تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"

«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۱۴ قرآن کریم

(آیه ۳۸)- بعد از ذکر این اجمال به شرح و بسط آن مى‏ پردازد، مى‏ گوید:
«در آن هنگام که وحى کردیم به مادر تو آنچه باید وحى شود» (إِذْ أَوْحَیْنا إِلى‏ أُمِّکَ ما یُوحى‏).
اشاره به این که: تمام خطوطى که منتهى به نجات موسى (ع) از چنگال فرعونیان در آن روز مى‏شد همه را به مادرت تعلیم دادیم:

(آیه ۳۹)- فرعون براى جلوگیرى از به وجود آمدن فرزندى که پیش بینى کرده بودند از بنى اسرائیل بر مى‏خیزد و دستگاه فرعون را در هم مى‏کوبد، دستور داده بود پسران آنها را به قتل برسانند، و دختران را براى کنیزى و خدمتگزارى زنده نگهدارند.
به هر حال مادر احساس مى‏ کند که جان نوزادش در خطر است. در این هنگام خدایى که این کودک را براى قیامى بزرگ نامزد کرده است، به قلب مادر موسى چنین الهام کرد: «او را در صندوقى بیفکن، سپس آن صندوق را به دریا بینداز»! (أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ).
کلمه «تابوت» به معنى صندوق چوبى است و به عکس آنچه بعضى مى‏ پندارند همیشه به معنى صندوقى که مردگان را در آن مى ‏نهند نیست.
سپس اضافه مى ‏کند: «دریا مأمور است که آن را به ساحل بیفکند، تا سر انجام دشمن من و دشمن او وى را بر گیرد» و در دامان خویش پرورش دهد! (فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ).
و از آنجا که موسى (ع) باید در این راه پر فراز و نشیب که در پیش دارد در یک سپر حفاظتى قرار گیرد، خداوند پرتوى از محبت خود را بر او مى ‏افکند آن چنان که هر کس وى را ببیند دلباخته او مى‏ شود، نه تنها به کشتن او راضى نخواهد بود بلکه راضى نمى‏ شود که مویى از سرش کم شود! آن چنانکه قرآن مى ‏گوید: «و من محبتى از خودم بر تو افکندم» (وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی).
مى‏ گویند: قابله موسى از فرعونیان بود و تصمیم داشت گزارش تولد او را به دستگاه جبّار فرعون بدهد، اما نخستین بار که چشمش در چشم نوزاد افتاد گویى برقى از چشم او جستن کرد که اعماق قلب قابله را روشن ساخت، و رشته محبت او را در گردنش افکند و هر گونه فکر بدى را از مغز او دور ساخت! در پایان این آیه مى‏فرماید: «هدف این بود که در پیشگاه من و در برابر دیدگان (علم) من پرورش یابى» (وَ لِتُصْنَعَ عَلى‏ عَیْنِی).

(آیه ۴۰)- کاخ فرعون بر گوشه‏ اى از شط نیل ساخته شده بود، در حالى که فرعون و همسرش در کنار آب به تماشاى امواج مشغول بودند، ناگهان این صندوق مرموز توجه آنها را به خود جلب کرد، به مأموران دستور داد صندوق را از آب بگیرند، هنگامى که در صندوق گشوده شد با کمال تعجب نوزاد زیبایى را در آن دیدند، چیزى که شاید حتى احتمال آن را نمى ‏دادند.
فرعون متوجه شد که این نوزاد باید از بنى اسرائیل باشد که از ترس مأموران به چنین سرنوشتى گرفتار شده است و دستور کشتن او را صادر کرد، ولى همسرش که «نازا» بود سخت به کودک دل بست و شعاع مرموزى که از چشم نوزاد جستن نمود در زوایاى قلب آن زن نفوذ کرد، و او را مجذوب و فریفته خود ساخت.
دست به دامن فرعون زد و در حالى که از این کودک به نور چشمان (قُرَّتُ عَیْنٍ) تعبیر مى ‏نمود، تقاضا کرد از کشتنش صرف نظر شود. و بالاخره موفق شد سخن خود را به کرسى بنشاند.
اما از سوى دیگر کودک گرسنه شده و شیر مى‏ خواهد، گریه مى‏ کند اشک مى‏ ریزد. ولى هر دایه‏ اى آوردند نوزاد، پستان او را نگرفت.
اکنون بقیه داستان را از زبان قرآن مى‏ خوانیم:
آرى! اى موسى ما مقدر کرده بودیم که در برابر دیدگان (علم) ما پرورش بیابى «در آن هنگام که خواهرت (در نزدیکى کاخ فرعون) راه مى‏ رفت» (إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ). و به دستور مادر، مراقب اوضاع و سر نوشت تو بود.
او به مأموران فرعون «مى‏ گفت: آیا زنى را به شما معرفى بکنم که توانایى سر پرستى این نوزاد را دارد»؟ (فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى‏ مَنْ یَکْفُلُهُ).
و شاید اضافه کرد: این زن شیر پاکى دارد که من مطمئنم نوزاد آن را پذیرا خواهد شد.
مأموران خوشحال شدند به همراه او حرکت کردند.
خواهر موسى که خود را به صورت فردى ناشناس و بیگانه، نشان مى‏داد، مادر را از جریان امر آگاه کرد، مادر نیز بى‏آنکه خونسردى خود را از دست دهد، به دربار فرعون آمد، کودک را به دامن او انداختند کودک بوى مادر را شنید، بویى آشنا، ناگهان پستان او را همچون جان شیرین در بر گرفت و با عشق و علاقه بسیار، مشغول نوشیدن شیر شد، غریو شادى از حاضران برخاست و آثار خشنودى و شوق در چشمان همسر فرعون نمایان شد.
فرعون کودک را به او سپرد، و همسرش تأکید فراوان نسبت به حفظ و حراست او کرد، و دستور داد در فاصله‏ اى کوتاه کودک را به نظر او برساند.
اینجاست که قرآن مى‏ گوید: «پس ما تو را به مادرت بازگرداندیم تا چشمش به تو روشن شود، و غم و اندوهى به خود راه ندهد» (فَرَجَعْناکَ إِلى‏ أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ).
سالها گذشت، و موسى (ع) در میان هاله‏اى از لطف و محبت خداوند و محیطى امن و امان پرورش یافت، کم کم به صورت نوجوانى در آمد.
روزى از راهى عبور مى‏ کرد دو نفر را در برابر خود به جنگ و نزاع مشغول دید که یکى از بنى اسرائیل و دیگرى از قبطیان (مصریان و هواخواهان فرعون) بود، موسى به کمک مظلوم که از بنى اسرائیل بود شتافت و براى دفاع از او، مشتى محکم بر پیکر مرد قبطى وارد آورد، اما این دفاع از مظلوم به جاى باریکى رسید، و همان یک مشت کار قبطى را ساخت.
موسى طبق توصیه بعضى از دوستانش، مخفیانه از مصر بیرون آمد و به سوى مدین شتافت و در آنجا محیطى امن و امان در کنار شعیب پیغمبر که شرح آن به خواست خدا در تفسیر سوره قصص خواهد آمد پیدا کرد.
اینجاست که قرآن مى ‏گوید: «و تو یکى (از فرعونیان) را کشتى (و در اندوه فرو رفتى) اما ما تو را از غم و اندوه رهایى بخشیدیم» (وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ).
و پس از آن «بارها تو را (در کوره‏ هاى حوادث) آزمودیم» (وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً).
«پس از آن سالیانى در میان مردم مدین توقف نمودى» (فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ).
و بعد از پیمودن این راه طولانى و آمادگى روحى و جسمى و بیرون آمدن از کوره حوادث با سر افرازى و پیروزى «سپس در زمانى که براى گرفتن فرمان رسالت مقدّر بود به اینجا آمدى اى موسى!» (ثُمَّ جِئْتَ عَلى‏ قَدَرٍ یا مُوسى‏).

(آیه ۴۱)- سپس اضافه مى ‏کند: «من تو را براى خودم پرورش دادم و ساختم» (وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی).
براى وظیفه سنگین دریافت وحى، براى قبول رسالت، براى هدایت و رهبرى بندگانم، تو را پرورش دادم و در کورانهاى حوادث آزمودم و نیرو و توان بخشیدم و اکنون که این مأموریت بزرگ بر دوش تو گذارده مى‏شود از هر نظر ساخته شده‏ اى!

(آیه ۴۲)- نخستین برخورد با فرعون جبّار: اکنون که همه چیز رو به راه شده، و تمام وسایل لازم در اختیار موسى قرار گرفته، او و برادرش هارون هر دو را با هم مخاطب ساخته، مى‏گوید: «تو و برادرت با آیات من که در اختیارتان گذارده ‏ام بروید» (اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیاتِی).
آیاتى که هم شامل دو معجزه بزرگ موسى مى‏ شود، و هم سایر نشانه‏ هاى پروردگار و تعلیمات و برنامه‏ هایى که خود نیز بیانگر حقانیت دعوت اوست.
و براى تقویت روحیه آنها و تأکید بر تلاش و کوشش هر چه بیشتر، اضافه مى‏ کند:
«و در ذکر و یاد من و اجراى فرمانهایم سستى به خرج ندهید» (وَ لا تَنِیا فِی ذِکْرِی).
چرا که سستى و ترک قاطعیت تمام زحمات شما را بر باد خواهد داد، محکم بایستید و از هیچ حادثه ‏اى نهراسید، و در برابر هیچ قدرتى، سست نشوید.

(آیه ۴۳)- بعد از آن، هدف اصلى این حرکت و نقطه‏ اى را که باید به سوى آن جهت گیرى شود، مشخص ساخته، مى گوید: «به سوى فرعون بروید، چرا که او طغیان کرده است» (اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏).
عامل تمام بد بختی هاى این سرزمین پهناور اوست، چرا که عامل پیشرفت یا عقب ‏افتادگى، خوشبختى یا بد بختى یک ملت، قبل از هر چیز، رهبران و سردمداران آن ملت است.

(آیه ۴۴)- سپس طرز برخورد مؤثر با فرعون را در آغاز کار به این شرح، بیان مى‏ فرماید: براى این که بتوانید در او نفوذ کنید و اثر بگذارید «با سخن نرم با او سخن بگویید، شاید متذکر شود یا از خدا بترسد» (فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى‏).

(آیه ۴۵)- اما با این حال موسى و فرعون از این معنى نگران بودند که ممکن است این مرد قلدر زورمند مستکبر که آوازه خشونت و سر سختى او همه جا پیچیده بود قبل از آن که موسى (ع) و هارون (ع) ابلاغ دعوت کنند، پیش دستى کرده، آنها را از بین ببرد لذا، «گفتند: پروردگارا! از این مى‏ترسیم که بر ما پیشى گیرد (و قبل از بیان حق، ما را آزار دهد) یا طغیان کند» و نپذیرد! (قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغى‏).

(آیه ۴۶)- اما خداوند به آنها بطور قاطع «فرمود: شما هرگز نترسید، من خود با شما هستم مى‏ شنوم و مى‏ بینم» (قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏).
بنا بر این با وجود خداوند توانایى که همه جا با شماست و به همین دلیل همه سخنها را مى‏ شنود، و همه چیز را مى‏ بیند و حامى و پشتیبان شما است، ترس و وحشت معنایى ندارد.

(آیه ۴۷)- سپس دقیقا چگونگى پیاده کردن دعوتشان را در حضور فرعون در پنج جمله کوتاه و قاطع و پر محتوا براى آنها بیان مى‏ فرماید، که یکى مربوط به اصل مأموریت است و دیگرى بیان محتواى مأموریت و سومى دلیل و سند و چهارمى تشویق پذیرندگان و سر انجام تهدید مخالفان.
نخست مى‏ گوید: «شما به سراغ او بروید و به او بگویید: ما فرستادگان پروردگار توایم» (فَأْتِیاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ).
دیگر این که: «بنى اسرائیل را همراه ما بفرست و آنها را اذیت و آزار مکن» (فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ).
سپس اشاره به دلیل و مدرک خود کرده، مى‏ گوید به او بگویید: «ما نشانه‏اى از پروردگارت براى تو آورده ‏ایم» (قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ).
بنا بر این به حکم عقل لازم است لا اقل در سخنان ما بیندیشى و اگر درست بود بپذیرى.
سپس به عنوان تشویق مؤمنان اضافه مى‏ کند: «درود بر آنها که از هدایت پیروى مى ‏کنند» (وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏).
این جمله ممکن است به معنى دیگرى نیز اشاره باشد و آن این که سلامت در این جهان و جهان دیگر از ناراحتیها و رنجها و عذابهاى دردناک الهى، و مشکلات زندگى فردى و اجتماعى از آن کسانى است که از هدایت الهى پیروى کنند و این در حقیقت نتیجه نهایى دعوت موسى است.

(آیه ۴۸)- سر انجام عاقبت شوم سر پیچى از این دعوت را نیز به او بفهمانید و بگویید: «به ما وحى شده است که عذاب الهى دامان کسانى را که تکذیب آیاتش کرده و از فرمانش سر پیچى نمایند خواهد گرفت»! (إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى‏ مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى).
و این واقعیتى است که باید بى‏پرده به فرعون گفته مى ‏شد.

(آیه ۴۹)- در اینجا قرآن مجید مستقیما به سراغ گفتگوهاى موسى و هارون با فرعون مى ‏رود.
هنگامى که موسى در برابر فرعون قرار گرفت، جمله‏ هاى حساب شده و مؤثرى را که خداوند به هنگام فرمان رسالت به او آموخته بود باز گو کرد که در آیات قبل خواندیم.
سپس هنگامى که فرعون این سخنان را شنید نخستین عکس العملش این بود «گفت: بگویید ببینم پروردگار شما کیست اى موسى»؟ (قالَ فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسى‏).
عجیب این که فرعون مغرور و از خود راضى حتى حاضر نشد بگوید پروردگار من که شما مدعى هستید کیست؟ بلکه گفت: پروردگار شما کیست؟

(آیه ۵۰)- موسى بلا فاصله معرفى بسیار جامع و در عین حال کوتاهى از پروردگار کرد «گفت: پروردگار ما همان کسى است که به هر موجودى آنچه لازمه آفرینش او بوده است داده، و سپس او را در مراحل هستى رهبرى و هدایت فرموده است» (قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏).
در این سخن کوتاه، موسى اشاره به دو اصل اساسى از آفرینش و هستى مى‏ کند که هر یک دلیل مستقل و روشنى براى شناسایى پروردگار است.
موسى (ع) مى‏ خواهد به فرعون بفهماند که این عالم هستى نه منحصر به تو است و نه منحصر به سر زمین مصر، نه مخصوص امروز است و نه گذشته، این عالم پهناور گذشته و آینده‏ اى دارد که نه من در آن بوده‏ام و نه تو و دو مسأله اساسى در این عالم چشمگیر است، تأمین نیازمندیها و سپس به کار گرفتن نیروها و امکانات در مسیر پیشرفت موجودات، اینها به خوبى مى‏ تواند تو را به پروردگار ما آشنا سازد.

(آیه ۵۱)- فرعون با شنیدن این جواب جامع و جالب، سؤال دیگرى، مطرح کرد، «گفت: (اگر چنین است) پس تکلیف پیشینیان ما چه خواهد شد؟» (قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى‏)

منبع: برگزیده تفسیر نمونه