تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۳۳۷ قرآن کریم

(آیه ۳۹)- نخستین فرمان جهاد

هنگامى که مسلمانان در مکّه بودند مشرکان پیوسته آنها را آزار مى‏ دادند، و مرتبا مسلمانان کتک خورده با سرهاى شکسته خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏رسیدند و شکایت مى‏ کردند (و تقاضاى اذن جهاد داشتند) اما پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آن‏ها مى‏فرمود: صبر کنید، هنوز دستور جهاد به من داده نشده تا این که هجرت شروع شد و مسلمین از مکّه به مدینه آمدند، خداوند این آیه را که متضمن اذن جهاد است نازل کرد و این نخستین آیه‏اى است که در باره جهاد نازل شده.
در آیه قبل ذکر شد که خداوند وعده دفاع از مؤمنان را داده، در این آیه مى‏گوید: «خداوند به کسانى که جنگ از طرف دشمنان بر آنها تحمیل شده اجازه جهاد داده است، چرا که آنها مورد ستم قرار گرفته‏اند» (أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا).
سپس این اجازه را با وعده پیروزى از سوى خداوند قادر متعال تکمیل کرده، مى‏فرماید: «و خداوند قدرت بر یارى کردن آنها را دارد» (وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ).
شما باید آنچه در توان دارید در این عالم اسباب به کار گیرید و در آنجا که قدرت شما پایان مى‏گیرد در انتظار یارى خدا باشید، و این همان برنامه‏اى بود که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در تمام مبارزاتش به کار مى‏گرفت و پیروز مى‏شد.

(آیه ۴۰)- فلسفه تشریع جهاد

سپس توضیح بیشترى در باره این ستم دیدگانى که اذن دفاع به آنها داده شده است مى‏ دهد، و منطق اسلام را در زمینه این بخش از جهاد روشنتر مى‏سازد، مى‏گوید: «همان کسانى که به ناحق از خانه و شهر خود اخراج شدند» (الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ).
«جز این که مى‏گفتند: پروردگار ما خداوند یکتاست»! (إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ).
سپس یکى از فلسفه ‏هاى تشریع جهاد را این چنین باز گو مى‏کند: «و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نکند دیرها و صومعه‏ها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مى‏شود، ویران مى‏گردد» (وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً).
اصولا هر گونه دعوت به خدا پرستى بر ضدّ جبّارانى است که مى‏خواهند مردم همچون خدا آنها را بپرستند! و لذا اگر آنها فرصت پیدا کنند تمام این مراکز را با خاک یکسان خواهند کرد.
و در پایان آیه بار دیگر وعده نصرت الهى را تکرار و تأکید کرده، مى‏گوید:
«و خداوند کسانى را که یارى او کنند (و از آیین) و مراکز عبادتش دفاع نمایند) یارى مى‏کند» (وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ).
و بدون شک این وعده خدا انجام شدنى است چرا که «او قوى و قادر و غیر قابل شکست است» (إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ).
مدافعان خط توحید تصور نکنند در این میدان مبارزه حق و باطل، و در برابر انبوه عظیم دشمنان سر سخت تنها و بدون تکیه‏گاهند.

(آیه ۴۱)- این آیه که تفسیرى است در مورد یاران خدا که در آیه قبل وعده یارى به آنها داده شده است چنین مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیم نماز را بر پا مى‏دارند و زکات را ادا مى‏کنند و امر به معروف و نهى از منکر مى‏نمایند» (الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ).
آنها هرگز پس از پیروزى، همچون خودکامگان و جباران، به عیش و نوش و لهو و لعب نمى‏پردازند، و در غرور و مستى فرو نمى‏روند، بلکه پیروزیها و موفقیتها را نردبانى براى ساختن خویش و جامعه قرار مى‏دهند ارتباطشان با خدا محکم و با خلق خدا نیز مستحکم است چرا که «صلاة» (نماز) سمبل پیوند با خالق است، و «زکات» رمزى براى پیوند با خلق، و امر به معروف و نهى از منکر پایه‏هاى اساسى ساختن یک جامعه سالم محسوب مى‏شود و در همین چهار صفت براى معرفى این افراد کافى است و در سایه آن سایر عبادات و اعمال صالح و ویژگیهاى یک جامعه با ایمان و پیشرفته فراهم است.
و در پایان آیه مى‏فرماید: «و پایان همه کارها از آن خداست» (وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ). یعنى، همان گونه که آغاز هر قدرت و پیروزى از ناحیه خدا مى‏باشد سر انجام نیز تمام اینها به او باز مى‏گردد که «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ».
در این آیات به دو قسمت مهم از فلسفه‏هاى جهاد اشاره شده است.
نخست جهاد «مظلوم» در برابر «ظالم و ستمگر» که حقّ مسلّم طبیعى و فطرى و عقلى اوست که تن به ظلم ندهد، برخیزد و فریاد کند.
دیگر جهاد در برابر طاغوتهایى است که قصد محو نام خدا را از دلها و ویران ساختن معابدى که مرکز بیدارى افکار است دارند.

(آیه ۴۲)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از مشکلات طاقت فرسایى بود که دشمنان اسلام براى مؤمنان فراهم ساخته بودند، در این آیه از یک سو دلدارى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان مى‏دهد و از سوى دیگر عاقبت شوم کافران را روشن ساخته، مى‏گوید: «و اگر تو را تکذیب کنند (غمگین مباش) چرا که پیش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود، پیامبرانشان را تکذیب کردند» (وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ).

(آیه ۴۳)- «و همچنین قوم ابراهیم و قوم لوط» این دو پیامبر بزرگ را تکذیب نمودند (وَ قَوْمُ إِبْراهِیمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ).

(آیه ۴۴)- «و اصحاب مدین (قوم شعیب) و نیز موسى (از سوى فرعونیان) تکذیب شد» (وَ أَصْحابُ مَدْیَنَ وَ کُذِّبَ مُوسى‏).
همان گونه که این مخالفتها و تکذیبها موجب سستى این پیامبران بزرگ در دعوتشان به سوى توحید و حق و عدالت نگشت، مسلما در روح پاک و پر استقامت تو نیز اثر نخواهد گذارد.
ولى این کافران کور دل تصور نکنند براى همیشه مى‏توانند به این برنامه‏هاى ننگین ادامه دهند: «اما من (در گذشته) به کافران مهلت دادم (تا امتحان خود را کاملا بدهند، و بر آنها اتمام حجت شود، و غرق ناز و نعمت گردند) سپس آنها را زیر ضربات مجازات گرفتم» (فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ).
«دیدى چگونه (عمل آنها را) انکار نمودم» و چگونه به آنان پاسخ گفتم؟ (فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ).
نعمتهاى آنها را گرفتم و نقمت و بد بختى به آنها دادم، حیاتشان را گرفتم و مرگ در عوض آن دادم.

(آیه ۴۵)- در این آیه، چگونگى مجازات خدا را که در جمله قبل سر بسته بود بطور گسترده بیان کرده، مى‏فرماید: «چه بسیار شهرها و آبادیها که ما آنها را هلاک کردیم در حالى که آنها ظالم و ستمگر بودند» (فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَةٌ).
«پس آنها بر سقفهاى خود فرو ریختند» (فَهِیَ خاوِیَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها).
یعنى شدت حادثه به قدرى بود که نخست سقفها فرو ریخت و بعد دیوارها به روى سقفها! «و چه بسیار چاههاى پر آبى که (صاحبانش نابود و) آبهایش در زمین فرو رفته بود و معطل و بى‏مصرف ماندند» (وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) نه کسى از آنها آبى مى‏کشد و نه تشنه‏اى از آن سیراب مى‏گردد.
«و چه بسیار قصرهاى پر شکوه و کاخهاى سر به آسمان کشیده و به صورت زیبا گچکارى شده» ویران گشتند و صاحبانش به دیار عدم شتافتند (وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ).
و به این ترتیب هم مساکن پر زرق و برق و مستحکم آنها بى‏صاحب ماند و هم آبهایى که مایه آبادى زمینهایشان بود.

(آیه ۴۶)- سیر در ارض و بیدارى دلها: از آنجا که در آیات گذشته، سخن از اقوام ظالم و ستمگرى بود که خداوند آنها را به کیفر اعمالشان رسانید و شهر و دیارشان را ویران ساخت، در این آیه به عنوان تأکید روى این مسأله مى‏گوید: «آیا آنها سیر در زمین نکردند تا دلهایى داشته باشند که با آن حقیقت را درک کنند؟ یا گوشهاى شنوایى که نداى حق را بشنوند» (أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها).
آرى! ویرانه‏هاى کاخهاى ستمگران و مساکن ویران شده جباران و دنیا پرستان که روزى در اوج قدرت مى‏زیستند، هر یک در عین خاموشى هزار زبان دارند و با هر زبانى هزاران نکته مى‏گویند.
سپس براى این که حقیقت این سخن آشکارتر گردد، قرآن مى‏گوید: چه بسیارند کسانى که ظاهرا چشم بیان و گوش شنوا دارند اما در واقع کوران و کرانند، «چرا که چشمهاى ظاهر نابینا نمى‏شود، بلکه دلهایى که در سینه ‏ها جاى دارد، بینایى را از دست مى‏دهد» (فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ).
در حقیقت آنها که چشم ظاهرى خویش را از دست مى‏دهند، کور و نابینا نیستند و گاه روشن دلانى هستند از همه آگاه‏تر، نابینایان واقعى کسانى هستند که چشم قلبشان کور شده و حقیقت را درک نمى‏ کنند! لذا در روایتى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏ خوانیم: «بدترین نابینایى، نابینایى دل است»

منبع: برگزیده تفسیر نمونه