۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علمی» ثبت شده است

حکمت ۱۹۷ نهج البلاغه ؛ روش درمان روح (روانشناسى بالینى) (اخلاقى، علمى)

حکمت ۱۹۷ نهج البلاغه ؛ روش درمان روح (روانشناسى بالینى) (اخلاقى، علمى)

إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الاَْبْدَانُ، فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکْمَةِ.

امام(علیه السلام) فرمود: این دل ها همانند تن ها، خسته و افسرده مى شوند. براى رفع ملالت و افسردگى آنها سخنان حکمت آمیز و زیبا و ظریف انتخاب کنید.


شرح و تفسیر

راه تحصیل نشاط همان گونه که در بیان سند این کلام حکمت آمیز ذکر شد پیش از این نیز با همین عبارت و تفاوت بسیار مختصرى در کلمات قصار گذشت و نکته هاى فراوانى در آنجا ذکر کردیم و در اینجا مى توان نکات دیگرى بر آن افزود. امام(علیه السلام)در این گفتار حکیمانه اش راه به دست آوردن نشاط براى انجام کارهاى مهم زندگى را نشان داده مى فرماید: «این دل ها همانند تن ها، خسته و افسرده مى شوند. براى رفع ملالت و افسردگى آنها سخنان حکمت آمیز و زیبا و ظریف انتخاب کنید»; (إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الاَْبْدَانُ، فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکْمَةِ). این یک واقعیت است که روح و جسم هر دو بر اثر کارهاى مختلف خسته مى شوند. چرا؟ زیرا توان نیروى انسان محدود است و این محدودیت سبب خستگى جسم و جان مى گردد. اما خداى متعال که انسان را براى ادامه زندگى آفریده به وى قدرتى داده که مى تواند جوششى از درون ایجاد کند و این جوشش، نیرو و توان جدیدى براى کارهاى مجدد به او بدهد. براى این که این جوشش در زمان خستگى و ناتوانى شتاب گیرد باید از وسایل تفریح استفاده کرد. تفریحات مادى و انواع ورزش ها، جسم را نیرو مى بخشد و تفریحات معنوى، لطیفه ها، مزاح ها، شعرهاى زیبا، داستان ها نشاط آور و لطائف الحکم خستگى روح را مى زداید و به انسان براى عبادت و اطاعت پروردگار و مدیریت کارهاى زندگى و تحقیق و کشف مطالب علمى نیرو مى دهد. از قدیم معمول بوده که در میان ساعات درس زنگ تفریح مى گذاشتند براى این که خستگى و ملالت را از دانش آموز و دانشجو بگیرند. در روایات اسلامى آمده است که از آداب مستحب سفر، مزاح کردن است; مزاحى دور از افراط و آلودگى به گناه. مرحوم علامه طباطبایى بحر العلوم در اشعار فقهى خود مى گوید. وَأکْثِرِ الْمِزاحَ فِى السَّفَرِ إذا *** لَمْ یَسْخَطِ الرَّبَ وَلَمْ یَجْلِبْ أذَىً در سفرها مزاح زیاد کن; مزاحى که سبب خشم خدا نشود و موجب آزار کسى نگردد. این شعر برگرفته از حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) است که مى فرماید: «شش چیز است که نشانه شخصیت انسان است سه چیز در حضر و سه چیز در سفر و آن سه چیز در سفر را به این صورت بیان فرمود: فَبَذْلُ الزّادِ وَحُسْنُ الْخُلْقِ وَالْمِزاحُ فِى غَیْرِ الْمَعاصی; بخشیدن بخشى از زاد و توشه به دیگران و حسن خلق و مزاح کردن به صورتى که موجب عصیانى نشود». این موضوع در مورد سفر تأکید شده زیرا سفرها غالباً آمیخته با خستگى هاى جسمى و روحى مخصوصاً در ایام گذشته است و این مزاح ها مى تواند خستگى ملالت جسمى و روحى را برطرف سازد. ناگفته پیداست که مزاح باید در حد اعتدال و خالى از افراط و بى بند و بارى و دور از اذیت و آزار دیگران و آنچه موجب خشم خداوند مى شود باشد. «طرائف» همان گونه که سابقاً هم اشاره کردیم جمع «طریفة» به معناى هر چیز زیبا، دل انگیز و و شگفتى آور است و «حِکَم» جمع «حکمت» به معناى علم و دانش و مطالب آموزنده و به معناى عقل است، بنابراین «طرائف الحکم» به معناى نکته هاى لطیف و زیبا است خواه علمى باشد یا ادبى، در قالب شعر باشد یا به شکل نثر; ولى مى توان آن را به قرینه روایات و به اصطلاح از باب تنقیح مناط به هر گونه مزاح و سخنانى نشاط انگیز هرچند جنبه علمى نداشته باشد تعمیم و تسرى داد. در حدیثى مى خوانیم: که گاه یک مرد عرب بیابانى خدمت پیغمبر(صلى الله علیه وآله)مى رسید و هدیه اى براى آن حضرت مى آورد. سپس عرض مى کرد: «اى رسول خدا؟ أعْطِنا ثَمَنَ هَدِیَّتِنا; قیمت این هدیه را لطف کنید» پیغمبر با شنیدن این سخن مى خندید و گاه هنگامى که غمگین مى شد مى فرمود: «ما فَعَلَ الاْعْرابِىُ لَیْتَهُ أَتانا; آن مرد اعرابى کجاست اى کاش سراغ ما مى آمد». بار دیگر تأکید مى کنیم که نباید براى رفع خستگى آلوده گناه شد آنگونه که در دنیاى امروز معمول است که هرگونه سرگرمى سالم و ناسالم را براى رفع خستگى مى پسندند، بلکه باید تقوا و اعتدال را در آن رعایت کرد. این سخن را با شعرى که ابن ابى الحدید در شرح این کلام حکمت آمیز مولا آورده پایان مى دهیم: أفِدْ طَبْعَکَ الْمَکْدُودَ بِالْجِدِّ راحةً *** تَجَمُّ وَعَلِّلْهُ بِشَىء مِنَ الْمَزْحِ وَلکِنْ إذا أعْطَیْتَهُ ذکَ فَلْیَکُنْ *** بِمَقْدارِ ما یُعْطَى الطَّعامُ مِنَ الْمِلْحِ طبع فرسوده و خسته خود را راحتى ببخش تا راحت پذیرد و به وسیله چیزى از مزاح آن را درمان کن. ولى هنگامى که این فرصت را به طبع خود دادى باید به مقدار نمکى باشد که در طعام مى ریزند. (که اگر بیش از حد باشد طعام را شور و غیر قابل استفاده مى کند).


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۴۵۵
حکمت ۱۷۲ نهج البلاغه ؛  نادانى ها و دشمنى ها  ( اخلاقى ، علمى )

حکمت ۱۷۲ نهج البلاغه ؛ نادانى ها و دشمنى ها ( اخلاقى ، علمى )

النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا.

امام(علیه السلام) فرمود: مردم دشمن چیزى هستند که نمى دانند.


شرح و تفسیر

دشمنان حق امام(علیه السلام) در این گفتار بسیار حکیمانه خود اشاره به یکى از آثار خطرناک جهل کرده مى فرماید: «مردم دشمن چیزى هستند که نمى دانند»; (النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا). این دشمنى از آنجا سرچشمه مى گیرد که اولاً اشخاص جاهل و نادان احساس نقص در خود مى کنند و همین احساس سبب مى شود که نسبت به آنچه نمى دانند عداوت و دشمنى به خرج دهند و گاه حتى آنها را ناچیز و بى ارزش بشمارند تا از این طریق نقص خود را برطرف سازند. ثانیاً هرگاه انسان از اسرار چیزى بى خبر باشد به قضاوت عجولانه مى پردازد و در این قضاوت عجولانه با آنچه نمى داند به دشمنى بر مى خیزد. ثالثاً جهل همچون ظلمات است و انسان هنگامى که در ظلمات متراکم قرار گیرد هر شبهى از دور مى بیند به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه آن را حیوانى درنده یا گرگى خطرناک مى پندارد و هر آوازى مى شنود آن را نشانه حمله دشمنى مى شمرد. در ظلمات جهل نیز انسان گاه هر مطلبى را مخالف و دشمن خود مى پندارد حتى اشخاصى را که درست نمى شناسد با بدبینى به آنها نگاه مى کند و به همین دلیل گاه کشورها و ملت ها به جنگ هاى خونین دست مى زنند به سبب این که از حال یکدیگر بى خبرند و هر حرکتى را توطئه اى بر ضد خود مى پندارند، لذا یکى از طرق ایجاد آشتى و صفا و اتحاد و دوستى در میان مردم و ملت ها بالابردن سطح آگاهى هاى آنهاست و این که سران آنها در کنار هم بنشینند و به مذاکره بپردازند و با نیت هاى واقعى یکدیگر آشنا شوند و یخ هاى بدبینى ذوب شود و دیوار بى اعتمادى فرو ریزد و در کنار هم با محبت و دوستى زندگى کنند. ریشه این گفتار حکیمانه، قرآن مجید است که مى فرماید: «(بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ); (ولى آنها از روى علم و دانش، قرآن را انکار نکردند;) بلکه چیزى را تکذیب کردند که آگاهى از آن نداشتند». امیرمؤمنان على(علیه السلام) در حدیث دیگرى در همین زمینه مى فرماید: «لا تَعادُوا ما تَجْهَلونَ فَإنّ أکْثَرَ الْعِلْمِ فیما لا تَعْرِفُونَ; به آنچه نمى دانید دشمنى نکنید، زیرا بیشتر دانش ها در امورى است که شما نمى دانید». نیز در حدیث دیگرى که مرحوم اربلى در کتاب کشف الغمه آورده مى فرماید: «مَنْ جَهِلَ شَیْئاً آبَهُ; کسى که چیزى را نمى داند آن را نکوهش مى کند». قرآن مجید بحثى درباره داستان خضر و موسى دارد. در این داستان بسیار پرمعنا این نکته روشن مى شود که چگونه انسان مطلبى را که نمى داند به مخالفت با آن مى پردازد. موسى(علیه السلام) بر حسب ظاهر مى دید خضر کشتى سالمى را سوراخ و معیوب مى کند و یا جوانى را به قتل مى رساند و دیوارى را در شهر بیگانه اى بدون دلیل تعمیر و مرمت مى کند به همین دلیل فریاد اعتراض او بلند شد چون ظاهر را مى دید و از باطن قضیه بى خبر بود هنگامى که خضر فلسفه آنها را یک یک برشمرد کاملاً تسلیم شد.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۳۰۱۱
حکمت ۱۴۸ نهج البلاغه ؛ تنقش سخن در شناخت انسان (رفتار شناسى) (اخلاقى، علمى)

حکمت ۱۴۸ نهج البلاغه ؛ تنقش سخن در شناخت انسان (رفتار شناسى) (اخلاقى، علمى)

الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ.

امام(علیه السلام) فرمود: انسان زیر زبان خود پنهان است (و تا سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد).


شرح و تفسیر

تا سخن نگفته اى معلوم نیست کیستى! امام(علیه السلام) در این کلام بسیار کوتاه و پرمعنا مى فرماید: «انسان زیر زبان خود پنهان است (و تا سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد)»; (الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ). منظور از «مرء» (انسان) در اینجا شخصیت و ارزش انسان است و منظور از «مخبوء» (نهفته بودن) در زیر زبان این است که هنگامى که سخن بگوید شخصیت او آشکار مى شود، چرا که سخن ترجمان عقل و دریچه اى به سوى روح آدمى است. هرچه در روح اوست از خوب و بد، والا و پست، بر زبان و کلماتش ظاهر مى شود. گاه انسان به افرادى برخورد مى کند که از نظر ظاهر بسیار آراسته و پرابهت اند; اما همین که زبان به سخن مى گشاید مى بیند که چقدر تو خالى است. و بر عکس به افرادى برخورد مى کند که ابداً ظاهرى ندارند; اما هنگامى که زبان به سخن مى گشاید، انسان احساس مى کند شخص دانشمند و حکیمى است. مرحوم علامه مجلسى این کلام را از مصباح الشریعة با اضافه اى از امام صادق از امیرمؤمنان على(علیهما السلام) نقل کرده است و آن این که امام(علیه السلام) به دنبال این جمله مى فرماید: «فَزِنْ کَلاَمَکَ وَاعْرِضْهُ عَلَى الْعَقْلِ وَالْمَعْرِفَةِ فَإِنْ کَانَ لِلَّهِ وَفِی اللَّهِ فَتَکَلَّمْ بِهِ وَإِنْ کَانَ غَیْرَ ذَلِکَ فَالسُّکُوتُ خَیْرٌ مِنْه; حال که چنین است کلام خود را بسنج و بر عقل و معرفت عرضه دار هرگاه رضاى خدا در آن است آن را بر زبان جارى کن و اگر غیر از آن است سکوت از چنین سخن گفتنى بهتر است». درباره اهمیت این جمله کوتاه و تاثیر آن در شناخت انسان ها دانشمندان اسلام سخن هاى برجسته اى گفته اند از جمله ابن ابى الحدید در ذیل همین کلام حکمت آمیز مى گوید: مفهوم این کلام در عبارات مختلفى آمده; اما تعبیرى که در اینجا آمده است از نظر کوتاه بودن و پرمعنا بودن نظیر و مانند ندارد. مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه خود مى گوید: ادیب و فقیه و فیلسوف تنها با سخنانشان شناخته مى شوند و همچنین وکلا و اخترشناسان، ولى طبیب و مهندس و مانند آنها هم با سخنانشان شناخته مى شوند و هم با کارهایشان و به هر حال هر انسانى که سخنان تازه مفیدى در اختیار برادر هم نوعش بگذارد عاقل و عالم و ادیب و فقیه و فیلسوف است; اما سخنوران فصیحى که اثر با ارزشى از خود به یادگار نگذاردند سوفسطائیانى بیش نیستند، هرچند هزاران جلد نثر و نظم نوشته باشند. تأثیر این سخن امام(علیه السلام) به قدرى در شعرا و ادیبان زیاد بوده که در اشعار آنها نمایان است. سعدى مى گوید: تا مرد سخن نگفته باشد *** عیب و هنرش نهفته باشد نیز مى گوید: زبان در دهان اى خردمند چیست *** کلید در گنج صاحب هنر چو در بسته باشد چه داند کسى *** که گوهر فروش است یا پیله ور شاعر دیگرى مى گوید: آدمى مخفى است در زیر زبان *** این زبان پرده است بر درگاه جان شاعر دیگرى مى گوید: مرد، ار خزف و طلاى کان است *** در زیر زبان خود نهان است


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۹۶۷
حکمت ۱۲۸ نهج البلاغه ؛ تأثیر عوامل زیست محیطى در سلامت (علمى، بهداشتى)

حکمت ۱۲۸ نهج البلاغه ؛ تأثیر عوامل زیست محیطى در سلامت (علمى، بهداشتى)

تَوَقَّوُا الْبَرْدَ فِی أَوَّلِهِ، وَتَلَقَّوْهُ فِی آخِرِهِ; فَإِنَّهُ یَفْعَلُ فِی الاَْبْدَانِ کَفِعْلِهِ فِی الاَْشْجَارِ، أَوَّلُهُ یُحْرِقُ، وآخِرُهُ یُورِقُ.

امام علیه السلام فرمود : از سرما در آغاز آن (در پاییز) بپرهیزید و در آخرش (نزدیک بهار) از آن استقبال کنید، زیرا در بدن‌هاى شما همان مى‌کند که با درختان انجام مى‌دهد؛آغازش مى‌سوزاند و آخرش مى‌رویاند و برگ مى‌آورد.


شرح و تفسیر

سرماى زیانبار و سرماى مفید امام(علیه السلام) در این کلام حکیمانه خود دستور طبى مهم و کارسازى را بیان مى کند که مراعات آن مى تواند از بسیارى از بیمارى ها پیش گیرى کند و بر نشاط و نمو جسم و روح انسان بیفزاید، مى فرماید: «از سرما در آغاز آن (در پاییز) بپرهیزید و در آخرش (نزدیک بهار) از آن استقبال کنید، زیرا در بدن ها همان مى کند که با درختان انجام مى دهد; آغازش مى سوزاند و آخرش مى رویاند و برگ مى آورد»; (تَوَقَّوُا الْبَرْدَ فِی أَوَّلِهِ، وَتَلَقَّوْهُ فِی آخِرِهِ; فَإِنَّهُ یَفْعَلُ فِی الاَْبْدَانِ کَفِعْلِهِ فِی الاَْشْجَارِ، أَوَّلُهُ یُحْرِقُ، وَآخِرُهُ یُورِقُ). پاییز آغاز سرما است; سرمایى آمیخته با خشکى هوا که از گرماى تابستان و نبودن باران سرچشمه گرفته و به همین دلیل برگ هاى درختان پژمرده مى شوند و مى ریزند و به اصطلاح، مرگ طبیعت فرا مى رسد. همان مرگى که مولود خشکى و سردى است; ولى در آغاز بهار هوا رو به گرمى مى رود و معمولاً باران هاى پربارى مى بارد. آن رطوبت و گرمى دست به دست هم مى دهند و سبب شکوفه کردن درختان و برگ آوردن آنها و حیات طبیعت مى شوند. همان گونه که قرآن مجید مى فرماید: «(وَتَرَى الاَْرْضَ هَامِدَةً فَإِذَآ أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَآءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْج بَهِیج); و همچنین زمین را (در فصل زمستان) خشک و مرده مى بینى و هنگامى که آب باران بر آن فرو مى فرستیم، به جنبش در مى آید و رویش مى کند و از هر نوع گیاهان بهجت انگیز مى رویاند». بدن انسان ها نیز جزئى از این طبیعت و متأثر به آثار آن است; سرماى خشک پاییز بدن ها را ضعیف و نحیف و آماده بیمارى ها مى کند، بنابراین باید خود را پوشانید و از آن دور داشت; ولى سرماى ملایم آغاز بهار بعد از فصل زمستان که آمیخته با حرارت کم و رطوبت بسیار است به انسان نشاط و نیرو مى دهد و مایه نموّ و رشد بدن مى گردد، ازاین رو باید به استقبال آن رفت. از آن گذشته در آغاز پاییز چون انسان به گرماى تابستان عادت کرده و باران کمتر باریده هوا آلوده است و انتقال انسان از آن گرما به سرما هرچند تدریجى است در بدن تأثیر مى گذارد و میکروب هاى بیمارى زا در آن نفوذ مى کند و ازاین رو آگاهان مى گویند: اگر آغاز پاییز باران هایى ببارد بیمارى ها کم مى شود; اما در پایان زمستان و آغاز بهار، بدن در مقابل سرما مقاوم شده، عوامل بیمارى زا بر اثر سرما و باران بسیار کم شده و استقبال از سرماى بهار نه تنها ضررى ندارد بلکه عامل نمو جسم و جان مى شود. بوعلى سینا در کتاب طبى خود، قانون نیز به همین نکته اشاره کرده مى گوید: «بدن ها از سرماى بهار آن احساسى را ندارند که از سرماى پاییز مى کنند، زیرا هنگام سرماى بهار، بدن عادت به سرماى زمستان کرده و ازآن رو از آن آزار نمى بیند; ولى به هنگام سرماى پاییز بدن که عادت به گرما دارد از آن آزار فراوان مى بیند». البته خداوند ورود در فصول مختلف را تدریجى قرار داده تا مشکلات انتقال به حداقل برسد. نکته: مسائل بهداشتى و طبى در قرآن مجید و روایات امروزه کتاب هایى به نام طب النبى(صلى الله علیه وآله) و طب الائمة و طب الرضا(علیه السلام)در اختیارداریم که در آنها سخن از یک رشته دستورات طبى و بهداشتى نقل شده از معصومین(علیهم السلام) است، گاه نیز اشاراتى از قرآن مجید در آنها دیده مى شود; مثلاً امروز دانشمندان غذاشناسى آثار فوق العاده اى براى عسل قائلند و هرچه زمان مى گذرد خواص بیشترى براى آن در بهداشت و درمان بیمارى ها کشف مى کنند. این در حالى است که قرآن مجید در سوره «نحل» با صراحت مى گوید: (فِیهِ شِفَاءٌ لِّلنَّاسِ) و همچنین تعبیرات دیگرى که پرده از روى مسائل بهداشتى و درمانى بر مى دارد; از جمله دستور معروف پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر این که تا گرسنه نشده اید غذا نخورید و تا کاملاً سیر نشده اید دست از غذا بکشید که در واقع ناظر به آیه شریفه (کُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا)است. بسیارى از دستورهایى که در زمینه نوشیدنى ها و غذاهاى حلال و حرام وارد شده مربوط به تأثیرات خوب و بد آنهاست; تحریم شراب و مواد مخدر، تحریم گوشت حیوانات درنده، خوردن خون و گوشت مردار و ماهیانى که در آب مرده اند و امثال اینها همگى ارتباط نزدیکى با زیان هاى بهداشتى آنها دارد. توصیه به خوردن میوه ها و سبزى ها و دانه هاى غذایى ارتباط آشکارى با فوائد بهداشتى آنها دارد. روایات طبى نقل شده از پیغمبر اکرم و ائمه هدى(علیهم السلام)نیز با صراحت این مسائل را بازگو مى کند. درست است که وظیفه دین و آیین، هدایت مردم به راه هاى راست و اعتقادها و برنامه هاى اخلاقى است و رسالت انبیا به عنوان طبیبان روحانى درمان انواع بیمارى هاى فکرى و اخلاقى است; ولى از آنجا که طب جسمانى نیز رابطه نزدیکى با طب روحانى دارد گاه به سراغ این امور نیز مى رفتند. به بیان دیگر مسائل مربوط به سلامت جسم رابطه نزدیکى با سلامت روح دارد ازاین رو سلامت جسم نیز مورد توجه اسلام بوده است که خود داستان مفصلى دارد و ورود در آن عرصه ما را از مقصود دور مى سازد. آنچه امام امیرمؤمنان على(علیه السلام) در این کلام حکیمانه اش بیان فرموده نیز ناظر به همین مطلب است; امام(علیه السلام)راه سلامت بدن را در فصل خزان و بهار نشان داده و دلیل آن را نیز بیان فرموده است، مى فرماید: سرماى پاییز و بهار با بدن ها همان مى کند که با درختان انجام مى دهد، زیرا هر دو شباهت زیادى با هم دارند. این کلام حکمت آمیز، از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به شکل دیگرى نیز نقل شده است; فرمود: «اِغْتَنِمُوا بَرْدَ الرَّبیعَ فَإنَّهُ یَفْعَلُ بِأبْدانِکُمْ ما یَفْعَلُ بِأشْجارِکُمْ وَاجْتَنِبُوا بَرْدَ الْخَریفِ فَإنَّهُ یَفْعَلُ بِأبْدانِکُمْ ما یَفْعَلُ بِأشْجارِکُمْ; سرماى بهار را غنیمت بشمرید که با بدن هاى شما همان مى کند که با درختان مى کند و از سرماى پاییز بپرهیزید که با بدن هاى شما همان انجام مى دهد که با درختان انجام مى دهد». شاعر نیز در این زمینه مى گوید: گفت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) به اصحاب کبار *** تن مپوشانید از باد بهار چون که با جان شما آن مى کند *** در بهاران با درختان مى کند


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۲۹۹۴