۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اختلاف» ثبت شده است

حکمت ۲۱۵ نهج البلاغه ؛ اختلاف، آفت اندیشه(اخلاقى، سیاسى)

حکمت ۲۱۵ نهج البلاغه ؛ اختلاف، آفت اندیشه(اخلاقى، سیاسى)

الْخِلاَفُ یَهْدِمُ الرَّأْیَ.

امام(علیه السلام) فرمود: اختلاف، تصمیم گیرى و تدبیر را نابود مى کند.


شرح و تفسیر

ثمره شوم اختلاف امام(علیه السلام) در این کلام نورانى و کوتاه و پرمعنا به یکى از عواقب سوء اختلاف اشاره مى کند و مى فرماید: «اختلاف، تصمیم گیرى و تدبیر را نابود مى کند»; (الْخِلاَفُ یَهْدِمُ الرَّأْیَ). همه مى دانیم اختلاف سرچشمه همه بدبختى هاست. هیچ قوم و ملتى نابود نشدند مگر بر اثر اختلاف و هیچ جمعیتى پیروز و کامیاب نگشتند مگر در سایه اتفاق. کلام حکیمانه بالا دو تفسیر مى تواند داشته باشد: نخست این که گاه مى شود عده اى مى نشینند و بر سر موضوع مهمى تصمیم گیرى مى کنند; ولى ناگهان فرد یا افرادى نظر مخالفى ابراز مى کنند و تصمیم گیرى پیش گفته را به هم مى زنند و کار ابتر مى ماند. همان گونه که در داستان جنگ صفین، على(علیه السلام) و جمعى از دوستان خبیر و آگاه اصرار داشتند که جنگ به مراحل نهایى رسیده و آن را تا پیروزى ادامه دهند و غائله را ختم کنند; ولى مخالفت افرادى ناآگاه و جاهل و بى خبر این تصمیم را بر هم زد و مسلمانان با عواقب بسیار دردناک آن روبرو شدند. تفسیر دیگر این که اختلاف سبب مى شود که رأى گیرى هیچ گاه به جایى نرسد و تدبیرها عقیم بماند. جمع میان این دو تفسیر نیز مانعى ندارد که اختلاف هم مانع از تصمیم و تدبیر باشد و هم اگر تدبیر و تصمیم صحیحى منعقد شد، آن را بر هم بزند. روشن است براى انجام هر کار مهمى احتیاج به فکر و اندیشه و تدبیر و تصمیم گیرى صحیح است و این کار تنها در فضایى ممکن است که اختلاف در آن نباشد، بلکه تمام کسانى که در آن تصمیم گیرى شرکت دارند هدفشان رسیدن به نقطه واحد و حتى الامکان دور از هر گونه خطا و اشتباه باشد. اما گاه یک نغمه مخالف که یا بدون مطالعه اظهار شده و یا از غرض و مرضى ناشى گشته مى تواند تمام تصمیم ها و تدبیرها را به هم بریزد. گاهى نیز رئیس جمعیت بر حسب تدبیر خود تصمیمى مى گیرد; اما مخالفت بعضى از پیروان آن را عقیم مى کند چنان که در داستان قلم و دوات که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در آخرین لحظات عمرش درخواست کرد آن را بیاورند و فرمانى درباره جانشین خود که قطعاً على بن ابى طالب(علیه السلام) بود بنویسد و آنچه را قبلاً گفته بود تأکید کند، مخالفت یک نفر (خلیفه دوم) سبب شد که گروه دیگرى نیز نغمه خلاف سر دهند و جلوى این کار گرفته و حتى به ساحت قدس پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) اهانت زشتى شود که شرح آن در چندین جاى صحیح بخارى و کتب دیگر حدیث و تاریخ آمده است. در جنگ احد نیز همین حادثه شوم اتفاق افتاد; پیامبر(صلى الله علیه وآله) و جمعى از یاران اصرار داشتند مسلمانان در مدینه بمانند و در برابر دشمن از خود دفاع کنند، زیرا در آنجا بهتر مى شد دشمن را زمین گیر کرد; ولى گروهى از جوانان پرشور مخالفت کردند. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به احترام نظرات آنها لشکر اسلام را به بیرون و در کنار کوه احد آورد و سرانجام به سبب این موضوع و پاره اى از اسباب دیگر ضربه سختى بر پیکر لشکر اسلام وارد شد. در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «ما اخْتَلَفَتْ أُمَّةٌ بَعْدَ نَبِیِّها إلاّ ظَهَرَ أهْلُ باطِلِها عَلى أهْلِ حَقِّها; هیچ امتى بعد از پیامبر خود اختلاف نکردند مگر این که اهل باطل بر اهل حق در میان آنها پیروز شدند». در کلام حکیمانه شماره ۱۷۹ نیز امام(علیه السلام) به این حقیقت اشاره فرموده بود که: «اللِّجاجَةُ تَسُلُّ الرَّاْىَ; لجاجت فکر و رأى انسان را نابود مى کند».


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۵۷۵
حکمت ۱۸۳ نهج البلاغه ؛ باطل گرایى و اختلاف (اخلاقى، سیاسى)

حکمت ۱۸۳ نهج البلاغه ؛ باطل گرایى و اختلاف (اخلاقى، سیاسى)

مَا اخْتَلَفَتْ دَعْوَتَانِ إِلاَّ کَانَتْ إِحْدَاهُمَا ضَلاَلَةً.

امام(علیه السلام) فرمود: هیچ گاه دو دعوت متضاد وجود ندارد مگر این که یکى از آن دوضلالت و گمراهى است.


شرح و تفسیر

ادّعاهاى متضاد امیرمؤمنان على(علیه السلام) در این کلمه حکمت آمیز خود به مطلبى اشاره مى کند که ظاهراً واضح است; ولى با نهایت تأسف براى گروهى کاملا پیچیده شده است. مى فرماید: «هیچ گاه دو دعوت مختلف و متضاد وجود ندارد مگر این که یکى از آن دو ضلالت و گمراهى است»; (مَا اخْتَلَفَتْ دَعْوَتَانِ إِلاَّ کَانَتْ إِحْدَاهُمَا ضَلاَلَةً). بعضى از شارحان نهج البلاغه مانند ابن ابى الحدید چون این جمله را بر خلاف عقیده خود در تصویب در فروع دین دانسته اند (شرح معناى تصویب خواهد آمد) آن را به مسئله اختلاف در عقاید دینى تفسیر کرده و گفته اند: دو عقیده مختلف و متضاد دینى نمى تواند هر دو درست باشد; یکى از آن دو حق است و دیگرى باطل. در صورتى که کلام امام(علیه السلام) عام است و هرگونه نظرات متضاد را شامل مى شود و گویا امام(علیه السلام) با این گفتار حکیمانه خود مى خواهد عقیده سخیف تصویب را ابطال کند. توضیح این که گروهى از اهل سنت معتقدند مجتهدانى که اختلاف در آراء دارند; یکى فلان کار را حرام مى داند و دیگرى واجب یا یکى حرام مى شمرد و دیگرى حلال همگى بر حقند و عقیده همه حکم الهى است نه حکم ظاهرى بلکه حکم واقعى. این عقیده بر اثر اختلاف آراء شدیدى که میان فقهاى آنها واقع شد ظهور کرد و متأسفانه آنان هدایت امامان اهل بیت را در این امور نپذیرفتند و به این گونه خطاها گرفتار شدند. از آن بدتر این که بعضى از آنها اختلاف در عقاید دینى اصول دین را هم هرچند متضاد باشد صحیح شمرده و حتى تصریح کرده اند که قرآن هم مطالب متضاد و متناقضى گفته و همه آنها صحیح است. مرحوم علامه شوشترى از ابن قتیبة در کتاب مختلف الحدیث نقل مى کند که عبیدالله بن حسن، از متکلمان اهل سنت که مدتى قاضى بصره بود نظر داشت که قرآن دلالت بر اختلاف دارد; آن کس که معتقد به آزادى اراده است صحیح مى گوید و مطابق بعضى از آیات قرآن است و آن کس که معتقد به جبر است او هم صحیح مى گوید و موافق بعضى از آیات قرآن است، پس همه آنها درست مى گویند! روزى از او سؤال شد که درباره معتقدان به جبر و اختیار چه مى گویى؟ گفت: هر دو گروه صحیح مى گویند. گروهى خدا را بزرگ شمرده و گروهى او را منزه دانسته اند. (گروه اول اشاره به جبرى هاست که همه چیز را فعل الله مى دانند و گروه دوم اشاره به اختیارى ها که مى گویند عدالت خدا ایجاب مى کند افراد را مجبور به کارى نسازد و بعد مؤاخذه کند). نامبرده از این هم فراتر رفته و مى گوید اگر کسى زناکار را مؤمن بداند صحیح گفته و اگر کافر بداند او هم صحیح گفته و سخنان ناموزون و ابلهانه دیگرى از این قبیل. بدین ترتیب او قرآن و اسلام را دینى غیر منطقى و دور از عقل و خرد معرفى کرده که هیچ عاقل آزاداندیشى حاضر نمى شود آن را بپذیرد. امامان اهل بیت(علیهم السلام) در بیانات مختلفى این گونه عقاید خرافى را نفى مى کنند و اسلام را به شکل خردمندانه و مقبول عقلا که هماهنگ با آیات عقلانى قرآن است معرفى مى نمایند. در خطبه هجدهم سخنان بسیار کوبنده و شفافى در نفى عقیده تصویب در جلد اول از همین کتاب گذشت که امام(علیه السلام) چگونه با بیان بسیار منطقى و روشن گر این گونه عقاید را نفى و ابطال مى کند و ساحت اسلام و قرآن را مبرا مى شمرد. سایر امامان اهل بیت(علیهم السلام) نیز همین معنا را در سخنان نورانى اشان دنبال کرده و با صراحت گفته اند: همیشه حق یکى است و آنچه در نقطه مقابل آن باشد باطل است و همه با هم باید بکوشند و حق را پیدا کنند. آرى اگر کسى تلاش و کوشش کافى براى رسیدن به حق چه در اصول دین و چه در فروع دین انجام دهد و راه خطا را بپیماید در نزد خدا معذور خواهد بود. نه این که آنچه را به آن رسیده حق و عین واقعیت است، بلکه به مقتضاى (لاَ یُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا) بیش از این توان نداشته و تکلیفى متوجه او نیست وگرنه حق باطل مى شود و نه باطل حق. مصیبت بزرگ نسبت دادن تناقض گویى به قرآن مجید است که واقعاً گفتار بى شرمانه اى است و نمونه آن در کلام عبیدالله بن حسن متکلم گذشت. قرآن مجید با صراحت مى فرماید: «(أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً); آیا درباره قرآن نمى اندیشید اگر از سوى غیر خدا بود اختلاف فراوانى در آن مى یافتید». اصولاً نبودن اختلاف در کتابى که حدود بیست و سه سال از سوى خدا در مورد حوادث تلخ و شیرین و سخت و آسان نازل شده یکى از دلایل اعجاز قرآن است. در جاى دیگر بعد از بیان احکام ده گانه معروف مى فرماید: «(وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِى مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ); این راه مستقیم من است از آن پیروى کنید و از راه هاى پراکنده (و انحرافى) پیروى نکنید که شما را از راه او دور مى سازد; این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش مى کند، تا پرهیزگارى پیشه کنید». در این آیه راه خدا یکى معرفى شده و راه هاى منحرف و بیگانه از خدا متعدد و پراکنده، زیرا صراط مستقیم به صورت مفرد و طرق انحرافى به شکل جمع آورده شده است.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۸۲۸