۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علمى» ثبت شده است

حکمت ۳۳۸ نهج البلاغه ؛ اقسام علم (علمى)

حکمت ۳۳۸ نهج البلاغه ؛ اقسام علم (علمى)

وقال علیه السلام:الْعِلْمُ عِلْمَانِ: مَطْبُوعٌ وَمَسْمُوعٌ، وَلاَ یَنْفَعُ الْمَسْمُوعُ إِذَا لَمْ یَکُنِ الْمَطْبُوعُ.

امام علیه السلام فرمود : علم و دانش دو گونه است: فطرى و شنیدنى (اکتسابى) و دانش شنیدنى سودى نمى دهد هنگامى که هماهنگ با فطرى نباشد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۳۲۸
حکمت ۳۳۳ نهج البلاغه ؛ روانشناسى مؤمن (علمى، اجتماعى)

حکمت ۳۳۳ نهج البلاغه ؛ روانشناسى مؤمن (علمى، اجتماعى)

وقال علیه السلام فی صفة المؤمن : المُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَحُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ، أَوْسَعُ شَیْءٍ صَدْراً، وَأَذَلُّ شَىْءٍ نَفْساً. یَکْرَهُ الرَّفْعَةَ، وَیَشْنَأُ السُّمْعَةَ. طَوِیلٌ غَمُّهُ،بَعِیدٌ هَمُّهُ، کَثِیرٌ صَمْتُهُ، مَشْغُولٌ وَقْتُهُ. شَکُورٌ صَبُورٌ، مَغْمُورٌ بِفِکْرَتِهِ، ضَنِینٌ بِخَلَّتِهِ، سَهْلُ آلْخَلِیقَةِ، لَیِّنُ آلْعَرِیکَةِ! نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ،وَهُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ.
امام علیه السلام درباره صفات مؤمن فرمود : انسان باایمان شادى اش در چهره و اندوهش در درون قلب اوست، سینه اش از هرچیز، گشاده تر و هوسهاى نفسانى اش از هرچیز خوارتر (و تسلیمتر) است، از برترى جویى بیزار و از ریاکارى متنفر است، اندوهش طولانى و همتش بلند، سکوتش بسیار و تمام وقتش مشغول است، شکرگزار و صبور، بسیار ژرف اندیش است و دست حاجت به سوى کسى دراز نمى کند، طبیعتش آسان (و سختگیرى در کار او نیست) و برخوردش با دیگران توأم با نرمش است، دلش از سنگ خارا (در برابر حوادث سخت و دشمنان خطرناک) محکمتر و سختتر و (در پیشگاه خدا) از بَرده تسلیم تر است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۴۷۳۳
حکمت ۳۲۰ نهج البلاغه ؛‌ روش صحیح پرستیدن (علمى)

حکمت ۳۲۰ نهج البلاغه ؛‌ روش صحیح پرستیدن (علمى)

وقال علیه السلام لِسَائِلٍ سَأَلَهُ عَنْ مُعْضِلَةٍ : سَلْ تَفَقُّهاً، وَلاَ تَسْأَلْ تَعَنُّتاً، فَإِنَّ الْجَاهِلَ الْمُتَعَلِّمَ شَبِیْهٌ بِالْعَالِمِ،وَإِنَّ الْعَالِمَ الْمُتَعَسِّفَ شَبِیهٌ بِالجَاهِلِ الْمُتَعَنِّتِ.
امام علیه السلام به کسى که از آن حضرت مسئله پیچیده اى را پرسید فرمود : همواره براى کسب آگاهى پرسش کن، نه براى ایجاد زحمت، زیرا جاهلى که در طریق فراگیرى علم گام برمىدارد شبیه به عالم است و عالمى که همواره اصرار بر مسائل پرپیچ وخم دارد شبیه جاهلى است که خود را به زحمت مى افکند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۴۲۶
حکمت ۳۱۵ نهج البلاغه ؛ روش نویسندگى (علمى، هنرى)

حکمت ۳۱۵ نهج البلاغه ؛ روش نویسندگى (علمى، هنرى)

وقال علیه السلام لِکاتِبِهِ عُبیْدَاللّهِ بْنِ أبی رافِعٍ : اَلِقْ دَواتَکَ، وَأَطِلْ جِلْفَةَ قَلَمِکَ، وَفَرِّجْ بَیْنَ السُّطُورِ، وَقَرْمِطْ بَیْنَ الْحُرُوفِ فَإِنَّ ذلِکَ أَجْدَرُ بِصَبَاحَةِ الْخَطِّ.
امام علیه السلام به کاتب خود، عبیدالله بن أبى رافع فرمود : مرکّب دوات خود را با گذاشتن لیقه در آن، تنظیم کن و شکاف نوک قلمت را طولانى نما ومیان سطرها فاصله بینداز و فاصله بین حروف را کم کن که این به جلوه وزیبایى خط مى افزاید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۱۹۳
حکمت ۳۱۳ نهج البلاغه ؛ جامعیت قرآن (علمى)

حکمت ۳۱۳ نهج البلاغه ؛ جامعیت قرآن (علمى)

وَفِی الْقُرْآنِ نَبَأُ مَا قَبْلَکُمْ، وَخَبَرُ مَا بَعْدَکُمْ، وَحُکْمُ مَا بَیْنَکُمْ.
امام علیه السلام فرمود : در قرآن، اخبار پیشینیان و حوادث آینده و حکم و دستور مربوط به شما آمده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۰۰۶
حکمت ۳۱۲ نهج البلاغه ؛ روانشناسى عبادات (علمى، عبادى)

حکمت ۳۱۲ نهج البلاغه ؛ روانشناسى عبادات (علمى، عبادى)

إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالاً وَإِدْبَاراً؛ فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ، وَإِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ.
امام علیه السلام فرمود: دلها (ى انسانها) گاه روى مى آورد (و پرنشاط است) و گاه پشت مى کند(و بى نشاط است) آنگاه که روى مى آورد آن را به انجام نوافل و مستحبات نیز وادار کنید و آنگاه که پشت مى کند و بى نشاط است تنها به انجام فرائض و واجبات قناعت نمایید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۰۶۴
حکمت ۲۹۴ نهج الباغه ؛ فاصله میان شرق و غرب (علمى)

حکمت ۲۹۴ نهج الباغه ؛ فاصله میان شرق و غرب (علمى)

وَقَدْ سُئِلَ عَنْ مَسافَةِ ما بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، مَسِیرَةُ یَوْمٍ لِلشَّمْسِ.

از امام علیه السلام درباره فاصله میان مشرق و مغرب سؤال کردند. امام علیه السلام در پاسخ فرمود : به اندازه مسیر یک روز خورشید است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۳۴۶
حکمت ۲۸۴ نهج البلاغه ؛ دانش ، نابود کننده عذرها (اخلاقى، علمى)

حکمت ۲۸۴ نهج البلاغه ؛ دانش ، نابود کننده عذرها (اخلاقى، علمى)

قَطَعَ الْعِلْمُ عُذْرَ الْمُتَعَلِّلِینَ.

امام علیه السلام فرمود : علم و آگاهى، راه را بر (بهانه جویان و) آنها که تعلّل مى ورزند بسته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۰۴۳
حکمت ۲۸۱ نهج البلاغه ؛ برترى عقل از مشاهده چشم(علمى)

حکمت ۲۸۱ نهج البلاغه ؛ برترى عقل از مشاهده چشم(علمى)

لَیْسَتِ الرَّوِیَّةُ کَالْمُعَایَنَةِ مَعَ الاِْبْصَارِ؛ فَقَدْ تَکْذِبُ الْعُیُونُ أَهْلَهَا، وَلاَ یَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ.

امام علیه السلام فرمود : تفکر و اندیشه همچون دیدن با چشم نیست، چراکه گاه چشم، به صاحبش دروغ مى گوید؛ولى عقل (سلیم)به کسى که ازاوراهنمایى بخواهدغشّ وخیانت نمى کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۸۵۴
حکمت ۲۶۶ نهج البلاغه ؛ روش صحیح پاسخ دادن (علمى)

حکمت ۲۶۶ نهج البلاغه ؛ روش صحیح پاسخ دادن (علمى)

وَسَأَلَهُ رَجُلٌ أَنْ یُعَرِّفَهُ الإِیمانَ إِذَا کَانَ الْغَدُ فَأْتِنی حَتَّى أُخْبِرَکَ عَلَى أَسْمَاعِ النَّاسِ، فَإِنْ نَسِیْتَ مَقَالَتی حَفِظَهَا عَلَیْکَ غَیْرُکَ فَإِنَّ الْکَلاَمَ کَالشَّارِدَةِ یَنْقُفُهَا هذَا وَیُخْطِئُهَا هذَا. (وَقَدْ ذَکَرنا ما أجابَهُ بِهِ فیما تَقَدَّمَ مِنْ هذَا الْبابِ وَهُوَ قَوْلُهُ: «الإِیمانُ عَلى أرْبَعِ شُعَبٍ»).

کسى از آن حضرت تقاضا کرد که ایمان را برایش توصیف کند؛ امام علیه السلام فرمود : فردا نزد من بیا تا در حضور جمع، تو را از آن آگاه سازم که اگر گفته ام را فراموش کنى دیگرى آن را براى تو حفظ کند، زیرا سخن همچون شترِ فرارى است که بعضى ممکن است آن را پیدا کنند و بعضى آن را نیابند. مرحوم سیّد رضى به دنبال این گفتار حکیمانه مى افزاید: آنچه را امام علیه السلام (فرداى آن روز) در پاسخ این سؤال کننده بیان فرمود، همان است که ما در همین باب کلمات قصار به عنوان «الاْیمانُ عَلى أرْبَعِ شُعَبٍ» (حکمت ۳۱) آوردیم. (پیش از این به عنوان «عَلى أرْبَعِ دَعائِم» آورده شده است).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۸۹۰
حکمت ۲۶۵ نهج البلاغه ؛ گفتار حکیمان و درمان (علمى، درمانى)

حکمت ۲۶۵ نهج البلاغه ؛ گفتار حکیمان و درمان (علمى، درمانى)

إِنَّ کَلاَمَ الْحُکَمَاءِ إِذَا کَانَ صَوَاباً کَانَ دَوَاءً، وَإِذَا کَانَ خَطَأً کَانَ دَاءً.

امام علیه السلام فرمود : گفتار دانشمندان اگر صحیح و درست باشد دوا (داروى شفابخش) و اگر نادرست وخطا باشد درد و بیمارى است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۸۵۲
حکمت ۲۴۵ نهج الابلاغه ؛ کاستى قدرت و کنترل شهوت (اخلاقى، علمى)

حکمت ۲۴۵ نهج الابلاغه ؛ کاستى قدرت و کنترل شهوت (اخلاقى، علمى)

إِذَا کَثُرَتِ آلْمَقْدِرَةُ قَلَّتِ الشَّهْوَةُ.

امام علیه السلام فرمود : هنگامى که قدرت بر چیزى فزونى یابد علاقه به آن کم مى‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۷۴۴
حکمت ۲۴۳ نهج البلاغه ؛ روش صحیح پاسخگویى(علمى)

حکمت ۲۴۳ نهج البلاغه ؛ روش صحیح پاسخگویى(علمى)

إِذَاازْدَحَمَ آلْجَوَابُ خَفِیَ الصَّوَابُ.

امام علیه السلام فرمود : هنگامى که جواب‌ها زیاد (و دَرهم) شود حق مخفى مى‌گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۵۷۸
حکمت ۲۳۴ نهج البلاغه ؛ تفاوت اخلاقى مردان و زنان (اخلاقى، علمى)

حکمت ۲۳۴ نهج البلاغه ؛ تفاوت اخلاقى مردان و زنان (اخلاقى، علمى)

خِیَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ: الزَّهْوُ، وَالْجُبْنُ، وَالْبُخْلُ؛ فَإِذَا کَانَتِ الْمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لَمْ تُمَکِّنْ مِنْ نَفْسِهَا، وَإِذَا کَانَتْ بَخِیلَةً حَفِظَتْ مَالَهَا وَمَالَ بَعْلِهَا، وَإِذَا کَانَتْ جَبَانَةً فَرِقَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ یَعْرِضُ لَهَا.

امام علیه السلام فرمود : خصلت‌هاى نیک زنان، خصلت‌هاى بد مردان است (این خصلت‌ها عبارتند از:) تکبر و ترس و بخل (زیرا) هنگامى که زن متکبر باشد بیگانه را به خود راه نمى‌دهد و اگر بخیل باشد مال خود و همسرش را حفظ مى‌کند و اگر ترسو باشد از هر چیزى که ممکن است به آبرو و عفت او صدمه بزند مى‌ترسد (و از آن فاصله مى‌گیرد).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۴۶۵۱
حکمت ۲۱۷ نهج البلاغه ؛ دگرگونى روزگار و شناخت انسان ها (اخلاقى، علمى)

حکمت ۲۱۷ نهج البلاغه ؛ دگرگونى روزگار و شناخت انسان ها (اخلاقى، علمى)

فِی تَقَلُّبِ الاَْحْوَالِ، عُلِم جَوَاهِرِ الرِّجَالِ.

امام(علیه السلام) فرمود: در دگرگونى حالات گوهر مردان شناخته مى شود.


شرح و تفسیر

طریقه شناخت افراد امام(علیه السلام) در این کلام نورانى به طریقه آزمایش شخصیت انسان ها اشاره مى کند و مى فرماید: «در دگرگونى حالات گوهر مردان شناخته مى شود»; (فِی تَقَلُّبِ الاَْحْوَالِ، عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ). در کافى در ادامه این کلام نورانى آمده است «وَالاْیّامُ تُوضِحُ لَکَ السَّرائِرَ الْکامِنَةَ; و گذشت روزها اسرار پنهانى را بر تو آشکار مى سازد». «جواهر» جمع «جوهر» به معناى اشیاى گرانبهایى است که از معدن استخراج مى کنند، به ذات و طبیعت هر چیزى نیز اطلاق مى شود و در اینجا نیز منظور همین است. بسیار مى شود که ظاهر و باطن افراد مختلف است; ظاهرى آراسته دارند در حالى که درون، آلوده است. ظاهرش پاکدامن، زاهد، شجاع و پرمحبت است; ولى باطن کاملاً بر خلاف آن است و گاه به عکس افرادى ظاهراً کم استقامت، فاقد سخاوت و بى تفاوت به نظر مى رسند در حالى که در باطن شجاع و نیرومند و باتقوا هستند. چگونه مى توان به این تفاوت ها پى برد و درون اشخاص را کشف کرد و معیارى براى همکارى و عدم همکارى با آنها جستوجو نمود؟ بهترین راه همان است که مولا در کلام بالا فرموده است. هنگامى که طوفان هاى اجتماعى مىوزد و تحول ها آشکار مى شود و صفحات اجتماع زیر و رو مى گردد اینجاست که افراد باطن خود را که در حال عادى نشان نمى دادند آشکار مى سازند. به تعبیر دیگر بهترین راه براى شناخت حقیقت و باطن هر چیز، تجربه و آزمایش و امتحان است. این حکم درباره انسان ها نیز صادق است و بهترین طریق تجربه، حالاتى است که از خود در دگرگونى هاى اجتماعى بروز مى دهند; دیروز ثروتى نداشت، امروز به نوایى رسیده و یا مقامى نداشت و مقامى به دست آورده. گاه چنان بر مرکب غرور سوار مى شود که هیچ کس به گرد او نمى رسد. اینها در امتحان شخصیت مردود شده اند; ولى به عکس، افرادى را مى بینیم که نه مال و ثروت و نه جاه و مقام و نه مشکلات زندگى هیچ یک بر آنها تأثیرى نمى گذارد; همان راه مستقیمى را مى پیمایند که پیش از این مى پیمودند و همان مناسبات خوبى را دارند که با دوستانشان داشتند. «تَقَلُّب اَحوال» مفهوم جامعى است که هرگونه دگرگونى زندگى را شامل مى شود: رسیدن به مال و ثروت یا فقر، پیدا کردن مقام یا سقوط از آن، بهبودى و تندرستى یا بیمارى، فراهم آمدن اسباب شادى یا مصائب و حوادث دردناک اینها و مانند اینها بوته هاى امتحانى هستند که انسان ها در آن آزموده مى شوند. درست مانند بوته و کوره هاى معمولى که طلاى ناب را در آن مى آزمایند و یا سیاه سیم زراندود را به آن مى برند تا باطن آن آشکار شود. به گفته شاعر: خوش بود گر محک تجربه آید به میان *** تا سیه روى شود هر که در او غش باشد نیز به گفته شاعرى دیگر: سیاه سیم زراندود چون به بوته برند *** خلاف آن به در آید که خلق پندارند! تاریخ اسلام، نمودار عجیبى از همین کلام حکمت آمیز است; افرادى از یاران پیغمبر(صلى الله علیه وآله)بودند که در غزوات اسلامى به عنوان مجاهدى خستگى ناپذیر و افسرى فداکار درخشیدند; ولى بعد از رحلت پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) بر اثر حب جاه و مقام یا مال و ثروت راه خود را جدا کردند و همان گونه که در حکمت ۴۴۱ خواهد آمد: «الْوِلاَیَاتُ مَضَامِیرُ الرِّجَالِ; پست هاى مهم میدان مسابقه و آزمایش مردان است». و خلاصه کارهایى براى رسیدن به مال و مقام دنیا انجام دادند که هیچ کس از آنها انتظار نداشت. در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) در غررالحکم مى خوانیم: «الْغِنى وَالْفَقْرُ یَکْشِفانِ جَواهِرَ الرِّجالِ وَأوْصافِها; بى نیازى و فقر باطن افراد و اوصاف آنها را آشکار مى سازد». مرحوم کلینى در کافى در حدیث معتبرى نقل مى کند که بعد از قتل «عثمان»، امیرمؤمنان على(علیه السلام) به منبر رفت و خطبه اى خواند و در ضمن آن خطبه فرمود: «... یَوْمَ بَعَثَ اللهُ نَبِیَّه(صلى الله علیه وآله) وَالَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلاَکُمْ وَأَعْلاَکُمْ أَسْفَلَکُمْ وَلَیَسْبِقَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا وَلَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا; سوگند به خدایى که محمد را به حق مبعوث ساخت، همگى به یکدیگر مخلوط و غربال خواهید شد (تا خالص از ناخالص در آید و پیروان حق از پیروان باطل جدا شوند) تا آنجا که افراد پایین نشین بالا و افراد بالانشین پایین قرار خواهند گرفت و آنها که در اسلام پیشگام بودند و برکنار گشتند سر کار خواهند آمد و کسانى که (با حیله و تزویر) پیشى گرفتند کنار مى روند». این سخن را با ذکر آیه اى از قرآن مجید که در واقع همه این روایات به آن باز مى گردد پایان مى دهیم آنجا که مى فرماید: «(وَتِلْکَ الاَْیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَاللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمینَ * وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکافِرینَ); و ما این روزها(ى پیروزى و شکست) را در میان مردم مى گردانیم; (و این خاصیّت زندگى دنیاست) تا خدا، افرادى را که ایمان آورده اند، مشخص سازد; و (خداوند) از میان خودتان، شاهدانى بگیرد. و خدا ستمکاران را دوست نمى دارد و تا خداوند، افراد با ایمان را خالص گرداند (و ورزیده شوند); و کافران را (به تدریج) نابود سازد».


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۴۹۹۵
حکمت ۲۱۴ نهج البلاغه ؛ نرمخویى و کامیابى(اخلاقى، علمى)

حکمت ۲۱۴ نهج البلاغه ؛ نرمخویى و کامیابى(اخلاقى، علمى)

مَنْ لاَنَ عُودُهُ کَثُفَتْ أَغْصَانُهُ.

امام(علیه السلام) فرمود: کسى که ساقه درخت وجودش نرم است، شاخه هایش فراوان است.


شرح و تفسیر

درخت پرشاخه! امام(علیه السلام) در این کلام حکیمانه به نکته مهمى درباره جلب و جذب دوستان و یاران اشاره کرده، مى فرماید: «کسى که ساقه درخت وجودش نرم است، شاخه هایش فراوان است»; (مَنْ لاَنَ عُودُهُ کَثُفَتْ أَغْصَانُهُ ). «عود» به معناى چوب است; خواه از درخت جدا شده یا جزء درخت باشد و در اینجا به معناى ساقه درخت است. این سخن تعبیرى کنایى و لطیفى است و اشاره به این است که افراد متواضع و با محبت دوستان فراوانى را گرد خود جمع مى کنند و به عکسْ افراد خشن و غیر قابل انعطاف دوستان را از گرد خود پراکنده مى سازند. مى دانیم شاخه ها از کنار ساقه ها جوانه مى زند; ساقه اى که خشک و کم آب باشد شاخه هاى کمترى از آن مى روید و ساقه اى که نرم است، از گوشه و کنارش شاخه هاى فراوانى مى روید. نیز قسمت مهمى از درخت را آب تشکیل مى دهد و رطوبت از عوامل اصلى رویش گیاه است، در حالى که کمبود آب هم درخت را پژمرده مى کند و هم سبب مى شود شاخه هاى کمترى از آن بروید. انسان نیز به منزله درختى است که اگر نرمش از خود نشان بدهد و خشونت را کنار بگذارد و محبت را به جاى آن بنشاند افراد زیادى به سوى او جذب مى شوند در حالى که اگر خشن و انعطاف ناپذیر باشد، نزدیک ترین بستگان و خویشاوندان و دوستان نیز از او فاصله مى گیرند. این معنا در قرآن مجید ـ همان گونه که قبلاً نیز اشاره شده ـ درباره پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به صورت الگو بیان شده است. در آیه ۱۵۹ سوره «آل عمران» مى خوانیم: «(فَبِمَا رَحْمَة مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ); به سبب رحمت الهى در برابر مؤمنان، نرم و مهربان شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مى شدند». جاذبه اخلاقى پیغمبر اکرم و ائمه هدى(علیهم السلام) مصداق روشنى از این گفتار حکیمانه است. در حدیثى درباره پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)مى خوانیم: «کانَ أکْرَمُ النّاسِ وَألْیَنُ النّاسِ ضَحّاکاً بَسّاماً; پیامبر(صلى الله علیه وآله) کریم ترین و نرمخوترین مردم، بسیار خنده رو و متبسم بود». در نامه امام(علیه السلام) به محمد بن ابى بکر آمده است: «وَأَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ; در برابر آنها متواضع باش و با چهره گشاده مردم را ملاقات کن». در حدیث دیگرى از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)مى خوانیم: «ألا أُخْبِرُکُمْ بِمَنْ تَحْرِمُ عَلَیْهِ النّارُ غَداً; آیا به شما خبر دهم چه کسى آتش دوزخ در فرداى قیامت بر او حرام است؟». عرض کردند: آرى یا رسول الله. فرمود: «الْهَیِّنُ الْقَریبُ اللَّیِّنُ السَّهْلُ; کسى که آسان مى گیرد و به مردم نزدیک و نرمخوست و سختگیرى نمى کند». اگر حُسن خلق در احادیث سرچشمه فراوانى روزى معرفى شده، یا سبب عمران و آبادى شهرها و فزونى عمرها دانسته شده به همین دلیل است که انسان در سایه آن اعوان و انصار فراوانى پیدا مى کند و به کمک آنها مى تواند مشکلات مهم زندگى را حل کند. بر عکس در روایتى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) آمده است: «سُوءُ الْخُلْقِ نَکَدُ الْعیشِ وَعَذابُ النَّفْسِ; بدخلقى سبب تنگى معیشت و رنج روح و روان مى شود». محمّد عبده در شرح نهج البلاغه خود تفسیر دیگرى براى این عبارت دارد وى مى گوید: منظور از «لیّنُ الْعُود» طراوت جسمانى انسان و نشاط او و داشتن فضل و همت است و منظور از «کثْرت أغصان» کثرت آثارى است که از او آشکار مى شود; گویى هر اثرى شاخه اى از وجود اوست; ولى در پایان فزونى اعوان و انصار را به عنوان تفسیر دیگرى ذکر کرده است. به نظر مى رسد آنچه در بالا گفته شد مناسب تر و با آیات و روایات همسوتر باشد.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۳۸۷
حکمت ۲۰۵ نهج البلاغه ؛ گنجایش نا محدود ظرف علم(علمى)

حکمت ۲۰۵ نهج البلاغه ؛ گنجایش نا محدود ظرف علم(علمى)

کُلُّ وِعَاء یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ، فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ.

امام(علیه السلام) فرمود: هر ظرفى بر اثر قرار دادن چیزى در آن از وسعتش کاسته مى شود مگر پیمانه علم که هرقدر از دانش در آن جاى گیرد وسعتش افزون مى گردد!


شرح و تفسیر

وسعت پیمانه علم امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به نکته مهمى درباره اهمیت علم و دانش اشاره مى کند و مى فرماید: «هر ظرفى بر اثر قرار دادن چیزى در آن از وسعتش کاسته مى شود مگر پیمانه علم که هرقدر از دانش در آن جاى گیرد وسعتش افزون مى گردد!»; (کُلُّ وِعَاء یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ، فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ). این نکته بسیار دقیقى است که امام(علیه السلام) به آن اشاره فرموده است. حقیقت این است که در «وعاء» (ظرف) مادى گنجایش محدودى وجود دارد که اگر چیزى در آن قرار دهند تدریجاً محدود و سرانجام پر مى شود به گونه اى که قابل قرار دادن چیز دیگرى در آن نیست; ولى روح و فکر و قوه عاقله انسان کاملاً با آن متفاوت است; هرقدر علوم تازه در آن قرار دهند گویى گنجایش بیشرتى پیدا مى کند هر علمى سرچشمه علم دیگرى مى شود و هر تجربه اى تجربه دیگرى با خود مى آورد وبه یک معنا تا بى نهایت پیش مى رود و این دلیل اهمیت فوق العاده آن و اشاره است به این که ما از فراگیرى علوم هرگز خسته نشویم که واقعاً خسته کننده نیست، بلکه نشاط آور و روح پرور است. هنگامى که انسان مى بیند در کنار نهالى که از یک مسئله علمى در سرزمین مغز خود کاشته نهال هاى دیگرى جوانه مى زند و مى روید و اطراف خود را پر گل مى کند، قطعاً به شوق و نشاط مى آید. حتى مغزهاى کامپیوترى که در عصر و زمان ما به وجود آمده و بعضى از روى ناآگاهى گمان مى برند مى تواند روزى جانشین مغز انسان شود هر کدام ظرفیت محدودى دارند که وقتى اشباع شد مطلب تازه اى را نمى پذیرد در حالى که روح آدمى چنین نیست و بسیارند دانشمندان بزرگى که تا آخرین لحظه هاى عمر در تکاپوى علم و دانش بوده و هر روز حتى در واپسین ساعات عمر حقیقت تازه اى را کشف مى کردند. از جمله کسانى که به این حقیقت در شرح کلام حکیمانه بالا اشاره کرده ابن ابى الحدید معتزلى است که در شرح نهج البلاغه خود چنین مى گوید: «در ذیل این کلام سرّ عظیمى نهفته شده و رمزى است به معناى شریف پیچیده اى که طرفداران نفس ناطقه (روح مجرد) از این راه دلیل براى اثبات عقیده خود گرفته اند نتیجه آن این است که قواى جسمانى بر اثر تکرار افعال خسته و ناتوان مى شوند; مثلاً هرگاه با چشم هاى خود پیوسته صحنه هایى را ببینیم چشم خسته مى شود و اگر باز هم ادامه دهیم ممکن است چشم صدمه ببیند. همچنین است گوش انسان از شنیدن صداهاى مکرر به زحمت مى افتد (و خسته و ناتوان مى گردد) و چنین است سایر قواى جسمانى; ولى وقتى به قوه عاقله مى رسیم مى بینیم قضیه برعکس است، چرا که هر گاه معقولات بیشترى به این قوه وارد گردد، نیرو و توان و وسعت و انبساط آن بیشتر مى شود و آمادگى براى درک مسائل جدیدى غیر از آنچه قبلاً دریافته پیدا مى کند و در حقیقت تکرار معقولات شمشیر آن را تیزتر کرده و زنگار آن را مى زداید و به همین دلیل مى توان گفت: قواى جسمانى همه مادى هستند; اما قوه عاقله مجرد است و ماوراى مادیات». یکى از بخش هاى قوه عاقله، حافظه انسان است که همه چیز را در خود حفظ مى کند در حالى که قواى مادى این چنین نیست. این کلام حکیمانه پیام هاى متعددى دارد از جمله این که انسان هرگز نباید از فراگیرى علم و دانش خسته شود یا گمان کند به مرحله نهایى علم و دانش رسیده است. بداند به سمتى حرکت مى کند که هر قدر جلوتر مى رود وسیع تر مى شود. در حدیث معروفى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)مى خوانیم: «مَنْهُومانِ لا یَشْبَعُ طالِبُهُما طالِبُ الْعِلْمِ وَطالِبُ الدُّنْیا; دو گروه گرسنه اند و هرگز سیر نمى شوند: طالبان عمل و طالبان دنیا». به همین دلیل تحصیل علم در اسلام از جهات مختلف نامحدود است: از نظر مدت حدیث معروف از پیامبر(صلى الله علیه وآله) است که فرمود: «أُطْلُبُ الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ إِلَى اللَّحْدِ; از گهواره تا گور دانش بجوى» گرچه آن را در جوامع حدیثى نیافتیم. از نظر مکان در حدیث دیگرى مى خوانیم: «أُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَلَوْ بِالصّینِ; به دنبال علم و دانش بروید هرچند در سرزمین چین باشد». از نظر مقدار کوشش در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «أُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَلَوْ بِخَوْضِ اللُّجَجِ وَسَفْکِ الْمُهَجِ; در طلب دانش باشید هرچند براى تحصیل آن در دریاها فرو روید و خون خود را فدا کنید». از نظر استاد در حدیث دیگرى مى خوانیم: «الْحِکْمَةُ ضالَّةُ الْمُؤْمِنِ یَأْخُذُها حَیْثُ وَجَدَها; علم و دانش گمشده فرد با ایمان است، نزد هر کس باشد گمشده خود را مطالبه مى کند». این سخن را با حدیثى که از امیرمؤمنان(علیه السلام) در غررالحکم آمده است پایان مى دهیم: «اَلْعالِمُ مَنْ لا یَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ وَ لا یَتَشَبَّعُ بِهِ; عالم و دانشمند کسى است که هرگز از علم و دانش سیر نمى شود و اظهار سیرى نیز مى کند».


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۴۰۴
حکمت ۱۹۳ نهج البلاغه ؛ راه به کار گرفتن قلب (اخلاقى، علمى، تربیتى)

حکمت ۱۹۳ نهج البلاغه ؛ راه به کار گرفتن قلب (اخلاقى، علمى، تربیتى)

إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَإِقْبَالاً وَإِدْبَاراً، فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَإِقْبَالِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُکْرِهَ عَمِیَ.

امام(علیه السلام) فرمود: براى دل هاى (آدمیان) علاقه و اقبال و (گاه) تنفر و ادبار است. هنگامى که مى خواهید کارى انجام دهید از سوى علاقه و اشتیاق وارد شوید، زیرا اگر قلب را مجبور به کارى کنند نابینا مى شود.


شرح و تفسیر

با نشاط کارها را آغاز کنید امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به یک نکته اساسى روانشناسى اشاره کرده مى فرماید: «براى دل هاى (آدمیان) علاقه و اقبال و (گاه) تنفر و ادبار است هنگامى که مى خواهید کارى انجام دهید از سوى علاقه و اشتیاق وارد شوید، زیرا اگر قلب را مجبور به کارى کنند نابینا مى شود»; (إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَإِقْبَالاً وَإِدْبَاراً، فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَإِقْبَالِهَا، فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُکْرِهَ عَمِیَ). منظور از «قلب» و «قلوب» در این عبارت، عقل و فکر انسان است که حالات مختلفى دارد; گاهى در حال نشاط و علاقه به انجام دادن کارى و زمانى در حال تنفر و بى میلى و بى علاقگى است. هر گاه در حال نشاط; مثلاً نشاط بر عبادات، به سراغ عبادت مى رویم و مى توانیم با حضور قلب عبادت را به نحو کامل احسن به پایان ببریم; اما در حالى که تمایلات درونى موافق نیست کار به زحمت انجام مى شود و ایجاد خستگى و ناراحتى مى کند. ازاین رو در حکمت ۳۱۲ این جمله آمده است که مى فرماید: «إنّ لِلْقُلُوبِ إقْبالاً وَإدْباراً; فَإذا أقْبَلَتْ فَاحْمِلُوها عَلَى النَّوافِلِ، وَإذا أدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِها عَلَى الْفَرائِضِ; دل ها گاهى پرنشاط و زمانى بى نشاط است; آن گاه که نشاط دارند آنها را بر انجام دادن مستحبات (علاوه بر واجبات) بگمارید و هنگامى که بى نشاط اند تنها به انجام دادن واجبات قناعت نمایید». همین مضمون در کتاب شریف کافى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده و با تعبیر مشروح ترى در کلام امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) دیده مى شود; آنجا که فرمود: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إقْبالاً وَإدْباراً وَنِشاطاً وَفُتُوراً فَإذا أقْبَلَتْ بَصُرَتْ وَفَهِمَتْ وَإذا أدْبَرَتْ کَلَّتْ وَمَلَّتْ فَخُذُوها عِنْدَ إقْبالِها وَنِشاطِها وَاتْرُکُوها عِنْدَ إدْبارِها وَفُتُورِها; دل ها اقبال و ادبار و نشاط و سستى دارند. هنگامى که اقبال کند (و پرنشاط باشد) حقایق را به خوبى مى بیند و مى فهمد و هنگامى که ادبار کند، ناتوان و ملول مى گردد، بنابراین در هنگام ادبار و نشاط به سراغ آن بروید و در هنگام ادبار و فتور آن را رها سازید». حقیقت این است که روح آدمى نیز مانند جسم او حالات مختلف دارد; گاه انسان از نظر جسمى خسته و ناتوان است; در این هنگام اگر کارى به او واگذارند به یقین به صورت کامل انجام نخواهد گرفت; یا خطا و اشتباه مى کند یا ناقص به جا مى آورد; اما هنگامى که جسم انسان داراى نشاط و قدرت و نیرو است، هر کارى را به خوبى انجام مى دهد. روح انسان نیز همین گونه است و به تعبیر بعضى از عرفا گاه در حالت قبض است و گاه بسط; در حالت قبض باید فشارى به خود نیاورد; اما در حالت بسط انسان باید با شتاب به سراغ اهداف سازنده برود. مطالعه در حال نشاط لذت بخش و عمیق و پرفایده و در حال ملالت و ادبار خستگى آور و بسیار سطحى و گاه آمیخته با انواع اشتباهات است. به همین دلیل در همه جاى دنیا براى بهرهورى بیشتر از کار کارگران و کارمندان، سعى مى کنند عوامل نشاط را براى آنها فراهم آورند و مرخصى ها، جایزه ها و تزیین محل کار و اطراف آن و استفاده از درختان سرسبز و باغچه هاى پرگل همه براى ایجاد نشاط است. البته آنها از وسایل نامشروعى مانند انواع موسیقى نیز براى این کار استفاده مى کنند. در شریعت اسلامى نیز براى ایجاد نشاط، مخصوصاً در مورد عبادات، عوامل مختلفى دیده مى شود. وضو گرفتن پیش از نماز به یقین نشاط آور است. مضمضه و استنشاق آب در دهان و بینى افزون بر نظافت، ایجاد نشاط مى کند. دستور داده شده قرآن و اذان با صداى زیبا و صوت حسن خوانده شود تا نشاط آور باشد. جمعه و جماعت ایجاد نشاط در عبادت مى کند و از همه مهم تر فصاحت و بلاغت قرآن خود عامل مهمى براى نشاط در قرائت قرآن است که تا اعماق قلب انسان نفوذ مى کند. همچنین وعده هاى حقیقى براى مطیعان و نیکوکاران و مجاهدان و شهیدان به نعمت هاى بسیار لذت بخش بهشتى نشاط آور است. بسیارى از غذاها که در قرآن مجید به آنها اشاره شده نیز غذاهاى نشاط آور است. خواب شب که به آن توصیه شده رفع ملال مى کند و نشاط مى آورد. این موضوع از آیات و روایات به کتب فقهى ما نیز نفوذ کرده و بعضى از فقها تصریح کرده اند که نوافل را به هنگام عذر مى توان ترک کرد و یکى از عذرها را غم و اندوه شمردند. مرحوم نراقى در کتاب مستند مى گوید: منظورشان این نیست که در این حال استحباب ندارد، چرا که اگر در آن حال نیز به جا آورده شود اجماع بر صحت و ثواب آن است بلکه منظور این است که در مورد چنین اشخاصى تأکید بر نافله نمى شود سپس به روایت بالا که از کتاب کافى نقل کردیم اشاره مى کند.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۳۶۰
حکمت ۱۷۵ نهج البلاغه ؛ راه درمان ترس (اخلاقى، علمى، تربیتى)

حکمت ۱۷۵ نهج البلاغه ؛ راه درمان ترس (اخلاقى، علمى، تربیتى)

إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِیهِ، فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّیهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْهُ.

امام(علیه السلام) فرمود: هنگامى که از چیزى (زیاد) مى ترسى خود را در آن بیفکن، چرا که سختى پرهیز از آن از آنچه مى ترسى بیشتر است.


شرح و تفسیر

راه زدودن ترس و وحشت امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به نکته حکیمانه مهمى در مقابله با مشکلات اشاره کرده مى فرماید: «هنگامى که از چیزى (زیاد) مى ترسى خود را در آن بیفکن، چرا که سختى پرهیز از آن از آنچه مى ترسى بیشتر است»; (إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِیهِ، فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّیهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْهُ). بارها این مطلب تجربه شده است که انسان هنگامى که از چیزى مى ترسد پیوسته در اضطراب و پریشانى و ناراحتى است; اما هنگامى که انسان خود را در آن مى افکند مى بیند بسیار راحت تر از آن بود که فکر مى کرد. دلیل این مشکل روانى روشن است، زیرا اولاً تا انسان وارد چیزى نشده پیوسته در پریشانى و وحشت به سر مى برد و اى بسا روزها و هفته ها این درد و رنج ادامه یابد; اما هنگامى که خود را در آن افکند ممکن است در چند دقیقه پایان یابد. ثانیاً تا انسان به سراغ مطلبى که از آن مى ترسد نرود احتمالات گوناگون مى دهد که بسیارى از آن احتمالات بیش از واقعیتى است که در آن امر مخوف وجود دارد. به همین دلیل درد و رنج انسان افزایش مى یابد. ازاین رو بعضى از علماى اخلاق در کتب اخلاقى براى درمان رذیله ترس پیشنهاد مى کنند انسان در صحنه هاى رعب آور وارد شود; مثلاً بعضى از خوردن دارو یا تزریق آمپول وحشت دارند; اما هنگامى که چند بار تکرار مى شود وحشت آنها به کلى فرو مى ریزد. یکى از فلسفه هاى انواع تمرین و رزمایش هاى نظامى زدودن آثار ترس از جنگ از دل هاى سربازان و افسران و فرماندهان است. سعدى در گلستان خود داستان زیبایى در این زمینه نقل مى کند. مى گوید: پادشاهى با غلامى عجمى در کشتى نشست،و غلام هرگز دریا ندیده بود و محنت کشتى نیازموده. گریه و زارى در نهاد و لرزه بر اندامش افتاد. چندان که ملاطفت کردند آرام نمى گرفت و عیش مَلِک از او منغّص بود چاره ندانستند. حکیمى در آن کشتى بود مَلِک را گفت: اگر فرمان دهى من او را به طریقى خاموش گردانم. گفت: غایت لطف و کرم باشد. بفرمود تا غلام را به دریا انداختند. بارى چند غوطه خورد، مویش گرفتند و پیش کشتى آوردند و به دو دست در سکان کشتى آویخت. چون برآمد به گوشه اى بنشست و آرام یافت. مَلِک را عجب آمد پرسید: در این چه حکمت بود؟ گفت: از اول محنت غرقه شدن ناچشیده بود و قدر سلامت کشتى نمى دانست. قدر عافیت کسى دارد که به مصیبتى گرفتار آید. بسیار مى شود که انسان به علت این گونه وحشت ها به سراغ کارهاى مهم نمى رود و در واقع مانع بزرگى بر سر راه کارهاى بزرگ مى شود. به گفته مرحوم کمره اى در منهاج البراعة بسیارى از مکتشفان و محققان جهان با عمل به این دستور به افتخارات بزرگى نائل شده اند; آنها در درون جنگل ها و صحراهاى آفریقا و بیابان هاى پراکنده وارد مى شوند و به سیر دریاها مى پردازند و به درون جزایر دوردست نفوذ مى کنند و از این طریق هم ثروت فراوانى به دست مى آورند و هم شهرت جهانى کسب مى کنند. افزون بر این به علم و دانش بشرى خدمات قابل ملاحظه اى مى شود. سپس این سخن حکیمانه را در قالب شعرى بیان مى کند: چو ترسى ز امرى بینداز خویش *** در آن و بپیراى تشویش خویش دو دل بودن و خود نگه داشتن *** بسى سخت تر مى کند قلب، ریش در زبان عرب ضرب المثل هاى جالبى در این زمینه دیده مى شود; از جمله: «أُمُّ الْمَقْتُولِ تَنامُ وَأُمُّ الْمُهَدَّدِ لاتَنامُ; مادر مقتول به خواب مى رود; ولى مادر کسى که تهدید به قتل شده به خواب نمى رود». ولى به هر حال این سخن بدان معنا نیست که انسان بى مطالعه خود را به خطر بیفکند، بلکه به مواردى مربوط است که انسان ترس بیجا به چیزى دارد و همین مانع پیشرفت برنامه هاى او مى شود. در این گونه موارد باید با مطالعه و مشورت وارد عمل شد تا ترس فرو ریزد و شجاعت اقدام به عمل حاصل شود. این سخن را با شعرى از شاعر عرب پایان مى دهیم: لَعَمْرُکَ مَا الْمَکْرُوهُ إلاَّ ارْتِقابُهُ *** وَأعْظَمُ مِمّا حَلَّ ما یَتَوَقَعُ! به جانت سوگند که ناراحتى در زمانى است که انسان انتظار امر ناراحت کننده اى را مى کشد و چه بسا این ناراحتى از آنچه در انتظار اوست بیشتر است.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۴۱۲۲
حکمت ۸۵ نهج الباغه ؛ پرهیز از ادعاهاى علمى(علمى اخلاقى)

حکمت ۸۵ نهج الباغه ؛ پرهیز از ادعاهاى علمى(علمى اخلاقى)

مَنْ تَرَکَ قَوْلَ «لاَ أَدْرِی» أُصِیبَتْ مَقَاتِلُهُ.
امام(علیه السلام) فرمود: کسى که جمله «نمى دانم» را ترک کند مواضع آسیب پذیر خود را در معرض ضربه هاى خطرناک (مخالفان) قرار داده است.


شرح و تفسیر

خطرات ترک «نمى دانم» امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه سخنى را که در حکمت ۸۲ آمده بود به صورت جالب دیگرى بیان مى کند و مى فرماید: «کسى که جمله «نمى دانم» را ترک کند مواضع آسیب پذیر خود را در معرض ضربه هاى خطرناک (مخالفان) قرار داده است»; (مَنْ تَرَکَ قَوْلَ «لاَ أَدْرِی» أُصِیبَتْ مَقَاتِلُهُ). اشاره به این که با این کار خود را به هلاکت مى افکند و این هلاکت ممکن است جنبه دنیوى داشته باشد در آنجا که سخنان نسنجیده و خطرآفرین است و یا جنبه اخروى، در آنجا که سخنانش لطمه به حیثیت و آبروى اشخاص وارد مى کند یا مردم را به گمراهى مى کشاند. «مقاتل» جمع «مقتل» است. ارباب لغت آن را به مواضعى از بدن که اگر ضربه بر آن وارد شود حیات انسان به مخاطره مى افتد تفسیر کرده اند; مانند سر و سینه و امثال آن. ابن ابى الحدید در شرح این سخن حکیمانه داستان جالبى از بوذرجمهر نقل مى کند که زنى نزد او آمد و از مسئله اى سؤال کرد. بوذرجمهر گفت: نمى دانم. زن عصبانى شد. گفت: پادشاه هر سال آلاف و الوفى به تو مى دهد که بگویى نمى دانم؟ بوذرجمهر گفت: آنچه را به من مى دهد در برابر چیزهایى است که مى دانم و اگر مى خواست در برابر آنچه نمى دانم چیزى به من بدهد تمام بیت المال او نیز کفایت نمى کرد (اشاره به این که مسائلى را که ما نمى دانیم بسیار بیشتر از آن است که مى دانیم). نیز از بعضى فضلا نقل مى کند که اگر کسى در برابر چیزهایى که نمى داند بگوید: نمى دانم، او را تعلیم مى دهیم تا بداند و اگر بگوید: مى دانم، امتحانش مى کنیم تا بگوید نمى دانم (و رسوا شود). شبیه این سخن را مرحوم مغنیه در فى ظلال نهج البلاغه از کتاب «الحکمة الخالده» نقل مى کند که دانشمندى مى گفت: گفتن «لا أدرى» (نمى دانم) را یاد بگیرید، چرا که اگر بگویید نمى دانم به شما تعلیم مى دهند تا بدانید و اگر بگویید مى دانم از شما سؤال مى کنند و نمى دانید و رسوا مى شوید. سپس مى افزاید: احدى از یاران رسول خدا(صلى الله علیه وآله)ادعا نکرد که همه چیز را مى داند و به طور مطلق نگفت: «سلونى» (از من بپرسید) به جز على بن ابى طالب(علیه السلام) . در همین رابطه ضرب المثلى نقل شده است که آن نیز محتواى کلام امام را دارد: «مَقْتَلُ الرَّجُلِ بَیْنَ فَکَّیْهِ» موضع آسیب پذیر انسان در میان دو فک او قرار دارد (یعنى زبان او مایه هلاکت او مى شود). مرحوم شوشترى از قتاده (فقیه معروف اهل سنت) نقل مى کند که روزى ادعا کرد که من هر چه را تا به حال شنیده ام یا به حافظه سپرده ام هرگز فراموش نکرده ام. بعد از این سخن به خدمتکارش گفت: کفش مرا بیاور بپوشم. خدمتکار گفت: کفش شما در پاى شماست (وى از آن ادعا و این عمل سخت شرمنده شد).


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۲۰۲