تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۲۴ قرآن کریم
(آیه ۱۵)- و نیز به آنها گفته مىشود: «آیا این سحر است یا شما نمىبینید»؟
(أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ).
شما پیوسته در دنیا مىگفتید: آنچه محمد آورده سحر است، او از طریق ساحرى پرده بر چشمهاى ما افکنده تا حقایق را نبینیم، عقل ما را مىرباید و امورى را به نام «معجزه» به ما معرفى مىکند، و سخنانى را به عنوان «وحى الهى» براى ما مىخواند، اما اینها همه بى اساس است، و چیزى جز سحر نیست.
لذا روز قیامت به عنوان سرزنش و توبیخ به هنگامى که آتش دوزخ را با چشم مىبینند و حرارت آن را لمس مىکنند به آنها گفته مىشود: «آیا اینها سحر است؟ یا پرده بر چشم شما افکنده شده»؟!
(آیه ۱۶)- همچنین به آنها گفته مىشود: «در آن (آتش) وارد شوید، و بسوزید، مىخواهید صبر کنید، یا نکنید، براى شما یکسان است» (اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَیْکُمْ).
«چرا که تنها به اعمالتان جزا داده مىشوید» (إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
آرى! این اعمال خودتان است که به سوى شما بازگشته، و پاپیچ شما شده است، بنابر این جزع و فزع و آه و ناله و بىتابى تأثیرى ندارد.
این آیه تأکید مجددى است بر مسأله «تجسم اعمال» و بازگشت آن به سوى انسان و نیز تأکید مجددى است بر مسأله عدالت پروردگار، چرا که آتش جهنم هر قدر سوزان باشد و مجازات آن دردناک چیزى جز نتیجه اعمال خود انسانها و اشکال تبدّل یافته آن نیست.
(آیه ۱۷)- پاداش پرهیزکاران! به دنبال بحثهائى که در آیات قبل، پیرامون کیفرهاى مجرمان و عذابهاى دردناک آنها گذشت در اینجا به نقطه مقابل آنها یعنى مواهب فراوان و پاداشهاى بىکران مؤمنان و پرهیزکاران اشاره مىکند، تا در یک مقایسه روشن موقعیت هر کدام واضحتر شود.
نخست مىگوید: «ولى پرهیزکاران در میان باغهاى بهشت و نعمتهاى فراوان جاى دارند» (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَعِیمٍ).
تعبیر به «متقین» (پرهیزکاران) به جاى «مؤمنین» به خاطر آن است که این عنوان هم ایمان را در بردارد، و هم جنبههاى عمل صالح را، بخصوص این که «تقوا» در یک مرحله مقدمه و پایه ایمان است.
(آیه ۱۸)- سپس به تأثیر این نعمتهاى بزرگ بر روحیه بهشتیان اشاره کرده، مىگوید: «و از آنچه پروردگارشان به آنها داده شاد و مسرورند» و سخنان شیرین و دلپذیر در این باره مىگویند (فاکِهِینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ).
آرى! از خوشحالى در پوست نمىگنجند، پیوسته با هم مزاح مىکنند، و دلهاى آنها از هر گونه اندوه و غم تهى است، و آرامش فوق العادهاى را احساس مىکنند.
بخصوص این که: خدا به آنها اطمینان خاطر در برابر مجازات داده «و آنان را از عذاب دوزخ نگاهداشته است» (وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ).
این جمله دو معنى مىتواند داشته باشد: نخست بیان نعمت مستقلى در مقابل نعمتهاى دیگر پروردگار، دیگر این که: دنباله کلام سابق باشد یعنى بهشتیان از دو چیز مسرورند، نخست به خاطر نعمتهائى که خداوند به آنها داده، و دیگر به خاطر عذابهائى که از آنها دور ساخته است.
(آیه ۱۹)- بعد از این اشاره اجمالى و سر بسته، به نعمتها و سرور و شادمانى پرهیزکاران در بهشت به شرح آنها پرداخته، چنین مىگوید به آنها گفته مىشود:
«بخورید و بیاشامید گوارا»! (کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً).
«اینها در برابر اعمالى است که انجام مىدادید»! (بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
تعبیر به «هنیئا» (گوارا) اشاره به این است، که خوردنیها و نوشیدنیهاى بهشتى هیچ گونه عوارض نامطلوبى را به دنبال ندارد، و همچون نعمتهاى این جهان نیست که گاه مختصر کم و زیاد در آن، بیمارى و ناراحتى به دنبال مىآورد.
مسلم است نعمتهاى بهشتى ذاتا گواراست، اما این که فرشتگان به بهشتیان مىگویند گوارا باد خود لطف و گوارائى دیگرى است.
(آیه ۲۰)- سپس به نعمت دیگرى اشاره کرده، مىفرماید: «این در حالى است که بر تختهاى صف کشیده در کنار هم تکیه مىکنند» (مُتَّکِئِینَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ).
و از لذت انس با دوستان و مؤمنان دیگر بهره فراوان مىگیرند که این لذتى است معنوى ما فوق بسیارى از لذتها.
سپس مىافزاید: «و حور العین را به همسرى آنها در مىآوریم» (وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ).
(آیه ۲۱)- آیات فوق بخشى از نعمتهاى «مادى» و «معنوى» بهشتیان را بازگو کرد، ولى به این اکتفا نمىکند، و بخش دیگرى از مواهب معنوى و مادى را نیز بر آن مىافزاید: «کسانى که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروى از آنها ایمان اختیار کردند فرزندانشان را (در بهشت) به آنها ملحق مىکنیم، و از (پاداش) عملشان چیزى نمىکاهیم» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ).
این نیز خود یک نعمت بزرگ است که انسان، فرزندان با ایمان و مورد علاقهاش را در بهشت در کنار خود ببیند، و از انس با آنها لذت برد، بىآنکه از اعمال او چیزى کاسته شود.
این گونه افراد اگر از نظر عمل کوتاهى و تقصیراتى داشته باشند، خداوند به احترام پدران صالح، آنها را مىبخشد و ترفیع مقام مىدهد، و به درجه آنان مىرساند، و این موهبتى است بزرگ براى پدران و فرزندان.
و در پایان آیه مىافزاید: «و هر کس در گرو اعمال خویش است» (کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ).
یعنى اعمال هر کسى ملازم و همراه اوست، و هرگز از او جدا نمىشود، خواه عمل نیک باشد یا بد! بنابر این تعجب ندارد که از اعمال پرهیزکاران و پاداش آنها چیزى کاسته نشود، چرا که این اعمال همه جا با انسان است، و اگر خداوند لطف و تفضلى در باره فرزندان متقین مىکند، و آنها را به پرهیزکاران در بهشت ملحق مىسازد این به معنى آن نیست که از پاداش اعمال آنها چیزى کاسته شود.
(آیه ۲۲)- در آیات گذشته به نه بخش از مواهب بهشتیان اشاره شد، و در ادامه آنها به پنج قسمت دیگر اشاره مىکند، به گونهاى که از مجموع به خوبى استفاده مىشود آنچه لازمه آرامش و آسایش و لذت و سرور و شادى است، براى آنها در بهشت فراهم است.
نخست به دو قسمت از غذاى بهشتیان اشاره کرده، مىفرماید: «و همواره از انواع میوهها و گوشتها- از هر نوع که بخواهند- در اختیارشان مىگذاریم» (وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ).
«أَمْدَدْناهُمْ» به معنى ادامه و افزایش اعطاء است، یعنى میوهها و غذاهاى بهشتى آن چنان نیست که با تناول کردن کمبودى پیدا کند، و یا مثل میوههاى دنیا که در فصول سال نوسان زیادى دارد تغییرى در آن حاصل شود، بلکه همیشگى و جاودانى و مستمر است.
تعبیر «مِمَّا یَشْتَهُونَ» (از آنچه بخواهند) نشان مىدهد که بهشتیان در انتخاب نوع و کمیت و کیفیت این میوهها و غذاها، کاملا آزادند، هر آنچه بخواهند در اختیار دارند.
البته غذاهاى بهشتى منحصر به این دو نیست ولى اینها دو غذاى مهمند.
مقدم داشتن «فاکهة» (میوهها) بر «لحم» (گوشتها) اشارهاى است به برترى «میوهها» بر «گوشتها».
(آیه ۲۳)- سپس به مشروبات گواراى بهشتیان اشاره کرده، مىافزاید: «آنها در بهشت جامهاى پر از شراب طهور را که نه بیهودهگوئى در آن است و نه گناه از یکدیگر مىگیرند» (یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ).
شرابى است گوارا و لذتبخش، نشاط آفرین و روحپرور، خالى از هر گونه تخدیر و فساد عقل، و به دنبال آن بیهودهگوئى و گناه هرگز نیست، بلکه سراسر هوشیارى و لذت جسمى و روحانى است.
جمله «یتنازعون» اشاره به آن است که بهشتیان به عنوان شوخى و مزاح و افزایش سرور و انبساط جامهاى «شراب طهور» را از دست یکدیگر مىکشند و مىنوشند.
(آیه ۲۴)- سپس به چهارمین نعمت که نعمت وجود خدمتگذاران بهشتى است پرداخته، مىگوید: «و پیوسته بر گردشان نوجوانانى براى (خدمت) آنان گردش مىکنند که همچون مرواریدهاى درون صدفند»! (وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ).
«مروارید در درون صدف» به قدرى تازه و شفاف و زیباست که حد ندارد هر چند در بیرون صدف نیز قسمت زیادى از زیبائى خود را حفظ مىکند ولى گرد و غبار هوا و آلودگى دستها هر چه باشد از صفاى آن مىکاهد، خدمتگذاران بهشتى آنقدر زیبا و سفید چهره و با صفا هستند که گوئى مرواریدهائى در صدفند! گر چه در بهشت نیازى به خدمتکار نیست، و هر چه بخواهند در اختیار آنها قرار مىگیرد، ولى این خود احترام و اکرام بیشترى براى بهشتیان است.
در حدیثى آمده است که از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله سؤال کردند اگر خدمتگذار همچون مروارید در صدف باشد، مخدوم یعنى مؤمنان بهشتى چگونهاند فرمود:
«برترى مخدوم بر خدمتگذار در آنجا همچون برترى ماه در شب چهارده بر سایر کواکب است».
(آیه ۲۵)- و آخرین نعمت در این سلسله همان نعمت آرامش کامل و اطمینان خاطر از هر گونه عذاب و کیفر است، چنانکه در این آیه مىفرماید: «در این هنگام رو به یکدیگر کرده (از گذشته) سؤال مىکنند» و آن را با وضع بهشت مقایسه کرده لذت مىبرند (وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ).
(آیه ۲۶)- «مىگویند: ما در میان خانواده خود ترسان بودیم» مبادا گناهان آنها دامن ما را بگیرد (قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ).
با این که در میان خانواده خود زندگى مىکردیم و باید احساس امنیت کنیم باز ترسان بودیم، از این بیم داشتیم که حوادث ناگوار زندگى و عذاب الهى هر لحظه فرا رسد. از این بیم داشتیم که فرزندان و خانواده ما راه خطا پیش گیرند، و در وادى ضلالت، گمراه و سرگردان شوند.
و ازین بیم داشتیم که دشمنان سنگدل، ما را غافلگیر سازند و عرصه را بر ما تنگ کنند.
(آیه ۲۷)- «اما خداوند بر ما منت نهاد (و رحمت واسعه او شامل حال ما شد) و از عذاب کشنده ما را حفظ کرد»! (فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ).
آرى! پروردگار مهربان، ما را از زندان دنیا با تمام وحشتهایش نجات بخشید، و در کانون نعمتهایش، یعنى بهشت، جاى داد.
(آیه ۲۸)- بهشتیان در آخرین سخنى که از آنها در اینجا نقل شده به این واقعیت اعتراف مىکنند که نیکوکار و رحیم بودن خدا را در آنجا از هر زمان دیگر، بیشتر احساس مىکنند.
مىگویند: «ما از پیش او را مىخواندیم (و مىپرستیدیم) که اوست نیکوکار و مهربان»! (إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ).
ولى در اینجا به واقعیت و عمق این صفات بیشتر پى مىبریم که چگونه در مقابل اعمال ناچیز ما این همه نیکى کرده، و در برابر آن همه لغزشها ما را مشمول رحمتش ساخته است.
(آیه ۲۹) - شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و پنج آیه بعد در روایتى آمده است قریش در «دار النّدوه» «"دار الندوة" خانه "قصى بن کلاب" جدّ معروف عرب بود، که براى مشاوره در امور مهم در آن جمع مىشدند و به مشورت مىپرداختند، این خانه در کنار خانه خدا قرار داشت، و در آن به سوى "کعبه" باز مىشد، و مرکزیت آن براى مجالس مشاوره از زمان خود قصى بن کلاب بود.» اجتماع کردند، تا براى جلوگیرى از دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که خطر بزرگى براى منافع نامشروع آنها محسوب مىشد چارهاى بیندیشند.
یکى از مردان قبیله «بنى عبد الدار» گفت: ما باید منتظر باشیم که او بمیرد، زیرا به هر حال او شاعر است و به زودى از دنیا خواهد رفت، همان گونه که «زهیر» و «نابغه» و «اعشى» (سه نفر از شعراى جاهلیت) از دنیا رفتند (و بساطشان برچیده شد و بساط محمّد نیز با مرگش برچیده خواهد شد) این را گفتند و پراکنده شدند، آیات مورد بحث نازل گشت و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
در آیات گذشته، قسمتهاى قابل توجهى از نعمتهاى بهشتى و پاداشهاى پرهیزکاران آمده بود، و در اینجا بخشى از عذابهاى دردناک دوزخیان.
نخست مىفرماید: حال که چنین است «پس تذکر ده» (فَذَکِّرْ).
چرا که دلهاى حقطلبان با شنیدن این سخنان، آمادهتر مىشود، و هنگام آن رسیده است که سخنان حق را براى آنها بیان کنى.
سپس به ذکر اتهامات و نسبتهاى ناروائى که دشمنان لجوج و معاند به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىدادند پرداخته، مىفرماید: «به لطف پروردگارت (و به برکت نعمتهایش) تو کاهن و مجنون نیستى»! (فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ).
قریش براى پراکنده ساختن مردم از اطراف پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله این تهمتها را به او مىبستند، و عجب این که به تضاد این دو وصف نیز واقف نبودند، زیرا کاهنان افراد هوشیارى بودند، بر خلاف مجنون، و جمع این دو افترا در آیه فوق شاید اشاره به همین پراکندهگوئى آنها باشد.
(آیه ۳۰)- سپس به سومین اتهام پرداخته- که آن نیز با صفات گذشته در تضاد است- مىفرماید: «بلکه آنها مىگویند: او شاعرى است که ما انتظار مرگش را مىکشیم» (أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ).
تا او زنده است اشعارش رونقى دارد و مردم را به سوى خود جذب مىکند، کمى صبر کنید تا مرگش فرا رسد و دفتر شعرش، همچون طومار عمرش، پیچیده شود، و در طاق نسیان قرار گیرد، آن روز ما راحت خواهیم شد!
(آیه ۳۱)- به هر حال آنها به این دلخوش مىکردند که حوادثى پیش آید و طومار عمر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در هم پیچیده شود، و آنها به گمان خود از این مشکل بزرگى که دعوت آن حضرت در سراسر جامعه آنان به وجود آورده بود رهائى یابند.
قرآن با یک جمله پرمعنى و تهدیدآمیز به این کوردلان معاند پاسخ مىدهد و مىفرماید: «بگو: انتظار بکشید که من هم با شما انتظار مىکشم»! شما انتظار مرگ مرا و من انتظار نابودى شما را با عذاب الهى! (قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ)
منبع: برگزیده تفسیر نمونه