تلاوت تصویری
دریافت با کیفیت HD
حجم: 181 مگابایت؛مدت زمان: 2 دقیقه 26 ثانیه
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز خدمات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات ۱۵۴ تا ۱۶۳ سوره بقره (صفحه ۲۴)
آیه ۱۵۴- شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده که: این آیه در باره کشته شدگان میدان جنگ بدر نازل گردید، آنها چهارده تن بودند، شش نفر از مهاجران، و هشت نفر از انصار، بعد از پایان جنگ عدهاى تعبیر مى کردند فلان کس مرد، آیه نازل شد و با صراحت آنها را از اطلاق کلمه «میت» بر شهیدان نهى کرد.
تفسیر:
شهیدان زنده اند ...! به دنبال مسأله صبر و استقامت در این آیه، سخن از حیات جاویدان شهیدان مى گوید که پیوند نزدیکى با استقامت و صبرشان دارد.
نخست مى گوید: «هرگز به آنها که در راه خدا کشته مىشوند و شربت شهادت مى نوشند مرده مگویید» (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ).
سپس براى تأکید بیشتر اضافه مى کند: «بلکه آنها زندگانند، اما شما درک نمى کنید!» (بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ).
اصولا در هر نهضتى گروهى راحت طلب و ترسو خود را کنار مى کشند و علاوه بر این که خودشان کارى انجام نمى دهند سعى در دلسرد کردن دیگران دارند.
گروهى از این قماش مردم در آغاز اسلام بودند که هر گاه کسى از مسلمانان در میدان جهاد به افتخار شهادت نائل مى آمد مى گفتند: فلانى مرد! و با اظهار تأسف از مردنش، دیگران را مضطرب مى ساختند. خداوند در پاسخ این گفته هاى مسموم با صراحت مى گوید: شما حق ندارید کسانى را که در راه خدا جان مىدهند مرده بخوانید آنها زنده اند، زنده جاویدان، و از روزی هاى معنوى در پیشگاه خدا بهره مى گیرند، اما شما که در چهار دیوارى محدود عالم ماده محبوس و زندانى هستید این حقایق را نمىتوانید درک کنید.
ضمنا از این آیه موضوع بقاى روح و زندگى برزخى انسانها (زندگى پس از مرگ و قبل از رستاخیز) به روشنى اثبات مى شود.
شرح بیشتر در باره این موضوع و همچنین مسأله حیات جاویدان شهیدان و پاداش مهم و مقام والاى کشتگان راه خدا در سوره آل عمران ذیل آیه ۱۶۹ خواهد آمد.
(آیه ۱۵۵)- جهان صحنه آزمایش الهى است! بعد از ذکر مسأله شهادت در راه خدا، و زندگى جاویدان شهیدان، در این آیه به مسأله «آزمایش و چهرههاى گوناگون آن اشاره مى کند مى فرماید: «بطور مسلم ما همه شما را با امورى همچون ترس و گرسنگى و زیان مالى و جانى و کمبود میوه ها آزمایش مى کنیم» (وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ).
و از آنجا که پیروزى در این امتحانات جز در سایه مقاومت و پایدارى ممکن نیست در پایان آیه مى فرماید: «و بشارت ده صابران و پایداران را» (وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ).
آنها هستند که از عهده این آزمایشهاى سخت به خوبى بر مى آیند و بشارت پیروزى متعلق به آنها است، اما سست عهدان بىاستقامت از بوته این آزمایشها سیه روى در مى آیند.
(آیه ۱۵۶)- این آیه صابران را معرفى کرده مى گوید: «آنها کسانى هستند که هر گاه مصیبتى به آنها رسد مىگویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى گردیم» (الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ).
توجه به این واقعیت که همه از او هستیم این درس را به ما مىدهد که از زوال نعمتها هرگز ناراحت نشویم، چرا که همه این مواهب بلکه خود ما تعلق به او داریم، یک روز مىبخشد و روز دیگر از ما باز مىگیرد و هر دو صلاح ما است.
و توجه به این واقعیت که ما همه به سوى او باز مى گردیم به ما اعلام مىکند که اینجا سراى جاویدان نیست، زوال نعمتها و کمبود مواهب و یا کثرت و وفور آنها همه زود گذر است، و همه اینها وسیله اى است براى پیمودن مراحل تکامل، توجه به این دو اصل اساسى اثر عمیقى در ایجاد روح استقامت و صبر دارد.
بدیهى است منظور از گفتن جمله إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ تنها ذکر زبانى آن نیست، بلکه توجه به حقیقت و روح آن است که یک دنیا توحید و ایمان در عمق آن نهفته است.
(آیه ۱۵۷)- در این آیه الطاف بزرگ الهى را براى صابران و سخت کوشان که از عهده این امتحانات بزرگ برآمدهاند بازگو مىکند و مىگوید: «اینها کسانى هستند که لطف و رحمت خدا و درود الهى بر آنها است» و (أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ).
این الطاف و رحمتها آنها را نیرو مى بخشد که در این راه پر خوف و خطر گرفتار اشتباه و انحراف نشوند، لذا در پایان آیه مى فرماید: «و آنها هستند هدایت یافتگان» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ).
نکته ها:
۱- چرا خدا مردم را آزمایش مى کند؟
در زمینه مسأله آزمایش الهى بحث فراوان است، نخستین سؤالى که به ذهن مىرسد این است که مگر آزمایش براى این نیست که اشخاص یا چیزهایى مبهم و ناشناخته را بشناسیم و از میزان جهل و نادانى خود بکاهیم؟ اگر چنین است خداوندى که علمش به همه چیز احاطه دارد و از اسرار درون و برون همه کس و همه چیز آگاه است، غیب آسمان و زمین را با علم بىپایانش مىداند، چرا امتحان مىکند؟ مگر چیزى بر او مخفى است.
در پاسخ این سؤال باید گفت: مفهوم آزمایش و امتحان در مورد خداوند با آزمایشهاى ما بسیار متفاوت است.
آزمایشهاى ما براى شناخت بیشتر و رفع ابهام و جهل است، اما آزمایش الهى در واقع همان «پرورش و تربیت» است. همان گونه که فولاد را براى استحکام بیشتر در کوره مىگدازند تا به اصطلاح آبدیده شود، آدمى را نیز در کوره حوادث سخت پرورش مىدهد تا مقاوم گردد.
سربازان را براى این که از نظر جنگى نیرومند و قوى شوند به مانورها و جنگهاى مصنوعى مىبرند و در برابر انواع مشکلات تشنگى، گرسنگى، گرما و سرما، حوادث دشوار، موانع سخت، قرار مىدهند تا ورزیده و آبدیده شوند.
و این است رمز آزمایشهاى الهى!
۲- آزمایش خدا همگانى است
از آنجا که نظام حیات در جهان هستى نظام تکامل و پرورش است و تمامى موجودات زنده مسیر تکامل را مىپیمایند، همه مردم از انبیاء گرفته تا دیگران طبق این قانون عمومى مىبایست آزمایش شوند و استعدادات خود را شکوفا سازند.
گر چه امتحانات الهى متفاوت است، گاهى با وفور نعمت و کامیابیها و گاه به وسیله حوادث سخت و ناگوار، بعضى مشکل، بعضى آسان و قهرا نتایج آنها نیز با هم فرق دارد، اما به هر حال آزمایش براى همه هست.
۳- رمز پیروزى در امتحان
حال که همه انسانها در یک امتحان گسترده الهى شرکت دارند، راه موفقیت در این آزمایشها چیست؟ در پاسخ باید بگوییم:
نخستین و مهمترین گام براى پیروزى همان است که در جمله کوتاه و پر معنى وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ در آیه فوق آمده است، این جمله با صراحت مىگوید: رمز پیروزى در این راه، صبر و پایدارى است و به همین دلیل بشارت پیروزى را تنها به صابران و افراد با استقامت مى دهد.
دیگر این که توجه به گذرا بودن حوادث این جهان و سختیها و مشکلاتش و این که این جهان گذرگاهى بیش نیست عامل دیگرى براى پیروزى محسوب مى شود که در جمله إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ (ما از آن خدا هستیم و به سوى خدا باز مىگردیم) آمده است.
آیه ۱۵۸- شأن نزول:
در بسیارى از روایات که از طرق شیعه و اهل تسنن آمده، چنین مىخوانیم که: در عصر جاهلیت مشرکان در بالاى کوه «صفا» بتى نصب کرده بودند به نام «اساف» و بر کوه «مروه» بت دیگر به نام «نائله» و به هنگام سعى از این دو کوه بالا مىرفتند و آن دو بت را به عنوان تبرک با دست خود مسح مىکردند، مسلمانان بخاطر این موضوع از سعى میان صفا و مروه کراهت داشتند و فکر مىکردند در این شرایط سعى صفا و مروه کار صحیحى نیست، آیه نازل شد و به آنها اعلام داشت که صفا و مروه از شعائر خداوند است اگر مردم نادان آنها را آلوده کردهاند دلیل بر این نیست که مسلمانان فریضه سعى را ترک کنند.
تفسیر:
اعمال جاهلان نباید مانع کار مثبت گردد- این آیه با توجه به شرایط خاص روانى که در شأن نزول گفته شد نخست به مسلمانان خبر مىدهد که:
«صفا و مروه از شعائر و نشانههاى خداست» (إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ).
و از این مقدمه چنین نتیجهگیرى مىکند: «کسى که حجّ خانه خدا یا عمره را بجا آورد گناهى بر او نیست که به این دو طواف کند» (فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما).
هرگز نباید اعمال بىرویه مشرکان که این شعائر الهى را با بتها آلوده کرده بودند از اهمیت این دو مکان مقدس بکاهد.
و در پایان آیه مىفرماید: «کسانى که کار نیک به عنوان اطاعت خدا انجام دهند خداوند شاکر و علیم است» (وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ).
در برابر اطاعت و انجام کار نیک به وسیله پاداش نیک از اعمال بندگان تشکر مىکند، و از نیتهاى آنها به خوبى آگاه است، مىداند چه کسانى به بتها علاقهمندند و چه کسانى از آن بیزار.
۱- صفا و مروه
«صفا» و «مروه» نام دو کوه کوچک در مکه است که امروز بر اثر توسعه مسجد الحرام در ضلع شرقى مسجد در سمتى که حجر الاسود و مقام حضرت ابراهیم قرار دارد، مىباشد.
و در لغت، صفا به معنى سنگ محکم و صافى است که با خاک و شن آمیخته نباشد و مروه به معنى سنگ محکم و خشن است.
«شعائر اللّه» علامتهایى است که انسان را به یاد خدا مىاندازد و خاطرهاى از خاطرات مقدس را در نظرها تجدید مىکند.
۲- جنبه تاریخى صفا و مروه
با این که ابراهیم (ع) به سن پیرى رسیده بود ولى فرزندى نداشت از خدا درخواست اولاد نمود، در همان سن پیرى از کنیزش هاجر فرزندى به او عطا شد که نام وى را «اسماعیل» گذارد.
همسر اول او «ساره» نتوانست تحمل کند که ابراهیم از غیر او فرزند داشته باشد خداوند به ابراهیم دستور داد تا مادر و فرزند را به مکه که در آن زمان بیابانى بىآب و علف بود ببرد و سکنى دهد.
ابراهیم فرمان خدا را امتثال کرد و آنها را به سرزمین مکه برد، همین که خواست تنها از آنجا برگردد همسرش شروع به گریه کرد که یک زن و یک کودک شیر خوار در این بیابان بىآب و گیاه چه کند؟
اشکهاى سوزان او که با اشک کودک شیر خوار آمیخته مىشد قلب ابراهیم را تکان داد، دست به دعا برداشت و گفت: «خداوندا! من بخاطر فرمان تو، همسر و کودکم را در این بیابان سوزان و بدون آب و گیاه تنها مىگذارم، تا نام تو بلند و خانه تو آباد گردد» این را گفت و با آنها در میان اندوه و عشقى عمیق وداع گفت.
طولى نکشید غذا و آب ذخیره مادر تمام شد و شیر در پستان او خشکید، بىتابى کودک شیر خوار و نگاههاى تضرع آمیز او، مادر را آنچنان مضطرب ساخت که تشنگى خود را فراموش کرد و براى به دست آوردن آب به تلاش و کوشش برخاست، نخست به کنار کوه «صفا» آمد، اثرى از آب در آنجا ندید، برق سرابى از طرف کوه «مروه» نظر او را جلب کرد و به گمان آب به سوى آن شتافت و در آنجا نیز خبرى از آب نبود، از آنجا همین برق را بر کوه «صفا» دید و به سوى آن باز گشت و هفت بار این تلاش و کوشش براى ادامه حیات و مبارزه با مرگ تکرار شد، در آخرین لحظات که طفل شیر خوار شاید آخرین دقایق عمرش را طى مىکرد از نزدیک پاى او- با نهایت تعجب- چشمه زمزم جوشیدن گرفت! مادر و کودک از آن نوشیدند و از مرگ حتمى نجات یافتند.
کوه صفا و مروه به ما درسى مىدهد که: براى احیاى نام حق و به دست آوردن عظمت آیین او همه حتى کودک شیر خوار باید تا پاى جان بایستند.
سعى صفا و مروه به ما مى آموزد در نومیدی ها بسى امیدهاست.
سعى صفا و مروه به ما مىگوید: قدر این آیین و مرکز توحید را بدانید، افرادى خود را تا لب پرتگاه مرگ رساندند تا این مرکز توحید را امروز براى شما حفظ کردند.
به همین دلیل خداوند بر هر فردى از زائران خانهاش واجب کرده با لباس و وضع مخصوص و عارى از هر گونه امتیاز و تشخص هفت مرتبه براى تجدید آن خاطرهها بین این دو کوه را بپیماید.
کسانى که در اثر کبر و غرور حاضر نبودند حتى در معابر عمومى قدم بردارند و ممکن نبود در خیابانها به سرعت راه بروند در آنجا باید بخاطر امتثال فرمان خدا گاهى آهسته و زمانى «هرولهکنان» با سرعت پیش بروند و بنا به روایات متعدد، اینجا مکانى است که دستوراتش براى بیدار کردن متکبران است!
(آیه ۱۵۹)- شأن نزول:
از ابن عباس چنین نقل شده که: چند نفر از مسلمانان همچون «معاذ بن جبل» و «سعد بن معاذ» و «خارجة بن زید» سؤالاتى از دانشمندان یهود پیرامون مطالبى از تورات (که ارتباط با ظهور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داشت) کردند، آنها واقع مطلب را کتمان کرده و از توضیح خوددارى کردند. این آیه در باره آنها نازل شد، و مسؤولیت کتمان حق را به آنها گوشزد کرد.
تفسیر:
کتمان حق ممنوع! گر چه روى سخن در این آیه طبق شأن نزول، به علماى یهود است، ولى این معنى مفهوم آیه را که یک حکم کلى در باره کتمان کنندگان حق بیان مى کند محدود نخواهد کرد.
آیه شریفه، این افراد را با شدیدترین لحنى مورد سرزنش قرار داده مىگوید:
«کسانى که دلایل روشن و وسائل هدایت را که نازل کردهایم بعد از بیان آن براى مردم در کتاب آسمانى، کتمان مىکنند خدا آنها را لعنت مىکند (نه فقط خدا) بلکه همه لعنت کنندگان نیز آنها را لعن مىکنند» (إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ).
در حقیقت «کتمان حق» عملى است که خشم همه طرفداران حق را بر مىانگیزد و مسلما منحصر به کتمان آیات خدا و نشانههاى نبوت نیست، بلکه اخفاى هر چیزى که مردم را مىتواند به واقعیتى برساند در مفهوم وسیع این کلمه درج است، حتى گاهى سکوت در جایى که باید سخن گفت و افشاگرى کرد، مصداق کتمان حق مىشود.
(آیه ۱۶۰)- و از آنجا که قرآن به عنوان یک کتاب هدایت هیچ گاه روزنه امید و راه بازگشت را به روى مردم نمىبندد و آنها را هر قدر آلوده به گناه باشند از رحمت خدا مأیوس نمىکند، در این آیه راه نجات و جبران در برابر این گناه بزرگ را چنین بیان مىکند: «مگر آنها که توبه کنند و به سوى خدا باز گردند و در مقام جبران و اصلاح اعمال خود برآیند، و حقایقى را که پنهان کرده بودند براى مردم آشکار سازند من این گونه افراد را مىبخشم و رحمت خود را که از آنها قطع کرده بودم تجدید مىکنم، چرا که من باز گشت کننده و مهربانم» (إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).
جالب این که نمىگوید شما توبه کنید تا توبه شما را پذیرا شوم، مىگوید:
«شما باز گردید من نیز باز مىگردم» و این دلالت بر نهایت محبت و کمال مهربانى پروردگار نسبت به توبهکاران مىکند.
کتمان حق در احادیث اسلامى
در احادیث اسلامى نیز شدیدترین حملات متوجه دانشمندان کتمان کننده حقایق شده، از جمله پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىفرماید: «هرگاه از دانشمندى چیزى را که مىداند سؤال کنند و او کتمان نماید روز قیامت افسارى از آتش بر دهان او مىزنند»! در حدیث دیگرى مىخوانیم که از امیر مؤمنان على علیه السّلام پرسیدند: «بدترین خلق خدا بعد از ابلیس و فرعون ... کیست؟».
امام در پاسخ فرمود: «آنها دانشمندان فاسدند که باطل را اظهار و حق را کتمان مىکنند و همانها هستند که خداوند بزرگ در باره آنها فرموده: لعن خدا و لعن همه لعنت کنندگان بر آنها خواهد بود»!
(آیه ۱۶۱)- آنها که کافر مى میرند! در آیات گذشته، نتیجه کتمان حق را دیدیم، این آیه و آیه بعد در تکمیل آن اشاره به افراد کافرى مىکند که به اجابت و کتمان و کفر و تکذیب حق تا هنگام مرگ ادامه مىدهند، نخست مىگوید:
«کسانى که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود» (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ).
این گروه نیز همانند کتمان کنندگان حق گرفتار لعن خدا و فرشتگان و مردم مىشوند با این تفاوت که چون تا آخر عمر بر کفر، اصرار ورزیدهاند طبعا راه بازگشتى برایشان باقى نمىماند.
(آیه ۱۶۲)- سپس اضافه مىکند: «آنها جاودانه در این لعنت الهى و لعنت فرشتگان و مردم خواهند بود، بىآنکه عذاب خدا از آنها تخفیف یابد و یا مهلت و تأخیرى به آنها داده شود» (خالِدِینَ فِیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ).
(آیه ۱۶۳)- و از آنجا که اصل توحید به همه این بدبختیها پایان مى دهد در این آیه مى گوید: «معبود شما خداوند یگانه است» (وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
باز براى تأکید بیشتر اضافه مىکند: «هیچ معبودى جز او نیست، و هیچ کس غیر او شایسته پرستش نمىباشد» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
و در آخرین جمله به عنوان دلیل مىفرماید: «او خداوند بخشنده مهربان است» (الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ).
آرى! کسى که از یکسو رحمت عامش همگان را فرا گرفته و از دیگر سو براى مؤمنان رحمت ویژه اى قرار داده، شایسته عبودیت است نه آنها که سر تا پا نیازند و محتاج.
منبع: برگزیده تفسیر نمونه