وقال علیه السلام:الْعِلْمُ عِلْمَانِ: مَطْبُوعٌ وَمَسْمُوعٌ، وَلاَ یَنْفَعُ الْمَسْمُوعُ إِذَا لَمْ یَکُنِ الْمَطْبُوعُ.

امام علیه السلام فرمود : علم و دانش دو گونه است: فطرى و شنیدنى (اکتسابى) و دانش شنیدنى سودى نمى دهد هنگامى که هماهنگ با فطرى نباشد.


شرح و تفسیر

هماهنگى دانش فطرى و اکتسابى امام علیه السلام در این جا به نکته مهمى درباره علم و دانش انسانى اشاره کرده، مى فرماید: «علم دو گونه است: فطرى و شنیدنى (اکتسابى) و دانش شنیدنى (اکتسابى) سودى نمى دهد مگر آنکه با فطرى همراه باشد»؛ (الْعِلْمُ عِلْمَانِ : مَطْبُوعٌ وَمَسْمُوعٌ، وَلاَ یَنْفَعُ الْمَسْمُوعُ إِذَا لَمْ یَکُنِ الْمَطْبُوعُ ). براى این کلام امام علیه السلام تفسیرهاى مختلفى شده است : نخست اینکه منظور از علم مطبوع، دانش هاى غریزى و وجدانیات است که انسان از آغاز با الهام الهى در درون جان خود دارد و علم مسموع علومى است که از طریق شنیدن از دانشمندان و صاحبان تجربه و آگاهى به دست مى آید و اگر این دسته از علوم با علوم فطرى انسان هماهنگ نباشد نه تنها موجب هدایت نمى شود؛ بلکه گاه موجب گمراهى است. البته نمى توان انکار کرد که همه مردم در علم فطرى یکسان نیستند؛ بعضى به قدرى تیزبین و ذاتآ هشیارند که در بسیارى از مسائل نیاز به معلم و آموزگار ندارند و بعضى به قدرى کندذهن که حتى در مسائل بدیهى گاهى پاى آنها مى لنگد، بنابراین از همه نمى توان یکسان انتظار داشت و خداوند نیز هرکس را به مقدار استعداد و توانش تکلیف مى کند: (لاَ یُکَلِّفُ اللهُ نَفْسآ إِلاَّ مَا آتَاهَا). تفسیر دیگر اینکه منظور از علم مطبوع، همان بدیهیاتى است که هر کسى بدون استدلال آن را مى پذیرد؛ مانند بطلان اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین وجمع بین ضدین و علوم دیگرى از این دست که پایه و اساس علوم نظرى است و تمام علوم نظرى سرانجام به علوم فطرى بازمى گردد، زیرا مثلاً اگر ما با استدلالهاى قوى ثابت کردیم که فلان مسئله صحیح است؛ ولى آیا مى شود در عین اینکه صحیح باشد باطل هم باشد؟ قضیه امتناع اجتماع نقیضین مى گوید : امکان ندارد، بنابراین آنچه با دلیل اثبات شده صحیح است و جز آن باطل. تفسیر سوم اینکه منظور از علم مطبوع، علم به اصول اعتقادى مانند توحید وعدل الهى و معاد است که تمام آنها با وجدان قابل اثباتند و علم مسموع همان علم به فروع دین است. به یقین اگر علم به اصول نباشد علم به فروع وعمل به آن سودى نمى بخشد. تفسیر چهارم اینکه مراد از علم مسموع، شنیده هاست خواه در مسائل اخلاقى باشد یا اصول و فروع بىآنکه به صورت ملکه در وجود انسان درآید ودر اعماق جان نفوذ کند و منظور از علم مطبوع، علم و دانشى است که در عمق جان انسان رسوخ پیدا مى کند و تبدیل به ملکه انسانى مى شود و مسلم است که تا چنین حالتى براى انسان حاصل نگردد شنیده ها به تنهایى کافى نیست و به تعبیر دیگر علم مسموع به تنهایى مانند آبى است که در ظرف ریخته مى شود؛ ولى علم مطبوع مانند آبى است که در پاى درخت مى ریزند و در ریشه ها و ساقه و برگ وگل و میوه نفوذ مى کند. این آب است که مفید است نه آبى که تنها در ظرف جمع شده و هیچ تأثیرى نگذاشته است. البته مانعى ندارد که هر چهار تفسیر در کلام امام علیه السلام جمع باشد، زیرا استعمال لفظ در اکثر از یک معنا جایز است، بلکه یکى از فنون فصاحت و بلاغت محسوب مى شود. به هر روى، براى رسیدن به کمال علم و دانش باید همه این دستورات را به کار بست؛ از وجدانیات و بدیهیات کمک گرفت، در اصول اعتقادى راسخ شد وآنچه را انسان فرا گرفته با ریاضت و تهذیب نفس به صورت ملکه باطنى درآورد تا انسان بتواند از این علوم استفاده کند و مایه نجات او گردد، به حقیقت علم واصل شود و جهلى را که در لباس علم درآمده از خود دور سازد، راه مستقیم را پیموده و در بیراهه ها گمراه نگردد. محتواى این حدیث شریف به صورت سه بیت شعرِ جالب نیز آمده است که «وطواط» در الغرر والعرر آن را به امیرمؤمنان على علیه السلام نسبت مى دهد، هر چند «ابوطالب مکى» در قوت القلوب گوینده آن را بعض الحکماء بدون مشخص کردن نام ذکر کرده، و اشعار این است : رَأَیْتُ الْعَقْلَ عَقْلَیْنِ فَمَطْبُوعٌ وَمَسْمُوعٌ وَلا یَنْفَعُ مَسْمُوعٌ إذا لَمْ یَکُ مَطْبُوعٌ کَما لا تَنْفَعُ الشَّمْسُ وَضَوْءُ الْعَیْنِ مَمْنُوعٌ عقل را دو گونه دیدم: ـ عقل فطرى و عقل شنیدنى. عقل شنیدنى سودى نمى بخشد ـ هنگامى که عقل فطرى نباشد. همانگونه که نور آفتاب سودى نمى بخشد ـ براى کسانى که چشم بینا ندارند.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی