۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حاج قاسم سلیمانی» ثبت شده است

بسته ویژه شب یلدا (۱۳۹۹)

بسته ویژه شب یلدا (۱۳۹۹)


تکریم ایثار

حدیث نبوی


مولودی
حاج محمود کریمی به مناسبت میلاد حضرت زینب(س) و روز پرستار


دریافت
حجم: 43.3 مگابایت؛ مدت زمان: 8 دقیقه 4 ثانیه


واقعا خواندنی

سکانسی که هیچ‌وقت یک بیمار عادی نمی‌تواند آن را این‌گونه بازگو کند


هرروز تعداد بیماران مبتلابه کرونا افزایش پیدا می‌کرد. خبر درگیری کادر درمان به ویروس کرونا در صدر اخبار خبرگزاری‌ها بود. خبر شهادت پرستاران و پزشکان مدافع سلامت، تنمان را می‌لرزاند. اما دراین‌بین، پرستاران، بهیاران، پزشکان و خدمات بیمارستان‌ها بی‌وقفه کار می‌کردند. «زهرا قربانی» یکی از همین پرستارهاست که در روزهای اول حمله ویروس کرونا عزمش را جزم کرده بود که با همه توان پرستار باشد. آن‌قدر برای خدمت به مردم شور و شوق داشت که حتی نتوانست منتظر بماند تا لباس‌های مخصوص از تهران برسد. خودش سفارش خرید لباس مخصوص را با پست پیشتاز ارسال کرده بود. اولین نفری بود که لباس سرتاپا سفید سرهمی را در بیمارستان «ولایت» قزوین به تن می‌کرد و حالا می‌توانست با خیال راحت‌تر بر بالین بیماران بدحال کرونایی حاضر شود.
پرستار باشی و بیمار بدحال
پرستار «زهرا قربانی» بعد از یک ماه کار بی‌وقفه در بیمارستان که با جان‌ودل به مبتلایان کرونا رسیدگی می‌کرد. هنوز در بهت و ناباوری بود که چطور این ویروس به‌راحتی جان می‌گیرد، که متوجه شد آثار ابتلا به کرونا در او هم آشکارشده و دیگر نمی‌تواند پرستار بیماران باشد؛ هرچند او به‌غیراز پرستاری، دغدغه مهم‌تری هم داشت. او مادر بود و علاوه بر آن سرپرست خانواده. وقتی به تخت بیمارستان چسبیده بود حتی برای یک‌لحظه نگاه معصوم دو دخترش از جلوی چشمانش دور نمی‌شد. بی‌حرکت شده بود. جدال او بین مرگ وزندگی می‌تواند نمایشی از حمله این ویروس بر کالبد انسان باشد. نمایشی که اگرچه بسیار سخت و جان‌فرسا بود؛ اما وقتی یک پرستار راوی آن باشد پرده‌های جدیدی از این ویروس را به صحنه نمایش می‌برد که هیچ‌وقت یک بیمار عادی نمی‌تواند آن را بازگو کند.
به گفته این پرستار: «شاید تجربه من درسی باشد برای تک‌تک افراد جامعه تا بیشتر مراقب خودشان باشند. بدانند رویارویی با این ویروس را سرسری نگیرند مخصوصاً حالا که این ویروس، چهره‌های کریه‌تری از خودش به نمایش گذاشته است.»

نبودم؛ اما می‌شنیدم
هنوز هم بین حرف‌هایش تک‌سرفه می‌کند از عوارض این بیماری و ضعف ریه می‌گوید که حالا حالاها باید تحملش کند از روزهایی می‌گوید که فقط به معجزه دل‌خوش کرده بود: «راستش قبلاً شنیده بودم آخرین حسی که در انسان از کار می‌افتد حس شنوایی است؛ اما تجربه‌اش نکرده نبودم. شنیده بودم وقتی آدمی در حال احتضار است بهتراست بالای سرش حرف‌های خوب بزنند؛ اما تجربه‌اش نکرده بودم.
شبیه به جسم بی‌جانی به تخت بیمارستان چسبیده بودم و همه کلمه‌ها و جمله‌ها را می‌شنیدم. آخری‌ها یک کلمه در میان می‌شنیدم حس می‌کردم که سلول‌های مغزم در حال خاموش شدن هستند درست مثل لامپ‌هایی که این دنیا را برایم خاموش می‌کرد. صدای غم‌آلود همکارانم را می‌شنیدم که داشتند از من قطع امید می‌کردند.
فریاد می‌زدم، «نه! من هستم. دارم می‌جنگم. به من کمک کنید.»؛ اما هیچ‌کسی صدایم را نمی‌شنید. قلبم داشت می‌ترکید از فشار عجیبی که روی آن حس می‌کردم. قلبم به‌سرعت خون را تلمبه می‌کرد؛ اما هرلحظه کار قلب سخت‌تر می‌شد چون اکسیژنی در کار نبود. با همه توانم نفس می‌کشیدم؛ اما انگار وزنه بزرگی روی قفسه سینه‌ام سنگینی می‌کرد. هر چه بیشتر تلاش می‌کردم، کمتر موفق می‌شدم تا کمی، فقط کمی اکسیژن را به درون ریه‌هایم جای بدهم.

کاش اینتوبه ام نکنید
صدای دکتر را می‌شنیدم که می‌گفت: «سطح هوشیاری در حال پایین آمدن است.» دلم می‌خواست خودم بلند شوم فشار کپسول اکسیژن را بیشتر کنم. اما مثل مرده‌ای روی تخت افتاده بودم. همکارانم همان‌ها که هرروز با بسم‌الله کارمان را با یکدیگر شروع می‌کردیم. صلوات آخر را زیر لب می‌فرستادند. دیگر کاری از دستشان ساخته نبود من مانده بودم معلق، بین مرگ وزندگی.
هوا می‌خواستم و نبود. انگار ریه‌هایم پرشده بود از سیمان و هرلحظه آبی بر آن ریخته می‌شد و سیمان درون ریه‌هایم سفت‌تر و سفت‌تر. آن‌قدر صداها را خوب می‌شنیدم که گاهی فکر می‌کردم همه‌جا را می‌بینم، درحالی‌که چشمانم بسته بود. توان هیچ اشاره‌ای هم نداشتم. بازهم صدای دکتر را شنیدم که خطاب به همکارانم می‌گفت: «وسایل اینتوبه را بیاوردید. تخت را پایین کشید بالای سرم ایستاد. همیشه همین‌طور بود برای اینتوبه کردن (فرستادن لوله به داخل ریه‌ها و وصل کردن ریه به دستگاه) همیشه بالای سر بیمار می‌ایستادیم تا بر بیمار تسلط داشته باشیم. خودم همیشه در این شرایط دست راست دکترهای بی‌هوشی بودم و برای اینتوبه کردن به دکترها کمک می‌کردم.

فرصت بدهید من می‌جنگم
حالا خودم زیردست دکتر بودم و همکارم درست در جایگاه من ایستاده بود و آماده برای اینکه یک شانس یک‌درصدی برای زنده ماندن به من بدهند. این بار صدای دکتر را از نزدیک سرم شنیدم که می‌گفت: «نگران نباش نجاتت می‌دهیم تو زنده می‌مانی به خاطر بچه‌هایت زنده می‌مانی، با من همکاری کن تا لوله‌ها را به ریه‌ات بفرستم تا از این زجر کشنده نجات پیدا کنی» خودم خوب می‌دانستم که اگر به دستگاه وصل شوم احتمال زنده ماندنم پایین‌تر می‌آید. فریاد می‌زدم: «می‌خواهم دوام بیاورم. من را اینتوبه نکنید. من طاقت می‌آورم.» بازهم هیچ صدایی از من درنمی‌آمد. چهره یک‌به‌یک بیمارهایی که اینتوبه شده بودند به مغزم هجوم آوردند لحظه‌های سختی بود. در این مدت تنها چندنفری از اینتوبه و دستگاه جان سالم به دربردند؛ اما بیشتری‌ها نه! با همه وجود فریاد می‌زدم که به من فرصت بدهید مقاومت می‌کنم، ریه‌های من را لوله‌گذاری نکنید. همان موقع چهره خانم ۴۵ ساله جلوی چشمانم آمد که همین هفته پیش با کمک دکتر او را اینتوبه کردیم و دیگر برنگشت و دو فرزندش برای همیشه بی‌مادر شدند. خانم ۴۵ ساله حداقل همسری داشت که مراقب بچه‌هایش باشد. اما بچه‌های من تنها می‌شدند. طاقت غمشان را نداشتم. پدری هم نبود که دست محبت بر سرشان بکشد.»
پرستار قربانی به اینجای حرف‌هایش که می‌رسد بغض می‌نشیند توی گلویش. صدای گرفته‌اش با تک‌سرفه‌های به یادگار مانده عجین شده. هنوز هم درد مردم را دارد. تا وقتی از خودش می‌گوید اشکی به چشمش نیامد؛ اما وقتی خانم ۴۵ ساله را به یاد آورد نم اشک نشست در کاسه چشمانش و سکوت چندثانیه‌ای او نشان می‌دهد که فروافتادن اشک را به‌زحمت کنترل می‌کند.

معجزه اتفاق افتاد
نفس عمیقی می‌کشد و برمی‌گردد سر قصه‌ای که تنها دو ماه از آن می‌گذرد: «هر چه فریاد می‌زدم انگارنه‌انگار هیچ صدایی از من به گوش هیچ جنبنده‌ای نمی‌رسید. آن‌قدر دقتم زیاد شده بود که صدای نفس‌ها را می‌شنیدم درحالی‌که هرلحظه اعلام می‌شد که سطح هوشیاری‌ام در حال پایین آمدن است. به زمین و زمان چنگ می‌زدم که بمانم. همکارانم غمگین و محزون بالای سرم ایستاده بودند.
دکتر بی‌هوشی آماده‌شده بود. لوله در دستش بود و داشت موقعیت سرم را تنظیم می‌کرد. به‌یک‌باره در سکوت اتاق، گوشی همراه زنگ خورد. همه به یکدیگر نگاه کردند. نگاه اعتراضی که چرا در این شرایط گوشی همراه روی سکوت نیست. صدای گوشی هیچ‌یک از پرستارها نبود. این صدای زنگ تلفن من بود. صدایش از توی کشوی میز می‌آمد. دکتر لحظه‌ای مکث کرد. یکی از همکارها گفت: «گوشی همراه خان قربانی است.»
دکتر دستان استریلش را نگاه کرد. به سمت کشو رفت. آن را باز کرد. گوشی همراهم را برداشت. تکمه روشن را زد من صدای دخترم حنانه را آن‌طرف گوشی می‌شنیدم. بدون هیچ مکثی با صدای بلند و ذوق‌زده می‌گفت: «مامان جان سلام، امتحان امروزم خیلی خوب شدم. بالاترین نمره روگرفتم. باورت میشه؟ بالاترین نمره. مامان جایزه‌ام یادت نره. مامان، مامان.» دکتر که تا آن لحظه سکوت کرده بود. به حرف آمد. صورتش را ندیدم؛ اما صدایش بغض داشت. «مامان الآن نمی تونه صحبت کنه به‌زودی بهتر میشه و جایزه‌ات را می خره. الآن مامانت خوابِ بزار استراحت کنه.»
تلفن را قطع کرد. دستکش‌هایش را عوض کرد. دکتر زیر لب زمزمه می‌کرد. نمی‌دانم ذکر می‌گفت یا شعر می‌خواند. یک‌لحظه سر جایش ایستاد. دست از کار کشید به یکی از پرستارها گفت: «وسایل اینتوبه را جمع کنید خانم قربانی را به دستگاه وصل نمی‌کنیم.» بازهم سرش را پایین آورد و آهسته در گوشم گفت: «زنده بمان بچه‌ها منتظرت هستند» صدای قدم‌هایش را می‌شنیدم که دور می‌شد. دیگر چیزی نفهمیدم. خیالم راحت شده بود. انگار از هوش رفتم.»

زندگی زیباست
زهرا قربانی، پرستار ۴۰ ساله سکوت می‌کند حالا دیگر بغض ندارد. بعد از ثانیه لبش به خنده باز می‌شود و می‌گوید: «بعد از دو هفته چشمانم را بار دیگر به روی این دنیا و زیبایی‌هایش باز کردم.»
می‌پرسم: چطور با گذراندن وقایع تلخ و دست‌وپنجه نرم کردن با مرگ، برای کمک به بیماران مبتلابه کرونا به این سرعت به بیمارستان برگشته‌اید؟ نمی‌ترسید دوباره مبتلا شوید؟
می‌گوید: «خدایی که مرا حفظ کرد تا بار دیگر کنار فرزندانم باشم. همیشه با من است. بعد از گذراندن بیماری احساس مسئولیت بیشتری نسبت به بیمارها دارم. حالا می‌دانم وقتی بیمار نفس تنگه دارد چه شرایطی را می‌گذارند. همکارانم به من می‌گویند چقدر هولی؟ به آن‌ها توضیح می‌دهم که وقتی نفس بیمار تنگ می‌شود انگار این نفس من است که بالا نمی‌آید. به قول آن‌ها هول می‌شوم؛ چون دلم نمی‌خواهد حتی ثانیه‌ای را از دست بدهم. می‌خواهم هر چه سریع‌تر به آن‌ها اکسیژن برسانم که بدانند حواسمان به آن‌ها هست.
البته یک تفاوت با گذشته دارم، حالا خیلی بیشتر رعایت می‌کنم و با وسواس لباس مخصوص را از تنم بیرون می‌آورم. همه پروتکل‌های بهداشتی را خیلی خوب رعایت می‌کنم؛ اما راستش در مواجهه با بیمار هیچ استرسی ندارم. به این فکر می‌کنم که اقدام به‌موقع من بتواند یک مادر و یا یک پدر را بالای سر فرزندانش حفظ کند، نباید هیچ ترسی به دل راه داد.»

وای از عشق مادری!
می‌پرسم با این شرایط چطور از فرزندانت حمایت می‌کنی؟ حالا که بچه‌ها هم به کرونا مبتلا می‌شوند نمی‌ترسید که ناقل باشید؟
«خدا را شکر مادر مهربانی دارم. دخترهایم پیش مادرم هستند. خانواده‌ام را قرنطینه کردم. خودم به‌تنهایی در خانه می‌مانم. بیشتر وقتم را در بیمارستانم. وقتی خیلی دلم تنگ می‌شود. به حیاط خانه مادرم می‌روم، از دور مادرم و دخترهایم را تماشا می‌کنم. قبل اینکه موقعیت بحرانی شود خیلی دلم می‌خواست آن‌ها را در آغوش بگیرم؛ اما بازهم خودم را کنترل می‌کردم. دخترانم را تشویق می‌کردم که صبر کنند. به آن‌ها می‌گویم: «یک روزی می‌رسد که بازهم یکدیگر را بوسه‌باران می‌کنیم. وقتی شرایط بهتر شده بود خیلی دلم برایشان غنج می‌رفت پای بچه‌هایم را می‌بوسیدم. تا عطش عشقم به آن‌ها کمی التیام پیدا کند. وای از عشق مادری.»

واژه‌های مشترک
در تمام طول مصاحبه ذهنم را می‌کاوم چقدر کلامش، جمله‌هایش آشناست. حتی استدلالش برای ماندن در بیمارستان آشناست. شجاعتش آشناست. همه مصاحبه‌هایی که در تمام این سال‌ها گرفته‌ام را در ذهنم شخم می‌زنم. این جنس حرف‌ها را قبلاً کجا شنیده‌ام؟ شبیه به کدام جنس از آدم‌ها حرف می‌زند؟ دو دختربچه داشته باشی که جانت به آن‌ها وصل باشد؛ اما وظیفه‌ات را در بیمارستان سنگین‌تر بشمری! در یک‌قدمی بیماری باشی؛ اما تمام‌قد حاضر شوی! جراحت را هم تجربه کرده باشی اما بازهم باشی! بی‌شک در ذهنم به مصاحبه‌های رزمندگان دفاع مقدس می‌رسم که هرچند وقت یک‌بار گوشم را تیز می‌کنم تا خاطراتشان را بشنوم. خاطراتی از دوران جنگ که وقتی مجروح می‌شدند هنوز جراحتشان التیام نیافته بازهم آماده رفتن به خط مقدم بودند، می‌گفتند: «اگر ما نباشیم چه کسی از این مرزوبوم دفاع می‌کند.» کادر درمان تداعی همان جنس آدم‌هایی است که چه‌بسا امروز به‌عنوان جانباز وطن، یک‌قدم هم از آرمان‌هایشان عقب ننشسته‌اند. منبع:فارس



به یاد حاج قاسم

نماهنگ: کاروان با نوای شهرام ناظری


دریافت
حجم: 45.1 مگابایت؛ مدت زمان: 5 دقیقه 27 ثانیه


نماهنگ فراق با نوای سالار عقیلی


دریافت
حجم: 13.8 مگابایت؛ مدت زمان: 2 دقیقه 27 ثانیه


نماهنگ: نامه حاج قاسم به دخترش فاطمه


دریافت
حجم: 8.05 مگابایت؛ مدت زمان: 2 دقیقه 22 ثانیه



درنگ

دخترک اصفهانی


دریافت
حجم: 4.24 مگابایتY مدت زمان: 57 ثانیه


کرونا خر کی باشه...


دریافت
حجم: 8.53 مگابایت؛ مدت زمان: 59 ثانیه


بسکتبال پرندگان


دریافت
حجم: 4.6 مگابایت، مدت زمان: 30 ثانیه


عروسی متفاوت


دریافت
حجم: 9.08 مگابایت؛ مدت زمان: 2 دقیقه 5 ثانیه


حسن ختام:

داستان کودک و عنایت امام رضا(علیه السلام) از زبان صابر خراسانی

التماس دعا


دریافت
حجم: 4.85 مگابایت؛ مدت زمان: 4 دقیقه 41 ثانیه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۲۷۹
پاسخ مقام معظم رهبری به نامه سرلشکر سلیمانی درباره پایان داعش

پاسخ مقام معظم رهبری به نامه سرلشکر سلیمانی درباره پایان داعش

حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای (مدّ ظله العالی) در پاسخ به نامه‌‌ی سردار سرلشکر پاسدار حاج قاسم سلیمانی فرمانده دلیر نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درباره‌‌ی پایان سیطره‌ی شجره‌ی خبیثه‌‌ی داعش تأکید کردند: شما با متلاشی ساختن توده‌ی سرطانی و مهلک داعش نه‌فقط به کشورهای منطقه و به جهان اسلام بلکه به همه‌ی ملتها و به بشریت خدمتی بزرگ کردید.
 
فایل تصویری پیام رهبر انقلاب:
 

دریافت

متن کامل پاسخ رهبر انقلاب اسلامی به نامه‌ی سردار سلیمانی:
بسم الله الرحمن الرحیم
 
سردار پر افتخار اسلام و مجاهد فی سبیل‌الله آقای سرلشکر حاج قاسم سلیمانی دام توفیقه
 
خدای بزرگ را با همه‌ی وجود سپاسگزارم که به مجاهدات فداکارانه‌ی شما و خیل عظیم همکارانتان در سطوح مختلف، برکت عطا فرمود و شجره‌ی خبیثه‌ئی را که به دست طواغیت جهان غرس شده بود، به دست شما بندگان صالح در کشور سوریه و عراق ریشه‌کن کرد. این تنها ضربه به گروه ستمگر و روسیاه داعش نبود، ضربه‌ی سخت‌تر به سیاست خباثت‌آلودی بود که ایجاد جنگ داخلی در منطقه و نابودی مقاومت ضدّ صهیونیستی و تضعیف دولتهای مستقل را به وسیله رؤسای شقیّ این گروه گمراه هدف گرفته بود. ضربه بود به دولتهای قبلی و کنونی آمریکا و رژیمهای وابسته به آن در این منطقه که این گروه را به وجود آوردند و همه‌گونه پشتیبانی کردند تا سلطه‌ی نحس خود را در منطقه‌ی غرب آسیا بگسترانند و رژیم غاصب صهیونیست را بر آن مسلط سازند. شما با متلاشی ساختن این توده‌ی سرطانی و مهلک نه فقط به کشورهای منطقه و به جهان اسلام بلکه به همه‌ی ملتها و به بشریت خدمتی بزرگ کردید. این نصرتی الهی و مصداق: و ما رمیتَ اذ رمیت و لکن الله رمی بود که به‌خاطر مجاهدت شبانه‌روزی شما و همرزمانتان به شما پاداش داده شد.
اینجانب صمیمانه به شما تبریک میگویم و با این حال تأکید میکنم که از کید دشمن غفلت نشود.
آنهائی که با سرمایه‌گذاری سنگین این توطئه‌ی شوم را تدارک دیده بودند آرام نخواهند نشست، سعی خواهند کرد آن را در بخشی دیگر از این منطقه و یا به شکلی دیگر دوباره به جریان افکنند. حفظ انگیزه، حفظ هوشیاری، حفظ وحدت، زدودن هر پسماند خطرناک، کار فرهنگی بصیرت‌افزا و خلاصه، آمادگی‌های همه‌جانبه نباید فراموش شود. شما را و همه‌ی برادران مجاهد از کشورهای عراق و سوریه و دیگران را به خدای بزرگ می‌سپارم و به همه‌ی شما سلام و دعا میکنم.
 
والسلام علیکم و رحمةالله
۳۰ آبانماه ۱۳۹۶     
سید علی خامنه‌ای
 
 
** سردار سرلشکر پاسدار حاج قاسم سلیمانی فرمانده شجاع و پر افتخار نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی صبح روز 30 آبان ماه طی نامه‌ای به محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی، پایان سیطره‌ی شجره‌ی خبیثه‌ی داعش را اعلام و این پیروزی بزرگ را به حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای و جهان اسلام تبریک گفته بود.
متن کامل پیام سردار سلیمانی را در لینک روبرو مشاهده نمایید: http://balaq.ir/post/681
 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۷۸۴
پیام مالک به علی

پیام مالک به علی

در پی پیروزی تاریخ ساز جبهه مقاومت اسلامی عراق و سوریه بر فتنه تروریسم تکفیری و پایان یافتن سیطره داعش که با پایین کشیدن پرچم این گروه آمریکایی - صهیونیستی در «ابوکمال» رقم خورد؛ سردار سرلشکر پاسدار حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در پیامی به محضر مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی)، پایان سیطره شجره خبیثه داعش را به ایشان و جهان اسلام تبریک گفت.

 

فایل تصویری پیام سردار دلیر مقاومت به رهبر معظم انقلاب:

 


دریافت


 

متن کامل پیام سردار سلیمانی به محضر رهبر انقلاب:

بسم الله الرحمن الرحیم

انّافَتَحنا لَکَ فتحاً مُبینا

 

محضر مبارک رهبر عزیز و شجاع انقلاب اسلامی

حضرت آیت الله العظمی امام خامنه‌ای مدظله العالی

 

سلام علیکم 

شش سال قبل فتنه‌ای خطرناک شبیه فتنه‌های زمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) که فرصت و حلاوت درک حقیقی اسلام ناب محمدی (ص) را از مسلمانان سلب نمود این بار پیچیده و آغشته به سمّ صهیونیسم و استکبار همچون طوفانی ویرانگر، عالم اسلامی را درنوردید. 

این فتنه خطرناک و مسموم با هدف آتش افروزی وسیع در عالم اسلامی و درگیر نمودن مسلمانان با یکدیگر، توسط دشمنان اسلام ایجاد گردید. حرکت خبیثانه ای که تحت نام "حکومت اسلامی عراق و شام" در همان ماه های اولیه موفق شد با اغفال دهها هزار جوان مسلمان دو کشور ، بسیار اثر گذار و سرنوشت ساز عالم اسلامی "عراق" و "سوریه" را دچار بحران بسیار خطرناکی کند و صد ها هزار کیلومتر مربع از اراضی این کشورها را همراه با هزاران روستا، شهر و مراکز مهم استانی به تصرف درآورد و هزاران کارگاه و کارخانه و زیرساخت های مهم این کشور ها از جمله، راهها، پل ها، پالایشگاهها، چاهها و خطوط نفت و گاز و نیروگاه های برق و موارد دیگری از این نوع را تخریب نمودند و شهرهای مهمی همراه با آثار گران بهای تاریخی و تمدن ملی آنها را  با بمب گذاری از بین برده و یا سوزاندند. 

اگر چه آمار خسارت های وارده قابل احصاء نیست اما بررسی های اولیه حاکی از پانصد میلیارد دلار می‌باشد. 

در این حادثه، جنایات بسیار دردناکی که غیر قابل نمایش است رخ داد؛ از جمله: سربریدن کودکان یا پوست کندن زنده زنده مردان در مقابل خانواده‌های خود، به اسارت گرفتن دختران و زن های بی گناه و تجاوز به آنان، سوزاندن زنده زنده افراد و ذبح دسته جمعی صدها جوان. 

مردم مسلمان این کشورها متحیر از این طوفان مسموم, بخشی گرفتار خنجرهای برنده جنایتکاران تکفیری گردیدند و میلیون ها نفر دیگر خانه و کاشانه خود را رها کرده و آواره شهرها و کشورهای دیگر شدند. 

در این فتنه سیاه، هزاران مسجد و مراکز مقدس مسلمانان تخریب و یا ویران گردید و بعضاً مسجد را به همراه امام جماعت و نماز گزاران آن با هم منفجر نمودند. 

بیش از شش هزار جوان فریب خورده به نام دفاع از اسلام به صورت انتحاری با خودروهای پر از مواد منفجره خود را در میادین، مساجد، مدارس، حتی بیمارستانها و مراکز عمومی مسلمان ها منفجر کردند؛ که در نتیجه این اعمال جنایتکارانه ده ها هزار مرد، زن و کودک بی گناه به شهادت رسیدند.  

تمامی این جنایت ها بنا به اعتراف عالی ترین مقام رسمی آمریکا که هم اکنون ریاست جمهوری این کشور را بر عهده دارد توسط رهبران و سازمان های مرتبط با آمریکا طراحی و اجرا گردیده است کما اینکه همچنان این روش توسط رهبران کنونی آمریکا در حال طراحی و اجرا است. 

آنچه پس از لطف خداوند سبحان و عنایت خاص رسول معظم اسلام (صل الله علیه و آله) و اهل بیت گرانقدرش باعث شکست این توطئه سیاه و خطرناک گردید، رهبری خردمندانه و هدایت های حکیمانه حضرت مستطاب عالی و مرجع عالیقدر حضرت آیت العظمی سیستانی بود که موجب بسیج کلیه امکانات برای مقابله با این طوفان مسموم گردید. 

یقیناً پایداری دولت های عراق و سوریه و پایمردی ارتش ها و جوانان این دو کشور خصوصاً حشدالشعبی مقدس و دیگر جوانان مسلمان سایر کشورها با حضور مقتدرانه و محوری حزب الله به رهبری سید پر افتخار آن، جناب سید حسن نصرالله (حفظه الله تعالی )نقش تعیین کننده ای در به شکست کشاندن این حادثه خطرناک داشتند. 

قطعاً نقش ارزشمند ملت و دولت خدمتگذار جمهوری اسلامی خصوصاً ریاست محترم جمهوری اسلامی، مجلس، وزارت دفاع و سازمان های نظامی و انتظامی و امنیتی کشورمان در حمایت از دولت ها و ملت های کشورهای فوق الذکر قابل تقدیر است. 

حقیر به عنوان سرباز مکلف شده از جانب حضرتعالی در این میدان، با اتمام عملیات آزادسازی ابوکمال آخرین قلعه داعش با پایین کشیدن پرچم این گروه آمریکایی – صهیونیستی و برافراشتن پرچم سوریه، پایان سیطره این شجره خبیثه ملعونه را اعلام می کنم و به نمایندگی از کلیه فرماندهان و مجاهدین گمنام این صحنه و هزاران شهید و جانباز مدافع حرم ایرانی، عراقی، سوریه ای، لبنانی، افغانستانی و پاکستانی که برای دفاع از جان و نوامیس مسلمانان و مقدسات آنان جان خود را فدا کردند این پیروزی بسیار بزرگ و سرنوشت ساز را به حضرت عالی و ملت بزرگوار ایران اسلامی و ملت های مظلوم عراق و سوریه و دیگر مسلمانان جهان تبریک و تهنیت عرض می نمایم و پیشانی شکر را در مقابل پیشگاه خداوند قادر متعال به شکرانه این پیروزی بزرگ بر زمین می ساییم. 

 

وَ مَا النَّصرالّا مِن عِندِالله العَزِیزِ الحَکِیم

فرزند و سربازتان: قاسم سلیمانی

 

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۵۲۴