لاِبْنِهِ الْحَسَنِ(علیه السلام): لاَ تَدْعُوَنَّ إِلَى مُبَارَزَة، وَإِنْ دُعِیتَ إِلَیْهَا فَأَجِبْ، فَإِنَّ الدَّاعِیَ إِلَیْهَا بَاغ، وَالْبَاغِیَ مَصْرُوعٌ.
امام(علیه السلام) به فرزندش امام حسن(علیه السلام) فرمود: هرگز کسى را به مبارزه دعوت مکن (و آغازگر جنگ مباش) ولى اگر کسى تو را به مبارزه فراخواند اجابت کن (و سستى در جهاد با دشمن مکن) زیرا دعوت کننده به مبارزه ستمکار و ستمکار در هر حال مغلوب است.
شرح و تفسیر
آغازگر جنگ نباش! امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه اندرز مهمى به فرزندش مى دهد و مى فرماید: «هرگز کسى را به مبارزه دعوت مکن (و آغازگر جنگ مباش) ولى اگر کسى تو را به مبارزه فراخواند اجابت کن (و سستى در جهاد با دشمن مکن) زیرا دعوت کننده به مبارزه ستمکار و ستمکار در هر حال مغلوب است»; (لاَ تَدْعُوَنَّ إِلَى مُبَارَزَة، وَإِنْ دُعِیتَ إِلَیْهَا فَأَجِبْ، فَإِنَّ الدَّاعِیَ إِلَیْهَا بَاغ، وَالْبَاغِیَ مَصْرُوعٌ). «مبارزة» به معناى جنگ تن به تن است و «باغى» به معناى ستمگر و «مصروع» به معناى شکست خورده بر زمین افتاده است. شاید بعضى از شارحان چنین پنداشته اند که این سخن اشاره به جنگ هاى تن به تن در بیرون از دایره جهاد است در حالى که هرگز چنین نیست. هرگاه کسى ما را در غیر میدان جهاد به مبارزه طلبد نه تنها پذیرش دعوت او مطلوب نیست بلکه حرام است، زیرا القاى نفس در تهلکه است تنها جایى که مى توان دعوت به مبارزه را پذیرفت میدان جهاد است، زیرا در بسیارى از میدان هاى جهاد در آغاز، جنگ هاى تن به تن انجام مى شد; کسى از لشکر دشمن بیرون مى آمد و مبارز مى طلبید، دیگرى در برابر او قرار مى گرفت و سرانجام یکى از آن دو بر خاک مى افتاد. مسلمانان دستور داشتند آغازگر مبارزه در میدان هاى جنگ نباشند; ولى در صورتى که کسى از لشکر دشمن در وسط میدان قرار گرفت و مبارز طلبید، سکوت در برابر او جایز نیست، زیرا چنین سکوتى مساوى با شکست به شمار مى آید و مى دانیم امیرمؤمنان(علیه السلام) کرارا در میدان هاى جنگ با دشمنان اسلام به مبارزه طلبیده شد و امام(علیه السلام) در برابر حریف خود قرار گرفت و او را از پاى در آورد که بارزترین نمونه آن میدان جنگ خندق و قرار گرفتن در مقابل «عمرو بن عبدود» است، زیرا او بارها در وسط میدان مبارز طلبید و هیچ کس جرأت نکرد در مقابل او ظاهر شود و امیرمؤمنان(علیه السلام) بارها از پیغمبر(صلى الله علیه وآله)تقاضا کرد که اجازه دهد در برابر او قرار گیرد و پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى این که دیگران را آزمایش کند رخصت نمى داد; ولى آخرین بار اجازه داد و آن حضرت در برابر عمرو قرار گرفت و با مبارزه اى قهرمانانه او را بر خاک افکند و حدیث معروف «لَضَرْبَةُ عَلِىّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَیْنِ; ضربه اى که على(علیه السلام) در روز خندق (بر پیکر عمرو بن عبد ود) وارد کرد از عبادت جن و انس بالاتر است» را بیان فرمود. نکته: جنگ هاى تن به تن در تاریخ آنچه در حدیث پربار بالا آمد اشاره به جنگ هاى تن به تنى بود که در میدان هاى جهاد واقع مى شد و در واقع ضرورتى اجتناب ناپذیر بود و گاه این جنگ هاى تن به تن از جنگ هاى مغلوبه که همه لشکریان دو طرف به پیکار مى پرداختند جلوگیرى مى کرد، همان گونه که در نبرد عظیم خندق صورت گرفت که با کشته شدن عمرو بن عبدود در جنگ تن به تن با امیرمؤمنان على(علیه السلام)روحیه دشمن شکست خورد و با عوامل دیگرى از قبیل طوفان دست به دست هم داد و لشکر عظیم قریش از میدان عقب نشینى کردند. ولى در تاریخ اروپا جنگ هاى تن به تن به صورت بسیار زشتى انجام مى گرفت به این معنا که دو نفر که با هم خصومت داشتند یکدیگر را به مبارزه فرا مى خواندند و با استفاده از سلاح هاى مرگبار به هم حمله مى کردند و تا یکى کشته مى شد مبارزه آنها تمام مى گشت که در کتب مختلف آنها شرح آن آمده است. آنچه را در ذیل مى خوانید عصاره اى است که از سه دائرة المعارف معروف غربى گرفته شده است: مبارزه تن به تن یا همان دوئل واژه اى است که از زبان لاتین گرفته شده است به این شکل که دو تن که با یکدیگر خصومت داشتند با استفاده از شمشیر و یا اسلحه اى مرگبار به مبارزه بر مى خواستند. این عمل در ابتدا در قرون وسطى و در اروپاى شرقى مرسوم بود و حتى گفته شده است که به دوران قبل از مسیح باز مى گردد. بعد از مدتى این عمل از سوى دادگاه جنبه قانونى یافت و به عنوان وسیله اى براى رفع خصومت معرفى شد و در مواردى دادگاه حکم به انجام دوئل مى کرد. در زمان چارلز نهم در فرانسه انجام این عمل تا جایى شدت یافت که او در سال ۱۵۶۶ مجازات اعدام را براى کسانى که دست به این عمل مى زدند مقرر کرد. با این وجود در تواریخ نوشته شده است که بعداً در زمان لوئى چهارم در فرانسه در عرض هجده سال بیش از چهار هزار نفر در این نبرد تن به تن کشته شدند و یا در زمان لوئى سیزدهم تعداد کشتگان در عرض بیست سال به هشت هزار نفر بالغ شد. دامنه این نوع نبرد تا جایى گسترش یافته بود که به محض کوچک ترین توهین و یا صرف احتمال وجود توهین، فردى که مورد اهانت قرار گرفته بود زمان و مکان دوئل را تعیین مى کرد و انجام این عمل نوعى دفاع از آبرو و حفظ شرافت تلقى مى شد و حتى گفته شده که همه افراد به انجام دادن این کار مجاز بودند و فقط زنان، افراد زیر بیست سال و یا بالاتر از شصت سال و یا کسانى که بیمارى داشتند از این عمومیت مستثنا بودند. با این وجود همواره در جواز این عمل بحث بود و آن را مخالف قوانین مى دانستند و سرانجام در اوائل قرن بیستم ممنوعیت جهانى آن اعلام شد و یکى از عوامل ممنوعیت آن را افول طبقه اشراف دانسته اند، زیرا دوئل غالباً در میان آنها و به اصطلاح براى حمایت از آبرو و شرافت خانوادگى انجام مى گرفت. نوع دیگرى از دوئل نیز وجود داشت که محدود به خصومت هاى شخصى نبود و در جنگ ها و نبردها به شکل مبارزه تن به تن نمودار مى شد و حتى در کتاب تاریخ اثراتى از آن در سده هفتم پیش از میلاد به چشم مى خورد و نبردهاى شوالیه ها و یا به مبارزه طلبیدن هاى مرسوم در نبردهاى اسلامى از این قبیل است. امروزه این نوع نبرد در میادین جنگ منسوخ شده و سلاح هاى کشتار جمعى جایگزین آن گردیده است.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی