تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"

«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۲۳ قرآن کریم

(آیه ۱۱)- چگونه ستمگران در چنگال عذاب گرفتار شدند؟ در اینجا به دنبال گفتگوهایى که در باره مشرکان و کافران لجوج گذشت سر نوشت آنها را با مقایسه با سر نوشت اقوام پیشین، مشخص مى ‏کند.
نخست مى‏ گوید: «چه بسیار شهرها و آبادی هاى ظالم و ستمگرى را در هم شکستیم» (وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ کانَتْ ظالِمَةً).
«و بعد از آنها قوم و جمعیت دیگرى را به روى کار (و به میدان آزمایش) آوردیم» (وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِینَ).

(آیه ۱۲)- آنگاه شرح حال آنها را به هنگامى که دامنه عذاب در آبادى آنها گسترده مى‏ شد، و وضع بیچارگى آنان را در مقابل مجازات الهى مشخص مى‏ کند، مى‏ گوید: «پس هنگامى که آنها احساس کردند عذاب الهى مى‏ خواهد دامنشان را بگیرد، پا به فرار گذاردند» (فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ).
درست همانند یک لشکر شکست خورده که شمشیرهاى برهنه دشمن را پشت سر خود مى ‏بینند و به هر سو پراکنده مى‏ شوند.

(آیه ۱۳)- اما به عنوان توبیخ و سرزنش به آنها گفته مى‏ شود: «فرار نکنید و باز گردید به سوى زندگانى پر ناز و نعمتتان! و به سوى کاخ‌ها و قصرها و مسکن‌هاى پر زر و زیورتان، شاید (سائلان بیایند و) و از شما تقاضا کنند» (لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى‏ ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَساکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ).
این عبارت ممکن است اشاره به آن باشد که همواره در این زندگى پر ناز و نعمتى که داشتند سائلان و تقاضا کنندگان بر در خانه ‏هایشان رفت و آمد داشتند، با امید مى ‏آمدند و محروم باز مى‏ گشتند به آنها مى‏ گوید: باز گردید و همان صحنه‏ هاى نفرت انگیز را تکرار کنید، و این در حقیقت یک نوع استهزاء و سرزنش است.

(آیه ۱۴)- به هر حال آنها در این هنگام بیدار مى‏ شوند، آنچه را قبلا شوخى مى ‏پنداشتند به جدى‏ترین صورت در برابر خویش مى‏ بینند و فریادشان بلند مى‏ شود «مى‏ گویند: اى واى بر ما که ظالم و ستمگر بودیم»! (قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ).

(آیه ۱۵)- اما این بیدارى اضطرارى که در برابر صحنه‏ هاى جدى عذاب براى هر کس پیدا مى‏ شود بى‏ ارزش است، و اثرى در تغییر سر نوشت آنها ندارد، لذا قرآن در این آیه اضافه مى‏ کند: «و همچنان این سخن را (واى بر ما ظالم و ستمگر بودیم) تکرار مى‏ کردند تا آنها را درو کرده و خاموش ساختیم» (فَما زالَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ).

(آیه ۱۶)- آفرینش آسمان و زمین بازیچه نیست: از آنجا که در آیات گذشته این حقیقت منعکس بود که ظالمان بى ‏ایمان هدفى براى آفرینش خود جز عیش و نوش قائل نبودند، و در واقع عالم را بى‏ هدف مى ‏پنداشتند، قرآن مجید در اینجا براى ابطال این طرز فکر و اثبات وجود هدف با ارزشى براى آفرینش کل جهان مخصوصا انسانها چنین مى‏ گوید: «ما آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست از روى بازى نیافریدیم» (وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ).
این زمین گسترده، این آسمان پهناور، و این همه موجودات متنوع و بدیعى که در صحنه آنهاست نشان مى ‏دهد، غرض مهمى در کار بوده است، آرى هدف این بوده که از یک سو بیانگر آن آفریننده بزرگ باشند و نشانه ‏اى از عظمتش، و از سوى دیگر دلیلى بر «معاد» باشد و گر نه این همه غوغا براى این چند روز معنى نداشت.

(آیه ۱۷)- این آیه مى گوید: اکنون که مسلم شد عالم بى‏هدف نیست، این هم مسلم است که هدف این آفرینش، سرگرمى خدا به امر خلقت نبوده است که این سرگرمى نامعقولى است «به فرض محال اگر مى‏ خواستیم سر گرمى انتخاب کنیم چیزى متناسب خود انتخاب مى‏ کردیم» (لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فاعِلِینَ).
این آیه بازگوى دو حقیقت است: نخست این که محال است هدف پروردگار سر گرمى خویشتن باشد.
سپس مى ‏گوید: به فرض که هدف سر گرمى بود باید سر گرمى مناسب ذات او باشد، از عالم مجردات و مانند آن، نه عالم محدود ماده.

(آیه ۱۸)- سپس با لحن قاطعى براى ابطال اوهام بى‏ خردانى که دنیا را بى‏ هدف یا تنها مایه سر گرمى مى ‏پندارند چنین مى‏ گوید: این جهان، مجموعه‏ اى است از حق و واقعیت، چنین نیست که اساس آن بر باطل بوده باشد «بلکه ما حق را بر سر باطل مى‏ کوبیم تا آن را هلاک سازد و این گونه باطل محو و نابود مى‏ شود» (بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ).
و در پایان آیه مى ‏گوید: «اما واى بر شما از این توصیفى که (از بى‏ هدفى عالم) مى‏ کنید» (وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ).
یعنى ما همواره دلایل عقلى و استدلالات روشن و معجزات آشکار خود را در برابر پندارها و اوهام بیهوده گرایان قرار مى‏ دهیم، تا در نظر اندیشمندان و صاحبان عقل، این پندارها در هم کوبیده و نابود شود.

(آیه ۱۹)- در آیات گذشته سخن از این واقعیت بود که عالم هستى داراى هدف تکاملى حساب شده ‏اى است براى انسانها.
و از آنجا که ممکن است این توهم به وجود آید که خدا چه نیازى به ایمان و عبادت ما دارد؟ به پاسخ این سخن مى‏ پردازد و مى ‏گوید: «و تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند از آن اویند» (وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«و آنها که نزد اویند [فرشتگان‏] هیچ‏گاه از عبادتش استکبار نمى ‏ورزند، و هرگز خسته نمى ‏شوند» (وَ مَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ).

(آیه ۲۰)- «تمام شب و روز تسبیح مى ‏گویند و کمترین ضعف و سستى به خود راه نمى ‏دهند» (یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لا یَفْتُرُونَ).
با این حال او چه نیازى به طاعت و عبادت شما دارد، پس اگر دستور ایمان و عمل صالح و بندگى و عبودیت به شما داده، سود و فایده ‏اش متوجه خود شماست.

(آیه ۲۱)- پس از آن که بیهودگى و بى‏ هدفى عالم هستى در آیات گذشته، نفى شد در اینجا به مسأله وحدت معبود و مدیر و مدبر این جهان پرداخته، چنین مى‏ گوید: «آیا آنها خدایانى از زمین برگزیدند، خدایانى که مى‏ توانند (موجودات زنده را) بیافرینند و در جهان پخش کنند»؟! (أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ).

(آیه ۲۲)- این آیه یکى از دلایل روشن نفى «آلهه» و خدایان مشرکان را به این صورت بیان مى ‏کند: «اگر در آسمان و زمین، معبودها و خدایانى جز اللّه بود هر دو فاسد مى‏ شدند» و نظام جهان بر هم مى‏ خورد (لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا).
«پس منزّه و پاک است خداوند، پروردگار عرش، از توصیفى که آنها مى‏ کنند» (فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ).
این نسبتهاى ناروا، و این خدایان ساختگى و آلهه پندارى، اوهامى بیش نیستند و دامان کبریایى ذات پاک او با این نسبتهاى ناروا آلوده نمى‏ گردد.
دلیلى که براى توحید و نفى آلهه در آیه فوق، آمده است، در عین سادگى و روشنى، یکى از براهین دقیق فلسفى در این زمینه است که دانشمندان از آن، به عنوان «برهان تمانع» یاد مى ‏کنند، خلاصه این برهان را چنین مى ‏توان بیان کرد:
بدون شک نظام واحدى در این جهان حکم فرماست این هماهنگى قوانین و نظامات آفرینش از این حکایت مى‏ کند که از مبدأ واحدى سر چشمه گرفته است چرا که اگر مبدأها متعدد بود و اراده‏ ها مختلف، این هماهنگى هرگز وجود نداشت چرا که هر یک اقتضایى داشت و هر کدام اثر دیگرى را خنثى مى‏ کرد و سر انجام جهان به فساد مى‏ گرایید.

(آیه ۲۳)- پس از آن که با استدلالى که در آیه قبل آمد توحید مدبر و اداره کننده این جهان اثبات شد، در این آیه مى‏ گوید: او آن چنان حکیمانه جهان را نظم بخشیده که جاى هیچ ایراد و گفتگو در آن نیست آرى «هیچ کس نمى ‏تواند بر کار او خرده بگیرد (و از آن سؤال کند) در حالى که دیگران چنین نیستند و در افعالشان جاى ایراد و سؤال بسیار است» (لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ).
دو گونه سؤال داریم، یک نوع سؤال توضیحى است که انسان مى‏ خواهد نکته اصلى و هدف واقعى کارى را بداند، این گونه سؤال در افعال خدا نیز جایز است.
اما نوع دیگر، سؤال اعتراضى است، که مفهومش این است عمل انجام شده نادرست و غلط بوده مسلما این نوع سؤال در افعال خداوند حکیم معنى ندارد ولى جاى این گونه سؤال در افعال دیگران بسیار است.

(آیه ۲۴)- این آیه مشتمل بر دو دلیل دیگر در زمینه نفى شرک است، که با دلیل گذشته مجموعا سه دلیل مى‏ شود.
نخست مى‏ گوید: «آیا آنها جز خدا معبودانى براى خود انتخاب کرده ‏اند؟
بگو: دلیل خود را بیاورید» (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ).
اشاره به این که اگر از دلیل گذشته دایر به این که نظام عالم هستى دلیل بر توحید است صرف نظر کنید لا اقل هیچ گونه دلیلى بر اثبات شرک و الوهیت این خدایان وجود ندارد، انسان عاقل چگونه مطلبى را بى‏دلیل مى ‏پذیرد؟
سپس به آخرین دلیل اشاره کرده، مى ‏گوید: این تنها من و همراهانم نیستیم که سخن از توحید مى ‏گوییم، «این سخن کسانى است که با من هستند، و سخن کسانى [پیامبرانى‏] است که پیش از من بودند»! (هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی).
این همان دلیلى است که دانشمندان عقاید تحت عنوان اجماع و اتفاق پیامبران بر مسأله یگانگى خدا ذکر کرده ‏اند.
و از آنجا که ممکن است گاهى کثرت بت پرستان براى بعضى مانع از پذیرش توحید گردد، چنین اضافه مى ‏کند: «اما اکثر آنها حق را نمى‏ دانند لذا از آن روى گردانند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ).
همیشه مخالفت کردن اکثریت نادان در بسیارى از جامعه ‏ها دلیلى بوده است، براى اعراض ناآگاهان، و قرآن تکیه بر این اکثریت را شدیدا محکوم کرده است.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه