تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز خدمات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات ۹۲ تا ۱۰۰ سوره آل عمران (صفحه ۶۲)
(آیه ۹۲)- در این آیه به یک نشانه ایمان اشاره کرده، مى گوید: «شما هرگز به حقیقت برّ و نیکى نمىرسید مگر این که از آنچه دوست مى دارید در راه خدا انفاق کنید» (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ).
«برّ» معنى وسیعى دارد که به تمام نیکیها اعم از ایمان و اعمال پاک گفته مى شود، چنانکه از آیه ۱۷۷ سوره بقره استفاده مىشود که «ایمان به خدا، و روز جزا، و پیامبران، و کمک به نیازمندان، و نماز و روزه، وفاى به عهد، و استقامت در برابر مشکلات و حوادث» همه از شعب «برّ» محسوب مى شوند.
بنابراین رسیدن به مقام نیکوکاران واقعى، شرایط زیادى دارد که یکى از آنها انفاق کردن از اموالى است که مورد علاقه انسان است و این گونه انفاق مقیاسى است براى سنجش ایمان و شخصیت! در پایان آیه براى جلب توجه انفاقکنندگان مىفرماید: «آنچه در راه خدا انفاق مىکنید (کم یا زیاد از اموال مورد علاقه یا غیر مورد علاقه) از همه آنها آگاه است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ).
و بنابراین هرگز گم نخواهد شد و نیز چگونگى آن بر او مخفى نخواهد ماند.
نفوذ آیات قرآن در دلهاى مسلمانان:
نفوذ آیات قرآن در دلهاى مسلمانان به قدرى سریع و عمیق بود که بلافاصله بعد از نزول آیات اثر آن ظاهر مىگشت، به عنوان نمونه در تواریخ و تفاسیر اسلامى در مورد آیه فوق چنین مىخوانیم:
۱- یکى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به نام ابو طلحه انصارى در مدینه نخلستان و باغى زیبا و پر در آمد داشت، پس از نزول آیه فوق به خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسید و عرض کرد: مىدانى که محبوبترین اموال من همین باغ است، و من مىخواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخیرهاى براى رستاخیز من باشد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بخّ بخّ ذلک مال رابح لک: آفرین بر تو، آفرین بر تو، این ثروتى است که براى تو سودمند خواهد بود، سپس فرمود: من صلاح مىدانم که آن را به خویشاوندان نیازمند خود بدهى، ابو طلحه دستور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را عمل کرد و آن را در میان بستگان خود تقسیم کرد.
۲- زبیده همسر هارون الرشید قرآنى بسیار گرانقیمت داشت که آن را با زر و زیور و جواهرات تزیین کرده بود و علاقه فراوانى به آن داشت، یک روز هنگامى که از همان قرآن تلاوت مىکرد به آیه لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ رسید، با خواندن آیه در فکر فرو رفت و با خود گفت هیچ چیز مثل این قرآن نزد من محبوب نیست و باید آن را در راه خدا انفاق کنم، کسى را به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزیینات و جواهرات آن را بفروخت و بهاى آن را در بیابانهاى حجاز براى تهیه آب مورد نیاز بادیه نشینان مصرف کرد که مىگویند: امروز هم بقایاى آن چاهها وجود دارد و به نام او نامیده مىشود.
(آیه ۹۳) شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد از روایات استفاده مىشود که یهود، دو ایراد در گفتگوهاى خود به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کردند، نخست این که چگونه پیامبر اسلام گوشت و شیر شتر را حلال مىداند با این که در آیین ابراهیم (ع) حرام بوده، و به همین دلیل یهود هم به پیروى از ابراهیم آنها را بر خود حرام مىدانند، نه تنها ابراهیم، بلکه نوح هم اینها را تحریم کرده بود با این حال چگونه کسى که آنها را حرام نمىداند دم از آیین ابراهیم مىزند؟! دیگر این که چگونه پیامبر اسلام خود را وفادار به آیین پیامبران بزرگ خدا مخصوصا ابراهیم (ع) مىداند در حالى که تمام پیامبرانى که از دودمان اسحاق فرزند ابراهیم بودند «بیت المقدس» را محترم مىشمردند، و به سوى آن نماز مىخواندند، ولى پیامبر اسلام از آن قبله روى گردانده و کعبه را قبلهگاه خود انتخاب کرده است؟! آیه مورد بحث به ایراد اول پاسخ گفته و دروغ آنها را روشن مىسازد، و آیات آینده به ایراد دوم پاسخ مىگوید.
تفسیر:
تهمت یهود بر پیغمبر خدا- همان گونه که در شأن نزول خواندیم یهود حلال بودن گوشت و شیر شتر را از طرف پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله منکر شده بودند.
قرآن با صراحت تمام تهمتهاى یهود در مورد تحریم پارهاى از غذاهاى پاک- مانند شیر و گوشت شتر- را ردّ مىکند و مىگوید: «در آغاز، تمام این غذاها براى بنى اسرائیل حلال بود، جز آنچه اسرائیل (یعقوب) پیش از نزول تورات بر خود تحریم کرده بود» (کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلًّا لِبَنِی إِسْرائِیلَ إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِیلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ).
در باره این که اسرائیل (اسرائیل نام دیگر یعقوب است) چه نوع غذایى را بر خود تحریم کرده بود؟ از روایات اسلامى برمىآید که: هنگامى که یعقوب گوشت شتر مىخورد بیمارى عرق النساء «عرق النساء یک نوع بیمارى عصبى است که امروز به آن "سیاتیک" مىگویند.» بر او شدت مىگرفت و لذا تصمیم گرفت که از خوردن آن براى همیشه خوددارى کند، پیروان او هم در این قسمت به او اقتدا کردند، و تدریجا امر بر بعضى مشتبه شد، و تصور کردند این یک تحریم الهى است و آن را به خدا نسبت دادند. قرآن در آیه فوق نسبت دادن این موضوع به خداوند را یک تهمت مىشمارد.
در جمله بعد خداوند به پیامبرش دستور مىدهد که از یهود دعوت کند همان تورات موجود نزد آنها را بیاورند و آن را بخوانند تا معلوم شود که ادعاى آنها در مورد تحریم غذاها نادرست است، مىفرماید: «بگو: اگر راست مىگویید تورات را بیاورید و بخوانید» این نسبتهایى که به پیامبران پیشین مىدهید حتى در تورات تحریف شده شما نیست (قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
ولى آنها حاضر به چنین کارى نشدند، چون مىدانستند در تورات چنین چیزى وجود ندارد.
(آیه ۹۴)- در این آیه مىگوید، اکنون که آنها حاضر به آوردن تورات نشدند و افترا بستن آنها بر خدا مسلم شد باید بدانند: «آنها که بعد از این به خدا دروغ مىبندند ستمگرند» زیرا از روى علم و عمد چنین مىکنند (فَمَنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
(آیه ۹۵)- در این آیه روى سخن را به پیامبر کرده مىگوید: «بگو: خدا راست گفته (و اینها در آیین پاک ابراهیم نبوده است) بنابراین، از آیین ابراهیم پیروى کنید که به حق گرایش داشت و از مشرکان نبود» (قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
اکنون که مىبینید من در دعوت خود صادق و راستگویم، پس از آیین من که همان آیین پاک و بىآلایش ابراهیم است پیروى کنید. او هرگز از مشرکان نبود و این که مشرکان عرب خود را بر آیین او مىدانند کاملا بىمعنى است، «بت پرست» کجا و «بت شکن» کجا!
(آیه ۹۶)- نخستین خانه مردم! این آیه و آیه بعد به پاسخ دومین ایراد یهود که در باره فضیلت بیت المقدس و برترى آن بر کعبه بوده مىپردازد، نخست مىفرماید: «نخستین خانهاى که براى مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شده همان است که در سرزمین مکّه است که پر برکت و مایه هدایت جهانیان است» (إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمِینَ).
به این ترتیب اگر کعبه به عنوان قبله مسلمانان انتخاب شده است جاى تعجب نیست، زیرا نخستین خانه توحید است.
تاریخ و منابع اسلامى هم به ما مىگوید که خانه کعبه به دست آدم (ع) ساخته شد و سپس در توفان نوح آسیب دید و به وسیله ابراهیم خلیل تجدید بنا شد.
جالب این که در آیه فوق خانه کعبه به عنوان خانه مردم معرفى شده و این بیانگر این حقیقت است که آنچه به نام خدا و براى خداست باید در خدمت مردم و بندگان او باشد، و آنچه در خدمت مردم و بندگان خداست براى خدا محسوب مىشود.
قابل توجه این که در این آیه براى کعبه علاوه بر امتیاز «نخستین پرستشگاه بودن» به دو امتیاز «مبارک» و «مایه هدایت جهانیان» بودن آن نیز اشاره شده است.
(آیه ۹۷)- در این آیه به دو امتیاز دیگر آن اشاره کرده مىفرماید: «در آن نشانههاى روشن (از جمله) مقام ابراهیم است» (فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ).
و نشانه دیگر آن آرامش و امنیت حاکم بر این شهر است چنانکه قرآن مىگوید: «و هر کس داخل آن شود در امان خواهد بود» (وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً).
در جمله بعد دستور حجّ به همه مردم داده مىگوید: «و براى خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند آنها که توانایى رفتن به سوى آن دارند» (وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا).
از این دستور تعبیر به یک بدهى و دین الهى شده که بر ذمّه عموم مردم مىباشد، زیرا فرموده است «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ» «براى خدا بر مردم است ...».
فریضه حجّ از زمان آدم (ع) تشریع شده بود، ولى رسمیت یافتن آن بیشتر مربوط به زمان ابراهیم (ع) است.
تنها شرطى که در آیه براى وجوب حج ذکر شده مسأله استطاعت و توانایى است که از جمله داشتن زاد و توشه و مرکب، و توانایى جسمى را شامل مىشود.
ضمنا از آیه فوق استفاده مىشود که این قانون مانند سایر قوانین اسلامى اختصاص به مسلمانان ندارد، بلکه همه موظفند آن را انجام بدهند.
در پایان آیه براى تأکید و بیان اهمیت مسأله حجّ مىفرماید: «و هر کس کفر بورزد (و حج را ترک کند به خود زیان رسانیده زیرا) خداوند از همه جهانیان بىنیاز است» (وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ).
واژه «کفر» در اصل به معنى پوشانیدن است و از نظر اصطلاح دینى معنى وسیعى دارد و هر گونه مخالفت با حق، چه در مرحله عقاید و چه در مرحله دستورات فرعى را شامل مىشود، لذا در آیه فوق در مورد «ترک حجّ» به کار رفته است.
در باره اهمیت فوق العاده حجّ در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم که به على علیه السّلام فرمود: اى على! کسى که حج را ترک کند با این که توانایى دارد کافر محسوب مىشود، زیرا خداوند مىفرماید: بر مردمى که استطاعت دارند به سوى خانه خدا بروند لازم است حج به جا بیاورند و کسى که کفر بورزد (آن را ترک کند) به خود زیان رسانیده است، و خداوند از آنان بىنیاز است، اى على! کسى که حجّ را به تأخیر بیاندازد تا این که از دنیا برود خداوند او را در قیامت یهودى یا نصرانى محشور مىکند!
(آیه ۹۸) شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و سه آیه بعد از مجموع آنچه در کتب شیعه و اهل تسنن نقل شده چنین استفاده مىشود که: یکى از یهودیان به نام «شاس بن قیس» که پیرمردى تاریکدل و در کفر و عناد کم نظیر بود، روزى از کنار مجمع مسلمانان مىگذشت، دید جمعى از طایفه «اوس» و «خزرج» که سالها با هم جنگهاى خونینى داشتند، مجلس انسى به وجود آوردهاند، با خود گفت اگر اینها تحت رهبرى محمد صلّى اللّه علیه و آله از همین راه پیش روند موجودیت یهود بکلى در خطر مىافتد در این حال یکى از جوانان یهودى را دستور داد که به جمع آنها بپیوندد، و حوادث خونین «بغاث» (محلى که جنگ شدید اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد) را به یاد آنها بیاورد.
اتفاقا این نقشه، مؤثر واقع گردید و جمعى از مسلمانان از شنیدن این جریان به گفتگو پرداختند، چیزى نمانده بود که آتش خاموش شده دیرین بار دیگر شعلهور گردد.
خبر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسید، فورا با جمعى از مهاجرین به سراغ آنها آمد، و با اندرزهاى مؤثر و سخنان تکان دهنده خود آنها را بیدار ساخت.
جمعیت چون سخنان آرام بخش پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را شنیدند، سلاحها را بر زمین گذاشته، و دانستند این از نقشههاى دشمنان اسلام بوده است، و صلح و صفا و آشتى بار دیگر کینههایى را که مىخواست زنده شود شستشو داد.
در این هنگام چهار آیه نازل شد که در دو آیه نخست، یهودیان اغواکننده را نکوهش مىکند، و در دو آیه بعد به مسلمانان هشدار مىدهد.
تفسیر:
نفاقافکنان- در این آیه نخست روى سخن را به اهل کتاب (یهود) نموده و خداوند به پیغمبرش فرمان مىدهد که با زبان ملامت و سرزنش از آنها بپرسد انگیزه آنها در کفر ورزیدن به آیات خدا چیست؟ در حالى که مىدانند خداوند از اعمال آنان آگاه است. مىفرماید: «بگو: اى اهل کتاب! چرا به آیات خدا کفر مىورزید با آن که خدا گواه است بر اعمالى که انجام مىدهید» (قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلى ما تَعْمَلُونَ).
(آیه ۹۹)- در این آیه آنها را ملامت مىکند و مىفرماید: «بگو: اى اهل کتاب! چرا افرادى را که ایمان آوردهاند از راه خدا باز مىدارید و مىخواهید این راه را کج سازید در حالى که شما (به درستى این راه) گواه هستید» (قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ).
چرا علاوه بر انحراف خود بار سنگینى مسؤولیت انحراف دیگران را نیز بر دوش مىکشید؟ در حالى که شما باید نخستین دستهاى باشید که این منادى الهى را «لبیک» گویید، زیرا بشارت ظهور این پیامبر قبلا در کتب شما داده شده و شما گواه بر آنید.
در پایان آیه آنها را تهدید مى کند که: «خداوند هرگز از اعمال شما غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
(آیه ۱۰۰)- در این آیه روى سخن را به مسلمانان اغفال شده کرده مى گوید:
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! اگر از جمعى از اهل کتاب (که کارشان نفاق افکنى و شعلهور ساختن آتش کینه و عداوت در میان شماست) اطاعت کنید شما را پس از ایمان آوردن به کفر باز مى گردانند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ). بنابراین به وسوسه هاى آنها ترتیب اثر ندهید و اجازه ندهید در میان شما نفوذ کنند.
منبع: برگزیده تفسیر نمونه