۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تجاوز به حقوق دیگران» ثبت شده است

حکمت ۲۱۶ نهج البلاغه ؛‌ قدرت و تجاوز کارى(اخلاقى، سیاسى)

حکمت ۲۱۶ نهج البلاغه ؛‌ قدرت و تجاوز کارى(اخلاقى، سیاسى)

مَنْ نَالَ اسْتَطَالَ .

امام(علیه السلام) فرمود: کسى که به نوایى رسد طغیان مى کند.


شرح و تفسیر

رابطه فزونى نعمت و طغیانگرى امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به وضع حال بسیارى از مردم اشاره مى کند که از مواهب مادى سوء استفاده مى کنند، مى فرماید: «کسى که به نوایى رسد طغیان مى کند و برترى مى جوید»; (مَنْ نَالَ اسْتَطَالَ). «استطال» از ریشه «طول» بر وزن (قول) به معناى قدرت و برترى است و هگامى که به باب استفعال مى رود مفهوم برترى جویى دارد. عبارت امام(علیه السلام) مفهوم وسیع و گسترده اى دارد و تمام کسانى را که به مال یا مقام و یا هرگونه قدرت دیگرى مى رسند شامل مى شود و این سیره اى ناپسند در بسیارى از مردم است; هنگامى که مال و ثروت فراوانى پیدا مى کنند مى کوشند خود را برتر از دیگران نشان دهند و هنگامى که مقامى پیدا کنند اصرار دارند دیگران را زیر سلطه خود قرار دهند. همچنین هنگامى که علم و دانشى به دست مى آورند دیگران را نادان مى پندارند و شاگرد خود مى دانند. به ویژه اگر پیش از این محرومیت هایى کشیده باشند; فقیر بوده و به نوایى رسیده، ضعیف بوده و به قدرتى دست یافته، جاهل مطلق بوده و به علم و دانش مختصرى رسیده است. کبر و غرور و برترى جویى این گونه افراد بیشتر و شدیدتر است و تاریخ گذشته و حتى حوادثى که امروز با چشم خود مى بینیم شاهد گویاى این گفتار امام(علیه السلام)است. در واقع مى توان گفت: این کلام حکیمانه از آیه شریفه ۶ و ۷ سوره «علق» برگرفته شده که مى فرماید: «(کَلاَّ إِنَّ الاِْنسَانَ لَیَطْغَى * أَنْ رَّآهُ اسْتَغْنَى); چنین نیست به یقین انسان طغیان مى کند از این که خود را بى نیاز ببیند». گرچه بعضى از مفسران، انسان را در آیه مورد نظر، خصوص «ابو جهل» دانسته اند که مرد ثروتمند و طغیانگرى بود و به مبارزه با پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله)پرداخت; ولى به یقین، انسان در اینجا مفهومى کلى دارد که به گروه کثیرى از نوع بشر اشاره مى کند و ابوجهل و امثال آن مصداق هاى روشنى از آن هستند. در کلمات قصار گذشته نیز کراراً به این حقیقت با تعبیرات دیگرى اشاره شده است; از جمله در گفتار حکیمانه ۱۵۰ که در مقام موعظه به نکته هاى مهمى اشاره مى کند، مى فرماید: «لاَ تَکُنْ مِمَّنْ... إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَفُتِنَ». اگر غنى و بى نیاز شود مغرور و مفتون مى گردد و در گفتار ۱۶۰ نیز مى فرماید: «مَنْ مَلَکَ اسْتَأْثَرَ; کسى که دستش به حکومتى رسد استبداد پیشه مى کند». و مى توان گفت: کلام مورد بحث جامعیت بیشترى دارد، زیرا کلمات گذشته یا در مورد غنى و ثروت بود و یا مقام; اما گفتار حکیمانه مورد بحث، رسیدن به هر نوع توانایى مالى و مقامى و علمى را شامل مى شود. البته این امر در مورد افراد کم ظرفیت و بى شخصیت است که تغییر وضع زندگى آنها را به کلى دگرگون مى سازد; ولى مردان باایمان و پرظرفیت و باشخصیت اگر تمام عالم را به آنها بدهند تغییرى در زندگى آنان پیدا نمى شود. نمونه اتم آن خود امام امیرمؤمنان(علیه السلام) است. در آن روز که در گوشه خانه تنها نشسته بود و آن روز که بر تخت قدرت خلافت قرار داشت حالش از هر نظر یکسان بود; ساده زیستى، عبادات شبانه، رسیدگى به حال محرومان و دفاع از مظلومان در هر حال مورد توجه ایشان بود. دلیل آن روشن است، زیرا آنها این مواهب را مال خود نمى دانند و به عنوان امانتى از سوى خدا براى خدمت به خلق و پیمودن راه قرب حق حساب مى کنند. از اینجا روشن مى شود دعاهاى پیوسته بعضى که به مال و مقام و قدرت برسند و مستجاب نمى شود بسا به علّت همین است که خدا مى داند اگر آنها به نوایى برسند طغیان مى کنند و استطاله و برترى جویى را پیشه مى سازند. لطف پروردگار شامل آنها مى شود و آنها را از رسیدن به این امور محروم مى سازد. داستان معروف ثعلبة بن حاطب انصارى که در ذیل آیه ۷۵ سوره «توبه» آمده است نشان مى دهد که او مرد فقیرى بود و با اصرار زیاد از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)خواست در حق او دعا کند تا ثروتمند شود و پیغمبر(صلى الله علیه وآله) خواسته او را رد مى کرد. پس از اصرار زیاد دعایى در حقش فرموده و صاحب ثروت عظیمى شد و راه طغیان را پیش گرفت، نه تنها از پرداختن زکات سر باز زد، بلکه حکم زکات را ظالمانه پنداشت و آن را شبیه جزیه یهود و نصارى قلمداد کرد و بر سرش آمد آنچه آمد. این حالت ـ همان گونه که اشاره کردیم ـ در افراد بى نوایى که به نوایى مى رسند غالباً شدیدتر است، ازاین رو در روایتى از امام کاظم(علیه السلام)مى خوانیم: «مَنْ وَلَّدهُ الْفَقْرُ أبْطَرَهُ الْغِنى; کسى که در دامان فقر متولد شده غنا و بى نیازى او را به طغیان وا مى دارد». در روایات مخصوصاً تأکید شده که اگر حاجتى داشتید هرگز به این گونه افراد مراجعه نکنید، ازاین رو همان گونه که پیش از این نیز آورده ایم در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)مى خوانیم که به یکى از یارانش فرمود: «تُدْخِلُ یَدَکَ فِی فَمِ التِّنِّینِ إِلَى الْمِرْفَقِ خَیْرٌ لَکَ مِنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَى مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَکَانَ; دست خود را تا مرفق در دهان اژدها کنى براى تو بهتر از آن است که حاجت از کسى بطلبى که چیزى نداشته و سپس به نوایى رسیده است». ابن ابى الحدید در تفسیر این گفتار حکیمانه غیر از این تفسیر معروف احتمال دیگرى داده است و آن این که منظور از «مَنْ نالَ» کسى است که جود و بخششى بر دیگران مى کند و به موجب جود و بخشش راه برترى جویى را پیش مى گیرد. گرچه «نالَ» گاه به معناى بخشیدن چیزى به دیگران آمده است; ولى سیاق کلام نشان مى دهد که در اینجا منظور چیز دیگرى است.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۷۰۴
حکمت ۱۶۶ نهج البلاغه ؛ پرهیز از تجاوز به حقوق دیگران (اخلاقى، اجتماعى)

حکمت ۱۶۶ نهج البلاغه ؛ پرهیز از تجاوز به حقوق دیگران (اخلاقى، اجتماعى)

لاَ یُعَابُ الْمَرْءُ بِتَأْخِیرِ حَقِّهِ، إِنَّمَا یُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَیْسَ لَهُ.

امام(علیه السلام) فرمود: براى انسان عیب نیست که حقش به تأخیر افتد. عیب آن است که چیزى را که حقش نیست بگیرد.


شرح و تفسیر

عیب واقعى این است! همان گونه که قبلاً اشاره شد ـ و در بعضى از روایات آمده است ـ امام(علیه السلام)این سخن حکمت آمیز را در پاسخ کسى مى گوید که از آن حضرت پرسید چرا شما در گرفتن حق خود در امر امامت شتاب نکردید. امام(علیه السلام) در پاسخ مى فرماید: «براى انسان عیب نیست که حقش به تأخیر افتد. عیب آن است که چیزى را که حقش نیست بگیرد»; (لاَ یُعَابُ الْمَرْءُ بِتَأْخِیرِ حَقِّهِ، إِنَّمَا یُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَیْسَ لَهُ). البته شک نیست که تأخیر امام(علیه السلام) در مسئله امامت ـ که از یک سو نص رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) بر خلافت آن حضرت در داستان غدیر و غیر آن بود و از سوى دیگر افضلیت آن حضرت نسبت به تمام صحابه که جاى انکار براى هیچ فرد منصفى نیست ایجاب مى کرد که آن حضرت خلیفه بلا فصل پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشد ـ بدین رو بود که آن حضرت حق خود را در مسئله امامت که در واقع حق مسلمانان است مطالبه کرد; اما مخالفان دست به دست هم دادند و او را از رسیدن به آن حق محروم نمودند، بنابراین ایراد کسانى که مى گویند: «امامت حق شخصى نبود که حضرت از آن چشم بپوشد، بلکه حق مردم بود و تأخیر در مطالبه چنین حقى روا نیست» پاسخش روشن است و آن این که تأخیر مزبور در واقع از ناحیه امام(علیه السلام)نبود، بلکه از ناحیه کسانى بود که سال ها براى رسیدن به آن نقشه ها کشیده بودند و حتى زمانى که رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خواست در آستانه وداع با دار دنیا نامه اى بنگارد و این حق را تثبیت کند آنها مانع شده و نسبت هاى بسیار ناروایى به ساحت قدس پیامبر(صلى الله علیه وآله)دادند که داستان اسف انگیزش در تمام کتاب هاى اهل سنت و شیعه آمده است. مقایسه این دو با یکدیگر (تأخیر حق و گرفتن ناحق) و ترجیح اول بر دومى کاملاً روشن است، زیرا گرفتن ناحق گناه قطعى است در حالى که تأخیر حق چه شخصى باشد و از ناحیه خود انسان تأخیر بیفتد و چه حق مردم باشد و از ناحیه دشمنان به تأخیر افتد، چیزى نیست که بر انسان عیب به شمار آید. در نامه ۲۸ از نامه هاى امام(علیه السلام) نیز جمله اى شبیه این جمله حکیمانه گذشت، حضرت در پاسخ معاویه که گفت: تو را همچون شترى که افسار زده بودند و مى کشیدند براى بیعت بردند، فرمود: «به خدا سوگند تو مى خواستى با این گفتارت مرا نکوهش کنى; اما ناخودآگاه مدح کردى و ثنا گفتى. مى خواستى رسوا کنى و خودت رسوا شدى «وَما عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضاضَة فی أنْ یَکُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ یَکُنْ شاکّاً فی دینِهِ، وَلا مُرْتاباً بِیَقِینِهِ; براى یک مسلمان عیب نیست که مظلوم واقع شود مادام که در دین خود تردید نداشته باشد و یقینش آمیخته با شک نگردد». سید بن طاووس(رحمه الله) در کتاب کشف المحجة از رسائل مرحوم کلینى نقل مى کند که امیرمؤمنان على(علیه السلام) به درخواست جمعى از مردم نامه اى درباره مسائل مربوط به خلافت پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مرقوم داشت; نامه اى بسیار طولانى و پرمعنا و روشن و شفاف و دستور داد براى رفع هرگونه ابهام در این مسئله، آن را در هر روز جمعه در برابر مردم بخوانند و ده نفر از یاران سرشناس و معروف و باشخصیت بر آن گواهى دهند، در ضمن آن نامه همین جمله مورد بحث آمده است. سزاوار است کسانى که مى خواهند به اعماق مسئله خلافت برسند و پى به کارهاى ناروایى ببرند که در این زمینه پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله)انجام شد و مظلومیت على(علیه السلام) را دریابند این نامه را به دقت بخوانند تا بدانند چگونه گروهى هماهنگ حق را از مسیرش منحرف ساختند و مسلمانان را به چه شکلى گرفتار کردند.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۵۶۱