۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انسان» ثبت شده است

حکمت ۲۱۲ نهج البلاغه ؛ خود پسندى آفت عقل (اخلاقى)

حکمت ۲۱۲ نهج البلاغه ؛ خود پسندى آفت عقل (اخلاقى)

عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ.

امام(علیه السلام) فرمود: خودپسندىِ انسان یکى از حسودان عقل اوست.


شرح و تفسیر

دشمن نیرومند عقل امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به یکى از آثار سوء خودپسندى اشاره کرده، مى فرماید: «خودپسندىِ انسان یکى از حسودان عقل اوست»; (عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ). مى دانیم حسود کسى است که به نعمت هایى که به انسان رسیده رشک مىورزد و آرزوى زوال آن را دارد و همین امر سبب مى شود به دشمنى با او برخیزد و هر کارى از دستش ساخته است، در این راه انجام دهد، چهره او را در جامعه نازیبا نشان دهد، عیوب او را فاش سازد، افراد را از طریق شایعه پراکنى از وى دور کند و حتى به خانواده و فرزندان او دشمنى ورزد، اگر بتواند، کسب و کار و مقام او را از وى بگیرد و اگر نتواند در مسیر آن مانع تراشى کند. اینها کارهایى است که یک حسودِ عنود انجام مى دهد. خودپسندى در برابر عقل انسان نیز همین کارها را انجام مى دهد; قدرت عقل را از انسان مى گیرد و او را به خطا مى افکند، عیب انسان را ظاهر مى سازد، مردم را از او متنفر مى کند، حتى خانواده او را گرفتار مشکلات مى کند، جاه و مقام او را متزلزل مى سازد و گاه اموال و ثروت او را از دستش مى گیرد، چرا که مردم هرگز حاضر به همکارى با افراد خودپسند و خودخواه نیستند. بنابراین، این تعبیر که «خودپسندى یکى از حاسدان عقل انسان است» تعبیرى بسیار رساست که تمام نکاتى را که در بالا گفته شد در بر دارد و این است معناى فصاحت و بلاغت که انسان در ضمن عبارت کوتاهى حقایق فراوانى را بیان نماید. در ضمن تعبیر به «أَحَدُ حُسّادِ عَقْلِهِ; یکى از حاسدان عقل» نشان مى دهد که عقل انسان حاسدان دیگرى نیز دارد که از آن جمله هواى نفس و استبداد به رأى و تکبر است و در عوامل ظاهرى نیز شراب و مواد مخدر دشمن و حسودِ عنود عقل اند. درباره آثار خطرناک عُجب و خودپسندى در بحث هاى گذشته در گفتار حکیمانه ۳۸ (وَأوْحَشَ الْوَحْشَةِ الْعُجْبُ) و گفتار گرانبهاى حکیمانه ۱۶۷ (الإعْجابُ یَمْنَعُ مِنَ الاْزْدیادِ) نیز مطالب قابل توجهى آمده است. اساساً عُجب و خودپسندى یکى از نشانه هاى جهل و نادانى است و طبق ضرب المثل معروف فارسى: «خودپسندى جان من برهان نادانى بود» زیرا انسان با تمام عظمتى که دارد، موجودى ضعیف است; یک پشه آلوده به میکروب ممکن است قوى ترین انسان ها رااز پاى در آورد و یا به هنگام خوردن و آشامیدن، لقمه و آب گلوگیرش شود و او را خفه کند. بلند مرتبه ترین انسان ها از نظر مقام ظاهرى ممکن است یک شبه مقام خود را از دست بدهد و برترین ثروتمندان در مدت کوتاهى گرفتار ورشکستگى گردد و به خاک سیاه بنشیند. با این حال آیا خودپسندى و خودخواهى دلیل بر نادانى نیست؟ مى دانیم انسان نادان در معرض هرگونه آفت مادّى و معنوى است. رذیله عُجب و خودپسندى سرچشمه رذیله هاى دیگر نیز نظیر «تکبر» مى شود کسى که خویشتن را مى پسندد هنگامى که در برابر دیگران قرار گرفت تکبر مىورزد و گاه گرفتار رذیله هاى خودمحورى و انحصارطلبى نیز مى شود، زیرا وقتى زیاد به خود معتقد شد، همه چیز را براى خود مى خواهد و در هر کارى خویش را محور مى بیند. در قرآن مجید و روایات اسلامى نیز بحث هاى آموزنده و گسترده اى درباره این صفت رذیله آمده است. در آیه ۸ سوره «فاطر» مى خوانیم: «(أَفَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِى مَنْ یَشَاءُ); آیا کسى که عمل بدش براى او آراسته شده و آن را خوب و زیبا مى بیند (همانند کسى است که واقع را آنچنان که هست مى یابد)؟! خداوند هر کس را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه مى سازد و هر کس را بخواهد هدایت مى کند». در حدیثى از امیرمؤمنان(علیه السلام) در کتاب تحف العقول آمده است: «الإعْجابُ ضِدُّ الصَّوابِ وَآفَةُ الاْلْبابِ; خودپسندى ضد واقع بینى است وآفتى است براى عقل ها». تضاد عُجب با عقل تا آن حد است که در حدیث دیگرى از آن حضرت در غررالحکم مى خوانیم: «الْمُعْجِبُ لا عَقْلَ لَهُ» و در حدیث دیگرى آمده است: «العُجْبُ رَأْسُ الْحِماقَةِ». در حدیث جالب و پرمعنایى که در ذیل حکمت ۳۸ گذشت این حقیقت منعکس شده است که حضرت مسیح مى گوید: «من بیماران غیر قابل علاج را درمان کردم و حتى مردگان را به اذن خدا زنده نمودم ولى نتوانستم احمق را درمان کنم و هنگامى که از حضرت سؤال مى کنند: احمق کیست؟ بارزترین صفت او را عُجب و خودپسندى ذکر مى کند و این اعجاب سبب مى شود که تمام فضائل را مخصوص خود بداند و تمام حقوق را ویژه خود بشمارد و هیچ حقى براى دیگرى قائل نباشد. در آخر آن حدیث آمده است: «فَذلِکَ الاْحْمَقُ الّذی لا حیلَةَ فی مُداواتِهِ; این همان احمقى است که راهى براى درمان او نیست».


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۴۶۹
حکمت ۱۹۱ نهج البلاغه ؛ مشکلات دنیا (اخلاقى)

حکمت ۱۹۱ نهج البلاغه ؛ مشکلات دنیا (اخلاقى)

ِنَّمَا الْمَرْءُ فِی الدُّنْیَا غَرَضٌ تَنْتَضِلُ فِیهِ الْمَنَایَا وَ نَهْبٌ تُبَادِرُهُ الْمَصَائِبُ؛ وَمَعَ کُلِّ جُرْعَةٍ شَرَقٌ. وَ فِی کُلِّ أَکْلَةٍ غَصَصٌ. وَلاَ یَنَالُ الْعَبْدُ نِعْمَةً إِلاَّ بِفِرَاقِ أُخْرَى، وَلاَ یَسْتَقْبِلُ یَوْماً مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ بِفِرَاقِ آخَرَ مِنْ أَجَلِهِ. فَنَحْنُ أَعْوَانُ الْمَنُونِ، وَأَنْفُسُنَا نَصْبُ الْحُتُوفِ؛ فَمِنْ أَیْنَ نَرْجُو الْبَقَاءَ وَهَذَا اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ لَمْ یَرْفَعَا مِنْ شَیْءٍ شَرَفاً، إِلاَّ أَسْرَعَا الْکَرَّةَ فِی هَدْمِ مَا بَنَیَا، وَ تَفْرِیقِ مَا جَمَعَا؟!

امام(علیه السلام) فرمود: انسان در این دنیا هدفى است که تیرهاى مرگ همواره به سوى او نشانه گیرى مى کند و ثروتى است که مصائب، در غارت آن شتاب دارند و بر یکدیگر سبقت مى گیرند. همراه هر جرعه اى گلوگیر شدنى و همراه هر لقمه اى (نیز) گلوگرفتنى است. انسان به نعمتى از آن نمى رسد جز با فراق نعمت دیگر. به استقبال هیچ روز از عمرش نمى رود جز این که از روز دیگرى از عمرش جدا مى شود، بنابراین ما اعوان و یاران مرگیم و جانمان هدف (عوامل) مرگبار و با این حال چگونه مى توانیم امید بقا داشته باشیم. این شب و روز هرگز ارزش چیزى را بالا نبرده جز این که پراکنده مى کنند.


شرح و تفسیر

چهره واقعى دنیا و سرانجام دنیاپرستان امام(علیه السلام) در این گفتار نورانى چهره واقعى دنیا را به همگان نشان داده و از بىوفایى و ناپایدارى و مشکلات گوناگون آن سخن مى گوید; سخنى که از جان مولا برخاسته و بر جان مى نشیند. حضرت در آن به شش نکته مهم اشاره کرده است: نخست مى فرماید: «انسان در این دنیا هدفى است که تیرهاى مرگ همواره به سوى او نشانه گیرى مى کند و ثروتى است که مصائب، در غارت آن شتاب دارند و بر یکدیگر سبقت مى گیرند»; (إِنَّمَا الْمَرْءُ فِی الدُّنْیَا غَرَضٌ تَنْتَضِلُ فِیهِ الْمَنَایَا، وَنَهْبٌ تُبَادِرُهُ الْمَصَائِبُ). «غرض» به معناى هدفى است که به آن تیر مى اندازند و «تَنْتَضِلُ» از ریشه «نضل» (بر وزن عزل) به معناى غلبه در مبارزه و «منایا» جمع «منیة» به معناى مرگ است. جالب اینکه در این عبارت انسان به دو چیز تشبیه شده; یکى هدفى که تیراندازان آن را نشانه مى گیرند و دیگر سرمایه اى که غارتگران آن را چپاول مى کنند. انسان آن هدف است و عوامل مرگ زا تیرهایى که به سوى او پرتاب مى شوند. وجود انسان و استعدادهاى فراوان او همان سرمایه عظیمى است که مصائب مختلف به غارت آن مى پردازند و به همین دلیل آرامش واقعى هرگز در این زندگى دیده نمى شود. چگونه انسانى مى تواند آرامش داشته باشد در حالى که دشمنانى از اطراف، او را نشانه گرفته اند و غارتگرانى اطراف خانه او جمع شده اند. در دومین نکته که در واقع تکمیل کننده نکته پیشین است مى فرماید: «همراه هر جرعه اى گلوگیر شدنى و همراه هر لقمه اى (نیز) گلوگرفتنى است»; (وَمَعَ کُلِّ جُرْعَة شَرَقٌ. وَفِی کُلِّ أَکْلَة غَصَصٌ). «شَرَق» مایه اى است که گلوى انسان را مى گیرد و «غَصَص» غذایى که گلوگیر مى شود. اشاره به این که در کنار هر لذتى از لذات دنیا خطرات و ناراحتى هایى وجود دارد; در کنار هر نوشى نیشى است و در کنار هر خوشبختى بدبختى. زندگى آمیخته با انواع مشکلات و مصائبِ از دست رفتن نیرو و توان جسمانى و بستگان و دوستان و ثروت ها و سرمایه ها. با این حال کدام عاقل مى تواند آن را به عنوان هدف اصلى خود برگزیند؟ زندگى خالى از هر گونه ناراحتى زندگى جاویدان آخرت در بهشت برین است. «(وَإِنَّ الدَّارَ الاْخِرَةَ لَهِىَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ); و فقط سراى آخرت، سراى زندگى (واقعى) است، اگر مى دانستند». در سوره «فاطر» آیات ۳۴ و ۳۵ مى خوانیم: «(وَقَالُوا الْحَمْدُ للهِِ الَّذِى أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ * الَّذِى أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لاَ یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَلاَ یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ); آنها مى گویند حمد (و ستایش) براى خداوندى است که اندوه را از ما برطرف ساخت پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است همان کسى که با فضل خود ما را در این سراى اقامت (جاویدان) جاى داد نه در آن رنجى به ما مى رسد و نه سستى و واماندگى». سپس در ادامه معرفى حقیقت دنیا به سومین نکته پرداخته مى فرماید: «(یکى از مشکلات مهم دنیا این است که) انسان به نعمتى از آن نمى رسد جز با فراق نعمت دیگرى»; (وَ لاَ یَنَالُ الْعَبْدُ نِعْمَةً إِلاَّ بِفِرَاقِ أُخْرَى). این نکته واقعیتى ملموس و شایان دقت و عبرت است; فى المثل کسى که فرزند ندارد واقعاً در زحمت است; اما هنگامى که خدا این نعمت را به او ارزانى مى دارد مشکلات زیادى براى نگهدارى و اداره و تربیت فرزند به سراغ او مى آید، هنگامى که مرکبى ندارد در زحمت است و وقتى صاحب مرکبى شد آسودگى هاى دیگرى را از دست مى دهد و هنگامى که نام و نشان و شهرتى پیدا مى کند به نعمتى رسیده اما نعمت هاى دیگرى را به سبب این شهرت از دست مى دهد. در واقع تمام نعمت هاى دنیا این گونه است که نعمت ها با هم جمع نمى شوند، بلکه یکى مى آید و دیگرى از دست مى رود. در چهارمین نکته که بى شباهت به نکته قبل نیست مى فرماید: «انسان به استقبال هیچ روز از عمرش نمى رود جز این که از روز دیگرى از عمرش جدا مى شود»; (وَ لاَ یَسْتَقْبِلُ یَوْماً مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ بِفِرَاقِ آخَرَ مِنْ أَجَلِهِ). گرچه هر روزى از عمر نعمتى از نعمت هاى گرانبهاى الهى است ولى این نعمت از سرمایه عمر انسان برداشته مى شود و او را یک گام به مرگ نزدیک تر مى کند. این شبیه همان چیزى است که در یکى دیگر از گفتارهاى حکیمانه امام(علیه السلام)(در حکمت ۷۴ گذشت) که مى فرماید: «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ; نفس هاى انسان گام هاى او به سوى پایان عمر است» بسیارند کسانى که از این نکته غافلند; گویى عمر خود را در این دنیا جاویدان مى دانند به همین سبب به سادگى روزها و ماه ها و سال هایى را به هدر مى دهند بى آنکه چیزى در برابر این سرمایه عظیم دریافت دارند. این حقیقت را قرآن مجید به صورت دیگرى بیان کرده، مى فرماید: «(وَالْعَصْرِ * إِنَّ الاِْنسَانَ لَفِى خُسْر); سوگند به عصر که انسان در زیان کارى است». چه زیانى از این بالاتر که هر روز که مى گذرد بخشى از سرمایه گرانبهاى عمر او کاسته مى شود. آن گاه در پنجمین نکته که باز در ارتباط با نکات پیشین است مى فرماید: «بنابراین ما اعوان و یاران مرگیم و جانمان هدف (عوامل) مرگبار و با این حال چگونه مى توانیم امید بقا داشته باشیم»; (فَنَحْنُ أَعْوَانُ الْمَنُونِ وَأَنْفُسُنَا نَصْبُ الْحُتُوفِ فَمِنْ أَیْنَ نَرْجُو الْبَقَاءَ). «منون» از ریشه «منّ» به معناى قطع و نقصان گرفته شده و از آنجا که مرگ عمر انسان را قطع مى کند و مایه نقصان عدد انسان ها مى گردد به آن «منون» گفته شده است. تعبیر به «أعْوانُ الْمَنُون» (یاران و کمک کاران مرگ) از این نظر است که انسان با گذراندن عمر خود گویى به مرگ خویش کمک مى کند و تعبیر به «نَصْبُ الْحُتُوف» (حتُوف جمع «حَتف» به معناى مرگ) اشاره به این است که عوامل نابودى، بیمارى ها، سیل ها، زلزله ها، جنگ ها و حادثه هاى ناگوار هر کدام جان انسان را نشانه گرفته اند و سرانجام یکى از آنها تیر خود را به هدف مى زند و به زندگى انسان پایان مى دهد و به این دلیل امام(علیه السلام) مى فرماید: با وجود این عوامل مرگبار ما چگونه امید بقا داریم؟ هیچ کس از یک روز بعد از این و یا حتى یک ساعت بعد آگاه نیست که چه سرنوشتى دارد. آیا در زمره زندگان است، یا در کنار مردگان آرمیده; خواه پیر باشد یا جوان، سالم باشد یا بیمار. حضرت در ششمین و آخرین نکته در تکمیل بحث هاى گذشته مى فرماید: «این شب و روز هرگز ارزش چیزى را بالا نبرده جز این که به سرعت باز مى گردند و آنچه را بنا کرده ویران مى سازند و هرچه را جمع کرده پراکنده مى کنند»; (وَهَذَا اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ لَمْ یَرْفَعَا مِنْ شَیْء شَرَفاً إِلاَّ أَسْرَعَا الْکَرَّةَ فِی هَدْمِ مَا بَنَیَا وَتَفْرِیقِ مَا جَمَعَا). شب و روز در واقع واحدهاى زندگى انسان را تشکیل مى دهند که عمر انسان با گذشت آنها سپرى مى شود و نسبت حوادث به شب و روز (با آنکه آنها ظرف زمانند نه عامل حوادث) نوعى مجاز در نسبت است. شبیه آنچه در خطبه اى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آمده که مى فرماید: «وَقَدْ رَأیْتُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهارَ کَیْفَ یُبْلِیانِ کُلَّ جَدید وَیُقَرِّبانِ کُلَّ بَعید; شما مردم شب و روز را دیده اید که چگونه هرچیز نو و جدیدى را کهنه و هر دورى را نزدیک مى سازند». امیرمؤمنان(علیه السلام) با تعبیر دیگرى در خطبه ۹۰ که در جلد سوم گذشت آن را بیان فرموده و به جاى شب و روز خورشید و ماه را عامل کهنه شدن نوها و دور شدن نزدیک ها مى شمرد. (وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دائِبانِ فی مَرْضاتِهِ یُبْلِیانِ کُلَّ جَدید وَیُقَرِّبانِ کُلَّ بَعید). در یک جمع بندى از مجموع این گفتار حکیمانه مى توان چنین گفت: از آنجا که «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطیئَة» و علاقه به مادیات سرچشمه همه یا اغلب گناهان است، امام(علیه السلام) براى کاستن حب دنیا به ناپایدارى آن از تعبیرات بسیار پرمعنا در این کلام نورانى استفاده کرده است. نخست هدف بودن انسان را در برابر تیرهاى مرگ که سرانجام هر کسى است مطرح مى کند و سپس به خطراتى که در هر لحظه حیات انسان را تهدید مى کند ـ مانند گلوگیر شدن جرعه آب یا لقمه غذا ـ اشاره مى فرماید سپس به این نکته مهم توجه مى دهد که همیشه مواهب دنیا با محرومیت هایى همراه است و هرگز انسان نمى تواند تمام آنها را یکجا در اختیار بگیرد. آن گاه هشدار مى دهد که روزهاى عمر پى در پى در گذرند و هر روز، انسان گام تازه اى به سوى مرگ بر مى دارد و مهم اینجاست که از دست دادن سرمایه عمر در اختیار ما نیست; چه بخواهیم و چه نخواهیم پى در پى از ما گرفته مى شود. مجموع این سخن درس عبرتى است براى همگان تا زهد در دنیا را پیشه کنند و از حرص و آز و طمع و غرق شدن در لذات بپرهیزند و از این دنیا براى سعادت جاویدان خود در سراى آخرت بیندوزند.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۰۶۷