۲۰ مطلب با موضوع «در محضر قرآن :: جزء هجدهم قرآن کریم» ثبت شده است

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۶۱ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۶۱ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۶۱ قرآن کریم

(آیه ۱۲)- سپس توصیف عجیبى از این آتش سوزان کرده، مى‏ گوید:
«هنگامى که این آتش آنها را از راه دور ببیند (چنان به هیجان مى ‏آید که) صداى وحشتناک و خشم‏ آلود او را که با نفس زدن شدید همراه است مى‏ شنوند»! (إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً).
این تعبیرات از شدت این عذاب الهى خبر مى‏ دهد و نشان مى ‏دهد که آتش سوزان دوزخ همچون حیوان درنده گرسنه‏ اى که در انتظار طعمه خویش است انتظار این گروه را مى ‏کشد- پناه بر خدا.

(آیه ۱۳)- این وضع دوزخ است به هنگامى که آنها را از دور مى‏ بیند، اما وضع آنها را در آتش دوزخ چنین توصیف مى‏کند: «و هنگامى که در مکان تنگ و محدودى از آن (آتش) در حالى که در غل و زنجیرند افکنده شوند فریاد واویلاشان بلند مى‏شود» (وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً).
«دوزخ» مکان وسیعى است اما آنها را در این مکان وسیع آن چنان محدود مى‏کنند که طبق بعضى از روایات وارد شدنشان در دوزخ همچون وارد شدن میخ در دیوار است!

(آیه ۱۴)- اما به زودى به آنها گفته مى‏ شود: «امروز یک بار واویلا نگویید، بلکه بسیار ناله واویلا سر دهید» (لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً).
و در هر حال این ناله شما به جایى نخواهد رسید و مرگ و هلاکى در کار نخواهد بود، بلکه باید زنده بمانید و مجازاتهاى دردناک را بچشید.

(آیه ۱۵)- سپس روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده دستور می ‏دهد آنها را به یک داورى دعوت کند، مى‏فرماید: «بگو: آیا این (سرنوشت دردناک) بهتر است، یا بهشت جاویدانى که به پرهیز کاران وعده داده شده است؟ بهشتى که هم پاداش اعمال آنها است و هم جایگاه و قرارگاهشان» (قُلْ أَ ذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِیراً).

(آیه ۱۶)- همان بهشتى که «هر چه بخواهند در آنجا براى آنها فراهم است» (لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ).
همان بهشتى که «جاودانه در آن خواهند ماند» (خالِدِینَ).
«این وعده ‏اى است مسلّم که پروردگارت بر عهده گرفته است» (کانَ عَلى‏ رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلًا).
این گونه سؤالها و داورى طلبیدن ها براى بیدار ساختن وجدانهاى خفته است که آنها را در برابر یک امر بدیهى و بر سر دو راهى قرار دهند.

(آیه ۱۷)- محاکمه معبودان و عابدان گمراه

از آنجا که در آیات گذشته، سخن از سرنوشت مؤمنان و مشرکان در قیامت و پاداش و کیفر این دو گروه بود، در اینجا همین موضوع را به شکل دیگرى ادامه مى‏دهد و سؤالى را که خداوند از معبودهاى «مشرکان» در قیامت مى‏کند همراه جواب آنها به عنوان یک هشدار بیان مى‏فرماید.
نخست مى‏گوید: «و (به یاد آور) روزى را که خداوند همه آنها و معبودهایشان را که غیر از «اللّه» پرستش مى‏کردند جمع و محشور مى‏کند» (وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ). منظور، معبودهاى انسانى (همچون مسیح) یا شیطانى (همچون جن) و یا «فرشتگان» است.
«آنگاه به آنها مى‏گوید: آیا شما این بندگان مرا گمراه کردید یا خود آنها راه را گم کردند»؟! (فَیَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِی هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ).

(آیه ۱۸)- اما آنها در پاسخ «مى‏گویند: منزهى تو اى پروردگار! براى ما شایسته نبود که اولیایى غیر از تو برگزینیم» (قالُوا سُبْحانَکَ ما کانَ یَنْبَغِی لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیاءَ).
نه تنها ما آنها را به سوى خود دعوت نکردیم، بلکه ما به ولایت و عبودیت تو معترف بودیم و غیر از تو را معبود براى خود و دیگران بر نگزیدیم! علت انحراف آنها این بود که: «آنان و پدرانشان را از نعمتها و مواهب دنیا بر خوردار نمودى (آنان به جاى این که شکر نعمتت را به جا آورند در شهوات و کامجوییها فرو رفتند) تا یاد تو را فراموش کردند» (وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّکْرَ).
و به راستى زندگى مرفّه براى جمعیتى که ظرفیت کافى ندارند، و پایه‏هاى ایمانشان سست است «غرور آفرین» است.
و به همین دلیل «تباه و هلاک گشتند» (وَ کانُوا قَوْماً بُوراً).

(آیه ۱۹)- در اینجا خداوند روى سخن را به مشرکان کرده، مى‏گوید: ببینید «این معبودان شما را در آنچه مى‏گویید تکذیب کردند» (فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِما تَقُولُونَ).
مى‏گفتید: اینها شما را از راه منحرف کردند و به سوى عبادت خود دعوت نمودند در حالى که آنها گفته شما را دروغ مى‏شمرند.
و چون چنین است و خود مرتکب انحراف خویش بوده‏اید، «اکنون نمى‏توانید عذاب الهى را بر طرف سازید (و خویش را یارى کنید و) یا از کسى یارى بطلبید» (فَما تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً).
«و هر کس از شما ستم کند، عذاب شدید و بزرگى به او مى‏چشانیم» (وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبِیراً).

(آیه ۲۰)- شأن نزول:
جمعى از مفسران در شأن نزول این آیه چنین آورده‏اند که جمعى از سران مشرکان خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: اى محمّد! تو از ما چه مى‏خواهى؟ اگر ریاست مى‏طلبى ما تو را سر پرست خود مى‏کنیم، و اگر علاقه به مال دارى از اموال خود براى تو جمع مى‏کنیم، اما هنگامى که دیدند پیامبر تسلیم نشد به بهانه جویى پرداختند و گفتند: تو چگونه فرستاده خدا هستى با این که غذا مى‏خورى و در بازارها توقف مى‏کنى؟! و گفتند: او مى‏خواهد حکمران ما شود، در حالى که روش او مخالف سیره پادشاهان است! آیه نازل شد و این حقیقت را روشن ساخت که روش پیامبر اسلام روش همه پیامبران پیشین است.
تفسیر: همه پیامبران چنین بودند!

در چند آیه قبل یکى از بهانه جوییهاى مشرکان آمده بود و جوابى اجمالى و سر بسته براى آن گفته شد، این آیه به همان مطلب باز گشته و پاسخى صریحتر و مشروحتر به آن داده، مى‏گوید: «ما هیچ یک از رسولان را قبل از تو نفرستادیم مگر این که همه آنها (از جنس بشر بودند) غذا مى‏خوردند و در بازارها راه مى‏رفتند» و با مردم حشر و نشر داشتند (وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ).
و در عین حال «بعضى از شما را وسیله امتحان بعض دیگر قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً).
این آزمایش ممکن است از این طریق باشد که انتخاب پیامبران از انسانهایى که از میان توده‏هاى جمعیت محروم بر مى‏خیزند خود آزمایش بزرگى است، چرا که گروهى ابا دارند زیر بار همنوع خود بروند بخصوص کسى که از نظر امکانات مادى و یا سن و سال در سطح پایینى قرار داشته باشد.
و به دنبال این سخن، همگان را مورد خطاب قرار داده و سؤال مى‏کند: «آیا صبر و شکیبایى پیشه مى‏ کنید»؟ (أَ تَصْبِرُونَ). چرا که مهمترین رکن پیروزى در تمام این آزمایشها صبر و استقامت و پایمردى است.
و در پایان آیه به عنوان یک هشدار مى‏ فرماید: «پروردگار تو همواره بصیر و بینا بوده و هست» (وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً).
مبادا تصور کنید چیزى از رفتار شما در برابر آزمونهاى الهى از دیده بینا و موشکاف علم خداوند مکتوم و پنهان مى ‏ماند، او همه را دقیقا مى ‏داند و مى‏ بیند.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۷۸
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۶۰ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۶۰ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۶۰ قرآن کریم

(آیه ۳)- در این آیه بحثى را که در آیات گذشته در مورد مبارزه با شرک و بت پرستى بود را ادامه داده، و مشرکان را در واقع به محاکمه مى‏کشد و براى برانگیختن وجدان آنها، با منطقى روشن و ساده و در عین حال قاطع و کوبنده سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «آنها خدایانى غیر از پروردگار عالم (که اوصافش قبلا گذشت) انتخاب کردند (خدایانى) که مطلقا خالق چیزى نیستند، بلکه خودشان مخلوقند» (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ).
وانگهى انگیزه آنها براى پرستش بتها چه مى‏تواند باشد؟ بتهایى که «حتى مالک سود و زیان خود و مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویش نیستند» تا چه رسد به دیگران (وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً).
اصولى که براى انسان اهمیت دارد همین پنج امر است: مسأله سود و زیان و مرگ و زندگى و رستاخیز و به راستى اگر کسى مالک اصلى این امور نسبت به ما باشد شایسته پرستش است.
این بتها نه تنها در این دنیا مشکلى را براى بندگان خود حل نمى‏کنند که در قیامت نیز کارى از آنها ساخته نیست.

(آیه ۴)- این آیه به تحلیلهاى کفار و یا صحیحتر بهانه‏ جوئیهاى آنها، در برابر دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پرداخته چنین مى‏گوید: «و کافران گفتند: این فقط دروغى است که او ساخته، و گروهى دیگر او را بر این کار یارى داده‏اند»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ).
ولى قرآن در جواب آنها فقط یک جمله مى‏گوید و آن این که: «آنها با این سخن خود مرتکب ظلم و دروغ و باطل شدند» (فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً).
«ظلم» از این نظر که مردى امین و پاک و راستگو همچون پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را متهم به دروغ و افترا بر خدا با همدستى جمعى از اهل کتاب کردند، و به مردم و خود نیز ستم نمودند، و دروغ و باطل از این نظر که سخن آنها کاملا بى‏اساس بود، زیرا بارها پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را دعوت به آوردن سوره ‏ها و آیاتى همچون قرآن کرده بود و آنها در برابر این تحدى عاجز و ناتوان شده بودند.

(آیه ۵)- این آیه به یکى دیگر از تحلیلهاى انحرافى و بهانه‏ هاى واهى آنان در مورد قرآن پرداخته، مى‏گوید: «آنها گفتند: (این همان) افسانه‏هاى پیشینیان است که وى آن را رو نویس کرده»! (وَ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها).
او براى رسیدن به این مقصد، همه روز از دیگران بهره ‏گیرى مى‏کند «و این کلمات هر صبح و شام بر او املا مى‏ شود»! (فَهِیَ تُمْلى‏ عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا).

(آیه ۶)- در این آیه به عنوان پاسخگویى به این اتهامات بى‏ ایه مى‏فرماید:
«بگو: کسى آن را نازل کرده است که اسرار آسمانها و زمین را مى‏ داند» (قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
اشاره به این که محتواى این کتاب و اسرار گوناگونى که از علوم و دانشها، تاریخ اقوام پیشین، قوانین و نیازهاى بشرى، و حتى اسرارى از عالم طبیعت و اخبارى از آینده در آن است نشان مى‏دهد که ساخته و پرداخته مغز بشر نیست، و با کمک این و آن تنظیم نشده، بلکه مولود علم کسى است که آگاه از اسرار آسمان و زمین است و علم او بر همه چیز احاطه دارد.
ولى با این همه راه بازگشت را به روى این کج اندیشان مغرض و دروغگویان رسوا باز مى‏گذارد و در پایان آیه مى‏گوید: درهاى توبه و باز گشت به سوى خدا به روى همه شما باز است «چرا که او آمرزنده و مهربان بوده و هست» (إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحِیماً).
به مقتضاى رحمتش، پیامبران را ارسال و کتب آسمانى را نازل نموده، و به مقتضاى غفوریتش گناهان بى‏حساب شما را در پرتو ایمان و توبه مى‏بخشد.

آیه ۷- شأن نزول: روزى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در کنار خانه خدا نشسته بود، «عبد اللّه بن ابى امیه مخزومى» در برابر او قرار گرفت و گفت: «اى محمّد! تو چنین مى‏پندارى که رسول پروردگار عالمیانى، اما پروردگار جهانیان و خالق همه مخلوقات شایسته نیست، رسولى مثل تو- انسانى همانند ما- داشته باشد، تو همانند ما غذا مى‏خورى، و همچون ما در بازارها راه مى‏روى!» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرضه داشت: بار پروردگارا! تو همه سخنان را مى‏شنوى، و به هر چیز عالمى، آنچه را بندگان تو مى‏گویند مى‏دانى (خودت پاسخ آنها را بیان فرما) این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و به بهانه گیریهاى آنها پاسخ داد.
تفسیر: چرا این پیامبر گنجها و باغها ندارد؟

از آنجا که در آیات گذشته بخشى از ایرادهاى کفار در باره قرآن مجید مطرح گردید و به آن پاسخ داده شد، در اینجا بخش دیگرى را که مربوط به رسالت شخص پیامبر است مطرح کرده و پاسخ مى‏گوید.
مى‏فرماید: «آنها گفتند: چرا این رسول، غذا مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود»؟! (وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ).
در حالى که او مى‏خواهد هم ابلاغ دعوت الهى کند و هم بر همه ما حکومت نماید! اصولا آنها معتقد بودند افراد با شخصیت نباید شخصا براى رفع حوائج خود به بازارها گام بگذارند، باید مأموران و خدمتگذاران را به دنبال این کار بفرستند.
سپس افزودند: «چرا لا اقل فرشته‏اى (از سوى خدا) بر او فرستاده نشده که (به عنوان گواه صدق دعوتش) همراه او، مردم را انذار کند»؟! (لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً).

(آیه ۸)- بسیار خوب به فرض که قبول کنیم رسول خدا مى ‏تواند انسان باشد، ولى آخر چرا یک انسان تهى دست و فاقد مال و ثروت؟ «چرا گنجى از آسمان براى او انداخته نمى‏شود و یا لااقل چرا باغى ندارد که از آن بخورد و امرار معاش کند»؟ (أَوْ یُلْقى‏ إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْها).
و باز به اینها قناعت نکردند و سر انجام با یک نتیجه گیرى غلط او را متهم به جنون ساختند چنانکه در پایان همین آیه مى‏خوانیم: «و ستمگران گفتند: (اى مردمى که به او ایمان آورده‏اید) شما تنها از یک انسان مجنون و کسى که مورد سحر ساحران قرار گرفته است پیروى مى‏کنید»! (وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً). چرا که آنها معتقد بودند ساحران مى‏توانند در فکر و هوش افراد دخالت کنند و سرمایه عقل را از آنها بگیرند؟

(آیه ۹)- این آیه پاسخ همه اینها را در یک جمله کوتاه چنین بیان مى‏کند:
«ببین چگونه براى تو مثلها زدند، و به دنبال آن گمراه شدند، آنچنان که قدرت پیدا کردن راه را ندارند» (انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا).
این جمله تعبیر گویایى است از این واقعیت که آنها در مقابل دعوت حق و قرآنى که محتواى آن شاهد گویاى ارتباطش با خداست به یک مشت سخنان واهى و بى‏اساس دست زده و مى‏خواهند با این حرفهاى بى‏ پایه، چهره حقیقت را بپوشانند.

(آیه ۱۰)- این آیه همانند آیه قبل روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده- به عنوان تحقیر سخنان آنها، و این که قابل جوابگویى نیست- مى‏فرماید: «زوال ناپذیر و بزرگ است خدایى که اگر بخواهد براى تو بهتر از این قرار مى‏دهد، باغهایى که از زیر درختانش نهرها جارى باشد، (و اگر بخواهد) براى تو قصرهاى مجلل قرار مى‏دهد» (تَبارَکَ الَّذِی إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً).
مگر باغها و قصرهاى دیگران را چه کسى به آنها داده جز خدا؟
اصولا چه کسى این همه نعمت و زیبایى را در این عالم آفریده جز پروردگار! ولى او هرگز نمى‏خواهد مردم شخصیت تو را در مال و ثروت و قصر و باغ بدانند، و از ارزشهاى واقعى غافل شوند.

(آیه ۱۱)- در اینجا- به دنبال بحثى که از انحراف کفار در مسأله توحید و نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آیات قبل بود- سخن از بخش دیگرى از انحرافات آنها در زمینه معاد مى‏گوید، و در حقیقت با بیان این بخش روشن مى‏شود که آنها در تمام اصول دین گرفتار تزلزل و انحراف بودند، هم در توحید و هم در نبوت و هم در معاد، که دو قسمت آن در آیات گذشته آمده، و اکنون سومین بخش را مى‏خوانیم.
نخست مى‏گوید: «بلکه آنها قیامت را تکذیب کردند» (بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ).
چرا که اگر کسى ایمان به چنان دادگاه عظیم و پاداش و کیفر الهى داشته باشد این چنین بى‏پروا حقایق را به باد مسخره نمى‏گیرد و با ذکر بهانه‏هاى واهى از دعوت پیامبرى که دلائل نبوتش آشکار است سر نمى‏پیچد.
اما قرآن در اینجا به پاسخ استدلالى نپرداخته، چرا که این گروه اهل منطق و استدلال نبودند، بلکه آینده شوم و دردناک آنها را در برابر چشمشان مجسم مى‏سازد.
نخست مى‏گوید: «و ما براى کسى که قیامت را انکار کند آتش سوزانى مهیا کرده‏ایم» (وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیراً).

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۴۰
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۹ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۹ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۵۹ قرآن کریم

(آیه ۶۲)- شأن نزول:
در بعضى از روایات مى‏ خوانیم که این آیه در مورد «حنظلة بن أبى عیاش» نازل شده است که در همان شب که فرداى آن جنگ احد در گرفت مى‏ خواست عروسى کند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با اصحاب و یاران مشغول به مشورت در باره جنگ بود، او نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و عرضه داشت که اگر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او اجازه دهد آن شب را نزد همسر خود بماند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او اجازه داد.
صبحگاهان به قدرى عجله براى شرکت در برنامه جهاد داشت که موفق به انجام غسل نشد، با همان حال وارد معرکه کارزار گردید، و سر انجام شربت شهادت نوشید.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در باره او فرمود: «فرشتگان را دیدم که حنظله را در میان زمین و آسمان غسل مى‏دهند»! لذا بعد از آن حنظله به عنوان «غسیل الملائکه» نامیده شد.
تفسیر:
پیامبر را تنها نگذارید!

در چند آیه قبل، سخن از لزوم اطاعت خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در میان بود و یکى از شؤون اطاعت آن است که بدون اذن و فرمان او کارى نکنند، لذا در این آیه مى‏فرماید: «مؤمنان واقعى کسانى هستند که ایمان به خدا و رسولش آورده‏اند و هنگامى که در کار مهمى که حضور جمعیت را ایجاب مى‏کند با او باشند، بدون اذن و اجازه او به جایى نمى‏روند» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى‏ أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ).
منظور از «أَمْرٍ جامِعٍ» هر کار مهمى است که اجتماع مردم در آن لازم است خواه مسأله مهم مشورتى باشد، خواه مطلبى پیرامون جهاد و مبارزه با دشمن، و خواه نماز جمعه در شرایط فوق العاده، و مانند آن.
در حقیقت این یک دستور انضباطى است که هیچ جمعیت و گروه متشکل و منسجم نمى‏تواند نسبت به آن بى‏اعتنا باشد، چرا که در این گونه مواقع گاهى حتى غیبت یک فرد گران تمام مى‏شود و به هدف نهایى آسیب مى‏رساند.
ولى اگر رهبر، غیبت او را مضرّ تشخیص نداد، به او اجازه مى‏دهد و در غیر این صورت باید بماند و گاهى کار خصوصى خود را فداى هدف مهمتر کند.
لذا در دنبال این جمله اضافه مى‏کند: «کسانى که از تو اجازه مى‏گیرند آنها به راستى ایمان به خدا و رسولش آورده‏اند» ایمانشان تنها با زبان نیست، بلکه با روح و جان مطیع فرمان تواند (إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).
«در این صورت هر گاه از تو براى بعضى از کارهاى مهم خود اجازه بخواهند به هر کس از آنها مى‏خواهى (و صلاح مى‏بینى) اجازه ده» (فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ).
و در پایان آیه مى‏فرماید: هنگامى که به آنها اجازه مى‏دهى «براى آنان استغفار کن که خداوند آمرزنده و مهربان است» (وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
این تعبیر نشان مى‏دهد که تا مى‏توانند از گرفتن اجازه خوددارى کنند و فدا کارى و ایثار نمایند که حتى پس از اجازه باز عمل آنها ترک اولى است، مبادا حوادث جزئى را بهانه ترک گفتن این برنامه‏هاى مهم قرار دهند.
البته این دستور انضباطى مهم اسلامى مخصوص پیامبر و یارانش نبوده است بلکه در برابر تمام رهبران و پیشوایان الهى- اعم از پیامبر و امام و علمائى که جانشین آنها هستند- رعایت آن لازم است، چرا که مسأله سرنوشت مسلمین و نظام جامعه اسلامى در آن مطرح مى‏باشد، و حتى علاوه بر دستور قرآن مجید، عقل و منطق نیز حاکم به آن است.

(آیه ۶۳)- سپس دستور دیگرى در ارتباط با فرمانهاى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بیان کرده، مى‏گوید: صدا کردن پیامبر را در میان خود، مانند صدا کردن یکدیگر قرار ندهید» (لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً).
او هنگامى که شما را براى مسأله‏اى فرا مى‏خواند حتما یک موضوع مهم الهى و دینى است، باید آن را با اهمیت تلقى کنید، و بطور جدى روى آن بایستید، که فرمانش فرمان خدا و دعوتش دعوت پروردگار است.
سپس ادامه مى‏دهد، «خداوند کسانى از شما را که (براى جدا شدن از برنامه‏هاى مهم پیامبر) پشت سر دیگران پنهان مى‏شوند، و یکى پس از دیگرى فرار مى‏کنند مى‏داند» و مى‏بیند (قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً).
«پس آنها که فرمان او را مخالفت مى‏کنند باید بترسند از این که فتنه‏اى دامنشان را بگیرد، یا عذاب دردناک به آنها برسد» (فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).

(آیه ۶۴)- این آیه که آخرین آیه سوره نور است اشاره لطیف و پر معنایى است به مسأله مبدء و معاد که انگیزه انجام همه فرمانهاى الهى است مى‏فرماید:
«آگاه باشید که براى خداست آنچه در آسمانها و زمین است» (أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
خدایى که علم و دانش او همه جهان را در بر مى‏گیرد و «مى‏داند آنچه را شما بر آن هستید» (قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ) روش شما، اعمال شما، عقیده و نیت شما، همه براى او آشکار است.
و تمام این امور بر صفحه علم او ثبت است «و آن روز که انسانها به سوى او باز مى‏گردند آنها را از اعمالى که انجام داده‏اند آگاه مى‏سازد» و نتیجه آن را هر چه باشد به آنها مى‏دهد (وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا).
«و خدا به هر چیزى داناست» (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
قابل توجه این که در این آیه سه بار روى علم خدا نسبت به اعمال انسانها تکیه شده است و این به خاطر آن است که انسان هنگامى که احساس کند، کسى بطور دائم مراقب اوست، و ذره‏اى از پنهان و آشکارش بر او مخفى نمى‏ماند این اعتقاد و باور اثر تربیتى فوق‏العاده روى او مى‏گذارد و ضامن کنترل انسان در برابر انحرافات و گناهان است.

«پایان سوره نور»

سوره فرقان 
محتواى سوره:

این سوره در حقیقت از سه بخش تشکیل مى‏شود:
بخش اول که آغاز این سوره را تشکیل مى‏دهد منطق مشرکان را شدیدا در هم مى‏کوبد، و بهانه جوییهاى آنها را مطرح کرده و پاسخ مى‏گوید، و آنها را از عذاب خدا و حساب قیامت و مجازاتهاى دردناک دوزخ بیم مى‏دهد، و به دنبال آن قسمتهایى از سر گذشت اقوام پیشین را باز گو مى‏کند.
در بخش دوم براى تکمیل این بحث قسمتى از دلائل توحید و نشانه‏هاى عظمت خدا در جهان آفرینش را بیان مى‏کند.
بخش سوم فشرده بسیار جامع و جالبى از صفات مؤمنان راستین «عِبادُ الرَّحْمنِ» و بندگان خالص خداست که در مقایسه با کفار متعصب و بهانه گیر و آلوده‏اى که در بخش اول مطرح بودند، موضع هر دو گروه کاملا مشخص مى‏شود.
این صفات مجموعه‏اى است از اعتقادات، عمل صالح، مبارزه با شهوات، داشتن آگاهى کافى، و تعهد و احساس مسؤولیت اجتماعى.
و نام این سوره از آیه اول آن گرفته شده که از قرآن تعبیر به «فرقان» (جدا کننده حق از باطل) مى‏کند.

فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین آمده است: «کسى که سوره فرقان را بخواند (و به محتواى آن بیندیشد و در اعتقاد و عمل از آن الهام گیرد) روز قیامت مبعوث مى‏شود در حالى که در صف مؤمنان به رستاخیز است، کسانى که یقین داشتند که قیامت فرا مى‏رسد و خداوند مردگان را به زندگى جدید باز مى‏گرداند».

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

(آیه ۱)- برترین معیار شناخت

این سوره با جمله «تَبارَکَ» آغاز مى‏شود که از ماده «برکت» است و مى‏دانیم برکت داشتن چیزى عبارت از آن است که داراى دوام و خیر و نفع کامل باشد.
مى‏فرماید: «زوال‏ناپذیر و پر برکت است کسى که قرآن را بر بنده‏اش نازل کرد، تا بیم دهنده جهانیان باشد» (تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً).
جالب این که مبارک بودن ذات پروردگار به وسیله نزول فرقان، یعنى قرآنى که جدا کننده حق از باطل است معرفى شده، و این نشان مى‏دهد که برترین خیر و برکت آن است که انسان وسیله‏اى براى شناخت- شناخت حق از باطل- در دست داشته باشد! البته مقام عبودیت و بندگى خالص است که شایستگى نزول فرقان و پذیرا شدن معیارهاى شناخت حق از باطل را به وجود مى‏آورد.

(آیه ۲)- این آیه، خداوند را که نازل کننده فرقان است به چهار صفت توصیف مى‏کند که یکى در حقیقت پایه و بقیه نتیجه‏ها و شاخه‏هاى آن است.
نخست مى‏گوید: «او خدایى است که مالکیت و حکومت آسمانها و زمین منحصر به اوست» (الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
آرى! او حاکم بر کل عالم هستى و تمام آسمانها و زمین است، و چیزى از قلمرو حکومت او بیرون نمى‏باشد.
سپس به نفى عقاید مشرکان یکى پس از دیگرى پرداخته، مى‏گوید:
«و (خدایى که) فرزندى براى خود انتخاب نکرد» (وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً).
و به این ترتیب اعتقاد نصارى را به این که حضرت «مسیح» (ع) فرزند خدا است و یا یهود که «عزیر» را فرزند خدا مى‏دانستند و همچنین اعتقاد مشرکان عرب را نفى مى‏نماید.
سپس مى‏افزاید: «او شریکى در مالکیت و حاکمیت بر عالم هستى ندارد» (وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ).
و اگر مشرکان عرب، اعتقاد به وجود شریک یا شریکهایى داشتند، و آنها را در عبادت شریک خدا مى‏پنداشتند. قرآن همه این موهومات را نفى و محکوم مى‏ کند.
و در آخرین جمله مى‏گوید: «او تمام موجودات را آفریده (نه تنها آفریده) بلکه تقدیر و تدبیر و اندازه گیرى آنها را دقیقا معین کرده است» (وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً).
نه همچون اعتقاد «ثنویّین» که بخشى از موجودات این عالم را مخلوق «یزدان» مى ‏دانستند و بخشى را مخلوق «اهریمن»! و به این ترتیب آفرینش و خلقت را در میان یزدان و اهریمن تقسیم مى ‏کردند.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۲۸۷
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۸ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۸ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۵۸ قرآن کریم

(آیه ۵۹)- در این آیه حکم بالغان را بیان کرده، مى ‏گوید: «و هنگامى که اطفال شما به سن بلوغ رسند باید (در همه اوقات) اجازه بگیرند همان‏گونه که اشخاصى که قبل از آنها بودند اجازه مى ‏گرفتند» (وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
کودکان نابالغ طبق آیه قبل تنها در سه وقت موظف به اجازه گرفتن هستند، چون زندگى آنها با زندگى پدران و مادران آنقدر آمیخته است که اگر بخواهند در همه حال اجازه بگیرند مشکل خواهد بود، و از این گذشته احساسات جنسى آنها هنوز بطور کامل بیدار نشده، ولى نوجوانان بالغ طبق این آیه که اذن گرفتن را بطور مطلق براى آنها واجب دانسته موظفند در همه حال به هنگام ورود بر پدر و مادر اذن بطلبند.
این حکم مخصوص به مکانى است که پدر و مادر در آنجا استراحت مى‏کنند، و گر نه وارد شدن در اتاق عمومى آنها اجازه گرفتن لازم ندارد.
در پایان آیه براى تأکید و توجه بیشتر مى‏فرماید: «این گونه خداوند آیاتش را براى شما تبیین مى‏کند و خداوند عالم و حکیم است» (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).

(آیه ۶۰)- در این آیه زنان پیر و سالخورده را از حکم حجاب زنان مستثنى کرده، مى‏گوید: «و زنان از کار افتاده‏اى که امیدى به ازدواج ندارند گناهى بر آنان نیست که لباسهاى (روئین) خود را بر زمین بگذارند در حالى که در برابر مردم خود آرایى نکنند» (وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ).
در واقع براى این استثنا دو شرط وجود دارد:
نخست این که به سن و سالى برسند که معمولا امیدى به ازدواج ندارند، و به تعبیر دیگر جاذبه جنسى را کاملا از دست داده‏اند.
دیگر این که در حال بر داشتن حجاب خود را زینت ننمایند.
البته منظور برهنه شدن و بیرون آوردن همه لباسها نیست بلکه تنها کنار گذاشتن لباسهاى رویین است که بعضى روایات از آن تعبیر به چادر و روسرى کرده است.
و در پایان آیه اضافه مى‏کند که با همه احوال «اگر آنها تعفف کنند و خویشتن را بپوشانند براى آنها بهتر است» (وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ).
چرا که از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و حجاب را رعایت کند پسندیده‏تر و به تقوا و پاکى نزدیکتر است.
و از آنجا که ممکن است بعضى از زنان سالخورده از این آزادى حساب شده و مشروع سوء استفاده کنند، و احیانا با مردان به گفتگوهاى نامناسب بپردازند و یا طرفین در دل افکار آلوده‏اى داشته باشند در آخر آیه به عنوان یک اخطار مى‏فرماید:
«و خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
آنچه را مى‏گویید مى‏شنود و آنچه را در دل دارید و یا در سر مى ‏پرورانید مى ‏داند.

(آیه ۶۱)- خانه‏ هایى که غذا خوردن از آنها مجاز است: از آنجا که در آیات سابق سخن از اذن ورود در اوقات معین یا بطور مطلق به هنگام داخل شدن در منزل اختصاصى پدر و مادر بود، این آیه در واقع استثنایى بر این حکم است که گروهى مى‏توانند در شرایط معینى بدون اجازه وارد منزل خویشاوندان و مانند آن شوند و حتى بدون استیذان غذا بخورند.
این در حقیقت حاکى از نهایت صفا و صمیمیتى است که در جامعه اسلامى باید حاکم باشد و تنگ نظرى‏ها و انحصار طلبى‏ها و خودخواهى‏ها از آن دور گردد.
نخست مى‏فرماید: «بر نابینا و افراد لنگ و بیمار گناهى نیست» که با شما هم غذا شوند (لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ).
چرا که طبق صریح بعضى از روایات، اهل مدینه پیش از آن که اسلام را پذیرا شوند افراد نابینا و شل و بیمار را از حضور بر سر سفره غذا منع مى‏کردند و با آنها هم غذا نمى‏شدند و از این کار نفرت داشتند.
سپس قرآن مجید اضافه مى‏کند: «و بر شما نیز گناهى نیست که از خانه‏هاى خودتان [خانه‏هاى فرزندان یا همسرانتان که خانه خود شما محسوب مى‏شود بدون اجازه خاصّى‏] غذا بخورید» (وَ لا عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ).
«یا خانه‏ هاى پدرانتان» (أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ).
«یا خانه‏ هاى مادرانتان» (أَوْ بُیُوتِ أُمَّهاتِکُمْ).
«یا خانه ‏هاى برادرانتان» (أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ).
«یا خانه‏ هاى خواهرانتان» (أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ).
«یا خانه‏ هاى عموهایتان» (أَوْ بُیُوتِ أَعْمامِکُمْ).
«یا خانه‏ هاى عمه‏هایتان» (أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ).
«یا خانه‏ هاى دائیهایتان» (أَوْ بُیُوتِ أَخْوالِکُمْ).
«یا خانه‏ هاى خاله‏هایتان» (أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ).
«یا خانه‏ اى که کلیدهایش در اختیار شماست» (أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ).
«یا خانه‏ هاى دوستانتان» (أَوْ صَدِیقِکُمْ).
و منظور از آن در اینجا دوستان خاص و نزدیکند که رفت و آمد با یکدیگر دارند، و ارتباط میان آنها ایجاب مى‏ کند که به منزل یکدیگر بروند و از غذاى هم بخورند.
البته در صورت اسراف و تبذیر یا نهى صریح یا علم به کراهت در هیچ یک از موارد فوق جایز نیست.
سپس ادامه مى ‏دهد: «بر شما گناهى نیست که بطور دسته جمعى یا جدا گانه غذا بخورید» (لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتاتاً).
گویا جمعى از مسلمانان در آغاز اسلام از غذا خوردن تنهایى، ابا داشتند و اگر کسى را براى هم غذا شدن نمى‏یافتند مدتى گرسنه مى‏ماندند، قرآن به آنها تعلیم مى‏دهد که غذا خوردن به صورت جمعى و فردى هر دو مجاز است.
بعضى دیگر گفته ‏اند که: جمعى مقید بودند که اغنیا با فقیران غذا نخورند، و فاصله طبقاتى راحتى بر سر سفره حفظ کنند، قرآن این سنّت غلط و ظالمانه را با عبارت فوق نفى کرد.
سپس به یک دستور اخلاقى دیگر اشاره کرده، مى‏گوید: «پس هنگامى که وارد خانه‏اى شدید بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیتى از سوى خداوند، سلامى پر برکت و پاکیزه» (فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً).
و سر انجام با این جمله آیه را پایان مى‏دهد: «این گونه خداوند آیات (خویش) را براى شما تبیین مى‏کند، شاید اندیشه و تفکر کنید» (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).
به هنگام ورود در هر خانه‏اى باید سلام کرد، مؤمنان بر یکدیگر، و اهل منزل بر یکدیگر، و اگر هم کسى نباشد، سلام کردن بر خویشتن، چرا که همه اینها در حقیقت باز گشت به سلام بر خویش دارد.
سلام بر خویشتن به این عبارت است: السّلام علینا من قبل ربّنا، درود بر ما از سوى پروردگار ما یا السّلام علینا و على عباد اللّه الصّالحین، درود بر ما و بر بندگان صالح خدا.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۷۲
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۷ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۷ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۵۷ قرآن کریم

(آیه ۵۴)- در این آیه مجددا روى همین معنى تأکید کرده، مى‏گوید: «به آنها بگو: اطاعت خدا و اطاعت پیامبرش را کنید» (قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ).
سپس اضافه مى‏کند: در برابر این فرمان از دو حال خارج نیستید «پس اگر سر پیچى کنید و روى گردان شوید پیغمبر مسؤول اعمال خویش است (و وظیفه خود را انجام داده) و شما هم مسؤول اعمال خود هستید» و وظیفه شما اطاعت صادقانه است (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ).
«اما اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد» (وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا).
زیرا او رهبرى است که جز به راه خدا و حق و صواب دعوت نمى‏کند.
«و (در هر حال) بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چیزى جز ابلاغ آشکار نیست» (وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ).
او موظف است فرمان خدا را آشکارا به همگان برساند خواه بپذیرند یا نپذیرند پذیرش و عدم پذیرش این دعوت، سود و زیانش متوجه خود آنها خواهد شد.

(آیه ۵۵)- شأن نزول:
«هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مسلمانان به مدینه هجرت کردند و انصار با آغوش باز آنها را پذیرا گشتند، تمامى عرب بر ضدّ آنها قیام کردند و آن چنان بود که آنها ناچار بودند اسلحه را از خود دور نکنند، شب را با سلاح بخوابند و صبح با سلاح بر خیزند. ادامه این حالت بر مسلمانان سخت آمده، بعضى گفتند آیا زمانى فرا خواهد رسید که اطمینان و آرامش بر ما حکم فرما گردد، و جز از خدا از هیچ کس نترسیم؟ آیه نازل شد و به آنها این بشارت را داد که آرى چنین زمانى فرا خواهد رسید».
تفسیر:
حکومت جهانى مستضعفان! از آنجا که در آیات گذشته، سخن از اطاعت و تسلیم در برابر فرمان خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود، این آیه همین موضوع را ادامه داده و نتیجه این اطاعت را که همان حکومت جهانى است بیان مى‏کند، و به صورت مؤکد مى‏گوید: «خداوند به کسانى که از شما ایمان آورده‏اند و اعمال صالح انجام داده‏اند وعده مى‏دهد که آنها را قطعا خلیفه روى زمین خواهد کرد، همان گونه که پیشینیان را خلافت روى زمین بخشید» (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
منظور از «پیشینیان» بنى اسرائیل است، زیرا آنها با ظهور موسى (ع) و در هم شکسته شدن قدرت فرعون و فرعونیان مالک حکومت روى زمین شدند.
«و دین و آیینى را که براى آنها پسندیده، بطور ریشه دار و پا بر جا در صفحه زمین مستقر سازد» (وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ).
«و خوف و ترس آنها را، به امنیت و آرامش مبدل خواهد کرد» (وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً).
و آن چنان مى‏شود که «تنها مرا مى‏پرستند و چیزى را شریک من قرار نخواهند داد» (یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً).
مسلم است بعد از این سیطره حکومت توحید و استقرار آیین الهى و از میان رفتن هر گونه اضطراب و ناامنى و هر گونه شرک «کسانى که بعد از آن کافر شوند فاسقان واقعى آنها هستند» (وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
از مجموع آیه چنین بر مى‏آید که خداوند به گروهى از مسلمانان که داراى دو صفت «ایمان» و «عمل صالح» هستند سه نوید داده است:
۱- جانشینى و حکومت روى زمین.
۲- نشر آیین حق بطور اساسى و ریشه‏دار در همه جا.
۳- از میان رفتن تمام اسباب خوف و ترس و وحشت و ناامنى.
و نتیجه این امور آن خواهد شد که با نهایت آزادى خدا را بپرستند و فرمانهاى او را گردن نهند و هیچ شریک و شبیهى براى او قائل نشوند و توحید خالص را در همه جا بگسترانند.
این وعده الهى از آن کیست؟ در آیه خواندیم خدا وعده حکومت روى زمین و تمکین دین و آیین و امنیت کامل را به گروهى که ایمان دارند و اعمالشان صالح است داده اما در این که منظور از این گروه از نظر مصداقى چه اشخاصى است؟
بدون شک آیه شامل مسلمانان نخستین مى‏شود و حکومت حضرت مهدى (عج)- که طبق عقیده عموم مسلمانان اعم از شیعه و اهل تسنن سراسر روى زمین را پر از عدل و داد مى‏کند بعد از آن که ظلم و جور همه جا را گرفته باشد- مصداق کامل این آیه است، ولى با این حال مانع از عمومیت و گستردگى مفهوم آیه نخواهد بود.
نتیجه این که در هر عصر و زمان پایه‏هاى ایمان و عمل صالح در میان مسلمانان مستحکم شود، آنها صاحب حکومتى ریشه‏دار و پر نفوذ خواهند شد.
چنین حکومتى تمام تلاشها و کوششهایش از جنگ و صلح گرفته تا برنامه‏هاى آموزشى و فرهنگى و اقتصادى و نظامى، همه در مسیر بندگى خدا، بندگى خالى از هر گونه شرک است.

(آیه ۵۶)- فرار از چنگال مجازات او ممکن نیست! در آیه گذشته وعده خلافت روى زمین به مؤمنان صالح داده شده بود در این آیه و آیه بعد مردم را براى فراهم کردن مقدمات این حکومت بسیج مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «و نماز را بر پا دارید» (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ). همان نمازى که رمز پیوند خلق با خالق است، و ارتباط مستمر آنها را با خدا تضمین مى‏کند، و میان آنها و فحشا و منکر حائل مى‏شود.
«و زکات را بدهید» (وَ آتُوا الزَّکاةَ). همان زکاتى که نشانه پیوند با «خلق خدا» است، و وسیله مؤثرى براى کم کردن فاصله‏ها، و سبب استحکام پیوندهاى عاطفى است.
«و رسول (خدا) را اطاعت کنید» (وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ). اطاعتى که شما را در خط مؤمنان صالح که شایسته حکومت بر زمینند قرار مى‏دهد.
«تا (در پرتو انجام این دستورات) مشمول رحمت او (خدا) شوید» (لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ). و شایسته پرچم‏دارى حکومت حق و عدالت گردید.

(آیه ۵۷)- و اگر فکر مى‏کنید ممکن است دشمنان نیرومند لجوج در این راه سنگ بیندازند و مانع تحقق وعده الهى شوند، چنین امرى امکان‏پذیر نیست، چرا که قدرت آنها در برابر قدرت خدا ناچیز است، بنا بر این «گمان مبر که افراد کافر مى‏توانند از چنگال مجازات الهى در پهنه زمین فرار کنند» (لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ).
نه تنها در این دنیا از مجازات خدا مصون نیستند «بلکه در آخرت «جایگاهشان آتش است و چه بد جایگاهى است» (وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصِیرُ).

(آیه ۵۸)- آداب ورود به جایگاه خصوصى پدر و مادر: از آنجا که مهمترین مسأله‏اى که در این سوره، تعقیب شده مسأله عفت عمومى است در اینجا نیز به یکى از امورى که با این مسأله ارتباط دارد پرداخته و خصوصیات آن را تشریح مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! باید مملوک‏هاى شما (بردگانتان) و همچنین کودکانتان که به حد بلوغ نرسیده‏اند در سه وقت از شما اجازه بگیرند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ).
«قبل از نماز صبح و نیم روز هنگامى که لباسهاى (معمولى) خود را بیرون مى‏آورید، و بعد از نماز عشا» (مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهِیرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ).
این سه وقت «سه وقت خصوصى براى شماست» (ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ).
بدیهى است این دستور متوجه اولیاى اطفال است که آنها را وادار به انجام این برنامه کنند، چرا که آنها هنوز به حد بلوغ نرسیده‏اند تا مشمول تکالیف الهى باشند.
ضمنا اطلاق آیه، هم شامل کودکان پسر و هم کودکان دختر مى‏شود.
در پایان آیه مى‏ فرماید: «گناهى بر شما و بر آنان نیست (که بدون اذن وارد شوند) و بر گرد یکدیگر بگردید» و با صفا و صمیمیت به یکدیگر خدمت نمایید (لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لا عَلَیْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ).
آرى «این چنین خداوند آیات را براى شما تبیین مى ‏کند و خداوند دانا و حکیم است» (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۲۵
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۶ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۶ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۵۶ قرآن کریم

(آیه ۴۴)- در این آیه به یکى دیگر از آیات خلقت و نشانه‏هاى عظمت پروردگار که همان خلقت شب و روز و ویژگیهاى آنهاست اشاره کرده، مى‏فرماید:
«خداوند شب و روز را دگرگون مى‏سازد، و در این عبرتى است براى صاحبان بصیرت» (یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ).
این دگرگونى- یعنى آمد و شد شب و روز و تغییرات تدریجى آنها- براى انسان جنبه حیاتى دارد، و درس عبرتى است براى «اولى الابصار».

(آیه ۴۵)- این آیه به یکى از مهمترین چهره‏هاى نظام آفرینش که از روشنترین دلائل توحید است یعنى مسأله حیات در صورتهاى متنوعش اشاره کرده، مى‏گوید: «خداوند هر جنبنده‏اى را از آبى آفرید» (وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ).
منظور از «آب» نطفه است و احتمال دارد اشاره به پیدایش نخستین «موجود» باشد، زیرا هم طبق بعضى از روایات اسلامى اولین موجودى را که خدا آفریده آب بوده و انسانها را بعدا از آن آب آفرید و هم طبق فرضیه‏هاى علمى جدید نخستین جوانه «حیات» در دریاها ظاهر شده، و این پدیده قبل از همه جا بر اعماق یا کنار دریاها حاکم شده است.
و با این که اصل همه آنها به آب باز مى‏گردد با این حال خلقتهاى بسیار متفاوت و شگفت‏انگیزى دارند: «پس گروهى از آنها بر شکم خود راه مى‏روند» (خزندگان) (فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ بَطْنِهِ).
«و گروهى بر روى دو پا راه مى‏روند» انسانها و پرندگان (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ رِجْلَیْنِ).
«و گروهى بر روى چهار پا راه مى‏روند» چهار پایان (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ أَرْبَعٍ).
تازه منحصر به اینها نیست و حیات چهره‏هاى فوق‏العاده متنوع دارد اعم از موجوداتى که در دریا زندگى مى‏کنند و یا حشرات که هزاران نوع دارند و هزاران صورت لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند هر چه را اراده کند مى‏آفریند» (یَخْلُقُ اللَّهُ ما یَشاءُ).
«چرا که خدا بر همه چیز تواناست» (إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).

(آیه ۴۶)- شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و چهار آیه بعد نقل شده: یکى از منافقان با یک مرد یهودى نزاعى داشت، مرد یهودى، منافق ظاهر مسلمان را به داورى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله خواند، اما منافق زیر بار نرفت، و او را به داورى «کعب بن اشرف یهودى»! دعوت کرد این آیات نازل شد و سخت این گونه اشخاص را مورد سر زنش و مذمت قرار داد.
تفسیر:
ایمان و پذیرش داورى خدا- از آنجا که در آیات گذشته، سخن از ایمان به خدا و دلائل توحید و نشانه‏هاى او در جهان تکوین بود، در اینجا سخن از آثار ایمان و بازتابهاى توحید در زندگى انسان و تسلیم او در برابر حق و حقیقت است.
نخست مى‏گوید: «ما آیات روشن و روشنگرى نازل کردیم» (لَقَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ مُبَیِّناتٍ). آیاتى که دلها را به نور ایمان و توحید روشن مى‏کند، افکار انسانها را نور و صفا مى‏بخشد و محیط تاریک زندگیشان را عوض مى‏کند.
البته وجود این «آیات مبینات» زمینه را براى ایمان فراهم مى‏سازد، ولى نقش اصلى را هدایت الهى دارد، چرا که «خدا هر کس را بخواهد به صراط مستقیم هدایت مى‏کند» (وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
و مى‏دانیم که اراده خداوند و مشیت او بى‏حساب نیست، او نور هدایت را به دلهایى مى‏افکند که آماده پذیرش آن هستند.

(آیه ۴۷)- سپس به عنوان مذمت از گروه منافقان که دم از ایمان مى‏زنند و ایمان در دل آنها پرتو افکن نیست مى‏فرماید: «آنها مى‏گویند: به خدا و پیامبر ایمان داریم و اطاعت مى‏کنیم، ولى بعد از این ادعا، گروهى از آنها روى گردان مى‏شوند، آنها در حقیقت مؤمن نیستند» (وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ).
این چگونه ایمانى است که از زبانشان فراتر نمى‏رود؟ و پرتوش در اعمالشان ظاهر نمى‏گردد؟

(آیه ۴۸)- بعد به عنوان یک دلیل روشن براى بى‏ایمانى آنها مى‏فرماید:
«و هنگامى که از آنها دعوت شود که به سوى خدا و پیامبرش بیایند تا در میان آنان داورى کند، گروهى از آنها روى گردان مى‏شوند» (وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ).

(آیه ۴۹)- براى تأکید بیشتر و روشن شدن شرک و دنیا پرستیشان اضافه مى‏کند: «ولى اگر حق داشته باشند (و داورى به نفع آنان شود) با سرعت و تسلیم به سوى او مى‏آیند» (وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ).

(آیه ۵۰)- در این آیه ریشه‏هاى اصلى و انگیزه‏هاى عدم تسلیم در برابر داورى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در سه جمله بیان کرده، مى‏گوید: «آیا در دلهاى آنها بیمارى است» بیمارى نفاق (أَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ).
این یکى از صفات منافقان است که اظهار ایمان مى‏کنند اما بخاطر انحرافى که در دل از اصل توحید دارند هرگز تسلیم داورى خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیستند «یا (اگر بیمارى نفاق بر دلهاى آنها چیره نشده) به راستى در شک و تردیدند»؟ (أَمِ ارْتابُوا).
و طبیعى است شخصى که در پذیرش یک آیین مردد است تسلیم لوازم آن نخواهد بود.
یا این که اگر نه آن است و نه این و از مؤمنانند «آیا به راستى مى‏ترسیدند که خدا و رسولش بر آنها ظلم و ستم کند»؟! (أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ).
در حالى که این تناقض آشکارى است کسى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را فرستاده خدا و بیانگر رسالت او مى‏داند و حکمش را حکم خدا مى‏شمرد ممکن نیست احتمال ظلم و ستم در باره او دهد، مگر امکان دارد خدا به کسى ستم کند؟ مگر ظلم زاییده جهل یا نیاز یا خود خواهى نیست؟ ساحت مقدس خداوند از همه اینها پاک است.
«بلکه در واقع خود اینها ظالم و ستمگرند» (بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
آنها نمى‏خواهند به حق خودشان قانع باشند، و چون مى‏دانند پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله چیزى از حق دیگران به آنها نخواهد داد تسلیم داورى او نمى‏شوند.

(آیه ۵۱)- ایمان و تسلیم مطلق در برابر حق: در آیات گذشته عکس العمل منافقان تاریک دل را که در ظلمات متراکم قرار داشتند، در برابر داورى خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دیدیم.
در اینجا نقطه مقابل آن یعنى بر خورد مؤمنان را با این داورى الهى تشریح کرده، مى‏گوید: «سخن مؤمنان، هنگامى که به سوى خدا و رسولش دعوت شوند تا میان آنان داورى کند، تنها این است که مى‏گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم»! (إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا).
کسى که خدا را عالم به همه چیز مى‏داند، و بى‏نیاز از هر کس، و رحیم و مهربان به همه بندگان، چگونه ممکن است داورى کسى را بر داورى او ترجیح دهد؟
لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «و اینها همان رستگاران واقعى هستند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
کسى که زمام خود را به دست خدا بسپارد، و او را حاکم و داور قرار دهد بدون شک در همه چیز پیروز است، چه در زندگى مادى و چه معنوى.

(آیه ۵۲)- این آیه همین حقیقت را به صورت کلى‏تر تعقیب کرده، مى‏فرماید: «و کسانى که اطاعت خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کنند و از خدا بترسند و تقوا پیشه نمایند آنها نجات یافتگان و پیروزمندانند» (وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللَّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ).

(آیه ۵۳)- لحن این آیه و همچنین شأن نزولى که در بعضى از تفاسیر در مورد آن وارد شدن- نشان مى‏دهد که جمعى از منافقان بعد از نزول آیات قبل و ملامتهاى شدید آن از وضع خود سخت ناراحت شدند و خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و شدیدا سوگند یاد کردند که ما تسلیم فرمان توایم قرآن در مقام پاسخ بر آمده و با قاطعیت به آنها گفت: «آنها با نهایت تأکید سوگند یاد کردند که اگر به آنها فرمان بدهى (از خانه و اموال خود) بیرون مى‏روند (و جان را در طبق اخلاص گذارده تقدیم مى‏کنند) بگو: سوگند یاد نکنید شما طاعت خالصانه و صادقانه نشان دهید که خدا به آنچه عمل مى‏کنید آگاه است» (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ).
منظور از «خروج» خارج شدن از اموال و زندگى و یا همراه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به هر جا رفتن و در خدمت او بودن است.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۳۶۳
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۵ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۵ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۵۵ قرآن کریم

(آیه ۳۷)- «مردانى که نه تجارت آنها را از یاد خدا و بر پا داشتن نماز و اداى زکات باز مى‏دارد و نه خرید و فروش» (رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ).
«آنها از روزى مى‏ترسند که دلها و دیده‏ها در آن دگرگون و زیر و رو مى‏شود» (یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ).
این ویژگیها نشان مى‏دهد که این بیوت همان مراکزى است که: به فرمان پروردگار استحکام یافته و مرکز یاد خداست و حقایق اسلام و احکام خدا از آن نشر مى‏ یابد، و در این معنى وسیع و گسترده، مساجد، خانه‏هاى انبیاء و اولیا، مخصوصا خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و خانه على علیه السّلام جمع است.

(آیه ۳۸)- این آیه به پاداش بزرگ این پاسداران نور هدایت و عاشقان حق و حقیقت اشاره کرده، چنین مى‏گوید. «این بخاطر آن است که خداوند آنها را به بهترین اعمالى که انجام داده‏اند پاداش دهد و از فضلش بر پاداش آنها بیفزاید» (لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ).
منظور این است که خداوند تمام اعمال آنها را بر معیار و مقیاس بهترین اعمالشان پاداش مى‏دهد، حتى اعمال کم اهمیت و متوسطشان همردیف بهترین اعمالشان در پاداش خواهد بود! و این جاى تعجب نیست، زیرا فیض خداوند براى آنها که شایسته فیض اویند محدود نیست «خداوند هر کس را بخواهد بى‏حساب روزى مى‏دهد» و از مواهب بى‏انتهاى خویش بهره‏مند مى‏سازد (وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ).

(آیه ۳۹)- اعمالى همچون سراب! از آنجا که در آیات گذشته سخن از نور خدا، نور ایمان و هدایت، بود، براى تکمیل این بحث، و روشن شدن حال آنها در مقایسه با دیگران، در اینجا از ظلمت کفر و جهل و بى‏ایمانى، و کافران تاریک دل و منافقان گمراه سخن مى‏گوید.
سخن از کسانى است که در بیابان خشک و سوزان زندگى به جاى آب به دنبال سراب مى‏روند، و از تشنگى جان مى‏دهند، در حالى که مؤمنان در پرتو ایمان چشمه زلال هدایت را یافته و در کنار آن آرمیده‏اند.
نخست مى‏گوید: «و کسانى که کافر شدند اعمالشان همچون سرابى است در یک کویر، که انسان تشنه آن را (از دور) آب مى‏پندارد» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً).
«اما هنگامى که به سراغ آن مى‏آید چیزى نمى‏یابد» (حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً).
«و خدا را نزد اعمال خود مى‏یابد و حساب او را صاف مى‏کند»! (وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ).
«و خداوند سریع الحساب است»! (وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ).

(آیه ۴۰)- سپس به مثال دوم مى‏پردازد، مى‏گوید: و «یا (اعمال این کافران) همانند) ظلماتى است در یک اقیانوس پهناور که موج آن را پوشانده و بر فراز آن موج دیگرى و بر فراز آن ابرى تاریک است» (أَوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ).
و به این ترتیب «ظلمتهایى است که یکى بر فراز دیگرى قرار گرفته»! (ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ).
آن چنان که هر کس در میان آن گرفتار شود آن قدر تاریک و ظلمانى است که «اگر دست خود را بیرون آورد ممکن نیست آن را ببیند»! (إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها).
آرى! نور حقیقتى در زندگى انسانها فقط نور ایمان است و بدون آن فضاى حیات تیره و تار و ظلمانى خواهد بود، اما این نور ایمان تنها از سوى خداست «و کسى که خدا نورى برایش قرار نداده نورى براى او نیست» (وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ).

(آیه ۴۱)- همه تسبیح گوى او هستند: در آیات گذشته سخن از نور خدا، نور هدایت و ایمان و ظلمات متراکم کفر و ضلالت بود، و در اینجا از دلائل توحید که نشانه‏هاى انوار الهى و اسباب هدایت است، سخن مى‏گوید:
نخست روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏فرماید: «آیا ندیدى تمام آنان که در آسمانها و زمینند براى خدا تسبیح مى‏کنند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«و همچنین پرندگان به هنگامى که بر فراز آسمان بال گسترده‏اند» مشغول تسبیح او هستند؟! (وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ).
«هر یک از آنها نماز و تسبیح خود را مى‏داند» (کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ).
ممکن است منظور از «صلاة» (نماز) در اینجا به معنى دعا باشد.
«و خداوند از تمام اعمالى که آنها انجام مى‏دهند با خبر است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ).

(آیه ۴۲)- و از آنجا که این تسبیح عمومى موجودات دلیلى بر خالقیت پروردگار است و خالقیت او دلیل بر مالکیت او نسبت به مجموعه جهان هستى است، و نیز دلیل بر آن است که همه موجودات به سوى او باز مى‏گردند، اضافه مى‏کند: «و براى خداست مالکیت آسمانها و زمین، و بازگشت تمامى موجودات به سوى اوست» (وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ).
منظور از «تسبیح» و «حمد» همان چیزى است که ما آن را «زبان حال» مى‏نامیم، یعنى مجموعه نظام جهان هستى و اسرار شگفت‏انگیزى که در هر یک از موجودات این عالم نهفته است، با زبان بى‏زبانى، با صراحت و بطور آشکار از قدرت و عظمت خالق خود، و علم و حکمت بى‏انتهاى او سخن مى‏گویند، چرا که هر موجود بدیع و هر اثر شگفت‏انگیزى، حتى یک تابلو نفیس نقاشى یا یک قطعه شعر زیبا و نغز، حمد و تسبیح ابداع کننده خود مى‏گوید، یعنى از یک سو صفات برجسته او را بیان مى‏دارد (حمد) و از سوى دیگر عیب و نقص را از او نفى مى‏کند (تسبیح) تا چه رسد به این جهان با عظمت و آن همه عجایب و شگفتیهاى بى‏پایانش.

(آیه ۴۳)- گوشه‏اى دیگر از شگفتیهاى آفرینش: باز در اینجا به گوشه دیگرى از شگفتیهاى آفرینش و علم و حکمت و عظمتى که ماوراى آن نهفته است بر خورد مى‏کنیم که همه دلائل توحید ذات پاک اویند.
روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «آیا ندیدى که خداوند ابرهایى را به آرامى مى‏راند، سپس آنها را با هم پیوند مى‏دهد، و بعد متراکم مى‏سازد»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکاماً).
پس در این حال دانه‏هاى باران را مى‏بینى که از لا بلاى ابرها خارج مى‏شوند» و بر کوه و دشت و باغ و صحرا فرو مى‏بارند (فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ).
آرى! باران است که زمینهاى مرده را زنده مى‏کند، لباس حیات در پیکر درختان و گیاهان مى‏پوشاند، و انسان و حیوانات را سیراب مى‏کند.
سپس به یکى دیگر از پدیده‏هاى شگفت‏انگیز آسمان و ابرها اشاره کرده، مى‏گوید: «و (خدا) از آسمان، از کوههایى که در آسمان است، دانه‏هاى تگرگ را نازل مى‏کند» (وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِیها مِنْ بَرَدٍ).
منظور از کوهها، توده‏هاى عظیم ابر است، که در عظمت و بزرگى بسان کوه است.
تگرگهایى که «هر کس را بخواهد به وسیله آن زیان مى‏رساند» (فَیُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ).
شکوفه‏هاى درختان، میوه‏ها و زراعتها، و حتى گاه حیوانها و انسانها از آسیب آن در امان نیستند.
«و از هر کس بخواهد این عذاب و ریان را بر طرف مى‏سازد» (وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشاءُ).
آرى! اوست که از یک ابر گاهى باران حیات بخش نازل مى‏کند و گاه با مختصر تغییر آن را مبدل به تگرگهاى زیان بار و حتى کشنده مى‏کند، و این نهایت قدرت و عظمت او را نشان مى‏دهد که سود و زیان و مرگ و زندگى انسان را در کنار هم چیده بلکه در دل هم قرار داده است! و در پایان آیه به یکى دیگر از پدیده‏هاى آسمانى که از آیات توحید است اشاره کرده، مى‏گوید: «نزدیک است درخشندگى برق ابرها، چشمهاى انسان را ببرد» (یَکادُ سَنا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ).
ابرهایى که در حقیقت از ذرات «آب» تشکیل شده است به هنگامى که حامل نیروى برق مى‏شود، آن چنان «آتشى» از درونش بیرون مى‏جهد که برقش چشمها را خیره، و رعدش گوشها را از صداى خود پر مى‏کند، و گاه همه جا را مى ‏لرزاند، این نیروى عظیم در لابلاى این بخار لطیف راستى شگفت ‏انگیز است!

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۶۹۸
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۴ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۴ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۵۴ قرآن کریم

(آیه ۳۲)- ترغیب به ازدواج آسان: از آغاز این سوره تا به اینجا طرق حساب شده مختلفى براى پیشگیرى از آلودگیهاى جنسى مطرح شده است.
در اینجا به یکى دیگر از مهمترین طرق مبارزه با فحشاء که ازدواج ساده و آسان، و بى‏ریا و بى‏تکلف است، اشاره شده، زیرا این نکته مسلم است که براى برچیدن بساط گناه، باید از طریق اشباع صحیح و مشروع غرائز وارد شد، آیه شریفه مى‏فرماید: «و مردان و زنان بى‏همسر را همسر دهید، و همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را» (وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‏ مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ).
بدون شک اصل تعاون اسلامى ایجاب مى‏کند که مسلمانان در همه زمینه‏ها به یکدیگر کمک کنند ولى تصریح به این امر در مورد ازدواج دلیل بر اهمیت ویژه آن است.
اهمیت این مسأله تا به آن پایه است که در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السّلام مى‏خوانیم: «بهترین شفاعت آن است که میان دو نفر براى امر ازدواج میانجیگرى کنى، تا این امر به سامان برسد»! و از آنجا که یک عذر تقریبا عمومى و بهانه همگانى براى فراز از زیر بار ازدواج و تشکیل خانواده مسأله فقر و نداشتن امکانات مالى است قرآن به پاسخ آن پرداخته، مى‏فرماید: از فقر و تنگدستى آنها نگران نباشید و در ازدواجشان بکوشید چرا که «اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بى‏نیاز مى‏سازد» (إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
و خداوند قادر بر چنین کارى هست، چرا که «خداوند واسع و علیم است» (وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ).
قدرتش آن چنان وسیع است که پهنه عالم هستى را فرا مى‏گیرد، و علم او چنان گسترده است که از نیات همه کس مخصوصا آنها که به نیت حفظ عفت و پاکدامنى اقدام به ازدواج مى‏کنند آگاه است، و همه را مشمول فضل و کرم خود قرار خواهد داد.
بعد از ازدواج، شخصیت انسان تبدیل به یک شخصیت اجتماعى مى‏شود و خود را شدیدا مسؤول حفظ همسر و آبروى خانواده و تأمین وسائل زندگى فرزندان آینده مى‏بیند، به همین دلیل تمام هوش و ابتکار و استعداد خود را به کار مى‏گیرد و در حفظ درآمدهاى خود و صرفه جویى تلاش مى‏کند و در مدت کوتاهى مى‏تواند بر فقر چیره شود و بدون شک امدادهاى الهى و نیروهاى مرموز معنوى نیز به کمک چنین افراد مى‏آید که براى انجام وظیفه انسانى و حفظ پاکى خود اقدام به ازدواج مى‏کنند.

(آیه ۳۳)- ولى از آنجا که گاه با تمام تلاش و کوشش که خود انسان و دیگران مى‏کنند وسیله ازدواج فراهم نمى‏گردد و خواه و ناخواه انسان مجبور است مدتى را با محرومیت بگذراند، مبادا کسانى که در این مرحله قرار دارند گمان کنند که آلودگى جنسى براى آنها مجاز است، و ضرورت چنین ایجاب مى‏کند، لذا بلا فاصله در این آیه دستور پارسایى را هر چند مشکل باشد به آنها داده، مى‏گوید: «و آنها که وسیله ازدواج ندارند باید عفت پیشه کنند، تا خداوند آنان را به فضلش بى‏نیاز سازد» (وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
سپس از آنجا که اسلام به هر مناسبت سخن از بردگان به میان آید عنایت و توجه خاصى به آزادى آنها نشان مى‏دهد، از بحث ازدواج، به بحث آزادى بردگان از طریق «مکاتبه»- بستن قرار داد براى کار کردن غلامان و پرداختن مبلغى به اقساط به مالک خود و آزاد شدن- پرداخته مى‏گوید: «و بردگانى که از شما تقاضاى مکاتبه (براى آزادى) مى‏کنند با آنها قرار داد ببندید، اگر رشد و صلاح در آنان احساس مى‏کنید» (وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً).
سپس براى این که بردگان به هنگام اداى این اقساط به زحمت نیفتند دستور مى‏دهد که «چیزى از مال خداوند که به شما داده است به آنها بدهید» (وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ).
هدف واقعى این است که مسلمانان این گروه مستضعف را تحت پوشش کمکهاى خود قرار دهند تا هر چه زودتر خلاصى یابند.
در دنباله آیه به یکى از اعمال بسیار زشت بعضى از دنیا پرستان در مورد بردگان اشاره کرده، مى‏فرماید: «کنیزان خود را به خاطر تحصیل متاع زود گذر دنیا مجبور به خود فروشى نکنید، اگر آنها مى‏خواهند پاک بمانند»! (وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا).
این آیه نشان مى‏دهد که تا چه حد در عصر جاهلیت مردم گرفتار انحطاط و سقوط اخلاقى بودند که حتى بعد از ظهور اسلام نیز بعضا به کار خود ادامه مى‏دادند، تا این که آیه فوق نازل شد و به این وضع ننگین خاتمه داد، اما متأسفانه در عصر ما که بعضى آن را عصر جاهلیت قرن بیستم نام نهاده‏اند در بعضى از کشورها که دم از تمدن و حقوق بشر مى‏زنند این عمل به شدت ادامه دارد.
در پایان آیه- چنانکه روش قرآن است- براى این که راه باز گشت را به روى گنهکاران نبندد بلکه آنها را تشویق به توبه و اصلاح کند مى‏گوید: «و هر کس آنها را بر این کار اکراه کند (سپس پشیمان گردد) خداوند بعد از اکراه آنها آمرزنده و مهربان است» (وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

(آیه ۳۴)- در این آیه- همان گونه که روش قرآن است- به صورت یک جمع بندى اشاره به بحثهاى گذشته کرده، مى‏فرماید: «ما بر شما آیاتى فرستادیم که حقائق بسیارى را تبیین مى‏کند» (وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ آیاتٍ مُبَیِّناتٍ).
و نیز «مثلها و اخبارى از کسانى که پیش از شما بودند» و سر نوشت آنها درس عبرتى براى امروز شماست» (وَ مَثَلًا مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ).
«و موعظه و پند و اندرزى براى پرهیزکاران» (وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ).

(آیه ۳۵)- آیه نور! پیوند و ارتباط این آیه با آیات گذشته از این نظر است که در آیات پیشین سخن از مسأله عفت و مبارزه با فحشاء با استفاده از طرق و وسائل گوناگون بود، و از آنجا که ضامن اجراى همه احکام الهى، مخصوصا کنترل کردن غرائز سر کش، بخصوص غریزه جنسى که نیرومندترین آنهاست بدون استفاده از پشتوانه «ایمان» ممکن نیست، سر انجام بحث را به ایمان و اثر نیرومند آن کشانیده و از آن سخن مى‏گوید.
نخست مى‏فرماید: «خداوند نور آسمانها و زمین است» (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
اگر بخواهیم براى ذات پاک خدا تشبیه و تمثیلى از موجودات حسى این جهان انتخاب کنیم- گر چه مقام با عظمت او از هر شبیه و نظیر برتر است- آیا جز از واژه «نور» مى‏توان استفاده کرد؟! همان خدایى که پدید آورنده تمام جهان هستى است، روشنى بخش عالم آفرینش است، همه موجودات زنده به برکت فرمان او زنده‏اند، و همه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند که اگر لحظه‏اى لطف خود را از آنها باز گیرد همگى در ظلمت فنا و نیستى فرو مى‏روند.
و جالب این که هر موجودى به هر نسبت با او ارتباط دارد به همان اندازه نورانیت و روشنایى کسب مى‏کند:
قرآن نور است چون کلام اوست.
آیین اسلام نور است چون آیین اوست.
پیامبران نورند چون فرستادگان اویند.
امامان معصوم انوار الهى هستند چون حافظان آیین او بعد از پیامبرانند.
«ایمان» نور است چون رمز پیوند با اوست.
علم نور است چون سبب آشنایى با اوست.
بنا بر این اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
بلکه اگر نور را به معنى وسیع کلمه به کار بریم یعنى «هر چیزى که ذاتش ظاهر و آشکار و ظاهر کننده غیر باشد» در این صورت به کار بردن کلمه «نور» در ذات پاک او جنبه تشبیه هم نخواهد داشت، چرا که چیزى در عالم خلقت از او آشکارتر نیست، و تمام آنچه غیر اوست از برکت وجود او آشکار است.
و به این ترتیب همه انوار هستى از نور او مایه مى‏گیرد، و به نور ذات پاک او منتهى مى‏شود.
قرآن بعد از بیان حقیقت فوق با ذکر یک مثال زیبا و دقیق چگونگى نور الهى را در اینجا مشخص مى‏کند و مى‏فرماید: «مثل نور او (خداوند) همانند چراغ‏دانى است که در آن چراغى (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گیرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان» (مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ).
و «این چراغ با روغنى افروخته مى‏شود که از درخت پر برکت زیتونى گرفته شده که نه شرقى است و نه غربى» (یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ).
روغنش آن چنان صاف و خالص است که «نزدیک است بدون تماس با آتش شعله‏ور شود»! (یَکادُ زَیْتُها یُضِی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ).
«نورى است بر فراز نورى» (نُورٌ عَلى‏ نُورٍ).
و «خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت مى‏کند» (یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ).
«و خداوند براى مردم مثلها مى‏زند» (وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ).
«و خداوند به هر چیزى داناست» (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
توضیح این مثل: نور ایمان که در قلب مؤمنان است داراى همان چهار عاملى است که در یک چراغ پر فروغ موجود است:
«مِصْباحٌ» همان شعله‏هاى ایمان است که در قلب مؤمن آشکار مى‏گردد و فروغ هدایت از آن منتشر مى‏شود.
«زُجاجَةٍ» و حباب قلب مؤمن است که ایمان را در وجودش تنظیم مى‏کند.
و «کَمِشْکاةٍ» سینه مؤمن و یا به تعبیر دیگر مجموعه شخصیت و آگاهى و علوم و افکار اوست که ایمان وى را از گزند طوفان حوادث مصون مى‏دارد.
و «شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ» (ماده انرژى‏زا) همان وحى الهى است که عصاره آن در نهایت صفا و پاکى مى‏باشد و ایمان مؤمنان به وسیله آن شعله‏ور و پر بار مى‏گردد.
در حقیقت این نور خداست، همان نورى که آسمانها و زمین را روشن ساخته و از کانون قلب مؤمنان سر بر آورده و تمام وجود و هستى آنها را روشن و نورانى مى‏کند.
دلائلى را که از عقل و خرد دریافته‏اند با نور وحى آمیخته مى‏شود و مصداق نُورٌ عَلى‏ نُورٍ مى‏گردد.
و هم در اینجاست که دلهاى آماده و مستعد به این نور الهى هدایت مى‏شوند و مضمون «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» در مورد آنان پیاده مى‏گردد.
و این نور وحى باید از آلودگى به گرایشهاى مادى و انحرافى شرقى و غربى که موجب پوسیدگى و کدورت آن مى‏شود بر کنار باشد.
آن چنان صاف و زلال و خالى از هر گونه التقاط و انحراف که بدون نیاز به هیچ چیز دیگر تمام نیروهاى وجود انسان را بسیج کند، و مصداق «یَکادُ زَیْتُها یُضِی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» گردد.

(آیه ۳۶)- تا به اینجا ویژگیها و مشخصات این نور الهى، نور هدایت و ایمان را در لا بلاى تشبیه به یک چراغ پر فروغ مشاهده کردیم، اکنون باید دید این چراغ پر نور در کجاست؟ و محل آن چگونه است؟
آیه مى‏فرماید: این چراغ پرفروغ «در خانه‏هایى قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهاى آن را بالا برند و مرتفع سازند» تا از دستبرد دشمنان و شیاطین و هوس بازان در امان باشد (فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ).
«و (خانه‏هایى که) ذکر نام خدا در آن برده مى‏شود» و آیات قرآن و حقایق وحى را در آن بخوانند (وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ).
اما این که منظور از این «بُیُوتٍ» (خانه‏ها) چیست؟ پاسخ آن از ویژگیهایى که در ذیل آیه براى آن ذکر شده است روشن مى‏شود، آنجا که مى‏گوید: «و هر صبح و شام در آنها تسبیح او مى‏گویند» (یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ).

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۳۰۱
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۳ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۳ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۵۳ قرآن کریم

(آیه ۲۸)- در این آیه با جمله دیگرى این دستور تکمیل مى‏ شود: «پس اگر کسى را در آن خانه نیافتید وارد آن نشوید تا به شما اجازه داده شود» (فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى یُؤْذَنَ لَکُمْ).
ممکن است منظور از این تعبیر آن باشد که گاه در آن خانه کسانى هستند ولى کسى که به شما اذن دهد و صاحب اختیار و صاحب البیت باشد حضور ندارد شما در این صورت حق ورود نخواهید داشت.
سپس اضافه مى‏کند «و اگر به شما گفته شود باز گردید (این سخن را پذیرا شوید و) باز گردید، که براى شما بهتر و پاکیزه‏ترست» (وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکى‏ لَکُمْ).
و هرگز جواب رد، شما را ناراحت نکند، چه بسا صاحب خانه در حالتى است که از دیدن شما در آن حالت ناراحت مى‏شود.
و از آنجا که به هنگام شنیدن جواب منفى گاهى حس کنجکاوى بعضى تحریک مى‏شود و به فکر این مى‏ افتند که از درز در، یا از طریق گوش فرا دادن و استراق سمع مطالبى از اسرار درون خانه را کشف کنند در ذیل همین آیه مى‏فرماید: «و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ).

(آیه ۲۹)- و از آنجا که هر حکم استثنائى دارد که رفع ضرورتها و مشکلات از طریق آن استثناء به صورت معقول انجام مى‏شود در این آیه مى‏فرماید: «گناهى بر شما نیست که وارد خانه‏هاى غیر مسکونى بشوید که در آنجا متاعى متعلق به شما وجود دارد» (لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ مَسْکُونَةٍ فِیها مَتاعٌ لَکُمْ).
و در پایان اضافه مى‏نماید: «و خدا آنچه را آشکار مى‏کنید و پنهان مى‏دارید مى‏داند» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ).
شاید اشاره به این است که گاه بعضى از افراد از این استثنا سوء استفاده کرده و به بهانه این حکم وارد خانه‏هاى غیر مسکونى مى‏شوند تا کشف اسرارى کنند، و یا در خانه‏هى مسکونى به این بهانه که نمى‏دانستیم مسکونى است داخل شوند اما خدا از همه این امور با خبر است و سوء استفاده کنندگان را به خوبى مى‏شناسد.

(آیه ۳۰- شأن نزول:
از امام باقر علیه السّلام چنین نقل شده است که جوانى از انصار در مسیر خود با زنى رو برو شد. چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب کرد تا اینکه وارد کوچه تنگى شد باز همچنان به پشت سر خود نگاه مى‏کرد ناگهان صورتش به دیوار خورد و تیزى استخوان یا قطعه شیشه‏اى که در دیوار بود صورتش را شکافت! با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پیامبر مى‏روم و این ماجرا را باز گو مى‏کنم، هنگامى که چشم رسول خدا به او افتاد فرمود: چه شده است؟ و جوان ماجرا را نقل کرد، در این هنگام جبرئیل، پیک وحى خدا نازل شد و آیه مورد بحث را آورد.
تفسیر:
مبارزه با چشم چرانى و ترک حجاب: پیش از این گفته‏ایم که این سوره در حقیقت سوره عفت و پاکدامنى و پاکسازى از انحرافات جنسى است، در اینجا احکام نگاه کردن و چشم چرانى و حجاب را بیان مى‏دارد.
نخست مى‏گوید: «به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و عفاف خود را حفظ کنند» (قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ).
و از آنجا که گاه به نظر مى‏رسد که چرا اسلام از این کار که با شهوت و خواست دل بسیارى هماهنگ است نهى کرده، در دنباله آیه مى‏فرماید: «این براى آنها پاکیزه‏تر است» (ذلِکَ أَزْکى‏ لَهُمْ).
سپس به عنوان اخطار براى کسانى که نگاه هوس‏آلود و آگاهانه به زنان نامحرم مى‏افکنند و گاه آن را غیر اختیارى قلمداد مى‏کنند، مى‏گوید: «خداوند از آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ).

(آیه ۳۱)- در این آیه به شرح وظایف زنان در این زمینه مى‏پردازد، نخست به وظایفى که مشابه مردان دارند اشاره کرده، مى‏گوید: «و به زنان با ایمان بگو:
چشمهاى خود را (از نگاه هوس‏آلود) فرو گیرند و دامان خود را حفظ نمایند» (وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ).
و به این ترتیب «چشم چرانى» همان گونه که بر مردان حرام است بر زنان نیز حرام مى‏باشد، و پوشاندن عورت از نگاه دیگران، چه از مرد و چه از زن براى زنان نیز همانند مردان واجب است.
سپس به مسأله حجاب که از ویژگى زنان است ضمن سه جمله اشاره فرموده:
۱- «و آنها نباید زینت خود را آشکار سازند جز آن مقدار که طبیعتا ظاهر است» (وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها). بنا بر این زنان حق ندارند زینتهایى که معمولا پنهانى است آشکار سازند هر چند اندامشان نمایان نشود و به این ترتیب حتى آشکار کردن لباسهاى زینتى مخصوصى را که در زیر لباس عادى با چادر مى‏پوشند مجاز نیست، چرا که قرآن از ظاهر ساختن چنین زینتهایى نهى کرده است.
۲- حکم دیگرى که در آیه بیان شده این است که: «و (اطراف) روسرى‏هاى خود را بر سینه خود افکنند» تا گردن و سینه با آن پوشانده شود (وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِنَّ).
از این جمله استفاده مى‏شود که زنان قبل از نزول آیه، دامنه روسرى خود را به شانه‏ها یا پشت سر مى‏افکندند، بطورى که گردن و کمى از سینه آنها نمایان مى‏شد، قرآن دستور مى‏دهد روسرى خود را بر گریبان خود بیفکنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سینه که بیرون است مستور گردد.
۳- در سومین حکم مواردى را که زنان مى‏توانند در آنجا حجاب خود را بر گیرند و زینت پنهان خود را آشکار سازند با این عبارت شرح مى‏دهد:
«و آنها نباید زینت خود را آشکار سازند» (وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ).
«مگر (در دوازده مورد:) ۱- «براى شوهرانشان» (إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ).
۲- «یا پدرانشان» (أَوْ آبائِهِنَّ).
۳- «یا پدر شوهرانشان» (أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ).
۴- «یا پسرانشان» (أَوْ أَبْنائِهِنَّ).
۵- «یا پسران همسرانشان» (أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ).
۶- «یا برادرانشان» (أَوْ إِخْوانِهِنَّ).
۷- «یا پسران برادرانشان» (أَوْ بَنِی إِخْوانِهِنَّ).
۸- «یا پسران خواهرانشان» (أَوْ بَنِی أَخَواتِهِنَّ).
۹- «یا زنان هم کیششان» (أَوْ نِسائِهِنَّ).
۱۰- «یا بردگانشان» کنیزانشان (أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ).
۱۱- «یا مردان سفیهى که تمایلى به زن ندارند» (أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ).
۱۲- «یا کودکانى که از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نیستند» (أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ).
۴- و بالاخره چهارمین حکم را چنین بیان مى‏کند: «آنها به هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود» و صداى خلخال که برپا دارند بگوش رسد (وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ).
آنها در رعایت عفت آن چنان باید دقیق و سختگیر باشند که حتى از رساندن صداى خلخالى که در پاى دارند به گوش مردان بیگانه خوددارى کنند.
و سر انجام با دعوت عمومى همه مؤمنان اعم از مرد و زن به توبه و بازگشت به سوى خدا آیه را پایان داده، مى‏گوید: «و همگى به سوى خدا باز گردید اى مؤمنان! تا رستگار شوید» (وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ).
و اگر در گذشته کارهاى خلافى در این زمینه انجام داده‏اید اکنون از خطاهاى خود توبه کنید و براى نجات و فلاح به سوى خدا آیید که رستگارى تنها بر در خانه اوست.
فلسفه حجاب:
بدون شک در عصر ما که بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذارده‏اند و افراد غربزده، بى‏بندوبارى زنان را جزئى از آزادى او مى‏دانند سخن از حجاب گفتن براى این دسته ناخوشایند و گاه افسانه‏اى است متعلق به زمانهاى گذشته! ولى مفاسد بى‏حساب و مشکلات و گرفتاریهاى روز افزون که از این آزادیهاى بى‏قید و شرط به وجود آمده سبب شده که تدریجا گوش شنوایى براى این سخن پیدا شود.
مسأله این است که آیا زنان (با نهایت معذرت) باید براى بهره کشى از طریق سمع و بصر و لمس- جز آمیزش جنسى- در اختیار همه مردان باشند و یا باید این امور مخصوص همسرانشان گردد؟ اسلام مى‏گوید: کامیابیهاى جنسى اعم از آمیزش و لذت گیریهاى سمعى و بصرى و لمسى مخصوص به همسران است و غیر از آن گناه، و مایه آلودگى و ناپاکى جامعه مى‏باشد که جمله «ذلِکَ أَزْکى‏ لَهُمْ» در آیات فوق اشاره به آن است.
فلسفه حجاب چیز مکتوم و پنهانى نیست زیرا:
۱- برهنگى زنان که طبعا پیامدهایى همچون آرایش و عشوه‏گرى و امثال آن همراه دارد مردان مخصوصا جوانان را در یک حال تحریک دائم قرار مى‏دهد تحریکى که سبب کوبیدن اعصاب آنها و ایجاد هیجانهاى بیمارگونه عصبى و گاه سر چشمه امراض روانى مى‏گردد.
مخصوصا توجه به این نکته که غریزه جنسى نیرومندترین و ریشه دارترین غریزه آدمى است و در طول تاریخ سر چشمه حوادث مرگبار و جنایات هولناکى شده، تا آنجا که گفته‏اند: «هیچ حادثه مهمى را پیدا نمى‏کنید مگر این که پاى زنى در آن در میان است»! آیا دامن زدن مستمر از طریق برهنگى به این غریزه و شعله‏ور ساختن آن بازى با آتش نیست؟ آیا این کار عاقلانه‏اى است؟
۲- آمارهاى قطعى و مستند نشان مى‏دهد که با افزایش برهنگى در جهان، طلاق و از هم گسیختگى زندگى زناشویى در دنیا بطور مداوم بالا رفته است، زیرا در «بازار آزاد برهنگى» که عملا زنان به صورت کالاى مشترکى (لااقل در مرحله غیر آمیزشى جنسى) در آمده‏اند دیگر قداست پیمان زناشویى مفهومى نمى‏تواند داشته باشد.
۳- گسترش دامنه فحشاء، و افزایش فرزندان نامشروع، از دردناکترین پیامدهاى بى‏حجابى است و دلائل آن مخصوصا در جوامع غربى کاملا نمایان است.
۴- مسأله «ابتذال زن» و «سقوط شخصیت او» در این میان نیز حائز اهمیت فراوان است هنگامى که جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد، طبیعى است روز به روز تقاضاى آرایش بیشتر و خود نمایى افزونتر از او دارد، و هنگامى که زن را از طریق جاذبه جنسیش وسیله تبلغ کالاها و دکور اتاقهاى انتظار، و عاملى براى جلب جهانگردان و سیاحان و مانند اینها قرار بدهد، در چنین جامعه‏اى شخصیت زن تا سر حد یک عروسک، یا یک کالاى بى‏ارزش سقوط مى‏کند، و ارزشهاى والاى انسانى او بکلى به دست فراموشى سپرده مى‏شود، و تنها افتخار او جوانى و زیبایى و خود نمائیش مى‏شود.
و به این ترتیب مبدل به وسیله‏اى خواهد شد براى اشباع هوسهاى سر کش یک مشت آلوده فریبکار و انسان نماهاى دیو صفت! در چنین جامعه‏اى چگونه یک زن مى‏تواند یا ویژگیهاى اخلاقیش، علم و آگاهى و دانائیش جلوه کند، و حائز مقام والائى گردد؟!

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۹۶۶
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۲ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۲ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۵۲ قرآن کریم

(آیه ۲۱)- گر چه در اینجا صریحا داستان افک را دنبال نمى‏کند ولى تکمیلى براى محتواى آن بحث محسوب مى‏شود، هشدارى است به همه مؤمنان که هر گاه نخستین وسوسه ‏هاى اشاعه فحشا یا هر گناه دیگر آشکار مى‏شود، باید همانجا در مقابل آن ایستاد تا آلودگى گسترش پیدا نکند.
نخست روى سخن را به مؤمنان کرده، مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! از گامهاى شیطان پیروى نکنید، و هر کس از گامهاى شیطان پیروى کند (به انحراف و گمراهى و فحشا و منکر کشیده مى‏شود) چرا که شیطان دعوت به فحشا و منکر مى‏کند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ).
هرگز یک انسان پاکدامن و با ایمان را نمى‏شود یک مرتبه در آغوش فساد پرتاب کرد، بلکه گام به گام این راه را مى‏سپرد، و سر انجام گرفتار بدترین کبائر مى‏شود، درست به کسى مى‏ماند که زمام خویش را به دست جنایتکارى سپرده او را گام به گام به سوى پرتگاه مى‏برد، تا سقوط کند و نابود گردد، آرى این است «خطوات شیطان».
سپس اشاره به یکى از مهمترین نعمتهاى بزرگش بر انسانها در طریق هدایت کرده، چنین مى‏گوید: «و اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود احدى از شما هرگز پاک نمى‏شد، ولى خداوند هر که را بخواهد تزکیه مى‏کند و خدا شنوا و داناست» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى‏ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
از یک سو موهبت عقل را داده، و از سوى دیگر موهبت وجود پیامبر و احکامى که از طریق وحى نازل مى‏گردد ولى از این موهبت گذشته توفیقات خاص او و امدادهاى غیبیش که شامل حال انسانهاى آماده و مستعد و مستحق مى‏گردد مهمترین عامل پاکى و تزکیه است.

(آیه ۲۲)- شأن نزول:
این آیه در باره گروهى از صحابه نازل شد که بعد از «داستان افک» سوگند یاد کردند که به هیچ یک از کسانى که در این ماجرا درگیر بودند و به این تهمت بزرگ دامن زدند کمک مالى نکنند، و در هیچ موردى با آنها مواسات ننمایند، آیه نازل شد و آنها را از این شدت عمل و خشونت باز داشت و دستور عفو و گذشت داد.
تفسیر:
مجازات هم حسابى دارد! قرآن مى‏گوید: «و آنها که از میان شما داراى برترى (مالى) و وسعت زندگى هستند نباید سوگند یاد کنند (یا تصمیم بگیرند) که انفاق خود را نسبت به نزدیکان و مستمندان و مهاجران در راه خدا قطع نمایند» (وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبى‏ وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ).
این تعبیر نشان مى‏دهد که جمعى از کسانى که آلوده افک شدند از مهاجران در راه خدا بودند که فریب منافقان را خوردند، و خداوند به خاطر سابقه آنها اجازه نداد که آنان را از جامعه اسلامى طرد کنند و تصمیمهایى که بیش از حد استحقاق باشد در باره آنها بگیرند.
سپس براى تشویق و ترغیب مسلمانان به ادامه این گونه کارهاى خیر اضافه مى‏کند: «و باید عفو کنند و گذشت نمایند» (وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا).
«آیا دوست نمى‏دارید خداوند شما را بیامرزد و خداوند آمرزنده و مهربان است» (أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
پس همان گونه که شما انتظار عفو الهى را در برابر لغزشها دارید باید در مورد دیگران عفو و بخشش را فراموش نکنید.
آیات فوق در حقیقت ترسیمى از تعادل «جاذبه» و «دافعه» اسلامى است آیات افک و مجازات شدید تهمت زنندگان به نوامیس مردم نیروى عظیم دافعه را تشکیل مى‏دهد، و آیه مورد بحث که سخن از عفو و گذشت و غفور و رحیم بودن خدا مى‏گوید بیانگر جاذبه است!

(آیه ۲۳)- سپس بار دیگر به مسأله «قذف» و متهم ساختن زنان پاکدامن با ایمان به اتهام ناموسى باز گشته، و بطور مؤکد و قاطع مى‏گوید: «کسانى که زنان پاکدامن و بى‏خبر (از هر گونه آلودگى) و مؤمن را به نسبتهاى ناروا متهم مى‏سازند در دنیا و آخرت از رحمت الهى بدورند و عذاب بزرگى براى آنهاست» (إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ).
در واقع سه صفت براى این زنان ذکر شده که هر کدام دلیلى است بر اهمیت ظلمى که بر آنها از طریق تهمت وارد مى‏گردد.

(آیه ۲۴)- این آیه چگونگى حال این گروه تهمت زنندگان را در دادگاه بزرگ خدا مشخص کرده، مى‏گوید: آنها عذاب عظیمى دارند «در آن روز که زبانهاى آنها و دستها و پاهایشان بر ضد آنان به اعمالى که مرتکب شدند گواهى مى‏دهند» (یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
زبان آنها بى‏آنکه خودشان مایل باشند به گردش در مى‏آید و حقایق را باز گو مى‏کند.
دست و پاى آنها نیز به سخن در مى‏آید و حتى طبق آیات قرآن پوست تن آنها سخن مى‏گوید.
آرى! در آنجا که روز آشکار شدن همه پنهانیهاست ظاهر مى‏شوند.

(آیه ۲۵)- سپس مى‏گوید: «آن روز خداوند جزاى واقعى آنها را بى‏کم و کاست به آنها مى‏دهد» (یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ).
و در آن روز «مى‏دانند که خداوند حقّ آشکار است» (وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ).
اگر امروز، و در این دنیا، در حقانیت پروردگار شک و تردید کنند، یا مردم را به گمراهى بکشانند در آن روز نشانه‏هاى عظمت و قدرت و حقانیتش آن چنان واضح مى‏شود که سر سخت‏ترین لجوجان را وادار به اعتراف مى‏کند.

(آیه ۲۶)- نوریان مر نوریان را طالبند! ... این آیه در حقیقت تعقیب و تأکیدى بر آیات افک و آیات قبل از آن است و بیان یک سنت طبیعى در جهان آفرینش مى‏باشد که تشریع نیز با آن هماهنگ است.
مى‏فرماید: «زنان ناپاک از آن مردان ناپاکند، همان گونه که مردان ناپاک، به زنان ناپاک تعلّق دارند» (الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ).
و در نقطه مقابل نیز «زنان پاک به مردان پاک تعلق دارند، و مردان پاک از آن زنان پاکند» (وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ).
و در پایان آیه به گروه اخیر یعنى مردان و زنان پاکدامن اشاره کرده، مى‏گوید:
«آنها از نسبتهاى نادرستى که به آنان داده مى‏شود مبرّا هستند» (أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ).
و به همین دلیل «آمرزش و مغفرت الهى و همچنین روزى پر ارزش براى آنهاست» (لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ).

(آیه ۲۷)- بدون اذن به خانه مردم وارد نشوید: در اینجا بخشى از آداب معاشرت و دستورهاى اجتماعى اسلام که ارتباط نزدیکى با مسائل مربوط به حفظ عفت عمومى دارد بیان شده است.
نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! در خانه‏هایى غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى‏ أَهْلِها).
«این براى شما بهتر است، شاید متذکر شوید» (ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).
باید در خانه و محیط زندگى خصوصى افراد امنیت کافى وجود داشته باشد به همین دلیل در تمام قوانین دنیا وارد شدن به خانه اشخاص بدون اجازه آنها ممنوع است در اسلام نیز در این زمینه دستور بسیار مؤکد داده شده و آداب و ریزه کاریهایى در این زمینه وجود دارد که کمتر نظیر آن دیده مى‏شود. از جمله، در حدیثى مى‏خوانیم که: «پیامبر به یکى از یارانش فرمود: به هنگام اجازه گرفتن رو بروى در نایست!» و خود آن حضرت هنگامى که به در خانه کسى مى‏آمد رو بروى در نمى‏ایستاد بلکه در طرف راست یا چپ قرار مى‏گرفت و مى‏فرمود: السّلام علیکم و به این وسیله اجازه ورود مى‏گرفت.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۷۸۶
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۱ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۱ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۵۱ قرآن کریم

(آیه ۱۱)- داستان پر ماجراى افک (تهمت عظیم)

«شرح این داستان را در تفسیر نمونه ذیل همین آیه مطالعه فرمایید.» از مجموع آیات (۱۱- ۱۶) استفاده مى‏شود که شخص بى‏ گناهى را به هنگام نزول این آیات متهم به عمل منافى عفت نموده بودند، و این شایعه در جامعه پخش شده بود.
و نیز گروهى از منافقان به ظاهر مسلمان مى ‏خواستند از این حادثه بهره بردارى غرض آلودى به نفع خویش و به زیان جامعه اسلامى و متزلزل ساختن و جاهت عمومى پیامبر کنند که این آیات نازل شد و با قاطعیت بى‏ نظیرى با این حادثه بر خورد کرد، و منحرفان بد زبان و منافقان تیره دل را محکم بر سر جاى خود نشاند.
بدیهى است این احکام در هر محیط و هر عصر و زمان جارى است.
قرآن در این آیه بى‏آنکه اصل حادثه را مطرح کند مى‏گوید: «مسلما کسانى که آن تهمت عظیم را مطرح کردند گروهى (متشکّل و توطئه‏ گر) از شما بودند» (إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ).
سپس به مؤمنانى که از بروز چنین اتهامى نسبت به شخص پاکدامنى سخت ناراحت شده بودند دلدارى مى ‏دهد که: «اما گمان نکنید این ماجرا براى شما بد است بلکه خیر شما در آن است» (لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ).
چرا که پرده از روى نیات پلید جمعى از دشمنان شکست خورده و منافقان کور دل برداشت، و این بد سیرتان خوش ظاهر را رسوا ساخت، و چه بسا اگر این حادثه نبود و آنها همچنان ناشناخته مى‏ماندند در آینده ضربه سخت‏تر و خطرناکترى مى ‏زدند.
این ماجرا به مسلمانان درس داد که پیروى از شایعه سازان، آنها را به روزهاى سیاه مى‏ کشاند باید در برابر این کار به سختى بایستند.
سپس در ادامه این آیه به دو نکته اشاره مى‏ کند نخست این که مى‏گوید: «آنها هر کدام سهم خود را از این گناهى که مرتکب شدند دارند» (لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ).
اشاره به این که مسؤولیت عظیم سردمداران و بنیانگذاران یک گناه هرگز مانع از مسؤولیت دیگران نخواهد بود.
نکته دوم این که: «و از آنان کسى که بخش مهم آن را بر عهده داشت عذاب عظیمى براى اوست» (وَ الَّذِی تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِیمٌ).

(آیه ۱۲)- سپس روى سخن را به مؤمنانى که در این حادثه فریب خوردند و تحت تأثیر واقع شدند کرده و آنها را شدیدا طى چند آیه مورد سرزنش قرار داده، مى‏گوید: «چرا هنگامى که این (تهمت) را شنیدید مردان و زنان با ایمان نسبت به خود (و کسى که همچون خود آنها بود) گمان خیر نبردند»؟! (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً).
یعنى چرا هنگامى که سخن منافقان را در باره افراد مؤمن استماع کردید با حسن ظن به دیگر مؤمنان که به منزله نفس خود شما هستند برخورد نکردید.
«و (چرا) نگفتند این یک دروغى بزرگ و آشکار است» (وَ قالُوا هذا إِفْکٌ مُبِینٌ).
شما که سابقه زشت و رسواى این گروه منافقان را مى‏دانستید، چرا ساکت شدید.

(آیه ۱۳)- تا اینجا سرزنش و ملامت آنها جنبه‏ هاى اخلاقى و معنوى داشت که به هر حال جاى این نبود که مؤمنان در برابر چنین تهمت زشتى سکوت کنند و یا آلت دست شایعه سازان کور دل گردند.
سپس به بعد قضائى مسأله توجه کرده، مى‏گوید: «چرا چهار شاهد براى آن نیاوردند»؟ (لَوْ لا جاؤُ عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ).
«اکنون که این گواهان را نیاوردند پس آنها نزد خدا دروغگویانند» (فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِکَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْکاذِبُونَ).
این مؤاخذه و سر زنش نشان مى‏دهد که دستور اقامه شهود چهارگانه و همچنین حد قذف در صورت عدم آن، قبل از آیات «افک» نازل شده بود.

(آیه ۱۴)- سر انجام تمام این سرزنشها را جمع بندى کرده، مى‏گوید: «و اگر فضل و رحمت الهى در دنیا و آخرت شامل حال شما نمى‏شد به خاطر این گناهى که در آن وارد شدید عذاب سختى دامانتان را مى‏گرفت» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِیما أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذابٌ عَظِیمٌ).

(آیه ۱۵)- این آیه در حقیقت توضیح و تبیین بحث گذشته است که چگونه آنها حتى مؤمنان در این گناه بزرگ بر اثر سهل انگارى غوطه‏ور شدند، مى‏گوید:
به خاطر بیاورید «هنگامى را که (به استقبال این دروغ بزرگ مى‏رفتید و) این شایعه را از زبان یکدیگر مى‏گرفتید» (إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ).
«و با دهان خود سخنى مى‏گفتید که به آن علم و یقین نداشتید» (وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ).
«و گمان مى‏کردید این مسأله کوچکى است در حالى که در نزد خدا بزرگ است» (وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ).
در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السّلام مى‏خوانیم: شدیدترین گناهان گناهى است که صاحبش آن را سبک بشمارد.
در واقع این آیه به سه قسمت از گناهان بزرگ آنها اشاره مى‏کند:
«نخست» به استقبال این شایعه رفتن و از زبان یکدیگر گرفتن.
«دوم» منتشر ساختن شایعه‏اى را که هیچ گونه علم و یقین به آن نداشتند.
«سوم» کوچک شمردن شایعه و به عنوان یک وسیله سر گرمى از آن استفاده کردن.

(آیه ۱۶)- و از آنجا که این حادثه بسیار مهمى بود که گروهى از مسلمانان آن را سبک و کوچک شمرده بودند بار دیگر در این آیه روى آن تکیه کرده، و موجى تازه از سرزنش بر آنها مى‏بارد، و تازیانه‏اى محکمتر بر روح آنها مى‏نوازد، و مى‏گوید:
«چرا هنگامى که آن را شنیدید نگفتید: ما حق نداریم که به این سخن تکلّم کنیم، خداوندا! منزهى تو، این بهتان بزرگى است»! (وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ).
در واقع قبلا تنها به خاطر این ملامت شده بودند که چرا با حسن ظن نسبت به کسانى که مورد اتهام واقع شده بودند نگاه نکردند، اما در اینجا مى‏گوید علاوه بر حسن ظن، شما مى‏بایست هرگز به خود اجازه ندهید که لب به چنین تهمتى بگشایید، تا چه رسد که عامل نشر آن شوید.

(آیه ۱۷)- اشاعه فحشا ممنوع است

باز در اینجا سخن از «داستان افک» و عواقب شوم و دردناک شایعه سازى و اتهام ناموسى نسبت به افراد پاک است.
نخست مى‏گوید: «خداوند شما را اندرز مى‏دهد که هرگز چنین کارى را تکرار نکنید اگر ایمان (به خدا و روز جزا) دارید» (یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
یعنى این نشانه ایمان است که انسان به سراغ این گناهان عظیم نرود، در حقیقت جمله مزبور یکى از ارکان توبه را ترسیم مى‏کند، چرا که تنها پشیمانى از گذشته کافى نیست باید نسبت به عدم تکرار گناه در آینده نیز تصمیم گرفت.

(آیه ۱۸)- و بعد براى تأکید بیشتر که توجه داشته باشند این سخنان، سخنان عادى معمولى نیست، بلکه این خداوند علیم و حکیم است که در مقام تبیین بر آمده و حقایق سر نوشت سازى را روشن مى‏سازد، مى‏گوید: «و خداوند آیات را براى شما بیان مى‏کند و خداوند دانا و حکیم است» (وَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ). به مقتضاى علمش از نیازهاى شما و عوامل خیر و شرتان آگاه است و به مقتضاى حکمتش دستورات و احکامش را با آن هماهنگ مى‏سازد.

(آیه ۱۹)- باز براى محکم کارى، سخن را از شکل یک حادثه شخصى به صورت بیان یک قانون کلى و جامع تغییر داده و مى ‏گوید: «کسانى که دوست مى‏ دارند زشتیها و گناهان قبیح در میان افراد با ایمان اشاعه یابد عذاب دردناکى در دنیا و آخرت دارند» (إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ).
این تعبیر مفهوم وسیعى دارد که هر گونه نشر فساد و اشاعه زشتیها و قبائح و کمک به توسعه آن را شامل مى‏شود.
و در پایان آیه مى‏فرماید: «و خدا مى‏ داند و شما نمى‏دانید» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
او مى ‏داند چه کسانى در قلبشان حب این گناه است و کسانى را که زیر نامهاى فریبنده به این عمل شوم مى ‏پردازند مى‏ شناسد اما شما نمى ‏دانید و نمى‏ شناسید.

(آیه ۲۰)- در این آیه که در عین حال آخرین آیات «افک» و مبارزه با «اشاعه فحشا» و «قذف» مؤمنان پاکدامن است، بار دیگر این حقیقت را تکرار و تأکید مى‏ کند که: «و اگر فضل و رحمت الهى شامل حال شما نبود و این که خدا مهربان و رحیم است» مجازات سختى دامانتان را مى ‏گرفت (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ).

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۷۰۰
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۰ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۵۰ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۵۰ قرآن کریم

محتواى سوره نور:

این سوره را در حقیقت مى‏ توان سوره پاکدامنى و عفت و مبارزه با آلودگی هاى جنسى دانست که در چند مرحله پیاده شده است.
مرحله اول بیان مجازات شدید زن و مرد زنا کار است که در دومین آیه این سوره با قاطعیت تمام مطرح گردیده.
مرحله دوم به این امر مى‏پردازد که اجراى این حد شدید مسأله ساده ‏اى نیست، و از نظر موازین قضائى اسلام شرط سنگینى دارد.
در مرحله سوم براى این که تصور نشود اسلام تنها به برنامه مجازات گنهکار قناعت مى‏کند به یکى از مهمترین راههاى پیشگیرى از آلودگیهاى جنسى پرداخته، مسأله نهى از چشم چرانى مردان نسبت به زنان و زنان نسبت به مردان و موضوع حجاب زنان مسلمان را پیش کشیده چرا که تا دو مسأله چشم چرانى و بى‏حجابى ریشه کن نشوند آلودگیها بر طرف نخواهد شد.
مرحله چهارم باز به عنوان یک پیشگیرى مهم از آلوده شدن به اعمال منافى عفت دستور ازدواج سهل و آسان را صادر مى‏کند.
مرحله پنجم بخشى از آداب معاشرت اصول تربیت فرزندان نسبت به پدران و مادران را در همین رابطه بیان مى‏کند.
مرحله ششم بخشى از مسائل مربوط به توحید و مبدء و معاد و تسلیم بودن در برابر فرمان پیامبر را ذکر مى‏کند.
ضمنا به مناسبت بحثهاى مربوط به ایمان و عمل صالح سخن از حکومت جهانى مؤمنان صالح العمل به میان آمده است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه ۱)- مى ‏دانیم نام این سوره، سوره نور است به خاطر آیه نور که یکى از چشم گیرترین آیات سوره است.
نخستین آیه این سوره در حقیقت اشاره اجمالى به مجموع بحثهاى سوره دارد، مى‏گوید: این «سوره‏اى است که آن را فرو فرستادیم (و عمل به آن را) واجب نمودیم، و در آن آیات روشنى نازل کردیم شاید شما متذکر شوید» (سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فِیها آیاتٍ بَیِّناتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).
اشاره به این که تمام احکام و مطالب این سوره اعم از عقائد و آداب و دستورات همه داراى اهمیت فوق العاده‏اى است زیرا همه از طرف خداوند نازل شده است.

(آیه ۲)- بعد از این بیان کلى، به نخستین دستور قاطع و محکم پیرامون زن و مرد زنا کار پرداخته، مى‏گوید: «هر یک از زن و مرد زنا کار را صد تازیانه بزنید» (الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ).
و براى تأکید بیشتر اضافه مى‏کند: «و نباید رأفت (و محبت کاذب) نسبت به آن دو شما را از اجراى حکم الهى مانع شود اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید» (وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).
سر انجام در پایان این آیه به نکته دیگرى براى تکمیل نتیجه گیرى از این مجازات الهى اشاره کرده، مى‏گوید:
«و باید گروهى از مؤمنان (حضور داشته باشند و) مجازات آن دو را مشاهده کنند» (وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
در واقع این آیه مشتمل بر سه دستور است:
۱- حکم مجازات زنان و مردان آلوده به فحشاء- منظور از زنا آمیزش جنسى مرد و زن غیر همسر و بدون مجوز شرعى است.
۲- تأکید بر این که در اجراى این حد الهى گرفتار محبتها و احساسات بى‏ مورد نشوید.
۳- دستور حضور جمعى از مؤمنان در صحنه مجازات است چرا که هدف تنها این نیست که گنهکار عبرت گیرد، بلکه هدف آن است که مجازات او سبب عبرت دیگران هم بشود.

(آیه ۳)- از آنجا که در آیه قبل سخن از مجازات زن و مرد زنا کار به میان آمد به همین مناسبت سؤالى پیش مى ‏آید که ازدواج مشروع با چنین زنان چه حکمى دارد؟
آیه شریفه این سؤال را چنین پاسخ مى‏گوید: «مرد زنا کار جز با زن زنا کار یا مشرک ازدواج نمى‏کند و زن زنا کار را جز مرد زنا کار یا مشرک، به ازدواج خود در نمى‏آورد و این کار بر مؤمنان تحریم شده است»! (الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلَّا زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ).
آیه هم یک واقعیت عینى را بیان مى ‏کند که آلودگان همیشه دنبال آلودگان مى‏روند، «هم جنس با هم جنس مى‏ کند پرواز» اما افراد پاک و با ایمان هرگز تن به چنین آلودگیها و انتخاب همسران آلوده نمى‏دهند.
و هم بیان یک حکم شرعى و الهى است و مخصوصا مى‏ خواهد مسلمانان را از ازدواج با افراد زنا کار باز دارد، چرا که بیماریهاى اخلاقى همچون بیماریهاى جسمى غالبا واگیر دار است.

(آیه ۴)- مجازات تهمت

از آنجا که در آیات گذشته مجازات شدیدى براى زن و مرد زنا کار بیان شده بود و ممکن است این موضوع دستاویزى شود براى افراد مغرض و بى‏تقوا که از این طریق افراد پاک را مورد اتهام قرار دهند، بلافاصله بعد از بیان مجازات شدید زنا کاران، مجازات شدید تهمت زنندگان را بیان مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «و کسانى که زنان پاکدامن را متهم (به عمل منافى عفت) مى‏کنند، سپس چهار شاهد (بر مدعاى خود) نمى‏آورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید»! (وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً).
و به دنبال این مجازات شدید، دو حکم دیگر نیز اضافه مى‏کند:
«و هرگز شهادت آنها را نپذیرید» (وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً).
«و آنها همان فاسقانند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
هرگاه «قذف» (اتهام ناموسى) با لفظ صریح انجام گیرد، به هر زبان و به هر شکل بوده باشد حدّ آن همان گونه که در بالا گفته شد هشتاد تازیانه است، و اگر صراحت نداشته باشد مشمول حکم «تعزیر» است.
این سختگیرى در مورد حفظ حیثیت مردم پاکدامن، منحصر به اینجا نیست در بسیارى از تعلیمات اسلام منعکس است.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هنگامى که مسلمانى برادر مسلمانش را به چیزى که در او نیست متهم سازد ایمان در قلب او ذوب مى‏شود، همانند نمک در آب»!

(آیه ۵)- ولى از آنجا که اسلام هرگز راه بازگشت را بر کسى نمى ‏بندد، بلکه در هر فرصتى آلودگان را تشویق به پاکسازى خویش و جبران اشتباهات گذشته مى‏کند، در این آیه مى‏گوید: «مگر کسانى که بعد از آن توبه کنند و جبران نمایند (که خداوند آنها را مى‏بخشد) زیرا خدا آمرزنده و مهربان است» (إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
و در این صورت هم شهادت آنها در آینده مقبول است، و هم حکم فسق در تمام زمینه‏ها و احکام اسلامى از آنها برداشته مى‏شود.

(آیه ۶)- شأن نزول:
سعد بن عباده (بزرگ انصار) خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در حضور جمعى از اصحاب چنین عرض کرد: «اى پیامبر خدا! هر گاه نسبت دادن عمل منافى عفت به کسى داراى این مجازات است که اگر آن را اثبات نکند باید هشتاد تازیانه بخورد پس من چکنم اگر وارد خانه‏ام شدم و با چشم خود دیدم مرد فاسقى با همسر من در حال عمل خلافى است، اگر بگذارم تا چهار نفر بیایند و ببیند و شهادت دهند او کار خود را کرده است، و اگر بخواهم او را به قتل برسانم کسى از من بدون شاهد نمى‏پذیرد و به عنوان قاتل قصاص مى‏شوم، و اگر بیایم و آنچه را دیدم به عنوان شکایت بگویم هشتاد تازیانه بر پشت من قرار خواهد گرفت»! این آیه و چهار آیه بعد نازل شد و راه حل دقیقى به مسلمانان ارائه داد.
تفسیر:
مجازات تهمت به همسر!

در اینجا قرآن یک استثناء و تبصره‏اى بر حکم قذف بیان کرده به این معنى که اگر شوهرى همسر خود را متهم به عمل منافى عفت کند و بگوید او را در حال انجام این کار خلاف با مرد بیگانه‏اى دیدم حد قذف (هشتاد تازیانه) در مورد او اجرا نمى‏شود، و از سوى دیگر ادعاى او بدون دلیل و شاهد نیز در مورد زن پذیرفته نخواهد شد.
در اینجا قرآن راه حلى پیشنهاد مى‏کند که مسأله به بهترین صورت و عادلانه‏ترین طریق حل مى‏گردد. و آن این که نخست باید شوهر چهار بار شهادت دهد که در این ادعا راستگو است.
چنانکه قرآن مى‏فرماید: «و کسانى که همسران خود را متهم مى‏کنند و گواهانى جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است» (وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ).

(آیه ۷)- «و در پنجمین بار بگوید که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد» (وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ).
به این ترتیب شوهر چهار بار این جمله را تکرار مى‏کند: «اشهد باللّه انّى لمن الصّادقین فیما رمیتها به من الزّنا» من به خدا شهادت مى‏دهم که در این نسبت زنا که به این زن دادم راست مى‏گویم!» و در مرتبه پنجم مى‏گوید: «لعنت اللّه علىّ ان کنت من الکاذبین» لعنت خدا بر من باد اگر دروغگو باشم».

(آیه ۸)- در اینجا زن بر سر دو راهى قرار دارد اگر سخنان مرد را تصدیق کند و یا حاضر به نفى این اتهام از خود به ترتیبى که در آیات بعد مى‏آید نشود، مجازات و حدّ زنا در مورد او ثابت مى‏گردد.
«آن زن نیز مى‏تواند کیفر (زنا) را از خود دور کند، به این طریق که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد در این نسبتى که به او مى‏دهد از دروغگویان است» (وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکاذِبِینَ).

(آیه ۹)- «و در مرتبه پنجم (بگوید:) غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگویان باشد» (وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْها إِنْ کانَ مِنَ الصَّادِقِینَ).
و به این ترتیب زن در برابر پنج بار گواهى مرد، دائر به آلودگى او، پنج بار گواهى بر نفى این اتهام مى‏دهد چهار بار با این عبارت: «اشهد باللّه انّه لمن الکاذبین فیما رمانى به من الزّنا» خدا را به شهادت مى‏طلبم که او در این نسبتى که به من داده است دروغ مى‏گوید.»
و در پنجمین بار مى‏گوید: «انّ غضب اللّه علىّ ان کان من الصّادقین» غضب خدا بر من باد اگر او راست مى‏گوید.»
انجام این برنامه که در فقه اسلامى به مناسبت کلمه «لعن» در عبارات فوق «لعان» نامیده شده، چهار حکم قطعى براى این دو همسر در پى خواهد داشت:
نخست این که بدون نیاز به صیغه طلاق فورا از هم جدا مى‏شوند.
دیگر این که براى همیشه این زن و مرد بر هم حرام مى‏ گردند، یعنى امکان بازگشتشان به ازدواج مجدد با یکدیگر وجود ندارد.
سوم این که حد قذف از مرد و حد زنا از زن برداشته مى‏ شود.
چهارم اینکه فرزندى که در این ماجرا به وجود آمده از مرد منتفى است یعنى به او نسبتى نخواهد داشت، اما نسبتش با زن محفوظ خواهد بود.

(آیه ۱۰)- در پایان مى ‏گوید: «و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود و این که او توبه پذیر و حکیم است» بسیارى از شما گرفتار مجازات سخت الهى مى‏ شدید! (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ).
در واقع این آیه یک اشاره اجمالى براى تأکید احکام فوق است، زیرا نشان مى ‏دهد که برنامه «لعان» یک فضل الهى است و مشکل مناسبات دو همسر را در این زمینه به نحو صحیحى حل مى‏ کند.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۷۱۹
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۴۹ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۴۹ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۴۹ قرآن کریم

(آیه ۱۰۵)- در آیات گذشته سخن از مجازات دردناک دوزخیان بود، و در تعقیب آن گوشه اى از گفتگوى پروردگار را با آنها باز گو مى‏ کند نخست خداوند آنها را با این سخن عتاب‏ آمیز مخاطب ساخته، مى ‏فرماید: «آیا آیات من بر شما خوانده نمى‏ شد پس آن را تکذیب مى‏ کردید»؟ (أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ).

(آیه ۱۰۶)- آنها در پاسخ این سؤال اعتراف مى ‏کنند و «مى‏ گویند: (آرى چنین است) پروردگارا! بدبختى ما، بر ما چیره شد، و ما قوم گمراهى بودیم» (قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ).

(آیه ۱۰۷)- شاید با این اعترافات مى‏ خواهند جلب رحمت پروردگار کنند لذا بلافاصله اضافه مى ‏کنند: «پروردگارا! ما را از این آتش بیرون ببر» و به دنیا باز گردان تا عمل صالح انجام دهیم (رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها).
«هر گاه بار دیگر برنامه‏هاى سابق را تکرار کردیم ما قطعا ستمگریم» و شایسته عفو تو نخواهیم بود (فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ).
آنها این سخن را در حالى مى‏گویند که گویى از این واقعیت بى‏خبرند که سراى آخرت دار جزاست نه عمل، و باز گشت به دنیا دیگر امکان‏پذیر نیست.

(آیه ۱۰۸)- به همین دلیل با قاطعیت تمام به آنها پاسخ داده مى‏شود خداوند «مى‏گوید: دور شوید (و همچنان در دوزخ بمانید، خاموش شوید) و با من سخن مگوئید»! (قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ).

(آیه ۱۰۹)- سپس دلیل این سخن را چنین بیان مى‏کند: آیا فراموش کرده‏اید «که گروهى از بندگانم مى‏گفتند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم، ما را ببخش و بر ما رحم کن، و تو بهترین رحم کنندگانى»؟! (إِنَّهُ کانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبادِی یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ).

(آیه ۱۱۰)- «اما شما آنها را به باد مسخره گرفتید (و آنقدر در این کار اصرار کردید) تا شما را از یاد من غافل کردند و شما به آنان مى‏ خندیدید» (فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ).

(آیه ۱۱۱)- «ولى من امروز به خاطر آن صبر و استقامت و پایمردى (در مقابل آن همه استهزا و عدم تزلزل در برنامه‏هاى الهیشان) آنها را پاداش دادم، آنها پیروز و رستگارند» (إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ).
و اما شما ... شما امروز در بدترین حالات و دردناکترین عذاب گرفتارید و کسى به فریادتان نمى‏رسد و باید هم چنین باشید که مستحق این کیفرید.

(آیه ۱۱۲)- کوتاهى عمر این جهان

در تعقیب آیات گذشته در اینجا نوعى دیگر از مجازاتهاى روانى دوزخیان که به صورت سرزنشهاى الهى است مطرح شده نخست مى‏گوید: در آن روز خداوند آنها را مخاطب قرار داده «مى‏گوید: چند سال در روى زمین توقف (و زندگى) کردید»؟ (قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ).

(آیه ۱۱۳)- اما آنها در این مقایسه زندگى دنیا را به قدرى کوتاه مى‏بینند که «در پاسخ مى‏گویند: ما تنها به اندازه یک روز، یا (حتى کمتر از آن) به اندازه بعضى از یک روز، در دنیا توقف داشتیم» (قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ).
در حقیقت عمرهاى طولانى در دنیا گویى لحظه‏هاى زود گذرى هستند در برابر زندگى آخرت، که هم نعمتهایش جاویدان است و هم مجازاتهایش نامحدود.
سپس براى تأکید سخن خود، یا براى این که پاسخ دقیقترى گفته باشند، عرض مى‏کنند: خداوندا! «از آنها که مى‏توانند بشمارند بپرس»! (فَسْئَلِ الْعادِّینَ).

(آیه ۱۱۴)- اینجاست که خداوند به عنوان سر زنش و توبیخ به آنها «مى‏گوید:
(آرى) شما مقدار کمى (در دنیا) توقف کردید اگر مى‏دانستید» (قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

(آیه ۱۱۵)- در این آیه از راهى دیگر، راهى بسیار مؤثر و آموزنده براى بیدار ساختن این گروه وارد بحث مى‏شود و مى‏گوید: «آیا گمان کردید که ما شما را بیهوده آفریده‏ایم، و به سوى ما بازگشت نخواهید کرد»؟! (أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ).
این جمله کوتاه و پر معنى یکى از زنده‏ترین دلائل رستاخیز و حساب و جزاى اعمال را بیان مى‏کند، و آن این که اگر راستى قیامت و معادى در کار نباشد زندگى دنیا عبث و بیهوده خواهد بود، زیرا زندگى این جهان با تمام مشکلاتى که دارد و با این همه تشکیلات و مقدمات و برنامه‏هایى که خدا براى آن چیده است اگر صرفا براى همین چند روز باشد بسیار پوچ و بى‏معنى مى‏باشد.

(آیه ۱۱۶)- و از آنجا که این گفتار یعنى عبث نبودن خلقت، سخن مهمى است که نیاز به دلیل محکم دارد در این آیه اضافه مى‏کند: «پس برتر است خداوندى که فرمانرواى حق است (از این که شما را بى‏هدف آفریده باشد) معبودى جز او نیست و او پروردگار عرش کریم است» (فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ).

(آیه ۱۱۷)- رستگاران و نارستگاران

از آنجا که در آیات گذشته سخن از مسأله «معاد» بود در این آیه اشاره به توحید و نفى هر گونه شرک کرده و بحث «مبدء و معاد» را به این وسیله تکمیل کرده، مى‏فرماید: «و هر کس با خدا معبود دیگرى را بخواند- و مسلما هیچ دلیلى بر آن نخواهد داشت- حساب او نزد پروردگارش خواهد بود» (وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ).
آرى! مشرکان معاد را با آن دلائل روشن انکار مى‏کنند اما شرک را با نداشتن هیچ گونه دلیل پذیرا مى‏شوند.
و در پایان آیه مى‏فرماید: «یقینا کافران رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ).
چه جالب است که این سوره با «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» آغاز شد و با «لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ» بحثهایش به پایان مى‏رسد، و این است دور نماى زندگى مؤمنان و کافران از آغاز تا انجام.

(آیه ۱۱۸)- در آخرین آیه این سوره شریفه به عنوان یک نتیجه گیرى کلى روى سخن را به پیامبر گرامى صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «بگو: پروردگارا! مرا ببخش، و مشمول رحمت خود قرار ده و تو بهترین رحم کنندگانى» (وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ).
اکنون که گروهى در بیراهه شرک سرگردانند و جمعى گرفتار ظلم و ستم، تو خود را به خدا بسپار و در پناه لطف و رحمت او قرار ده و از او آمرزش و غفران بطلب.
«پایان سوره مؤمنون»

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۰۳۵
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۴۸ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۴۸ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۴۸ قرآن کریم

(آیه ۹۰)- سر انجام به عنوان یک جمع بندى و نتیجه گیرى فشرده و کوتاه مى‏فرماید: نه سحر است و نه جادو و نه چیز دیگر، «بله ما حق را براى آنها آوردیم و روشن ساختیم و آنها دروغ مى‏گویند» (بَلْ أَتَیْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).

(آیه ۹۱)- شرک جهان را به تباهى مى‏کشد: در آیات گذشته بحثهایى در زمینه معاد و مالکیت و ربوبیت پروردگار بیان شد، در اینجا به مسأله نفى شرک پرداخته، قسمتى از انحرافات مشرکان را مطرح کرده، و به آن پاسخ مى‏گوید.
نخست مى‏فرماید: «خداوند هرگز فرزندى براى خود انتخاب نکرده و معبود دیگرى با او نیست» (مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ).
مسیحیان عیسى را فرزند حقیقى! او مى‏خوانند و مشرکان نیز فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند.
سپس به بیان دلیل بر نفى شرک پرداخته، چنین مى‏گوید: «اگر چنین مى‏شد، هر یک از خدایان مخلوقات خود را تدبیر و اداره مى‏کردند» (إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ).
و طبعا هر بخشى از عالم با نظام خاصى اداره مى‏شد و این با وحدت نظامى که بر آن حاکم مى‏بینیم سازگار نیست.
به علاوه هر یک از این خدایان براى گسترش قلمرو و حکومت خود سعى داشتند «بعضى بر بعضى دیگر برترى جویند» و این خود سبب دیگرى براى از هم گسیختگى نظام جهان مى‏شد (وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ).
و در پایان آیه به عنوان یک نتیجه گیرى کلى مى‏فرماید: «منزه است خدا از آنچه آنان توصیف مى‏کنند» (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ).

(آیه ۹۲)- این آیه پاسخ دیگرى به این مشرکان بیهوده گو است مى‏گوید:
«خداوند از غیب و شهود (پنهان و آشکار) آگاه است» (عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ).
او هرگز چیزى را به نام خدایانى که شما ادعا مى‏کنید سراغ ندارد.
مگر ممکن است در عالم خداى دیگرى باشد و شما از آن آگاه باشید اما خداوندى که خالق شماست و غیب و شهود جهان را مى‏داند از آن بى‏خبر باشد؟
و سر انجام با این جمله خط بطلان بر پندارهاى خرافى آنها مى‏کشد: «پس خداوند برتر است از آنچه آنها (مى‏گویند و) براى او شریک قائل مى‏شوند» (فَتَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
این جمله ضمنا تهدیدى براى مشرکان است که خداوند از اسرار درون و برون آنها آگاه است و تمام این سخنان را مى‏داند و به موقع آنان را در دادگاه عدل خویش محاکمه و مجازات خواهد کرد.

(آیه ۹۳)- این آیه هدف آیات گذشته را که تهدید کفار و مشرکان لجوج به عذابهاى الهى است، تعقیب مى‏کند، مى‏گوید: اى پیامبر! «بگو: پروردگار من! اگر عذابهایى را که به آنان وعده داده مى‏شود به من نشان دهى» و در زندگیم آن را ببینم (قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی ما یُوعَدُونَ).

(آیه ۹۴)- «پروردگارا! مرا در این عذابها با گروه ستمگر قرار مده» (رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
منظور از این عذاب مجازاتهاى دنیوى است که خداوند دامنگیر مشرکان ساخت.

(آیه ۹۵)- و باز براى تأکید بیشتر روى این موضوع و نفى هر گونه شک و تردید از دشمنان و دلدارى و تسلى خاطر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان در این آیه اضافه مى‏کند: «و ما قادریم که آنچه را (از عذاب) به آنها وعده مى‏دهیم به تو نشان دهیم» (وَ إِنَّا عَلى‏ أَنْ نُرِیَکَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ).
و چنانکه مى‏دانیم این قدرت پروردگار در صحنه‏هاى مختلف بعد از آن تاریخ- از جمله در صحنه جنگ بدر- به مرحله فعلیت در آمد.

(آیه ۹۶)- سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که با این گروه مدارا کن و «بدى را به بهترین راه و روش دفع کن» و پاسخ بدى را به نیکى ده! (ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ).
در این راه عجله و شتابى نداشته باشد و بدان «ما به آنچه (آنها مى‏گویند و) توصیف مى‏کنند آگاهتریم» (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ).
مى‏دانیم حرکات ناشایست و گفتار خشن و انواع اذیت و آزار آنها تو را ناراحت مى‏کند، اما تو بدى را با نیکى پاسخ ده که این خود یکى از مؤثرترین روشها براى بیدار کردن غافلان و فریب خوردگان است ولى ناگفته پیداست که این دستور مخصوص مواردى است که دشمن از آن سوء استفاده نکند.

(آیه ۹۷)- ولى در عین حال باز هم خودت را به خدا بسپار «و بگو:
پروردگارا! من از وسوسه‏هاى شیاطین به تو پناه مى‏برم» (وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ).

(آیه ۹۸)- نه تنها از وسوسه‏هاى اغفال کننده آنها، بلکه بگو: «به تو پناه مى‏برم از این که آنها نزد من حاضر شوند» (وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ).
و در جلسات من حضور یابند که حضورشان نیز اغوا کننده و زیانبار است.
به این ترتیب همه رهروان راه حق باید بطور مداوم از القائات شیطانى بر حذر باشند و همیشه خود را از این نظر در پناه پروردگار قرار دهند.

(آیه ۹۹)- تقاضاى ناممکن! در تعقیب بحثهایى که در آیات قبل پیرامون سر سختى مشرکان و گنهکاران در مسیر باطلشان گذشت، در اینجا وضع دردناکشان را به هنگامى که در آستانه مرگ قرار مى‏گیرند چنین توصیف مى‏کند: آنها به این راه غلط خود همچنان ادامه مى‏دهند «تا هنگامى که مرگ یکى از آنها فرا رسد» (حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ).
در این هنگام که خود را در حال بریدن از این جهان و قرار گرفتن در جهان دیگر مى‏بیند، پرده‏هاى غرور و غفلت از مقابل دیدگانش کنار میرود گویى سر نوشت دردناک خویش را با چشم مى‏بیند، عمر و سرمایه‏هاى از دست رفته و کوتاهى‏هایى را که در گذشته کرده و گناهانى را که مرتکب شده، عواقب شوم آن را مشاهده مى‏کند.
اینجاست که فریاد او بلند مى‏شود و «مى‏گوید: اى پروردگار من! مرا باز گردانید»! (قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ).

(آیه ۱۰۰)- مرا باز گردانید «شاید (گذشته خود را جبران کنم و) عمل صالحى در برابر آنچه ترک گفتم به جا آورم» (لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ).
اما از آنجا که قانون آفرینش چنین اجازه باز گشتى را به هیچ کس، نه نیکو کار و نه بد کار، نمى‏دهد، به او چنین پاسخ داده مى‏شود: «نه! هرگز» راه باز گشتى وجود ندارد (کَلَّا).
«این سخنى است که او به زبان مى‏گوید» (إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها).
سخنى که هرگز از اعماق دلش با اراده و آزادى بر نخواسته است و هر وقت امواج بلا فرو بنشیند باز همان برنامه سابق خود را ادامه مى‏دهد.
و در پایان آیه، اشاره بسیار کوتاه و پر معنى به جهان اسرار آمیز برزخ کرده، مى‏گوید: «و در پشت سر آنها تا روزى که بر انگیخته مى‏شوند برزخى وجود دارد» (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ) «واژه ی برزخ در اصل به معنى چیزى است که در میان دو شى‏ء حائل مى‏شود و روى همین جهت به عالمى که میان دنیا و عالم آخرت قرار گرفته برزخ گفته مى‏شود.».

(آیه ۱۰۱)- گوشه‏اى از مجازات بد کاران: در آیات گذشته چنانکه دیدیم سخن از جهان برزخ در میان بود، و در اینجا سخن از قیامت و قسمتى از حالات مجرمان در آن جهان است.
نخست چنین مى‏گوید: «پس هنگامى که در صور [شیپور] دمیده شود هیچ یک از پیوندهاى خویشاوندى میان آنها در آن روز نخواهد بود و از یکدیگر تقاضاى کمک نمى‏کنند» چون کارى از کسى ساخته نیست (فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ).
طبق آیات قرآن دو بار «نفخ صور» مى‏شود: یک بار به هنگام پایان گرفتن این جهان، و پس از آن تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند مى‏میرند و مرگ سراسر عالم را فرا خواهد گرفت و پس از نفخ دوم، رستاخیز مردگان آغاز مى‏گردد و انسانها به حیات نوین باز مى‏گردند، و آماده حساب و جزا مى‏شوند.
به هر حال در آیه فوق به دو قسمت از پدیده‏هاى قیامت اشاره شده: یکى از کار افتادن نسبهاست، زیرا رابطه خویشاوندى و قبیله‏اى که حاکم بر نظام زندگى مردم این جهان است سبب مى‏شود که افراد مجرم از بسیارى از مجازاتها فرار کنند، و یا در حل مشکلاتشان از خویشاوندان کمک گیرند، اما در قیامت انسان است و اعمالش، و هیچ کس نمى‏تواند حتى از برادر و فرزند و پدرش دفاع کند و یا مجازات او را به جان بخرد.
دیگر این که: آنها چنان در وحشت فرو مى‏روند که از شدت ترس حساب و کیفر الهى از حال یکدیگر به هیچ وجه سؤال نمى‏کنند، آن روز روزى است که مادر از کودک شیر خوارش غافل مى‏شود، و برادر، برادر خود را فراموش مى‏کند مردم همچون مستان بنظر مى‏رسند ولى مست نیستند، عذاب خدا شدید است!

(آیه ۱۰۲)- بعد از قیام قیامت، نخستین مسأله، مسأله سنجش اعمال است با میزان مخصوصى که در آن روز براى این کار تعیین شده، گروهى اعمال پر وزنى دارند که ترازوى اعمال را سنگین مى‏کند، در باره این گروه مى‏فرماید: «کسانى که وزنه اعمالشان سنگین است همان رستگارانند» (فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
بطورى که از روایات مختلف بر مى‏آید میزان سنجش اعمال انسانها و حتى خود انسانها در آن روز پیشوایان بزرگ و انسانهاى نمونه‏اند.
بنا بر این انسانها و اعمالشان را با پیامبران بزرگ و اوصیاى آنها مقایسه مى‏کنند، و در این مقایسه روشن مى‏شود که تا چه اندازه به آنها شباهت دارند.

(آیه ۱۰۳)- «و اما آنها که (بر اثر نداشتن ایمان و عمل صالح) وزنه اعمالشان سبک (یا بى‏وزن) باشد کسانى هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده (و زیاد کردند) در جهنم جاودانه خواهند ماند» (وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ).
آنها بزرگترین سرمایه یعنى هستى خویش را در این بازار تجارت دنیا از دست دادند بى‏آنکه در برابر آن چیز ارزشمندى به دست آورند.

(آیه ۱۰۴)- این آیه بخشى از عذابهاى دردناک آنها را چنین شرح مى‏دهد:
«شعله‏هاى گرم و سوزان آتش، همچون شمشیر به صورتهاى آنها نواخته مى‏شود» (تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ).
«و آنها (از شدت ناراحتى و عذاب) در دوزخ چهره‏اى عبوس (و در هم کشیده) دارند» (وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ). بطورى که لبهایشان از هم باز مى ‏ماند.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۷۸۰
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۴۷ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۴۷ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۴۷ قرآن کریم

(آیه ۷۵)- طرق مختلف بیدار سازى الهى:

از آنجا که در آیات گذشته سخن از بهانه‏هاى مختلفى بود که منکران حق براى سر پیچى از دعوت پیامبران عنوان مى‏کردند، در اینجا خداوند از طرق اتمام حجت و بیدار سازى آنها سخن مى‏گوید.
نخست مى‏فرماید: گاه آنها را مشمول نعمت خود مى‏سازیم تا بیدار شوند «و اگر به آنان رحم کنیم و گرفتاریها و مشکلاتشان را بر طرف سازیم (نه تنها بیدار نمى‏شوند، بلکه) در طغیانشان لجاجت مى‏ورزند و (در این وادى) سر گردان مى‏مانند»! (وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ).

(آیه ۷۶)- و گاه آنها را با حوادث دردناک گوش مالى مى‏دهیم تا اگر از طریق رحمت و نعمت بیدار نشدند از این راه بیدار شوند، ولى این کار نیز در آنها مؤثر نیست، زیرا «ما آنها را به عذاب و بلا گرفتار ساختیم اما آنها نه در برابر پروردگارشان تواضع و انقیادى نشان دادند و نه به درگاه او توجه و تضرع مى‏کنند» (وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ).

(آیه ۷۷)- به هر حال ما به این رحمتها و نعمتها و مجازاتهاى بیدار کننده همچنان ادامه مى‏دهیم و آنها نیز به طغیان و سر کشى و لجاجتشان، «تا هنگامى که درى از عذاب شدید به روى آنها بگشاییم و چنان گرفتار مى‏شوند که ناگهان بکلى مأیوس گردند» (حَتَّى إِذا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدِیدٍ إِذا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ).
در واقع خداوند دو نوع مجازات دارد «مجازاتهاى تربیتى» و «مجازاتهاى پاکسازى و استیصال» هدف در مجازاتهاى قسم اول آن است که در سختى و رنج قرار گیرند و ضعف و ناتوانى خود را دریابند و از مرکب غرور پیاده شوند.
ولى هدف در قسم دوم که در مورد افراد غیر قابل اصلاح صورت مى‏گیرد این است که به حکم فرمان آفرینش ریشه کن شوند.

(آیه ۷۸)- قرآن بعد از این بیان، از طریق دیگر وارد مى‏شود و به ذکر نعمتهاى الهى براى تحریک حس شکر گزارى آنها پرداخته، مى‏گوید: «و او کسى است که براى شما گوش و چشم و قلب [عقل‏] ایجاد کرد، اما کمتر شکر او را به جا مى‏آورید» (وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ).
تکیه بر این سه موضوع (گوش و چشم و عقل) به خاطر آن است که ابزار اصلى شناخت انسان این سه مى‏باشد، مسائل حسى را غالبا از طریق چشم و گوش درک مى‏کند و مسائل غیر حسى را به وسیله نیروى عقل.

(آیه ۷۹)- در این آیه به یکى از مهمترین آیات پروردگار، یعنى خلقت انسان از این زمین خاکى پرداخته، چنین مى‏گوید: «و او کسى است که شما را در زمین آفرید» (وَ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ).
و چون از زمین آفریده شده‏اید باز به زمین باز مى‏گردید و دیگر بار بر انگیخته شده «به سوى او جمع و محشور مى‏شوید» (وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).
و اگر در آفرینش خودتان از خاک بى‏ارزش بیندیشید، کافى است که هستى بخش را بشناسید و نیز امکان مسأله معاد را دریابید.

(آیه ۸۰)- بعد از ذکر مسأله آفرینش انسان به مسأله مرگ و حیات و آمد و شد شب و روز که از آیات بزرگ پروردگار است پرداخته، چنین مى‏گوید: «و او کسى است که زنده مى‏کند و مى‏میراند و آمد و شد شب و روز از آن اوست، آیا اندیشه نمى‏کنید»؟! (وَ هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
و به این ترتیب در آیات سه گانه اخیر از انگیزه شناخت پروردگار شروع کرده و با ذکر بخشى از مهمترین آیات انفسى و آفاقى بحث را پایان مى‏دهد.

(آیه ۸۱)- در این آیه اضافه مى‏کند: اینها اندیشه و عقل را رها کرده و کور کورانه از نیاکان خود تقلید مى‏کنند، «آنها همان مى‏گویند که پیشینیانشان مى‏گفتند» (بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ).

(آیه ۸۲)- «آنها (از روى تعجب) مى‏گفتند: آیا هنگامى که ما مردیم و خاک و استخوان (پوسیده) شدیم آیا بار دیگر بر انگیخته خواهیم شد»؟! (قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ).

(آیه ۸۳)- این باور کردنى نیست! «این وعده به ما و پدرانمان از قبل داده شده و این فقط افسانه‏هاى پیشینیان است» (لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).

(آیه ۸۴)- و از آنجا که کفار و مشرکان بیش از همه از مسأله معاد وحشت داشتند و به همین دلیل با انواع بهانه‏ها و لطائف الحیل مى‏خواستند شانه از زیر بار آن خالى کنند، قرآن نیز مشروحا و بطور مؤکد از معاد سخن مى‏گوید.
و جالب این که در هر مورد از خود مشرکان اعتراف مى‏گیرد و سخن آنها را به خودشان باز مى‏گرداند.
نخست مى‏گوید: «بگو: زمین و کسانى که در زمینند از آن کیست، اگر شما مى‏دانید»؟! (قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیها إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

(آیه ۸۵)- سپس اضافه مى‏کند: آنها بر اساس نداى فطرت و اعتقادى که به خداوند آفریننده هستى دارند «به زودى (در پاسخ تو) مى‏گویند: (مالکیت زمین و آنچه در آن است) همه از آن خداست» (سَیَقُولُونَ لِلَّهِ).
ولى تو به آنها «بگو: اکنون که چنین است (و خود شما نیز اعتراف دارید) آیا متذکر نمى‏شوید» (قُلْ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ).
با این اعتراف صریح و روشن چگونه زنده شدن انسان را بعد از مرگ بعید مى‏شمرید؟ و از قدرت فراگیر خداوند بزرگ دور مى‏دانید؟

(آیه ۸۶)- دگر بار دستور مى‏دهد از آنها سؤال کن و «بگو: چه کسى پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش عظیم است»؟! (قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ).

(آیه ۸۷)- باز آنها روى همان فطرت توحیدى و اعتقادى که به اللّه به عنوان خالق هستى دارند «مى‏گویند: (همه اینها) از آن خداست» (سَیَقُولُونَ لِلَّهِ).
با این اقرار آشکار به آنها «بگو شما (که خود به این واقعیت معترفید) چرا از خدا نمى‏ترسید» و منکر قیامت و باز گشت مجدد انسان به زندگى مى‏شوید؟! (قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ).

(آیه ۸۸)- بار دیگر از آنها در باره حاکمیت بر آسمانها و زمین سؤال کن و «بگو: چه کسى حکومت همه موجودات را در دست دارد»؟! (قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ).
«و چه کسى به بى‏پناهان پناه مى‏دهد و نیاز به پناه دادن ندارد»؟! (وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیْهِ).
«اگر راستى از این واقعیتها آگاهید» (إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

(آیه ۸۹)- دیگر بار زبان به اعتراف مى‏گشایند و «مى‏گویند: (ملکوت و حاکمیت و حمایت و پناه دادن در این عالم) منحصر به خداست» (سَیَقُولُونَ لِلَّهِ).
«بگو: با این حال چگونه (مى‏گویید پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شما را سحر کرده و) مسحور او شده‏اید»؟ (قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ).


منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۶۴۸
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۴۶ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۴۶ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۴۶ قرآن کریم

(آیه ۶۰)- بعد از این، مرحله ایمان به معاد و رستاخیز و توجه خاصى که مؤمنان راستین به این مسأله دارند فرا مى ‏رسد، مى‏گوید: «و کسانى که نهایت تلاش و کوشش را در انجام طاعات به خرج مى‏ دهند و با این حال دلهایشان هراسناک است از اینکه سر انجام به سوى پروردگارشان باز مى‏ گردند» (وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ).

(آیه ۶۱)- بعد از شرح این صفات چهار گانه مى‏ فرماید: «چنین کسانى در خیرات سرعت مى‏کنند و از دیگران پیشى مى‏گیرند» و مشمول عنایات ما هستند (أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ).
آیات فوق ترسیم جالب و تنظیم کاملا منطقى براى بیان صفات این گروه از مؤمنان پیشگام است، نخست از ترس آمیخته با احترام و تعظیم- که انگیزه ایمان به پروردگار و نفى هر گونه شرک است- شروع کرده و به ایمان به معاد و دادگاه عدل خدا که موجب احساس مسؤولیت و انگیزه هر کار نیک است منتهى مى‏گردد و مجموعا چهار ویژگى و یک نتیجه را بیان مى‏کند- دقت کنید.

(آیه ۶۲)- از آنجا که صفات برجسته و ویژه مؤمنان که سر چشمه انجام هر گونه کار نیک است و در آیات قبل به آن اشاره شد، این سؤال را بر مى‏انگیزد که اتصاف به این صفات و انجام این اعمال، کار همه کس نیست، و از عهده همه بر نمى‏آید.
در این آیه به پاسخ پرداخته، مى‏گوید: «ما هیچ کس را جز به مقدار توانائیش تکلیف نمى‏کنیم» و از هر کس به اندازه عقل و طاقتش مى‏خواهیم (وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).
این تعبیر نشان مى‏دهد که وظائف و احکام الهى در حدود توانایى انسانها است، و در هر مورد بیش از میزان قدرت و توانایى باشد ساقط مى‏شود و به تعبیر علماى اصول، این قاعده بر تمام احکام اسلامى حکومت دارد و بر آنها مقدم است.
و باز از آنجا که ممکن است این سؤال پیش آید که چگونه این همه انسانها اعمالشان از کوچک و بزرگ، مورد حساب و بررسى قرار مى‏گیرد؟ اضافه مى‏کند: «و نزد ما کتابى است که به حق سخن مى‏گوید (و تمام اعمال بندگان را ثبت و باز گو مى‏کند) و به همین دلیل هیچ ظلم و ستمى بر آنها نمى‏شود» (وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).
این اشاره به نامه‏ هاى اعمال و پرونده‏هایى است که همه کارهاى آدمى در آن ثبت است و نزد خداوند محفوظ است.

(آیه ۶۳)- ولى از آنجا که بیان این واقعیات تنها در کسانى اثر مى‏کند که مختصر بیدارى و آگاهى دارند بلافاصله اضافه مى‏کند: «ولى دلهاى آنها از این نامه اعمال (و روز حساب و آیات قرآن) در بى‏خبرى فرو رفته و اعمال (زشت) دیگرى جز این دارند که پیوسته آن را انجام مى‏دهند» (بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِکَ هُمْ لَها عامِلُونَ).

(آیه ۶۴)- اما آنها در این غفلت و بى‏خبرى همچنان باقى مى‏مانند «تا روزى که مترفین را (آنان که غرق ناز و نعمتند) در چنگال عذاب گرفتار سازیم در این هنگام نعره استغاثه‏آمیز آنها همچون نعره وحوش بیابان بر مى‏خیزد» و از سنگینى عذاب و مجازات دردناک الهى ناله سر مى‏دهند (حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ یَجْأَرُونَ).

(آیه ۶۵)- ولى به آنها خطاب مى‏شود «فریاد نکنید و ناله نزنید که شما امروز از ناحیه ما یارى نخواهید شد»! (لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ).

(آیه ۶۶)- این آیه در حقیقت بیان علت این سر نوشت شوم است، مى‏گوید:
آیا فراموش کرده‏اید که: «در گذشته آیات من بطور مداوم بر شما خوانده مى‏شد اما (به جاى این که از آن، درس بیاموزید و بیدار شوید) اعراض مى‏کردید و به عقب باز مى‏گشتید» (قَدْ کانَتْ آیاتِی تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ تَنْکِصُونَ).

(آیه ۶۷)- نه تنها در برابر شنیدن آیات الهى عقب گرد مى‏کردید، بلکه: «در برابر آن حالت استکبار به خود مى‏گرفتید» (مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ).
و علاوه بر این «جلسات شب نشینى تشکیل مى‏دادید و (از پیامبر و قرآن و مؤمنان) بد گویى مى‏نمودید» (سامِراً تَهْجُرُونَ). یعنى شبها تا مدت طولانى بیدار مى‏مانید و همچون بیماران هذیان مى‏گویید و فحش و ناسزا مى‏دهید.

(آیه ۶۸)- بهانه‏هاى رنگارنگ منکران: در تعقیب آیات گذشته که سخن از اعراض و استکبار کفار در برابر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بود در اینجا از بهانه‏هایى که ممکن است آنها براى خود در این زمینه بتراشند و پاسخ دندانشکن آن سخن مى‏گوید، ضمنا علل واقعى اعراض آنها را نیز شرح مى‏دهد که در پنج قسمت خلاصه مى‏شود:
نخست مى‏گوید: «پس آیا آنها در این گفتار (آیات الهى) تدبر و اندیشه نکردند»؟ (أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ).
آرى! نخستین عالم بدبختى آنها تعطیل اندیشه و تفکر در محتواى دعوت تو است، که اگر بود مشکلات آنها حل مى‏شد.
در دومین مرحله مى‏گوید: «یا این که مطالبى براى آنها آمده است که براى نیاکانشان نیامده»؟! (أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِینَ).
یعنى اگر توحید و معاد و دعوت به نیکیها و پاکیها تنها از ناحیه تو بود، ممکن بود بهانه کنند که اینها سخنان نو ظهورى است.

(آیه ۶۹)- در سومین مرحله مى‏گوید: «یا این که آنها پیامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نیستند) لذا او را انکار مى‏کنند» (أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ).
یعنى اگر این دعوت از ناحیه شخص مرموز یا مشکوکى صورت گرفته بود ممکن بود بگویند نمى‏توان به ظاهر سخنانش فریب خورد.
ولى اینها سابقه تو را به خوبى مى‏دانند، در گذشته تو را «محمّد امین» مى‏خواندند به عقل و دانش و امانت تو معترف بودند، پس جایى براى این گونه بهانه‏ها نیز نیست.

(آیه ۷۰)- در چهارمین مرحله مى‏گوید: «یا این که مى‏گویند: او دیوانه است»؟! (أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ).
یعنى شخص او را به خوبى مى‏شناسیم، اما به عقل و فکر او ایمان نداریم، چه بسا این سخنان را از روى جنون مى‏گوید، چرا که با افکار عمومى محیط هماهنگ نیست.
قرآن بلافاصله براى نفى این بهانه‏جویى مى‏گوید: «بلکه پیامبر براى آنها حق آورده است» و سخنانش گواه بر این حقیقت است (بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ).
عیب کار اینجاست که «بیشتر آنها از حق کراهت دارند» و گریزانند! (وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ).

(آیه ۷۱)- در حالى که هیچ لزومى ندارد که حق تابع تمایلات مردم باشد «و اگر حق از هوسهاى آنها پیروى کند (و جهان هستى بر طبق تمایل آنها گردش داشت) آسمانها و زمین و همه کسانى که در آنها هستند تباه مى‏شوند»! (وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ). زیرا هوى و هوسهاى مردم معیار و ضابطه‏اى ندارد، بلکه در بسیارى از موارد به سوى زشتیها مى‏گراید.
سپس براى تأکید بیشتر روى این موضوع مى‏گوید: «ولى ما قرآنى به آنها دادیم که مایه یاد آورى (و عزّت و شرف) براى آنهاست، ولى آنها از (آنچه مایه) یاد آوریشان (است) روى گردانند» (بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ).

(آیه ۷۲)- در پنجمین و آخرین مرحله مى‏گوید: «یا این که تو از آنها اجر و مزد و هزینه‏اى (در برابر دعوتت) مى‏خواهى با این که مزد پروردگارت بهتر، و او بهترین روزى دهندگان است» (أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَراجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ).
قرآن با بیان گویایى که در این پنج مرحله بیان داشته روشن مى‏سازد که این کور دلان تسلیم حق نیستند و عذرهایى که براى توجیه مخالفت خود ذکر مى‏کنند بهانه‏هاى بى‏اساس بیش نیستند.

(آیه ۷۳)- در این آیه به عنوان یک نتیجه گیرى کلى از آنچه گذشت چنین مى‏ گوید: «بطور قطع و یقین تو آنها را به صراط مستقیم دعوت مى‏کنى» (وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
گر چه در بعضى از روایات اسلامى «صراط مستقیم» به ولایت على علیه السّلام تفسیر شده ولى این گونه روایات بیان بعضى از مصداقهاى روشن است، و هیچ منافات با وجود مصادیق دیگر مانند قرآن و ایمان به مبدء و معاد و تقوى و جهاد ندارد.

(آیه ۷۴)- و نتیجه طبیعى این موضوع همان است که در این آیه باز گو مى‏کند: «و کسانى که به آخرت ایمان ندارند بطور مسلم از این صراط منحرفند» (وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ).
منظور از «صراط» در این آیه همان صراط مستقیم در آیه قبل است.
از آیات فوق ضمنا بخشى از صفات رهبران راه حق روشن مى ‏گردد:
آنها همیشه مردمى بودند شناخته شده به نیکیها که در ترویج مکتب حق اصرار مى‏ورزند هر چند ناخوشایند گروه کثیرى باشد.
دیگر این که آنها در برابر دعوت خویش پاداش مادى نمى‏ طلبند.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۷۷۷
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۴۵ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۴۵ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۴۵ قرآن کریم

(آیه ۴۳)- اما این اقوام و طوائف گوناگون هر کدام داراى زمان و اجل معینى بودند و «هیچ امتى بر اجل و سر رسید حتمى خود پیشى نمى ‏گیرد و از آن تأخیر نیز نمى‏ کنند» (ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ). بلکه هنگامى که فرمان قطعى پایان حیات آنها صادر مى‏ شد از میان مى‏ رفتند، نه یک لحظه زودتر و نه دیرتر.

(آیه ۴۴)- این آیه ناظر به این حقیقت است که دعوت پیامبران در طول تاریخ هیچ‏گاه قطع نشده، مى‏فرماید: «ما سپس رسولان خود را یکى پس از دیگرى فرستادیم» (ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا).
این معلمان آسمانى یکى پس از دیگرى مى‏آمدند و مى‏رفتند، ولى اقوام سرکش همچنان بر کفر و انکار خود باقى بودند بطورى که «هر زمان رسولى براى (هدایت) قومى مى‏آمد او را تکذیب مى‏کردند» (کُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها کَذَّبُوهُ).
هنگامى که این کفر و تکذیب از حد گذشت و به قدر کافى اتمام حجت شد «ما این امتهاى سرکش را یکى پس از دیگرى هلاک نمودیم» و از صحنه روزگار محوشان کردیم (فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً).
آن چنان نابود شدند که تنها نام و گفتگویى از آنها باقى ماند. آرى! «ما آنها را احادیثى قرار دادیم» (وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ).
و در پایان آیه، همچون آیات پیشین مى‏گوید: «دور باد (از رحمت خدا) قومى که ایمان نمى‏آورند» (فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ).
آنها نه تنها در این دنیا دور از رحمت خدا بودند که در سراى دیگر نیز از رحمت الهى دورند.

(آیه ۴۵)- قیام موسى و نابودى فرعونیان فرا مى‏رسد: تا اینجا سخن در باره اقوامى بود که پیش از موسى (ع) پیامبر اولوا العزم پروردگار روى کار آمدند و رفتند، اما در اینجا اشاره بسیار کوتاهى به قیام موسى و هارون در برابر فرعونیان و سر انجام کار این قوم مستکبر کرده، مى‏فرماید: «سپس موسى و برادرش هارون را با آیات خود و دلیل آشکار و روشن فرستادیم» (ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى‏ وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ).
منظور از «آیات» معجزاتى است که خداوند به موسى بن عمران داد (آیات نه گانه) و منظور از «سلطان مبین»، منطق نیرومند و دلائل دندان شکن موسى (ع) در برابر فرعونیان است.

(آیه ۴۶)- آرى! موسى و برادرش هارون را با این آیات و سلطان مبین فرستادیم «به سوى فرعون و اطرافیان اشرافى و مغرور او» (إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).
اشاره به این که ریشه همه فساد، اینها بودند و هیچ کشورى اصلاح نخواهد شد مگر این که سردمدارانش اصلاح شوند.
«ولى (فرعون و اطرافیانش) استکبار کردند» و زیر بار آیات حق و سلطان مبین نرفتند (فَاسْتَکْبَرُوا).
«و اصولا آنها مردمى برترى جو و سلطه طلب بودند» (وَ کانُوا قَوْماً عالِینَ).

(آیه ۴۷)- یکى از نشانه‏هاى روشن برترى جویى آنها این بود که «گفتند: آیا ما به دو انسان همانند خودمان ایمان بیاوریم در حالى که قوم آنها (بنى اسرائیل) بندگان و بردگان ما هستند»؟! (فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ).

(آیه ۴۸)- با این استدلالات واهى به مخالفت با حق برخاستند «پس موسى و هارون را تکذیب کردند و سر انجام همگى هلاک و نابود شدند» و ملک و حکومتشان بر باد رفت (فَکَذَّبُوهُما فَکانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ).

(آیه ۴۹)- و سر انجام به این ترتیب دشمنان اصلى بنى اسرائیل که سد راه دعوت موسى و هارون بودند از میان رفتند، و دوران آموزش و تربیت الهى بنى اسرائیل فرا رسید.
در همین مرحله بود که: «ما به موسى کتاب آسمانى دادیم شاید آنان [بنى اسرائیل‏] هدایت شوند» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ).

(آیه ۵۰)- آیتى دیگر از آیات خدا: در آخرین مرحله از شرح سر گذشت پیامبران اشاره کوتاه و مختصرى به حضرت مسیح (ع) و همچنین مادرش مریم کرده، مى‏گوید: «و ما فرزند مریم و مادرش را آیت و نشانه‏اى (از عظمت و قدرت خود) قرار دادیم» (وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً).
سپس به بخشى از نعمتها و مواهب بزرگى که به این مادر و فرزند عطا فرموده اشاره کرده، مى‏گوید: «و آنها را در سر زمین بلندى که داراى آرامش و امنیت و آب جارى بود جاى دادیم» (وَ آوَیْناهُما إِلى‏ رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِینٍ).
احتمال دارد که جمله فوق اشاره به محل تولد مسیح (ع) در بیابان بیت المقدس باشد، جایى که خداوند آن را محل امنى براى این مادر و فرزند قرار داد، و آب گوارا در آن جارى ساخت و از درخت خشکیده خرما به او روزى مرحمت کرد.
به هر حال آیه دلیلى است بر حمایت مستمر و دائم خداوند نسبت به رسولان خود و کسانى که از آنها حمایت مى‏کردند.

(آیه ۵۱)- همگى امت واحدید

در آیات پیشین سخن از سر گذشت پیامبران و امتهایشان بود، در این آیه همه پیامبران را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «اى پیامبران! از غذاهاى پاکیزه بخورید و عمل صالح به جا آورید که من به آنچه شما انجام مى‏دهید آگاهم» (یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ).
در این آیه از سه جهت براى انجام عمل صالح کمک گرفته شده است: از جهت تأثیر غذاى پاک بر صفاى قلب، و از جهت تحریک حس شکر گزارى، و از جهت توجه دادن به این که خدا شاهد و ناظر اعمال آدمى است.

(آیه ۵۲)- سپس همه پیامبران و پیروان آنها را به توحید و تقوا دعوت کرده، چنین مى‏گوید: «و این امت شما امت واحدى است» (وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
و تفاوتهاى میان شما و همچنین پیامبرانتان هرگز دلیل بر دو گانگى و چند گانگى نیست.
«و من پروردگار شما هستم، پس از مخالفت فرمان من بپرهیزید» (وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ).
به این ترتیب آیه فوق به وحدت و یگانگى جامعه انسانى، و حذف هر گونه تبعیض و جدایى دعوت مى‏کند، همان‏گونه که او پروردگار واحد است انسانها نیز امت واحد هستند.
به همین دلیل باید از یک برنامه پیروى کنند همان‏گونه که پیامبرانشان نیز به آیین واحدى دعوت مى‏کردند.

(آیه ۵۳)- این آیه- به دنبال دعوتى که به وحدت و یگانگى در آیه قبل شد- انسانها را از پراکندگى و اختلاف با این عبارت بر حذر مى‏دارد: «اما آنها کارهاى خود را در میان خویش به پراکندگى کشاندند و هر گروهى به راهى رفتند» (فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً).
و عجب این که: «هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحالند» و از دیگران بیزار (کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ).
آیه فوق یک حقیقت مهم روانى و اجتماعى را باز گو مى‏کند و آن تعصب جاهلانه احزاب و گروههاست که هر یک راه و آئینى را براى خود برگزیده، و دریچه‏هاى مغز خود را به روى هر سخن دیگرى بسته‏اند این حالت- که از خودخواهى و حبّ ذات افراطى سر چشمه مى‏گیرد- بزرگترین دشمن تبیین حقایق و رسیدن به اتحاد و وحدت امتهاست.

(آیه ۵۴)- لذا در این آیه مى‏گوید: اکنون که چنین است «آنها را در جهل و غفلتشان بگذار تا زمانى» که مرگشان فرا رسد، یا گرفتار عذاب الهى شوند که این قبیل افراد سرنوشتى غیر از این ندارند (فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ).

(آیه ۵۵)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از احزاب و گروههاى لجوج و متعصب به میان آمد به بعضى دیگر از پندارهاى خود بینانه آنان اشاره کرده، مى‏گوید: «آیا آنها گمان مى‏کنند اموال و فرزندانى را که به آنان داده‏ایم ...» (أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ).

(آیه ۵۶)- براى این است که: «درهاى خیرات را به سرعت به روى آنها بگشاییم»؟! (نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ).
آیا آنها داشتن اموال سرشار و فرزندان بسیار را دلیل بر حقانیت روش خود مى‏پندارند و نشانه قرب و عظمت در درگاه خدا مى‏دانند؟
نه، هرگز چنین نیست «بلکه آنها نمى‏فهمند» (بَلْ لا یَشْعُرُونَ).
آنها نمى‏دانند که این اموال و فرزندان فراوان در حقیقت یک نوع عذاب و مجازات یا مقدمه عذاب و کیفر براى آنهاست، آنها نمى ‏دانند که خدا مى‏ خواهد آنها را در ناز و نعمت فرو برد تا به هنگام گرفتار شدن در چنگال کیفر الهى، تحمل عذاب بر آنها دردناکتر باشد.

(آیه ۵۷)- بعد از نفى پندارهاى این غافلان خود خواه، چگونگى حال مؤمنان و سرعت کنندگان در خیرات را ضمن چند آیه باز گو مى‏ کند.
نخست مى‏گوید: «مسلما کسانى که از خوف پروردگارشان بیمناکند» (إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ).

(آیه ۵۸)- سپس اضافه مى‏ کند: «و آنان که به آیات پروردگارشان ایمان مى آورند» (وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ).

(آیه ۵۹)- بعد از مرحله ایمان به آیات پروردگار، مرحله تنزیه و پاک شمردن او از هر گونه شبیه و شریک فرا مى‏ رسد، مى‏گوید: «و آنها که به پروردگارشان شرک نمى ‏ورزند» (وَ الَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ).

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۶۸
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۴۴ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۴۴ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۴۴ قرآن کریم

(آیه ۲۸)- در این آیه مى‏فرماید: «و هنگامى که تو و همه کسانى که با تو هستند بر کشتى سوار شدید و استقرار یافتید (سپاس خدا را به خاطر این نعمت بزرگ به جا آور) و بگو: ستایش براى خدایى است که ما را از قوم ستمگر نجات بخشید» (فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).

 (آیه ۲۹)- و بعد از حمد و ستایش خدا در برابر نخستین نعمت بزرگ او یعنى نجات از چنگال ظالمان، از درگاهش چنین تقاضا کن «بگو: پروردگارا! مرا در منزلگاهى پر برکت فرود آر، و تو بهترین فرود آورندگانى» (وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ).

 

(آیه ۳۰)- در این آیه اشاره به مجموع این داستان کرده، مى‏گوید: «در این (ماجراى نوح و پیروزیش بر ستمکاران و مجازات این قوم سر کش به شدیدترین وجه) آیات و نشانه‏هایى (براى صاحبان عقل و اندیشه) است»! (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ).

 «و ما بطور مسلم (همگان را) آزمایش مى‏کنیم» (وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ).

 

(آیه ۳۱)- سرنوشت غم‏ انگیز یک قوم دیگر (قوم ثمود)

در اینجا به بحث پیرامون اقوام دیگرى که بعد از نوح (ع) بر سر کار آمدند پرداخته، و منطق آنها را که هماهنگ منطق کفار پیشین بوده، و همچنین سر نوشت دردناکشان را شرح مى‏دهد، و بحثهایى را که در آیات گذشته ذکر شد تکمیل مى‏کند.

نخست مى‏گوید: «سپس جمعیت دیگرى را بعد از آنها به وجود آوردیم» و قوم تازه‏اى به روى کار آمدند (ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ).

 

(آیه ۳۲)- از آنجا که بشر نمى ‏تواند بدون یک رهبر الهى باشد خداوند پیامبر بزرگى را براى نشر دعوت توحید و آیین حق و عدالت به سوى آنها فرستاد چنانکه آیه مى‏گوید: «و در میان آنها رسولى از خودشان فرستادیم که: پروردگار یکتا را بپرستید جز او معبودى براى شما نیست» (فَأَرْسَلْنا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).

این همان چیزى بود که نخستین پایه دعوت همه پیامبران را تشکیل مى‏داد این نداى توحید بود که زیر بناى همه اصلاحات فردى و اجتماعى است.

 «با این همه از شرک و بت پرستى پرهیز نمى‏کنید» (أَ فَلا تَتَّقُونَ). 

 منظور «قوم ثمود» است که در سر زمینى در شمال حجاز زندگى مى‏کردند و پیامبر بزرگ الهى «صالح» براى هدایت آنها مبعوث شد، آنها کفر ورزیده و راه طغیان پیش گرفتند، سر انجام به وسیله صیحه آسمانى (صاعقه‏اى مرگبار) از میان رفتند.

 (آیه ۳۳)- به هر حال ببینیم عکس العمل این قوم سر کش در برابر نداى توحیدى این پیامبر بزرگ چه بود؟ قرآن در این آیه مى‏گوید: «ولى اشرافیان (خود خواه) از قوم او که کافر بودند، و دیدار آخرت را تکذیب مى‏کردند، و در زندگى دنیا به آنان ناز و نعمت داده بودیم گفتند: این بشرى است مثل شما، از آنچه شما مى‏خورید مى‏خورد، و از آنچه مى‏نوشید مى‏نوشد» پس چگونه مى‏تواند پیامبر باشد؟ (وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ).

آرى! چون دعوت این پیامبر بزرگ را مخالف هوسهاى خود مى‏دیدند و مزاحم منافع نامشروع و استکبار بى‏دلیلشان، به ستیزه برخاستند، درست با همان منطقى که سرکشان قوم نوح داشتند.

 

(آیه ۳۴)- سپس به یکدیگر گفتند: «اگر شما بشرى همانند خودتان را اطاعت کنید بطور قطع زیانکارید»! (وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ).

 

(آیه ۳۵)- سپس به انکار معاد که همیشه قبول آن سدى بر سر راه خود کامگان و هوسرانان است پرداخته و گفتند: «آیا (این مرد) به شما وعده مى‏دهد هنگامى که مردید و خاک و استخوان (پوسیده) شدید باز هم از قبرها بیرون مى‏آیید» و حیات نوینى را آغاز مى‏کنید؟! (أَ یَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذا مِتُّمْ وَ کُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ).

 

(آیه ۳۶)- «هیهات! هیهات! از این وعده‏ هایى که به شما داده مى‏ شود» وعده‏ هاى بى‏اساس و تو خالى! (هَیْهاتَ هَیْهاتَ لِما تُوعَدُونَ).

اصلا مگر ممکن است انسانى که مرد و خاک شد و ذرات آن به هر سو پراکنده گشت باز هم به زندگى باز گردد؟ چنین چیزى محال است محال!

 

 (آیه ۳۷)- سپس با این سخن، انکار معاد را تأکید بیشترى کردند که: «مسلما غیر از این زندگى دنیاى ما چیزى در کار نیست، پیوسته گروهى از ما مى‏میریم و نسل دیگرى جاى ما را مى‏گیرد (و بعد از مرگ دیگر هیچ خبرى نیست!) و ما هرگز بر انگیخته نخواهیم شد»! (إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ).

 

(آیه ۳۸)- سر انجام به عنوان یک جمع‏بندى در اتهامى که نسبت به پیامبرشان داشتند چنین گفتند: «او فقط مردى دروغگوست که بر خدا افترا بسته، و ما هرگز به او ایمان نخواهیم آورد»! (إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ).

 

(آیه ۳۹)- هنگامى که غرور و طغیان آنها از حد گذشت و بى‏شرمى را در انکار رسالت و معجزات و دعوت انسان ساز پیامبرشان به آخرین حد رساندند، و خلاصه بر همه آنها اتمام حجت شد، این پیامبر بزرگ الهى رو به درگاه خدا کرد و «گفت: پروردگارا! مرا در مقابل تکذیبهاى آنها یارى کن» (قالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِما کَذَّبُونِ).

آنها هر چه توانستند گفتند و هر تهمتى مى‏خواستند زدند، تو مرا کمک فرما.

 

(آیه ۴۰)- پروردگار جهان «به او فرمود: آنها به زودى از کار خود پشیمان خواهند گشت» و میوه درخت تلخى را که نشانده‏اند خواهند چشید (قالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نادِمِینَ). اما زمانى پشیمان مى‏شوند که سودى به حالشان ندارد.

 

(آیه ۴۱)- و همین طور شد «ناگهان صیحه آسمانى آنها را به حق زیر ضربات خود فرو گرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ).

صاعقه‏اى مرگبار با صدایى وحشت انگیز و مهیب فرود آمد، همه جا را تکان داد و در هم کوبید و ویران کرد، و اجساد بى‏جان آنها را روى هم ریخت، به قدرى سریع و کوبنده بود که حتى قدرت فرار از خانه‏هاشان پیدا نکردند و در درون همان خانه‏هایشان مدفون گشتند.

چنانکه قرآن در پایان این آیات مى‏گوید: «ما آنها را همچون خار و خاشاک در هم کوبیده شده روى سیلاب قرار دادیم» (فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً).

 «دور باد قوم ستمگر» از رحمت خداوند! (فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).

این در حقیقت نتیجه گیرى نهایى از کل این آیات است که آنچه در این ماجرا گفته شد از انکار و تکذیب آیات الهى و انکار معاد و رستاخیز سر چشمه مى‏گیرد، و نتیجه دردناک آن، مخصوص جمعیت و گروه معینى نیست، بلکه همه ستمگران را در طول تاریخ شامل مى‏شود.

 (آیه ۴۲)- اقوام سر کش یکى بعد از دیگرى هلاک شدند: پس از پایان داستان قوم ثمود، قرآن در اینجا به اقوام دیگرى که بعد از آنها و قبل از موسى (ع) روى کار آمدند اشاره کرده، مى‏گوید: «سپس اقوام دیگرى را پس از آنها پدید آوردیم» (ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِینَ).

چرا که این قانون و سنت خداوند بزرگ است که فیض خود را قطع نمى‏کند و اگر گروهى مانعى بر سر راه تکامل نوع بشر شدند آنها را کنار زده و این قافله را در مسیرش همچنان پیش مى‏برد.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۴۱۷
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۴۳ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۴۳ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۴۳ قرآن کریم

(آیه ۱۸)- این آیه به یکى دیگر از مظاهر قدرت الهى که از برکات آسمانى و زمین محسوب مى ‏شود یعنى باران اشاره کرده، مى‏گوید: «و از آسمان آبى به اندازه معین نازل کردیم» (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ).
نه آن قدر زیاد که زمینها را در خود غرق کند، و نه آنقدر کم که تشنه کامان در جهان گیاهان و حیوانات سیراب نگردند.
سپس به مسأله مهمترى در همین رابطه که مسأله ذخیره آبها در منابع زیر زمینى است پرداخته، مى‏گوید: «و آن را در زمین (در جایگاه مخصوصى) ساکن نمودیم و ما بر از بین بردن آن کاملا قادریم» (فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلى‏ ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ).
مى‏دانیم قشر روئین زمین از دو طبقه کاملا مختلف تشکیل یافته خداوند بزرگ و منان قشر بالا را نفوذپذیر و قشر زیرین را نفوذناپذیر قرار داده تا آبها در زمین فرو روند و در منطقه نفوذناپذیر مهار شوند و ذخیره گردند، و بعدا از طریق چشمه‏ها، چاهها و قناتها مورد استفاده واقع شوند، بى‏آنکه بگندند و تولید مزاحمت کنند یا آلودگى پیدا کنند «باید توجه داشت که عبور آبهاى آلوده از قشر نفوذپذیر زمین غالبا موجب تصفیه آن مى‏شود!».

(آیه ۱۹)- در این آیه به دنبال نعمت پر برکت باران به محصولاتى که از آن مى‏روید اشاره کرده، مى‏گوید: «سپس به وسیله آن، باغهایى از درختان نخل و انگور براى شما ایجاد کردیم، باغهایى که در آن میوه‏هاى بسیار است و از آن مى‏خورید» (فَأَنْشَأْنا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ لَکُمْ فِیها فَواکِهُ کَثِیرَةٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ).
خرما و انگور تنها محصول آنها نیست بلکه این دو محصول عمده و پر ارزش آنهاست و گر نه انواع مختلفى از دیگر نیز میوه‏ها در آن یافت مى‏شود.

(آیه ۲۰)- بعد به یکى دیگر از درختان پر برکتى که از همین آب باران پرورش مى‏یابد اشاره کرده، مى‏گوید: «و (نیز علاوه بر این باغهاى نخل و انگور و میوه‏هاى دیگر) درختى را که از طور سینا مى‏روید [زیتون‏] و از آن روغن و نان خورش براى خورندگان فراهم مى‏آید» آفریدیم (وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلِینَ).

(آیه ۲۱)- بعد از بیان گوشه ‏اى از نعمتهاى پروردگار در جهان گیاهان که به وسیله آب باران پرورش مى‏ یابد به بخش مهمى از نعمتها و مواهب او در جهان حیوانات پرداخته، مى‏گوید: «و در چهار پایان براى شما عبرت بزرگى است» (وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً).
سپس این عبرت را چنین شرح مى ‏دهد: «ما از آنچه در درون آنهاست شما را سیراب مى‏کنیم» (نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِها).
آرى! شیر گوارا این غذاى نیرو بخش و کامل را از درون این حیوانات، از لابلاى خون و مانند آن بیرون مى‏فرستیم تا بدانید چگونه خداوند قدرت دارد از میان چنین اشیاء ظاهرا آلوده‏اى یک نوشیدنى به این پاکى و گوارایى بیرون فرستد.
سپس اضافه مى‏کند: مسائل عبرت‏انگیز و برکات حیوانات منحصر به شیر نیست بلکه «براى شما در آنها منافع بسیارى است و از گوشت آنها نیز مى‏خورید» (وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ کَثِیرَةٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ).

(آیه ۲۲)- از همه اینها گذشته، از چهار پایان به عنوان مرکبهاى راهوار در خشکى و از کشتیها براى دریاها استفاده کرده «و بر آنها و کشتیها سوار مى‏شوید»َ عَلَیْها وَ عَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ)
این همه آثار و خواص و فوائد در این حیوانات به راستى مایه عبرت است، هم انسان را به آفریننده این همه نعمت آشنا مى‏سازد و هم حس شکر گزارى را در او بر مى‏انگیزد.

(آیه ۲۳)- منطق کور دلان مغرور

از آنجا که در آیات گذشته، سخن از توحید و معرفت خداوند و دلائل عظمت او در جهان آفرینش بود، همین مطلب را در این آیه و آیات آینده از زبان پیامبران بزرگ و در لابلاى تاریخ آنها بیان مى‏کند.
نخست از نوح نخستین پیامبر اولوا العزم و منادى توحید شروع کرده، مى‏گوید: «و ما نوح را به سوى قومش فرستادیم، پس او به آنها گفت: اى قوم من! خداوند یکتا را بپرستید که جز او معبودى براى شما نیست» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).
«آیا (با این بیان روشن از پرستش بتها) پرهیز نمى‏کنید»؟ (أَ فَلا تَتَّقُونَ).

(آیه ۲۴)- «جمعیت اشرافى (و مغرور که چشمها را در ظاهر پر مى‏کنند و از درون خالى هستند) از قوم نوح که کافر بودند، گفتند: این مرد جز بشرى همچون شما نیست که مى‏خواهد بر شما برترى جوید» (فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ).
و به این ترتیب انسان بودنش را نخستین عیبش دانستند و به دنبال آن متهمش ساختند که او یک فرد سلطه‏جو است.
سپس افزودند: «و اگر خدا مى‏خواست (رسولى بفرستد) فرشتگانى نازل مى‏کرد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً).
و براى تکمیل این استدلال واهى گفتند: «ما هرگز چنین چیزى را از نیاکان پیشین خود نشنیده‏ایم» که انسانى دعوى نبوّت کند و خود را نماینده خدا بداند! (ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ).

(آیه ۲۵)- ولى این سخنان بى‏ اساس در روح این پیامبر بزرگ اثر نکرد و نوح همچنان به دعوت خود ادامه مى ‏داد و نشانه ‏اى از برترى‏ جویى و سلطه طلبى در کار او نبود، لذا او را به اتهام دیگرى متهم ساختند و آن اتهام «جنون و دیوانگى» بود که همه پیامبران الهى و رهبران راستین را در طول تاریخ به آن متهم ساختند، گفتند: «او فقط مردى است که به نوعى جنون مبتلاست، پس مدتى در باره او صبر کنید» تا مرگش فرا رسد و یا از این بیمارى رهایى یابد! (إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ).

(آیه ۲۶)- پایان عمر یک قوم سر کش!

در آیات گذشته بخشى از تهمتهاى ناروائى را که دشمنان نوح به او زدند خواندیم ولى از آیات دیگر قرآن به خوبى استفاده مى‏شود که اذیت و آزار این قوم سر کش تنها منحصر به این امور نبود بلکه با هر وسیله‏اى توانستند او را در فشار و سختى قرار دادند و نوح هنگامى که از تلاشهاى خود مأیوس شد و جز گروه اندکى ایمان نیاوردند از خدا تقاضاى کمک کرد چنانکه در این آیه مى‏خوانیم: «گفت: پروردگارا! مرا در برابر تکذیبهایى که کردند یارى کن» (قالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِما کَذَّبُونِ).

(آیه ۲۷)- در اینجا فرمان پروردگار فرا رسید و مقدمات نجات نوح و یاران اندکش و نابودى مشرکان لجوج فراهم شد.
«ما به نوح وحى کردیم که: کشتى را در حضور ما مطابق وحى ما بساز» (فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا).
تعبیر «بِأَعْیُنِنا» (در برابر دیدگان ما) اشاره به این است که تلاش و کوشش تو در این راه در حضور ماست و تحت پوشش حمایت ما.
در ادامه مى‏فرماید: «پس هنگامى که فرمان ما (براى غرق آنان) فرا رسد، و آب از تنور بجوشد (که نشانه فرا رسیدن طوفان است) از هر یک از انواع حیوانات یک جفت (نر و ماده) در کشتى سوار کن» (فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ).
«و همچنین خانواده‏ات را مگر آنها [همسر و فرزند کافرت‏] که قبلا وعده هلاکشان داده شده است» (وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ).
و باز اضافه مى‏کند: «و دیگر در باره ستمگران (که هم بر خویش ستم کردند و هم بر دیگران) با من سخنى مگو که آنها همگى غرق خواهند شد» و جاى شفاعت و گفتگو نیست (وَ لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۰۴۰
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۴۲ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۳۴۲ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۴۲ قرآن کریم

آغاز جزء هجدهم قرآن مجید سوره مؤمنون

محتواى سوره:
مجموع مطالب این سوره را مى‏توان به چند بخش تقسیم کرد:
بخش اول- از آیه «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» تا چندین آیه بعد- بیانگر صفاتى است که مایه فلاح و رستگارى مؤمنان است.
بخش دوم به نشانه‏ هاى مختلف خدا شناسى، و آیات آفاقى و انفسى پروردگار در پهنه عالم هستى، اشاره کرده.
در بخش سوم به شرح سر گذشت عبرت‏انگیز جمعى از پیامبران بزرگ پرداخته است.
در بخش چهارم روى سخن را به مستکبران کرده، و با دلائل منطقى و گاه با تعبیرات تند و کوبنده به آنها هشدار مى دهد، تا دلهاى آماده به خود آید و راه بازگشت به سوى خدا را پیدا کند.
در بخش پنجم بحثهاى فشرده‏ اى در باره معاد بیان کرده است.
و در بخش ششم از حاکمیت خداوند بر عالم هستى.
در بخش هفتم باز هم سخن از قیامت، حساب، جزا و پاداش نیکو کاران و کیفر بد کاران به میان مى ‏آورد، و با بیان هدف آفرینش انسان سوره را پایان مى‏ دهد.

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

(آیه ۱)- صفات برجسته مؤمنان!

در آغاز این سوره به سر نوشت لذت بخش و پر افتخار- مؤمنان پیش از بیان صفات آنها- اشاره شده تا شعله‏هاى شوق و عشق را در دلها براى رسیدن به این افتخار بزرگ زنده کند.
مى‏فرماید: «مؤمنان رستگار شدند» (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ). و به هدف نهایى خود در تمام ابعاد رسیدند.
«فلاح و رستگارى» معنى وسیعى دارد که هم پیروزیهاى مادى را شامل مى‏شود، و هم معنوى را، و در مورد مؤمنان هر دو بعد منظور است.

(آیه ۲)- سپس به بیان این صفات پرداخته و قبل از هر چیز انگشت روى نماز گذارده، مى‏گوید: «آنها که در نمازشان خشوع دارند» (الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ).
اشاره به این که نماز آنها الفاظ و حرکاتى بى‏روح و فاقد معنى نیست، بلکه به هنگام نماز آن چنان حالت توجه به پروردگار و حضور قلب در آنها پیدا مى‏شود که از غیر او جدا مى‏گردند و به او مى‏پیوندند.
در حدیثى مى‏خوانیم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مردى را دید که در حال نماز با ریش خود بازى مى‏کند، فرمود: «اگر او در قلبش خشوع بود اعضاى بدنش نیز خاشع مى‏شد».
اشاره به این که خشوع یک حالت درونى است که در برون اثر مى‏گذارد.

(آیه ۳)- دومین صفتى را که بعد از صفت خشوع در نماز براى مؤمنان بیان مى‏کند این است که: «و آنها که از لغو و بیهودگى روى گردانند» (وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ).
در واقع تمام حرکات و خطوط زندگى آنان هدفى را دنبال مى‏کند، هدفى مفید و سازنده چرا که «لغو» به معنى کارها، سخنان و افکار بى‏هدف و بدون نتیجه مفید است.

(آیه ۴)- سپس به سومین صفت مؤمنان راستین که جنبه اجتماعى و مالى دارد اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها که زکات را انجام مى‏دهند» (وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ).

(آیه ۵)- چهارمین ویژگى مؤمنان را مسأله پاکدامنى و عفت کامل، و پرهیز از هر گونه آلودگى جنسى قرار داده، چنین مى‏گوید: «و آنها که دامان خود را (از آلوده شدن به (بى‏عفتى) حفظ مى‏کنند» (وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ).

(آیه ۶)- «و تنها آمیزش جنسى به همسران و کنیزانشان دارند، که در بهره گیرى از آنان ملامت نمى‏شوند» (إِلَّا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ).

(آیه ۷)- از آنجا که غریزه جنسى سرکش‏ترین غرائز انسان است و خویشتن دارى در برابر آن نیاز به تقوا و پرهیزکارى فراوان و ایمان قوى و نیرومند دارد، در این آیه بار دیگر روى همین مسأله تأکید کرده، مى‏گوید: «و کسانى که غیر از این طریق را طلب کنند، تجاوزگرند» (فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ).
تعبیر «به محافظت فروج» گویا اشاره به این است که اگر مراقبت مستمر و پى‏گیر در این زمینه نباشد، بیم آلودگى فراوان است.

(آیه ۸)- در این آیه به پنجمین و ششمین صفت برجسته مؤمنان اشاره کرده، مى‏گوید: «و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت مى‏کنند» (وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ).
حفظ و اداى امانت و همچنین پایبند بودن به عهد و پیمان در برابر خالق و خلق از صفات بارز مؤمنان است.
در مفهوم وسیع «امانت» امانتهاى خدا و پیامبران الهى و همچنین امانتهاى مردم جمع است، نعمتهاى مختلف خدا هر یک امانتى از امانات او هستند، آیین حق، کتب آسمانى، دستور العملهاى پیشوایان راه حق و همچنین اموال و فرزندان و پستها و مقامها، همه امانتهاى اویند که مؤمنان در حفظ و اداى حق آنها مى‏کوشند.
همچنین حکومت از مهمترین ودیعه‏هاى الهى است که باید آن را به اهلش سپرد.

(آیه ۹)- در این آیه آخرین ویژگى مؤمنان را که محافظت بر نمازهاست بیان کرده، مى‏گوید: «و آنها بر نمازشان مواظبت مى‏نمایند» (وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ).
جالب این که: نخستین ویژگى مؤمنان را «خشوع در نماز» و آخرین صفت آنها را «محافظت بر نماز» شمرده است، از نماز شروع مى‏شود و به نماز ختم مى‏گردد چرا که نماز مهمترین رابطه خلق و خالق است که هر گاه با آدابش انجام گیرد زمینه مطمئنى براى همه خوبیها و نیکیها خواهد بود.

(آیه ۱۰)- بعد از ذکر این صفات ممتاز، نتیجه نهایى آن را به این صورت بیان مى‏کند: آرى! «آنها وارثانند» (أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ).

(آیه ۱۱)- همان وارثانى «که بهشت برین را به ارث مى‏برند و جاودانه در آن خواهند ماند» (الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ).
«فردوس» به معنى بهشت برین و برترین باغهاى بهشت مى‏باشد، که طبق ظاهر آیات فوق مخصوص مؤمنانى است که داراى صفات بالا هستند به این ترتیب دیگر بهشتیان در مراحل پایین‏تر قرار دارند.

(آیه ۱۲)- مراحل تکامل جنین در رحم مادر

این آیه و قسمتى از آیات آینده، طرق اساسى تحصیل امیان و معرفت را نشان مى‏دهد، نخست دست انسان را گرفته و به کاوش در اسرار درون و «سیر در عالم انفس» وا مى‏دارد، و در آیاتى که بعد از آن خواهد آمد او را به جهان برون و موجودات شگرف عالم هستى توجه مى‏دهد و به «سیر آفاقى» مى‏پردازد.
نخست مى‏گوید: «ما انسان را از چکیده و خلاصه‏اى از گل آفریدیم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ).

(آیه ۱۳)- «سپس او را نطفه‏اى در قرارگاه مطمئن [رحم‏] (ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ).
در حقیقت آیه قبل به آغاز وجود همه انسانها اعم از آدم و فرزندان او اشاره مى‏کند که همه به خاک باز مى‏گردند و از گل برخاسته‏اند، اما در این آیه به تداوم نسل آدم از طریق ترکیب نطفه نر و ماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه مى‏دهد.
تعبیر از رحم به «قَرارٍ مَکِینٍ» (قرارگاه امن و امان) اشاره به موقعیت خاص رحم در بدن انسان است، در واقع در محفوظترین نقطه بدن که از هر طرف کاملا تحت حفاظت است قرار گرفته، ستون فقرات و دنده‏ها از یک سو، استخوان نیرومند لگن خاصره از سوى دیگر، پوششهاى متعدد شکم از سوى سوم حفاظتى که از ناحیه دستها به عمل مى‏آید از سوى چهارم، همگى شواهد این قرارگاه امن و امان است.

(آیه ۱۴)- بعد به مراحل شگفت آور و بهت آور سیر نطفه در رحم مادر و چهره ‏هاى گوناگون خلقت که یکى بعد از دیگرى در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر مى‏ شود اشاره کرده، مى‏فرماید: «سپس نطفه را به صورت علقه [خون بسته‏]، و علقه را به صورت مضغه [چیزى شبیه گوشت جویده شده‏] و مضغه را به صورت استخوانهایى در آوردیم، و بر استخوانها گوشت پوشاندیم» (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً).
جمله «فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً» یک معجزه علمى است که پرده از روى این مسأله که در آن روز براى هیچ کس روشن نبود بر مى‏دارد، زیرا قرآن نمى‏گوید: ما مضغه را تبدیل به استخوان و گوشت کردیم، بلکه مى‏گوید: ما مضغه را تبدیل به استخوان کردیم و بر استخوانها لباس گوشت پوشاندیم، اشاره به این که مضغه نخست تبدیل به استخوان مى‏شود و بعد از آن گوشت روى آن را مى‏پوشاند.
و در پایان آیه به آخرین مرحله که در واقع مهمترین مرحله آفرینش بشر است با یک تعبیر سر بسته و پر معنى اشاره کرده، مى‏فرماید: «سپس ما آن را آفرینش تازه‏اى دادیم» (ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ).
این همان مرحله‏اى است که جنین وارد حیات انسانى مى‏شود، که در روایات اسلامى از آن تعبیر به مرحله «نفخ روح» (دمیدن روح در کالبد) شده، و اینجاست که انسان را از همه جهان ممتاز مى‏سازد، و به او شایستگى خلافت خدا در زمین را مى‏دهد.
«پس بزرگ و پر برکت است خدایى که بهترین آفرینندگان است» (فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ).
آفرین بر این قدرت نمایى بى‏نظیر که در ظلمتکده رحم این چنین تصویر بدیعى با این همه عجائب و شگفتیها، بر قطره آبى نقش مى‏زند.
آفرین بر آن علم و حکمتى که این همه استعداد و لیاقت و شایستگى را در چنین موجود ناچیزى ایجاد مى‏کند آفرین بر او و بر خلقت بى‏نظیرش.

(آیه ۱۵)- این آیه از مسأله توحید و شناخت مبدء به طرز زیبا و ظریفى به مسأله «معاد» منتقل مى‏شود، و مى‏گوید: این انسان با همه شگفتیهایش تا ابد زنده نمى‏ماند، زمانى فرا مى‏رسد که این ساختمان عجیب از هم فرو مى‏ریزد و «شما بعد از این زندگى همگى مى‏میرید» (ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ).

(آیه ۱۶)- ولى براى این که این تصور پیش نیاید که با مردن انسان همه چیز پایان مى‏گیرد پس این آفرینش با این همه شکوه و عظمت براى این چند روز زندگى امرى بیهوده بوده است بلا فاصله مى‏افزاید: «سپس در روز قیامت (بار دیگر به زندگى باز مى‏گردید و) بر انگیخته مى‏شوید» البته در سطحى عالیتر و در جهانى وسیعتر و گسترده‏تر (ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ تُبْعَثُونَ).

(آیه ۱۷)- باز هم نشانه‏ هاى توحید

پس از ذکر آیات انفسى اکنون به جهان برون و آیات آفاقى مى‏پردازد، و عظمت آفرینش را در آسمان و زمین منعکس مى‏کند مى‏فرماید: «ما بر بالاى سر شما هفت راه [طبقات هفتگانه آسمان‏] قرار دادیم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرائِقَ).
ممکن است این راهها طرق رفت و آمد فرشتگان باشد، و ممکن است مدار گردش ستارگان آسمان- در باره آسمانهاى هفتگانه در جلد اول ذیل آیه ۲۹ سوره بقره سخن گفته‏ایم.
و از آنجا که تعدّد عوالم و طرق آنها ممکن است این توهم را به وجود آورد که آیا این وسعت و عظمت عالم موجب نخواهد شد که آفریدگار از آنها غافل گردد، در پایان آیه بلا فاصله مى‏فرماید: «و ما (هرگز) از آفرینش (خلق) خود غافل نبوده‏ایم» (وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِینَ).

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۴۰۵