تلاوت تصویری

 

دریافت با کیفیت HD
حجم: 191 مگابایت؛ مدت زمان: 2 دقیقه 34 ثانیه
ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز خدمات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"

 

دریافت
حجم: 3.34 مگابایت، 3 دقیقه و 39 ثانیه

تفسیر مختصر آیات ۱۷ تا ۲۴ سوره بقره (صفحه۴)
(آیه ۱۷) دو مثال جالب براى ترسیم حال منافقان
۱- در مثال اول مى‏گوید: «آنها مانند کسى هستند که آتشى (در شب ظلمانى) افروخته» تا در پرتو نور آن راه را از بیراهه بشناسد و به منزل مقصود برسد» (مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً) «ولى همین که این شعله آتش اطراف آنها را روشن ساخت، خداوند آن را خاموش مى‏سازد، و در ظلمات رهاشان مى‏کند، به گونه‏اى که چیزى را نبینند» (فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ).
آنها فکر مى‏کردند با این آتش مختصر و نور آن مى‏توانند با ظلمتها به پیکار برخیزند، امّا ناگهان بادى سخت بر مى‏خیزد و یا باران درشتى فرو مى‏ریزد، و یا بر اثر پایان گرفتن مواد آتش افروز، آتش به سردى و خاموشى مى‏گراید و بار دیگر در تاریکى وحشتزا سرگردان مى‏شوند. این نور مختصر، یا اشاره به فروغ وجدان و فطرت توحیدى است و یا اشاره به ایمان نخستین آنهاست که بعدا بر اثر تقلیدهاى کورکورانه و تعصبهاى غلط و لجاجتها و عداوتها پرده‏هاى ظلمانى و تاریک بر آن مى‏افتد.
 
(آیه ۱۸)- سپس اضافه مى‏کند: «آنها کر هستند و گنگ و نابینا، و چون هیچ یک از وسائل اصلى درک حقایق را ندارند از راهشان باز نمى‏گردند» (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ)
. به هر حال این تشبیه در حقیقت، یک واقعیت را در زمینه نفاق روشن مى‏سازد، و آن اینکه نفاق و دوروئى براى مدت طولانى نمى‏تواند مؤثر واقع شود و این امر همچون شعله ضعیف و کم دوامى که در یک بیابان تاریک و ظلمانى در معرض وزش طوفانهاست دیرى نمى‏پاید، و سر انجام چهره واقعى آنها آشکار مى‏گردد.
 
(آیه ۱۹)- در مثال دوم قرآن صحنه زندگى آنها را به شکل دیگرى ترسیم مى‏نماید: شبى است تاریک و ظلمانى پرخوف و خطر، باران به شدت مى‏بارد، از کرانه‏هاى افق برق پر نورى مى‏جهد، صداى غرش وحشتزا و مهیب رعد، نزدیک است پرده‏هاى گوش را پاره کند، انسانى بى‏پناه در دل این دشت وسیع و ظلمانى، حیران و سرگردان مانده است، باران پرپشت، بدان او را مرطوب ساخته، نه پناهگاه مورد اطمینانى وجود دارد که به آن پناه برد و نه ظلمت اجازه مى‏دهد گامى به سوى مقصد بردارد. قرآن در یک عبارت کوتاه، حال چنین مسافر سرگردانى را بازگو مى‏کند: «یا همانند بارانى که در شب تاریک، توأم با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذرانى) ببارد» (أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ).
سپس اضافه مى‏کند: «آنها از ترس مرگ انگشتها را در گوش خود مى‏گذارند تا صداى وحشت انگیز صاعقه‏ها را نشنوند» (یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ). و در پایان آیه مى‏فرماید: «و خداوند به کافران احاطه دارد» و آنها هر کجا بروند در قبضه قدرت او هستند (وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ).
 
(آیه ۲۰)- برقها پى‏درپى بر صفحه آسمان تاریک جستن مى‏کند: «نور برق آنچنان خیره کننده است که نزدیک است چشمهاى آنها را برباید» (یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ).
 «هر زمان که برق مى‏زند و صفحه بیابان تاریک، روشن مى‏شود، چند گامى در پرتو آن راه مى‏روند، ولى بلافاصله ظلمت بر آنها مسلط مى‏شود و آنها در جاى خود متوقف مى‏گردند» (کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا).
آنها هر لحظه خطر را در برابر خود احساس مى‏کنند، چرا که در دل این بیابان نه کوهى به چشم مى‏خورد، و نه درختى تا از خطر رعد و برق و صاعقه جلوگیرى کند، هر آن ممکن است هدف صاعقه‏اى قرار گیرند و در یک لحظه خاکستر شوند! حتّى این خطر وجود دارد که غرش رعد، گوش آنها را پاره و نور خیره‏کننده برق چشمشان را نابینا کند، آرى «اگر خدا بخواهد گوش و چشم آنها را از میان مى‏برد چرا که خدا به هر چیزى توانا است» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).
افسوس که به پناهگاه مطمئن ایمان پناه نبرده‏اند تا از شرّ صاعقه‏هاى مرگبار مجازات الهى و جهاد مسلحانه مسلمین نجات یابند.
لزوم شناخت منافقین در هر جامعه:
اگر چه شأن نزول این آیات، منافقان عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است اما با توجه به اینکه خط نفاق در هر عصر و زمانى، در برابر خط انقلابهاى راستین وجود داشته و دارد به منافقان همه اعصار و قرون گسترش مى‏یابد، و ما با چشم خود تمام این نشانه‏ها را یک به یک و مو به مو در مورد منافقان عصر خویش مى‏یابیم، سرگردانى آنها، وحشت و اضطرابشان و خلاصه بى‏پناهى و بدبختى و سیه روزى و رسوائى آنها را درست همانند همان مسافرى که قرآن به روشنترین وجهى حال او را ترسیم کرده است مشاهده مى‏کنیم.
 
(آیه ۲۱)- اینچنین خدائى را بپرستید! بعد از بیان حال سه دسته (پرهیزکاران، کافران و منافقان) این آیه، خط سعادت و نجات را که پیوستن به گروه اول است مشخص ساخته مى‏گوید: «اى مردم پروردگارتان را پرستش کنید که هم شما و هم پشینیان را آفرید تا پرهیزکار شوید» (یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).
خطاب «یا أَیُّهَا النَّاسُ» (اى مردم) که در قرآن حدود بیست بار تکرار شده و یک خطاب جامع و عمومى است نشان مى‏دهد که قرآن مخصوص نژاد و قبیله و طایفه و قشر خاصى نیست، بلکه همگان را در این دعوت عام شرکت مى‏دهد، همه را دعوت به پرستش خداى یگانه، و مبارزه با هر گونه شرک و انحراف از خط توحید مى‏کند.
  
(آیه ۲۲)- نعمت زمین و آسمان: در این آیه به قسمت دیگرى از نعمتهاى بزرگ خدا که مى‏تواند انگیزه شکر گزارى باشد اشاره کرده، نخست از آفرینش زمین سخن مى‏گوید: «همان خدائى که زمین را بستر استراحت شما قرار داد» (الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً).
این مرکب راهوارى که شما را بر پشت خود سوار کرده و با سرعت سرسام آورى در این فضا به حرکات مختلف خود ادامه مى‏دهد، بى‏آنکه کمترین لرزشى بر وجود شما وارد کند، یکى از نعمتهاى بزرگ او است. نیروى جاذبه‏اش که به شما اجازه حرکت و استراحت و ساختن خانه و لانه و تهیه باغها و زراعتها و انواع وسائل زندگى مى‏دهد، نعمت دیگرى است، هیچ فکر کرده‏اید که اگر جاذبه زمین نبود در یک چشم بر هم زدن همه ما و وسائل زندگیمان بر اثر حرکت دورانى زمین به فضا پرتاپ و در فضا سرگردان مى‏شد! سپس به نعمت آسمان مى‏پردازد و مى‏گوید:
 «آسمان را همچون سقفى بر بالاى سر شما قرار داد» (وَ السَّماءَ بِناءً).
کلمه «سماء» که در این آیه به آن اشاره شده است همان جوّ زمین است، یعنى قشر هواى متراکمى که دور تا دور کره زمین را پوشانده، و طبق نظریه دانشمندان ضخامت آن، چند صد کیلومتر است. اگر این قشر مخصوص هوا که همچون سقفى بلورین، اطراف ما را احاطه کرده نبود، زمین دائما در معرض رگبار سنگهاى پراکنده آسمانى بود و عملا آرامش از مردم جهان سلب مى‏شد.
بعد از آن به نعمت باران پرداخته مى‏گوید: «و از آسمان آبى نازل کرد» (وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً). امّا چه آبى؟ حیاتبخش، و زندگى آفرین، و مایه همه آبادیها و شالوده همه نعمتهاى مادى.
قرآن سپس به انواع میوه‏هائى که از برکت باران و روزیهائى که نصیب انسانها مى‏شود اشاره کرده چنین مى‏گوید: «خداوند به وسیله باران، میوه‏هائى را به عنوان روزى شما از زمین خارج ساخت» (فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ).
این برنامه الهى از یکسو، رحمت وسیع و گسترده خدا را بر همه بندگان مشخص مى‏کند و از سوى دیگر بیانگر قدرت او است که چگونه از آب بى‏رنگ صد هزاران رنگ از میوه‏ها و دانه‏هاى غذائى با خواص متفاوت براى انسانها، و همچنین جانداران دیگر آفریده، یکى از زنده‏ترین دلائل وجود او است لذا بلافاصله اضافه مى‏کند: «اکنون که چنین است براى خدا شریکهائى قرار ندهید در حالى که مى‏دانید» (فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
 «أنداد» جمع «ند» به معنى چیزى است که از نظر گوهر و ذات شریک و شبیه چیز دیگرى باشد.
بت پرستى در شکلهاى مختلف
- بطور کلى هر چه را در ردیف خدا در زندگى مؤثر دانستن یک نوع شرک است، ابن عباس مفسر معروف در اینجا تعبیر جالبى دارد مى‏گوید: «أنداد، همان شرک است که گاهى پنهان‏تر است از حرکت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک، از جمله اینکه انسان بگوید: به خدا سوگند، به جان تو سوگند، به جان خودم سوگند ... (یعنى خدا و جان دوستش را در یک ردیف قرار بدهد) و بگوید این سگ اگر دیشب نبود دزدان آمده بودند! (پس نجات دهنده ما از دزدان این سگ است) یا به دوستش بگوید: هر چه خدا بخواهد و تو بخواهى، همه اینها بوئى از شرک مى‏دهد».
در تعبیرات عامیانه روزمره نیز بسیار مى‏گویند: «اول خدا، دوم تو»! باید قبول کرد که این گونه تعبیرات نیز مناسب یک انسان موحد کامل نیست.
 
(آیه ۲۳)- قرآن معجزه جاویدان: از آنجا که نفاق و کفر گاهى از عدم درک محتواى نبوت و اعجاز پیامبر صلّى اللّه علیه و اله سر چشمه مى‏گیرد، در اینجا انگشت روى معجزه جاویدان «قرآن» مى‏گذارد مى‏گوید: «اگر در باره آنچه بر بنده خود نازل کرده‏ایم، شک و تردید دارید لا اقل سوره‏اى همانند آن بیاورید» (وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ).
و به این ترتیب قرآن همه منکران را دعوت به مبارزه با قرآن و همانند یک سوره مانند آن مى‏کند تا عجز آنها دلیلى باشد، روشن بر اصالت این وحى آسمانى در رسالت الهى آورنده آن، سپس مى‏گوید: تنها خودتان به این کار قیام نکنید بلکه «تمام گواهان خود را جز خدا دعوت کنید (تا شما را در این کار یارى کنند) اگر در ادّعاى خود صادقید که این قرآن از طرف خدا نیست» (وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
کلمه «شُهَداءَ» در اینجا اشاره به گواهانى است که آنها را در نفى رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کمک مى‏کردند، و جمله «مِنْ دُونِ اللَّهِ» اشاره به این است که حتى اگر همه انسانها جز «اللَّهِ» دست به دست هم بدهند، براى اینکه یک سوره همانند سوره‏هاى قرآن بیاورند قادر نخواهند بود.
 
(آیه ۲۴)- در این آیه، مى‏گوید: «اگر شما این کار را انجام ندادید- و هرگز انجام نخواهید داد- از آتشى بترسید که هیزم آن بدنهاى مردم بى‏ایمان و همچنین سنگها است»! (فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ). «آتشى که هم اکنون براى کافران آماده شده است» و جنبه نسیه ندارد! (أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ).
 «وَقُودُ» به معنى «آتشگیره» است یعنى ماده قابل اشتعال مانند هیزم. و در اینکه منظور از «الْحِجارَةُ» چیست؟ آنچه با ظاهر آیات فوق، سازگارتر به نظر مى‏رسد این است که آتش دوزخ از درون خود انسانها، و سنگها، شعله‏ور مى‏شود، و با توجه به این حقیقت که امروز ثابت شده همه اجسام جهان در درون خود، آتشى عظیم نهفته دارند، درک این معنى مشکل نیست. در آیه ۶ و ۷ سوره همزه مى‏خوانیم: «آتش سوزان پروردگار، که از درون دلها سر چشمه مى‏گیرد و بر قلبها سایه مى‏افکند، و از درون به برون سرایت مى‏کند» (به عکس آتشهاى این جهان که از بیرون به درون مى‏رسد)!
چرا پیامبران به معجزه نیاز دارند؟
همانطور که از لفظ «معجزه» پیداست، باید پیامبر قدرت بر انجام اعمال خارق العاده‏اى داشته باشد که دیگران از انجام آن «عاجز» باشند. پیامبرى که داراى معجزه است لازم است مردم را به «مقابله به مثل» دعوت کند، او باید علامت و نشانه درستى گفتار خود را معجزه خویش معرفى نماید تا اگر دیگران مى‏توانند همانند آن را بیاورند، و این کار را در اصطلاح «تحدّى» گویند.
 
قرآن معجزه جاودانى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله
از میان معجزات و خارق عاداتى که از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله صادر شده قرآن برترین سند زنده حقانیت او است. علت آن این است که قرآن معجزه‏اى است «گویا»، «جاودانى»، «جهانى» و «روحانى» پیامبران پیشین مى‏بایست همراه معجزات خود باشند در حقیقت معجزات آنها خود زبان نداشت و گفتار پیامبران، آن را تکمیل مى‏کرد ولى قرآن یک معجزه گویاست، نیازى به معرفى ندارد خودش به سوى خود دعوت مى‏کند، مخالفانى را به مبارزه مى‏خواند محکوم مى‏سازد، و از میدان مبارزه، پیروز بیرون مى‏آید لذا پس از گذشت قرنها از وفات پیامبر صلّى اللّه علیه و اله همانند زمان حیات او، به دعوت خود ادامه مى‏دهد، هم دین است و هم معجزه، هم قانون است و هم سند قانون.
 
جاودانى و جهانى بودن:
قرآن مرز «زمان و مکان» را در هم شکسته و همچنان به همان قیافه‏اى که ۱۴۰۰ سال قبل در محیط تاریک حجاز تجلّى کرد، امروز بر ما تجلّى مى‏کند، پیداست هر چه رنگ زمان و مکان به خود نگیرد تا ابد و در سراسر جهان پیش خواهد رفت، بدیهى است که یک دین جهانى و جاودانى باید یک سند حقانیت جهانى و جاودانى هم در اختیار داشته باشد اما «روحانى بودن قرآن» امور خارق العاده‏اى که از پیامبران پیشین به عنوان گواه صدق گفتار آنها دیده شده معمولا جنبه جسمانى داشته زنده کردن مردگان، سخن گفتن کودک نوزاد در گاهواره، و ... همه جنبه جسمى دارند و چشم و گوش انسان را تسخیر مى‏کنند، ولى الفاظ قرآن که از همین حروف الفبا و کلمات معمولى ترکیب یافته در اعمال دل و جان انسان نفوذ مى‏کند، افکار و عقول را در برابر خود وادار به تعظیم مى‏نماید معجزه‏اى که تنها با مغزها و اندیشه‏ها و ارواح انسانها سر و کار دارد، برترى چنین معجزه‏اى بر معجزات جسمانى احتیاج به توضیح ندارد.
 
منبع: برگزیده تفسیر نمونه