تلاوت تصویری:
دریافت با کیفیت HD
حجم: 127 مگابایت، مدت زمان: 1 دقیقه 43 ثانیه
ترجمه صوتی نمایشی:
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز خدمات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
دریافت
حجم: 2.53 مگابایت؛ 2 ذقیقه و 46 ثانیه
تفسیر مختصر سوره حمد و آیات ۱ تا ۵ سوره بقره :
سوره فاتحة الکتاب (حمد)
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى هفت آیه است»
ویژگیهاى سوره حمد:
۱- این سوره اساسا با سورههاى دیگر قرآن از نظر لحن و آهنگ فرق روشنى دارد زیرا در این سوره خداوند طرز مناجات و سخن گفتن با او را به بندگانش آموخته است. آغاز این سوره با حمد و ستایش پروردگار شروع و با ابراز ایمان به مبدء و معاد (خداشناسى و ایمان به رستاخیز) ادامه و با تقاضاها و نیازهاى بندگان پایان مىگیرد.
۲- سوره حمد، اساس قرآن است، در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم که: «الحمد امّ القرآن» و این به هنگامى بود که «جابر بن عبد اللّه انصارى» خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله رسید، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به او فرمود: «آیا برترین سورهاى را که خدا در کتابش نازل کرده به تو تعلیم کنم». جابر عرض کرد آرى پدر و مادرم به فدایت باد، به من تعلیم کن، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله سوره حمد که امّ الکتاب است به او آموخت.
سپس اضافه فرمود: «این سوره شفاى هر دردى است مگر مرگ».
«امّ» به معنى اساس و ریشه است.
شاید به همین دلیل «ابن عباس» مفسر معروف مىگوید: «هر چیزى اساس و شالودهاى دارد ... و اساس و زیر بناى قرآن، سوره حمد است».
۳- در آیات قرآن سوره حمد به عنوان یک موهبت بزرگ به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله معرفى شده، و در برابر کل قرآن قرار گرفته است، آنجا که مىفرماید: «ما به تو سوره حمد که هفت آیه است و دوبار نازل شده دادیم همچنین قرآن بزرگ بخشیدیم» «رجوع کنید به "تفسیر نمونه" جلد یازدهم، ذیل آیه ۸۷ سوره "حجر"».
محتواى سوره حمد:
از یک نظر این سوره به دو بخش تقسیم مىشود، بخشى از حمد و ثناى خدا سخن مىگوید و بخشى از نیازهاى بنده.
در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم: خداوند متعال چنین فرموده: «من سوره حمد را میان خود و بندهام تقسیم کردم نیمى از آن براى من و نیمى از آن براى بنده من است. و بنده من حق دارد هر چه را مىخواهد از من بخواهد «نقل از "تفسیر المیزان" جلد اول صفحه ۳۷، البته به خاطر طولانى بودن حدیث قسمتى از آن ذکر شد».
در فضیلت این سوره
از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نقل شده: «هر مسلمانى سوره حمد را بخواند پاداش او باندازه کسى است که دو سوم قرآن را خوانده (و طبق نقل دیگرى پاداش کسى است که تمام قرآن را خوانده باشد) و گوئى به هر فردى از مردان و زنان مؤمن هدیهاى فرستاده است».
همچنین در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «شیطان چهار بار فریاد کشید و ناله سر داد نخستین بار روزى بود که از درگاه خداوند رانده شد، سپس هنگامى بود که از بهشت به زمین تنزل یافت، سومین بار هنگام بعثت محمد صلّى اللّه علیه و اله بعد از فترت پیامبران بود و آخرین بار زمانى بود که سوره «حمد» نازل شد»!
چرا نام این سوره فاتحة الکتاب است؟
«فاتحة الکتاب» به معنى آغازگر کتاب (قرآن) است، و از روایات استفاده مىشود که این سوره در زمان خود پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نیز به همین نام شناخته مىشده است.
از اینجا دریچهاى به سوى مسأله مهمّى از مسائل اسلامى گشوده مىشود و آن اینکه بر خلاف آنچه در میان گروهى مشهور است که قرآن در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به صورت پراکنده بود، بعد در زمان ابو بکر یا عمر یا عثمان جمع آورى شد، قرآن در زمان خود پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به همین صورت امروز جمع آورى شده بود و سر آغازش همین سوره حمد بوده است، مدارک متعددى در دست است که قرآن به صورت مجموعهاى که در دست ماست در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و به فرمان او جمع آورى شده بود «على بن ابراهیم» از امام صادق علیه السّلام نقل کرده که رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله به على علیه السّلام فرمود: «قرآن در قطعات حریر و کاغذ و امثال آن پراکنده است آن را جمع آورى کنید».
سپس اضافه مىکند: على علیه السّلام از آن مجلس برخاست و آن را در پارچه زرد رنگى جمع آورى نمود سپس بر آن مهر زد.
به علاوه حدیث مشهور «ثقلین» که شیعه و سنّى آن را نقل کردهاند که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود من از میان شما مىروم و دو چیز گرانبها را به یادگار مىگذارم «کتاب خدا» و «خاندانم» خود نشان مىدهد که قرآن به صورت یک کتاب جمع آورى شده بود.
و در پاسخ این سؤال که در میان گروهى از دانشمندان معروف است که قرآن پس از پیامبر جمع آورى شده (به وسیله على علیه السّلام یا کسان دیگر) باید گفت: قرآنى که على علیه السّلام جمعآورى کرد تنها خود قرآن نبود بلکه مجموعهاى بود از قرآن و تفسیر و شأن نزول آیات و مانند آن.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
(آیه ۱)- میان همه مردم جهان رسم است که هر کار مهم و پر ارزشى را به نام بزرگى از بزرگان آغاز مىکنند، یعنى آن کار را با آن شخصیت مورد نظر از آغاز ارتباط مىدهند. ولى آیا بهتر نیست که براى پاینده بودن یک برنامه و جاوید ماندن یک تشکیلات، آن را به موجود پایدار و جاویدانى ارتباط دهیم که فنا در ذات او راه ندارد، از میان تمام موجودات آنکه ازلى و ابدى است تنها ذات پاک خداست و به همین دلیل باید همه چیز و هر کار را با نام او آغاز کرد و از او استمداد نمود لذا در نخستین آیه قرآن مىگوئیم: «بنام خداوند بخشنده بخشایشگر» (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ).
و در حدیث معروفى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم: کلّ امر ذى بال لم یذکر فیه اسم اللّه فهو ابتر: «هر کار مهمى که بدون نام خدا شروع شود بى فرجام است».
و نیز امام باقر علیه السّلام مىفرماید: «سزاوار است هنگامى که کارى را شروع مىکنیم، چه بزرگ باشد چه کوچک، بسم اللّه بگوئیم تا پر برکت و میمون باشد».
کوتاه سخن اینکه: پایدارى و بقاء عمل بسته به ارتباطى است که با خدا دارد به همین مناسبت خداوند به پیامبر دستور مىدهد که در آغاز شروع تبلیغ اسلام این وظیفه خطیر را با نام خدا شروع کند: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ (سوره علق آیه ۱)، و مىبینیم حضرت نوح در آن طوفان سخت و عجیب هنگام سوار شدن بر کشتى براى پیروزى بر مشکلات به یاران خود دستور مىدهد که در هنگام حرکت و در موقع توقف کشتى «بسم اللّه» بگویند (سوره هود آیه ۴۱ و ۴۸) و آنها نیز این سفر را سر انجام با موفقیت و پیروزى پشت سر گذاشتند.
و نیز سلیمان در نامهاى که به ملکه سبا مىنویسد سر آغاز آن را «بِسْمِ اللَّهِ» قرار مىدهد (سوره نحل آیه ۳۰).
روى همین اصل، تمام سورههاى قرآن- با بسم اللّه آغاز مىشود تا هدف اصلى از آغاز تا انجام با موفقیت و پیروزى و بدون شکست انجام شود و تنها سوره توبه است که بسم اللّه در آغاز آن نمىبینیم چرا که سوره توبه با اعلان جنگ به جنایتکاران مکّه و پیمان شکنان آغاز شده، و اعلام جنگ با توصیف خداوند به «رحمان و رحیم» سازگار نیست.
نکته ها:
۱- آیا بسم اللّه جزء سوره است؟
در میان دانشمندان و علماء شیعه اختلافى نیست که بسم اللّه جزء سوره حمد و همه سورههاى قرآن است، اصولا ثبت «بسم اللّه» در آغاز همه سورهها، خود گواه زنده این امر است، زیرا مىدانیم در متن قرآن چیزى اضافه نوشته نشده است، و ذکر «بسم اللّه» در آغاز سورهها از زمان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله تاکنون معمول بوده است. به علاوه سیره مسلمین همواره بر این بوده که هنگام تلاوت قرآن بسم اللّه را در آغاز هر سورهاى مىخواندند، و متواترا نیز ثابت شده که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آن را تلاوت مىفرمود، چگونه ممکن است چیزى جزء قرآن نباشد و پیامبر و مسلمانان همواره آن را ضمن قرآن بخوانند و بر آن مداومت کنند.
به هر حال مسأله آنقدر روشن است که مىگویند: یک روز معاویه در دوران حکومتش در نماز جماعت بسم اللّه را نگفت، بعد از نماز جمعى از مهاجران و انصار فریاد زدند أسرقت أم نسیت؟ آیا بسم اللّه را دزدیدى یا فراموش کردى!
۲- اللّه جامعترین نام خداست:
زیرا بررسى نامهاى خدا که در قرآن مجید و یا سایر منابع اسلامى آمده نشان مىدهد که هر کدام از آن یک بخش خاص از صفات خدا را منعکس مىسازد، تنها نامى که جامع صفات جلال و جمال است همان «اللّه» مىباشد. به همین دلیل اسماء دیگر خداوند غالبا به عنوان صفت براى کلمه «اللّه» گفته مىشود به عنوان نمونه: «غفور» و «رحیم» که به جنبه آمرزش خداوند اشاره مىکند (فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ)- سوره بقره آیه ۲۶۶.
«سمیع» اشاره به آگاهى او از مسموعات، و «علیم» اشاره به آگاهى او از همه چیز است (فَإِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)- بقره: ۲۲۷.
و در یک آیه بسیارى از این اسماء، وصف «اللّه» قرار مىگیرند. هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ:
«اوست اللّه که معبودى جز وى نیست، اوست حاکم مطلق، منزه از ناپاکیها، از هر گونه ظلم و بیدادگرى، ایمنى بخش، نگاهبان همه چیز، توانا و شکست ناپذیر، قاهر بر همه موجودات، و با عظمت».
یکى از شواهد جامعیت این نام آن است که ابراز ایمان و توصیه تنها با جمله لا اله الّا اللّه مىتوان کرد.
۳- رحمت عام و خاص خدا:
مشهور در میان گروهى از مفسران این است که صفت «رحمان» اشاره به رحمت عام خداست که شامل دوست و دشمن، مؤمن و کافر و نیکوکار و بدکار مىباشد، زیرا «باران رحمت بىحسابش همه را رسیده، و خوان نعمت بىدریغش همه جا کشیده».
ولى «رحیم» اشاره به رحمت خاص پروردگار است که ویژه بندگان مطیع و صالح و فرمانبردار است. و تنها چیزى که ممکن است اشاره به این مطلب باشد آن است که «الرَّحْمنِ» در همه جا در قرآن به صورت مطلق آمده است که نشانه عمومیت آن است، در حالى که «الرَّحِیمِ» گاهى به صورت مقید ذکر شده که دلیل بر خصوصیت آن است مانند (وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً) «خداوند نسبت به مؤمنان رحیم است» (احزاب: ۴۳).
در روایتى نیز از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «خداوند معبود همه چیز است، نسبت به تمام مخلوقاتش رحمان، و نسبت به خصوص مؤمنان رحیم است».
۴- چرا صفات دیگر خدا در «بسم اللّه» نیامده است؟
و تنها روى صفت «رحمانیت و رحیمیّت» او تکیه مىشود. امّا با توجه به یک نکته، پاسخ این سؤال روشن مىشود و آن اینکه در آغاز هر کار لازم است از صفتى استمداد کنیم که آثارش بر سراسر جهان پرتوافکن است، همه موجودات را فرا گرفته و گرفتاران را در لحظات بحرانى نجات بخشیده است.
بهتر است این حقیقت را از زبان قرآن بشنوید آنجا که مىگوید: وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ «رحمت من همه چیز را فرا گرفته است» (اعراف- ۱۵۶).
از سوى دیگر مىبینیم پیامبران براى نجات خود از چنگال حوادث سخت و دشمنان خطرناک دست به دامن رحمت خدا مىزدند، در مورد «هود» و پیروانش مىخوانیم: فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا: «هود و پیروانش را به وسیله رحمت خویش (از چنگال دشمنان) رهائى بخشیدیم» (اعراف- ۷۲).
پس اساس کار خداوند بر رحمت است و مجازات جنبه استثنائى دارد چنانکه در دعا مىخوانیم: یا من سبقت رحمته غضبه «اى خدائى که رحمتت بر غضبت پیشى گرفته است». انسانها نیز باید در برنامه زندگى اساس و پایه کار را بر رحمت و محبت قرار دهند و توسل به خشونت را براى مواقع ضرورت بگذارند.
(آیه ۲)- بعد از «بسم اللّه» که آغازگر سوره بود، نخستین وظیفه بندگان آن است که به یاد مبدء بزرگ عالم هستى و نعمتهاى بىپایانش بیفتند، همان نعمتهاى فراوانى که راهنماى ما در شناخت پروردگار و انگیزه مادر راه عبودیت است.
اینکه مىگوئیم: انگیزه، به خاطر آن است که هر انسانى به هنگامى که نعمتى به او مىرسد فورا مىخواهد، بخشنده نعمت را بشناسد، و طبق فرمان فطرت به سپاسگزارى برخیزد و حق شکر او را ادا کند به همین جهت علماى علم کلام (عقائد) در نخستین بحث این علم «وجوب شکر منعم» را که یک فرمان فطرى و عقلى است به عنوان انگیزه خداشناسى، یادآور مىشوند.
و اینکه مىگوئیم: راهنماى ما در شناخت پروردگار نعمتهاى اوست، زیرا بهترین و جامعترین راه براى شناخت مبدء، مطالعه در اسرار آفرینش و رازهاى خلقت و مخصوصا وجود نعمتها در رابطه با زندگى انسانها است.
به این دو دلیل سوره فاتحة الکتاب با این جمله شروع مىشود «حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است» (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).
«حمد» در لغت به معنى ستایش کردن در برابر کار یا صفت نیک اختیارى است.
نکته ها:
۱- هر انسانى که سر چشمه خیر و برکتى است و هر پیامبر و رهبر الهى که نور هدایت در دلها مىپاشد، هر شخص سخاوتمندى که بخشش مىکند، و هر طبیبى که مرهمى بر زخم جانکاهى مىنهد، ستایش آنها از ستایش خدا سر چشمه مىگیرد، چرا که همه این مواهب در اصل از ناحیه ذات پاک او است، و نیز اگر خورشید نورافشانى مىکند، ابرها باران مىبارند، و زمین برکاتش را به ما تحویل مىدهد، همه از ناحیه او است.
۲- جالب اینکه «حمد» تنها در آغاز کار نیست، بلکه پایان کارها نیز چنانکه قرآن به ما تعلیم مىدهد با حمد خواهد بود، در مورد بهشتیان مىخوانیم: «سخن آنها در بهشت نخست منزه شمردن خداوند از هر عیب و نقص و تحیت آنها سلام، و آخرین سخنشان الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ است». (یونس: ۱۰) ۳- امّا کلمه «ربّ» در اصل به معنى مالک و صاحب چیزى است که به تربیت و اصلاح آن مىپردازد.
۴- کلمه «الْعالَمِینَ» جمع «عالم» است و عالم به معنى مجموعهاى است از موجودات مختلف و هنگامى که به صورت «عالمین» جمع بسته مىشود اشاره به تمام مجموعههاى این جهان است.
در روایتى از على علیه السّلام چنین مىخوانیم که در ضمن تفسیر آیه «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» فرمود: «رَبِّ الْعالَمِینَ اشاره به مجموع همه مخلوقات است اعم از موجودات بیجان و جاندار».
(آیه ۳)- «خداوندى که بخشنده و بخشایشگر است» و رحمت عام و خاصش همه را رسیده. (الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ).
معنى «رحمن» و «رحیم» و همچنین تفاوت میان این دو کلمه را در تفسیر «بسم اللّه» خواندیم. نکتهاى که باید اضافه کنیم این است که این دو صفت در نمازهاى روزانه ما حد اقل ۳۰ بار تکرار مىشوند (در هر یک از دو رکعت اول نماز دوازده بار) و به این ترتیب ۶۰ مرتبه خدا را به صفت رحمتش مىستائیم. و این درسى است براى همه انسانها که خود را در زندگى بیش از هر چیز به این اخلاق الهى متخلق کنند.
به علاوه اشارهاى است به این واقعیت که اگر ما خود را عبد و بنده خدا مىدانیم مبادا رفتار مالکان بىرحم نسبت به بردگانشان در نظرها تداعى شود.
نکته دیگر اینکه «رحمان و رحیم» بعد از «رَبِّ الْعالَمِینَ» اشاره به این است که ما در عین قدرت نسبت به بندگان خویش، با مهربانى و لطف رفتار مىکنیم.
(آیه ۴)- دومین اصل مهم اسلام یعنى قیامت و رستاخیز: «خداوندى که مالک روز جزاست» (مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ).
در اینجا تعبیر به «مالکیت خداوند» شده است، که نهایت سیطره و نفوذ او را بر همه چیز و همه کس در آن روز مشخص مىکند، روزى که همه انسانها در آن دادگاه بزرگ براى حساب. حاضر مىشوند و در برابر مالک حقیقى خود قرار مىگیرند، تمام گفتهها و کارها و حتى اندیشههاى خود را حاضر مىبینند، هیچ چیز حتى به اندازه سر سوزنى نابود نشده و به دست فراموشى نیفتاده است، و اکنون این انسان است که باید بار همه مسئولیتهاى اعمال خود را بردوش کشد! حتى در آنجا که بنیانگزار سنت و برنامهاى است، باز باید سهم خویش را از مسئولیت بپذیرد! بدون شک مالکیت خداوند نسبت به جهان هستى مالکیت حقیقى است نه مالکیت اعتبارى نظیر مالکیت ما نسبت به آنچه در این جهان ملک ما است.
و به تعبیر دیگر این مالکیت نتیجه خالقیت و ربوبیت است، آنکس که موجودات را آفریده و لحظه به لحظه فیض وجود هستى به آنها مىبخشد، مالک حقیقى موجودات است.
و در پاسخ این سؤال که مگر خداوند مالک تمام این جهان نیست که ما از او تعبیر به «مالک روز جزا» مىکنیم؟ باید بگوئیم: مالکیت خداوند گر چه شامل «هر دو جهان» مىباشد، اما بروز و ظهور این مالکیت در قیامت بیشتر است، چرا که در آن روز همه پیوندهاى مادى و مالکیتهاى اعتبارى بریده مىشود، و هیچ کس در آنجا چیزى از خود ندارد، حتّى اگر شفاعتى صورت گیرد باز به فرمان خداست.
اعتقاد به روز رستاخیز، اثر فوق العاده نیرومندى در کنترل انسان در برابر اعمال نادرست و ناشایست دارد و یکى از علل جلوگیرى کردن نماز از فحشاء و منکرات همین است که نماز انسان را هم به یاد مبدئى مىاندازد که از همه کار او با خبر است و هم به یاد دادگاه بزرگ عدل خدا.
در حدیثى از امام سجّاد علیه السّلام مىخوانیم: هنگامى که به آیه «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» مىرسید، آنقدر آن را تکرار مىکرد که نزدیک بود روح از بدنش پرواز کند.
امّا کلمه «یَوْمِ الدِّینِ»: در قرآن در تمام موارد به معنى قیامت آمده است، و اینکه چرا آن روز، روز دین معرفى شده؟ به خاطر این است که آن روز روز جزا است و «دین» در لغت به معنى «جزا» مىباشد، و روشنترین برنامهاى که در قیامت اجرا مىشود همین برنامه جزا و کیفر و پاداش است.
(آیه ۵)- انسان در پیشگاه خدا: از اینجا گوئى «بنده» پروردگار خود را مخاطب ساخته نخست از عبودیت خویش در برابر او، و سپس از امدادها و کمکهاى او سخن مىگوید: «تنها تو را مىپرستم و تنها از تو یارى مىجویم» (إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ).
در واقع آیات گذشته سخن از توحید ذات و صفات مىگفت و در اینجا سخن از توحید عبادت، و توحید افعال است. توحید عبادت آن است که هیچ کس و هیچ چیز را شایسته پرستش جز ذات خدا ندانیم تنها به فرمان او گردن نهیم، و از بندگى و تسلیم در برابر غیر ذات او بپرهیزیم، توحید افعال آن است که تنها مؤثر حقیقى را در عالم او بدانیم، نه اینکه دنبال سبب نرویم بلکه معتقد باشیم هر سببى هر تأثیرى دارد به فرمان خداست. این تفکر و اعتقاد انسان را از همه کس و همه موجودات بریده و تنها به خدا پیوند مىدهد.
(آیه ۶)- «ما را به راه راست هدایت فرما» (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ).
پس از اظهار تسلیم در برابر پروردگار و وصول بر مرحله عبودیت و استمداد از ذات پاک او نخستین تقاضاى بنده این است که او را به راه راست، راه پاکى و نیکى، راه عدل و داد، و راه ایمان و عمل صالح هدایت فرماید، در اینجا این سؤال که چرا ما همواره درخواست هدایت به صراط مستقیم از خدا مىکنیم مگر ما گمراهیم! مطرح مىشود. وانگهى این سخن از پیامبر و امامان که نمونه انسان کامل بودند چه معنى دارد؟! در پاسخ مىگوئیم: انسان در مسیر هدایت هر لحظه بیم لغزش و انحراف در باره او مىرود، به همین دلیل باید خود را در اختیار پروردگار بگذارد و تقاضا کند که او را بر راه راست ثابت نگهدارد. دوم اینکه، هدایت همان پیمودن طریق تکامل است که انسان تدریجا مراحل نقصان را پشت سر بگذارد و به مراحل بالاتر برسد. بنابراین جاى تعجب نیست که حتى پیامبران و امامان از خدا تقاضاى هدایت «صراط مستقیم» کنند، چه اینکه کمال مطلق تنها خدا است، و همه بدون استثناء در مسیر تکاملند، چه مانعى دارد که آنها نیز تقاضاى درجات بالاترى را از خدا بنمایند.
امام صادق علیه السّلام در تفسیر این آیه مىفرماید: «خداوندا! ما را بر راهى که به محبت تو مىرسد و به بهشت واصل مىگردد، و مانع از پیروى هوسهاى کشنده و آراء انحرافى و هلاک کننده است ثابت بدار».
صراط مستقیم چیست؟ «صراط مستقیم» همان آئین خدا پرستى و دین حق و پایبند بودن به دستورات خداست، چنانکه در سوره انعام آیه ۱۶۱ مىخوانیم: «بگو: خداوند مرا به صراط مستقیم هدایت کرده، به دین استوار آئین ابراهیم که هرگز به خدا شرک نورزید».
دو خط انحرافى! «مرا به راه کسانى هدایت فرما که آنان را مشمول انواع نعمتهاى خود قرار دادى (نعمت هدایت، نعمت توفیق، نعمت رهبرى مردان حق و نعمت علم و عمل و جهاد و شهادت) نه آنها که بر اثر اعمال زشت و انحراف عقیده غضب تو دامنگیرشان شد و نه آنها که جاده حق را رها کرده و در بیراههها گمراه و سرگردان شده» (صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ).
در حقیقت خدا به ما دستور مىدهد طریق و خط پیامبران و نیکوکاران و آنها که مشمول نعمت و الطاف او شدهاند را بخواهیم و به ما هشدار مىدهد که در برابر شما همیشه دو خط انحرافى قرار دارد، خط «الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» و خط «الضَّالِّینَ».
نکته ها:
۱- «الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» کیانند؟
سوره نساء آیه ۶۹ این گروه را تفسیر کرده است: «کسانى که دستورات خدا و پیامبر را اطاعت کنند، خدا آنها را با کسانى قرار مىدهد که مشمول نعمت خود ساخته، از پیامبران و رهبران صادق و راستین و جانبازان و شهیدان راه خدا و افراد صالح، و اینان رفیقان خوبى هستند». بنابراین ما در سوره حمد از خدا مىخواهیم که در خط این چهار گروه قرار گیریم که در هر مقطع زمانى باید در یکى از این خطوط، انجام وظیفه کنیم و رسالت خویش را ادا نمائیم.
۲- «الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» و «الضَّالِّینَ» کیانند؟
از موارد استعمال این دو کلمه در قرآن مجید چنین استفاده مىشود که «الضَّالِّینَ» گمراهان عادى هستند، و «الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» گمراهان لجوج و منافق، به همین دلیل در بسیارى از موارد، غضب و لعن خداوند در مورد آنها ذکر شده.
در آیه ۶ سوره فتح آمده است: «خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک و آنها را که در باره خدا گمان بد مىبرند مورد غضب خویش قرار مىدهد، و آنها را لعن مىکند، و از رحمت خویش دور مىسازد، و جهنم را براى آنان آماده ساخته است».
به هر حال «الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» آنها هستند که علاوه بر کفر، راه لجاجت و عناد و دشمنى با حق را مىپیمایند و حتّى از اذیت و آزار رهبران الهى و پیامبران در صورت امکان فرو گذار نمىکنند.
پایان سوره حمد
سوره بقره
این سوره در «مدینه» نازل شده و ۲۸۶ آیه است
محتوا و فضیلت سوره بقره:
جامعیت این سوره از نظر اصول اعتقادى اسلام و بسیارى از مسائل عملى (عبادى، اجتماعى، سیاسى و اقتصادى) قابل انکار نیست. چه اینکه در این سوره: ۱- بحثهائى پیرامون توحید و شناسائى خدا مخصوصا از طریق مطالعه اسرار آفرینش آمده است. ۲- بحثهائى در زمینه معاد و زندگى پس از مرگ، مخصوصا مثالهاى حسّى آن مانند داستان ابراهیم و زنده شدن مرغها و داستان عزیر ۳- بحثهائى در زمینه اعجاز قرآن و اهمیت این کتاب آسمانى. ۴- بحثهائى بسیار مفصل در باره یهود و منافقان و موضعگیریهاى خاص آنها در برابر اسلام و قرآن، و انواع کارشکنیهاى آنان در این رابطه. ۵- بحثهائى در زمینه تاریخ پیامبران بزرگ مخصوصا ابراهیم و موسى علیهما السّلام. ۶- بحثهائى در زمینه احکام مختلف اسلامى از جمله نماز، روزه، جهاد، حجّ و تغییر قبله، ازدواج و طلاق، احکام تجارت، و قسمت مهمى از احکام ربا و مخصوصا بحثهائى در زمینه انفاق در راه خدا، و همچنین مسأله قصاص و تحریم قسمتى از گوشتهاى حرام و قمار و شراب و بخشى از احکام وصیّت و مانند آن.
در فضیلت این سوره
از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله پرسیدند: «کدامیک از سورههاى قرآن برتر است؟ فرمود: سوره بقره، عرض کردند کدام آیه از آیات سوره بقره افضل است؟ فرمود: «آیة الکرسى».
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
(آیه ۱)- تحقیق در باره حروف مقطعه قرآن: «الم» (الم). در آغاز ۲۹ سوره از قرآن با حروف مقطعه برخورد مىکنیم. و این حروف همیشه جزء کلمات اسرار آمیز قرآن محسوب مىشده، و با گذشت زمان و تحقیقات جدید دانشمندان، تفسیرهاى تازهاى براى آن پیدا مىشود. و جالب اینکه در هیچ یک از تواریخ ندیدهایم که عرب جاهلى و مشرکان وجود حروف مقطعه را در آغاز بسیارى از سورههاى قرآن بر پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله خرده بگیرند، و آن را وسیلهاى براى استهزاء و سخریه قرار دهند و این مىرساند که گویا آنها نیز از اسرار وجود حروف مقطعه کاملا بىخبر نبودهاند. به هر حال چند تفسیر که هماهنگ با آخرین تحقیقاتى است که در این زمینه به عمل آمده، و ما آنها را به تدریج در آغاز این سوره، و سورههاى «آل عمران» و «اعراف» بیان خواهیم کرد، اکنون به مهمترین آنها مىپردازیم:
این حروف اشاره به این است که این کتاب آسمانى با آن عظمت و اهمیتى که تمام سخنوران عرب و غیر عرب را متحیّر ساخته، و دانشمندان را از معارضه با آن عاجز نموده است، از نمونه همین حروفى است که در اختیار همگان قرار دارد در عین اینکه قرآن از همان حروف «الف باء» و کلمات معمولى ترکیب یافته به قدرى کلمات آن موزون است و معانى بزرگى دربردارد، که در اعماق دل و جان انسان نفوذ مىکند، روح را مملو از اعجاب و تحسین مىسازد، و افکار و عقول را در برابر خود وادار به تعظیم مىنماید.
درست همانطور که خداوند بزرگ از خاک، موجوداتى همچون انسان، با آن ساختمان شگفت انگیز، و انواع پرندگان زیبا، و جانداران متنوع، و گیاهان و گلهاى رنگارنگ، مىآفریند و ما از آن کاسه و کوزه و مانند آن مىسازیم، همچنین خداوند از حروف الفبا و کلمات معمولى، مطالب و معانى بلند را در قالب الفاظ زیبا و کلمات موزون ریخته و اسلوب خاصى در آن بکار برده، آرى همین حروف در اختیار انسانها نیز هست ولى توانائى ندارند که ترکیبها و جمله بندیهائى بسان قرآن ابداع کنند.
عصر طلائى ادبیات عرب:
عصر جاهلیت یک عصر طلائى از نظر ادبیات بود، همان اعراب بادیهنشین، همان پا برهنهها با تمام محرومیتهاى اقتصادى و اجتماعى دلهائى سرشار از ذوق ادبى و سخن سنجى داشتند، عربها در زمان جاهلیت یک بازار بزرگ سال به نام «بازار عکاظ» داشتند که در عین حال یک «مجمع مهم ادبى» و کنگره سیاسى و قضائى نیز محسوب مىشد. در این بازار علاوه بر فعالیتهاى اقتصادى عالیترین نمونههاى نظم و نثر عربى از طرف شعراء و سخنسرایان توانا در این کنگره عرضه مىگردید، و بهترین آنها به عنوان «شعر سال» انتخاب مىشد، و البته موفقیت در این مسابقه بزرگ ادبى افتخار بزرگى براى سراینده آن شعر و قبیلهاش بود.
در چنین عصرى قرآن آنها را دعوت به مقابله به مثل کرد و همه از آوردن مانند آن اظهار عجز کردند، و در برابر آن زانو زدند، گواه زنده این تفسیر حدیثى است که از امام سجاد علیه السّلام رسیده آنجا که مىفرماید: «قریش و یهود به قرآن نسبت ناروا دادند گفتند: قرآن سحر است، آن را خودش ساخته و به خدا نسبت داده است، خداوند به آنها اعلام فرمود: «الم ذلک الکتاب» یعنى: اى محمّد! کتابى که بر تو فرو فرستادیم از همین حروف مقطعه (الف- لام- میم) و مانند آن است که همان حروف الفباى شما است.
(آیه ۲)- بعد از بیان حروف مقطعه، قرآن اشاره به عظمت این کتاب آسمانى کرده مىگوید: «این همان کتاب با عظمت است که هیچ گونه تردید در آن وجود ندارد» (ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ).
اینکه مىگوید هیچ گونه شکّ و تردید در آن وجود ندارد این یک ادعا نیست بلکه آنچنان آثار صدق و عظمت و انسجام و استحکام و عمق معانى و شیرینى و فصاحت لغات و تعبیرات در آن نمایان است که هر گونه وسوسه و شکّ را از خود دور مىکند. جالب اینکه گذشت زمان نه تنها طراوت آن را نمىکاهد بلکه هر قدر علم به سوى تکامل پیش مىرود درخشش این آیات بیشتر مىشود، سپس در ادامه مىافزاید: این کتاب «مایه هدایت پرهیزکاران است» (هُدىً لِلْمُتَّقِینَ).
هدایت چیست؟
کلمه «هدایت» در قرآن به دو معنى بازگشت مىکند:
۱- «هدایت تکوینى»
و منظور از آن رهبرى موجودات به وسیله پروردگار زیر پوشش نظام آفرینش و قانونمندىهاى حساب شده جهان هستى است.
۲- «هدایت تشریعى»
که به وسیله پیامبران و کتابهاى آسمانى انجام مىگیرد و انسانها با تعلیم و تربیت آنها در مسیر تکامل پیش مىروند.
چرا هدایت قرآن ویژه پرهیزکاران است؟
مسلما قرآن براى هدایت همه جهانیان نازل شده، ولى چرا در آیه فوق هدایت قرآن مخصوص پرهیزکاران معرفى گردیده؟ علت آن این است که تا مرحلهاى از تقوا در وجود انسان نباشد (مرحله تسلیم در مقابل حق و پذیرش آنچه هماهنگ با عقل و فطرت است) محال است انسان از هدایت کتابهاى آسمانى و دعوت انبیاء بهره بگیرد. «زمین شورهزار هرگز سنبل برنیارد، اگر چه هزاران مرتبه باران بر آن ببارد». سرزمین وجود انسانى نیز تا از لجاجت و عناد و تعصّب پاک نشود، بذر هدایت را نمىپذیرد، و لذا خداوند مىفرماید: «قرآن هادى و راهنماى متقیان است».
(آیه ۳)- آثار تقوا در روح و جسم انسان! قرآن در آغاز این سوره، مردم را در ارتباط با برنامه و آئین اسلام به سه گروه متفاوت تقسیم مىکند: ۱- «متقین» (پرهیزکاران) که اسلام را در تمام ابعادش پذیرا گشتهاند ۲- «کافران» که در نقطه مقابل گروه اول قرار گرفته و به کفر خود معترفند. ۳- «منافقان» که داراى دو چهرهاند، با مسلمانان ظاهرا مسلمان و با گروه مخالف، مخالف اسلامند، البته چهره اصلى آنها همان چهره کفر است، بدون شکّ زیان این گروه براى اسلام بیش از گروه دوم است و به همین سبب قرآن با آنها برخورد شدیدترى دارد.
در این آیه سخن از گروه اوّل است، ویژگیهاى آنها را از نظر ایمان و عمل در پنج عنوان مطرح مىکند:
۱- ایمان به غیب: نخست مىگوید: «آنها کسانى هستند که ایمان به غیب دارند» (الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ).
«غیب و شهود» دو نقطه مقابل یکدیگرند، عالم شهود عالم محسوسات است، و جهان غیب، ماوراء حسّ، زیرا «غیب» در لغت بمعنى چیزى است که پوشیده و پنهان است و چون عالم ماوراء محسوسات از حسّ ما پوشیده است به آن غیب گفته مىشود، ایمان به غیب درست نخستین نقطهاى است که مؤمنان را از غیر آنها جدا مىسازد و پیروان ادیان آسمانى را در برابر منکران خدا و وحى و قیامت قرار مىدهد و به همین دلیل نخستین ویژگى پرهیزکاران ایمان به غیب ذکر شده است.
«مؤمنان به غیب» عقیده دارند، سازنده این عالم آفرینش، علم و قدرتى بىانتها، و عظمت و إدراکى بىنهایت دارد، او ازلى و ابدى است، و مرگ به معنى فنا و نابودى نیست بلکه دریچهاى است به جهان وسیعتر و پهناورتر، در حالى که یک فرد مادّى معتقد است جهان هستى محدود است به آنچه ما مىبینیم و قوانین طبیعت بدون هیچ گونه نقشه و برنامهاى پدید آورنده این جهان است، و پس از مرگ همه چیز پایان مىگیرد.
آیا این دو انسان با هم قابل مقایسهاند؟! اولى نمىتواند از حق و عدالت و خیر خواهى و کمک به دیگران صرف نظر کند، و دومى دلیلى براى هیچ گونه از این امور نمىبیند، به همین دلیل در دنیاى مؤمنان راستین برادرى است و تفاهم، پاکى است و تعاون، امّا در دنیاى مادّیگرى استعمار است و استثمار، خونریزى است و غارت و چپاول و این سیر قهقهرائى را تمدّن و پیشرفت و ترقى نام مىنهند! و اگر مىبینیم قرآن نقطه شروع تقوى را در آیه فوق، ایمان به غیب دانسته دلیلش همین است.
«غیب» در این جا داراى مفهوم وسیع کلمه مىباشد و اگر در بعضى روایات غیب در آیه فوق تفسیر به امام غائب حضرت مهدى (عج) شده در حقیقت مىخواهد وسعت معنى ایمان به غیب را حتّى نسبت به امام غائب (عج) مجسّم کند بىآنکه به آن مصداق محدود باشد.
۲- ارتباط با خدا: ویژگى دیگر پرهیزکاران آن است که: «نماز را برپا مىدارند» (وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ). «نماز» که رمز ارتباط با خداست، مؤمنانى را که به جهان ماوراء طبیعت راه یافتهاند در یک رابطه دائمى و همیشگى با آن مبدء بزرگ آفرینش نگه مىدارد، آنها تنها در برابر خدا سر تعظیم خم مىکنند، چنین انسانى احساس مىکند از تمام مخلوقات دیگر فراتر رفته، و ارزش آن را پیدا کرده که با خدا سخن بگوید، و این بزرگترین عامل تربیت او است.
۳- ارتباط با انسانها: آنها علاوه بر ارتباط دائم با پروردگار رابطه نزدیک و مستمرى با خلق خدا دارند، و به همین دلیل سومین ویژگى آنها را قرآن چنین بیان مىکند: «و از تمام مواهبى که به آنها روزى دادهایم انفاق مىکنند» (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).
قابل توجه اینکه قرآن نمىگوید: من اموالهم ینفقون (از اموالشان انفاق مىکنند) بلکه مىگوید: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ» (از آنچه به آنها روزى دادهایم) و به این ترتیب مسأله «انفاق» را آنچنان تعمیم مىدهد که تمام مواهب مادى و معنوى را در بر مىگیرد.
بنابراین مردم پرهیزگار آنها هستند که نه تنها از اموال خود، بلکه از علم و عقل و دانش و نیروهاى جسمانى و مقام و موقعیت اجتماعى خود، و خلاصه از تمام سرمایههاى خویش به آنها که نیاز دارند مىبخشند، بىآنکه انتظار پاداشى داشته باشند.
(آیه ۴)- ویژگى چهارم پرهیزکاران ایمان به تمام پیامبران و برنامههاى الهى است، قرآن مىگوید: «آنها کسانى هستند که به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان دارند» (وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ).
ویژگى پنجم: ایمان به رستاخیز، صفتى است که در این سلسله از صفات براى پرهیزکاران بیان شده است «آنها به آخرت قطعا ایمان دارند» (وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ). آنها یقین دارند که انسان عبث و بىهدف آفریده نشده، آفرینش براى او خط سیرى تعیین کرده است که با مرگ هرگز پایان نمىگیرد، او اعتراف دارد که عدالت مطلق پروردگار در انتظار همگان است و چنان نیست که اعمال ما در این جهان، بىحساب و پاداش باشد. این اعتقاد به او آرامش مىبخشد، از فشارهائى که در طریق انجام مسئولیتها بر او وارد مىشود نه تنها رنج نمىبرد بلکه از آن استقبال مىکند و مطمئن است کوچکترین عمل نیک و بد پاداش و کیفر دارد، بعد از مرگ به جهانى وسیعتر که خالى از هر گونه ظلم و ستم است انتقال مىیابد و از رحمت وسیع و الطاف پروردگار بزرگ بهرهمند مىشود.
ایمان به رستاخیز اثر عمیقى در تربیت انسانها دارد، به آنها شهامت و شجاعت مىبخشد زیرا بر اساس آن، اوج افتخار در زندگى این جهان، «شهادت» در راه یک هدف مقدس الهى است که آغازى است براى یک زندگى ابدى و جاودانى. و ایمان به قیامت انسان را در برابر گناه کنترل مىکند، و به هر نسبت که ایمان قویتر باشد گناه کمتر است.
(آیه ۵)- این آیه، اشارهاى است به نتیجه و پایان کار مؤمنانى که صفات پنجگانه فوق را در خود جمع کردهاند، مىگوید: «اینها بر مسیر هدایت پروردگارشان هستند» (أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ). «و اینها رستگارانند» (أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). در حقیقت هدایت آنها و همچنین رستگاریشان از سوى خدا تضمین شده است. جالب اینکه مىگوید: «عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» اشاره به اینکه هدایت الهى همچون مرکب راهوارى است که آنها بر آن سوارند، و به کمک این مرکب به سوى رستگارى و سعادت پیش مىروند.
حقیقت تقوا چیست؟
«تقوا» در اصل بمعنى نگهدارى یا خویشتن دارى است و به تعبیر دیگر یک نیروى کنترل درونى است که انسان را در برابر طغیان شهوات حفظ مىکند، و در واقع نقش ترمز نیرومندى را دارد که ماشین وجود انسان را در پرتگاهها حفظ و از تندرویهاى خطرناک، باز مىدارد. و معیار فضیلت و افتخار انسان و مقیاس سنجش شخصیت او در اسلام محسوب مىشود تا آنجا که جمله «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» به صورت یک شعار جاودانى اسلام در آمده است.
ضمنا باید توجه داشت که تقوا داراى شاخهها و شعبى است، تقواى مالى و اقتصادى، تقواى جنسى، و اجتماعى، و تقواى سیاسى و مانند اینها.
منبع: برگزیده تفسیر نمونه