تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۶۲ قرآن کریم

(آیه ۳۲)- سخن از حضور مردم در صحنه قیامت و مخاصمه در آن دادگاه بزرگ بود، در اینجا نیز همان بحث را ادامه مى‏دهد، و مردم را به دو گروه «مکذبان» و «مصدّقان» تقسیم مى‏کند.
گروه اول داراى دو وصفند، چنانکه مى‏فرماید: «پس چه کسى ستمکارتر است از آن کسى که بر خدا دروغ ببندد و سخن راست را هنگامى که به سراغ او آمده تکذیب کند» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ).
افراد بى ایمان و مشرک بسیار دروغ بر خدا مى‏بستند، گاه فرشتگان را دختران او مى‏خواندند، گاه عیسى را پسر او مى‏گفتند، گاه بتها را شفیعان درگاه او مى‏دانستند، و گاه احکام دروغینى در زمینه حلال و حرام جعل مى‏کردند و به او نسبت مى‏دادند، و مانند اینها.
و اما سخن صدقى که به سراغ آنها آمد و تکذیب کردند همان وحى آسمانى قرآن مجید بود.
و در پایان آیه در یک جمله کوتاه کیفر این گونه افراد را چنین بیان مى‏کند: «آیا در جهنم جایگاهى براى کافران نیست»؟! (أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ).
هنگامى که نام «جهنم» برده مى‏شود بقیه عذابهاى دردناک نیز در آن خلاصه شده است.

(آیه ۳۳)- در باره گروه دوم نیز دو توصیف ذکر کرده، مى‏فرماید: «اما کسى که سخن راست بیاورد، و کسى که آن را تصدیق کند آنان پرهیزکارانند» (وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ).
به این ترتیب سخن از کسانى است که هم آورنده صدقند و هم عمل کننده به آن، سخن از آنهاست که مکتب وحى و سخن حق پروردگار را در عالم نشر داده، و خود به آن مؤمن هستند و عمل مى‏کنند، اعم از پیامبران و امامان معصوم و تبیین کنندگان مکتب آنها.

(آیه ۳۴)- در این آیه سه پاداش بزرگ براى این گروه بیان مى‏دارد: نخست مى‏فرماید: «آنچه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنان موجود است و این است جزاى نیکوکاران» (لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ).
گستردگى مفهوم این آیه به قدرى است که تمام مواهب معنوى و نعمتهاى مادى را شامل مى‏شود، آنچه در تصور و وهم ما بگنجد یا نگنجد؟

(آیه ۳۵)- دومین و سومین پاداش آنان را به این صورت بیان مى‏کند: «تا خداوند بدترین اعمالى را که انجام داده‏اند (در سایه ایمان و صداقت آنها) بیامرزد و آنها را به بهترین اعمال که انجام مى‏دادند پاداش دهد» (لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ).
چه تعبیر جالبى! از یکسو این تقاضا را دارند که بدترین اعمالشان در سایه لطف الهى پوشانده شود، و با آب توبه این لکه‏ها از دامانشان پاک گردد، و از سوى دیگر تقاضایشان این است که خداوند بهترین اعمالشان را معیار پاداش قرار دهد و همه اعمال آنها را به حساب آن بپذیرد! و خداوند نیز با تعبیرى که در این آیات بیان فرموده درخواست آنان را پذیرفته است، بدترین را مى‏بخشد، و بهترین را معیار پاداش قرار مى‏دهد.

(آیه ۳۶)- شأن نزول:
نقل کرده‏اند که: بت پرستان مکه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را از خشم و غضب بتها بر حذر مى‏داشتند، و مى‏گفتند: از آنها بدگوئى مکن، و بر خلاف آنها اقدام منما که تو را دیوانه مى‏کنند و آزار مى‏رسانند! (آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت).
تفسیر:
«خدا» کافى است! به دنبال تهدیدهائى که خداوند در آیات گذشته نسبت به مشرکان بیان فرمود، و وعده‏هائى که به پیامبرش داده است در این آیه سخن از تهدیدهاى کفار به میان مى‏آورد و مى‏گوید: «آیا خداوند براى (نجات و دفاع از) بنده‏اش (در برابر دشمنان) کافى نیست؟ اما آنها تو را از غیر او مى‏ترسانند» (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ).
خداوندى که قدرتش برتر از همه قدرتهاست و از نیازها و مشکلات بندگانش به خوبى آگاه است و نسبت به آنها نهایت لطف و مرحمت را دارد چگونه ممکن است بندگان با ایمانش را در برابر طوفان حوادث و موج عداوت دشمنان تنها بگذارد؟ هنگامى که او پشتیبان بنده‏اش باشد،
اگر تیغ عالم بجنبد ز جاى نبرد رگى چون نخواهد خداى!
و هنگامى که بخواهد کسى را یارى کند،
هزار دشمنم ار مى‏کنند قصد هلاک گرم تو دوستى از دشمنان ندارم باک‏
چه رسد به بتها که موجوداتى بى‏ارزش و بى‏خاصیتند.
این آیه نویدى است براى همه پویندگان راه حق و مؤمنان راستین مخصوصا در محیطهائى که در اقلیت قرار دارند و از هر سو مورد تهدیدند.
در دنباله این آیه و آیه بعد اشاره به مسأله «هدایت» و «ضلالت» و تقسیم مردم به دو گروه «گمراه» و «هدایت یافته» و این که همه اینها از ناحیه خدا است مى‏کند، تا روشن شود تمامى بندگان نیازمند درگاه اویند، و بى‏خواست او چیزى در عالم رخ نمى‏دهد، مى‏فرماید: «و هر کس را خداوند گمراه کند هیچ هدایت کننده‏اى ندارد» (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ).

(آیه ۳۷)- «و هر کس را خدا هدایت کند هیچ گمراه کننده‏اى نخواهد داشت» (وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ).
بدیهى است نه آن ضلالت بى‏دلیل است، و نه این هدایت بى‏حساب، بلکه هر یک تداومى است بر خواست خود انسان و تلاش او.
و چه بیخبرند کسانى که رابطه این گونه آیات را از آیات دیگر قرآن بریده و آن را گواه بر مکتب جبر گرفته‏اند، گوئى نمى‏دانند که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر مى‏کنند.
بلکه در ذیل همین آیه شاهد گویائى بر این معنى است، چرا که مى‏فرماید:
«آیا خداوند توانا و داراى مجازات نیست»؟ (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقامٍ).
مى‏دانیم انتقام از ناحیه خداوند به معنى مجازات در برابر اعمال خلافى است که انجام شده، این نشان مى‏دهد که اضلال او جنبه مجازات دارد، و عکس العمل اعمال خود انسانهاست، و طبعا هدایت او نیز جنبه پاداش و عکس العمل اعمال خالص و پاک و مجاهده در طریق «اللّه» دارد.
هدایت و ضلالت از سوى خداست!
هدایت در لغت به معنى دلالت و راهنمائى توأم با لطف و دقت است و آن را به دو شعبه تقسیم کرده‏اند: «ارائه طریق» و «ایصال به مطلوب» و به تعبیر دیگر «هدایت تشریعى» و «هدایت تکوینى».
توضیح این که: گاه انسان راه را به کسى که طالب آن است با دقت تمام و لطف و عنایت نشان مى‏دهد، اما پیمودن راه و رسیدن به مقصود بر عهده خود اوست.
ولى گاه دست طالب راه را مى‏گیرد و علاوه بر ارائه طریق او را به مقصد مى‏رساند.
البته نقطه مقابل آن «اضلال» است.
یک نگاه اجمالى به آیات قرآن به خوبى روشن مى‏سازد که قرآن هدایت و ضلالت را فعل خدا مى‏شمرد، و هر دو را به او نسبت مى‏دهد.
مطالعه سطحى این آیات و عدم درک معنى عمیق آنها سبب شده است که گروهى در تفسیر آنها به «ضلالت» بیفتند و زیر آوارهاى مکتب «جبر» مدفون گردند.
اما دقیقترین تفسیرى که با همه آیات هدایت و ضلالت سازگار است و همه آنها را به خوبى تفسیر مى‏کند این است که بگوئیم:
هدایت تشریعى به معنى ارائه طریق، جنبه عمومى و همگانى دارد و هیچ قید و شرطى در آن نیست، چنانکه در آیه ۳ سوره دهر آمده: «ما راه را به انسان نشان دادیم خواه شکرگزارى کند یا کفران» و در آیه ۵۱ سوره آل عمران مى‏خوانیم: «تو همه انسانها را به صراط مستقیم دعوت مى‏کنى» بدیهى است دعوت پیامبر مظهر دعوت خداست چرا که هر چه او دارد از خدا دارد.
و در باره جمعى از منحرفان و مشرکان در آیه ۲۳ سوره نجم آمده است:
«هدایت الهى از سوى پروردگار به سراغ آنها آمد».
اما هدایت تکوینى به معنى ایصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از تمام پیچ و خمهاى راه، و حفظ و حمایت از آنها تا رساندن به ساحل نجات که موضوع بحث بسیارى دیگر از آیات قرآن است هرگز بى‏قید و شرط نمى‏باشد، این هدایت مخصوص گروهى است که اوصاف آنها در قرآن بیان شده و اضلال که نقطه مقابل آن است نیز مخصوص گروهى است که اوصاف آنان نیز بیان گشته.
قرآن مجید در یک جا سر چشمه ضلالت را فسق و خروج از اطاعت و فرمان الهى شمرده شده. (بقره/ ۲۶) در جاى دیگر تکیه روى مسأله ظلم شده و آن را زمینه ساز ضلالت معرفى کرده. (بقره/ ۲۵۸) و در جاى دیگر کفر به عنوان زمینه ساز گمراهى ذکر شده. (بقره/ ۲۶۴) باز در آیه دیگر اسراف و دروغگوئى را عامل گمراهى شمرده است. (غافر/ ۲۸) نتیجه این که قرآن ضلالت الهى را مخصوص کسانى مى‏شمرد که داراى این اوصافند: «کفر»، «ظلم»، «فسق»، «دروغ»، «اسراف» و «کفران».
آیا کسانى که داراى این اوصافند شایسته ضلالت و گمراهى نیستند؟! این در زمینه مسأله ضلالت، و اما در مورد «هدایت» نیز شرائط و اوصافى در قرآن بیان شده که نشان مى‏دهد آن هم بدون علت، و بر خلاف حکمت الهى نیست.
در یک جا پیروى فرمان خدا، و جلب خشنودى او، زمینه ساز هدایت الهى شمرده شده است. (مائده/ ۱۶) در جاى دیگر توبه و انابه عامل استحقاق هدایت شمرده شده است. (رعد/ ۲۷) و در آیه دیگر جهاد آن هم جهاد مخلصانه و در راه خدا به عنوان شرط اصلى هدایت ذکر شده است. (عنکبوت/ ۶۹) و بالاخره در آیه دیگر پیمودن مقدارى از راه هدایت به عنوان شرطى براى ادامه این راه به لطف خداوند ذکر شده است. (محمد/ ۱۷) نتیجه این که تا از سوى بندگان توبه و انابه‏اى نباشد، تا پیرو فرمان او نباشند تا جهاد و تلاش و کوششى صورت نگیرد، و تا گامهاى نخستین را در مسیر حق برندارند، لطف الهى شامل حال آنان نمى‏شود، دست آنان را نمى‏گیرد و ایصال به مطلوب نمى‏کند.
آیا شمول هدایت نسبت به کسانى که داراى این اوصافند بى‏حساب است و یا دلیل بر جبرى بودن هدایت محسوب مى‏شود! ملاحظه مى‏کنید آیات قرآن در این زمینه بسیار روشن و گویاست، منتهى کسانى که نتوانسته یا نخواسته‏اند جمع بندى صحیحى از آیات هدایت و ضلالت کنند گرفتار چنان اشتباه خطرناکى شده‏اند، و «چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند» باید گفت زمینه این «ضلالت» را نیز خودشان فراهم ساخته‏اند! به هر حال مشیت الهى که در آیات هدایت و ضلالت روى آن تکیه شده، هرگز به معنى مشیت بى‏دلیل و خالى از حکمت نیست، بلکه در هر مورد شرائط خاصى دارد که آن را هماهنگ با حکیم بودن او مى‏کند.

(آیه ۳۸)- آیا معبودان شما توانائى بر حل مشکلى دارند؟ از آنجا که در آیات پیشین سخن از عقیده انحرافى مشرکان و عواقب شوم آن بود، در اینجا از دلائل توحید سخن مى‏گوید تا بحث گذشته را با ذکر دلیل تکمیل کند.
نخست مى‏فرماید: «و اگر از آنها بپرسى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده؟
حتما مى‏گویند: خدا!» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ).
چرا که هیچ وجدان و خردى نمى‏پذیرد که این عالم وسیع و پهناور با آن همه عظمت، مخلوق موجودى زمینى باشد تا چه رسد به بتهاى بى‏روح و فاقد عقل و شعور، و به این ترتیب قرآن آنها را به داورى عقل و حکم وجدان و فطرت مى‏برد، تا نخستین پایه توحید را که مسأله خالقیت آسمان و زمین است در قلوب آنها محکم کند.
در مرحله بعد سخن از مسأله سود و زیان و تأثیر در منافع و مضار انسان به میان مى‏آورد، تا ثابت کند بتها هیچ نقشى در این زمینه ندارند، مى‏افزاید: «بگو: آیا هیچ در باره معبودانى که غیر از خدا مى‏خوانید اندیشه مى‏کنید که اگر خدا زیانى براى من بخواهد آیا آنها مى‏توانند گزند او را بر طرف سازند؟ و یا اگر رحمتى براى من بخواهد آیا آنها مى‏توانند جلو رحمت او را بگیرند»؟! (قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ).
اکنون که نه «خالقیت» از آن آنهاست و نه «قدرت بر سود و زیانى» دارند پرستش آنها چه معنى دارد؟
اینجاست که به عنوان یک نتیجه‏گیرى کلى و نهائى مى‏فرماید: «بگو: خدا مرا کافى است، و همه متوکلان تنها بر او توکل مى‏کنند» (قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ).
این سخن که مشرکان خالقیت آسمان و زمین را مخصوص خداوند مى‏دانستند کرارا در آیات قرآن آمده است.
این امر نشان مى‏دهد که مطلب نزد آنها کاملا مسلم بوده است، و این خود بهترین سندى است بر ابطال شرک چرا که «توحید خالقیت و مالکیت و ربوبیت» عالم هستى خود بهترین دلیل بر «توحید عبودیت» است، و نتیجه آن توکل بر ذات پاک خدا و چشم برگرفتن از غیر اوست.

(آیه ۳۹)- در این آیه آنهائى را که در برابر منطق عقل و وجدان تسلیم نیستند با یک تهدید الهى و مؤثر مخاطب ساخته، مى‏فرماید: به آنها «بگو:
اى قوم من! شما هر چه در توان دارید انجام دهید، من نیز به وظیفه خود عمل مى‏کنم، اما به زودى خواهید دانست» (قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).

(آیه ۴۰)- خواهید دانست «چه کسى عذاب خوار کننده‏اى (در دنیا) به سراغش مى‏آید و (سپس) عذابى جاویدان (در آخرت) بر او وارد مى‏گردد» (مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ).
و به این ترتیب آخرین سخن را به آنها مى‏گوید که یا تسلیم منطق عقل و خرد شوید و به نداى وجدان گوش فرا دهید و یا در انتظار دو عذاب دردناک باشید:
عذابى در دنیا که باعث خوارى و رسوائى است، و عذابى در آخرت که جاودانى و همیشگى است، و اینها همان عذابهائى است که با دست خود فراهم کرده‏اید، و آتشى است که هیزم آن را خودتان جمع کرده و افروخته‏اید.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه