون خود غلطاند.
و از نظر قدرت سیاسى، حکومتى نیرومند داشت که با قدرت تمام در برابر دشمنان مى‏ایستاد، حتى گفته‏اند در اطراف محراب عبادت او هزاران نفر شب تا به صبح به حال آماده باش بودند! از نظر نعمتها خداوند انواع نعم ظاهرى و باطنى را به او ارزانى داشته بود، خلاصه این که داود مردى بود نیرومند در جنگها، در عبادت، در علم و دانش و در حکومت، و هم صاحب نعمت فراوان.

(آیه ۱۸)- سپس طبق روش اجمال و تفصیل که در قرآن مجید به هنگام ذکر مسائل مختلف معمول است، بعد از بیان اجمالى نعمتهاى خداوند بر داود، به شرح قسمتى از آن پرداخته، چنین مى‏گوید: «ما کوهها را مسخّر او ساختیم که هر شامگاه و صبحگاه با او (خدا را) تسبیح مى‏گفتند»! (إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ).

(آیه ۱۹)- نه تنها کوهها که «پرندگان را نیز دسته جمعى مسخّر او کردیم» تا همراه او تسبیح خدا گویند (وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً).
همه این پرندگان و کوهها مطیع فرمان داود و همصدا با او و «بازگشت کننده به سوى او بودند» (کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ).
این تسبیح توأم با صداى ظاهرى و همراه با نوعى درک و شعور بوده که در باطن ذرات عالم است و تمامى موجودات جهان از یک نوع عقل و شعور بر خوردارند، و هنگامى که صداى دل انگیز این پیامبر بزرگ را به وقت مناجات مى‏شنیدند با او همصدا مى‏شدند، و غلغله تسبیح آنها در هم مى‏آمیخت.

(آیه ۲۰)- این آیه همچنان به ذکر نعمتهاى خداوند بر داود ادامه داده، مى‏فرماید: «و حکومت او را استحکام بخشیدیم» (وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ).
آن چنان که همه سرکشان و طاغیان و دشمنان از او حساب مى‏بردند.
علاوه بر این «دانش به او دادیم» (وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ).
آخرین نعمت بزرگ خدا بر داود این بود که مى‏فرماید: ما به او «علم قضاوت و داورى عادلانه» دادیم (وَ فَصْلَ الْخِطابِ).
این احتمال در تفسیر این جمله وجود دارد که خداوند منطق نیرومندى که از فکر بلند، و عمق اندیشه، حکایت مى‏کرد در اختیار داود گذارد، نه تنها در مقام داورى که در همه جا سخن آخر و آخرین سخن را بیان مى‏کرد.

(آیه ۲۱)- آزمون بزرگ داود!

به دنبال آیات گذشته که صفات ویژه «داود» و مواهب بزرگ خدا را بر او بیان مى‏کرد قرآن ماجرائى را که در یک دادرسى براى داود پیش آمد شرح مى‏دهد.
نخست خطاب به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى‏گوید: «آیا داستان شاکیان هنگامى که از محراب (داود) بالا رفتند به تو رسیده است»؟! (وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ).

(آیه ۲۲)- با این که «داود» محافظین و مراقبین فراوانى در اطراف خود داشت، طرفین نزاع از غیر راه معمولى از دیوار محراب و قصر او بالا رفتند، و ناگهان در برابر او ظاهر گشتند، چنانکه قرآن در ادامه این بحث مى‏گوید: «در آن هنگام که (بى‏مقدمه) بر داود وارد شدند و او از دیدن آنها وحشت کرد» زیرا فکر مى‏کرد قصد سوئى در باره او دارند (إِذْ دَخَلُوا عَلى‏ داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ).
اما آنها به زودى وحشت او را از بین بردند و «گفتند: نترس، دو نفر شاکى هستیم که یکى از ما بر دیگرى ستم کرده» و براى دادرسى نزد تو آمدیم (قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى‏ بَعْضُنا عَلى‏ بَعْضٍ).
«اکنون در میان ما به حق داورى کن، و ستم روا مدار، و ما را به راه راست هدایت کن» (فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى‏ سَواءِ الصِّراطِ).

(آیه ۲۳)- مسلما نگرانى و وحشت داود در اینجا کم شد، ولى شاید این سؤال هنوز براى او باقى بود که بسیار خوب، شما قصد سوئى ندارید، و هدفتان شکایت نزد قاضى است، ولى آمدن از این راه غیر معمول براى چه منظورى بود؟
اما آنها مجال زیادى به داود ندادند و یکى براى طرح شکایت پیشقدم شد گفت: «این برادر من است، او نود و نه میش دارد، و من یکى بیش ندارم اما او اصرار مى‏کند که این یکى را هم به من واگذار! و در سخن بر من غلبه کرده است» (إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ).

(آیه ۲۴)- در اینجا داود پیش از آن که گفتار طرف مقابل را بشنود- چنانکه ظاهر آیات قرآن است- رو به شاکى کرد و «گفت: مسلما او با درخواست یک میش تو براى افزودن آن به میشهایش بر تو ستم نموده»! (قالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلى‏ نِعاجِهِ).
اما این تازگى ندارد «و بسیارى از شریکان (و دوستان) به یکدیگر ستم مى‏کنند» (وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ).
«مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند» (إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
«اما عده آنها کم است» (وَ قَلِیلٌ ما هُمْ).
آرى! آنها که در معاشرت و دوستى حق دیگران را بطور کامل رعایت کنند و کمترین تعدى بر دوستان خود روا ندارند کمند، تنها کسانى مى‏توانند حق دوستان و آشنایان را بطور کاملا عادلانه ادا کنند که از سرمایه ایمان و عمل صالح بهره کافى داشته باشند.
به هر حال چنین به نظر مى‏رسد که طرفین نزاع با شنیدن این سخن قانع شدند، و مجلس داود را ترک گفتند.
ولى داود در اینجا در فکر فرو رفت و با این که مى‏دانست قضاوت عادلانه‏اى کرده چه این که اگر طرف ادعاى شاکى را قبول نداشت حتما اعتراض مى‏کرد، سکوت او بهترین دلیل بر این بوده که مسأله همان است که شاکى مطرح کرده، ولى با این حال آداب مجلس قضا ایجاب مى‏کند که داود در گفتار خود عجله نمى‏کرد، بلکه از طرف مقابل شخصا سؤال مى‏نمود سپس داورى مى‏کرد، لذا از این کار خود سخت پشیمان شد.
همان طور که قرآن مى‏گوید: «و داود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزموده‏ایم» (وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ).
در مقام استغفار برآمد «و از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد» (فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ).
تعبیر به «راکعا» در آیه مورد بحث یا به خاطر آن است که رکوع به معنى سجده نیز در لغت آمده، و یا رکوع مقدمه‏اى است براى سجده.

(آیه ۲۵)- به هر حال خداوند او را مشمول لطف خود قرار داد و لغزش او را در این ترک اولى بخشید چنانکه قرآن در این آیه مى‏گوید: «ما این عمل را بر او بخشیدیم» (فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ).
«و او نزد ما داراى مقام والا و سر انجامى نیکوست» (وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‏ وَ حُسْنَ مَآبٍ).

(آیه ۲۶)- حکم به عدالت کن و از هواى نفس پیروى منما!

به دنبال داستان داود، و به عنوان آخرین سخن، وى را مخاطب ساخته و ضمن بیان مقام والاى او، وظائف و مسؤولیتهاى سنگین وى را با لحنى قاطع و تعبیراتى پر معنا شرح داده، مى‏فرماید: «اى داود! ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم پس در میان مردم بحق داورى کن، و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد، کسانى که از راه خداوند گمراه شوند عذاب شدیدى به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند» (یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ).
محتواى این آیه که از مقام والاى داود و وظیفه مهم او سخن مى‏گوید نشان مى‏دهد که افسانه‏هاى دروغینى که در باره ازدواج او با همسر «اوریا» به هم بافته‏اند تا چه اندازه بى‏پایه است «۱».
این آیه نشان مى‏دهد که حکومت در زمین باید از حکومت الهى نشأت گیرد و هر حکومتى از غیر این طریق باشد حکومتى است ظالمانه و غاصبانه.

------------------------------------------------------------------
(۱) شرح بیشتر این ماجرا را در «تفسیر نمونه» ذیل آیه ۲۱ سوره ص مطالعه فرمایید.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۵۰۶
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۳ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۳ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۵۳ قرآن کریم

سوره ص
محتواى سوره:

این سوره در حقیقت مکملى براى سوره «صافات» است، و استخوان بندى مطالبش شباهت زیادى با استخوان بندى سوره «صافات» دارد.
محتواى این سوره را در پنج بخش مى‏توان خلاصه کرد:
بخش اول: از مسأله توحید و مبارزه با شرک و مسأله نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و سرسختى و لجاجت دشمنان مشرک در برابر این دو امر سخن مى‏گوید.
بخش دوم: گوشه‏هائى از تاریخ نه نفر از پیامبران خدا را منعکس ساخته، و بالخصوص از «داود» و «سلیمان» و «ایوب» بحث بیشترى دارد.
بخش سوم: از سرنوشت کفار طاغى و یاغى در قیامت و تخاصم و جنگ و جدال آنها در دوزخ سخن مى‏گوید، و به مشرکان و افراد بى‏ایمان نشان مى‏دهد که پایان کار آنها به کجا خواهد رسید.
چهارمین بخش: از آفرینش انسان و مقام والاى او و سجده کردن فرشتگان براى آدم سخن مى‏گوید.
پنجمین بخش تهدیدى است براى همه دشمنان لجوج، و تسلى خاطرى است براى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و بیان این واقعیت که او در دعوت خود هیچ گونه اجر و مزدى از کسى نمى‏طلبد.

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر


(آیه ۱) - شأن نزول: از امام باقر علیه السّلام نقل شده که: «ابو جهل» و جماعتى از قریش نزد ابو طالب عموى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمدند و گفتند: فرزند برادرت ما را آزار داده، و خدایان ما را نیز ناراحت ساخته است! او را بخوان و به او دستور ده دست از خدایان ما بردارد تا ما هم ناسزا به خداى او نگوئیم! ابو طالب کسى را خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرستاد، هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله وارد خانه شد ابو طالب سخنان آنها را براى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله شرح داد.
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در جواب فرمود: «آیا آنها حاضرند جمله‏اى را با من موافقت کنند و در سایه آن بر تمام عرب پیشى گیرند و حکومت کنند»؟! ابو جهل گفت: بله موافقیم، منظورت کدام جمله است؟
پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «تقولون لا اله الّا اللّه بگوئید معبودى جز اللّه نیست»! و این بتها را که مایه بدبختى و ننگ و عقب افتادگى شماست دور بریزید.
هنگامى که حضار این جمله را شنیدند آن چنان وحشت کردند که انگشتها در گوش گذاردند و با سرعت خارج شدند، و مى‏گفتند: چنین چیزى را تا کنون نشنیده‏ایم، این یک دروغ است.
اینجا بود که آیات آغاز سوره «ص» نازل شد.
تفسیر:
باز در نخستین آیه این سوره به یکى از حروف مقطعه برخورد مى‏کنیم «ص» (ص). و همان گفتگوهاى پیشین در تفسیر این حروف مقطعه مطرح مى‏شود.
اما جمعى از مفسران در اینجا مخصوصا روى علامت اختصارى بودن «ص» نسبت به «اسماء اللّه» یا غیر آن تکیه کرده‏اند، چرا که بسیارى از اسماء اللّه با «ص» شروع مى‏شود مانند «صادق» و «صمد» و «صانع» و یا اشاره به جمله «صدق اللّه» است که در یک حرف خلاصه شده است.
سپس مى‏فرماید: «سوگند به قرآنى که داراى ذکر است» که تو بر حقى و این کتاب، معجزه الهى است (وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ). قرآن هم خودش ذکر است و هم داراى ذکر.
«ذکر» به معنى یادآورى و زدودن زنگار غفلت از صفحه دل، یاد خدا، یاد نعمتهاى او، یاد دادگاه بزرگ رستاخیز، و یاد هدف خلقت انسان است.

(آیه ۲)- در این آیه مى‏گوید: اگر مى‏بینى آنها در برابر این آیات روشنگر و قرآن بیدار کننده تسلیم نمى‏شوند نه به خاطر این است که پرده‏اى بر این کلام حق افتاده «بلکه کافران گرفتار غرور و اختلافند» (بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ).

(آیه ۳)- سپس براى بیدار ساختن این مغروران غافل دست آنها را گرفته، به گذشته تاریخ بشر مى‏برد، و سرنوشت اقوام مغرور و متکبر و لجوج را به آنها نشان مى‏دهد، شاید عبرت گیرند، مى‏گوید: «چه بسیار اقوامى که قبل از آنها بودند و ما آنها را (به خاطر تکذیب پیامبران و انکار آیات الهى و ظلم و گناه) هلاک کردیم» (کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ).
«و به هنگام نزول عذاب فریاد مى‏زدند (و کمک مى‏خواستند) ولى وقت نجات گذشته بود»! (فَنادَوْا وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ).
آن روز که پیامبران الهى و اولیاى حق آنها را اندرز دادند و از عاقبت شوم اعمالشان بر حذر داشتند نه تنها گوش شنوا نداشتند بلکه به استهزا و سخریه و آزار مؤمنان و حتى قتل آنها پرداختند، و فرصتها از دست رفت و پلهاى پشت سر ویران گشت، و در حالى عذاب استیصال براى نابودى آنها نازل شد که درهاى توبه و بازگشت همه بسته شده بود و فریادهاى استغاثه آنها به جایى نرسید!

(آیه ۴) - شأن نزول:
در باره این آیه و سه آیه بعد نقل شده: هنگامى که رسول خدا دعوتش را آشکار کرد سران قریش نزد ابو طالب آمدند و گفتند: اى ابو طالب! فرزند برادرت ما را سبک مغز مى‏خواند، و به خدایان ما ناسزا مى‏گوید، جوانان ما را فاسد نموده، و در جمعیت ما تفرقه افکنده است، اگر این کارها به خاطر کمبود مالى است ما آنقدر مال براى او جمع آورى مى‏کنیم که ثروتمندترین مرد قریش شود، و حتّى حاضریم او را به ریاست برگزینیم.
ابو طالب این پیام را به رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله عرض کرد.
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «اگر آنها خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند من به آن تمایل ندارم، ولى (به جاى این همه وعده‏ها) یک جمله، با من موافقت نمایند تا در سایه آن بر عرب حکومت کنند، و غیر عرب نیز به آئین آنها درآیند و آنها سلاطین بهشت خواهند بود»! ابو طالب این پیام را به آنها رسانید، آنها گفتند: حاضریم به جاى یک جمله ده جمله را بپذیریم (کدام جمله منظور تو است؟).
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به آنها فرمود: «گواهى دهید که معبودى جز اللّه نیست و من رسول خدا هستم».
آنها (از این سخن سخت وحشت کردند و) گفتند: ما ۳۶۰ خدا را رها کنیم تنها به سراغ یک خدا برویم؟ چه چیز عجیبى؟! (آن هم خدایى که هرگز دیده نمى‏شود!).
در اینجا آیات مزبور نازل شد!
تفسیر:
آیا به جاى این همه خدا، یک خدا را بپذیریم؟!

افراد مغرور و خودخواه هم نفوذ ناپذیرند و هم «مطلق گرا» چیزى را جز آنچه با افکار محدود و ناقصشان درک کرده‏اند به رسمیت نمى‏شناسند.
لذا هنگامى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله پرچم توحید را در مکّه برافراشت و بر ضد بتهاى کوچک و بزرگ که عدد آنها بالغ بر ۳۶۰ بت مى‏شد قیام کرد «تعجب مى‏کردند که چرا پیامبر انذار کننده‏اى از میان آنها برخاسته است»؟ (وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ).
تعجب آنها از این بود که محمد صلّى اللّه علیه و اله یک نفر از خود آنهاست.
آنها این امتیاز بزرگ را به عنوان یک نقطه تاریک در دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله تلقى مى‏کردند و از آن تعجب داشتند.
گاه از این مرحله نیز فراتر رفتند «و کافران گفتند: این ساحر دروغگویى است»! (وَ قالَ الْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذَّابٌ).
نسبت دادن سحر به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به خاطر مشاهده معجزات غیر قابل انکار و نفوذ خارق العاده او در افکار بود و نسبت دادن کذب به او به خاطر این بود که بر خلاف سنتهاى خرافى و افکار منحطى که جزء مسلمات آن محیط محسوب مى‏شد قیام کرد و دعوى رسالت از سوى خدا داشت.

(آیه ۵)- هنگامى که پیامبر دعوت توحیدى خود را آشکار نمود نگاه به یکدیگر مى‏کردند و مى‏گفتند: بیائید چیزهاى ناشنیده بشنوید «آیا او به جاى این همه خدایان یک خدا قرار داده؟ این راستى چیز عجیبى است»؟! (أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْ‏ءٌ عُجابٌ).
آرى گاه غرور و خودخواهى و مطلق نگرى و فساد محیط آن چنان بینش و قضاوت انسان را تغییر مى‏دهد که از واقعیتهاى روشن تعجب مى‏کند در حالى که به خرافات و پندارهاى واهى سخت پاى‏بند است.

(آیه ۶)- «سرکردگان آنها (هنگامى که از مراجعه به ابو طالب و میانجیگرى او مأیوس و ناامید شدند از نزد او بیرون آمدند، و گفتند:) بروید و خدایانتان را محکم بچسبید، این چیزى است که خواسته‏اند» شما را با آن گمراه کنند (وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى‏ آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْ‏ءٌ یُرادُ).
سران بت پرستان مى‏خواستند با این سخن، روحیه متزلزل پیروان خود را تقویت کنند، و از سقوط هر چه بیشتر اعتقاداتشان جلوگیرى به عمل آورند اما چه تلاش بیهوده‏اى؟!

(آیه ۷)- سپس براى اغفال مردم و یا قانع ساختن خویش گفتند: «ما هرگز چنین چیزى در آخرین آیین نشنیده‏ایم، این تنها یک آیین ساختگى است»! (ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ).
اگر ادعاى توحید و نفى بتها واقعیتى داشت باید پدران ما با آن عظمت و شخصیت! آن را درک کرده باشند، و ما از آنها شنیده باشیم، اما این یک گفتار دروغین و بى‏سابقه است!

(آیه ۸)- در آیات گذشته سخن از موضع گیرى منفى مخالفان در برابر خط توحید و رسالت پیامبر اسلام بود، در اینجا نیز این سخن ادامه دارد.
مشرکان مکه هنگامى که منافع نامشروع خود را در خطر دیدند، و آتش کینه و حسد در دل آنها شعله‏ور شد، براى اغفال مردم و قانع کردن خویش در مورد مخالفت با پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله، به منطق‏هاى سست گوناگونى دست مى‏زدند، از جمله از روى تعجب و انکار مى‏گفتند: «آیا از میان همه ما قرآن تنها بر او [محمّد] نازل شده»؟! (أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا).
از میان این همه پیرمردان پرسن و سال، این همه پولداران ثروتمند و سرشناس آیا کسى پیدا نشد که خدا قرآنش را بر او نازل کند، جز محمّد یتیم تهیدست؟! قرآن در دنباله آیه مى‏فرماید درد آنها چیز دیگرى است، «آنها در حقیقت در اصل وحى من تردید دارند» (بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی).
ایراد به شخص محمد صلّى اللّه علیه و اله بهانه‏اى بیش نیست، بلکه سر چشمه آن هوى و هوسها و حب دنیا و حسادتهاست.
و سر انجام آنها را با این جمله تهدید مى‏کند: «آنها هنوز عذاب مرا نچشیده‏اند» (بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذابِ). که این گونه جسورانه در برابر فرستاده خدا ایستاده‏اند، و با این سخنان واهى به جنگ در برابر وحى الهى برخاسته‏اند.

(آیه ۹)- سپس در پاسخ آنها مى‏ افزاید: «مگر خزائن رحمت پروردگار توانا و بخشنده‏ات نزد آنهاست» تا به هر کس میل دارند بدهند؟ (أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ).

(آیه ۱۰)- باز در این آیه همین معنى را از طریق دیگرى تعقیب کرده، مى‏گوید: «یا این که مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین و آنچه میان این دو است از آن آنهاست؟ (اگر چنین است) با هر وسیله ممکن به آسمانها بروند» و جلو نزول وحى را بر قلب پاک محمّد بگیرند! (أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبابِ).
این سخن در حقیقت تکمیلى است بر بحث گذشته، در آنجا مى‏گفت:
«خزائن رحمت پروردگار در دست شما نیست که به هر کس که با تمایلات هوس آلودتان هماهنگ است ببخشید» حال مى‏گوید: اکنون که این خزائن به دست شما نیست و فقط در اختیار خداست، تنها راهى که در پیش دارید این است که به آسمانها بروید و مانع نزول او شوید، و خود مى‏دانید که از این کار نیز سخت عاجز و ناتوانید!

(آیه ۱۱)- در این آیه در مقام تحقیر این مغروران سبک مغز و فخر فروش مى‏گوید: «اینها لشکر کوچک شکست خورده‏اى از احزابند»! (جُنْدٌ ما هُنالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ).
آن روز پیروزیهاى بدر و احزاب و حنین پیش نیامده بود، ولى قرآن با قاطعیت گفت: «این دشمنان سرسخت لشکر کوچکى هستند که دچار شکست خواهند شد».
امروز هم قرآن همین بشارت را به مسلمانان جهان که از هر سو در محاصره قدرتهاى متجاوز و ستمگر قرار گرفته‏اند مى‏دهد که اگر همچون مسلمانان نخستین بر سر عهد و پیمان خدا بایستند او نیز وعده خودش را در زمینه شکست جنود احزاب تحقق خواهد بخشید.

(آیه ۱۲)- تنها یک صیحه آسمانى کارشان را یکسره مى‏ کند!

در تعقیب آیه قبل که از شکست مشرکان در آینده خبر مى‏داد، و آنها را لشکر کوچکى از احزاب مغلوب معرفى مى‏کرد، در اینجا گروهى از این احزاب را که تکذیب پیامبران کردند و به سرنوشت شومى گرفتار شدند معرفى مى‏کند.
مى‏گوید: «قبل از آنها قوم نوح و عاد [قوم هود] و فرعون صاحب قدرت (پیامبران ما را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ).

(آیه ۱۳)- «و (نیز) قوم ثمود و قوم لوط و اصحاب الأیکه [قوم شعیب‏] اینها احزابى بودند» که به تکذیب پیامبران برخاستند (وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ أُولئِکَ الْأَحْزابُ).
آرى! اینها شش گروه از احزاب جاهلى و بت پرست بودند که بر ضد پیامبران بزرگى قیام کردند. اما سر انجام عذاب الهى دامانشان را گرفت.

(آیه ۱۴)- «هر یک (از این گروهها) رسولان را تکذیب کردند و عذاب الهى در باره آنها تحقق یافت» (إِنْ کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ).
و تاریخ نشان مى‏دهد که چگونه هر گروهى از آنها به بلائى جان سپردند و در مدت کوتاهى شهر و دیارشان به ویرانه‏اى تبدیل شد، و نفراتشان به جسدهائى بى‏روح!

(آیه ۱۵)- آیا این مشرکان مکه با این کارهاى خود سرنوشتى بهتر از آنها مى‏توانند داشته باشند؟ در حالى که اعمال آنها همان اعمال است و سنت خداوند همان سنت؟! لذا در این آیه به عنوان یک تهدید قاطع و کوبنده مى‏گوید: «اینها (با این اعمالشان) جز یک صیحه آسمانى را انتظار نمى‏کشند که هیچ مهلت و بازگشتى براى آن وجود ندارد» و همگى را نابود مى‏سازد (وَ ما یَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً ما لَها مِنْ فَواقٍ).
این صیحه ممکن است همانند صیحه‏هایى باشد که بر اقوام پیشین فرود آمد، صاعقه‏اى وحشتناک، یا زمین لرزه‏اى پر صدا، که زندگى آنها را درهم کوبید.
و نیز ممکن است اشاره به «صیحه عظیم پایان جهان» باشد که از آن تعبیر به «نفخه صور اول» مى‏شود.

(آیه ۱۶)- این آیه به یکى دیگر از سخنان کفار و منکران- که از روى سخریه و استهزا مى‏گفتند- اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها (از روى خیره‏سرى) گفتند:
پروردگارا! بهره ما را (از عذابت هرچه زودتر) قبل از روز حساب به ما بده»! (وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسابِ).
این کوردلان مغرور آن چنان مست باده غرور بودند که حتى عذاب الهى و دادگاه عدلش را به باد مسخره مى‏ گرفتند.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۰۹
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۲ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۲ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۵۲ قرآن کریم

(آیه ۱۵۴)- «شما را چه شده است؟ چگونه حکم مى‏کنید»؟! هیچ مى‏فهمید چه مى‏گوئید؟ (ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ).

(آیه ۱۵۵)- آیا وقت آن نرسیده است که از این لا طائلات و خرافات زشت و رسوا دست بردارید؟ «آیات متذکر نمى‏شوید»؟ (أَ فَلا تَذَکَّرُونَ).
این سخنان به قدرى باطل و بى‏پایه است که اگر آدمى یک ذره عقل و درایت داشته باشد و اندیشه کند باطل بودن آن را درک مى‏نماید.

(آیه ۱۵۶)- بعد از ابطال ادعاى خرافى آنها با یک دلیل حسى و یک دلیل عقلى، به سومین دلیل مى‏پردازد که دلیل نقلى است، مى‏گوید: اگر چنین چیزى که شما مى‏گوئید صحت داشت باید اثرى از آن در کتب پیشین باشد «یا شما دلیل روشنى در این باره دارید»؟! (أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبِینٌ).

(آیه ۱۵۷)- اگر دارید «پس کتابتان را بیاورید اگر راست مى‏گوئید»! (فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
در کدام کتاب؟ در کدام نوشته؟ و در کدام وحى آسمانى چنین چیزى آمده، و بر کدام پیامبر نازل شده است؟!

(آیه ۱۵۸)- در این آیه به یکى دیگر از خرافات مشرکان عرب مى‏پردازد، و آن نسبتى است که میان «خدا» و «جن» قائل بودند! سخن را از صورت «خطاب» درآورده و به صورت «غائب» مطرح مى‏کند، گوئى آنها چنان بى‏ارزشند که بیش از این شایستگى و لیاقت رویاروئى در سخن را ندارند، مى‏فرماید: «آنها [مشرکان‏] میان او [خداوند] و جن (خویشاوندى و) نسبتى قائل شدند»! (وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً).
منظور از «نسب» هر گونه نسبت و رابطه است، هر چند جنبه خویشاوندى نداشته باشد، و مى‏دانیم که جمعى از مشرکان عرب جن را مى‏پرستیدند و آنها را شریک خدا مى‏پنداشتند، و به این ترتیب رابطه‏اى میان آنها و خداوند قائل بودند.
به هر حال قرآن مجید این عقیده خرافى را سخت انکار کرده، مى‏گوید: «در حالى که جنیان به خوبى مى‏دانند که این بت پرستان در دادگاه الهى احضار مى‏شوند» (وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ).

(آیه ۱۵۹)- بعد مى‏افزاید: «منزه است خداوند از آنچه توصیف مى‏کنند» (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ).

(آیه ۱۶۰)- هیچ توصیفى شایسته ذات مقدس پروردگار نیست «مگر (آنچه) بندگان مخلص خدا» از روى آگاهى در مورد او دارند (إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
بندگانى که از هر گونه شرک و هواى نفس و جهل و گمراهى مبرا هستند، و خدا را جز به آنچه خودش اجازه داده توصیف نمى‏کنند.
آرى! باید به سراغ سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و خطبه‏هاى نهج البلاغه على علیه السّلام و دعاهاى پر مغز امام سجاد در صحیفه سجادیه رفت، و در پرتو توصیفهاى این بندگان مخلص خدا، خدا را شناخت.

(آیه ۱۶۱)- ادعاهاى دروغین! در آیات پیشین سخن از معبودهاى مختلف مشرکین به میان آمد، قرآن همین مسأله را تعقیب کرده، نخست این بحث را به میان مى‏آورد که وسوسه‏هاى شما بت پرستان در دلهاى پاکان و نیکان اثرى ندارد، و تنها قلوب آلوده و ارواح دوزخى و متمایل به فساد شماست که خود را تسلیم این وسوسه‏ها مى‏سازد، مى‏فرماید: «شما و آنچه را پرستش مى‏کنید ...» (فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ).

(آیه ۱۶۲)- «هرگز نمى‏توانید کسى را (با آن) فریب دهید» و با فتنه و فساد از خداوند منحرف سازید (ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنِینَ).

(آیه ۱۶۳)- «مگر آنها که در آتش دوزخ وارد مى‏شوند»! (إِلَّا مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِیمِ).

(آیه ۱۶۴)- بعد از این سه آیه که مسأله اختیار انسانها را در برابر فتنه جوئى و اغواگرى بت پرستان روشن مى‏سازد، ضمن سه آیه دیگر از مقام والاى فرشتگان خدا سخن مى‏گوید، همان فرشتگانى که بت پرستان آنها را دختران خدا مى‏پنداشتند، و جالب این که سخن را از زبان خود آنها بیان کرده، مى‏گوید:
«و هیچ یک از ما نیست جز آنکه مقام معلومى دارد» (وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ).

(آیه ۱۶۵)- «و ما همگى (براى اطاعت فرمان خداوند به صف ایستاده‏ایم» و چشم بر امر او داریم (وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ).

(آیه ۱۶۶)- «و ما همه تسبیح‏گوى او هستیم»، و او را از آنچه لایق ذات پاکش نیست منزه مى‏شمریم (وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ).
آرى! ما بندگانیم که جان و دل بر کف داریم، همواره چشم بر امر، و گوش بر فرمانش سپرده‏ایم، ما کجا و فرزندى خدا کجا؟
در حقیقت آیات سه گانه فوق به سه قسمت از صفات فرشتگان اشاره مى‏کند: نخست این که هر کدام رتبه و منزلتى دارند که از آن تجاوز نمى‏کنند.
دیگر این که آنها دائما آماده اطاعت فرمان خدا در عرصه آفرینش و اجراى اوامر او در پهنه عالم هستى هستند.
سوم این که آنها پیوسته تسبیح خدا مى‏گویند و او را از آنچه لایق مقامش نیست منزه مى‏شمرند.

(آیه ۱۶۷)- سپس در چهار آیه دیگر به یکى از عذرهاى ناموجه این مشرکان در ارتباط با همین مسأله بت پرستى و مطالب دیگر اشاره کرده و پاسخ مى‏دهد، مى‏فرماید: «آنها پیوسته مى‏گفتند:» (وَ إِنْ کانُوا لَیَقُولُونَ).

(آیه ۱۶۸)- «اگر یکى از کتابهاى پیشینیان نزد ما بود» (لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلِینَ).

(آیه ۱۶۹)- «به یقین ما بندگان مخلص خدا بودیم» (لَکُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
این همه از بندگان مخلص و آنان که خدایشان خالص کرده است سخن مگوى، و پیامبران بزرگى همچون نوح و ابراهیم و موسى و غیر آنها را به رخ ما مکش، ما هم اگر مشمول لطف خدا شده بودیم و یکى از کتب آسمانى بر ما نازل مى‏شد، در زمره این بندگان مخلص بودیم!

(آیه ۱۷۰)- این آیه مى‏گوید این آرزوى آنها هم اکنون جامه عمل به خود پوشیده و بزرگترین کتاب آسمانى خدا «قرآن مجید» بر آنان نازل شده، اما این دروغ پردازان پر ادعا «به آن کافر شدند (و از در مخالفت و انکار و دشمنى درآمدند) ولى به زودى (نتیجه کار خود را) خواهند دانست» (فَکَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).

(آیه ۱۷۱)- حزب اللّه پیروز است! به دنبال بحثهاى گوناگونى که پیرامون مبارزات انبیاى بزرگ و کارشکنیهاى مشرکان بى‏ایمان طى آیات این سوره آمده است، اکنون که به آخرین آیات سوره نزدیک مى‏شویم مهمترین مسأله را در این رابطه بیان مى‏کند، و آن خبر از پیروزى نهائى لشکر خدا بر لشکر شیطان و دشمنان حق است، تا مؤمنان در هر عصر و زمان به این وعده بزرگ الهى دلگرم شوند و براى ادامه مبارزه با لشکر باطل آماده و مقاوم گردند.
مى‏فرماید: «وعده قطعى ما براى بندگان فرستاده ما از پیش مسلّم شده ...»
(وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ).

(آیه ۱۷۲)- «که آنان یارى شدگانند» (إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ).

(آیه ۱۷۳)- «و لشکر ما (در تمام صحنه‏ها) پیروزند»َ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ).
چون عبارت صریح و گویا، و چه وعده روح پرور و امید بخشى؟!

(آیه ۱۷۴)- سپس در ادامه این آیات، هم براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان و تأکید بر پیروزى، و هم تهدید مشرکان بى‏خبر مى‏گوید: «از آنها [کافران‏] روى بگردان تا زمان معیّنى» که فرمان جهاد فرارسد (فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ).

(آیه ۱۷۵)- سپس این جمله را با تهدید دیگرى تأکید کرده، مى‏فرماید: «وضع آنها را بنگر (چه بى‏محتواست) اما به زودى (نتیجه اعمال خود را) مى‏بینند» (وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ). به زودى پیروزى تو و مؤمنان، و شکست ذلت بار خود را در این دنیا، و مجازات الهى را در جهان دیگر خواهند دید.

(آیه ۱۷۶)- و از آنجا که این خیره‏سران بى‏شرم پیوسته این سخن را تکرار مى‏کردند که وعده عذاب الهى چه شد؟ و اگر راست مى‏گوئى چرا معطلى؟ قرآن با لحنى تهدیدآمیز در پاسخ آنها مى‏گوید: «آیا اینها براى عذاب ما عجله مى‏کنند»؟
(أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ).
گاه مى‏گویند: این وعده الهى چه شد؟ و گاه مى‏گویند این پیروزى کى خواهد آمد؟

(آیه ۱۷۷)- «اما هنگامى که عذاب ما در آستانه خانه‏هایشان فرود آید انذار شدگان صبحگاه بدى خواهند داشت» (فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ).
این تعبیر نزول عذاب را در متن زندگى آنها و مبدل شدن کانون آرامش آنها را به کانونى از وحشت و اضطراب نشان مى‏دهد.

(آیه ۱۷۸)- به آنها اعتنا مکن! گفتیم آیات آخر این سوره در حقیقت وسیله‏اى است براى دلدارى پیامبر و مؤمنان راستین و تهدیدى است براى کفار لجوج.
این آیه بار دیگر با لحنى تهدید آمیز مى‏فرماید: «از آنها روى بگردان (و آنان را به حال خود واگذار) تا زمان معیّنى» (وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ).

(آیه ۱۷۹)- «و وضع کارشان را ببین، آنها نیز به زودى (نتیجه اعمال خود را) مى‏بینند»! (وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ).
این تکرار به خاطر تأکید است که آنها بدانند این یک مسأله قطعى است که به زودى مجازات و شکست و ناکامى خود را خواهند دید، و به نتائج مرارت بار اعمالشان گرفتار مى‏شوند و پیروزى مؤمنان نیز قطعى و مسلم است.

(آیه ۱۸۰)- سپس سوره با سه جمله پر معنى در باره «خداوند» و «پیامبران» و «جهانیان» پایان مى‏یابد.
مى‏فرماید: «منزه است پروردگار تو، پروردگار عزّت (و قدرت) از آنچه آنان [مشرکان و جاهلان‏] توصیف مى‏کنند» (سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ).
گاه فرشتگان را دختران او مى‏نامند، گاه در میان او و جن نسبتى قائل مى‏شوند، و گاه موجودات بى‏ارزشى همچون قطعات سنگ و چوب را همردیف او قرار مى‏دهند.

(آیه ۱۸۱)- و در جمله دوم همه پیامبران را مورد لطف بى‏پایان خویش قرار داده، مى‏گوید: «و سلام بر رسولان» (وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ).
سلامى که نشانه سلامت و عافیت از هرگونه عذاب و کیفر روز قیامت، سلامى که امان در برابر شکستها و دلیل بر پیروزى بر دشمنان است.

(آیه ۱۸۲)- و سر انجام سخن را با حمد الهى پایان داده، مى‏گوید: «و حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است» (وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).
سه آیه اخیر مى‏تواند اشاره و مرورى اجمالى بر تمام مسائل این سوره باشد، چرا که بخش مهمى از این سوره پیرامون توحید و مبارزه با انواع شرک بود، و آیه اول با تسبیح و تنزیه خداوند از توصیفهاى مشرکان، همه را بازگو مى‏کند.
بخش دیگرى از این سوره بیان گوشه‏هائى از حالات هفت پیامبر بزرگ بود، آیه دوّم اشاره‏اى به آنهاست.
و بالاخره بخش دیگرى از نعمتهاى الهى، مخصوصا انواع نعمتهاى بهشتى، و پیروزى جنود الهى بر لشکر کفر سخن مى‏گفت، و حمد و ستایش خدا در پایان کار اشاره‏اى به همه اینهاست.
در روایات متعددى مى‏خوانیم: «کسى که مى‏خواهد در روز قیامت اجر و پاداش او با پیمانه بزرگ و کامل داده شود باید آخرین سخنش در هر مجلسى که مى‏نشیند این بوده باشد: سبحان ربّک ربّ العزّة عمّا یصفون و سلام على المرسلین و الحمد للّه ربّ العالمین».
«پایان سوره صافّات»

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۸۶
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۱ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۱ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۵۱ قرآن کریم

(آیه ۱۲۷)- اما این قوم خیره‏ سر و خودخواه گوش به اندرزهاى مستدل، و هدایتهاى روشن این پیامبر بزرگ الهى فرا ندادند، «و به تکذیب او برخاستند» (فَکَذَّبُوهُ).
خداوند هم مجازات آنها را در یک جمله کوتاه بیان کرده، مى‏فرماید: «ولى به یقین همگى (در دادگاه عدل الهى) احضار مى‏شوند» (فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ).
و به کیفر اعمال زشت و شوم خود خواهند رسید.

(آیه ۱۲۸)- ولى ظاهرا گروه اندکى از پاکان و نیکان و خالصان به الیاس ایمان آوردند، براى آنکه حق آنها فراموش نگردد، بلا فاصله مى‏فرماید: «مگر بندگان مخلص خدا» (إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).

(آیه ۱۲۹)- در قسمت اخیر این داستان همان مسائل چهار گانه‏اى را که در سرگذشتهاى پیامبران دیگر- موسى و هارون و ابراهیم و نوح- آمده بود به خاطر اهمیتى که دارد تکرار شده است.
نخست مى‏فرماید: «ما نام نیک او را در میان امتهاى بعد باقى گذاردیم» (وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ).
امتهاى دیگر زحمات این انبیاء بزرگ را که در پاسدارى خط توحید، و آبیارى بذر ایمان منتهاى تلاش و کوشش را به عمل آوردند، هرگز فراموش نخواهند کرد، و تا دنیا برقرار است یاد و مکتب آنها نیز جاویدان است.

(آیه ۱۳۰)- در مرحله دوم مى‏افزاید: «سلام بر الیاسین» (سَلامٌ عَلى‏ إِلْ‏یاسِینَ).

(آیه ۱۳۱)- در مرحله سوم مى‏فرماید: «ما این گونه نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم» (إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).

(آیه ۱۳۲)- و در مرحله چهارم ریشه اصلى همه اینها را که «ایمان» است طرح کرده، مى‏گوید: «مسلما او (الیاس) از بندگان مؤمن ماست» (إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ).
«ایمان» و «عبودیت» سر چشمه احسان و احسان عامل قرار گرفتن در صف مخلصین و مشمول سلام خدا شدن است.

(آیه ۱۳۳)- سرزمین بلازده این قوم در برابر شماست! پنجمین پیامبرى که در این سوره، نامش به میان آمده «لوط» است، که طبق صریح قرآن همزمان و معاصر با ابراهیم (ع) بوده است.
نخست مى‏گوید: «و لوط از رسولان (ما) است» (وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ).

(آیه ۱۳۴)- و بعد از بیان این اجمال طبق روش اجمال و تفصیل که قرآن دارد به شرح قسمتى از ماجراى او پرداخته، مى‏گوید: به خاطر بیاور «زمانى را که او و خاندانش را همگى نجات دادیم» (إِذْ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ).

(آیه ۱۳۵)- «مگر (همسرش) پیر زنى که از بازماندگان بود» و به سرنوشت آنان گرفتار شد» (إِلَّا عَجُوزاً فِی الْغابِرِینَ).

(آیه ۱۳۶)- «سپس بقیه را نابود کردیم» (ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ).
جمله‏هاى کوتاه فوق اشاراتى به تاریخ پر ماجراى این قوم است که شرح آن در سوره‏هاى «هود» و «شعرا» و «عنکبوت» گذشت.

(آیه ۱۳۷)- و از آنجا که همه اینها مقدمه ‏اى است براى بیدار کردن غافلان مغرور در پایان این سخن اضافه مى‏کند: «و شما پیوسته صبحگاهان از کنار (ویرانه‏هاى شهرهاى) آنها مى‏گذرید ...» (وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ).

(آیه ۱۳۸)- «و (همچنین) شبانگاه (نیز از آنجا عبور مى‏کنید) آیا نمى‏اندیشید»؟ (وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
این تعبیر به خاطر آن است که شهرهاى قوم لوط در مسیر کاروانهاى مردم حجاز به سوى شام قرار داشت، و اینها در سفرهاى روزانه و شبانه خود از کنار آن عبور مى‏کردند اگر گوش شنوا داشتند فریاد دلخراش و جانکاه این قوم گنهکار بلادیده را مى‏شنیدند.
آرى! درس عبرت بسیار است اما عبرت گیرندگان کمند.

(آیه ۱۳۹)- یونس در بوته امتحان

این ششمین و آخرین سرگذشت انبیا و اقوام پیشین است که در این سوره آمده سرگذشت «یونس» و قوم توبه کارش.
نخست همچون داستانهاى گذشته سخن از مقام رسالت او به میان آورده، مى‏گوید: «و یونس از رسولان (ما) است» (وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ).
یونس (ع) همانند سایر انبیا دعوت خود را از توحید و مبارزه با بت پرستى شروع کرد، و سپس با مفاسدى که در محیط رائج بود به مبارزه پرداخت، اما آن قوم در برابر دعوت او تسلیم نشدند.
تنها گروه اندکى که شاید از دو نفر تجاوز نکردند عابد و عالمى به او ایمان آوردند.
یونس آنقدر تبلیغ کرد که تقریبا از آنها مأیوس شد و به آنها نفرین کرد، به او وحى آمد که در فلان زمان عذاب الهى نازل مى‏شود، هنگامى که موعد عذاب نزدیک شد یونس همراه مرد عابد از میان آنها بیرون رفت در حالى که خشمگین بود، تا به ساحل دریا رسید در آنجا یک کشتى پر از جمعیت و بار را مشاهده کرد، و از آنها خواهش نمود که او را نیز همراه خود ببرند.

(آیه ۱۴۰)- این همان است که قرآن در این آیه به آن اشاره کرده، مى‏گوید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که به سوى کشتى پر (از جمعیت و بار) فرار کرد» (إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ).

(آیه ۱۴۱)- به هر حال یونس سوار بر کشتى شد، طبق روایات ماهى عظیمى سر راه را بر کشتى گرفت، دهان باز کرد گوئى غذائى مى‏طلبد، سرنشینان کشتى گفتند: به نظر مى‏رسد گناهکارى در میان ماست!- که باید طعمه این ماهى شود، و چاره‏اى جز استفاده از قرعه نیست- در اینجا قرعه افکندند قرعه به نام یونس درآمد! قرآن در اینجا با یک جمله کوتاه به این ماجرا اشاره کرده، مى‏گوید: «و با آنها قرعه افکند (و قرعه به نام او افتاد) پس مغلوب شد»! (فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ).

(آیه ۱۴۲)- به هر حال قرآن مى‏گوید: او را به دریا افکندند «و ماهى عظیمى او را بلعید، در حالى که مستحق سرزنش بود»! (فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ).
مسلم است این ملامت و سرزنش به خاطر ارتکاب گناه کبیره یا صغیره‏اى نبود، بلکه علت آن تنها ترک اولائى بود که از او سر زد، و آن عجله در ترک قوم خویش و هجرت از آنان بود.
در روایتى آمده است که: «خداوند به آن ماهى وحى فرستاد که هیچ استخوانى را از او مشکن، و هیچ پیوندى را از او قطع مکن»!

(آیه ۱۴۳)- یونس خیلى زود متوجه ماجرا شد، و با تمام وجودش رو به درگاه خدا آورد، و از ترک اولاى خویش استغفار کرد.
در اینجا ذکر معروف و پر محتوایى از قول یونس نقل شده که در آیه ۸۷ سوره انبیا آمده، و در میان اهل عرفان به ذکر «یونسیّه» معروف است: «فنادى فى الظّلمات ان لا اله الّا انت سبحانک انّى کنت من الظّالمین او در میان ظلمتهاى متراکم فریاد زد که معبودى جز تو نیست، منزهى تو، من از ظالمان و ستمکاران بودم»! اکنون ببینم آیه در این زمینه چه مى‏گوید؟ در یک جمله کوتاه مى‏گوید: «و اگر او از تسبیح کنندگان نبود ...» (فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ).

(آیه ۱۴۴)- «تا روز قیامت در شکم ماهى باقى مى‏ماند»! (لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ). و این زندان موقت تبدیل به یک زندان دائم مى‏شد، و آن زندان دائم مبدل به گورستان او مى‏گشت!

(آیه ۱۴۵)- سپس خداوند مى‏فرماید: «ما او را در یک سرزمین خشک و خالى از درخت و گیاه افکندیم، در حالى که بیمار بود» (فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ).
ماهى عظیم در کنار ساحل خشک و بى‏گیاهى آمد، و به فرمان خدا لقمه‏اى را که از او زیاد بود بیرون افکند، اما پیداست این زندان عجیب سلامت جسم یونس را بر هم زده بود، بیمار و ناتوان از این زندان آزاد شد.

(آیه ۱۴۶)- باز در اینجا لطف الهى به سراغ او آمد، چرا که بدنش بیمار و آزرده، و اندامش خسته و ناتوان بود، آفتاب ساحل او را آزار مى‏داد، پوششى لطیف لازم بود تا بدنش در زیر آن بیارامد.
قرآن در اینجا مى‏گوید: «ما بوته کدوئى بر او رویاندیم» تا در سایه برگهاى پهن و مرطوبش آرامش بیابد (وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ).

(آیه ۱۴۷)- «یونس» را در اینجا رها مى‏کنیم و به سراغ قومش مى‏رویم.
هنگامى که یونس با حالت خشم و غضب قوم را رها کرد، و مقدمات خشم الهى نیز بر آنها ظاهر شد، تکان سختى خوردند و به خود آمدند، اطراف عالم و دانشمندى را که در میان آنها بود گرفتند، و با رهبرى او در مقام توبه برآمدند، گریه سر دادند و مخلصانه از گناهان خویش و تقصیراتى که در باره پیامبر خدا یونس داشتند توبه کردند.
در اینجا پرده‏هاى عذاب کنار رفت و حادثه بر کوهها ریخت، و جمعیت مؤمن توبه کار به لطف الهى نجات یافتند.
هنگامى که یونس بعد از این ماجرا به سراغ قومش آمد. در تعجب فرو رفت که چگونه آنها در روز هجرتش همه بت پرست بودند ولى اکنون همه موحد خدا پرست شده‏اند؟
قرآن در اینجا مى‏گوید: «و او را به سوى جمعیّت یکصد هزار نفرى- یا بیشتر- فرستادیم»! (وَ أَرْسَلْناهُ إِلى‏ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ).

(آیه ۱۴۸)- «آنها ایمان آوردند، از این رو تا مدت معلومى آنان را از مواهب زندگى بهره‏مند ساختیم» (فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حِینٍ).
البته ایمان اجمالى و توبه آنها قبلا بود، ولى ایمان آنها بطور تفصیل به خدا و پیامبرش یونس و تعلیمات و دستورات او هنگامى صورت گرفت که «یونس» به میان آنها بازگشت.
درسهاى بزرگ:
مى‏دانیم طرح این سرگذشتها در قرآن مجید همه براى هدفهاى تربیتى است چرا که قرآن کتاب داستان نیست کتاب انسانسازى و تربیت است.
از این سرگذشت عجیب پندهاى بزرگى مى‏توان گرفت:
الف) این ماجرا نشان مى‏دهد که چگونه یک قوم گنهکار و مستحق عذاب مى‏توانند در آخرین لحظات مسیر تاریخ خود را عوض کنند، و به آغوش پر مهر و رحمت الهى بازگردند و نجات یابند.
ب) این ماجرا نشان مى‏دهد که ایمان به خدا و توبه از گناه علاوه بر آثار و برکات معنوى مواهب ظاهرى دنیا را نیز متوجه انسان مى‏سازد، عمران و آبادى مى‏آفریند، و مایه طول عمر و بهره‏گیرى از مواهب حیات مى‏شود.
ج) قدرت خداوند آنقدر وسیع و گسترده است که چیزى در برابر آن مشکل نیست، تا آن حد که مى‏تواند انسانى را در دهان و شکم جانور عظیم و وحشتناکى سالم نگهدارد، و سالم بیرون فرستد.

(آیه ۱۴۹)- تهمتهاى زشت و رسوا: بعد از ذکر شش داستان از سرگذشت انبیاء پیشین و درسهاى آموزنده‏اى که در هر یک نهفته بود موضوع سخن را تغییر داده، به مطلب دیگرى که به مشرکان عرب سخت ارتباط داشته مى‏پردازد.
مسأله این است که جمعى از مشرکان عرب به خاطر انحطاط فکرى و نداشتن هیچ گونه علم و دانش خدا را با خود قیاس مى‏کردند و براى او فرزند و گاهى همسر قائل بودند.
نخست مى‏فرماید: «از آنان بپرس: آیا پروردگارت دخترانى دارد و پسران از آن آنهاست»؟! (فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ).
چگونه آنچه را براى خود نمى‏پسندید براى خدا قائل هستید! این سخن طبق عقیده باطل آنهاست که از دختر سخت متنفر بودند و به پسر سخت علاقمند، و گر نه پسر و دختر از نظر انسانى و در پیشگاه خدا از نظر ارزش یکسانند و معیار شخصیت هر دو پاکى و تقواست.

(آیه ۱۵۰)- سپس به دلیل حسى مسأله پرداخته، باز به طریق استفهام انکارى مى‏گوید: «آیا ما فرشتگان را مؤنث آفریدیم و آنها ناظر بودند»؟ (أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ).
بدون شک جواب آنها در این زمینه منفى بود، چه این که هیچ کدام نمى‏توانستند حضور خود را به هنگام خلقت فرشتگان ادعا کنند.

(آیه ۱۵۱)- بار دیگر به دلیل عقلى که از مسلمات ذهنى آنها گرفته شده باز مى‏گردد و مى‏گوید: «بدانید آنها با این تهمت بزرگشان مى‏گویند:» (أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ).

(آیه ۱۵۲)- «خداوند فرزند آورده، ولى آنها به یقین دروغ مى‏گویند»! (وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).

(آیه ۱۵۳)- در اینجا بار دیگر خداوند آنها را مورد عتاب و سرزنش قرار داده، مى‏فرماید: «آیا دختران را بر پسران ترجیح داده است»؟! (أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنِینَ).

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۶۱
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۰ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۵۰ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۵۰ قرآن کریم

(آیه ۱۰۳)- در این میان چه‏‌ها گذشت؟

قرآن از شرح آن خوددارى کرده، و تنها روى نقاط حساس این ماجراى عجیب انگشت مى‏گذارد.
بعضى نوشته‏اند: فرزند فداکار براى این که پدر را در انجام این مأموریت کمک کند، گفت: پدرم ریسمان را محکم ببند تا هنگام اجراى فرمان الهى دست و پا نزنم، مى‏ترسم از پاداشم کاسته شود! پدر جان! کارد را تیز کن و با سرعت بر گلویم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد! پدرم! قبلا پیراهنم را از تن بیرون کن که به خون آلوده نشود، چرا که بیم دارم چون مادرم آن را ببیند عنان صبر از کفش بیرون رود.
آنگاه افزود: سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعى ندیدى پیراهنم را برایش ببر که باعث تسلى خاطر و تسکین دردهاى اوست، چرا که بوى فرزندش را از آن خواهد یافت، و هرگاه دلتنگ شود آن را در آغوش مى‏فشارد و سوز درونش را تخفیف خواهد داد.
لحظه‏هاى حساسى فرارسید ابراهیم که مقام تسلیم فرزند را دید او را در آغوش کشید، و هر دو در این لحظه به گریه افتادند.
قرآن همین اندازه در عبارتى کوتاه و پر معنى مى‏گوید: «هنگامى که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد ...» (فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ).
ابراهیم صورت فرزند را بر خاک نهاد و با سرعت و قدرت کارد را بر گلوى فرزند گذارد در حالى که روحش در هیجان فرو رفته بود، اما کارد برنده در گلوى لطیف فرزند کمترین اثرى نگذارد! ....
ابراهیم در حیرت فرو رفت بار دیگر کارد را به حرکت درآورد ولى باز کارگر نیفتاد.
آرى! ابراهیم «خلیل» مى‏گوید: ببر! اما خداوند «جلیل» فرمان مى‏دهد نبر! و کارد تنها گوش بر فرمان او دارد.

(آیه ۱۰۴)- اینجاست که قرآن با یک جمله کوتاه و پر معنى به همه انتظارها پایان داده، مى‏گوید: در این هنگام «او را ندا دادیم که: اى ابراهیم!» (وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ).

(آیه ۱۰۵)- «آن رؤیا را تحقق بخشیدى» و به مأموریت خود عمل کردى (قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا).
«ما این گونه نیکوکاران را جزا مى‏دهیم» (إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
هم به آنها توفیق پیروزى در امتحان مى‏دهیم، و هم نمى‏گذاریم فرزند دلبندشان از دست برود.

(آیه ۱۰۶)- سپس مى ‏افزاید: «این مسلما همان امتحان آشکار است» (إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ).
ذبح کردن فرزند با دست خود، آن هم فرزندى برومند و لایق، براى پدرى که یک عمر در انتظار چنین فرزندى بوده، کار ساده و آسانى نیست.
و از آن عجیب‏تر تسلیم مطلق این نوجوان در برابر این فرمان بود، که با آغوش باز و با اطمینان خاطر به لطف پروردگار به استقبال ذبح شتافت.

(آیه ۱۰۷)- اما براى این که برنامه ابراهیم ناتمام نماند، و در پیشگاه خدا قربانى کرده باشد و آرزوى ابراهیم برآورده شود، خداوند قوچى بزرگ فرستاد تا به جاى فرزند قربانى کند و سنتى براى آیندگان در مراسم «حج» و سرزمین «منى» از خود بگذارد، چنانکه قرآن مى‏گوید: «ما ذبح عظیمى را فداى او کردیم» (وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ).
یکى از نشانه‏هاى عظمت این ذبح آن است که با گذشت زمان سال به سال وسعت بیشترى یافته، و الآن در هر سال بیش از یک میلیون به یاد آن ذبح عظیم ذبح مى‏کنند و خاطره‏اش را زنده نگه مى‏دارند.

(آیه ۱۰۸)- نه تنها خداوند پیروزى ابراهیم را در این امتحان بزرگ در آن روز ستود، بلکه خاطره آن را جاویدان ساخت، چنانکه در این آیه مى‏گوید: «و نام نیک او را در امتهاى بعد باقى نهادیم» (وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ).

(آیه ۱۰۹)- «سلام بر ابراهیم» آن بنده مخلص و پاکباز (سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهِیمَ).

(آیه ۱۱۰)- آرى «این گونه نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم» (کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ). پاداشى به عظمت دنیا، پاداشى جاودان در سراسر زمان، پاداشى در خور سلام و درود خداوند بزرگ!
ذبیح اللّه کیست؟
آنچه با ظواهر آیات مختلف قرآن هماهنگ است این است که ذبیح «اسماعیل» بوده است.
روایات بسیارى نیز در منابع اسلامى آمده است که نشان مى‏دهد ذبیح «اسماعیل» بوده است نه اسحاق.

(آیه ۱۱۱)- ابراهیم بنده مؤمن خدا

این آیه و دو آیه بعد آخرین آیاتى است که ماجراى ابراهیم و فرزندانش را در اینجا تعقیب و تکمیل مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «او از بندگان با ایمان ماست» (إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ).
در حقیقت این جمله دلیلى است بر آنچه گذشت و این واقعیت را بیان مى‏کند که اگر ابراهیم همه هستى و وجود خویش و حتى فرزند عزیزش را یک جا در طبق اخلاص گذارد و فداى راه معبود خویش کرد به خاطر ایمان عمیق و قویش بود.

(آیه ۱۱۲)- سپس به یکى دیگر از مواهب خدا به ابراهیم سخن مى‏گوید:
مى‏فرماید: «ما او را به اسحاق- پیامبرى از شایستگان- بشارت دادیم» (وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ).

(آیه ۱۱۳)- و در این آیه، سخن از برکتى در میان است که خدا به ابراهیم و فرزندش اسحاق ارزانى داشت، مى‏فرماید: «ما به او و اسحاق برکت دادیم» (وَ بارَکْنا عَلَیْهِ وَ عَلى‏ إِسْحاقَ).
برکت در همه چیز، در عمر و زندگى، در نسلهاى آینده، در تاریخ و مکتب و در همه چیز.
اما براى این که توهّم نشود که این برکت در خاندان ابراهیم جنبه نسب و قبیله‏اى دارد بلکه در ارتباط با مذهب و مکتب و ایمان است، در آخر آیه مى‏افزاید: «و از دودمان آن دو، افرادى بودند نیکوکار و افرادى (که به خاطر عدم ایمان) آشکارا به خود ستم کردند» (وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِینٌ).
و به این ترتیب آیه فوق به گروهى از یهود و نصارى که افتخار مى‏کردند ما از فرزندان انبیا هستیم پاسخ مى‏گوید که پیوند خویشاوندى به تنهائى افتخار نیست، مگر این که در سایه پیوند فکرى و مکتبى قرار گیرد.

(آیه ۱۱۴)- مواهب الهى بر موسى و هارون

در اینجا به گوشه‏اى از الطاف الهى نسبت به «موسى» و برادرش «هارون» اشاره شده، نخست مى‏گوید: «ما به موسى و هارون منت بخشیدیم» و آنها را مرهون نعمتهاى خود ساختیم (وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ).

(آیه ۱۱۵)- در نخستین مرحله مى‏فرماید: و آن دو و قومشان را از اندوه بزرگ نجات دادیم» (وَ نَجَّیْناهُما وَ قَوْمَهُما مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ).
چه اندوهى از این بزرگتر که بنى اسرائیل در چنگال فرعونیان جبار و خونخوار گرفتار بودند؟ پسرانشان را سر مى‏بریدند، و زنانشان را به خدمتکارى و مردان را به بردگى و بیگارى وا مى‏داشتند.

(آیه ۱۱۶)- در مرحله دوم مى‏فرماید: «و آنها (موسى و هارون و بنى اسرائیل) را یارى کردیم تا (بر دشمنان خود) پیروز شدند» (وَ نَصَرْناهُمْ فَکانُوا هُمُ الْغالِبِینَ).
در آن روز که لشکر خونخوار فرعونى با قدرت و نیروى عظیم و در پیشاپیش آنها شخص فرعون به حرکت درآمد، بنى اسرائیل قومى ضعیف و ناتوان و فاقد مردان جنگى و سلاح کافى بودند، اما دست لطف خدا به یارى آنها آمد، فرعونیان را در میان امواج دفن کرد، و آنها را از غرقاب رهائى بخشید و کاخها و ثروت و باغها و گنجهاى فرعونیان را به آنها سپرد.

(آیه ۱۱۷)- در سومین مرحله به مواهب معنوى که خدا به این قوم از بند رسته عنایت فرمود اشاره کرده، مى‏گوید: «ما به آن دو کتاب روشنگر دادیم» (وَ آتَیْناهُمَا الْکِتابَ الْمُسْتَبِینَ).
آرى «تورات» کتاب مستبین یعنى کتاب روشنگر بود، و به تمام نیازمندیهاى دین و دنیاى بنى اسرائیل در آن روز پاسخ مى‏گفت، همان گونه که در آیه ۴۴ سوره مائده نیز مى‏خوانیم: «ما تورات را نازل کردیم که هم در آن هدایت بود و هم نور و روشنائى».

(آیه ۱۱۸)- در مرحله چهارم باز به یکى دیگر از مواهب معنوى- موهبت هدایت به صراط مستقیم- اشاره کرده، مى‏گوید: «و آن دو را به راه راست هدایت نمودیم» (وَ هَدَیْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ).
همان راه راست و خالى از هر گونه کجى و اعوجاج که راه انبیا و اولیا است، و خطر انحراف و گمراهى و سقوط در آن وجود ندارد.

(آیه ۱۱۹)- در پنجمین مرحله به سراغ تداوم مکتب و بقاى نام نیک آنها رفته، مى‏گوید: «و نام نیکشان را در اقوام بعد باقى گذاردیم» تا به عنوان دو اسوه شناخته شوند، و مردم جهان از روش و تاریخ آنان الهام گیرند (وَ تَرَکْنا عَلَیْهِما فِی الْآخِرِینَ).

(آیه ۱۲۰)- در ششمین مرحله سخن از سلام و درود خداوند بر موسى و هارون است مى‏فرماید: «سلام بر موسى و هارون» (سَلامٌ عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ).
سلامى که رمز سلامت در دین و ایمان، در اعتقاد و مکتب، و در خط و مذهب است.
سلامى که بیانگر نجات و امنیت از مجازات و عذاب این جهان و آن جهان است.

(آیه ۱۲۱)- و در هفتمین و آخرین مرحله به جزا و پاداش بزرگ خود به آنها پرداخته، مى‏گوید: آرى! «ما این چنین نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم» (إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
اگر آنها به این افتخارات نائل شدند بى‏دلیل نبود، آنها محسن بودند، مؤمن و مخلص و فداکار و نیکوکار، و چنین کسانى باید مشمول این همه پاداش شوند.

(آیه ۱۲۲)- سر انجام در این آیه به همان دلیلى اشاره مى‏کند که در داستان ابراهیم و نوح قبل از آن آمد، مى‏گوید: «آن دو (موسى و هارون) از بندگان مؤمن ما بودند» (إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ).
ایمان است که روح انسان را چنان روشن و نیرومند مى‏سازد که به سراغ احسان و نیکوکارى و پاکى و تقوا مى‏رود.

(آیه ۱۲۳)- پیامبر خدا الیاس در برابر مشرکان: چهارمین سرگذشتى که از انبیاء پیشین در این سوره آمده است سرگذشت فشرده‏اى از «الیاس» است، مى‏فرماید: «و الیاس از رسولان (ما) بود» (وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ).

(آیه ۱۲۴)- سپس براى شرح این اجمال به تفصیل پرداخته، مى‏گوید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که به قومش گفت: آیا تقوا پیشه نمى‏کنید»؟ (إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ).

(آیه ۱۲۵)- در این آیه با صراحت بیشترى از این مسأله سخن مى‏گوید: «آیا بت بعل را مى‏خوانید و بهترین آفریدگارها را رها مى‏سازید»؟! (أَ تَدْعُونَ بَعْلًا وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِینَ).
گفته‏اند این بت طلائى به قدرى بزرگ بود که طولش به بیست زراع مى‏رسید! و چهار صورت داشت، و خدمه او بالغ بر چهار صد نفر بود!

(آیه ۱۲۶)- به هر حال «الیاس» این قوم بت پرست را سخت نکوهش کرد، و ادامه داد: «خدائى (را رها مى‏کنید) که پروردگار شما و پروردگار نیاکان شماست» (اللَّهَ رَبَّکُمْ وَ رَبَّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ).
مالک و مربى همه شما او بوده و هست، هر نعمتى دارید از اوست، و حل هر مشکلى با دست قدرت او میسر است، غیر از او نه سر چشمه خیر و برکتى وجود دارد و نه دفع کننده شر و آفتى.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۲۱۱
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۴۸ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۴۸ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۴۸ قرآن کریم

(آیه ۵۲)- متأسفانه او به انحراف کشیده شده و در خط منکران رستاخیز قرار گرفت، «او پیوسته مى‏گفت: آیا (به راستى) تو این سخن را باور کرده‏اى ...»
(یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ).

(آیه ۵۳)- «که وقتى ما مردیم و به خاک و استخوان مبدّل شدیم (بار دیگر) زنده مى‏شویم و جزا داده خواهیم شد» من که این سخنان را باور ندارم! (أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدِینُونَ).
اى دوستان! کاش مى‏دانستم الآن او کجاست؟ و در چه شرائطى است؟
آه جاى او در میان ما خالى است!

(آیه ۵۴)- سپس «مى ‏افزاید: (اى دوستان!) آیا شما مى‏توانید از او خبرى بگیرید»! (قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ).

(آیه ۵۵)- «اینجاست که نگاهى (به سوى دوزخ) مى‏کند ناگهان او را در میان دوزخ مى‏بیند»! (فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَواءِ الْجَحِیمِ).

(آیه ۵۶)- او را مخاطب ساخته «مى‏گوید: به خدا سوگند نزدیک بود مرا (نیز) به هلاکت بکشانى»! (قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ).

(آیه ۵۷)- چیزى نمانده بود که وسوسه‏هاى تو در قلب صاف من اثر بگذارد، و مرا به همان خط انحرافى که در آن بودى وارد کنى «و اگر (لطف الهى یار من نشده بود و) نعمت پروردگارم نبود من نیز از احضار شدگان (در دوزخ) بودم»! (وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ).
این توفیق الهى بود که رفیق راه من شد، و این دست لطف هدایتش بود که مرا نوازش داد و رهبرى کرد.

(آیه ۵۸)- سپس به یاران خود مى‏گوید: اى دوستان! «آیا ما هرگز نمى‏میریم» و در بهشت جاودانه خواهیم بود؟ (أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتِینَ).

(آیه ۵۹)- «و جز همان مرگ اول مرگى به سراغ ما نخواهد آمد، و ما هرگز عذاب نخواهیم شد» (إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولى‏ وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ).

(آیه ۶۰)- به هر حال این گفتگو را با یک جمله پر معنى و بسیار احساس انگیز و مؤکد به انواع تأکیدات پایان داده، مى‏گوید: «راستى این همان پیروزى بزرگ است» (إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).
چه پیروزى و رستگارى از این برتر که انسان غرق نعمت جاودانى و حیات ابدى و مشمول انواع الطاف الهى باشد؟

(آیه ۶۱)- و سر انجام خداوند بزرگ با یک جمله کوتاه و بیدار کننده و پر معنى به این بحث خاتمه داده، مى‏فرماید: «براى مثل این باید، عمل کنندگان عمل کنند» و به خاطر این مواهب تلاشگران بکوشند (لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ).
چه تعبیر زیبائى! مى‏گوید: تلاشگران براى این چنین هدفى باید تلاش کنند، براى بهشتى مملو از لذات روحانى، و پر از نعمتهاى جسمانى که شراب طهورش انسان را در نشئه‏اى ملکوتى فرو مى‏برد، و همنشینى دوستان باصفایش غمى بر دل نمى‏گذارد.

(آیه ۶۲)- گوشه‏ اى از عذابهاى جانکاه دوزخیان

بعد از بیان نعمتهاى روح بخش و پر ارزش بهشتى، به بیان عذابهاى دردناک و غم انگیز دوزخى مى‏پردازد، و آن چنان ترسیمى از آن مى‏کند که در مقایسه با نعمتهاى پیشین در نفوس مستعد عمیقا اثر مى‏گذارد و آنها را از هر گونه زشتى و ناپاکى باز مى‏دارد.
نخست مى‏فرماید: «آیا این (نعمتهاى جاویدان بهشتى بهتر است یا درخت (نفرت انگیز) زقوم»؟! (أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ).
واژه «شجره» همیشه به معنى «درخت» نیست گاه به معنى گیاه نیز مى‏آید، و قرائن نشان مى‏دهد که منظور از آن در اینجا «گیاه» است.

(آیه ۶۳)- سپس قرآن به بعضى از ویژگیهاى این گیاه پرداخته، مى‏گوید: «ما آن را مایه درد و رنج ظالمان قرار دادیم» (إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمِینَ).
اشاره به این که آنها هنگامى که نام «زقوم» را شنیدند به سخریه و استهزا پرداختند و از این رو وسیله‏اى براى آزمایش این ستمگران شد.

(آیه ۶۴)- سپس مى‏افزاید: «آن درختى است که در قعر جهنم مى‏روید» (إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ).
ولى این ظالمان مغرور به سخریه ادامه دادند و گفتند: مگر ممکن است گیاه یا درختى از قعر جهنم بروید؟ آتش کجا و درخت و گیاه کجا؟
گویا آنها از این نکته غافل بودند که اصولى که بر زندگى آن جهان (آخرت) حاکم است با این جهان بسیار تفاوت دارد.

(آیه ۶۵)- سپس مى ‏افزاید: «شکوفه آن مانند سرهاى شیاطین است»! (طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ).
این تشبیه براى بیان نهایت زشتى و چهره تنفر آمیز آن است.

(آیه ۶۶)- سر انجام قرآن مى‏گوید: آنها [مجرمان‏] از آن مى‏خورند و شکمها را از آن پر مى‏کنند»! (فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ).
این همان فتنه و عذابى است که در آیات قبل به آن اشاره شد، خوردن از این گیاه دوزخى با آن بوى بد و طعم تلخ با آن شیره‏اى که تماسش با بدن مایه سوزندگى و تورم است، آن هم خوردن به مقدار زیاد، عذابى است دردناک.

(آیه ۶۷)- بدیهى است خوردن از این غذاى ناگوار و تلخ تشنگى‏ آور است، «سپس روى آن آب داغ متعفنى مى‏نوشند» (ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْها لَشَوْباً مِنْ حَمِیمٍ).

(آیه ۶۸)- آن غذاى دوزخیان، و این هم نوشابه آنان، اما بعد از این پذیرائى به کجا مى‏روند، قرآن مى‏گوید: «سپس بازگشت آنها به سوى جهنم است»! (ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِیمِ).

(آیه ۶۹)- در این آیه قرآن دلیل اصلى گرفتارى دوزخیان را در چنگال این مجازاتهاى دردناک در دو جمله کوتاه و پر معنى بیان مى‏کند، مى‏گوید: «چرا که آنها پدران خود را گمراه یافتند» (إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّینَ).

(آیه ۷۰)- اما «با این حال بسرعت به دنبال آنان کشانده مى‏شوند» (فَهُمْ عَلى‏ آثارِهِمْ یُهْرَعُونَ).
اشاره به این که چنان دل و دین بر تقلید نیاکان باخته‏اند که گوئى آنها را بسرعت و بى‏اختیار به دنبالشان مى‏دوانند و این اشاره به نهایت تعصب و شیفتگى آنها به خرافات نیاکان است.

(آیه ۷۱)- اقوام گمراه پیشین

از آنجا که مسائل گذشته در رابطه با مجرمان و ظالمان اختصاص به مقطع خاصى از زمان و مکان ندارد قرآن به تعمیم و گسترش آن مى‏پردازد، و ضمن چند آیه کوتاه و فشرده زمینه را براى شرح احوال بسیارى از امتهاى پیشین- که اطلاع بر احوالشان سند گویائى براى مباحث گذشته است- فراهم مى‏سازد.
نخست مى‏فرماید: «قبل از آنها بیشتر پیشینیان گمراه شدند» (وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ).

(آیه ۷۲)- سپس اضافه مى‏کند: گمراهى آنها به خاطر نداشتن رهبر و راهنما نبود، «ما در میان آنها انذار کنندگانى فرستادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا فِیهِمْ مُنْذِرِینَ).
پیامبرانى که آنها را از شرک و کفر و ظلم و بیدادگرى و تقلید کورکورانه از دیگران بیم مى‏دادند، و آنها را به مسؤولیتهایشان آشنا مى‏ساختند.

(آیه ۷۳)- سپس در یک جمله کوتاه و پر معنى مى‏گوید: «اکنون بنگر عاقبت انذار شوندگان و این اقوام لجوج گمراه به کجا رسید»؟ (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ).

(آیه ۷۴)- و در این آیه به عنوان یک استثنا مى‏فرماید: «مگر بندگان مخلص خدا» (إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
در واقع این جمله اشاره به آن است که عاقبت این اقوام را بنگر که چگونه آنها را به عذاب دردناکى گرفتار کردیم، و هلاک نمودیم، جز بندگان با ایمان و مخلص که از این مهلکه جان سالم به در بردند.

(آیه ۷۵)- گوشه‏اى از داستان نوح: از اینجا شرح داستان نه نفر از پیامبران بزرگ خدا آغاز مى‏شود که در آیات پیشین بطور سر بسته به آن اشاره شده بود، نخست از «نوح» شیخ الانبیا و نخستین پیامبر اولوا العزم شروع مى‏کند، و قبل از هر چیز به دعاى پر سوز او هنگامى که از هدایت قومش مأیوس شد اشاره کرده، مى‏فرماید: «و نوح ما را خواند (و ما دعاى او را اجابت کردیم) و چه خوب اجابت کننده‏اى هستیم» (وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ).
این دعا ممکن است اشاره به همان دعایى باشد که در سوره نوح آیه ۲۶ و ۲۷ آمده است «نوح گفت: پروردگارا! احدى از کافران را بر روى زمین مگذار، چرا که اگر آنها را به حال خود واگذارى بندگانت را گمراه مى‏کنند ...»

(آیه ۷۶)- و لذا در این آیه بلا فاصله مى‏فرماید: «و او و خاندانش را از اندوه بزرگ رهایى بخشیدیم» (وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ).
این اندوه بزرگ ممکن است اشاره به سخریه‏هاى قوم کافر و مغرور، و آزارهاى زبانى آنها و هتاکى و توهین نسبت به او و پیروانش باشد، و یا اشاره به تکذیبهاى پى در پى این قوم لجوج.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۹۰
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۴۹ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۴۹ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۴۹ قرآن کریم

(آیه ۷۷)- سپس مى ‏افزاید: «و فرزندانش را همان بازماندگان (روى زمین) قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ).

(آیه ۷۸)- به علاوه ذکر خیر و ثناء جمیل «و نام نیک او را در میان امتهاى بعد باقى نهادیم» (وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ).
از او به عنوان یک پیامبر مقاوم و شجاع و دلسوز و مهربان یاد مى‏کنند، و او را «شیخ الانبیاء» مى‏نامند.

(آیه ۷۹)- «سلام و درود باد بر نوح در میان جهانیان» (سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ).

(آیه ۸۰)- و براى آن که این برنامه براى دیگران الهام بخش گردد، مى‏افزاید:
«ما این گونه نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم»! (إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).

(آیه ۸۱)- «چرا که او از بندگان با ایمان ما بود» (إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ).
در حقیقت مقام عبودیت و بندگى و همچنین ایمان توأم با احسان و نیکوکارى که در دو آیه اخیر آمده، دلیل اصلى لطف خداوند نسبت به نوح و نجاتش از اندوه بزرگ و سلام و درود الهى بر او بود که اگر این برنامه از ناحیه دیگران نیز تعقیب شود مشمول همان رحمت و لطفند چرا که الطاف پروردگار جنبه شخصى و خصوصى ندارد.

(آیه ۸۲)- در این آیه با جمله‏اى کوتاه و کوبنده سرنوشت آن قوم ظالم و شرور و کینه توز را بیان کرده، مى‏گوید: «سپس دیگران [دشمنان او] را غرق کردیم» (ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ).
از آسمان سیلاب آمد، و از زمین آب جوشید، و سر تا سر کره زمین به اقیانوس پر تلاطمى مبدل شد! کاخهاى بیدادگران را درهم کوبید، و جسدهاى بى‏جانشان بر صفحه آب باقى ماند!

(آیه ۸۳)- طرح جالب بت شکنى ابراهیم!

به دنبال گوشه‏ هایى از تاریخ پر ماجراى نوح در اینجا بخش قابل ملاحظه‏ اى از زندگى ابراهیم را ذکر مى‏کند.
نخست ماجراى ابراهیم را به این صورت با ماجراى نوح پیوند داده، مى‏فرماید: «و از پیروان نوح ابراهیم بود» (وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ).
او در همان خط توحید و عدل، در همان مسیر تقوا و اخلاص که سنت نوح بود گام بر مى‏داشت، که انبیا همه مبلغان یک مکتب و استادان یک دانشگاهند.

(آیه ۸۴)- بعد از بیان این اجمال به تفصیل آن پرداخته، مى‏فرماید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد» (إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ).
جالبترین تفسیر را براى «قلب سلیم» امام صادق علیه السّلام بیان فرموده در آنجا که مى‏خوانیم: «قلب سلیم قلبى است که خدا را ملاقات کند در حالى که هیچ کس جز او در آن نباشد».
در باره اهمیت قلب سلیم همین بس که قرآن مجید آن را تنها سرمایه نجات روز قیامت شمرده، چنانکه در سوره شعراء آیه ۸۸ و ۸۹ از زبان همین پیامبر بزرگ ابراهیم (ع) مى‏خوانیم: «روزى که اموال و فرزندان سودى به حال انسان نمى‏بخشند، جز کسى که با قلب سلیم در پیشگاه خداوند حضور یابد».

(آیه ۸۵)- آرى! ابراهیم با قلب سلیم و روح پاک و اراده‏اى نیرومند و عزمى راسخ مأمور مبارزه با بت پرستان شد، و از پدر (عمو) و قوم خودش آغاز کرد، چنانکه قرآن مى‏گوید: به خاطر بیاور «هنگامى را که به پدر و قومش گفت: اینها چیست که مى‏پرستید»؟! (إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ).
حیف نیست انسان با آن شرافت ذاتى و عقل و خرد در مقابل مشتى سنگ و چوب بى‏ارزش تعظیم کند؟ عقلتان کجاست؟!

(آیه ۸۶)- سپس این تعبیر را که توأم با تحقیر آشکار بتها بود با جمله دیگرى تکمیل کرد و گفت: «آیا غیر از خدا (که بر حق است) به سراغ این معبودان دروغین مى‏روید»؟ (أَ إِفْکاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِیدُونَ).

(آیه ۸۷)- سر انجام سخنش را با جمله کوبنده دیگرى در این مقطع پایان داد و گفت: «شما در باره پروردگار عالمیان چه گمان مى‏برید»؟! (فَما ظَنُّکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ).
روزى او را مى‏خورید، مواهب او سراسر وجود شما را احاطه کرده، با این حال موجودات بى‏ارزشى را همردیف او قرار داده‏اید.

(آیه ۸۸)- در تواریخ و تفاسیر آمده است که بت پرستان بابل هر سال مراسم عید مخصوصى داشتند غذاهائى در بتخانه آماده مى‏کردند و در آنجا مى‏چیدند به این پندار که غذاها متبرک شود، سپس دسته جمعى به بیرون شهر مى‏رفتند و در پایان روز باز مى‏گشتند و براى نیایش و صرف غذا به بتخانه مى‏آمدند.
لذا هنگامى که در شب از او دعوت به شرکت در این مراسم کردند «او نگاهى به ستارگان افکند ...» (فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ).

(آیه ۸۹)- «پس گفت: من بیمارم» و با شما به مراسم جشن نمى‏آیم! (فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ). و به این ترتیب عذر خود را خواست!

(آیه ۹۰)- «آنها از او روى برتافته و به او پشت کردند» و بسرعت دور شدند (فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ).

(آیه ۹۱)- به این ترتیب ابراهیم (ع) تنها در شهر ماند و بت پرستان شهر را خالى کرده و بیرون رفتند، ابراهیم نگاهى به اطراف خود کرد، برق شوق در چشمانش نمایان گشت، لحظاتى را که از مدتها قبل انتظارش را مى‏کشید فرا رسید، باید یک تنه برخیزد و به جنگ بتها برود، و ضربه سختى بر پیکر آنان وارد سازد، ضربه‏اى که مغزهاى خفته بت پرستان را تکان دهد و بیدار کند.
قرآن مى‏گوید: او وارد بتخانه شد «مخفیانه نگاهى به معبودانشان کرد و از روى تمسخر گفت: چرا (از این غذاها) نمى‏خورید»! (فَراغَ إِلى‏ آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْکُلُونَ).

(آیه ۹۲)- سپس افزود: اصلا «چرا سخن نمى‏گوئید»؟ چرا لال و دهن بسته هستید! (ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ).

(آیه ۹۳)- «سپس به سوى آنها رفت (آستین را بالا زد تبر را به دست گرفت) و ضربه‏اى محکم با دست راست بر پیکر آنها فرود آورد» و جز بت بزرگ، همه را درهم شکست (فَراغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ).
و چیزى نگذشت که از آن بتخانه آباد و زیبا ویرانه‏اى وحشتناک ساخت.

(آیه ۹۴)- بت‏پرستان به شهر بازگشتند و به سراغ بتخانه آمدند، چه منظره وحشتناک و بهت‏آورى! لحظاتى چند مات و مبهوت، خیره خیره به آن ویرانه نگاه کردند. سپس سکوت جاى خود را به خروش و نعره و فریاد داد ... چه کسى این کار را کرده؟ کدام ستمگر؟! و چیزى نگذشت که به خاطرشان آمد جوان خداپرستى در این شهر وجود دارد، به نام ابراهیم «آنها با سرعت به او روى آوردند» (فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ).

(آیه ۹۵)- نقشه‏ هاى مشرکان شکست مى‏ خورد

سر انجام ابراهیم را به همین اتهام به دادگاه کشاندند. او را مورد سؤال قرار داده و از او خواستند توضیح دهد.
قرآن شرح این ماجرا را در سوره انبیا بیان کرده و در اینجا تنها به یک فراز حساس آن قناعت مى‏کند و آن آخرین سخن ابراهیم با آنان در زمینه باطل بودن بت پرستى است مى‏گوید: ابراهیم «گفت: آیا چیزى را مى‏پرستید که با دست خود مى‏تراشید»؟! (قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ). آیا هیچ آدم عاقلى مصنوع خود را پرستش مى‏کند؟

(آیه ۹۶)- معبود باید خالق انسان باشد نه مخلوق او، اکنون درست بنگرید و معبود حقیقى را پیدا کنید: «خداوند هم شما را آفریده، و هم بتهائى را که مى‏سازید» (وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ).
آسمان و زمین همه مخلوق اویند و زمان و مکان همه از اوست، باید سر بر آستان چنین خالقى نهاد و او را پرستش و نیایش کرد.
این دلیلى است بسیار قوى و دندان شکن که هیچ پاسخى در مقابل آن نداشتند.

(آیه ۹۷)- ولى مى‏دانیم زورگویان و قلدران هرگز با منطق و استدلال آشنا نبوده‏اند، و چون پیشرفت این منطق توحیدى را مزاحم منافع خویش مى‏دیدند با منطق زور و سرنیزه و آتش به میدان آمدند، تکیه بر قدرت خویش کردند «گفتند:
بناى مرتفعى براى او بسازید (و در میان آن آتش بیفروزید) و او را در جهنمى از آتش بیفکنید»! (قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ).

(آیه ۹۸)- در اینجا قرآن به ریزه کاریها و جزئیات این مسأله که در سوره انبیا آمده است اشاره نمى‏کند، تنها در یک جمع بندى فشرده و جالب پایان این ماجرا را چنین بیان مى‏کند: «آنها طرحى براى نابودى ابراهیم ریخته بودند، ولى ما آنان را پست و مغلوب ساختیم» (فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِینَ).

(آیه ۹۹)- ابراهیم (ع) از این مهلکه به سلامت بیرون آمد، و چون رسالت خود را در بابل پایان یافته مى‏دید تصمیم بر مهاجرت به اراضى مقدس شام گرفت «و گفت: من به سوى پروردگارم مى‏روم، او مرا هدایت خواهد کرد» (وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّی سَیَهْدِینِ).
بدیهى است خداوند مکانى ندارد اما مهاجرت از محیط آلوده به محیط پاک و سرزمین انبیا مهاجرت به سوى خداست.

(آیه ۱۰۰)- و در اینجا نخستین تقاضایش از خدا که در آیات فوق منعکس است تقاضاى فرزند صالح بود، فرزندى که بتواند خط رسالت او را تداوم بخشد، و برنامه‏هاى نیمه تمامش را به پایان برساند، اینجا بود که عرض کرد: «پروردگارا! به من از صالحان [فرزندان صالح‏] ببخش» (رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ).
خداوند نیز این دعا را مستجاب کرد، و فرزندان صالحى همچون «اسماعیل» و «اسحاق» به او مرحمت فرمود.

(آیه ۱۰۱)- ابراهیم در قربانگاه!

در اینجا سخن از اجابت این دعاى ابراهیم به میان آورده، مى‏گوید: «پس ما او [ابراهیم‏] را به نوجوانى بردبار و صبور بشارت دادیم» (فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ).
در واقع سه بشارت در این جمله جمع شده است بشارت تولد فرزندى پسر، و بشارت رسیدن او به سنین نوجوانى، و بشارت به صفت والاى حلم.

(آیه ۱۰۲)- سر انجام فرزند موعود ابراهیم طبق بشارت الهى متولد شد، و قلب پدر را روشن ساخت، دوران طفولیت را پشت سر گذاشت و به سن نوجوانى رسید.
در اینجا قرآن مى‏گوید: «پس هنگامى که با او به مقام سعى و کوشش رسید» (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ).
یعنى به مرحله‏اى رسید که مى‏توانست در مسائل مختلف زندگى همراه پدر تلاش و کوشش کند و او را یارى دهد.
به هر حال به گفته جمعى از مفسران، فرزندش در آن وقت سیزده ساله بود که ابراهیم خواب عجیب شگفت انگیزى مى‏بیند که بیانگر شروع یک آزمایش بزرگ دیگر در مورد این پیامبر عظیم الشأن است، در خواب مى‏بیند که از سوى خداوند به او دستور داده شد تا فرزند یگانه‏اش را با دست خود قربانى کند و سر ببرد.
ابراهیم که بارها از کوره داغ امتحان الهى سرفراز بیرون آمده بود، این بار نیز باید دل به دریا بزند و سر بر فرمان حق بگذارد.
ولى باید قبل از هر چیز فرزند را آماده این کار کند، رو به سوى او کرد و «گفت:
پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح مى‏کنم، نظر تو چیست»؟! (قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏).
فرزندش که نسخه‏اى از وجود پدر ایثارگر بود و درس صبر و استقامت و ایمان را در همین عمر کوتاهش در مکتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روى طیب خاطر از این فرمان الهى استقبال کرد، و با صراحت و قاطعیت «گفت: پدرم هر دستور دارى اجرا کن» (قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ).
و از ناحیه من فکر تو راحت باشد که «به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت» (سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ).
این تعبیرات پدر و پسر چقدر پر معنى است از یک سو پدر با صراحت مسأله ذبح را با فرزند سیزده ساله مطرح مى‏کند و براى او شخصیت مستقل و آزادى اراده قائل مى‏شود، از سوى دیگر فرزند هم مى‏خواهد پدر در عزم و تصمیمش راسخ باشد.
و به این ترتیب هم پدر و هم پسر نخستین مرحله این آزمایش بزرگ را با پیروزى کامل مى‏ گذرانند.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۳۵۵
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۴۷ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۴۷ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۴۷ قرآن کریم

(آیه ۲۵)- به هر حال این دوزخیان بینوا که به مسیر جهنم هدایت مى‏شوند دستشان از همه جا بریده و کوتاه مى‏گردد، در این هنگام به آنها گفته مى‏شود شما که در دنیا در مشکلات به هم پناه مى‏بردید، و از یکدیگر کمک مى‏گرفتید «چرا در اینجا از هم یارى نمى ‏طلبید»؟! (ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ).
آرى! تمام تکیه گاه هائى که در دنیا براى خود مى‏پنداشتید همه در اینجا ویران گشته است، نه از یکدیگر مى‏توانید کمک بگیرید، و نه معبودهایتان به یارى شما مى‏شتابند، که آنها خود نیز بیچاره و گرفتارند.

(آیه ۲۶)- در این آیه مى‏افزاید: «بلکه آنها در آن روز در برابر فرمان خدا تسلیم و خاضعند» و قدرت هیچ گونه اظهار وجود تا چه رسد به مخالفت ندارند (بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ).

(آیه ۲۷)- اینجاست که آنها به سرزنش یکدیگر بر مى‏خیزند و هر یک اصرار دارد گناه خویش را به گردن دیگرى بیندازد، دنباله روان، رؤسا و پیشوایان خود را مقصر مى‏شمرند، و پیشوایان پیروان خود را، و در این حال «رو به یکدیگر کرده و از هم مى‏پرسند ...» (وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ).

(آیه ۲۸)- پیروان گمراه به پیشوایان گمراه کننده خود «مى‏گویند: (شما رهبران گمراهى بودید که به ظاهر) از طریق خیرخواهى و نیکى وارد شدید» اما جز فریب چیزى در کارتان نبود! (قالُوا إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ).
ما که به حکم فطرت طالب نیکیها و پاکیها و سعادتها بودیم دعوت شما را لبیک گفتیم، آرى تمام گناهان ما به گردن شما است، ما جز حسن نیت و پاکدلى سرمایه‏اى نداشتیم و شما دیو سیرتان دروغگو نیز جز فریب و نیرنگ چیزى در بساط نداشتید!

(آیه ۲۹)- به هر حال پیشوایان آنها نیز سکوت نخواهند کرد و در پاسخ «مى‏گویند: شما خودتان اهل ایمان نبودید» تقصیر ما چیست! (قالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ).
اگر مزاج شما آماده انحراف نبود، اگر شما خود طالب شر و شیطنت نبودید، کجا به سراغ ما مى‏آمدید؟ چرا به دعوت انبیا و نیکان و پاکان پاسخ نگفتید؟
و همین که ما یک اشارت کردیم با سر دویدید؟ پس معلوم مى‏شود عیب در خود شماست، بروید و خودتان را ملامت کنید!

(آیه ۳۰)- دلیل ما روشن است «ما هیچ گونه سلطه‏اى بر شما نداشتیم»
و زور و اجبارى در کار نبود! (وَ ما کانَ لَنا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ).
«بلکه خود شما قومى طغیانگر و متجاوز بودید» و خلق و خوى ستمگرى شما باعث بدبختیتان شد (بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغِینَ).
و چه دردناک است که انسان ببیند رهبر و پیشواى او که یک عمر دل به او بسته بود موجبات بدبختى او را فراهم کرده است، سپس از او بیزارى مى‏جوید.
حقیقت این است که هر کدام از این دو گروه از جهتى راست مى‏گویند.

(آیه ۳۱)- لذا این گفتگوها به جایى نمى‏رسد، و سر انجام این پیشوایان گمراه به این واقعیت اعتراف مى‏کنند، مى‏گویند: «اکنون فرمان پروردگارمان بر همه ما مسلّم شده (و حکم عذاب در باره همه صادر گردیده) و همگى از عذاب او مى‏چشیم» (فَحَقَّ عَلَیْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ).
شما طاغى بودید و سرنوشت طغیانگران همین است، و ما هم گمراه و گمراه کننده.

(آیه ۳۲)- «ما شما را گمراه کردیم همان گونه که خود گمراه بودیم» (فَأَغْوَیْناکُمْ إِنَّا کُنَّا غاوِینَ).
بنابر این چه جاى تعجب که همگى در این مصائب و عذابها شریک باشیم؟

(آیه ۳۳)- سرنوشت این پیشوایان و آن پیروان: به دنبال بیان مخاصمه پیروان و پیشوایان گمراه در قیامت در کنار دوزخ که در آیات گذشته آمد، در این آیه سرنوشت هر دو گروه را یک جا بیان کرده، و عوامل بدبختى آنها را شرح مى‏دهد که هم بیان درد است و هم ذکر درمان.
نخست مى‏فرماید: «همه آنها [پیشوایان و پیروان گمراه‏] در آن روز در عذاب الهى مشترکند» (فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ).
البته اشتراک آنها در اصل عذاب مانع تفاوتها و اختلاف درکات آنها در دوزخ و عذاب الهى نیست، چرا که مسلما کسى که مایه انحراف هزاران انسان شده است هرگز در مجازات، همسان یک فرد عادى گمراه نخواهد بود.

(آیه ۳۴)- سپس براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «ما این گونه با مجرمان رفتار مى‏کنیم» (إِنَّا کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ).
این سنّت همیشگى ماست، سنتى که از قانون عدالت نشأت گرفته است.

(آیه ۳۵)- در این آیه به بیان ریشه اصلى بدبختى آنها پرداخته، مى‏گوید:
«آنها چنان بودند که وقتى کلمه توحید و لا اله الا اللّه به آنان گفته مى‏شد استکبار مى‏کردند» (إِنَّهُمْ کانُوا إِذا قِیلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ).
آرى! ریشه تمام انحرافات آنها تکبر و خود بر تر بینى، و زیر بار حق نرفتن و بر سر سنتهاى غلط و تقالید باطل اصرار و لجاجت ورزیدن، و به همه چیز غیر از آن با دیده تحقیر نگریستن بود.

(آیه ۳۶)- ولى آنها براى این گناه بزرگ خود عذرى بدتر از گناه مى‏آوردند «و پیوسته مى‏گفتند: آیا ما خدایان و بتهاى خود را به خاطر شاعر دیوانه‏اى رها کنیم»؟! (وَ یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ).
شاعرش مى‏نامیدند چون سخنانش آن چنان در دلها نفوذ داشت و عواطف انسانها را همراه خود مى‏برد که گوئى موزونترین اشعار را مى‏سراید، در حالى که گفتارش ابدا شعر نبود، و مجنونش مى‏خواندند به خاطر این که رنگ محیط به خود نمى‏گرفت، و در برابر عقائد خرافى انبوه متعصبان لجوج ایستاده بود، کارى که از نظر توده‏هاى گمراه یک نوع انتحار و خودکشى جنون آمیز است، در حالى که بزرگترین افتخار پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله همین بود که تسلیم این شرائط نشد!

(آیه ۳۷)- سپس قرآن براى نفى این سخنان بى‏اساس و دفاع از مقام وحى و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏افزاید: «چنین نیست، او حق آورده و پیامبران پیشین را تصدیق کرده است» (بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ).
محتواى سخنان او از یک سو، و هماهنگى آن با دعوت انبیا از سوى دیگر دلیل صدق گفتار اوست.

(آیه ۳۸)- «اما شما (اى مستکبران کوردل و گمراهان بدزبان) بطور مسلم عذاب دردناک الهى را خواهید چشید» (إِنَّکُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلِیمِ).

(آیه ۳۹)- ولى گمان نکنید که خداوند انتقامجو است و مى‏خواهد انتقام پیامبرش را از شما بگیرد چنین نیست شما «جز به آنچه انجام مى‏دادید کیفر داده نمى‏شوید» (وَ ما تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
در حقیقت همان اعمال شماست که در برابر شما مجسم مى‏شود و با شما مى‏ماند و شما را شکنجه و آزار مى‏دهد.

(آیه ۴۰)- این آیه که در حقیقت مقدمه‏اى است براى بحثهاى آینده یک گروه را استثنا کرده، مى‏گوید: «جز بندگان مخلص پروردگار (کسانى که خدا آنها را خالص کرده است) که از همه این کیفرها به دور و برکنارند» (إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
آرى! تنها این گروهند که به اعمالشان جزا داده نمى‏شوند، بلکه خدا با فضل و کرم با آنها رفتار مى‏کند و بى‏حساب پاداش مى‏گیرند.

(آیه ۴۱)- گوشه‏اى از نعمتهاى بهشتى: در آیه قبل سخن از (عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ) به میان آمد، در اینجا مواهب و نعمتهاى بى‏شمارى را که خداوند به آنها ارزانى مى‏دارد، بیان مى‏کند که مى‏توان آن را در هفت بخش خلاصه کرد.
نخست مى‏گوید: «براى آنان [بندگان مخلص‏] روزى معین و ویژه‏اى است» (أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ).
این جمله اشاره به مواهب معنوى و لذات روحانى و درک جلوه‏هاى ذات پاک حق، و سرمست شدن از باده طهور عشق اوست، همان لذتى که تا کسى نبیند نمى‏داند.

(آیه ۴۲)- سپس به بیان نعمتهاى دیگر بهشتى پرداخته، آن هم نعمتهایى که با نهایت احترام به بهشتیان داده مى‏شود، مى‏گوید: «میوه‏ها (ى گوناگون پر ارزش) و آنها گرامى داشته مى‏شوند ...» (فَواکِهُ وَ هُمْ مُکْرَمُونَ). و به صورت میهمانهاى عزیزى با نهایت احترام از آنها پذیرائى مى‏شود.

(آیه ۴۳)- از نعمت میوه‏هاى رنگارنگ و احترام و گرامى داشت که بگذریم سخن از جایگاه آنها به میان مى‏آید، مى‏فرماید: جایگاه آنها «در باغهاى (سرسبز) و پر نعمت بهشت است» (فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ).
هر نعمتى بخواهند در آنجا هست و هر چه اراده کنند در برابر آنها حاضر است.

(آیه ۴۴)- و از آنجا که یکى از بزرگترین لذات انسان بهره گرفتن از مجلس انس با دوستان یکرنگ و با صفاست، در چهارمین مرحله به این نعمت اشاره کرده، مى‏گوید: «بهشتیان در حالى که بر تختها رو به روى یکدیگر تکیه زده‏اند» (عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ).

(آیه ۴۵)- در پنجمین مرحله از بیان مواهب بهشتیان، سخن از نوشابه و شراب طهور آنهاست، مى‏فرماید: «و گرداگردشان قدحهاى لبریز از شراب طهور را مى‏گردانند» (یُطافُ عَلَیْهِمْ بِکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ).
این ظرفها در گوشه‏اى قرار نگرفته که آنها تقاضاى جامى از آن کنند، بلکه به مقتضاى تعبیر (یُطافُ عَلَیْهِمْ) گرد آنها مى‏گردانند!

(آیه ۴۶)- سپس به توصیفى از آن شراب طهور پرداخته، مى‏گوید: «شرابى سفید و درخشنده و لذت بخش براى نوشندگان» (بَیْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ).
شرابى پاک، خالى از رنگهاى شیطانى، سفید و شفاف.

(آیه ۴۷)- از آنجا که نام شراب و پیمانه و مانند اینها ممکن است مفاهیم دیگرى در اذهان تداعى کند بلافاصله در این آیه با ذکر جمله کوتاه و گویائى همه این مفاهیم را از ذهن شنوندگان مى‏شوید و مى‏گوید: «شرابى که نه در آن مایه تباهى عقل است، و نه از آن مست مى‏شوند» (لا فِیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ).
و جز هوشیارى و نشاط و لذت روحانى چیزى در آن نیست.

(آیه ۴۸)- و سر انجام در ششمین مرحله به همسران پاک بهشتى اشاره کرده، مى‏گوید: «نزد آنها همسرانى است که جز به شوهران خود عشق نمى‏ورزند، به غیر آنان نگاه نمى‏کنند و چشمان درشت و زیبا دارند» (وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عِینٌ).

(آیه ۴۹)- در این آیه توصیف دیگرى براى همین همسران بهشتى بیان کرده و پاکى و قداست آنها را با این عبارت بیان مى‏کند: «گویى (از لطافت و سفیدى) همچون تخم مرغهایى هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده» و دست انسانى هرگز آن را لمس نکرده است! (کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ).
مواهب گوناگونى که در باره بهشتیان در آیات گذشته ذکر شد مجموعه‏اى از مواهب مادى و معنوى است، گر چه حقیقت نعمتهاى بهشتى آن گونه که هست از اهل دنیا مکتوم خواهد بود، جز این که بروند و ببینند و دریابند!

(آیه ۵۰)- جستجو از دوست جهنّمى! بندگان مخلص پروردگار که طبق آیات گذشته غرق انواع نعمتهاى معنوى و مادى بهشتند، ناگهان بعضى از آنها به فکر گذشته خود و دوستان دنیا مى‏افتند، همان دوستانى که راه خود را جدا کردند و جاى آنها در جمع بهشتیان خالى است، مى‏خواهند بدانند سرنوشت آنها به کجا رسید.
آرى! در حالى که آنها غرق گفتگو هستند و از هر درى سخنى مى‏گویند «بعضى رو به بعضى دیگر کرده مى‏پرسند ...» (فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ).

(آیه ۵۱)- ناگهان «یکى از آنها (خاطراتى در نظرش مجسم مى‏شود رو به سوى دیگران کرده و) مى‏گوید: من همنشینى (در دنیا) داشتم ...»! (قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لِی قَرِینٌ).

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۰۵۹
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۴۶ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۴۶ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۴۶ قرآن کریم

سوره صافّات
محتواى سوره:

بطور کلى محتواى این سوره در پنج بخش خلاصه مى‏ شود.
بخش اول: بحثى پیرامون گروههائى از ملائکه و فرشتگان خداوند، و در مقابل آنها گروهى از شیاطین سرکش و سرنوشت آنها را مطرح مى‏سازد.
بخش دوم: از کفار، و انکارشان نسبت به نبوت و معاد، و عاقبت کار آنها در قیامت سخن مى‏گوید، و گرفتارى تمام آنها در چنگال عذاب الهى، و نیز بخشى از نعمتهاى مهم بهشتى و لذات و زیبائیها و شادکامیهاى بهشتیان را شرح مى‏دهد.
بخش سوم: قسمتى از تاریخ انبیاى بزرگى، مانند «نوح» و «ابراهیم» و «اسحاق» و «موسى» و «هارون» و «الیاس» و «لوط» و «یونس» را به صورت فشرده و در عین حال بسیار مؤثر و نافذ بازگو مى‏کند، ولى بحث در باره «ابراهیم» قهرمان بت شکن، مشروحتر آمده است.
بخش چهارم: از یکى از انواع شرک که مى‏توان آن را «بدترین نوع شرک» دانست. یعنى اعتقاد به رابطه خویشاوندى میان خداوند و جن و خداوند و فرشتگان بحث مى‏کند.
و سر انجام بخش پنجم که آخرین بخش این سوره است، و در چند آیه کوتاه مطرح شده، پیروزى لشکر حق را بر لشکر کفر و شرک و نفاق، و گرفتار شدن آنها را در چنگال عذاب الهى، ضمن تنزیه و تقدیس پروردگار بیان مى‏دارد.

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

(آیه ۱)- فرشتگانى که آماده انجام مأموریتند

این سوره نخستین سوره از قرآن مجید است که اولین آیات آن با سوگندها شروع مى‏شود، سوگندهائى اندیشه انگیز، که فکر انسان را همراه خود به جوانب مختلف این جهان مى‏کشاند.
درست است که خداوند از همه راستگویان راستگوتر است، و نیازى به سوگند ندارد، ولى توجه به دو نکته مشکل سوگند را در تمام آیات قرآن که از این به بعد گهگاه با آن سر و کار داریم حل خواهد کرد.
نخست این که: همیشه سوگند به امور پر ارزش و مهم یاد مى‏کنند، بنابر این سوگندهاى قرآن دلیل بر عظمت و اهمیت امورى است که به آنها سوگند یاد شده.
دیگر این که سوگند همیشه براى تأکید است، و دلیل بر این است که امورى که براى آن سوگند یاد شده از امور کاملا جدى و مؤکد است.
به هر حال در آغاز این سوره به نام سه گروه برخورد مى‏کنیم که به آنها سوگند یاد شده است.
نخست مى‏فرماید: «قسم به آنها که صف کشیده‏اند و صفوف خود را منظم ساخته‏اند»! (وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا).

(آیه ۲)- «همانها که قویا نهى مى‏کنند و باز مى‏دارند» (فَالزَّاجِراتِ زَجْراً).

(آیه ۳)- «و آنها که پى در پى تلاوت ذکر مى‏کنند» (فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً).
معروف و مشهور آن است که توصیفات فوق اوصافى است براى گروههائى از فرشتگان.
گروههائى که براى انجام فرمان الهى در عالم هستى به صف ایستاده و آماده فرمانند.
گروههائى از فرشتگان که انسانها را از معاصى و گناه باز مى‏دارند، و وسوسه‏هاى شیاطین را در قلوب آنها خنثى مى‏کنند، و یا مأمور ابرهاى آسمانند و آنها را به هر سو مى‏رانند و آماده آبیارى سرزمینهاى خشک مى‏کنند.
و بالاخره گروههائى از فرشتگان که آیات کتب آسمانى را به هنگام نزول وحى بر پیامبران مى‏خوانند.

(آیه ۴)- اکنون ببینیم این سوگندهاى پر محتوا سوگند به صفوف فرشتگان و انسانها براى چه منظورى بوده است؟
آیه شریفه این مطلب را روشن ساخته، مى‏گوید: «معبود شما مسلما یکتاست» (إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ).
سوگند به آن مقدساتى که گفته شد بتها همه بر بادند، و هیچ گونه شریک و شبیه و نظیرى براى پروردگار نیست.

(آیه ۵)- سپس مى‏ افزاید: «همان پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو قرار دارد، و پروردگار مشرقها»! (رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ).
خورشید آسمان در هر روز از سال از نقطه‏اى غیر از نقطه روز قبل و بعد طلوع مى‏کند، و فاصله این نقاط با یکدیگر آنقدر منظم و دقیق است که حتى یک هزارم ثانیه کم و زیاد نمى‏شود، و هزاران هزار سال است که نظم «مشارق شمس» بر قرار مى‏باشد. در طلوع و غروب ستارگان دیگر نیز همین نظام حکمفرماست.

(آیه ۶)- پاسدارى آسمان از نفوذ شیاطین!

در آیات گذشته سخن از صفوف مختلف فرشتگان الهى بود و در اینجا از نقطه مقابل آنها، یعنى گروههاى شیاطین و سرنوشت آنها، سخن مى‏گوید، و مى‏تواند مقدمه‏اى باشد براى ابطال اعتقاد جمعى از مشرکان که شیاطین و جن را معبود خود قرار مى‏دادند.
نخست مى‏گوید: «ما آسمان نزدیک [پائین‏] را با ستارگان آراستیم» (إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ).
به راستى منظره ستارگان آسمان آنقدر زیباست که هرگز چشم از دیدن آن خسته نمى‏شود، بلکه خستگى را از تمام وجود انسان بیرون مى‏کند هر چند این مسائل در عصر و زمان ما براى شهر نشینانى که در دود کارخانه‏ها غوطه‏ورند، و طبعا آسمانى تاریک و سیاه دارند چندان مفهوم نیست، ولى روستانشینان هنوز مى‏توانند ناظر این گفته قرآنى یعنى تزیین آسمان با ستارگان درخشان باشند.

(آیه ۷)- در این آیه به محفوظ بودن صحنه آسمان از نفوذ شیاطین اشاره کرده، مى‏گوید: «ما آن را از هر شیطان خبیث و عارى از خیر و نیکى حفظ کردیم» (وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ).

(آیه ۸)- سپس مى ‏افزاید: «آنها نمى‏توانند به (سخنان) فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند (و هرگاه چنین کنند) از هر سو هدف (تیرهاى شهاب) قرار مى‏گیرند»! (لا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى‏ وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ).

(آیه ۹)- آرى «آنها به شدت به عقب رانده مى‏شوند (و از صحنه آسمان طرد مى‏گردند) و براى آنان مجازاتى دائم است» (دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ).
اشاره به این که نه تنها شیاطین از نزدیک شدن به عرصه آسمان منع و طرد مى‏شوند بلکه سر انجام گرفتار عذاب دائم نیز مى‏گردند.

(آیه ۱۰)- در این آیه به گروهى از شیاطین سرکش و جسور اشاره مى‏کند که قصد صعود به عرصه بلند آسمان مى‏کنند، مى‏فرماید: «مگر آنها که در لحظه‏اى کوتاه براى استراق سمع به آسمان نزدیک شوند که شهاب ثاقب آنها را تعقیب مى‏کند» و مى‏سوزاند (إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ).
«شهاب» در اصل به معنى شعله‏اى است که از آتش افروخته زبانه مى‏کشد، و به شعله‏هاى آتشینى که در آسمان به صورت خط ممتد دیده مى‏شود نیز مى‏گویند.
مى‏دانیم اینها ستاره نیستند، بلکه شبیه ستارگانند، قطعات سنگهاى کوچکى هستند که در فضا پراکنده‏اند، و هنگامى که در حوزه جاذبه زمین قرار گیرند به سوى زمین جذب مى‏شوند، و بر اثر سرعت و شدت برخورد آنها با هواى اطراف زمین مشتعل و برافروخته مى‏شوند.
«ثاقب» به معنى نافذ و سوراخ کننده است، و در اینجا اشاره به این است که به هر موجودى اصابت کند آن را سوراخ کرده و آتش مى‏زند.

(آیه ۱۱)- آنها که هرگز حق را پذیرا نمى‏شوند!

قرآن همچنان مسأله رستاخیز و مخالفت منکران لجوج را تعقیب مى‏کند و به دنبال بحث گذشته از قدرت خداوند و خالق آسمان و زمین بر همه چیز مى‏فرماید: «از آنها بپرس آیا آفرینش (و معاد) آنان سخت‏تر است یا آفرینش فرشتگان» و آسمانها و زمین (فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا).
آرى «ما آنها را از گل چسبنده‏اى آفریدیم»! (إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِینٍ لازِبٍ).
گویا مشرکان که منکر معاد بودند بعد از شنیدن آیات گذشته در مورد آفرینش آسمان و زمین و فرشتگان اظهار داشتند، آفرینش ما از آن مهمتر است.
قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: آفرینش انسانها در مقابل آفرینش زمین و آسمان پهناور و فرشتگانى که در این عوالم هستند چیز مهمى نیست، چرا که مبدأ آفرینش انسان یک مشت خاک چسبنده بیش نبوده است.
زیرا مبدأ آفرینش انسان نخست «خاک» بود سپس با «آب» آمیخته شد، کم کم به «صورت لجن بدبوئى» درآمد و بعد به صورت «گل چسبنده‏اى» شد و با این بیان میان تعبیرات گوناگون در آیات قرآن مجید جمع مى‏شود.

(آیه ۱۲)- سپس مى‏افزاید: «تو از (انکار آنها نسبت به معاد) تعجب مى‏کنى ولى آنها (معاد را) مسخره مى‏کنند» (بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ).
تو آنقدر با قلب پاکت مسأله را واضح مى‏بینى که از انکار آن در شگفتى فرو مى‏روى، و اما این ناپاک دلان آنقدر آن را محال مى‏شمرند که به استهزا بر مى‏خیزند.

(آیه ۱۳)- عامل این زشتکاریها تنها نادانى و جهل نیست، بلکه لجاجت و عناد است، لذا «هنگامى که به آنها یادآورى شود (یادآورى دلائل معاد و مجازات الهى) هرگز متذکر نمى‏گردند» و همچنان به راه خویش ادامه مى‏دهند (وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ).

(آیه ۱۴)- حتى از این بالاتر «هرگاه معجزه‏اى (از معجزات تو) را ببینند (نه تنها به سخریه و استهزا مى‏پردازند بلکه) دیگران را نیز به مسخره کردن وا مى‏دارند»! (وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ).

(آیه ۱۵)- «و مى‏گویند: این فقط سحر آشکارى است» و نه چیز دیگر! (وَ قالُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ).

(آیه ۱۶)- آیا ما و پدرانمان زنده مى‏شویم؟ قرآن همچنان گفتگوهاى منکران معاد و پاسخ به آنها را ادامه مى‏دهد.
نخست استبعاد منکران رستاخیز را به این صورت منعکس مى‏کند: آنها مى‏گفتند: «آیا هنگامى که ما مردیم و خاک و استخوان شدیم بار دیگر برانگیخته خواهیم شد»؟! (أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ).

(آیه ۱۷)- و از این بالاتر این که «و آیا پدران نخستین ما نیز برانگیخته مى‏شوند»؟! (أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ).
همانها که جز مشتى استخوان پوسیده، یا خاکهاى پراکنده وجودشان باقى نمانده است، چه کسى مى‏تواند این اجزاى متفرق را جمع کند؟ و چه کسى مى‏تواند لباس حیات بر آنان بپوشاند؟
اما این کوردلان فراموش کرده بودند که روز نخست همه خاک بودند، و از خاک آفریده شدند، اگر در قدرت خدا شک داشتند باید بدانند خداوند یک بار قدرت خود را به اینها نشان داده بود، و اگر در قابلیت خاک مردد بودند، آن هم یک بار به ثبوت رسیده بود.

(آیه ۱۸)- سپس قرآن به کوبنده‏ترین پاسخها در برابر آنها پرداخته، به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مى‏فرماید: «به آنها بگو: آرى (همه شما، و نیاکانتان مبعوث مى‏شوید) در حالى که ذلیل و خوار و کوچک خواهید بود»؟! (قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ).

(آیه ۱۹)- گمان مى ‏کنید زنده کردن شما و همه پیشینیان براى خداوند قادر و توانا کار مشکلى است، و عمل مهم سنگینى مى‏باشد؟ نه «تنها یک صیحه عظیم (از ناحیه مأمور پروردگار زده مى‏شود) ناگهان همه (از قبرها برمى‏خیزند، و جان مى‏گیرند و با چشم خود صحنه محشر را که تا آن روز تکذیب مى‏کردند) نگاه مى‏کنند»! (فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ یَنْظُرُونَ).

(آیه ۲۰)- اینجاست که ناله این مشرکان مغرور و خیره‏ سر که نشانه ضعف و زبونى و بیچارگى آنهاست بر مى‏خیزد، «و مى‏گویند: اى واى بر ما این روز جزاست»! (وَ قالُوا یا وَیْلَنا هذا یَوْمُ الدِّینِ).
آرى! هنگامى که چشمشان به دادگاه عدل الهى، و شهود و قضات این دادگاه، و علائم و نشانه‏هاى مجازات مى‏افتد بى‏اختیار ناله و فریاد سر مى‏دهند و با تمام وجود اعتراف به حقانیت رستاخیز مى‏کنند، اعترافى که نمى‏تواند هیچ مشکلى را براى آنها حل کند.

(آیه ۲۱)- اینجاست که از ناحیه خداوند یا فرشتگان او به آنها خطاب مى‏شود آرى «امروز همان روز جدائى است که شما آن را تکذیب مى‏کردید» (هذا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ). جدائى حق از باطل، جدائى صفوف بدکاران از نیکوکاران، و روز داورى پروردگار بزرگ.
طبیعت این دنیا آمیزش و اختلاط حق و باطل است، در حالى که طبیعت رستاخیز جدائى این دو از یکدیگر مى‏باشد.

(آیه ۲۲)- سپس خداوند به فرشتگانى که مأمور کوچ دادن مجرمان به دوزخند فرمان مى‏دهد: «ظالمان و هم ردیفان آنها و آنچه را مى‏پرستیدند جمع آورى کنید» (احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ).

(آیه ۲۳)- آرى آنچه را «جز خدا (مى‏ پرستیدند) حرکت دهید و به سوى دوزخ هدایتشان کنید»! (مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى‏ صِراطِ الْجَحِیمِ).
آرى! یک روز به سوى «صراط مستقیم» هدایت شدند ولى پذیرا نگشتند، اما امروز باید به «صراط جحیم» هدایت شوند و مجبورند بپذیرند! این سرزنشى است گرانبار که اعماق روح آنها را مى‏سوزاند.

(آیه ۲۴)- دانستیم که فرشتگان مجازات، ظالمان و همفکران آنها را به ضمیمه بتها و معبودان دروغین یک جا کوچ مى‏دهند و به سوى جاده جهنم هدایت مى‏کنند.
در ادامه این سخن قرآن مى‏گوید: در این هنگام خطاب صادر مى‏شود «آنها را متوقف سازید چون باید مورد بازپرسى قرار گیرند» (وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ).
آرى! در این که پیرامون چه چیز سؤال مى‏شود؟ در روایت معروفى که از طرق اهل سنت و شیعه نقل شده آمده است که از «ولایت على علیه السّلام سؤال مى‏شود».
ولى این یک مصداق روشن است، چرا که در آن روز از همه چیز سؤال مى‏شود، از عقائد، از توحید، و ولایت، از گفتار و کردار، و از نعمتها و مواهبى که خدا در اختیار انسان گذارده است.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۲۴۸
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۴۵ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۴۵ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۴۵ قرآن کریم

(آیه ۷۱)- منافع سرشار چهار پایان براى شما

بار دیگر قرآن مجید به مسأله توحید و شرک باز مى‏گردد، و ضمن برشمردن قسمتى از نشانه ‏هاى عظمت خدا در زندگى انسانها، و رفع نیازمندی هاى آنها از سوى خدا، به ضعف و ناتوانى و بینوایى بتها اشاره کرده، در یک مقایسه روشن، حقانیت خط توحید، و بطلان خط شرک را آشکار مى‏سازد.
نخست مى‏گوید: «آیا آنها ندیدند که از آنچه با قدرت خود به عمل آورده‏ایم چهار پایانى براى آنها آفریدیم که آنان مالک آن هستند» (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِکُونَ).

(آیه ۷۲)- و براى این که به خوبى بتوانند از این چهار پایان بهره گیرند «آنها را رام ایشان ساختیم» (وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ).
این حیوانات زورمند پر قدرت که گاه بطور نادر، به فرمان خدا سر به عصیان و طغیان بر مى‏دارند، چنان خطرناک مى‏شوند که دهها نفر در مقابل آنان عاجز مى‏شود، ولى در حالت عادى گاهى یک قطار شتر را به ریسمانى بسته و به دست کودکى چند ساله مى‏سپارند.
«پس هم از آنها مرکب راهوار براى خود فراهم مى‏سازند، و هم از آنها تغذیه مى‏کنند» (فَمِنْها رَکُوبُهُمْ وَ مِنْها یَأْکُلُونَ).

(آیه ۷۳)- منافع آنها به همین جا ختم نمى‏ شود، بلکه «براى آنان منافع دیگر در این حیوانات و نوشیدنیهاى گوارایى است» (وَ لَهُمْ فِیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ).
تعبیر به «مشارب» اشاره به شیرهایى است که از چهار پایان مختلف گرفته مى‏شود، و قسمت مهمى از مواد غذایى انسان از آن و فراورده‏هاى آن تأمین مى‏گردد.
«آیا با این حال شکر این نعمتها را به جا نمى‏آورند»؟! شکرى که وسیله معرفت اللّه و شناخت ولى نعمت است (أَ فَلا یَشْکُرُونَ).

(آیه ۷۴)- لذا در این آیه به تشریح حال مشرکان پرداخته چنین مى‏گوید:
«آنها غیر از خدا معبودانى براى خویش برگزیدند به این امید که از سوى آنها یارى شوند» و مورد حمایت بتان قرار گیرند (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ).
چه خیال خام و فکر باطلى؟ که این موجودات ضعیف را که هیچ قدرتى بر دفاع از خویشتن ندارند تا چه رسد به دیگران، در کنار خالق زمین و آسمان و بخشنده آن همه مواهب قرار دهند، و در حوادث مشکل زندگى از آنان یارى طلبند؟

(آیه ۷۵)- لذا در این آیه مى ‏افزاید: «آنها قادر به نصرت و یارى عبادت کنندگان خویش نیستند، و این عابدان در قیامت لشکر آنها خواهند بود و همگى در آتش دوزخ حضور مى‏یابند» (لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ).
چه دردناک است که این پیروان در آن روز به صورت لشکریانى پشت سر بتها قرار گیرند، و همگى در دادگاه عدل خدا حضور یابند- حاضر ساختن افراد بى‏آنکه خودشان تمایل داشته باشند نشانه حقارت آنها است- و بعد از آن همگى به دوزخ فرستاده شوند، بى‏آنکه بتوانند گرهى را از کار لشکر خود بگشایند.

(آیه ۷۶)- سر انجام در این آیه به عنوان دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و تقویت روحیه او در برابر این همه کار شکنیها و فتنه انگیزیها و افکار و اعمال خرافى، مى‏فرماید:
«اکنون که چنین است سخنان آنها تو را غمگین نکند (که گاهى تو را شاعر مى‏خوانند و گاهى ساحر و گاه تهمتهاى دیگرى مى‏بندند) چرا که آنچه را آنها در دل مخفى مى‏دارند و یا با زبان آشکار مى‏سازند همه را ما مى‏دانیم» (فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ).
نه نیات آنها بر ما پوشیده است، و نه توطئه‏هاى مخفیانه آنها، و نه تکذیبها و شیطنتهاى آشکارشان، همه را مى‏دانیم و حساب آنها را براى روز حساب نگه مى‏داریم و تو را از شر آنها در این جهان نیز در امان خواهیم داشت.

(آیه ۷۷)- شأن نزول:
مردى از مشرکان به نام «ابىّ بن خلف» یا «امیة بن خلف» و یا «عاص بن وائل» قطعه استخوان پوسیده‏اى را پیدا کرد و گفت: با این دلیل محکم به مخاصمه با محمد بر مى‏خیزم، و سخن او را در باره معاد ابطال مى‏کنم آن را برداشت و نزد پیامبر اسلام آمد (و شاید مقدارى از آن را در حضور پیامبر نرم کرد و به روى زمین ریخت) و گفت چه کسى مى‏تواند این استخوانهاى پوسیده را از نو زنده کند (و کدام عقل آن را باور مى‏کند).
این آیه و شش آیه بعد از آن که مجموعا هفت آیه را تشکیل مى‏دهد نازل شد، و پاسخ منطقى و دندان شکنى به او و هم فکران او داد.
تفسیر: آفرینش نخستین دلیل قاطعى است بر معاد

این سوره از قرآن مجید با مسأله نبوت آغاز شد، و با هفت آیه منسجم که قویترین بیانات را در باره معاد در بردارد پایان مى‏یابد.
نخست دست انسان را مى‏گیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بى‏ارزشى بیش نبود مى‏برد، و او را به اندیشه وا مى‏دارد، مى‏گوید: «آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او (آن چنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق شد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و) مخاصمه کننده آشکارى شد»؟! (أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ).
آرى! این موجود ضعیف و ناتوان آن چنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت «اللّه» برخیزد، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد، و مصداق روشن «خصیم مبین» شود.

(آیه ۷۸)- براى بى‏ خبرى او همین بس که «او مثلى براى ما زد (و به پندار خودش دلیل دندان شکنى پیدا کرد) و در حالى که آفرینش نخستین خود را به دست فراموشى سپرده گفت: چه کسى مى‏تواند این استخوانها را زنده کند در حالى که پوسیده است»؟! (وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ).
منظور از ضرب المثل در اینجا بیان استدلال و ذکر مصداق به منظور اثبات یک مطلب کلى است.
جالب این که قرآن مجید با جمله کوتاه «و نسى خلقه» تمام پاسخ او را داده است هر چند پشت سر آن توضیح بیشتر و دلائل افزونتر نیز ذکر کرده.
مى‏گوید: اگر آفرینش خویش را فراموش نکرده بودى هرگز به چنین استدلال واهى و سستى دست نمى‏زدى، اى انسان فراموشکار! به عقب بازگرد، و آفرینش خود را بنگر، چگونه نطفه ناچیزى بودى، و هر روز لباس تازه‏اى از حیات بر تن تو پوشانید، تو دائما در حال مرگ و معاد هستى، از جمادى مردى نامى شدى، و از جهان نباتات نیز مردى، از حیوان سرزدى، از عالم حیوان نیز مردى، انسان شدى. اما توى فراموشکار همه اینها را به طاق نسیان زدى حال مى‏پرسى چه کسى این استخوان پوسیده را زنده مى‏کند؟! این استخوان هر گاه کاملا بپوسد تازه خاک مى‏شود، مگر روز اول خاک نبودى؟

(آیه ۷۹)- لذا بلافاصله به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله دستور مى‏دهد که به این خیره‏سر مغرور و فراموشکار «بگو: کسى او را زنده مى‏کند که در روز نخست او را ایجاد کرد» (قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ).
و اگر فکر مى‏کنید این استخوان پوسیده وقتى که خاک شد و در همه جا پراکنده گشت چه کسى مى‏تواند آن اجزا را بشناسد و از نقاط مختلف گردآورى کند؟ پاسخ آن نیز روشن است «او از هر مخلوقى آگاه است» و تمام ویژگیهاى آنها را مى‏داند (وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ).
کسى که داراى چنین «علم» و چنان «قدرتى» است مسأله معاد و احیاى مردگان مشکلى برایش ایجاد نخواهد کرد.

(آیه ۸۰)- رستاخیز انرژی ها!

در ادامه بحث پیرامون مسأله امکان معاد مى‏فرماید: «همان کسى که براى شما از درخت سبز آتش آفرید و شما به وسیله آن آتش مى‏افروزید» قادر است که بر این استخوانهاى پوسیده بار دیگر لباس حیات بپوشاند (الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ).
در این جا تفسیر دقیقى وجود دارد که به کمک دانشهاى امروز بر آن دست یافته‏ایم که ما نام آن را رستاخیز انرژیها گذارده‏ایم.- البته تفسیرهاى دیگر را نیز ردّ نمى‏کنیم.
توضیح این که: یکى از کارهاى مهم گیاهان مسأله «کربن گیرى» از هوا، و ساختن «سلولز نباتى» است. این سلولز یاخته‏هاى درختان و گیاهان- گاز کربن- را از هوا گرفته و آن را تجزیه مى‏کنند، اکسیژن آن را آزاد ساخته، و کربن را در وجود خود نگاه مى‏دارد، و سپس آن را با آب ترکیب کرده و چوب درختان را از آن مى‏سازد.
ولى مسأله مهم این است که طبق گواهى علوم طبیعى هر ترکیب شیمیایى که انجام مى‏یابد یا باید توأم با جذب انرژى اصلى باشد و یا آزاد کردن آن- دقت کنید.
بنابر این هنگامى که درختان به عمل کربن‏گیرى مشغولند، طبق این قانون احتیاج به وجود یک انرژى دارند، و در اینجا از گرما و نور آفتاب به عنوان یک انرژى فعال استفاده مى‏کنند.
به این ترتیب به هنگام تشکیل چوبهاى درختان مقدارى از انرژى آفتاب نیز در دل آنها ذخیره مى‏شود و به هنگامى که چوبها را به اصطلاح مى‏سوزانیم همان انرژى ذخیره شده آفتاب آزاد مى‏گردد، زیرا بار دیگر «کربن» با «اکسیژن» هوا ترکیب شده و گاز کربن را تشکیل مى‏دهد، و اکسیژن و ئیدروژن (مقدارى آب) آزاد مى‏گردد.
و این که مى‏گویند همه انرژیها در کره زمین به انرژى آفتاب باز مى‏گردد یکى از چهره‏هایش همین است.
اینجاست که به «رستاخیز انرژیها» مى‏رسیم، و مى‏بینیم نور و حرارتى که در این فضا پراکنده مى‏شود و برگ درختان و چوبهاى آنها را نوازش و پرورش مى‏دهد هرگز نابود نشده است، بلکه تغییر چهره داده، و دور از چشم ما انسانها در درون ذرات چوب و شاخه و برگ درختان پنهان شده است، و هنگامى که یک شعله آتش به چوب خشکیده مى‏رسد، رستاخیز آنها شروع مى‏شود، و تمام آنچه از انرژى آفتاب در درخت پنهان بود در آن لحظه «حشر و نشورش» ظاهر مى‏گردد، بى‏آنکه حتى به اندازه روشنایى یک شمع در یک زمان کوتاه از آن کم شده باشد!- باز هم دقت کنید.

(آیه ۸۱)- او مالک و حاکم بر همه چیز است!

بعد از ذکر دلائل معاد از طریق توجه دادن به آفرینش نخستین، و آفرینش آتش از درخت سبز این آیه مسأله را از طریق سومى تعقیب مى‏کند و آن از طریق قدرت بى‏پایان خداست.
مى‏فرماید: «آیا کسى که آسمانها و زمین را (با آن همه عظمت و عجایب و نظامات شگفت‏انگیز آفریده) توانایى ندارد که همانند این انسانهاى خاک شده را بیافریند؟ (و آنها را به حیات و زندگى جدیدى بازگرداند) آرى مى‏تواند، و او آفریننده آگاه و داناست» (أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى‏ وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ).

(آیه ۸۲)- این آیه تأکیدى است بر آنچه در آیات قبل گذشت، تأکیدى است بر این حقیقت که هر گونه ایجادى در برابر اراده و قدرت او سهل و آسان است، ایجاد آسمانهاى عظیم، و کره خاکى، با ایجاد یک حشره کوچک براى او یکسان است.
مى‏فرماید: «فرمان او این است که هر گاه چیزى را اراده کند به آن مى‏گوید:
موجود باش! آن هم موجود مى‏شود» همان گونه که خدا خواسته (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).
همه چیز به یک اشاره و فرمان او بسته است و کسى که داراى چنین قدرتى است آیا جاى این دارد که در احیاء مردگان به وسیله او تردید شود؟
آرى! تعلق اراده او به چیزى همان، و موجود شدن آن همان است! و تعبیر به «امر» و «قول» و جمله «کن» همه توضیحى است براى مسأله خلق و ایجاد، و بیانگر تحقق سریع اشیا بعد از تعلق اراده الهى.

(آیه ۸۳)- این آیه که آخرین آیه سوره «یس» است به صورت یک نتیجه‏ گیرى کلى در مسأله مبدأ و معاد این بحث را به طرز زیبایى پایان مى‏ دهد.
مى‏گوید: «پس منزه است خداوندى که ملکوت همه چیز در دست قدرت اوست و همه شما به سوى او باز مى‏ گردید» (فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
«پایان سوره یس»


منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۲۳۰
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۴۴ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۴۴ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۴۴ قرآن کریم

(آیه ۵۵)- بهشتیان غرق در مواهب مادى و معنوى!

در اینجا به گوشه ‏اى از پاداشهاى مؤمنان پرداخته، و قبل از هر چیز روى مسأله آرامش خاطر انگشت گذارده، مى‏گوید: «بهشتیان امروز به نعمتهاى خدا مشغولند» که از هر اندیشه ناراحت کننده بر کنار مى ‏باشند (إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ).
«و در نهایت سرور و شادى به سر مى ‏برند» (فاکِهُونَ).
 
(آیه ۵۶)- بعد از نعمت آرامش خاطر که خمیر مایه همه نعمتها، و شرط استفاده از همه مواهب است، به شرح نعمتهاى دیگر پرداخته، چنین مى‏گوید: «آنها و همسرانشان در سایه‏هاى لذت بخش، بر تختها، در خلوتگاهها تکیه کرده‏اند» (هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ).
«ازواج» به معنى همسران بهشتى، و یا همسران با ایمانى است که در این دنیا داشتند.
تعبیر به «ظلال» (سایه‏ها) نشان مى‏دهد که در آنجا نیز آفتابى وجود دارد ولى نه آفتابى آزار دهنده آرى! آنها در سایه مطبوع درختان بهشتى نشاط و سرور دیگرى دارند.

(آیه ۵۷)- علاوه بر این «براى آنها میوه بسیار لذت بخشى است، و هر چه بخواهند در اختیار آنها خواهد بود» (لَهُمْ فِیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ).
و به این ترتیب آنچه امروز در فکر انسان بگنجد و آنچه از فکر او خطور نکند از انواع مواهب و نعمتها در آنجا آماده و مهیاست، و پذیرایى خداوند از میهمانان خود در بالاترین سطح ممکن انجام مى‏شود.

(آیه ۵۸)- اما مهمتر از همه همان مواهب معنوى است که در این آیه به آن اشاره کرده، مى‏فرماید: «براى آنها سلام و تهنیت الهى است، این سخنى است از ناحیه پروردگار رحیم و مهربان آنها» (سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ).
این نداى روح افزا و نشاط بخش و مملوّ از مهر و محبت او چنان روح انسان را در خود غرق مى‏کند، و به او لذت و شادى و معنویت مى‏بخشد، که با هیچ نعمتى برابر نیست، آرى شنیدن نداى محبوب، ندایى آمیخته با محبت، و آکنده از لطف، سر تا پاى بهشتیان را غرق سرور مى‏کند، که یک لحظه آن بر تمام دنیا و آنچه در آن است برترى دارد. و چنان آنها را مجذوب مى‏کند که از همه چیز جز او غافل مى‏شوند، و همه نعمتهاى بهشتى را در آن حال به دست فراموشى مى‏سپارند.

(آیه ۵۹)- چرا پرستش شیطان مى ‏کنید؟!

بخشى از سرگذشت شوق انگیز و پر افتخار بهشتیان در آیات قبل گذشت، و در اینجا به قسمتى از سرنوشت دوزخیان و بندگان شیطان اشاره مى‏کند.
نخست این که در آن روز با خطابى تحقیر آمیز مخاطب مى‏شوند و به آنها گفته مى‏شود: «جدا شوید امروز اى گنهکاران»! (وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ).
شما بودید که در دنیا خود را در صفوف مؤمنان جا زده بودید و گاه به رنگ آنها در مى‏آمدید، و از حیثیت و اعتبارشان استفاده مى‏کردید، امروز صفوف خود را از آنها جدا سازید، و در چهره اصلى خود ظاهر شوید!

(آیه ۶۰)- این آیه به ملامتها و سرزنشهاى پر معنى خداوند نسبت به مجرمان در روز قیامت اشاره کرده، چنین مى‏گوید: «آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را پرستش و اطاعت مکنید که او دشمن آشکار شماست»؟
(أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).
این اخطار بطور مکرر بر زبان رسولان الهى جارى شد، از سوى دیگر این پیمان در عالم «تکوین» به زبان اعطاى عقل به انسان نیز گرفته شده است، چرا که دلائل عقلى به روشنى گواهى مى‏دهد انسان نباید فرمان کسى را اطاعت کند که از روز نخست کمر به دشمنى او بسته او را از بهشت بیرون کرده و سوگند به اغواى فرزندانش خورده است.
از سوى سوم با سرشت و فطرت الهى همه انسانها بر توحید، و انحصار اطاعت براى ذات پاک پروردگار نیز این پیمان از انسان گرفته شده است، و به این ترتیب نه با یک زبان که با چندین زبان این توصیه الهى تحقق یافته و این عهد و پیمان سرنوشت ساز امضا شده است.

(آیه ۶۱)- در این آیه براى تأکید بیشتر و بیان آنچه وظیفه فرزندان آدم است مى‏فرماید: آیا من به شما عهد نکردم که: «مرا بپرستید و از من اطاعت کنید که راه مستقیم همین است» (وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ).
از یک سو پیمان گرفته که اطاعت شیطان نکنند، چرا که او دشمنى و عداوت خود را از روز نخست آشکار ساخته.
و در مقابل پیمان گرفته که از او اطاعت کنند، و دلیلش را این قرار مى‏دهد که «صراط مستقیم همین است» و این در حقیقت بهترین محرک انسانهاست.
ضمنا از این تعبیر استفاده مى‏شود که این جهان سراى اقامت نیست، چرا که راه را به کسى ارائه مى‏دهند که از گذرگاهى عبور مى‏کند و مقصدى در پیش دارد.

(آیه ۶۲)- باز براى شناسایى هر چه بیشتر این دشمن قدیمى خطرناک مى ‏افزاید: «او گروه زیادى از شما را گمراه کرد، آیا اندیشه نکردید»؟! (وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ).
آیا نمى‏بینید چه بدبختیهایى شیطان بر سر پیروان خود آورده؟ آیا تاریخ پیشینیان را مطالعه نکردید تا ببینید بندگان او به چه سرنوشت شوم و دردناکى گرفتار شدند؟
پس چرا دشمنى را که امتحان عداوت خود را بارها و بارها داده است جدّى نمى‏گیرید؟ باز با او طرح دوستى مى‏ریزید، و حتى او را رهبر و ولى و راهنماى خویش انتخاب مى‏کنید.
و به گفته شاعر:
کجا بر سر آیم از این عار و ننگ که با او به صلحیم و با حق به جنگ؟

(آیه ۶۳)- آیات گذشته بخشى از سرزنشهاى خداوند و گفتگوهاى او را به مجرمان در قیامت بازگو کرد، در اینجا همین معنى را در بخش دیگرى ادامه مى‏دهد.
آرى! در آن روز در حالى که آتش سوزان و شعله‏ور جهنم در برابر دیدگان مجرمان قرار گرفته به آن اشاره کرده خطاب به مجرمان مى‏گوید: «این همان دوزخى است که به شما وعده داده مى‏شد»! (هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ).

(آیه ۶۴)- پیامبران الهى یکى بعد از دیگرى آمدند و شما را از چنین روز و چنین آتشى بر حذر داشتند، ولى شما همه را به شوخى و مسخره گرفتید.
«امروز در آن وارد شوید، و با آتش سوزان آن بسوزید که این جزاى کفرى است که داشتید» (اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).

(آیه ۶۵)- سپس به گواهان روز قیامت اشاره مى‏کند، گواهانى که جزء پیکر خود انسانند و جایى براى انکار سخنان آنها نیست، مى‏فرماید: «امروز بر دهان آنها مهر مى‏نهیم، و دستهاى آنها با ما سخن مى‏گوید و پاهاى آنها کارهایى را که انجام مى‏دادند براى ما شهادت مى‏دهند» (الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ).
آرى! در آن روز، دیگر اعضاى انسان تسلیم تمایلات او نیستند، آنها حساب خود را از کل وجود انسان جدا کرده تسلیم پروردگار مى‏شوند، و بر آستان مقدس او سر فرود مى‏آورند، و حقایق را با شهادت خود آشکار مى‏سازند، و چه دادگاه عجیبى است که گواه آن اعضاى پیکر خود انسان است، همان ابزارى است که گناه را با آن انجام داده! البته گواهى اعضا مربوط به کفّار و مجرمان است لذا در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم: «اعضاى پیکر انسان بر ضدّ مؤمن گواهى نمى‏دهد، بلکه گواهى بر ضدّ کسى مى‏دهد که فرمان عذاب بر او مسلّم شده، و اما مؤمن نامه اعمالش را به دست راست او مى‏دهند (و خودش آن را مى‏خواند) همان گونه که خداوند متعال فرموده: «آنها که نامه اعمالشان به دست راستشان داده شده (با سرفرازى و افتخار) نامه اعمال خود را مى‏خوانند و کمترین ستمى به آنها نخواهد شد».

(آیه ۶۶)- در این آیه اشاره به یکى از عذابهایى مى‏کند که ممکن است خداوند در همین دنیا این گروه مجرم را به آن مبتلا سازد، عذابى دردناک و وحشتزا، مى‏فرماید: «و اگر بخواهیم چشمانشان را محو مى‏کنیم»! (وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى‏ أَعْیُنِهِمْ).
و در این حال وحشتى فوق العاده آنها را فرا مى‏گیرد، «سپس براى عبور از راه، مى‏خواهند بر یکدیگر پیشى بگیرند، اما چگونه مى‏توانند ببینند»؟ (فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى یُبْصِرُونَ).
آنها حتى از پیدا کردن راه خانه خود عاجز خواهند ماند، تا چه رسد به این که راه حق را پیدا کنند و در صراط مستقیم قدم بگذارند!

(آیه ۶۷)- مجازات دردناک دیگر این که: «اگر بخواهیم آنها را در جاى خود مسخ مى‏کنیم (به مجسمه‏هایى بى‏روح و فاقد حرکت یا اشکال حیوانى افلیج تبدیل مى‏نماییم) به گونه‏اى که نتوانند راه خود را ادامه دهند و یا به عقب بازگردند» (وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى‏ مَکانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ).
روشن است که دو آیه فوق مربوط به عذابهاى دنیاست.

(آیه ۶۸)- در این آیه به وضع انسان در پایان عمر از نظر ضعف و ناتوانى عقل و جسم اشاره مى‏کند تا هم هشدارى باشد به آنها که براى انتخاب راه هدایت امروز و فردا مى‏کنند، و هم پاسخى باشد به کسانى که تقصیرات خود را به گردن کمى عمر مى ‏افکنند، و هم دلیلى باشد بر قدرت خداوند که او همان گونه که مى‏تواند یک انسان نیرومند را به ضعف و ناتوانى یک نوزاد بازگرداند، قادر است بر مسأله معاد، و همچنین نابینا ساختن مجرمان و از حرکت بازداشتن آنها.
مى‏فرماید: «هر کس را که طول عمر دهیم در آفرینش واژگونه مى‏کنیم، آیا اندیشه نمى‏کنند»؟ (وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ).
به راستى روزهایى فرا مى‏رسد بسیار دردناک که عمق ناراحتى آن را به زحمت مى‏توان تصور کرد.

(آیه ۶۹)- او شاعر نیست، او انذار کننده زندگان است!

گفتیم در این سوره بحثهاى زنده و جامعى پیرامون اصول اعتقادى توحید، معاد، نبوت مطرح شده، و در مقطعهاى متفاوتى سخن را از یکى به دیگرى منتقل مى‏سازد.
در آیات گذشته بحثهاى مختلفى پیرامون توحید و معاد مطرح بود، در این آیه و آیه بعد به بحث نبوت باز مى‏گردد، و یکى از رائجترین اتهاماتى را که براى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مطرح مى‏کردند عنوان کرده پاسخ دندان شکنى و آموزنده‏اى به آن مى‏دهد، و آن اتهام شعر و شاعرى است، مى‏گوید: «ما هرگز شعر به او [پیامبر] نیاموختیم و شایسته او نیست» که شاعر باشد (وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ).
جاذبه و نفوذ قرآن در دلها براى همه کس محسوس بود، و زیباییهاى لفظ و معنى و فصاحت و بلاغت آن قابل انکار نبود، حتى خود مشرکان چنان مجذوب آهنگ و بیان قرآن مى‏شدند که گاه شبانه بطور مخفیانه به نزدیکى منزلگاه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏آمدند تا زمزمه تلاوت او را در دل شب بشنوند.
اینجا بود که براى توجیه این پدیده بزرگ، و اغفال مردم از این وحى آسمانى، زمزمه شعر و شاعرى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در همه جا سر دادند، که این خود اعترافى بود ضمنى به نفوذ فوق العاده قرآن! اما چرا شایسته پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیست که شاعر باشد بخاطر این که خط «وحى» از خط «شعر» کاملا جداست، زیرا:
۱- معمولا سر چشمه شعر تخیل و پندار است، در حالى که وحى از مبدأ هستى سر چشمه مى‏گیرد و بر محور واقعیتها مى‏گردد.
۲- شعر از عواطف متغیر انسانى مى‏جوشد، و دائما در حال دگرگونى است، در حالى که وحى بیانگر حقایق ثابت آسمانى مى‏باشد.
۳- لطف شعر در بسیارى از موارد در اغراق گوئیها و مبالغه‏هاى آن است، تا آنجا که گفته‏اند: «احسن الشّعر اکذبه بهترین شعر دروغ آمیزترین آن است»! در حالى که در وحى جز صداقت چیزى نیست.
۴- سر انجام به تعبیر زیباى یکى از مفسران: «شعر» مجموعه شوقهایى است که از زمین به آسمان پرواز مى‏کند، اما «وحى» مجموعه حقائقى است که از آسمان به زمین نازل مى‏گردد، و این دو خط کاملا متفاوت است!
البته شاعرانى که در خط اهداف مقدسى گام بر مى‏دارند و از عوارض نامطلوب شعر، خود را بر کنار مى‏سازند حساب جداگانه‏اى دارند.
قرآن در برابر نفى شعر از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله اضافه مى‏کند: «این آیات چیزى جز وسیله بیدارى و قرآن آشکار نیست» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ).

(آیه ۷۰)- «هدف از آن این است که افرادى را که زنده‏اند انذار کند، و (بر کافران اتمام حجت شود) تا فرمان عذاب بر آنها مسلّم گردد» (لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرِینَ).
آرى! این آیات «ذکر» است و مایه یادآورى و وسیله بیدارى، این آیات «قرآن مبین» است که حق را بدون هیچ گونه پرده پوشى با قاطعیت و صراحت بیان مى‏کند، و به همین دلیل عامل بیدارى و حیات و زندگى است.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۲۴۳
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۴۳ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۴۳ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۴۳ قرآن کریم

(آیه ۴۱)- حرکت کشتیها در دریاها نیز آیتى است!

در آیات پیشین سخن از نشانه‏ هاى پروردگار در آفرینش آفتاب و ماه و شب و روز و همچنین زمین و برکات زمین بود، و در این آیه سخن از دریاها و بخشى از نعمتها و مواهب دریا یعنى حرکت کشتیهاى تجارى و مسافربرى بر صحنه آنها مى‏ باشد.
لذا نخست مى‏فرماید: «این نیز براى آنها آیت و نشانه‏اى است از عظمت پروردگار که ما فرزندانشان را در کشتیهایى که مملو (از وسائل زندگى) است حمل کردیم» (وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ).
حرکت کشتیها که بزرگترین و مهمترین وسیله حمل و نقل بشر مى‏باشد، و کارى که از آنها ساخته است هزاران برابر مرکبهاى دیگر است، نتیجه خواص ویژه آب و وزن مخصوص اجسامى که کشتى از آن ساخته شده، و خاصیت بادها (در کشتیهاى بادبانى) و انرژى اتمى (در کشتیهایى که با نیروى اتم کار مى‏کند) مى‏باشد.
و همه اینها قوا و نیروهایى است که خدا مسخّر انسان ساخته و هر یک از آنها و نیز مجموعه آنها آیتى از آیات الهى است.

(آیه ۴۲)- و براى این که توهّم نشود که تنها مرکب خداداد کشتیهاست در این آیه مى‏افزاید: «و ما براى آنها مرکبهاى دیگرى مانند آن آفریدیم» (وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ).
مرکبهایى که در خشکى یا در هوا و فضا راه مى‏رود، و انسانها و وسائل آنها را بر دوش خود حمل مى‏کند.

(آیه ۴۳)- این آیه براى روشنتر ساختن این نعمت بزرگ حالتى را که از دگرگون شدن این نعمت به وجود مى‏آید بیان مى‏کند، مى‏گوید: «و اگر بخواهیم آنها را غرق مى‏کنیم، آن چنان که نه فریادرسى داشته باشند، و نه نجات داده شوند» (وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِیخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ).
به یک موج عظیم فرمان مى‏دهیم کشتى آنها را واژگون کند! یا به یک گرداب مأموریت مى‏دهیم آنها را در کام خود فرو بلعد! یا به یک طوفان دستور مى‏دهیم آنها را مانند یک پر کاه بردارد و در وسط امواج پرتاب کند! این ماییم که این نظام را تداوم مى‏بخشیم، تا آنها بهره گیرند، و اگر گهگاه حوادثى از این قبیل مى‏فرستیم براى این است که اهمیت نعمتى را که در آن غرقند بدانند.

(آیه ۴۴)- و سر انجام در این آیه براى تکمیل سخن فوق مى‏ افزاید: «مگر باز هم رحمت ما شامل حال آنها شود، و تا زمان معینى (که پایان زندگى آنهاست) از این زندگى بهره گیرند» (إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلى‏ حِینٍ).
آرى! با هیچ وسیله‏اى آنها نمى‏توانند نجات یابند جز این که نسیم رحمت ما بوزد و لطف ما به یارى آنها بشتابد.

(آیه ۴۵)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از بحثهاى مهمى از آیات پروردگار در پهنه جهان هستى بود، در اینجا عکس العمل کفار لجوج را در برابر آیات الهى، و همچنین دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و انذار به عذاب پروردگار بیان مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «و هنگامى که به آنها گفته مى‏شود از آنچه پیش رو و پشت سر شماست از عذابهاى الهى بپرهیزید، تا مشمول رحمت الهى شوید» اعراض مى‏کنند و روى گردان مى‏شوند (وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ ما خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).
منظور از «ما بین ایدیکم» مجازاتهاى دنیاست که نمونه‏اى از آن در آیات قبل ذکر شده، و منظور از «ما خلفکم» مجازاتهاى آخرت است که در پشت سر دارند، و تعبیر به «پشت سر» به خاطر آن است که هنوز نیامده، گویى پشت سر انسان در حرکت است، و سر انجام روزى به او مى‏رسد و دامانش را مى‏گیرد، و منظور از پرهیز کردن از این مجازاتها این است که عوامل آن را ایجاد نکنند و به تعبیر دیگر کارى نکنند که مستوجب این عقوبات گردد.

(آیه ۴۶)- در این آیه بار دیگر روى همین معنى تأکید مى‏کند و لجاجت و پافشارى این کوردلان را در نادیده گرفتن آیات الهى و تعلیمات پیامبران مشخص ساخته، مى‏فرماید: «هیچ آیه‏اى از آیات پروردگارشان براى آنها نمى‏آید مگر این که از آن روى گردان مى‏شوند» (وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ).
نه بیان آیات انفسى در آنها مؤثر است، و نه شرح آیات آفاقى، نه تهدید و انذار، و نه بشارت و نوید به رحمت الهى، آنها به کورانى مى‏مانند که نزدیکترین اشیاء اطراف خود را مشاهده نمى‏کنند و حتى نور آفتاب را از ظلمت و تاریکى شب فرق نمى‏نهند!

(آیه ۴۷)- سپس قرآن انگشت روى یکى از موارد مهم لجاجت و اعراض آنها گذارده، مى‏گوید: «و هنگامى که به آنها گفته شود از آنچه خدا به شما روزى کرده است (در راه او) انفاق کنید کافران به مؤمنان مى‏گویند: آیا ما کسى را اطعام کنیم که اگر خدا مى‏خواست او را سیر مى‏کرد، شما تنها در گمراهى آشکارید»! (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
این همان منطق بسیار عوامانه‏اى است که در هر عصر و زمان از ناحیه افراد خودخواه و بخیل مطرح مى‏شود که مى‏گویند: اگر فلانى فقیر است لابد کارى کرده که خدا مى‏خواهد فقیر بماند، و اگر ما غنى هستیم لا بد عملى انجام داده‏ایم که مشمول لطف خدا شده‏ایم، بنابر این نه فقر آنها و نه غناى ما هیچ کدام بى‏حکمت نیست! غافل از این که جهان میدان آزمایش و امتحان است، خداوند یکى را با تنگ دستى آزمایش مى‏کند، و دیگرى را با غنا و ثروت، و گاه یک انسان را در دو زمان با این دو، در بوته امتحان قرار مى‏دهد که آیا به هنگام فقر، امانت و مناعت طبع و مراتب شکر گزارى را به جا مى‏آورد؟ یا همه را زیر پا مى‏گذارد، و به هنگام غنا از آنچه در اختیار دارد در راه او انفاق مى‏کند یا نه!

(آیه ۴۸)- صیحه‏ هاى رستاخیز!

به دنبال ذکر منطق سست و بهانه جویانه کفار در مورد انفاقها که در آیات قبل گذشت، در اینجا سخن را از استهزاى آنها نسبت به قیام قیامت شروع مى‏کند، و منطق پوسیده آنها را در مورد انکار معاد با جواب قاطع درهم مى‏کوبد.
به علاوه بحثهایى را که در طى آیات پیشین در زمینه توحید بیان شد با بحثهاى معاد تکمیل کرده، مى‏فرماید: «آنها مى‏گویند: اگر راست مى‏گویید این وعده‏اى را که شما مى‏دهید کى خواهد آمد»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
این که شما نمى‏توانید تاریخى براى قیام قیامت تعیین کنید دلیل بر این است که در گفتار خود صادق نیستید!

(آیه ۴۹)- این آیه به این سؤال توأم با سخریه یک پاسخ محکم و جدى داده، مى‏گوید: قیام قیامت و پایان این جهان براى خدا مسأله پیچیده، و کار مشکلى نیست: «آنها جز این انتظار نمى‏کشند که یک صیحه عظیم آسمانى فرارسد و آنان را ناگهان فروگیرد در حالى که مشغول جنگ و جدال (در مورد دنیاى خویش) هستند»! (ما یَنْظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ).
همین یک فریاد عظیم آسمانى کافى است که همه را در یک لحظه کوتاه، هر کدام در همان مکان و همان حالتى که هستند قبض روح کند، و زندگى پر غوغاى مادى آنها که معرکه دعواها و میدان جنگ دائمى آنان است جاى خود را به دنیایى خاموش و خالى از هر سر و صدا بدهد.
در روایات اسلامى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمده است که: «این صیحه آسمانى آن چنان غافلگیرانه است که دو نفر در حالى که پارچه‏اى را گشوده‏اند و مشغول معامله‏اند پیش از آن که آن را برچینند و بپیچند جهان پایان مى‏یابد! و کسانى هستند که در آن لحظه لقمه غذا از ظرف برداشته اما پیش از آن که به دهان آنها برسد صیحه آسمانى فرا مى‏رسد و جهان پایان مى‏یابد!
کسانى هستند که مشغول تعمیر و گل مالى حوضند تا چهار پایان را سیراب کنند پیش از آنکه چهار پایان سیراب شوند قیامت بر پا مى‏شود»! به هر حال قرآن با این تعبیر کوتاه و قاطع به آنها هشدار مى‏دهد که قیامت بطور ناگهانى و غافلگیرانه بر پا مى‏شود، و ثانیا موضوع پیچیده‏اى نیست که آنها در امکانش به بحث و مخاصمه برخیزند، با یک صیحه همه چیز پایان مى‏گیرد و دنیا به آخر مى‏رسد.

(آیه ۵۰)- لذا در این آیه مى‏گوید: این مسأله به قدرى سریع و برق آسا و غافلگیرانه است که «حتى توانایى بر وصیت و سفارش نخواهند داشت، و حتى فرصت مراجعت به سوى خانواده و منزلهاى خود را پیدا نمى‏کنند»! (فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لا إِلى‏ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ).
معمولا هنگامى که حادثه‏اى به انسان دست مى‏دهد و انسان احساس مى‏کند پایان عمرش نزدیک شده، سعى مى‏کند هر جا هست خود را به منزل و مأواى خویش برساند، و در میان همسر و فرزندانش قرار گیرد، سپس کارهاى نیمه تمام و سرنوشت بازماندگان خود را از طریق وصیت بر عهده این و آن بگذارد و سفارش آنها را به دیگران بکند.
اما مگر صیحه پایان دنیا به کسى مجال مى‏دهد؟ و یا به فرض این که مجالى باشد مگر کسى زنده مى‏ماند که توصیه‏هاى انسان را بشنود؟

(آیه ۵۱)- سپس به مرحله دیگر که مرحله حیات بعد از مرگ است اشاره کرده، مى‏گوید: «و بار دیگر در صور دمیده مى‏شود، پس ناگهان همه آنها از قبرها بیرون آمده، شتابان به سوى (دادگاه) پروردگارشان رهسپار مى‏شوند» (وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى‏ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ).
خاکها و استخوانهاى پوسیده به فرمان پروردگار لباس حیات در تن مى‏پوشند، و از قبر سر بر مى‏آورند، و براى محاکمه و حساب در آن دادگاه عجیب حاضر مى‏گردند، همان گونه که با یک «صیحه» همگى مردند با یک «نفخه» (دمیدن در صور) جان مى‏گیرند و زنده مى‏شوند، نه مرگ آنها براى خدا مشکلى دارد، و نه احیاى آنها.

(آیه ۵۲)- سپس مى‏ افزاید: در این هنگام منکران رستاخیز و معاد «مى‏گویند: اى واى بر ما! چه کسى ما را از خوابگاهمان برانگیخت»؟! (قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا).
«این همان چیزى است که خداوند رحمن وعده داده است، و فرستادگان او راست گفتند»! (هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ).
آرى! صحنه آن چنان گویا و وحشت انگیز است که انسان همه مسائل باطل و خرافى را به دست فراموشى مى‏سپرد، و جز اعتراف صریح به واقعیتها راهى نمى‏یابد، قبرها را به خوابگاهى تشبیه مى‏کند، و رستاخیز را به بیدار شدن از خواب، چنانکه که در حدیث معروف نیز وارد شده است: «همان گونه که مى‏خوابید، مى‏میرید و همان گونه که از خواب بر مى‏خیزید، زنده مى‏شوید».

(آیه ۵۳)- سپس براى توضیح چگونگى سرعت وقوع این نفخ صور، مى‏فرماید: «آن صیحه واحدى بیش نیست، فریادى عظیم بر مى‏خیزد، ناگهان همگى نزد ما حاضر مى‏شوند» (إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ).
بنابر این براى احیاى مردگان و برخاستن آنها از قبرها و حضورشان در دادگاه عدل پروردگار زمان زیادى لازم نیست، همان گونه که براى مرگ انسانها زمان طولانى لازم نبود، صیحه اول فریاد مرگ است، و صیحه دوم فریاد زندگى و حیات و حضور در دادگاه عدل پروردگار!

(آیه ۵۴)- در اینجا بحث پیرامون چگونگى حساب در محشر را سر بسته گذارده و از آن مى‏گذرد، و به تشریح سر انجام کار مؤمنان صالح و کافران طالح پرداخته، چنین مى‏گوید: «امروز به هیچ کس ذرّه‏اى ستم نمى‏شود» (فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً).
نه از پاداش کسى کاسته مى‏شود، و نه کیفر کسى افزون مى‏گردد، و حتى به قدر یک سر سوزن کم و زیاد و بیدادگرى و ظلم و ستم وجود ندارد.
سپس به بیانى مى‏پردازد که در حقیقت دلیل روشن و زنده‏اى براى عدم وجود ظلم در آن دادگاه بزرگ است مى‏فرماید: «شما جز آنچه را عمل مى‏کردید جزا داده نمى‏شوید» (وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۰۱۰
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۴۲ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۴۲ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"

«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۴۲ قرآن کریم

(آیه ۲۸)- دیدیم که مردم شهر «انطاکیه» چگونه به مخالفت با پیامبران الهى قیام کردند اکنون ببینیم سر انجام کارشان چه شد؟
قرآن در این زمینه مى‏گوید: «ما بر قوم او بعد از (شهادت) وى هیچ لشکرى از آسمان نفرستادیم، و اصولا سنت ما چنین نیست که براى نابود ساختن این اقوام سرکش متوسل به این امور شویم» (وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما کُنَّا مُنْزِلِینَ).
ما نیاز به این امور نداریم، تنها یک اشاره کافى است که همه آنها را خاموش سازیم و به دیار عدم بفرستیم و تمام زندگى آنها را در هم بکوبیم.

(آیه ۲۹)- سپس مى‏افزاید: «تنها یک صیحه آسمانى تحقق یافت، صیحه‏اى تکان دهنده و مرگبار، ناگهان همگى خاموش شدند»! (إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ).
یک صیحه، آن هم در یک لحظه زود گذر، بیش نبود، فریادى بود که همه فریادها را خاموش کرد، و تکانى بود که همه را بى‏حرکت ساخت!
بسوزند چوب درختان بى‏بر سزا خود همین است مر بى‏برى را!

(آیه ۳۰)- در این آیه با لحنى بسیار گیرا و مؤثر برخورد تمام سرکشان تاریخ را با دعوت پیامبران خدا یک جا مورد بحث قرار داده، مى‏گوید: «وا حسرتا بر این بندگان که هیچ پیامبرى براى هدایت آنها نیامد مگر این که او را به باد استهزا گرفتند» (یا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
بیچاره و محروم از سعادت آنها گروهى که نه تنها گوش هوش به نداى رهبران ندهند، بلکه به استهزا و سخریه آنها برخیزند.

(آیه ۳۱)- غفلت دائم: در این آیه با توجه به بحثى که در آیه قبل در باره غفلت مستمر گروه عظیمى از مردم جهان در طول اعصار و قرون پیشین گذشت، مى‏فرماید: «آیا آنها ندیدند که ما افراد زیادى از قرون و اقوام پیشین از آنها را (بر اثر طغیان و ظلمشان) به هلاکت رساندیم»؟! (أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ).
اینها نخستین گروه نیستند، اقوام سرکش دیگرى در این جهان زندگى مى‏کردند، و سرنوشت دردناک آنها که بر صفحات تاریخ ثبت است و آثار غم انگیزشان که در ویرانه‏هاى شهرهاى آباد آنها بر جاى مانده در برابر چشم آنها قرار دارد، آیا این مقدار براى درس عبرت کافى نیست؟! در پایان آیه مى‏افزاید: «آنها هرگز به سوى ایشان بازگشت نمى‏کنند» (أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ). یعنى مصیبت بزرگ اینجاست که امکان بازگشت به دنیا و جبران گناهان و بدبختیهاى گذشته را ندارند، چنان پلها در پشت سر آنان ویران گشته که بازگشتشان هرگز ممکن نیست!

(آیه ۳۲)- در این آیه مى‏افزاید: «همه آنها بدون استثنا در روز قیامت نزد ما حاضر مى‏شوند» (وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ).
یعنى اینطور نیست که اگر هلاک شدند و نتوانستند به این جهان بازگردند مسأله تمام است، نه مرگ در حقیقت آغاز کار است نه پایان، به زودى همگى در عرصه محشر براى حساب گردآورى مى‏شوند، و بعد از آن مجازات دردناک الهى، مجازاتى مستمر و پى‏گیر در انتظار آنهاست.

(آیه ۳۳)- این هم نشانه‏هاى دیگر: از آنجا که بحث در آیات گذشته پیرامون مبارزه فرستادگان پروردگار با شرک و بت پرستى بود، همچنین در آیه قبل اشاره‏اى به مسأله معاد شده بود در اینجا نشانه‏هایى از توحید و معاد را توأما بیان مى‏کند تا وسیله‏اى باشد براى بیدارى منکران و ایمان به مبدأ و معاد.
نخست از احیاى زمینهاى مرده و برکاتى که از آن عائد انسانها مى‏شود بحث کرده، مى‏فرماید: «زمینهاى مرده براى آنها نشانه آشکارى است (از مبدأ و معاد) ما آن را زنده کردیم، و دانه‏هایى از آن خارج ساختیم و آنها از آن تغذیه مى‏کنند» (وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ).
مسأله حیات و زندگى از مهمترین دلائل توحید است و با تمام پیشرفتهاى علمى هنوز کسى به درستى نمى‏داند تحت تأثیر چه عواملى در روز نخست موجودات بى‏جان تبدیل به سلولهاى زنده شده است؟

(آیه ۳۴)- این آیه توضیح و تشریحى بر آیه قبل است و چگونگى حیات زمینهاى مرده را بیان مى‏کند، مى‏فرماید: «و ما در آن باغهایى از نخلها و انگورها قرار دادیم و چشمه‏هایى از آن جارى ساختیم» (وَ جَعَلْنا فِیها جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِیها مِنَ الْعُیُونِ).
در آیه قبل سخن از دانه‏هاى غذایى در میان بود، اما در اینجا از میوه‏هاى نیرو بخش و مغذى سخن مى‏گوید که دو نمونه بارز و کامل آنها «خرما» و «انگور» است که هر یک غذایى کامل محسوب مى‏شود.

(آیه ۳۵)- این آیه هدف آفرینش این درختان پر بار را چنین بیان مى‏کند:
«غرض این است که از میوه آن بخورند، در حالى که دست آنها در ساختمان آن کمترین دخالتى نداشته، آیا شکر خدا را به جا نمى‏آورند»! (لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَ فَلا یَشْکُرُونَ).
آرى! میوه‏هایى که به صورت غذاى کامل بر شاخسار درختان ظاهر مى‏شود بى‏آنکه کمترین نیازى به پختن و یا تغییرات دیگر داشته باشد به مجرد چیدن از درخت قابل استفاده است، و این نهایت لطف و عظمت پروردگار را در باره انسانها نشان مى‏دهد.
هدف آن است که حس حق شناسى و شکر گزارى انسانها را تحریک کند تا از طریق شکر گزارى قدم در مرحله معرفت پروردگار بگذارند، که شکر منعم نخستین گام معرفت کردگار است.

(آیه ۳۶)- این آیه سخن از تسبیح و تنزیه پروردگار مى‏گوید، خط بطلان بر شرک مشرکان که در آیات گذشته از آن سخن بود مى‏کشد، و راه توحید و یکتا پرستى را به همگان نشان مى‏دهد، مى‏فرماید: «منزه است کسى که تمام زوجها را آفرید، از آنچه زمین مى‏رویاند، و از خود آنان، و از آنچه نمى‏دانند»! (سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ).
بدیهى است خداوند نیاز به این ندارد که خویشتن را تسبیح و تنزیه کند، این تعلیمى است براى بندگان و دستور العملى است براى پیمودن خط تکامل.
این آیه یکى دیگر از آیاتى است که محدود بودن علم انسان را بیان مى‏کند و نشان مى‏دهد که در این جهان حقایق بسیارى است- از جمله «زوجیّت» در موجودات جهان- که از علم و دانش ما پوشیده است.

(آیه ۳۷)- هر یک از خورشید و ماه آیتى هستند: در اینجا بخش دیگرى از نشانه‏هاى عظمت خدا را در جهان هستى بیان مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «شب براى آنها آیه و نشانه‏اى است» از عظمت خدا (وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ).
در حالى که نور آفتاب همه جا را فراگرفته و سپاه ظلمت به عقب رانده شده «ما نور آفتاب و روز را از آن بر مى‏داریم، ناگهان تاریکى همه آنها را فرا مى‏گیرد» (نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ).
دقت در این تعبیر این نکته را بازگو مى‏کند که طبیعت اصلى کره زمین تاریکى است، نور و روشنایى صفتى است عارضى که از منبع دیگرى به او داده مى‏شود، همچون لباس که بر تن کسى بپوشانند که هرگاه آن لباس را بیرون آورد رنگ طبیعى تن آشکار مى‏شود!

(آیه ۳۸)- سومین نشانه‏اى که بعد از آیت شب به آن اشاره شده آیت نور و روشنایى و آفتاب است، مى‏گوید: «و خورشید نیز (براى آنها آیتى است) که پیوسته به سوى قرارگاهش در حرکت است»! (وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها).
این آیه به وضوح حرکت خورشید را بطور مستمر بیان مى‏کند، اما در این که منظور از این حرکت چیست. جدیدترین تفسیر همان است که اخیرا دانشمندان کشف کرده‏اند و آن حرکت خورشید با مجموعه منظومه شمسى در وسط کهکشان ما به سوى یک سمت معین و ستاره دور دستى که آن را ستاره «وگا» نامیده‏اند مى‏باشد.
به هر حال حرکت دادن خورشید این کره بسیار عظیمى که یک میلیون و دویست هزار مرتبه از کره زمین بزرگتر است آن هم با حرکت حساب شده در این فضاى بیکران از هیچ کس میسر نیست جز از خداوندى که قدرتش فوق همه قدرتها و علم و دانشش بى‏انتهاست.
و به همین جهت در پایان آیه مى‏فرماید: «این تقدیر خداوند قادر و داناست» (ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ).
در تعبیرات این آیه اشاره‏اى است پر معنى به نظام سال شمسى که از حرکت خورشید در برجها حاصل مى‏گردد و به زندگى بشر نظم و برنامه مى‏دهد.

(آیه ۳۹)- لذا در این آیه براى تکمیل این بحث از حرکت ماه و منازل آن که نظام بخش ایام ماه است، سخن مى‏گوید، و مى‏فرماید: «و ما براى ماه منزلهایى قرار دادیم، و به هنگامى که این منزلها را طى کرد سر انجام به صورت شاخه کهنه قوسى شکل و زرد رنگ خرما در مى‏آید»! (وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ).
منظور از «منازل» همان منزلگاههاى دویست و هشتگانه‏اى است که ماه قبل از «محاق» و تاریکى مطلق طى مى‏کند.
این نظام عجیب به زندگى انسانها نظم مى‏بخشد، و یک تقویم طبیعى آسمانى است که با سواد و بى‏سواد توانایى خواندن آن را دارد.

(آیه ۴۰)- در این آیه سخن از ثبات و دوام این نظم سال و ماه، و شب و روز، است، پروردگار آن چنان برنامه‏اى براى آنها تنظیم کرده که کمترین دگرگونى در وضع آنها پیدا نمى‏شود و تاریخ بشر به خاطر همین ثبات کاملا تنظیم مى‏گردد.
مى‏فرماید: «نه براى خورشید سزاوار است که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشى مى‏گیرد، و هر کدام از آنها در مسیر خود شناورند»! (لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ).
مى‏دانیم خورشید دوران خود را در برجهاى دوازده گانه در یک سال طى مى‏کند، در حالى که کره ماه منزلگاههاى خویش را در یک ماه طى مى‏کند.
بنابر این حرکت دورانى ماه در مسیرش دوازده بار از حرکت خورشید در مدارش سریعتر است، لذا مى‏فرماید: خورشید هرگز در حرکت خود به پاى ماه نمى‏رسد تا حرکت یک ساله خود را در یک ماه انجام دهد و نظام سالیانه بر هم خورد.
از آنچه گفتیم روشن مى‏شود که منظور از حرکت خورشید در این بحث حرکت آن بحسب حس ما است.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۴۵