تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۱۵ قرآن کریم
سوره سجده
نامهاى این سوره:
نام این سوره در بعضى از روایات و در لسان مشهور مفسران «سوره سجده» یا «الم سجده» است، و گاه براى مشخص ساختن آن از سوره حم سجده آن را به نام «سجده لقمان» مىخوانند، چرا که بعد از سوره لقمان قرار گرفته است.
در بعضى از روایات نیز از آن به «الم تنزیل» یاد شده است.
محتواى سوره:
این سوره به حکم آنکه از سورههاى «مکّى» است خطوط اصلى سورههاى مکى یعنى بحث از «مبدأ» و «معاد» و «بشارت» و «انذار» را قویا تعقیب مىکند و روى هم رفته در آن چند بخش جلب توجه مىکند.
۱- قبل از هر چیز سخن از عظمت قرآن است.
۲- سپس بحثى پیرامون نشانههاى خداوند در آسمان و زمین دارد.
۳- بحث دیگرى پیرامون آفرینش انسان از «خاک» و «آب نطفه» و «روح الهى» و اعطاى وسائل فراگیرى علم و دانش مىباشد.
۴- بعد از آن از رستاخیز و حوادث قبل از آن یعنى مرگ سخن مىگوید.
۵ و ۶- بحثهاى مؤثر و تکان دهندهاى از بشارت و انذار دارد.
به این ترتیب هدف اصلى سوره تقویت مبانى ایمان به مبدأ و معاد و ایجاد موج نیرومندى از حرکت به سوى تقوا، و بازدارى از سرکشى و طغیان است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه ۱)- عظمت قرآن، و مبدأ و معاد
باز در این سوره با حروف مقطعه «الف، لام، میم» (الم). رو به رو مىشویم و این پانزدهمین بار است که در آغاز سورههاى قرآنى این گونه حروف را مىیابیم.
بحثى که در باره اهمیت قرآن بلافاصله بعد از این حروف آمده است بار دیگر بیانگر این حقیقت است که «الم» اشاره به عظمت قرآن و قدرت نمایى عظیم پروردگار است که چنین کتاب بزرگ و پر محتوا که معجزه جاویدان محمد صلّى اللّه علیه و آله است از حروف ساده «الفبا» به وجود آورده است.
(آیه ۲)- مىفرماید: «این کتابى است که از سوى پروردگار جهانیان نازل شده و شک و تردیدى در آن نیست» (تَنْزِیلُ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).
این آیه در واقع پاسخ به دو سؤال است، گویى نخست از محتواى این کتاب آسمانى سؤال مىشود، در پاسخ مىگوید: محتواى آن حق است و جاى کمترین شک و تردید نیست، سپس سؤال در باره ابداع کننده آن به میان مىآید، در پاسخ مىگوید: این کتاب از سوى «رَبِّ الْعالَمِینَ» است.
(آیه ۳)- سپس به تهمتى که بارها مشرکان و منافقان بىایمان به این کتاب بزرگ آسمانى بسته بودند اشاره کرده، مىفرماید: «آنها مىگویند: (محمّد) اینها را به دروغ به خداست بسته است» و از ناحیه پروردگار جهانیان نیست (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ).
در پاسخ ادعاى بىدلیل آنها مىگوید: این افترا نیست، «بلکه سخن حقى است از سوى پروردگارت» (بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ).
و دلیل حقانیت آن در خود آن آشکار و نمایان است.
سپس به هدف نزول آن پرداخته، مىگوید: «هدف این بوده که گروهى را انذار کنى که پیش از تو هیچ انذار کنندهاى براى آنها نیامده است، شاید (پند گیرند و) هدایت شوند» (لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ).
منظور از «نذیر» در اینجا پیامبر بزرگى است که دعوت خود را آشکارا و توأم با معجزات و در محیطى وسیع و گسترده آشکار سازد، و مىدانیم چنین انذار کنندهاى در جزیره عربستان و در میان قبائل «مکّه» قیام نکرده بود.
(آیه ۴)- بعد از بیان عظمت قرآن و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به یکى دیگر از مهمترین پایههاى عقائد اسلامى یعنى توحید و نفى شرکت پرداخته چنین مىگوید: «خداوند کسى که آسمانها و زمین و آنچه را در میان این دو است در شش روز [شش دوران] آفرید» (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ).
بعد از مسأله آفرینش به مسأله «حاکمیت خداوند» بر عالم هستى پرداخته، مىگوید: «سپس خداوند بر عرش قدرت قرار گرفت» و بر کل عالم هستى حکومت کرد (ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ).
قرار گرفتن خداوند بر عرش به این معنى است که او هم خالق جهان هستى است، و هم حاکم بر کل عالم.
و در پایان آیه با اشاره به مسأله توحید «ولایت» و «شفاعت» مراحل توحید را کامل کرده، مىفرماید: «جز او ولى و شفیعى براى شما نیست» (ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ).
با این دلیل روشن چرا بیراهه مىروید و دست به دامن بتها مىزنید؟ «آیا متذکر نمىشوید»؟! (أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ).
در حقیقت مراحل سه گانه توحید که در آیه فوق منعکس است هر کدام دلیلى بر دیگرى محسوب مىشود، توحید خالقیت دلیل بر توحید حاکمیت است و توحید حاکمیت دلیل بر توحید ولى و شفیع و معبود.
(آیه ۵)- در این آیه نخست به توحید پروردگار و سپس به مسأله «معاد» اشاره مىکند، و به این ترتیب سه شاخه توحید که در آیات گذشته بیان شده (توحید خالقیت و حاکمیت و عبودیت) در اینجا با ذکر توحید ربوبیت- یعنى تدبیر جهان هستى تنها به وسیله خداوند- تکمیل مىگردد.
مىفرماید: «خداوند امور این جهان را از مقام قرب خود به سوى زمین تدبیر مىکند» (یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ).
و مىافزاید: «سپس تدبیر امور در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهایى است که شما مىشمارید به سوى او باز مىگردد» (ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ).
منظور از این روز، روز قیامت است یعنى خداوند این جهان را با تدبیر خاصى نظم بخشیده، ولى در پایان جهان این تدبیر را بر مىچیند و به دنبال آن طرحى نوین و جهانى وسیعتر ابداع مىگردد، یعنى پس از پایان این دنیا جهان دیگر آغاز مىشود.
(آیه ۶)- مراحل شگفتانگیز آفرینش انسان: این آیه تأکیدى است بر بحثهاى توحیدى که در آیات قبل گذشت و در چهار مرحله خلاصه مىشد (توحید خالقیت، حاکمیت ولایت و ربوبیت) مىفرماید: کسى که با این صفات گفته شد «او خداوندى است که از پنهان و آشکار با خبر است و شکستناپذیر و مهربان است» (ذلِکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
(آیه ۷)- این آیه اشارهاى به نظام احسن آفرینش بطور عموم، و سرآغازى براى بیان خلقت انسان و مراحل تکامل او بطور خصوص است، مىفرماید: «او همان کسى است که هر چه را آفرید نیکو آفرید» (الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ).
و به هر چیز آنچه نیاز داشت داد و بناى کاخ عظیم خلقت را بر «نظام احسن» یعنى بر چنان نظمى استوار کرد که از آن کاملتر تصور نمىشد.
دهندهاى که به گل نکهت و به گل جان داد به هر که آنچه سزا دید حکمتش آن داد!
قرآن سپس با ذکر این مقدمه «آفاقى» وارد بحث «انفسى» مىشود و همان گونه که در بحث آیات آفاقى از چند شاخه توحید سخن گفت در اینجا نیز از چند موهبت بزرگ در مورد انسانها سخن مىگوید.
نخست مىفرماید: خداوند «آغاز آفرینش انسان را از گل قرار داد» (وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ). تا هم عظمت و قدرت خود را نشان دهد و هم به این انسان هشدار دهد که تو از کجا آمدهاى و به کجا خواهى رفت.
پیداست این آیه سخن از آفرینش «آدم» مىگوید، نه همه انسانها، چرا که ادامه نسل او در آیه بعد مطرح است، و ظاهر این آیه دلیل روشنى است بر خلقت مستقل انسان که بدون واسطه از گل صورت گرفته است.
(آیه ۸)- این آیه به آفرینش نسل انسان و چگونگى تولد فرزندان آدم در مراحل بعد اشاره کرده، مىگوید: «سپس نسل او را از عصارهاى از آب ناچیز و بىقدر آفرید» (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ).
(آیه ۹)- این آیه اشارهاى است به مراحل پیچیده تکامل انسان در عالم رحم، و همچنین مراحلى که آدم به هنگام آفرینش از خاک طى نمود، مىفرماید:
«سپس (اندام) او را موزون ساخته» (ثُمَّ سَوَّاهُ).
«و از روح خویش در وى دمید»! (وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ).
«و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد» (وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ).
«اما کمتر شکر (نعمتهاى) او را به جا مىآورید» (قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ).
در آغاز که نطفه منعقد مىشود تنها داراى یک نوع «حیات نباتى» است، یعنى فقط تغذیه و رشد و نمو دارد، ولى از حس و حرکت که نشانه «حیات حیوانى» است و همچنین قوه ادراکات که نشانه «حیات انسانى» است در آن خبرى نیست.
اما تکامل نطفه در رحم به مرحلهاى مىرسد که شروع به حرکت مىکند و تدریجا قواى دیگر انسانى در آن زنده مىشود، و این همان مرحلهاى است که قرآن از آن تعبیر به نفخ روح مىکند.
اضافه «روح» به «خدا» به اصطلاح «اضافه تشریفى» است، یعنى یک روح گرانقدر و پر شرافت که سزاوار است روح خدا نامیده شود در انسان دمیده شد.
(آیه ۱۰)- ندامت و تقاضاى بازگشت! قرآن در اینجا بحث گویائى را در باره «معاد» آغاز مىکند، سپس حال «مجرمان» را در جهان دیگر بازگو مىکند، و مجموعا تکمیلى است براى بحثهاى گذشته که پیرامون «مبدأ» سخن مىگفت، زیرا مىدانیم بحث از «مبدأ» و «معاد» در قرآن مجید غالبا توأم با یکدیگر است.
نخست مىگوید: «آنها گفتند: آیا هنگامى که ما (مردیم و خاک شدیم و) در زمین گم شدیم، آفرینش تازهاى خواهیم یافت»؟! (وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ).
تعبیر به «گم شدن در زمین» اشاره به این است که انسان پس از مردن خاک مىشود، همانند سایر خاکها، و هر ذرهاى از آن بر اثر عوامل طبیعى و غیر طبیعى به گوشهاى پرتاب مىشود، و دیگر چیزى از او باقى به نظر نمىرسد تا آن را در قیامت دوباره بازگردانند.
ولى آنها در حقیقت منکر قدرت خداوند بر این کار نیستند «بلکه آنان لقاى پروردگارشان را انکار مىکنند» و مىخواهند با انکار معاد، آزادانه به هوسرانى خویش ادامه دهند (بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ).
در واقع این آیه شباهت زیادى با آیات نخستین سوره قیامت دارد آنجا که مىگوید: «آیا انسان گمان مىکند ما استخوانهاى پراکنده او را جمع نخواهیم کرد! ما حتى قادریم (خطوط) سر انگشتان او را به نظام نخستین بازگردانیم! ولى هدف انسان این است که ایامى را که در این دنیا در پیش دارد (با انکار قیامت) به گناه و فجور بگذراند لذا سؤال مىکند روز قیامت کى خواهد بود»؟ (قیامت/ ۳- ۶) بنا بر این آنها از نظر استدلال لنگ نیستند، بلکه شهوات آنها حجابى بر قلبشان افکنده، و نیات سوئشان مانع قبول مسأله معاد است.
(آیه ۱۱)- این آیه پاسخ آنها را از طریق دیگرى بیان مىکند، مىگوید: تصور نکنید شخصیت شما به همین بدن جسمانى شماست، بلکه اساس شخصیتتان را روح شما تشکیل مىدهد، و او محفوظ است «بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده (روح) شما را مىگیرد، سپس به سوى پروردگارتان بازگردانده مىشوید» (قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ).
در یک جمع بندى مىتوان چنین گفت که دو آیه فوق به منکران معاد چنین پاسخ مىدهد که: اگر مشکل شما پراکندگى اجزاى جسمانى است که خودتان قدرت خدا را قبول دارید و منکر آن نیستید، و اگر مشکل اضمحلال و نابودى شخصیت انسان بر اثر این پراکندگى است آن نیز درست نیست چرا که پایه شخصیت انسان بر روح قرار گرفته.
منبع: برگزیده تفسیر نمونه