یَنَامُ الرَّجُلُ عَلَى الثُّکْلِ، وَلاَ یَنَامُ عَلَى الْحَرَبِ. (قَالَ الرَّضِیُ: وَمَعْنى ذلِکَ أَنَّهُ یُصْبَرُ عَلى قَتْلِ الاْوْلادِ، وَلا یُصْبَرُ عَلى سَلَبِ الاَْمْوالِ).

امام علیه السلام فرمود : انسان داغدار، خواب و آسایش دارد؛ اما کسى که مالش را ربوده اند خواب ندارد.

سیّد رضى؛ در تفسیر این کلام شریف مىگوید: مفهومش آن است که انسان ممکن است بر قتل فرزندان خود صبر کند؛ اما در ربودن اموالش صبر نخواهد داشت.


شرح و تفسیر

داغ فرزند و داغ غارت اموال امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه به نکته اى اشاره مى کند که درباره غالب مردم صادق است، مى فرماید: «انسان داغدار و مصیبت زده خواب و آسایش دارد؛ اما کسى که مالش را به زور گرفته اند خواب ندارد»؛ (یَنَامُ الرَّجُلُ عَلَى الثُّکْلِ، وَلاَ یَنَامُ عَلَى الْحَرَبِ). «ثُکل» (بر وزن قُفل) به معناى مصیبت و ناراحتى، به سبب از دست دادن عزیزان است. «حَرَب» (بر وزن طَرَف) به معناى غارت اموال است. سیّد رضى؛ در تفسیر این کلام شریف مى گوید: «مفهومش آن است که انسان ممکن است بر قتل فرزندان خود صبر کند؛ اما در ربودن اموالش صبر نخواهد داشت»؛ (وَمَعْنى ذلِکَ أَنَّهُ یُصْبَرُ عَلى قَتْلِ الاْوْلادِ، وَلا یُصْبَرُ عَلى سَلَبِ الاَْمْوالِ). براى این سخن که به نظر مى رسد به صورت ضرب المثلى عمومى درآمده، دو تفسیر گفته شده است : نخست اینکه انسان وقتى گرفتار مصیبتى مى شود، مثلاً عزیزى را از دست مى دهد، یقین دارد که بازنمى گردد و به همین دلیل به تدریج آرامش خود را بازمى یابد. در حالى که وقتى مالش را به ناحق ببرند هر زمان در فکر است که از طریقى بتواند آن را بازگرداند. به همین دلیل خواب و آرامش ندارد. در تفسیر دیگرى گفته شده که این گفتار حکیمانه کنایه اى است از بسیارى از توده هاى مردم که دلبستگى آنها به مال و ثروتشان حتى بیش از دلبستگى به فرزندان و عزیزانشان است و گاه حتى تا پاى جان براى نگهدارى اموالشان مى ایستند و این ضرب المثل فارسى که مى گویند: «مال است نه جان تا بتوان آسان داد»، شاهد بر آن است. گاه گفته شده است که از دست دادن عزیزان نه تنها سبب ذلت انسان نمى شود بلکه دوستان و علاقه مندان، چنین شخصى را عزیز مى دارند و احترام مى کنند تا مصیبت خود را فراموش کند؛ ولى غارت اموال و ربودن آن به وسیله زورمندان غاصب نوعى ذلت براى انسان است، ازاینرو انسان نمى تواند آن را تحمل کند. در اینجا مناسب است به داستانى در زمینه قتل «معلى بن خنیس» به دست حاکم مدینه «داود بن على» و گفتوگویى که میان او و امام صادق علیه السلام رد و بدل شد اشاره کنیم. علامه مجلسى؛ در جلد ۴۷ بحارالانوار در شرح حالات آن حضرت از کتاب مناقب ابن شهرآشوب روایتى نقل مى کند که هفت نفر از روات آن را ذکر کرده اند: «داود بن على» (فرماندار مدینه) هنگامى که «معلى بن خنیس» را (که از یاران امام صادق علیه السلام بود) به قتل رساند و اموالش را گرفت، امام صادق علیه السلام به او فرمود: دوست مرا کشتى و اموالش را گرفتى، آیا نمى دانى که انسان ممکن است بر مصیبت صبر کند؛ ولى در برابر غارت صبر نمى کند؟ به خدا سوگند تو را نفرین خواهم کرد. داود به صورت استهزاء گفت: مرا به نفرینت تهدید مى کنى؟ امام علیه السلام (چیزى نگفت و) به خانه خود بازگشت و آن شب پیوسته مشغول عبادت و قیام و قعود بود. داود پنج نفر از مأموران خود را فرستاد و گفت: او را نزد من آورید. اگر خوددارى کرد سر او را براى من بیاورید. آنها نزد امام علیه السلام آمدند در حالى که امام علیه السلام مشغول به نماز بود. گفتند: داود شما را فرا خوانده است. فرمود: اگر نیایم چه مى شود؟ گفتند: دستور خاصى به ما داده است. امام علیه السلام فرمود: بازگردید که براى دنیا و آخرت شما بهتر است. آنها خوددارى کردند و گفتند: حتمآ باید بیایى. امام علیه السلام دستها را به سوى آسمان بلند کرد و سپس بر شانه هاى خود گذاشت و آنها را گشود و دعا کرد و با انگشت اشاره خود اشاره نمود. آنها مى گویند: شنیدیم که مى فرمود: همین ساعت، همین ساعت. ناگهان فریادى بلند شد. امام علیه السلام به آنها فرمود: رئیس شما مرد. آنها برگشتند. جریان را از امام علیه السلام سؤال کردند، فرمود: او فرستاده بود گردن مرا بزنند من به اسم اعظم پروردگار او را نفرین کردم. خداوند فرشته اى را فرستاد که با سلاح، ضربه اى به او زد و او را کشت.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی