تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
«دریافت نرم افزار طنین وحی»
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۱۷ قرآن کریم
(آیه ۱۲) - شأن نزول:
مفسران نقل کرده اند: جمله «وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» در باره دو نفر از اصحاب رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله است که رفیقشان «سلمان» را غیبت کردند، زیرا او را خدمت پیامبر فرستاده بودند تا غذائى براى آنها بیاورد، پیامبر سلمان را سراغ «اسامة بن زید» که مسؤول «بیت المال» بود فرستاد.
«اسامه» گفت: الآن چیزى ندارم، آن دو نفر از «اسامه» غیبت کردند و گفتند:
او بخل ورزیده و در باره «سلمان» گفتند: اگر او را به سراغ چاه سمیحه (که چاه پر آبى بود) بفرستیم آب آن فروکش خواهد کرد! سپس خودشان به راه افتادند تا نزد «اسامه» بیایند، و در باره موضوع کار خود تجسس کنند.
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: من آثار خوردن گوشت را در دهان شما مىبینم.
عرض کردند: اى رسول خدا ما امروز مطلقا گوشت نخوردهایم! فرمود: آرى گوشت «سلمان» و «اسامه» را مىخوردید.
آیه نازل شد و مسلمانان را از غیبت نهى کرد.
تفسیر:
در این آیه نیز در زمینه مسائل اخلاقى اجتماعى سه حکم اسلامى به ترتیب: اجتناب از گمان بد، تجسس و غیبت، بیان شده است.
نخست مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! از بسیارى از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است»! (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ).
منظور از این نهى، نهى از ترتیب آثار است. یعنى هر گاه گمان بدى نسبت به مسلمانى در ذهن شما پیدا شد، در عمل کوچکترین اعتنایى به آن نکنید، طرز رفتار خود را دگرگون نسازید و مناسبات خود را با طرف تغییر ندهید.
لذا در روایات دستور داده شده که اعمال برادرت را بر نیکوترین وجه ممکن حمل کن، تا دلیلى بر خلاف آن قائم شود، و هرگز نسبت به سخنى که از برادر مسلمانت صادر شده گمان بد مبر، مادام که مىتوانى محمل نیکى براى آن بیابى! سپس در دستور بعد مسأله «نهى از تجسس» را مطرح کرده، مىفرماید:
«و (هرگز در کار دیگران) تجسس نکنید» (وَ لا تَجَسَّسُوا).
و بالاخره در سومین و آخرین دستور- که در حقیقت معلول و نتیجه دو برنامه قبل است- مىفرماید: «و هیچ یکى از شما دیگرى را غیبت نکند» (وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً).
و به این ترتیب گمان بد سر چشمه تجسس، و تجسس موجب افشاى عیوب و اسرار پنهانى، و آگاهى بر این امور سبب غیبت مىشود که اسلام از معلول و علت همگى نهى کرده است.
سپس براى این که قبح و زشتى این عمل را کاملا مجسم کند آن را در ضمن یک مثال گویا ریخته، مىگوید: «آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد»؟! (أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً).
به یقین «همه شما از این امر کراهت دارید» (فَکَرِهْتُمُوهُ).
آرى آبروى برادر مسلمان همچون گوشت تن اوست، و ریختن این آبرو به وسیله غیبت و افشاى اسرار پنهانى همچون خوردن گوشت تن اوست، و تعبیر به «میتا» به خاطر آن است که «غیبت» در غیاب افراد صورت مىگیرد، که همچون مردگان قادر بر دفاع از خویشتن نیستند.
و این ناجوانمردانهترین ستمى است که ممکن است انسان در باره برادر خود روا دارد.
و از آنجا که ممکن است افرادى آلوده به بعضى از این گناهان سه گانه باشند و با شنیدن این آیات متنبه شوند، و در صدد جبران برآیند در پایان آیه راه را به روى آنها گشوده، مىفرماید: «و تقواى الهى، پیشه کنید (و از خدا بترسید) که خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ).
نخست باید روح تقوا و خدا ترسى زنده شود، و به دنبال آن توبه از گناه صورت گیرد، تا لطف و رحمت الهى شامل حال انسان شود.
نکتهها:
۱- امنیت کامل و همه جانبه اجتماعى:
دستورهاى ششگانهاى که در دو آیه فوق مطرح شده هر گاه بطور کامل در یک جامعه پیاده شود آبرو و حیثیت افراد جامعه را از هر نظر بیمه مىکند.
انسان چهار سرمایه دارد که همه آنها باید در دژهاى این قانون قرار گیرد و محفوظ باشد: جان، مال، ناموس و آبرو.
تعبیرات آیات فوق و روایات اسلامى نشان مىدهد که آبرو و حیثیت افراد همچون مال و جان آنهاست، بلکه از بعضى جهات مهمتر است! اسلام مىخواهد در جامعه اسلامى امنیت کامل حکمفرما باشد نه تنها مردم در عمل و با دست به یکدیگر هجوم نکنند، بلکه از نظر زبان مردم، و از آن بالاتر از نظر اندیشه و فکر آنان نیز در امان باشند، و هر کس احساس کند که دیگرى حتى در منطقه افکار خود تیرهاى تهمت را به سوى او نشانه گیرى نمىکند، و این امنیتى است در بالاترین سطح که جز در یک جامعه مذهبى و مؤمن امکان پذیر نیست.
پیغمبر گرامى صلّى اللّه علیه و اله در حدیثى مىفرماید: «خداوند خون و مال و آبروى مسلمان را بر دیگران حرام کرده، و همچنین گمان بد در باره او بردن».
۲- تجسس نکنید!
دیدیم قرآن با صراحت تمام تجسس را در آیه فوق منع نموده، و از آنجا که هیچ گونه قید و شرطى براى آن قائل نشده نشان مىدهد که جستجوگرى در کار دیگران و تلاش براى افشاگرى اسرار آنها گناه است، ولى قرائنى که در داخل و خارج آیه است نشان مىدهد که این حکم مربوط به زندگى شخصى و خصوصى افراد است، و در زندگى اجتماعى تا آنجا که تأثیرى در سرنوشت جامعه نداشته باشد نیز این حکم صادق است.
اما روشن است آنجا که ارتباطى با سرنوشت دیگران و کیان جامعه پیدا مىکند مسأله شکل دیگرى به خود مىگیرد، لذا شخص پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله مأمورانى براى جمع آورى اطلاعات قرار داده بود که از آنها به عنوان «عیون» تعبیر مىشود، تا آنچه را ارتباط با سرنوشت جامعه اسلامى در داخل و خارج داشت براى او گرد آورى کنند.
و نیز به همین دلیل حکومت اسلامى مىتواند مأموران اطلاعاتى داشته باشد، یا سازمان گستردهاى براى گرد آورى اطلاعات تأسیس کند، و آنجا که بیم توطئه بر ضد جامعه، و یا به خطر انداختن امنیت و حکومت اسلامى مىرود به تجسس برخیزند، و حتى در داخل زندگى خصوصى افراد جستجوگرى کنند.
ولى این امر هرگز نباید بهانهاى براى شکستن حرمت این قانون اصیل اسلامى شود، و افرادى به بهانه مسأله «توطئه» و «اخلال به امنیت» به خود اجازه دهند که به زندگى خصوصى مردم یورش برند، نامههاى آنها را باز کنند، تلفنها را کنترل نمایند و وقت و بىوقت به خانه آنها هجوم آورند.
خلاصه این که مرز میان «تجسس» و «به دست آوردن اطلاعات لازم براى حفظ امنیت جامعه» بسیار دقیق و ظریف است، و مسؤولین اداره امور اجتماع باید دقیقا مراقب این مرز باشند، تا حرمت اسرار انسانها حفظ شود، و هم امنیت جامعه و حکومت اسلامى به خطر نیفتد.
۳- غیبت از بزرگترین گناهان است:
گفتیم سرمایه بزرگ انسان در زندگى حیثیت و آبرو و شخصیت اوست، و هر چیز آن را به خطر بیندازد مانند آن است که جان او را به خطر انداخته باشد، بلکه گاه ترور شخصیت از ترور شخص مهمتر محسوب مىشود، و اینجا است که گاه گناه آن از قتل نفس نیز سنگینتر است.
یکى از فلسفههاى تحریم غیبت این است که این سرمایه بزرگ بر باد نرود، و حرمت اشخاص درهم نشکند.
نکته دیگر این که غیبت، بد بینى مىآفریند، پیوندهاى اجتماعى را سست مىکند، سرمایه اعتماد را از بین مىبرد، و پایههاى تعاون و همکارى را متزلزل مىسازد.
از اینها گذشته «غیبت» بذر کینه و عداوت را در دلها مىپاشد، و گاه سر چشمه نزاعهاى خونین و قتل و کشتار مىگردد.
در حدیثى آمده است: روزى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله با صداى بلند خطبه خواند و فریاد زد: «اى گروهى که به زبان ایمان آوردهاید و نه با قلب! غیبت مسلمانان نکنید، و از عیوب پنهانى آنها جستجو ننمائید، زیرا کسى که در امور پنهانى برادر دینى خود جستجو کند خداوند اسرار او را فاش مىسازد، و درون خانهاش رسوایش مىکند»! و در حدیث دیگرى آمده است که خداوند به موسى وحى فرستاد: «کسى که بمیرد در حالى که از غیبت توبه کرده باشد آخرین کسى است که وارد بهشت مىشود و کسى که بمیرد در حالى که اصرار بر آن داشته باشد اولین کسى است که وارد دوزخ مىگردد»! و نیز در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم: «تأثیر غیبت در دین مسلمان از خوره در جسم او سریعتر است»! تمام این تأکیدات و عبارات تکان دهنده به خاطر اهمیت فوق العادهاى است که اسلام براى حفظ آبرو، و حیثیت اجتماعى مؤمنان قائل است، و نیز به خاطر تأثیر مخربى است که غیبت در وحدت جامعه، و اعتماد متقابل و پیوند دلها دارد.
(آیه ۱۳)- تقوا بزرگترین ارزش انسانى! در آیات گذشته روى سخن به مؤمنان بود و مسائل متعدّدى که یک «جامعه مؤمن» را با خطر رو برو مىسازد بازگو کرد و از آن نهى فرمود.
در حالى که در آیه مورد بحث مخاطب کل جامعه انسانى است و مهمترین اصلى را که ضامن نظم و ثبات است بیان مىکند، و میزان واقعى ارزشهاى انسانى را در برابر ارزشهاى کاذب و دروغین مشخص مىسازد.
مىفرماید: «اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید» اینها ملاک امتیاز نیست (یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا).
منظور از آفرینش مردم از یک مرد و زن همان بازگشت نسب انسانها به «آدم» و «حوّا» است، بنابر این چون همه از ریشه واحدى هستند معنى ندارد که از نظر نسب و قبیله بر یکدیگر افتخار کنند و اگر خداوند براى هر قبیله و طائفهاى ویژگیهایى آفریده براى حفظ نظم زندگى اجتماعى مردم است، چرا که این تفاوتها سبب شناسائى است. و بدون شناسایى افراد نظم در جامعه انسانى حکمفرما نمىشود.
به هر حال قرآن مجید بعد از آن که بزرگترین مایه مباهات و مفاخره عصر جاهلى یعنى نسب و قبیله را از کار مىاندازد، به سراغ معیار واقعى ارزشى رفته مىافزاید: «گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست» (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ).
به این ترتیب قلم سرخ بر تمام امتیازات ظاهرى و مادى کشیده، و اصالت و واقعیت را به مسأله تقوا و پرهیزکارى و خدا ترسى مىدهد، و مىگوید: براى تقرب به خدا و نزدیکى به ساحت مقدس او هیچ امتیازى جز تقوا مؤثر نیست.
و از آنجا که تقوا یک صفت روحانى و باطنى است که قبل از هر چیز باید در قلب و جان انسان مستقر شود، و ممکن است مدعیان بسیار داشته باشد و متصفان کم، در آخر آیه مىافزاید: «خداوند دانا و آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ).
پرهیزکاران را به خوبى مىشناسد، و از درجه تقوا و خلوص نیت و پاکى و صفاى آنها آگاه است، آنها را بر طبق علم خود گرامى مىدارد و پاداش مىدهد مدعیان دروغین را نیز مىشناسد و کیفر مىدهد.
نکتهها:
۱- ارزشهاى راستین و ارزشهاى کاذب!
بدون شک هر انسانى فطرتا خواهان این است که موجود با ارزش و پر افتخارى باشد، و به همین دلیل با تمام وجودش براى کسب ارزشها تلاش مىکند.
ولى شناخت معیار ارزش، با تفاوت فرهنگها کاملا متفاوت است، و گاه ارزشهاى کاذب جاى ارزشهاى راستین را مىگیرد.
گروهى ارزش واقعى خویش را در انتساب به قبیله معروف و معتبرى مىدانند.
مخصوصا در میان اقوام جاهلى افتخار به انساب و قبائل، رایجترین افتخار موهوم بود، تا آنجا که هر قبیلهاى خود را «قبیله برتر» و هر نژادى خود را «نژاد والاتر» مىشمرد، که متأسفانه هنوز رسوبات و بقایاى آن در اعماق روح بسیارى از افراد و اقوام وجود دارد.
گروه دیگرى مسأله مال و ثروت و داشتن کاخ و قصر و خدم و حشم و امثال این امور را نشانه ارزش مىدانند.
و به همین ترتیب هر گروهى در مسیرى گام بر مىدارند و به ارزشى دل مىبندند و آن را معیار مىشمرند.
اما از آنجا که این امور همه امورى است متزلزل و برون ذاتى و مادى و زود گذر، یک آئین آسمانى همچون اسلام هرگز نمىتواند با آن موافقت کند، لذا خط بطلان روى همه آنها کشیده، و ارزش واقعى انسان را در صفات ذاتى او مخصوصا تقوا و پرهیزکارى و تعهد و پاکى او مىشمرد حتى براى موضوعات مهمى، همچون علم و دانش، اگر در مسیر ایمان و تقوا و ارزشهاى اخلاقى، قرار نگیرد اهمیت قائل نیست.
در کتاب «آداب النفوس» طبرى آمده که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در سرزمین «منى» در حالى که بر شترى سوار بود رو به سوى مردم کرد و فرمود: «اى مردم بدانید! خداى شما یکى است و پدرتان یکى، نه عرب بر عجم برترى دارد و نه عجم بر عرب، نه سیاهپوست بر گندمگون و نه گندمگون بر سیاهپوست، مگر به تقوا آیا من دستور الهى را ابلاغ کردم؟
همه گفتند: آرى! فرمود: این سخن را حاضران به غائبان برسانند»!
۲- حقیقت تقوا:
از آیات قرآن به خوبى استفاده مىشود که «تقوا» همان احساس مسؤولیت و تعهدى است که به دنبال رسوخ ایمان در قلب بر وجود انسان حاکم مىشود و او را از «فجور» و گناه باز مىدارد، به نیکى و پاکى و عدالت دعوت مىکند، اعمال آدمى را خالص و فکر و نیت او را از آلودگیها مىشوید.
بعضى از بزرگان براى تقوا سه مرحله قائل شدهاند:
۱- نگهدارى نفس از عذاب جاویدان از طریق تحصیل اعتقادات صحیح.
۲- پرهیز از هر گونه گناه اعم از ترک واجب و فعل معصیت.
۳- خویشتندارى در برابر آنچه قلب آدمى را به خود مشغول مىدارد و از حق منصرف مىکند، و این تقواى خواص بلکه خاص الخاص است.
(آیه ۱۴) - شأن نزول:
بسیارى از مفسران شأن نزولى براى این آیه و آیه بعد ذکر کردهاند که خلاصهاش چنین است: جمعى از طایفه «بنى اسد» در یکى از سالهاى قحطى و خشکسالى وارد مدینه شدند، و به امید گرفتن کمکى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله شهادتین بر زبان جارى کردند، و به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گفتند: «طوائف عرب بر مرکبها سوار شدند و با تو پیکار کردند، ولى ما با زن و فرزندان نزد تو آمدیم، و دست به جنگ نزدیم» و از این طریق مىخواستند بر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله منت بگذارند.
این آیه و آیه بعد نازل شد- و به آنها خاطر نشان کرد که اسلام آنها ظاهرى است، و ایمان در اعماق قلبشان نیست.
تفسیر:
فرق «اسلام» و «ایمان»: در آیه گذشته، سخن از معیار ارزش انسانها یعنى «تقوا» در میان بود، و از آنجا که «تقوا» ثمره شجره «ایمان» است، آن هم ایمانى که در اعماق جان نفوذ کند، در اینجا به بیان حقیقت «ایمان» پرداخته، چنین مىگوید: «عربهاى بادیه نشین گفتند: ایمان آوردهایم! به آنها بگو: شما ایمان نیاوردهاید ولى بگوئید اسلام آوردهایم، ولى هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است»! (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ).
طبق این آیه تفاوت «اسلام» و «ایمان» در این است که «اسلام» شکل ظاهرى قانونى دارد، و هر کس شهادتین را بر زبان جارى کند در سلک مسلمانان وارد مىشود، و احکام اسلام بر او جارى مىگردد.
ولى ایمان یک امر واقعى و باطنى است و جایگاه آن قلب آدمى است، نه زبان و ظاهر او.
این همان چیزى است که در عبارت گویائى در بحث «اسلام و ایمان» آمده است، «فضیل بن یسار» مىگوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم فرمود: «ایمان با اسلام شریک است، اما اسلام با ایمان شریک نیست (و به تعبیر دیگر هر مؤمنى مسلمان است ولى هر مسلمانى مؤمن نیست) ایمان آن است که در دل ساکن شود، اما اسلام چیزى است که قوانین نکاح و ارث و حفظ خون بر طبق آن جارى مىشود».
سپس در ادامه آیه مىافزاید: «و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید (ثواب اعمالتان را بطور کامل مىدهد) و چیزى از پاداش کارهاى شما را فرو گذار نمىکند» (وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً).
چرا که «خداوند آمرزنده مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
جملههاى اخیر در حقیقت اشاره به یک اصل مسلم قرآنى است که شرط قبولى اعمال «ایمان» است، مىگوید: اگر شما ایمان قلبى به خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله داشته باشید- که نشانه آن اطاعت از فرمان خدا و رسول اوست- اعمال شما ارزش مىیابد، و خداوند حتى کوچکترین حسنات شما را مىپذیرد، و پاداش مىدهد، و حتى به برکت این ایمان گناهان شما را مىبخشد که او غفور و رحیم است.
(آیه ۱۵)- و از آنجا که دست یافتن بر این امر باطنى یعنى ایمان کار آسانى نیست در این آیه به ذکر نشانههاى آن مىپردازد، نشانههائى که به خوبى مؤمن را از مسلم، و صادق را از کاذب، و آنها را که عاشقانه دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را پذیرفتهاند، از آنها که براى حفظ جان و یا رسیدن به مال دنیا اظهار ایمان مىکنند جدا مىسازد.
مىفرماید: «مؤمنان واقعى تنها کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند، سپس هرگز شک و ریبى به خود راه نداده، و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کردهاند» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ).
آرى! نخستین نشانه ایمان عدم تردید و دو دلى در مسیر اسلام است، نشانه دوم جهاد با اموال، و نشانه سوم که از همه برتر است جهاد با انفس (جانها) است.
و لذا در پایان آیه مىافزاید: «چنین کسانى راستگویانند» و روح ایمان در وجودشان موج مىزند (أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ).
این معیار را که قرآن براى شناخت «مؤمنان راستین» از «دروغگویان متظاهر به اسلام» بیان کرده، معیارى است روشن و گویا براى هر عصر و زمان، براى جدا سازى مؤمنان واقعى از مدعیان دروغین، و براى نشان دادن ارزش ادعاى کسانى که همه جا دم از اسلام مىزنند و خود را طلبکار پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىدانند ولى در عمل آنها کمترین نشانهاى از ایمان و اسلام دیده نمىشود.
(آیه ۱۶) - شأن نزول:
جمعى از مفسران گفتهاند که: بعد از نزول آیات گذشته گروهى از اعراب خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمدند و سوگند یاد کردند که در ادعاى ایمان صادقند، و ظاهر و باطن آنها یکى است، آیه نازل شد (و به آنها اخطار کرد که نیازى به سوگند ندارد خدا درون و برون همه را مىداند).
تفسیر:
منت نگذارید که مسلمان شدهاید! در آیات گذشته نشانههاى مؤمنان راستین بیان شده بود و چنانکه در شأن نزول ذکر شد جمعى از مدعیان اصرار داشتند که حقیقت ایمان در قلب آنها مستقر است، قرآن به آنها و به تمام کسانى که همانند آنها هستند اعلام مىکند که نیازى به اصرار و سوگند نیست، در مسأله «ایمان» و «کفر» سر و کار شما با خدائى است که از همه چیز با خبر است.
مخصوصا با لحنى عتاب آمیز در آیه مورد بحث مىگوید: به آنها «بگو: آیا خدا را از ایمان خود با خبر مىسازید؟ در حالى که خداوند تمام آنچه را در آسمانها و زمین است مىداند» (قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
و براى تأکید بیشتر مىافزاید: «و خداوند از همه چیز آگاه است» (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
ذات مقدس او عین علم است، و علمش عین ذات اوست، و به همین دلیل علمش ازلى و ابدى است.
(آیه ۱۷)- سپس به گفتگوى اعراب بادیه نشین باز مىگردد که اسلام خود را به رخ پیامبر مىکشیدند، و مىگفتند: ما با تو از در تسلیم آمدیم در حالى که بسیارى از قبائل عرب از در جنگ آمدند.
قرآن در پاسخ آنها مىگوید: «آنها بر تو منت مىنهند که اسلام آوردهاند»! (یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا).
به آنها «بگو: اسلام خود را بر من منّت نگذارید» (قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ).
«بلکه خداوند بر شما منّت مىنهد که شما را به سوى ایمان هدایت کرد اگر (در ادعاى ایمان) راستگو هستید»! (بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
منت بر دو گونه است: اگر جنبه عملى داشته باشد (به معنى بخشش نعمت گرانقدر) ممدوح است، و منّتهاى الهى از این قبیل است، ولى اگر جنبه لفظى داشته باشد، مانند منت بسیارى از انسانها عملى است زشت و ناپسند.
«ایمان» قبل از هر چیز درک تازهاى از عالم هستى به انسان مىدهد، حجابها پردههاى خود خواهى و غرور را کنار مىزند، افق دید انسان را مىگشاید، و شکوه و عظمت بىمانند آفرینش را در نظر او مجسم مىکند.
اینجاست که انسان باید هر صبح و شام شکر نعمت ایمان را به جا آورد و بعد از هر نماز و هر عبادت سر به سجده بگذارد، و خدا را بر این همه توفیق سپاس گوید.
(آیه ۱۸)- در این آیه که آخرین آیه سوره حجرات است باز هم آنچه را در آیه قبل آمده تأکید کرده، مىفرماید: «خداوند غیب آسمانها و زمین را مىداند، و نسبت به آنچه انجام مىدهید بیناست» (إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ).
اصرار نداشته باشید که حتما مؤمن هستید، و نیازى به سوگند نیست، او در زوایاى قلب شما حضور دارد، و از آنچه در آن مىگذرد کاملا با خبر است. او از تمام اسرار اعماق زمین و غیب آسمانها آگاه است، بنابر این چگونه ممکن است از درون دل شما بىخبر باشد؟
«پایان سوره حجرات»
منبع: برگزیده تفسیر نمونه