تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۴۱ قرآن کریم
در آینده نزدیک تکمیل می شود...
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۴۱ قرآن کریم
در آینده نزدیک تکمیل می شود...
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۴۰ قرآن کریم
در آینده نزدیک تکمیل می شود...
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۳۹ قرآن کریم
در آینده نزدیک تکمیل می شود...
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۳۸ قرآن کریم
در آینده نزدیک تکمیل می شود...
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۳۷ قرآن کریم
در آینده نزدیک تکمیل می شود...
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۳۶ قرآن کریم
در آینده نزدیک تکمیل می شود...
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۳۵ قرآن کریم
در آینده نزدیک تکمیل می شود...
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۳۴ قرآن کریم
در آینده نزدیک تکمیل می شود...
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۳۳ قرآن کریم
در آینده نزدیک تکمیل می شود...
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۳۲ قرآن کریم
در آینده نزدیک تکمیل می شود...
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۳۱ قرآن کریم
در آینده نزدیک تکمیل می شود...
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۳۰ قرآن کریم
(آیه ۲۸)- روشن است که قوم ثمود در اینجا در برابر آزمایش بزرگى قرار گرفتند، لذا در این آیه مى افزاید: «و (به صالح گفتیم) به آنها خبر ده که آب (قریه) باید در میان آنها تقسیم شود (یک روز سهم ناقه، و یک روز براى آنها) و هر یک در نوبت خود باید حاضر شود» (وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ).
گرچه قرآن در این زمینه توضیحى بیش از این نداده، ولى بسیارى از مفسران گفتهاند: ناقه صالح روزى که نوبت او بود تمام آب را مىنوشید.
ولى بعضى دیگر گفتهاند: وضع و هیئت آن طورى بود که وقتى کنار آب مىآمد حیوانات دیگر فرار مىکردند و نزدیک نمىشدند، و لذا چارهاى جز این نبود که یک روز آب را در اختیار ناقه قرار دهند، و روز دیگر را در اختیار خودشان.
(آیه ۲۹)- به هر حال این قوم سرکش و خود خواه و لجوج تصمیم گرفتند «ناقه» را از پاى درآورند، در حالى که «صالح» به آنها اخطار کرده بود که اگر آزارى به ناقه برسانند در فاصله کوتاهى عذاب دامانشان را خواهد گرفت «اما آنها (بدون اعتنا به این امر) یکى از یاران خود را صدا زدند، و او به سراغ این کار آمد، (و ناقه را) پى کرد» (فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى فَعَقَرَ).
(آیه ۳۰)- این آیه به عنوان مقدمه اى براى ذکر عذاب وحشتناک این قوم سرکش مىگوید: «پس (بنگرید) عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟! (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).
(آیه ۳۱)- و سپس مىافزاید: «ما فقط یک صیحه [- صاعقه عظیم] بر آنها فرستادیم، و به دنبال آن همگى به صورت گیاه خشکى درآمدند که صاحب چهارپایان (براى حیوانات خود در آغل) جمعآورى مىکند»! (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً واحِدَةً فَکانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ).
تعبیرى که در این آیه در باره عذاب قوم ثمود آمده است بسیار عجیب و پر معنى است، چرا که خداوند براى نابودى این قوم سرکش هرگز لشکریانى از آسمان و زمین نفرستاد، تنها با یک صیحه آسمانى، یک صاعقه گوشخراش، یک موج عظیم انفجار- که همه چیز را در مسیر خود در شعاع وسیعى در هم کوبید و خرد کرد- کار آنها را ساخت! درک این معنى براى گذشتگان مشکل بود، اما براى ما که امروز از تأثیر امواج ناشى از انفجار آگاه هستیم که چگونه همه چیز را در مسیر خود متلاشى و خرد مىکند آسان است، البته صاعقه عذاب الهى با این انفجارهاى بشرى قابل مقایسه نیست و از اینجا روشن مىشود که این صاعقه عظیم چه بلائى بر سر این قوم خیره سر آورد؟
(آیه ۳۲)- در این آیه و پایان این سرگذشت دردناک و عبرت انگیز بار دیگر مىفرماید: «ما قرآن را براى تذکر و بیدارى انسانها آسان نمودیم آیا پند گیرنده اى پیدا مىشود»؟! (وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).
تعبیراتش زنده و روشن، داستانهایش گویا، و انذارها و تهدیدهایش تکان دهنده و بیدارگر است.
(آیه ۳۳)- قوم لوط به سرنوشت شومترى مبتلا شدند! در اینجا اشارات کوتاه و تکان دهندهاى به داستان قوم لوط و عذاب وحشتناک این جمعیت ننگین و گمراه دیده مىشود، و این چهارمین قسمت از سرگذشت اقوام پیشین در این سوره است.
نخست مىگوید: «قوم لوط انذارها (ى پى در پى پیامبرشان) را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ).
(آیه ۳۴)- سپس در یک جمله کوتاه به گوشهاى از عذاب آنها و نجات خانواده حضرت لوط اشاره کرده، مىگوید: «ما بر آنها تندبادى که ریگها را به حرکت در مىآورد فرستادیم» و همه را هلاک کردیم (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ حاصِباً).
«جز خاندان لوط را که سحرگاهان از (آن سرزمین بلا) رهائى بخشیدیم» (إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّیْناهُمْ بِسَحَرٍ).
در آیات دیگر قرآن نیز هنگامى که عذاب قوم لوط را مىشمرد علاوه بر زلزلهاى که شهرهاى آنها را زیر و رو کرد سخن از باران سنگ مىگوید، چنانکه در آیه ۸۲ سوره هود مىخوانیم: «هنگامى که فرمان ما فرا رسید آن شهر و دیار را زیر و رو کردیم و بارانى از سنگ از گلهاى متحجر و متراکم بر آن نازل نمودیم».
(آیه ۳۵)- در این آیه براى تأکید مىفرماید: نجات خاندان لوط «نعمتى بود از ناحیه ما، آرى این گونه کسى را که شکر کند پاداش مىدهیم» (نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ شَکَرَ).
(آیه ۳۶)- و در این آیه این حقیقت را بازگو مىکند که لوط قبلا اتمام حجت کرده «و آنها را از مجازات ما بیم داد، ولى آنها اصرار بر مجادله و القاى شک داشتند» (وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ).
(آیه ۳۷)- آنها به القاء شبهات عقیدتى در میان مردم قناعت نکردند بلکه در زشتکارى و وقاحت و بىشرمى کار را به جائى رسانیدند، که وقتى فرشتگان مأمور عذاب به صورت جوانانى خوش منظر به عنوان میهمان وارد خانه لوط شدند این قوم بىشرم به سراغ آنها آمدند و چنانکه آیه مورد بحث مىگوید: «آنها از لوط خواستند میهمانانش را در اختیارشان بگذارد»! (وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ).
«لوط» به قدرى از این مسأله ناراحت شد که حد نداشت و مصرا از آنها خواهش کرد دست از این رسوائى و آبروریزى بردارند، و حتى طبق آیه ۷۱ سوره حجر به آنها وعده داد دختران خود را به ازدواج آنها (در صورت توبه از این اعمال) درآورد، و این نهایت مظلومیت این پیامبر بزرگ را در میان این گروه بىشرم و بىایمان و فاقد همه چیز نشان مىدهد.
ولى چیزى نگذشت که این گروه مهاجم نخستین مجازات خود را دریافت داشتند، چنانکه خداوند در دنباله همین آیه مىفرماید: «ولى چشمانشان را نابینا و محو کردیم (و گفتیم:) بچشید عذاب و انذارهاى مرا» (فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ).
آرى! اینجا بود که دست قدرت خداوند از آستین عدالت بیرون آمد و به گفته بعضى به جبرئیل فرمان داد که گوشهاى از شهپرش را بر چشم آنان بکوبد، فورا همگى نابینا شدند، و حتى گفته مىشود که جاى چشم آنها بکلى صاف و همانند صورتشان شد!
(آیه ۳۸)- عاقبت عذاب نهائى فرا رسید، و با زلزلهاى ویرانگر که با نخستین شعاع صبحگاهى آن سرزمین را تکان داد شهرهایشان زیر و رو شد، بدنها قطعه قطعه و متلاشى و زیر آوارها فرو رفت، باران شدیدى از سنگ بر آنها فرو ریخت، و آثار ویرانههاى آنها را نیز محو کرد! چنانکه آیه مورد بحث به صورت سر بسته و فشرده به این معنى اشاره کرده، مىگوید: «سر انجام صبحگاهان و در اول روز عذابى پایدار و ثابت به سراغشان آمد» (وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ).
آرى! در لحظاتى کوتاه همه چیز پایان گرفت و اثرى از آنها باقى نماند.
(آیه ۳۹)- سپس در این آیه مىافزاید، بار دیگر به آنها گفته شد: «پس بچشید عذاب و انذارهاى مرا» (فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ). تا دیگر در انذارهاى پیامبران شک و تردید نکنید.
(آیه ۴۰)- و بالاخره در این آیه براى چهارمین بار در این سوره این جمله پر معنى و بیدارگر را تکرار مىکند: «ما قرآن را براى یادآورى آسان ساختیم، آیا کسى هست که (پند گیرد و) متذکر شود» (وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).
قوم لوط پند نگرفتند، نه از انذارها، و نه از عذاب مقدماتى و هشدار دهنده، آیا دیگران که آلوده همان گناهانند از شنیدن این آیات قرآن به خود مىآیند و پشیمان مىشوند و توبه مىکنند؟!
(آیه ۴۱)- آیا شما از اقوام گذشته برترید؟! پنجمین و آخرین قومى که در این سلسله آیات به آنان اشاره مىشود قوم فرعون است، ولى از آنجا که سرگذشت این قوم بطور مشروح در سورههاى مختلف قرآن آمده در اینجا تنها اشاره کوتاه و فشردهاى به داستان عبرت انگیز آنها شده است.
مىفرماید: «و (همچنین) انذارها و هشدارها (یکى پس از دیگرى) به سراغ آل فرعون آمد» (وَ لَقَدْ جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ).
منظور از «آل فرعون» تنها خاندان و بستگان او نیست، بلکه پیروان او را بطور عموم شامل مىشود.
(آیه ۴۲)- این آیه از واکنش «آل فرعون» در برابر دو پیامبر بزرگ الهى (موسى و هارون) و انذارهاى آنها پرده برداشته، مىگوید: «آنها تمام آیات ما را تکذیب کردند» (کَذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها).
آرى! این مغروران خود خواه، و این جباران خود کامه و بیدادگر، همه آیات الهى را بدون استثنا انکار کردند، همه را دروغ یا سحر یا حوادث اتفاقى شمردند!
انسان اگر حقیقتجو باشد دیدن یکى از این معجزات با اخطار قبلى و سپس برطرف شدن بلا به وسیله دعاى پیامبر خدا براى او کافى است، ولى هنگامى که انسان بر سر دنده لجاجت قرار مىگیرد اگر تمام آسمان و زمین آیت خدا شود مؤثر نیست تنها عذاب الهى باید فرا رسد و مغزهائى را که پر از باد غرور است درهم بکوبد.
چنانکه در پایان آیه مىخوانیم: «و ما آنها را گرفتیم و مجازات کردیم، گرفتن شخصى (که هرگز مغلوب نمىشود) قدرتمند و توانا» (فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزِیزٍ مُقْتَدِرٍ).
تعبیرى که در ذیل این داستان آمده، در سرگذشتهاى دیگر نظیر ندارد این به خاطر آن است که فرعونیان بیش از همه به قدرت و عزت خود مىبالیدند، و همه جا سخن از نیروى حکومت آنها بود، اما خداوند مىگوید: ما آنها را گرفتیم، گرفتن عزیز مقتدر تا معلوم شود، این قدرت و عزت پوشالى در مقابل عزت و قدرت خدا هیچ و پوچ است، و عجب این که همان رود عظیم نیل که سر چشمه تمام ثروت و قدرت و آبادى و تمدن آنها بود مأمور نابودى آنها شد، و عجیبتر این که قبل از آن موجودات کوچکى همچون ملخ، قورباغه، قمل (یک نوع حشره) بر آنها مسلط گشت و آنان را به ستوه آورد و بیچاره کرد.
(آیه ۴۳)- بعد از بیان داستان اقوام پیشین و عذاب و کیفر امتهاى سرکش و مجرم، در این آیه مشرکان مکّه را مخاطب ساخته مىگوید: «آیا کفار شما بهتر از آنانند یا براى شما امان نامهاى در کتب آسمانى نازل شده است» (أَ کُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ).
میان شما و قوم فرعون و قوم نوح و لوط و ثمود چه تفاوتى است؟ اگر آنها به خاطر کفر و طغیان و ظلم و گناه گرفتار طوفانها و زلزلهها و صاعقهها شدند چه دلیلى دارد که شما به چنین سرنوشتى مبتلا نشوید؟!
(آیه ۴۴)- «یا مىگویند: ما جماعتى متحد و نیرومند و پیروز هستیم» و از مخالفانمان انتقام مىگیریم (أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ).
(آیه ۴۵)- سپس به عنوان یک پیشگوئى قاطع براى ردّ سخنان آنها، مىافزاید آنها بدانند: «به زودى جمعشان شکست مىخورد و پا به فرار مىگذارند» (سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ).
این پیشگوئى در میدان بدر و سایر جنگهاى اسلامى جامه عمل به خود پوشید، و سر انجام جمعیت قدرتمند کفار متلاشى شدند و فرار کردند.
(آیه ۴۶)- در این آیه مىافزاید: تنها شکست و ناکامى در دنیا بهره آنها نیست «بلکه رستاخیز موعد آنهاست و مجازات قیامت هولناکتر و تلختر است» (بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهى وَ أَمَرُّ).
و به این ترتیب آنها باید هم در انتظار شکست تلخى در این دنیا باشند، و هم شکست تلختر و وحشتانگیزتر در آخرت.
(آیه ۴۷)- این آیه همچنان ادامه بحث آیات قبل پیرامون کیفیت حال مشرکان و مجرمان در قیامت است، آیه قبل این حقیقت را بیان کرد که روز قیامت میعاد آنهاست و آن روز مصیبتبار و تلخى است.
این آیه به بیان علت این امر پرداخته، مىگوید: «مجرمان در گمراهى و شعلههاى آتشند» (إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ).
(آیه ۴۸)- «در آن روز که در آتش دوزخ به صورتشان کشیده مىشود (و به آنها گفته مىشود:) بچشید آتش دوزخ را» دوزخى که پیوسته آن را انکار مىکردید و دروغ و افسانه مىپنداشتید (یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ).
در روایتى از امام صادق علیه السّلام نقل شده: در جهنّم «درّهاى است به نام سقر که جایگاه متکبران است، و هر گاه نفس بکشد دوزخ را مىسوزاند»!
(آیه ۴۹)- و از آنجا که ممکن است خیال شود که این عذابها با آن معاصى هماهنگ نیست، در این آیه مىافزاید: «ما هر چیز را به اندازه آفریدیم» (إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ).
آرى! هم عذابهاى دردناک آنها در این دنیا روى حساب است، و هم مجازاتهاى شدید آنها در آخرت، نه تنها مجازاتها که هر چیزى را خدا آفریده روى حساب و نظام حسابشدهاى است.
منبع: برگزیده تفسیر نمونه
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۲۹ قرآن کریم
(آیه ۷)- در این آیه به توضیح بیشترى در همین زمینه پرداخته مىگوید:
«آنان در حالى که چشمهایشان از شدت وحشت به زیر افتاده، همچون ملخهاى پراکنده از قبرها خارج مىشوند»! (خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ).
نسبت «خشوع» به «چشمها» به خاطر آن است که صحنه آن قدر هولناک است که تاب تماشاى آن را ندارند، لذا چشم از آن برمىگیرند و به زیر مىاندازند.
و تشبیه به «ملخهاى پراکنده» به تناسب این است که توده ملخها برخلاف بسیارى از پرندگانى که به هنگام حرکت دسته جمعى با نظم و ترتیب خاصى حرکت مىکنند هرگز نظم و ترتیبى ندارند، به علاوه آنها همچون ملخها در آن روز موجوداتى ضعیف و ناتوانند و چنان وحشت زده مىشوند که مانند مستها بىتوجه به هر طرف رو مىآورند و به یکدیگر مىخورند.
(آیه ۸)- سپس مى افزاید: «هنگامى که آنها به دنبال این دعوت از قبرها خارج مىشوند از شدت وحشت «به سوى این دعوت کننده گردن مىکشند» (مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ).
اینجاست که وحشت از حوادث سخت آن روز سراپاى آنها را فرا مىگیرد، لذا در دنباله آیه مىافزاید: «کافران مىگویند: امروز روز سخت و دردناکى است»! (یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ).
و به راستى روز سختى است، چرا که خداوند نیز بر این معنى صحه گذارده و در آیه ۲۶ سوره فرقان مىفرماید: وَ کانَ یَوْماً عَلَى الْکافِرِینَ عَسِیراً و آن روز روز سختى براى کافران خواهد بود» چرا که تمام عوامل ترس و وحشت مجرمان و کافران را احاطه مىکند.
ولى از این تعبیر استفاده مىشود که آن روز براى مؤمنان روز سختى نیست!
(آیه ۹)- ماجراى قوم نوح درس عبرتى بود! سنت قرآن بر این است که در بسیارى از موارد بعد از انذار کفار و مجرمان شرحى از سرگذشت اقوام پیشین و عاقبت دردآلود آنها را بیان مىکند، تا به اینها بفهماند که اگر به راه نادرست خویش ادامه دهند سرنوشتى بهتر از آنان ندارند.
در اینجا نیز به دنبال بحثى که در آیات گذشته آمد اشارات کوتاه و در عین حال پر معنى به سرگذشت پنج قوم سرکش از اقوام پیشین مىکند که نخستین آنها قوم نوح (ع) است.
مىفرماید: «پیش از آنها قوم نوح (پیامبر خود را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ).
آرى! «بنده ما (نوح) را تکذیب کرده و گفتند: او دیوانه است! و (سپس با انواع آزارها از ادامه رسالتش) بازداشته شد» فَکَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ).
گاه «به او مىگفتند: اگر دست از کار خود برندارى سنگسارت مىکنیم» (شعراء/ ۱۱۶) و گاه گلوى او را چنان مىفشردند که بىهوش به زمین مىافتاد، اما هنگامى که به هوش مىآمد مىگفت: «خداوندا! قوم مرا ببخش که نمىدانند».
(آیه ۱۰)- سپس مىافزاید: هنگامى که نوح از هدایت آنها بکلى مأیوس گشت «به درگاه پروردگار عرضه داشت: من مغلوب (این قوم طغیانگر) شدهام انتقام مرا از آنها بگیر» (فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ).
آنها هرگز در دلیل و حجت و برهان بر من غلبه نکردهاند ولى از طریق ظلم و جنایت و تکذیب و انکار، و انواع زجر و فشار بر من غلبه کردند، این قوم دیگر شایسته بقا نیستند از آنها انتقام بگیر و مرا بر آنها پیروزکن.
(آیه ۱۱)- سپس اشاره گویا و تکان دهندهاى به کیفیت عذاب آنها کرده، مىفرماید: «در این هنگام درهاى آسمان را با آبى فراوان و پى در پى گشودیم» (فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ).
تعبیر به گشودن درهاى آسمان تعبیر بسیار زیبایى است که به هنگام نزول بارانهاى شدید به کار مىرود، همان گونه که در فارسى نیز مىگوئیم: گوئى درهاى آسمان باز شده و هر چه آب است فرو مىبارد.
(آیه ۱۲)- نه تنها از آسمان آب زیادى فرو ریخت که از زمین هم آب جوشید، چنانکه در آیه آمده: «و زمین را شکافتیم و چشمههاى زیادى بیرون فرستادیم (وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُوناً).
«و این دو آب به اندازه مقدر با هم درآمیختند» و دریاى وحشتناکى شد (فَالْتَقَى الْماءُ عَلى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ).
از سراسر زمین آب جوشیدن گرفت و چشمهها سربرآوردند و از تمامى آسمان آب باریدن گرفت و به هم پیوستند و دریائى عظیم و طوفان تشکیل دادند.
(آیه ۱۳)- در اینجا قرآن دنباله مسأله طوفان را رها ساخته- چرا که آنچه باید گفته شود در جملههاى قبل جمع است- و به سراغ کشتى نجات نوح رفته، مىفرماید: «و او را بر مرکبى از الواح و میخهائى ساخته شده سوار کردیم» (وَ حَمَلْناهُ عَلى ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ).
(آیه ۱۴)- سپس خداوند به عنایت خاصش نسبت به کشتى نجات نوح اشاره کرده، مىفرماید: «مرکبى که زیر نظر ما حرکت مىکرد» (تَجْرِی بِأَعْیُنِنا).
سپس مىافزاید: تمام اینها «پاداشى بود براى کسى که [- نوح] مورد انکار قرار گرفته بود» و کیفرى براى کسانى که او را تکذیب کردند و کافر شده بودند (جَزاءً لِمَنْ کانَ کُفِرَ).
آرى! نوح همانند همه انبیا از مواهب بزرگ الهى و از نعمتهاى عظیم او بود که بىخبران کفرانش کردند، و به آئینش کافر شدند.
(آیه ۱۵)- سپس به عنوان نتیجهگیرى از این ماجراى عظیم مىفرماید: «و ما این ماجرا را به عنوان نشانهاى در میان امتها باقى گذاردیم، آیا کسى هست که پند گیرد» (وَ لَقَدْ تَرَکْناها آیَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).
و به راستى که همه گفتنیها در همین ماجرا گفته شده، و آنچه باید انسانى بیدار بفهمد از آن مىفهمد.
(آیه ۱۶)- و در این آیه به عنوان یک سؤال تهدید آمیز و پر معنى نسبت به کافرانى که همان راه کفار زمان نوح را مىسپرند مىگوید: اکنون بنگرید «عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟ (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).
آیا واقعیت داشت یا داستان و افسانه بود؟!
(آیه ۱۷)- و سر انجام در این آیه بر این حقیقت تأکید مىکند که: «ما قرآن را براى تذکر آسان ساختیم، آیا کسى هست که متذکر شود»؟ وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).
آرى! این قرآن، هیچ پیچیدگى ندارد، و شرائط تأثیر، در آن جمع است، الفاظش شیرین و جذاب، تعبیراتش زنده و پر معنى، انذارها و بشارتهایش صریح و گویا، داستانهایش واقعى و پر محتوا، دلائلش قوى و محکم، منطقش شیوا و متین، خلاصه آنچه لازمه تأثیر گذاردن یک سخن است در آن جمع است، و به همین دلیل هر زمان دلهاى آماده با آن تماس یابد، مجذوب آن مىشود و در طول تاریخ اسلام نمونههاى عجیب و شگفتانگیزى از تأثیر عمیق قرآن در دلهاى آماده دیده مىشود، که شاهد گویاى این امر است.
(آیه ۱۸)- سرنوشت قوم عاد! قوم دیگرى که سرگذشت آنها در این سوره به دنبال سرگذشت فشرده قوم نوح آمده، «قوم عاد» است، که قرآن به عنوان هشدارى به کافران و مجرمان بطور فشرده به آن اشاره کرده، مىگوید: «قوم عاد (نیز پیامبر خود را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ عادٌ).
هر قدر پیامبر آنها، هود بر تبلیغات خود مىافزود، و از راههاى مختلف براى بیدار ساختن آنها تلاش مىکرد، آنها بر خیره سرى و لجاجت خود مىافزودند، و غرور ناشى از ثروت و امکانات مادى و غفلت ناشى از غرق بودن در شهوات، گوش شنوا و چشم بینا را از آنها گرفته بود.
سر انجام خداوند آنها را با عذاب دردناکى مجازات کرد، لذا در دنباله آیه بصورت سر بسته مىفرماید: بنگرید «عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟ (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).
(آیه ۱۹)- سپس به شرح این اجمال پرداخته، مىافزاید: «ما تند باد وحشتناک و سردى را در یک روز شوم مستمر بر آنان فرستادیم ...» (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ).
(آیه ۲۰)- سپس در توصیف این تندباد مىفرماید: «مردم را همچون تنههاى نخل ریشه کن شده از جا بر مىکند» و به هر سو پرتاب مىنمود تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ.
«اعجاز» جمع «عجز» به معنى قسمت عقب یا پائین چیزى است، و تشبیه آنها به قسمت پائین نخلها به خاطر آن است که به گفته بعضى باد به قدرى شدید بود که نخست دست و سرهاى آنها را کند و با خود برد، و بعد بقیه بدنهایشان همچون نخل بىشاخ و برگ، از زمین کنده شده به هر گوشه و کنار پراکنده مىگشت.
(آیه ۲۱)- سپس قرآن به عنوان هشدار مىگوید: «پس (ببینید) عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟! (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).
ما با اقوام دیگر که راه تکذیب و کبر و غرور و گناه و عصیان را پوئیدند چنین رفتار کردیم، شما در باره خود چه مىاندیشید که راه آنها را ادامه مىدهید؟
(آیه ۲۲)- و باز در پایان این ماجرا مىافزاید: «ما قرآن را براى تذکر آسان ساختیم، آیا کسى هست که متذکر شود»؟ وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ.
آیا گوش شنوائى در برابر این نداى الهى، و این هشدارها و انذارها وجود دارد؟
قابل توجه این که جمله «فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ». در مورد قوم عاد دو بار تکرار شده یکى در آغاز بیان این سرگذشت، و یکى هم در پایان آن، این تفاوت شاید از این جهت است که عذاب این گروه از دیگران شدیدتر و وحشتناکتر بود، هر چند عذابهاى الهى همه شدید مىباشد.
مسأله توجه به سعد و نحس ایام- که در ارتباط با حوادثى است که در آن واقع شده- علاوه بر این که غالبا انسان را به یک سلسله حوادث تاریخى آموزنده رهنمون مىشود، عاملى است براى توسل و توجه به ساحت قدس الهى، و استمداد از ذات پاک پروردگار، و لذا در روایات متعددى مىخوانیم: در روزهائى که نام نحس بر آن گذارده شده مىتوانید با دادن صدقه، و یا خواندن دعا، و استمداد از لطف خداوند، و قرائت بعضى از آیات قرآن، و توکل بر ذات پاک او، به دنبال کارها بروید و پیروز و موفق باشید.
(آیه ۲۳)- سر انجام دردناک قوم ثمود! سومین قومى که شرح زندگى آنها بطور فشرده به عنوان درس عبرتى در تعقیب بحثهاى گذشته در این سوره مطرح شده است «قوم ثمود» است- که در سرزمین «حجر» در شمال حجاز زندگى داشتند، و پیامبرشان «صالح» نهایت کوشش را در هدایت آنها کرد اما به جائى نرسید.
نخست مىفرماید: «طایفه ثمود (نیز) انذارهاى الهى را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ).
(آیه ۲۴)- سپس به علت تکذیب آنها پرداخته، مىافزاید: «و گفتند: آیا ما از بشرى از جنس خود پیروى کنیم؟ اگر چنین کنیم در گمراهى و جنون خواهیم بود» (فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ).
آرى! کبر و غرور و خودبینى و خودخواهى حجاب بزرگ آنها در برابر دعوت انبیا بود، آنها مىگفتند: صالح فردى مانند ما است، دلیلى ندارد که ما از او پیروى کنیم! او چه امتیازى بر ما دارد که رهبر باشد، و ما پیرو و تابع او؟! این همان اشکالى است که امتهاى گمراه غالبا به انبیا داشتند که آنها افرادى از جنس ما هستند و به همین دلیل نمىتوانند پیامبر الهى باشند.
(آیه ۲۵)- سپس افزودند: به فرض که وحى الهى بر انسانى نازل شود «آیا از میان ما تنها بر او وحى نازل شده» (أَ أُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا). با این که افرادى سرشناستر و معروفتر و ثروتمندتر از او پیدا مىشود.
در حقیقت گفتههاى قوم ثمود شباهت زیادى با گفتههاى مشرکان مکّه داشت که گاهى ایراد مىکردند: «چرا این پیامبر غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود؟ چرا فرشتهاى نازل نشده که همراه او انذار کند»؟ (فرقان/ ۷) سپس در پایان آیه مىگوید: آنها همین موضوع را دلیل بر کذب پیامبرشان «صالح» گرفتند و گفتند: «او آدم بسیار دروغگوى هوسبازى است»! (بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ). چرا که مىخواهد بر ما حکومت کند، و همه چیز را در قبضه خود بگیرد، و بر طبق هوسهایش رفتار کند.
(آیه ۲۶)- قرآن در پاسخ آنها مىگوید: «ولى فردا مىفهمند چه کسى دروغگوى هوسباز است»؟ (سَیَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْکَذَّابُ الْأَشِرُ).
همان زمان که عذاب الهى فرا رسد و آنها را در هم کوبد و تبدیل به یک مشت خاک و خاکستر شوند، و سپس مجازات بعد از مرگ نیز دامانشان را بگیرد مىفهمند این گونه نسبتها شایسته چه کسى بوده است؟ و قبائى است براى قامت چه شخصى؟!
(آیه ۲۷)- سپس به داستان «ناقه» که به عنوان معجزه و سند گویاى صدق دعوت صالح (ع) فرستاده شده بود اشاره کرده، مىافزاید: به صالح وحى کردیم که «ما ناقه را براى آزمایش آنها مىفرستیم، در انتظار پایان کار آنها باش و صبر کن» (إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ).
«ناقه» یعنى همان شتر مادهاى که به عنوان معجزه صالح فرستاده شد مسلما یک ناقه معمولى نبود، بلکه داراى ویژگیهاى خارق العادهاى بود، از جمله این که طبق روایت مشهورى این ناقه از دل صخرهاى از کوه برآمد، تا معجزه گویائى در برابر منکران لجوج باشد.
منبع: برگزیده تفسیر نمونه
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۲۸ قرآن کریم
(آیه ۴۵)- «و اوست که دو زوج نر و ماده را آفرید» (وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى).
(آیه ۴۶)- «از نطفه اى هنگامى که خارج مىشود» و در رحم مىریزد (مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى).
چند آیه فوق در حقیقت بیان جامع و توضیح جالبى است براى مسأله انتهاى همه امور به ربوبیت و تدبیر پروردگار، زیرا مىگوید: مرگ و حیات شما به دست اوست، تداوم نسلها از طریق آفرینش زوجین نیز به تدبیر اوست همچنین تمام حوادثى که در طول زندگى انسان رخ مىدهد از ناحیه اوست، او مىگریاند یا مىخنداند، مىمیراند یا زنده مىکند، و به این ترتیب سر رشته زندگى از آغاز تا انجام، همه به ذات پاکش منتهى مىگردد.
در حدیثى مفهوم خنده و گریه در این آیه توسعه داده شده و در تفسیر آن چنین مىگوید: «خداوند آسمان را با باران مىگریاند، و زمین را با گیاهان مىخنداند»!
(آیه ۴۷)- بعد از ذکر امورى که مربوط به ربوبیت و تدبیر پروردگار است به امر معاد پرداخته مىگوید: آیا انسان خبر ندارد که در کتب پیشین آمده «که بر خداست ایجاد عالم دیگر» تا عدالت اجرا گردد! (وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى).
(آیه ۴۸)- سپس مىافزاید: «و این که اوست که (بندگان را) بىنیاز کرد و سرمایه باقى بخشید» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى).
خداوند نه تنها در جنبههاى مادى نیازمندیهاى انسان را با لطف عمیمش بر طرف ساخته، سرمایههاى مستمرى در اختیار او گذارده، که در زندگى معنوى نیز احتیاجات انسانها را در امر تعلیم و تربیت و تکامل از طریق اعزام رسولان، و انزال کتب آسمانى، و عطاى مواهب معنوى مرتفع ساخته است.
(آیه ۴۹)- سر انجام در این آیه مىفرماید: آیا انسان نمىداند که در کتب پیشین آمده «که اوست پروردگار ستاره شعرا»؟! (وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى).
تکیه بر خصوص «ستاره شعرا»- علاوه بر این که این ستاره درخشندهترین ستارگان آسمان است که معمولا به هنگام سحر در کنار صورت فلکى «جوزا» در آسمان ظاهر مىشود و کاملا جلب توجه مىکند- به خاطر این است که گروهى از مشرکان عرب آن را مىپرستیدند، قرآن مىگوید: چرا شعرا را مىپرستید؟ آفریدگار و پروردگار آن را بپرستید.
(آیه ۵۰)- این همه درس عبرت کافى نیست؟
در آیات گذشته ده مطلب در طى دو فراز ذکر شده بود، فراز اول ناظر به مسؤولیت هر کس در مقابل اعمالش مىباشد، و فراز دوم در باره منتهى شدن تمام خطوط به پروردگار سخن مىگوید، و در اینجا که تنها به ذکر یک مطلب مىپردازد سخن از مجازات و هلاکت دردناک چهار قوم از اقوام ستمگر پیشین است که هشدارى است براى آنها که از دستورات گذشته سرپیچى مىکنند و به مبدأ و معاد ایمان ندارند.
نخست مىفرماید: آیا انسان خبر ندارد که در کتب پیشین آمده است «که خداوند قوم عاد نخستین را هلاک کرد»؟! (وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولى).
توصیف قوم عاد به «الاولى» (نخستین) یا به خاطر قدمت این قوم است و یا به خاطر آن است که در تاریخ، دو قوم «عاد» وجود داشتهاند و قوم معروف که پیامبرشان حضرت هود (ع) بود همان عاد نخستین است.
(آیه ۵۱)- سپس مىافزاید: «و همچنین قوم ثمود را (بر اثر طغیانشان هلاک کرد) و کسى از آنها را باقى نگذارد» (وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى).
(آیه ۵۲)- سپس در باره قوم نوح مىفرماید: «و نیز قوم نوح را پیش از آنها» هلاک کرد (وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ).
«چرا که آنان از همه ظالمتر و طغیانگرتر بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى). چرا که پیامبرشان نوح در مدتى طولانىتر از تمام انبیاء به تبلیغ آنان پرداخت، با این حال جز تعداد کمى به دعوت او پاسخ نگفتند، و در شرک و بتپرستى و تکذیب و آزار نوح پافشارى و سرسختى فوق العادهاى داشتند، چنانکه شرح آن به خواست خدا در تفسیر سوره نوح خواهد آمد.
(آیه ۵۳)- قوم لوط چهارمین قومى هستند که به آنها اشاره کرده، مىگوید:
«و نیز شهرهاى زیر و رو شده (قوم لوط) را فرو کوبید» (وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوى).
در ظاهر زلزله شدیدى این آبادیها را به آسمان پرتاب کرد و واژگون ساخت و بر زمین کوبید، و طبق روایات جبرئیل آنها را به قوت خداداد از زمین برکند و وارونه کرد و بر زمین افکند.
(آیه ۵۴)- سپس «آنها را با عذاب سنگین پوشانید» (فَغَشَّاها ما غَشَّى).
آرى! بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو ریخت و سراسر این شهرهاى زیر و رو شده را زیر آوارى از سنگ مدفون ساخت.
(آیه ۵۵)- در پایان این بحث به مجموعه نعمتهائى که در آیات گذشته آمده است، اشاره کرده و در شکل یک استفهام انکارى مىفرماید: «در کدامیک از نعمتهاى پروردگارت تردید دارى» (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَمارى).
آیا در نعمت حیات، یا اصل نعمت آفرینش، و یا این نعمت که خداوند کسى را به جرم دیگرى مجازات نمىکند و خلاصه آنچه در کتب پیشین آمده و در قرآن نیز تأکید شده است شک و تردید دارى؟
درست است که مخاطب در این آیه شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است. ولى مفهوم آن همگان را شامل مىشود، بلکه هدف اصلى از آن بیشتر افراد دیگرند.
(آیه ۵۶)- به دنبال آیات گذشته که سخن از هلاکت اقوام پیشین به خاطر ستمگرى و طغیان آنها مىگفت، در اینجا روى سخن را به مشرکان و کفار و منکران دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: «این (پیامبر یا قرآن) بیم دهندهاى از بیم دهندگان پیشین است» (هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى).
این که مىگوید: پیامبر (یا قرآن) از نوع انذار کنندگان نخستین است، مفهومش این است که رسالت محمد صلّى اللّه علیه و آله و کتاب آسمانیش قرآن موضوع بىسابقهاى نیست، شبیه آن در گذشته بسیار بوده است، چرا مایه تعجب شماست؟
(آیه ۵۷)- آنگاه براى این که مشرکان و کافران به خطرى که در پیش دارند توجه بیشتر کنند، مىافزاید: «آنچه باید نزدیک شود نزدیک شده است» و قیامت فرا مىرسد (أَزِفَتِ الْآزِفَةُ).
نامگذارى قیامت به این نام علاوه بر آیه مورد بحث در آیه ۱۸ سوره غافر نیز آمده است، و تعبیرى است گویا و بیدار کننده، همین مفهوم را به صورت دیگرى در آیه ۱ سوره قمر مىخوانیم: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ قیامت نزدیک شده است» و به هر حال نزدیکى قیامت با توجه به کوتاهى عمر دنیا قابل درک است به خصوص این که هر کس مىمیرد، قیامت صغرایش برپا مىشود.
(آیه ۵۸)- سپس مىافزاید: مهم این است که «هیچ کس جز خدا نمىتواند در آن روز سختیهاى آن را برطرف سازد» (لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ کاشِفَةٌ).
حاکم و مالک و صاحب قدرت در آن روز (و همیشه) خداست، اگر نجات مىخواهید دست به دامن لطف او زنید، و اگر آرامش مىطلبید در سایه ایمان به او قرار گیرید.
(آیه ۵۹)- در این آیه مىافزاید: «آیا از این سخن تعجب مىکنید» (أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ).
این جمله ممکن است اشاره به مسأله رستاخیز باشد که در آیات قبل آمده، یا اشاره به قرآن، چرا که در آیات دیگر از آن تعبیر به «حدیث» شده و یا سخنانى که در باره هلاک اقوام پیشین گفته شد و یا همه اینها.
(آیه ۶۰)- سپس مىگوید: «و مىخندید و نمىگریید»؟ (وَ تَضْحَکُونَ وَ لا تَبْکُونَ).
(آیه ۶۱)- «و پیوسته در غفلت و هوسرانى به سر مىبرید»؟! (وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ).
در حالى که اینجا نه جاى خنده است و نه جاى غفلت و بىخبرى، جاى گریه بر فرصتهاى از دست رفته، طاعات ترک شده، و معاصى و گناهانى است که از شما سر زده است، جاى بیدارى و جبران امورى است که از دست رفته، و بالاخره جاى توبه و انابه و بازگشت به سایه لطف خداست.
(آیه ۶۲)- همه براى او سجده کنید! در آخرین آیه این سوره، و به دنبال بحثهاى فراوانى که پیرامون اثبات توحید و نفى شرک بیان شد، مىگوید: «اکنون که چنین است براى خدا سجده کنید و او را بپرستید» (فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا) «این آیه سجده واجب دارد».
اگر مىخواهید در صراط مستقیم حق گام بردارید تنها براى او که تمام خطوط عالم هستى به ذات پاکش منتهى مىگردد سجده کنید، و اگر مىخواهید به سرنوشت دردناک اقوام پیشین که بر اثر شرک و کفر و ظلم و ستم در چنگال عذاب الهى گرفتار شدند گرفتار نشوید تنها او را عبادت کنید.
جالب توجه این که در روایات زیادى نقل شده است که وقتى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به هنگام تلاوت این سوره به این آیه رسید همه مؤمنان و کافرانى که آن را شنیدند به سجده افتادند.
و این نخستین بار نیست که قرآن در قلوب منکران نیز اثر مىگذارد و آنها را بىاختیار مجذوب خود مىکند چنانکه در داستان ولید بن مغیره آمده است که وقتى آیات سوره «فصّلت» را شنید هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این آیه را تلاوت فرمود:
«فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ» «ترجمه: "اگر آنها روى گردان شوند، بگو: من شما را از صاعقهاى همانند صاعقه عاد و ثمود مىترسانم!" فصّلت/ ۱۳» از جا برخاست لرزید و مو بر تنش راست شد، به خانه آمد به گونهاى که مشرکان پنداشتند او کاملا مجذوب آئین محمد صلّى اللّه علیه و آله شده است.
«پایان سوره نجم»
سوره قمر [۵۴]
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى ۵۵ آیه است
محتواى سوره:
این سوره به خاطر مکى بودنش بحثهایى از مبدأ و معاد دارد، و مخصوصا بیانگر کیفرهاى گروهى از اقوام پیشین است که بر اثر لجاجت و عناد و پیمودن راه کفر و ظلم و فساد یکى، پس از دیگرى، به عذابهاى کوبنده الهى گرفتار و هلاک شدند.
و به دنبال هر یک از این سرگذشتها جمله وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ما قرآن را براى تذکر، آسان ساختیم آیا کسى هست که متذکر شود» تکرار مىکند تا درسى باشد براى مسلمین و کفار.
و بطور کلى محتواى این سوره را در چند بخش مىتوان خلاصه کرد:
۱- آغاز سوره که از مسأله نزدیکى قیامت و موضوع «شق القمر» و اصرار مخالفان در انکار آیات الهى سخن مىگوید.
۲- در بخش دیگر از نخستین قوم سرکش و متمرد و لجوج یعنى «قوم نوح» و مسأله طوفان بصورت فشردهاى بحث مىکند.
۳- بخش دیگر داستان قوم «عاد» و عذاب دردناک آنها را شرح مىدهد.
۴- در چهارمین بخش سخن از قوم «ثمود» و مخالفت آنها با پیامبرشان «صالح»، و همچنین «معجزه ناقه» و بالاخره مجازات آنها با «صیحه آسمانى» است.
۵- سپس به سراغ قوم «لوط» مىرود، و ضمن اشاره گویا و فشردهاى به کفر و انحراف اخلاقى آنها، به قسمتى از عذاب دردناکشان اشاره مىکند.
۶- در بخش دیگر سخن بسیار کوتاهى از «آل فرعون» و مجازات آنها آمده است.
۷- و در آخرین بخش مقایسهاى میان این اقوام و مشرکان مکّه و مخالفان پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، آینده خطرناکى را که در صورت ادامه این راه در پیش دارند بازگو مىکند، و سوره را با شرح قسمتى از مجازات مجرمان در قیامت و پاداشهاى عظیم پرهیزکاران پایان مىدهد.
نامگذارى سوره به «قمر» به مناسبت نخستین آیه سوره است که از «شق القمر» بحث مىکند.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام مىخوانیم: «هر کس سوره «اقتربت» را یک روز در میان بخواند روز قیامت در حالى برانگیخته مىشود که صورتش همچون ماه در شب بدر است، و هر کس آن را هر شب بخواند افضل است، و در قیامت نور و روشنائى صورتش بر سایر خلایق برترى دارد».
مسلما این درخشندگى صورت در صحنه قیامت نشانه ایمان قوى و راستینى است که در سایه تلاوت این سوره و تفکر و سپس عمل به آن حاصل شده است نه تلاوت خالى از اندیشه و عمل.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه ۱)- ماه شکافته شد! در آیه نخست، از دو حادثه مهم سخن به میان آمده: یکى نزدیک شدن قیامت است که عظیمترین دگرگونى را در عالم آفرینش همراه دارد و سر آغازى است براى زندگى نوین در جهان دیگر، جهانى که عظمت و گستردگى آن براى ما زندانیان عالم دنیا قابل درک و توصیف نیست.
و حادثه دیگر معجزه بزرگ «شق القمر» است که هم دلیلى است بر قدرت خداوند بزرگ بر هر چیز و هم نشانهاى است از صدق دعوت پیغمبر گرامیش.
مىفرماید: «قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت»! (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ).
قابل توجه این که سوره گذشته (سوره نجم) با جملههائى پیرامون نزدیکى قیامت پایان گرفت أَزِفَتِ الْآزِفَةُ و این سوره با همین معنى آغاز مىشود و این تأکیدى است بر این موضوع که قیامت نزدیک است. گرچه در مقیاس عمر دنیا ممکن است هزاران سال طول بکشد، اما توجه به مجموع عمر این جهان از یکسو، و با توجه به این که تمام عمر دنیا در برابر قیامت لحظه زود گذرى بیش نیست منظور از این تعبیر روشن مىشود.
ذکر این دو حادثه با هم، به خاطر آن است که اصولا ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که آخرین پیامبر الهى است خود از نشانههاى نزدیکى قیامت است.
از سوى دیگر شکافتن ماه خود دلیلى است بر امکان به هم ریختن نظام کواکب و نمونه کوچکى است از حوادث عظیمى که در آستانه رستاخیز در این جهان رخ مىدهد، چرا که تمامى کواکب و ستارگان و زمین در هم مىریزند و عالمى نو به جاى آنها ایجاد مىشود.
طبق روایات مشهور که بعضى ادعاى تواتر آن را نیز کردهاند مشرکان نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: اگر راست مىگوئى و تو پیامبر خدائى ماه را براى ما دو پاره کن! فرمود: اگر این کار را انجام دهم ایمان مىآورید؟
عرض کردند: آرى- و آن شب، شب چهاردهم ماه بود- پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از پیشگاه پروردگار تقاضا کرد آنچه را خواستند به او بدهد ناگهان ماه به دو پاره شد، و رسول اللّه آنها را یک یک صدا مىزد و مىفرمود: ببینید! بنابر این نه با توجه به خود آیه و قرائن موجود در آن، و نه از نظر روایات، و اقوال مفسران، موضوع شقّ القمر قابل انکار نیست.
(آیه ۲)- سپس قرآن مىافزاید: «و هرگاه نشانه و معجزهاى را (بر صدق دعوت تو) ببینند روى گردانده، مىگویند: این سحرى مستمر است»! (وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ).
تعبیر «مستمرّ» اشاره به این است که آنها معجزات مکرّرى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دیده بودند که شق القمر ادامه آن بود، آنها همه را بر تداوم سحر حمل مىکردند، و آن را «سحرى مستمر» مىپنداشتند، هر چند این تهمت بهانهاى بود براى عدم تسلیم در مقابل حق.
(آیه ۳)- در این آیه به دلیل مخالفت آنها و همچنین به نتیجه شوم این مخالفت، اشاره کرده، مىافزاید: «آنها (آیات خدا را) تکذیب کردند، و از هواى نفسشان پیروى نمودند، و هر امرى قرارگاهى دارد» (وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ).
سر چشمه مخالفت آنها و تکذیب پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله یا تکذیب معجزات و دلائل او، و همچنین تکذیب رستاخیز و قیامت، پیروى از هواى نفس، تعصبها و لجاجتها و خود خواهیها بود.
جمله «وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ» اشاره به این حقیقت است که هیچ چیز در این عالم از میان نمىرود، و هر کار نیک و بدى ثابت و باقى مىماند تا انسان جزاى آن را ببیند. و چیزى نمىگذرد که چهره زیباى حق آشکار، و چهره زشت و منفور باطل نیز ظاهر مىگردد، و این یک سنت الهى در عالم هستى است.
(آیه ۴)- به دنبال بحثى که در آیات قبل پیرامون جمعى از کفار- که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را تکذیب کردند و در برابر هیچ معجزهاى سر تسلیم فرود نمىآوردند- آمد، در اینجا تشریح بیشترى در باره این گونه افراد و همچنین سرنوشت دردناک آنها در قیامت آمده است.
نخست مىفرماید: چنان نیست که این گروه بىخبر باشند بلکه «به اندازه کافى براى بازداشتن از بدیها اخبار (انبیا و امتهاى پیشین) به آنان رسیده است» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِیهِ مُزْدَجَرٌ).
بنابر این کمبودى در تبلیغ داعیان الهى نبوده، «هر چه هست از قامت ناساز بىاندام خود آنهاست» نه گوش شنوائى دارند، نه روح حق طلبى، و نه این مقدار از تقوا که آنها را دعوت به تحقیق و تدبر در آیات الهى کند.
(آیه ۵)- سپس مىافزاید: «این آیت حکمت بالغه الهى است اما انذارها (براى افراد لجوج) فایده نمىدهد» (حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ).
(آیه ۶)- در این آیه مىفرماید: «اکنون (که این بیگانگان از حق ابدا آمادگى پذیرش را ندارند آنها را به حال خود واگذار و) از آنان روى بگردان» و به سراغ دلهاى آماده رو فَتَوَلَّ عَنْهُمْ).
«روزى را به یادآور که دعوت کننده الهى مردم را به امر وحشتناکى دعوت مىکند» دعوت به حساب اعمال (یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلى شَیْءٍ نُکُرٍ).
منبع: برگزیده تفسیر نمونه
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۲۷ قرآن کریم
(آیه ۲۷)- قرآن همچنان موضوع آیات قبل را در زمینه نفى عقائد مشرکان تعقیب کرده، نخست مىفرماید: «کسانى که به آخرت ایمان ندارند فرشتگان را دختر (خدا) نامگذارى مىکنند» (إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنْثى).
آرى! این سخن زشت و شرمآور تنها از کسانى سر مىزند که به حساب و جزاى اعمال معتقد نیستند که اگر عقیده داشتند این چنین جسورانه سخن نمىگفتند، سخنى که کمترین دلیلى بر آن ندارند، بلکه دلائل عقلى نشان مىدهد نه خداوند فرزندى دارد نه فرشتگان دخترند.
(آیه ۲۸)- سپس به یکى از دلائل روشن بطلان این نامگذارى اشاره کرده، مىافزاید: «آنها هرگز به این سخن دانشى ندارند، بلکه از گمان بىپایه پیروى مىکنند با اینکه گمان هرگز انسان را بىنیاز از حق نمىکند» (وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً).
انسان متعهد و معتقد هرگز سخنى را بدون علم و آگاهى نمىگوید، و نسبتى را به کسى بىدلیل نمىدهد، تکیه بر گمان و پندار کار شیطان و انسانهاى شیطان صفت است، و قبول خرافات و موهومات نشانه انحراف و بىعقلى است.
البته گمانهائى که معقول و موجه است و غالبا مطابق واقع و مبناى کار عقلا در زندگى روزمره مىباشد، مانند شهادت شهود در محکمه و دادگاه، یا «قول اهل خبره» و یا «ظواهر الفاظ» و امثال آن داخل در این آیات نیست، این گونه گمانها در حقیقت یک نوع علم عرفى است نه گمان.
(آیه ۲۹)- سپس براى این که روشن کند این گروه اهل استدلال و منطق نیستند، و حب دنیا و فراموش کردن یاد خدا آنها را در لجنزار این موهومات و خرافات غوطهور ساخته، مىافزاید: «حال که چنین است از کسى که از یاد ما روى مىگرداند، و جز زندگى مادى دنیا را نمىطلبد اعراض کن و به آنها اعتنا مکن که شایسته سخن نیستند! (فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا).
«ذکر خدا» مفهوم گستردهاى دارد که هر گونه توجه به خدا را چه از طریق قرآن، و دلیل عقل، و چه از طریق سنت، و یاد قیامت شامل مىگردد.
شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که امر به اعراض از این گروه هرگز منافاتى با تبلیغ رسالت که وظیفه اصلى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است ندارد. چرا که تبلیغ و انذار و بشارت مخصوص مواردى است که حد اقل احتمال تأثیر وجود داشته باشد، آنجا که یقین به عدم تأثیر است نباید نیروها را به هدر داد، و بعد از اتمام حجت باید اعراض کرد.
(آیه ۳۰)- در این آیه براى اثبات انحطاط فکرى این گروه مىافزاید: «این آخرین حدّ آگاهى آنهاست»! (ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ).
و در پایان مىگوید: «پروردگار تو کسانى را که از راه او گمراه شدهاند بهتر مىشناسد و (همچنین) هدایت یافتگان را از همه بهتر مىشناسد» (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى).
جمله «ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» مىتواند اشاره به خرافاتى همچون بتپرستى و فرشتگان را دختران خدا دانستن باشد، یعنى نهایت آگاهى این گروه همین موهومات است. یا اشاره به دنیاپرستى و اسارت آنها در چنگال مادیات، یعنى نهایت فهم و شعورشان این است که به خواب و خور و عیش و نوش و متاع فانى و زود گذر و زرق و برق دنیا قناعت کردهاند.
در دعاى معروفى که در اعمال ماه شعبان از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده مىخوانیم: «خداوندا! دنیا را بزرگترین مشغولیات فکرى ما و نهایت علم و آگاهى ما قرار مده».
پایان آیه اشاره به این حقیقت است که خداوند هم گمراهان را به خوبى مىشناسد و هم هدایت یافتگان را، یکى را مشمول غضبش و دیگرى را مشمول لطفش مىسازد، و در قیامت هر کدام را بر طبق اعمالشان جزا خواهد داد.
(آیه ۳۱)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از علم خداوند نسبت به گمراهان و هدایتیافتگان بود، در این آیه در ادامه همین سخن مىافزاید:
«و براى خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است» (وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
مالکیت مطلقه در عالم هستى از آن اوست، و نیز حاکمیت مطلقه از آن او، و به همین دلیل تدبیر عالم هستى نیز به دست اوست، و چون چنین است جز او شایسته عبودیت و شفاعت نیست.
هدف بزرگ او از این آفرینش گسترده این است که انسان یعنى گل سر سبد عالم هستى را با برنامههاى تکوینى و تشریعى و تعلیم و تربیت انبیا در مسیر تکامل پیش برد.
لذا در پایان آیه به عنوان نتیجه این مالکیت مىفرماید: غرض این است «تا بدکاران را به کیفر کارهاى بدشان برساند، و نیکوکاران را در برابر اعمال نیکشان پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى).
(آیه ۳۲)- سپس به توصیف این گروه نیکوکار پرداخته، چنین مىگوید: «آنها کسانى هستند که از گناهان بزرگ و اعمال زشت دورى مىکنند، جز گناهان صغیره» که گاه آلوده آن مىشوند (الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ).
قرائن موجود در آیه گواهى مىدهد که «لمم» به معنى گناهانى است که احیانا از انسان سر مىزند، سپس متوجه مىشود و آن را ترک مىگوید.
به علاوه در جمله بعد قرآن مىگوید: «آمرزش پروردگار تو گسترده است» (إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ).
این نیز دلیلى است بر این که گناهى از او سر زده که نیاز به غفران پروردگار دارد، نه تنها قصد و نیت و نزدیک شدن به گناه بىآنکه آن را مرتکب شده باشد.
به هر حال منظور این است که نیکوکاران ممکن است لغزشى داشته باشند، ولى گناه بر خلاف طبع و سجیه آنهاست، روح و قلب آنها همواره پاک است و آلودگیها جنبه عرضى دارد، و لذا به محض ارتکاب گناه پشیمان مىشوند و از خدا تقاضاى بخشش مىکنند.
در دنباله آیه براى تأکید عدالت پروردگار، در مسأله پاداش و کیفر از علم بىپایان او که همه بندگان و اعمالشان را فرا مىگیرد سخن مىگوید.
مىفرماید: «او نسبت به شما از همه آگاهتر است، از آن هنگام که شما را از زمین آفرید، و در آن موقع که به صورت جنینهائى در شکم مادرانتان بودید» (هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ).
آفرینش انسان از زمین یا به اعتبار خلقت نخستین او از طریق حضرت آدم است که از خاک آفریده شده، و یا به اعتبار این است که تمام مواد تشکیل دهنده وجود انسان از زمین گرفته شده، که از طریق تغذیه در ترکیببندى نطفه، و سپس در مراحل پرورش جنین مؤثر است، و در هر حال هدف این است که خداوند از همان زمان که ذرات وجود شما در لابلاى خاکهاى زمین بود و از آن روز که نطفه ناچیزى در رحم مادر در درون پردههاى ظلمانى رحم بودید از تمام جزئیات وجود شما آگاه بوده است، با این حال چگونه ممکن است از اعمال شما بىخبر باشد؟! این تعبیر ضمنا مقدمهاى است براى سخن بعد که مىفرماید: «پس خودستائى نکنید (و از پاک بودن خود سخن مگوئید، چرا که) او پرهیزکاران را بهتر مىشناسد» (فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى).
نه نیازى به معرفى شما دارد، و نه شرح اعمال نیکتان، او هم از اعمال شما آگاه است، و هم از میزان خلوص نیتتان، و حتى شما را از خودتان بهتر مىشناسد.
«کبائر الاثم» چیست؟
هر گناهى که یکى از شرائط زیر را داشته باشد کبیره محسوب مىشود:
الف- گناهانى که خداوند وعده عذاب در باره آن داده است.
ب- گناهانى که در نظر اهل شرع و لسان روایات با عظمت یاد شده.
ج- گناهانى که در منابع شرع بزرگتر از گناهى شمرده شده که جزء کبائر است.
د- و بالاخره گناهانى که در روایات معتبر تصریح به کبیره بودن آن شده است.
در روایات اسلامى تعداد کبائر مختلف ذکر شده، در بعضى تعداد آنها هفت گناه (قتل نفس، عقوق والدین، رباخوارى، بازگشت به دار الکفر بعد از هجرت، نسبت زنا به زنان پاکدامن دادن، خوردن مال یتیم و فرار از جهاد).
و در بعضى دیگر تعداد آنها ده و در بعضى نوزده گناه و در بعضى تعداد بسیار بیشترى دیده مىشود.
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام در تفسیر آیه مورد بحث آمده است: «هیچ کس از شما نباید به فزونى نماز و روزه و زکات و مناسک حج و عمره افتخار کند زیرا خداوند پرهیزکاران شما را از همه بهتر مىشناسد».
(آیه ۳۳)-شأن نزول:
در مورد این آیه نقل شده: «ولید بن مغیره» به سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و به اسلام نزدیک شد، بعضى از مشرکان او را سرزنش کرده، گفتند:
آئین بزرگان ما را رها کردى، آنها را گمراه شمردى، و گمان کردى آنها در آتش دوزخند! او گفت: راستى من از عذاب خدا مىترسم! شخص سرزنش کننده گفت: اگر چیزى از اموالت را به من دهى و به سوى شرک باز گردى من عذاب تو را بر گردن مىگیرم! ولید بن مغیره این کار را کرد، ولى مالى را که بنا بود بپردازد جز قسمت کمى از آن را نپرداخت! آیه نازل شد و ولید را به خاطر روى گرداندن از ایمان نکوهش کرد.
تفسیر:
در آیات گذشته سخن از این بود که خداوند بدکاران را در برابر اعمال بدشان کیفر مىدهد و نیکوکاران را پاداش، چون ممکن است بعضى تصور کنند مىشود کسى را به گناه دیگرى کیفر داد، یا گناه دیگرى را بر گردن گرفت آیه در مقام نفى این توهم برآمده، و این اصل مهم اسلامى را که نتیجه اعمال هر کس فقط به خود او باز مىگردد تشریح مىکند.
نخست مىفرماید: «آیا دیدى آن کس را که (از اسلام- یا از انفاق) روى گردان شد» (أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى).
(آیه ۳۴)- «و کمى عطا کرد و از (پرداخت مال) بیشتر امساک نمود» به گمان این که دیگرى مىتواند بار گناهان او را بر دوش گیرد (وَ أَعْطى قَلِیلًا وَ أَکْدى).
(آیه ۳۵)- «آیا نزد او علم غیب است و مىبیند» که دیگران مىتوانند گناهان او را بر دوش گیرند؟! (أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرى).
چه کسى از قیامت آمده و براى آنها خبر آورده است که افراد مىتوانند رشوه گیرند و گناه دیگران را بر گردن نهند؟!
(آیه ۳۶)- بعد از این اعتراض شدید قرآن به بیان یک اصل کلى که در سایر آئینهاى آسمانى نیز بوده است، پرداخته، چنین مىگوید: کسى که با این وعدههاى خیالى دست از انفاق (یا ایمان) برداشته، و مىخواهد خود را با پرداختن مختصر مالى از کیفر الهى رهائى بخشد «آیا از آنچه در کتب موسى نازل گردیده با خبر نشده است»؟! (أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فِی صُحُفِ مُوسى).
(آیه ۳۷)- «و (همچنین آنچه) در کتب ابراهیم، همان کسى که وظیفه خود را بطور کامل ادا کرد» (وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى).
همان پیامبر بزرگى که به تمام عهد و پیمانهاى الهى وفا کرد، حق رسالت او را ادا نمود، و براى تبلیغ آئین او از هیچ مشکل و تهدید و آزارى نهراسید، همان کسى که در راه خدا تن را به آتش سپرد و قلبش را به خدا، و فرزندش را به قربانى، و اموالش را به برادران و یاران.
(آیه ۳۸)- آیا با خبر نشده است که در تمام این کتب آسمانى این حکم نازل شده «که هیچ کس بار گناه دیگرى را بر دوش نمىگیرد»؟! (أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى).
(آیه ۳۹)- سپس براى توضیح بیشتر مىافزاید: آیا خبر ندارد در این کتب آسمانى آمده است «که براى انسان بهرهاى جز سعى و کوشش او نیست»؟! (وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى).
(آیه ۴۰)- و آیا خبر ندارد «که تلاش او به زودى دیده مىشود»؟! (وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى).
نه تنها نتیجههاى این سعى و تلاش- چه در مسیر خیر باشد یا شر- بلکه خود اعمال او، در آن روز در برابرش آشکار مىشود، همان گونه که در آیه ۳۰ سوره آل عمران مىفرماید: «روزى که هر کس اعمال نیکى را که انجام داده حاضر مىبیند».
(آیه ۴۱)- «سپس (در برابر عملش) به او جزاى کافى داده خواهد شد» (ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى).
منظور از «جزاء اوفى» جزائى است که درست به اندازه عمل باشد، البته این منافات با تفضّل الهى در مورد اعمال نیک به ده برابر، یا صدها، و هزاران برابر ندارد.
در آیات فوق اشاره به سه اصل از اصول مسلم اسلامى شده، که در کتب آسمانى پیشین نیز به عنوان اصول مسلمى شناخته شده است:
الف- هر کس مسؤول گناهان خویش است.
ب- بهره هر کس در آخرت همان سعى و کوشش اوست.
ج- خداوند به هرکس در برابر عملش جزاى کامل مىدهد.
و به این وسیله قرآن خط بطلان بر بسیارى از اوهام و خرافات که عوام مردم دارند، و یا احیانا در بعضى از مذاهب به صورت یک عقیده درآمده است مىکشد.
(آیه ۴۲)- تمام خطوط به او منتهى مىشود! قرآن در ادامه بحثهاى گذشته پیرامون مسأله جزاى اعمال مىفرماید: آیا انسان خبر ندارد که در صحف موسى و ابراهیم آمده است «که همه امور به پروردگارت منتهى مىگردد» (وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى).
نه تنها حساب و ثواب و جزا و کیفر در آخرت به دست قدرت اوست که در این جهان نیز سلسله اسباب و علل به ذات پاک او منتهى مىگردد، تمام تدبیرات این جهان از تدبیر او نشأت مىگیرد، و بالاخره تکیهگاه عالم هستى و ابتدا و انتهاى آن ذات پاک خداست.
در بعضى از روایات در تفسیر این آیه از امام صادق علیه السّلام چنین مىخوانیم:
«هنگامى که سخن به ذات خدا مىرسد سکوت کنید».
یعنى در باره ذات او سخن نگوئید که عقلها در آنجا حیران است و به جائى نمىرسد، و اندیشه در ذات نامحدود براى عقول محدود غیر ممکن است، چرا که هر چه در اندیشه گنجد محدود است و خداوند محال است محدود گردد.
این تفسیر با آنچه گفتیم منافات ندارد و هر دو مىتواند در معنى آیه جمع باشد.
(آیه ۴۳)- سپس براى روشن ساختن حاکمیت او در امر ربوبیت، و منتهى شدن همه امور این جهان به ذات پاک او، مىافزاید: و نیز آمده است «اوست که خنداند و گریاند» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى).
(آیه ۴۴)- «و اوست که میراند و زنده کرد» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا).
منبع: برگزیده تفسیر نمونه
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۲۶ قرآن کریم
سوره نجم
محتواى سوره:
این سوره به گفته بعضى نخستین سوره اى است که پیامبر بعد از علنى کردن دعوت خود آن را آشکارا و با صداى بلند در حرم مکه تلاوت کرد، و مشرکان به آن گوش دادند، و همه مؤمنان آن روز و حتى مشرکان سجده کردند! به هر حال این سوره به خاطر «مکى» بودنش بحثهائى از اصول اعتقادى مخصوصا «نبوت» و «معاد» دارد، و با تهدیدهاى کوبنده و انذارهاى مکرر به بیدارى کفار مىپردازد.
محتواى این سوره را در هفت بخش مىتوان خلاصه کرد:
۱- در آغاز سوره بعد از سوگند پرمعنائى، از حقیقت وحى سخن مىگوید و تماس مستقیم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را با پیک وحى «جبرئیل» روشن مىسازد، و ساحت مقدس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از این که چیزى جز وحى الهى بگوید مبرا مىکند.
۲- در بخش دیگرى از این سوره از معراج پیامبر سخن گفته، و گوشههائى از آن را با عباراتى کوتاه و پرمعنى مجسم مىکند.
۳- سپس به خرافات مشرکان در زمینه بتها، و عبادت فرشتگان، و امور دیگرى که جز از روى هوى و هوس نبود، پرداخته و آنها را سخت در این رابطه نکوهش مىکند، و از پرستش آنها برحذر مىدارد.
۴- در بخش دیگرى راه توبه را به روى این منحرفین و عموم گنهکاران باز مىکند، و آنها را به مغفرت واسعه حق نوید مىدهد، و تأکید مىکند که هر کس مسؤول اعمال خویش است و هیچ کس بار گناه دیگرى را بر دوش نمىکشد.
۵- براى تکمیل این اهداف در بخش دیگرى از این سوره گوشههائى از مسأله «معاد» را منعکس مىسازد، و دلیل روشنى براى این مسأله از آنچه در نشئه دنیا وجود دارد اقامه مىکند.
۶- مطابق معمول اشاراتى به سرنوشت دردناک اقوام پیشین که در طریق دشمنى با حق پافشارى و لجاج و عناد داشتند، مىکند.
۷- و سر انجام سوره را با امر به سجده و عبادت براى پروردگار پایان مىبخشد.
ضمنا نامگذارى این سوره به «النجم» به خاطر نخستین آیه آن است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه ۱)- قابل توجه این که سوره پیشین (سوره طور) با کلمه «النّجوم» (ستارگان) پایان یافت، و این سوره با کلمه «النّجم» (ستاره) آغاز مىشود که خداوند به آن سوگند یاد کرده، مىفرماید: «سوگند به ستاره هنگامى که افول مىکند» (وَ النَّجْمِ إِذا هَوى).
ظاهر آیه آنچنان که اطلاق واژه «النّجم» اقتضا مىکند سوگند به همه ستارگان آسمان است که از نشانههاى بارز عظمت خداوند، و از اسرار بزرگ جهان آفرینش و از مخلوقات فوق العاده عظیم پروردگار است.
تکیه بر غروب آنها، در حالى که طلوع آنها بیشتر جلب توجه مىکند به خاطر آن است که غروب ستارگان دلیل بر حدوث آنها مىباشد و نیز دلیل است بر نفى عقیده ستارهپرستان همان گونه که در داستان ابراهیم (ع) آمده است.
(آیه ۲)- اما ببینیم این سوگند براى چه یاد شده است؟ آیه مورد بحث چنین توضیح مىدهد: «که هرگز دوست شما [محمّد صلّى اللّه علیه و آله] منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است» (ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى). او همیشه در مسیر حق گام برمىدارد، و در گفتار و کردارش کمترین انحرافى نیست.
(آیه ۳)- سپس براى تأکید این مطلب، و اثبات این که آنچه مىگوید از سوى خداست، مىافزاید: «و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگوید» (وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى).
این تعبیر شبیه استدلالى است براى آنچه در آیه قبل در زمینه نفى ضلالت و غوایت آمده، چرا که سر چشمه گمراهیها غالبا پیروى از هواى نفس است.
(آیه ۴)- سپس با صراحت تمام مىگوید: «آنچه مىگوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست» (إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى).
او از خودش چیزى نمىگوید، و قرآن ساخته و پرداخته فکر او نیست، همه از ناحیه خداست، و دلیل این ادعا در خودش نهفته است، بررسى آیات قرآن نیز گواهى مىدهد که هرگز یک انسان هر قدر عالم و متفکر باشد- تا چه رسد به انسان درس نخواندهاى که در محیطى مملو از جهل و خرافات پرورش یافته- قادر نیست سخنانى چنین پرمحتوا بیاورد که بعد از گذشتن قرنها الهامبخش مغزهاى متفکران است، و مىتواند پایهاى براى ساختن اجتماع صالح، سالم، مؤمن و پیشرو گردد.
ضمنا این سخن تنها در مورد آیات قرآن نیست، بلکه به قرینه آیات گذشته سنت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را نیز شامل مىشود چرا که این آیه با صراحت مىگوید: او از روى هوى سخن نمىگوید هر چه مىگوید وحى است.
حدیث جالب زیر شاهد دیگرى بر این مدعاست.
«سیوطى» که از دانشمندان معروف اهل سنت است در تفسیر «در المنثور» چنین نقل مىکند: «روزى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دستور داد درهاى خانههائى که به داخل مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گشوده مىشد (جز در خانه على علیه السّلام) بسته شود، این امر به مسلمانان گران آمد تا آنجا که «حمزه» عموى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله از این کار گله کرد که چگونه در خانه عمویت و ابو بکر و عمر و عباس را بستى، اما در خانه پسر عمویت را بازگذاردى؟ (و او را بر دیگران ترجیح دادى).
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله متوجه شد که این امر بر آنها گران آمده است مردم را به مسجد دعوت فرمود، و خطبه بىنظیرى در تمجید و توحید خداوند ایراد کرد.
سپس افزود: «اى مردم! من شخصا درها را نبستم و نگشودم، و من شما را از مسجد بیرون نکردم، و على را ساکن ننمودم (آنچه بود وحى الهى و فرمان خدا بود) سپس این آیات را تلاوت کرد: (وَ النَّجْمِ إِذا هَوى ... إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى».
این حدیث که بیانگر مقام والاى امیر مؤمنان على علیه السّلام در میان تمام امت اسلامى بعد از شخص پیامبر است، نشان مىدهد که نه تنها گفتههاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر طبق وحى است بلکه اعمال و کردار او نیز چنین است.
(آیه ۵)- نخستین دیدار دوست! در تعقیب آیات گذشته که سخن از نزول وحى بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىگفت در اینجا سخن از معلم وحى است.
مىفرماید: «آن کس که قدرت عظیمى دارد او را تعلیم داده است» (عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى).
(آیه ۶)- باز براى تأکید بیشتر مىافزاید: «همان کسى که توانائى فوق العاده دارد او سلطه یافت» (ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى).
(آیه ۷)- این تعلیم را به او داد «در حالى که در افق اعلى قرار داشت» (وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى).
(آیه ۸)- «سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد ...» (ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى).
(آیه ۹)- «تا آنکه فاصله میان او (با پیامبر) به اندازه دو کمان یا کمتر بود»! (فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى).
(آیه ۱۰)- «در اینجا خداوند آنچه را وحى کردنى بود به بندهاش وحى نمود»! (فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى).
(آیه ۱۱)- «قلب (پاک او) در آنچه دید هرگز دروغ گفت»! (ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى).
(آیه ۱۲)- «آیا با او در باره آنچه (با چشم خود) دیده مجادله مىکنید»؟
(أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما یَرى).
در روایات وارد شده، منظور از این آیات شهود باطنى خاصى نسبت به ذات پاک خداست که براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در این صحنه روى داد و در معراج بار دیگر تکرار شد و رسول اللّه فوق العاده تحت تأثیر جذبه معنوى این دیدار قرار گرفت.
طبق این تفسیر قرآن نزول وحى را بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین شرح مىدهد: خداوند شدید القوى و پرقدرت، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را تعلیم فرمود، در حالى که او به صورت کامل و در حد اعتدال درآمد و در افق اعلى قرار گرفت.
سپس نزدیک شد، و نزدیکتر شد، آن چنان که میان او و پروردگارش به اندازه دو قوس بیشتر نبود، و در همین جا بود که آنچه وحى کردنى بود خداوند به بندهاش وحى کرد.
و از آنجا که براى جمعى این شهود باطنى سنگین مىآمد تأکید مىکند که قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنچه را دیده به حق و راستى دیده است و نباید شما در برابر این سخن با او به مجادله برخیزید.
تفسیر این آیات به شهود باطنى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نسبت به خداوند صریحتر و با روایات اسلامى موافقتر، و براى پیامبر فضیلتى است برتر، و مفهومى است لطیفتر.
از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرسیدند: «آیا پروردگارت را هرگز دیدهاى»؟! در پاسخ فرمود: «رأیته بفؤادى من او را با چشم دل دیدهام»! و در نهج البلاغه در صدر خطبه «ذعلب یمانى» آمده است که از آن حضرت سؤال کرد: «آیا هرگز پروردگارت را اى امیر مؤمنان دیدهاى»؟! در پاسخ فرمود: «أ فأعبد ما لا اراه؟ ... آیا کسى را که نمىبینم پرستش کنم؟! ولى چشمها با مشاهده حسى هرگز او را ندیده اما دلها با حقیقت ایمان او را دریافته است».
(آیه ۱۳)- دومین دیدار! این آیات همچنان ادامه بحثهاى آیات گذشته در باره مسأله وحى و ارتباط پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با خداوند و شهود باطنى اوست.
مىفرماید: «و بار دیگر نیز او را مشاهده کرد» (وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى).
تعبیر به «نزلة اخرى» نشانگر این است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در یک «شهود باطنى دیگر» به هنگام معراج بر فراز آسمانها ذات پاک خدا را مشاهده کرد، و به تعبیر دیگر خداوند بار دیگر بر قلب پاک او نزول فرمود و شهود کامل تحقق یافت، در محلى که منتها الیه قرب الى اللّه از سوى بندگان است، در کنار سدرة المنتهى، در آنجا که «جنة المأوى» قرار دارد، در حالى که «سدرة المنتهى» را حجابهائى از نور پوشانده بود.
دیده قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در این شهود هرگز به غیر حق نیفتاد، و جز او ندید، و در همانجا بود که نشانههاى عظمت خداوند را در آفاق و انفس نیز مشاهده کرد.
(آیه ۱۴)- و این شهود «نزد سدرة المنتهى» روى داد (عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى).
در باره «سدرة المنتهى» هر چند در قرآن مجید توضیحى نیامده، ولى در اخبار و روایات اسلامى توصیفهاى گوناگونى پیرامون آن آمده است این تعبیرات نشان مىدهد که هرگز منظور درختى شبیه آنچه در زمین مىبینیم نبود، بلکه اشاره به سایبان عظیمى است در جوار قرب رحمت حق که فرشتگان بر برگهاى آن تسبیح مىکنند و امتهائى از نیکان و پاکان در سایه آن قرار دارند.
(آیه ۱۵)- همان «که جنة المأوى (و بهشت برین) در آنجاست» (عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى).
«جنّة المأوى» به معنى بهشتى است که محل سکونت است و منظور از آن بهشت برزخى است که ارواح شهدا و مؤمنان موقتا به آنجا مىروند.
(آیه ۱۶)- «در آن هنگام که چیزى [نور خیره کنندهاى] سدرة المنتهى را پوشانده بود» (إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ ما یَغْشى).
(آیه ۱۷)- اینها واقعیاتى بود که پیامبر مشاهده کرده و «چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد» آنچه دید واقعیت بود (ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى).
(آیه ۱۸)- «او پارهاى از آیات و نشانههاى بزرگ پروردگارش را دید» (لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى).
نکتهها:
۱- هدف معراج،
رسیدن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به شهود باطنى از یکسو، و دیدن عظمت خداوند در پهنه آسمانها با همین چشم ظاهر از سوى دیگر بوده است، که هم در آخرین آیه مورد بحث در اینجا «لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى» و هم در آیه ۱ سوره اسراء «لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم». به آن اشاره شده است و نیز به مسائل زیاد و مهمى از فرشتگان و بهشتیان و دوزخیان و ارواح انبیا آگاهى یافت که در طول عمر مبارکش الهامبخش او در تعلیم و تربیت خلق خدا بود.
۲- گوشهاى از گفتگوهاى خداوند با پیامبرش در شب معراج:
در کتب حدیث روایتى از امیر مؤمنان على علیه السّلام از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در این زمینه آمده است که بسیار مشروح و طولانى است، و ما گوشههائى از آن را در اینجا مىآوریم.
در آغاز حدیث مىخوانیم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در شب معراج از پروردگار سبحان چنین سؤال کرد: «یا ربّ اىّ الاعمال افضل؟ پروردگارا! کدام عمل افضل است؟».
خداوند متعال فرمود: «هیچ چیز نزد من برتر از توکل بر من و رضا به آنچه قسمت کردهام نیست، اى محمّد! آنها که به خاطر من یکدیگر را دوست دارند محبتم شامل حال آنهاست، و کسانى که به خاطر من مهربانند، و به خاطر من پیوند دوستى دارند آنها را دوست دارم، و نیز محبتم براى کسانى که توکل بر من مىکنند فرض و لازم است، و براى محبت من حد و حدود، و مرز و نهایتى نیست»! در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! همچون کودکان مباش که سبز و زرد و زرق و برق را دوست دارند، و هنگامى که غذاى شیرین و دلپذیرى به آنها مىدهند مغرور مىشوند، و همه چیز را به دست فراموشى مىسپارند».
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در اینجا عرضه داشت: «پروردگارا! مرا به عملى هدایت کن که موجب قرب به درگاه توست».
فرمود: «شب را روز، و روز را شب قرار ده»! عرض کرد: «چگونه»؟! فرمود: «چنان کن که خواب تو نماز باشد، و هرگز شکم خود را کاملا سیر مکن».
در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! محبت من محبت فقیران و محرومان است، به آنها نزدیک شو، و در کنار مجلس آنها قرار گیرد، تا من به تو نزدیک شوم، و ثروتمندان دنیاپرست را از خود دور ساز، و از مجالس آنها بر حذر باش»! در فراز دیگر مىفرماید: «اى احمد! زرق و برق دنیا و دنیاپرستان را مبغوض بشمر، و آخرتت و اهل آخرت را محبوب دار».
عرض مىکند: «پروردگارا! اهل دنیا و آخرت کیانند»؟
فرمود: «اهل دنیا کسانى هستند که زیاد مىخورند، و زیاد مىخندند و مىخوابند، و خشم مىگیرند، و کمتر خشنود مىشوند، نه در برابر بدیها از کسى عذر مىخواهند، و نه اگر کسى از آنها عذر طلبد مىپذیرند، در اطاعت خدا تنبل، و در معاصى شجاعند، آرزوهاى دور و دراز دارند، و در حالى که اجلشان نزدیک شده هرگز به حساب اعمال خود نمىرسند، و نفعشان براى مردم کم است، افرادى پرحرف، فاقد احساس مسؤولیت، علاقهمند به خورد و خوراکند.
اهل دنیا نه در نعمت، شکر خدا به جا مىآورند، و نه در مصائب صبورند.
خدمات فراوان در نظر آنها کم است (و خدمات کم خودشان بسیار!) خود را به انجام کارى که انجام ندادهاند ستایش مىکنند، و چیزى را مطالبه مىکنند که حق آنها نیست.
پیوسته از آرزوهاى خود سخن مىگویند، و عیوب مردم را خاطر نشان مىسازند و نیکیهاى آنها را پنهان»! عرض کرد: «پروردگارا! آیا دنیاپرستان غیر از این عیبى هم دارند»؟
فرمود: «اى احمد! عیب آنها این است که جهل و حماقت در آنها فراوان است، براى استادى که از او علم آموختهاند تواضع نمىکنند، و خود را عاقل برگزیده تفسیر نمونه، ج۴، ص: ۵۸۳
مىدانند اما در نزد آگاهان، نادان و احمقند».
سپس به اوصاف اهل آخرت و بهشتیان پرداخته چنین ادامه مىدهد:
«آنها مردمى با حیا هستند، جهل آنها کم، منافعشان بسیار، مردم از آنها در راحتند و خود از دست خویش در تعب، و سخنانشان سنجیده است.
پیوسته حسابگر اعمال خویشند، و از همین جهت خود را به زحمت مىافکنند، چشمهایشان به خواب مىرود اما دلهایشان بیدار است، چشمشان مىگرید، و قلبشان پیوسته به یاد خداست.
هنگامى که مردم در زمره غافلان نوشته شوند آنها از ذاکران نوشته مىشوند.
در آغاز نعمتها حمد خدا مىگویند، و در پایان شکر او را به جا مىآورند، دعایشان در پیشگاه خدا مستجاب، و تقاضایشان مسموع است، و فرشتگان از وجود آنها مسرورند ... مردم (غافل) در نزد آنها مردگان، و خداوند نزد آنها حىّ و قیّوم و کریم است (همتشان آن چنان عالى است که به غیر او نظر ندارند) ... مردم در عمر خود یکبار مىمیرند اما آنها به خاطر جهاد با نفس و مخالفت هوى هر روز هفتاد بار مىمیرند (و حیات نوین مىیابند)! ...
هنگامى که براى عبادت در برابر من مىایستند همچون بنیان مرصوص و سدّى فولادینند، و در دل آنها توجیهى به مخلوقات نیست.
به عزّت و جلالم سوگند که من آنها را حیات و زندگى پاکیزهاى مىبخشم، و در پایان عمر، خودم قبض روح آنها مىکنم، و درهاى آسمان را براى پرواز روح آنها مىگشایم، تمام حجابها را از برابر آنها کنار مىزنم، و دستور مىدهم بهشت، خود را براى آنها بیارائید! اى احمد! عبادت ده جزء دارد که نه جزء آن طلب حلال است، هنگامى که غذا و نوشیدنى تو حلال باشد تو در حفظ و حمایت منى ...».
و در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! آیا مىدانى کدام زندگى گواراتر و پر دوامتر است»؟
عرض کرد: «خداوندا! نه»
فرمود: «زندگى گوارا آن است که صاحب آن لحظهاى از یاد من غافل نماند، نعمت مرا فراموش نکند، از حق من بىخبر نباشد، و شب و روز رضاى مرا بطلبد.
اما زندگى باقى آن است که براى نجات خود عمل کند، و دنیا در نظرش کوچک باشد، و آخرت بزرگ، رضاى مرا بر رضاى خویشتن مقدم بشمرد، و پیوسته خشنودى مرا بطلبد، حق مرا بزرگ دارد و توجه به آگاهى من نسبت به خودش داشته باشد.
در برابر هر گناه و معصیتى به یاد من بیفتد، و قلبش را از آنچه ناخوش دارم پاک کند، شیطان و وساوس شیطانى را مبغوض دارد، و ابلیس را بر قلب خویش مسلط نسازد و به او راه ندهد.
هنگامى که چنین کند محبت خاصى در قلبش جاى مىدهم، آن چنان که تمام دلش در اختیار من خواهد بود، و فراغت و اشتغال و هم و غم و سخنش از مواهبى است که من به اهل محبتم مىبخشم! چشم و گوش و قلب او را مىگشایم، تا با گوش قلبش حقایق غیب را بشنود و با دلش جلال و عظمت را بنگرد»! و سر انجام این حدیث نورانى با این جملههاى بیدار کننده پایان مىگیرد:
«اى احمد! اگر بندهاى نماز تمام اهل آسمانها و زمین را به جا آورد، و روزه تمام اهل آسمانها و زمین را انجام دهد، همچون فرشتگان غذا نخورد و لباس (فاخرى) در تن نپوشد (و در نهایت زهد و وارستگى زندگى کند) ولى در قلبش ذرهاى دنیاپرستى یا ریاستطلبى یا عشق به زینت دنیا باشد در سراى جاویدانم در جوار من نخواهد بود! و محبتم را از قلب او بر مىکنم! سلام و رحمتم بر تو باد، و الحمد للّه ربّ العالمین».
این سخنان عرشى که روح انسان را با خود به اوج آسمانها مىبرد، و در معراج الهى سیر مىدهد و به آستانه عشق و شهود مىکشد تنها قسمتى از حدیث قدسى است.
افزون بر این ما اطمینان داریم که غیر از آنچه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در سخنانش براى ما بازگو کرده، اسرار و گفتگوها و رموز و اشاراتى میان او و محبوبش، رد و بدل شده که نه گوشها توانائى شنیدن آن را دارد و نه افکار عادى قدرت درکش را، و به همین دلیل در درون جان پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى همیشه مکتوم مانده و جز خاصانش از آن آگاه نشدهاند.
(آیه ۱۹)- این بتها زائیده هواى نفس شماست! پس از بیان بحثهاى مربوط به توحید، وحى، معراج و آیات عظمت خداوند یگانه در آسمانها به بطلان شرک و عقائد خرافى مشرکان در زمینه بتها مىپردازد.
مىفرماید: بعد از آن که عظمت خداوند و آیات بزرگ او را دانستید «به من خبر دهید آیا بتهاى لات و عزى ...» (أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى).
(آیه ۲۰)- «و (همچنین بت) منات که سومین آنهاست» آیا دختران خدا هستند و منشأ سود و زیان براى شما مىباشند؟! (وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى).
این سه بت در میان عرب از اهمیت و شهرت خاصى برخوردار بودند.
(آیه ۲۱)- «آیا سهم شما پسر است و سهم او دختر»؟! (أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى). در حالى که به زعم شما دختران کم ارزشترند و حتى هنگامى که مىشنوید همسر شما دختر آورده از شدت اندوه و خشم سیاه مىشوید!
(آیه ۲۲)- «اگر چنین باشد این تقسیمى ناعادلانه است» که میان خود و خدا قائل شدید! (تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزى). چرا که سهم خدا را پستتر از سهم خود مىدانید! به این ترتیب قرآن افکار منحط و خرافى آنها را به باد استهزا مىگیرد که شما از یکسو دختران را زنده به گور مىکنید و عیب و ننگ مىدانید، و از سوى دیگر فرشتگان را دختران خدا مىدانید، نه تنها خودشان را مىپرستید که مجسمههاى بىروح آنها نیز به صورت بتها در نظر شما این همه احترام دارد. و از اینجا روشن مىشود که حد اقل بسیارى از بتهاى سنگى و چوبى که مورد پرستش عرب واقع مىشد به زعم آنها مجسمههاى فرشتگان بود فرشتگانى که آنها را «ربّ النوع» و مدیر و مدبر عالم هستى مىدانستند و نسبت آنها را با خدا نسبت دختر و پدر مىپنداشتند.
از اینجا معلوم مىشود که قرآن هرگز نمىخواهد اعتقاد عرب جاهلى را در مورد تفاوت دختر و پسر بپذیرد، بلکه مىخواهد مسلمات طرف را به رخ او بکشد و الا نه دختر و پسر در منطق اسلام از نظر ارزش انسانى تفاوتى دارند، و نه فرشتگان دختر و پسر دارند و نه اصلا آنها فرزندان خدا هستند، و نه خدا اصولا فرزندى دارد.
(آیه ۲۳)- در این آیه، قرآن با قاطعیت مىگوید: «اینها فقط نامهائى است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشتهاید (نامهائى بىمحتوا و اسمهائى بىمسمى) و هرگز خداوند دلیل و حجتى بر آن نازل نکرده است» (إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ).
نه دلیلى از عقل بر آن دارید، و نه دلیلى از طریق وحى الهى، و جز یک مشت اوهام و خرافات و الفاظ تو خالى چیزى نیست.
و در پایان مىافزاید: «آنها فقط از گمانهاى بىاساس و هواى نفس پیروى مىکنند» و این موهومات همه زائیده پندار و هوى است (إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ).
«در حالى که هدایت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى).
اما چشم مىبندند و به آن پشت مىکنند، و در ظلمات این اوهام غوطهور مىشوند.
اصولا هواى نفس خود بزرگترین و خطرناکترین بتهاست و سر چشمه پیدایش بتهاى دیگر، و مایه گرمى بازار بتپرستى است.
(آیه ۲۴)- قرآن همچنان خرافه بتپرستى را تعقیب و محکوم مىکند.
نخست به آرزوهاى بىاساس بتپرستان و انتظاراتى که از بتها داشتند پرداخته، مىگوید: «آیا آنچه انسان تمنا دارد به آن مىرسد»؟! (أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى).
آیا ممکن است این اجسام بىروح و بىارزش به شفاعت او در پیشگاه خدا برخیزند؟ و یا در مشکلات و گرفتاریها در دنیا و آخرت به او پناه بدهند؟
(آیه ۲۵)- «در حالى که آخرت و دنیا از آن خداست» (فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى).
عالم اسباب بر محور اراده او مىچرخد، و هر موجودى هر چه دارد از برکت وجود اوست، شفاعت از ناحیه او و حل مشکلات نیز به دست قدرت اوست.
و به این ترتیب قرآن مشرکان را بکلى از شفاعت بتها و حل مشکلات به وسیله آنها مأیوس و نومید مىکند.
گسترش دامنه آرزوها! آرزو و تمنا از محدود بودن قدرت انسان و توانائى او سر چشمه مىگیرد زیرا هر گاه به چیزى علاقه داشت و به آن نرسید شکل آرزو و تمنا به خود مىگیرد.
البته آرزوهاى انسان گاهى صادق است و از روح بلند او سر چشمه مىگیرد و عاملى است براى حرکت و تلاش و جهاد و سیر تکاملى او، مثل این که انسان آرزو مىکند در علم و دانش و تقوا و شخصیت و آبرو سر آمد جهانیان باشد.
ولى بسیار مىشود که این آرزوها کاذب است، و مایه غفلت و بىخبرى و تخدیر و عقب ماندگى است، مثل آرزوى رسیدن به عمر جاویدان، و خلود در زمین، و در اختیار گرفتن تمام اموال و ثروتها، و حکومت بر همه انسانها و موهومات دیگرى از این قبیل.
و به همین دلیل در روایات اسلامى تشویق شده که مردم به سراغ آرزوهاى خیر بروند، در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «کسى که تمناى چیزى کند که موجب رضاى خداست از دنیا بیرون نمىرود مگر به آن برسد».
(آیه ۲۶)- شفاعت هم به اذن اوست! در این آیه براى تأکید بیشتر روى همین مسأله مىافزاید: «و چه بسیار فرشتگان آسمانها که شفاعت آنها هیچ سودى نمىبخشد، مگر پس از آن که خدا براى هر کس بخواهد و راضى باشد اجازه (شفاعت) دهد» (وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى).
جائى که فرشتگان آسمان با آن همه عظمت، حتى به صورت جمعى قادر بر شفاعت نیستند، جز به اذن و رضاى پروردگار، از این بتهاى بىشعور و فاقد هر گونه ارزش چه انتظارى دارید؟
منبع: برگزیده تفسیر نمونه
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۲۵ قرآن کریم
(آیه ۳۲)- سپس آنها را مورد شدیدترین سرزنشها قرار داده، مىگوید: «آیا عقلهایشان آنان را به این اعمال دستور مىدهد یا قومى طغیانگرند»؟ (أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ).
این گونه تهمتها و افترائات فرمان عقل آنها نیست، بلکه سر چشمه همه آنها روح عصیان و طغیانگرى است که بر این افراد غالب است.
(آیه ۳۳)- بار دیگر به یکى دیگر از تهمتهاى آنها که در حقیقت چهارمین تهمت در این سلسله اتهامات محسوب مىشود اشاره کرده، مىافزاید: «یا مىگویند: قرآن را به خدا افترا بسته، ولى آنان ایمان ندارند» (أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ).
(آیه ۳۴)- ولى قرآن مجید پاسخ دندانشکنى به آنها داده، مىفرماید: «اگر راست مىگویند (که این کلام بشر است، و ساخته و پرداخته فکر انسان پس آنها نیز) سخنى همانند آن بیاورند» (فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ).
شما هم انسانید و به گفته خود داراى هوش سرشار، و قدرت بیان، و آگاهى و تسلط بر انواع سخن، چرا گویندگان و متفکران شما قادر نیستند سخنى همانند آن بیاورند؟! جمله «فلیأتوا» (پس بیاورند ...) به اصطلاح امر تعجیزى است، و هدف آن است که عجز و ناتوانى آنها را از مقابله به مثل در برابر قرآن روشن سازد، و این همان چیزى است که در علم کلام و عقائد از آن تعبیر به «تحدّى» مىکنند، یعنى دعوت مخالفان به معارضه و مقابله به مثل در برابر معجزات.
این یکى از آیاتى است که به روشنى اعجاز قرآن را روشن مىکند، و مفهوم آن مخصوص معاصران پیامبر نیست، بلکه تمام کسانى که در همه قرون و اعصار مىگویند قرآن سخن بشر است، و بر خدا افترا بسته شده، آنها نیز مخاطب به این خطابند که اگر راست مىگویند سخنى همانند آن بیاورند.
این نداى قرآن در این آیه و آیات مشابه همواره بلند بوده است، و در طى چهارده قرن که از بعثت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىگذرد کسى نتوانسته است به آن پاسخ مثبت گوید و این عجز عمومى گواه زنده اصالت این وحى آسمانى است.
(آیه ۳۵)- راستى حرف حساب شما چیست؟!
قرآن همچنان ادامه بحث استدلالى گذشته در برابر منکران قرآن و نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و قدرت پروردگار را با یازده سؤال پى در پى ادامه مىدهد، نخست از مسأله آفرینش شروع کرده، مىگوید: «یا آنها بىهیچ آفریده شدهاند یا خود خالق خویشتند»؟! (أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ).
این عبارت کوتاه و فشرده در حقیقت اشاره به «برهان معروف علّیت» است که در فلسفه و کلام براى اثبات وجود خداوند آمده است، و آن این که عالمى که در آن زندگى مىکنیم بدون شک حادث است زیرا دائما در حال تغییر است، و آنچه در حال تغییر و دگرگونى است در معرض حوادث است، و چیزى که در معرض حوادث است محال است قدیم و ازلى باشد.
اکنون این سؤال پیش مىآید که اگر حادث است از سه حال بیرون نیست:
۱- بدون علت به وجود آمده است.
۲- خود علت خویشتن است.
۳- این جهان مخلوق خداوند واجب الوجود است که هستیش از درون ذات پاک اوست.
باطل بودن دو احتمال نخست معلوم است، زیرا وجود معلول بدون علت محال است، و گر نه هر چیز در هر شرائطى باید به وجود آید، در حالى که چنین نیست.
احتمال دوم که چیزى خودش را به وجود آورد نیز محال است، زیرا مفهومش این است که قبل از وجودش موجود باشد، و این اجتماع نقیضین است.
بنابر این راهى جز قبول احتمال سوم یعنى خالقیت واجب الوجود باقى نمىماند.
(آیه ۳۶)- این آیه به سؤال دیگرى که در باره ادعائى که در مرحله پائینتر قرار دارد پرداخته، مىگوید: «آیا آنها آسمانها و زمین را آفریدهاند»؟ (أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ).
اگر بىعلت به وجود نیامدهاند، و نیز خود علت خویش نبودهاند، آیا آنها واجب الوجود و خالق آسمانها و زمینند؟ و اگر مبدأ عالم هستى نیستند آیا خداوند امر خلقت آسمان و زمین را به آنها واگذارده؟ و به این ترتیب مخلوقى هستند که خود فرمان خلقت دارند؟
مسلما آنها هرگز نمىتوانند چنین ادعاى باطلى کنند، لذا در دنباله همین سخن مىافزاید: «بلکه آنها (جویاى) یقین نیستند» (بَلْ لا یُوقِنُونَ).
آرى آنها دنبال بهانهاى براى فرار از ایمانند.
(آیه ۳۷)- و اگر مدعى این امور نیستند و در امر خلقت نصیبى ندارند «آیا خزائن پروردگارت نزد آنهاست»؟ (أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ).
تا هر کس را بخواهند «نعمت نبوت و علم و دانش» یا ارزاق دیگر بخشند، و از هر کس بخواهند دریغ دارند.
«یا بر همه چیز عالم سیطره دارند»؟! (أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ).
آنها هرگز نمىتوانند ادعا کنند که خزینهدار پروردگارند، و نه سلطهاى بر امر تدبیر این جهان دارند، چرا که ضعف و زبونى آنها در برابر یک حادثه، یک بیمارى و حتى یک حشره ناچیز، و همچنین نیاز آنها به ابتدائىترین وسائل زندگى، بهترین دلیل بر نفى این قدرتها از آنهاست، تنها هواى نفس و جاهطلبى و خودخواهى و تعصب و لجاج است که آنها را به انکار حقایق کشیده.
«مصیطرون» اشاره به «ارباب انواع» است که جزء خرافات پیشینیان مىباشد، آنها معتقد بودند که هر نوع از انواع جهان اعم از انسان و انواع حیوانات و گیاهان و غیر آنها داراى مدبر و مربى خاصى است که آن را ربّ النوع آن مىنامیدند، و خدا را «ربّ الأرباب» خطاب مىکردند، این عقیده شرکآمیز از نظر اسلام مردود است، و در آیات قرآن تدبیر همه جهان از آن خدا معرفى شده و او را «ربّ العالمین» مىخوانیم.
(آیه ۳۸)- مسلم است نه منکران نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مشرکان عصر جاهلیت، و نه غیر آنها، مدعى هیچ یک از امور پنجگانه فوق نبودند، لذا در این آیه به مرحله دیگرى پرداخته، مىگوید: «آیا نردبانى دارند که (به آسمان بالا مىروند) و به وسیله آن اسرار وحى را مىشنوند»؟! (أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ).
و از آنجا که ممکن بود آنها مدعى آگاهى از اسرار آسمان شوند قرآن بلافاصله از آنها مطالبه دلیل کرده، مىگوید: «هر کسى از آنها این ادعا را دارد (و مىگوید:
اسرار الهى را از طریق صعود به آسمان مىشنوم) دلیل روشنى بیاورد» (فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ).
مسلما اگر چنین ادعائى داشتند از حدود حرف تجاوز نمىکرد و هرگز دلیلى بر این مطلب نداشتند.
(آیه ۳۹)- سپس مىافزاید: آیا این نسبت ناروا را که به فرشتگان مىدهند و مىگویند: آنها دختران خدا هستند قابل قبول است؟ «آیا سهم خدا دختران است و سهم شما پسران» که فرشتگان را دختران خدا مىنامید! (أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ).
اشاره به این که یکى از اعتقادات و افکار باطل آنها این بود که از دختران به شدت تنفر داشتند، و اگر با خبر مىشدند که همسرشان دخترى آورده چهره آنها از شدت اندوه و شرم سیاه مىشد، ولى با این حال فرشتگان را دختران خدا مىخواندند! بدیهى است دختر و پسر از نظر ارزش انسانى با هم تفاوتى ندارند، و تعبیر آیه فوق از قبیل استدلال به عقیده باطل طرف مخالف بر ضد خود اوست.
(آیه ۴۰)- سپس از این مرحله نیز تنزل کرده به ذکر یکى دیگر از امورى که امکان دارد وسیله بهانهجوئى آنها شود اشاره کرده، مىفرماید: «آیا تو از آنها پاداشى (در مقابل ابلاغ رسالت) مىطلبى که در زیر بار گران آن قرار دارند»! (أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ).
(آیه ۴۱)- دگر بار آنها را مورد سؤال قرار داده، مىگوید: «آیا اسرار غیب نزد آنهاست، و از روى آن مىنویسند»؟ (أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ).
اینها ادعا مىکنند پیامبر شاعرى است که در انتظار مرگ او و از هم پاشیدن شیرازه زندگى او هستیم، و با مرگش همه چیز پایان مىگیرد و دعوتش به بوته فراموشى مىافتد.
آنها از کجا مىدانند که بعد از وفات پیامبر زندهاند؟ این غیب را چه کسى به آنها گفته؟
(آیه ۴۲)- سپس به بیان احتمال دیگرى پرداخته، مىگوید: «آیا مىخواهند نقشه شیطانى براى تو بکشند؟ ولى بدانند خود کافران در دام این نقشهها گرفتار مىشوند» و طرح خداوند بالاتر از طرح آنهاست! (أَمْ یُرِیدُونَ کَیْداً فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ).
آیه فوق مطابق این تفسیر همانند آیه ۵۴ سوره آل عمران است که مىگوید:
«وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ و (یهود و دشمنان مسیح، براى نابودى او و آئینش) نقشه کشیدند و خداوند (براى حفظ او و آئینش) چارهجوئى کرد و خداوند بهترین چارهجویان است».
(آیه ۴۳)- و بالاخره در آخرین پرسش از آنها مىپرسد: آیا آنها خیال مىکنند حامى و یاورى دارند»؟ یا معبودى غیر خدا دارند»؟ که قول یارى به آنها داده (أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ).
سپس مىافزاید: «منزه است خدا از آنچه همتاى او قرار مىدهند» (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
بنابر این هیچ کس قادر به حمایت از آنها نیست.
به این ترتیب آنها را در برابر یک بازپرسى عجیب و یک رشته سؤالات زنجیرهاى یازدهگانه قرار مىدهد، و مرحله به مرحله آنها را به عقبنشینى و تنزل از ادعاها وا مىدارد، و سپس تمام راههاى فرار را به روى آنها مىبندد، و در بنبست کامل قرار مىدهد.
(آیه ۴۴)- به دنبال بحثى که در آیات گذشته با مشرکان و منکران لجوج آمد، بحثى که براى هر انسان حقطلبى حقیقت را روشن مىساخت، در اینجا پرده از روى تعصب و لجاجت آنها برداشته، مىگوید: «آنها (چنان لجوجند که) اگر ببینند قطعه سنگى از آسمان (براى عذابشان) سقوط مىکند مىگویند: (اشتباه مىکنید، این سنگ نیست) این ابر متراکمى است» که بر زمین فرو مىریزد! (وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ).
کسانى که این قدر لجوج باشند که حقایق حسى را منکر شوند و سنگهاى آسمانى را به ابرهاى متراکم تفسیر کنند، با این که همه کس ابر را به هنگامى که نزدیک به زمین مىشود دیده که چیزى جز مجموعه بخار نیست، چگونه این بخار لطیف متراکم مىشود و تبدیل به سنگ مىگردد؟
این افراد تکلیفشان در برابر حقایق معنوى روشن است.
(آیه ۴۵)- لذا در این آیه مىافزاید: «حال که چنین است آنها را رها کن (و براى هدایت این گروه لجوج پافشارى منما) تا روز مرگ خود را ملاقات کنند» و عذابهاى الهى را که در انتظارشان است با چشم خود ببینند (فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ).
جمله «ذرهم» (آنها را رها کن) امرى است تهدیدآمیز و منظور از آن ترک اصرار بر تبلیغ این گونه افراد غیر قابل هدایت است بنابر این نه منافات با ادامه تبلیغ در سطح عموم از سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دارد و نه منافاتى با فرمان جهاد.
(آیه ۴۶)- سپس به معرفى این روز پرداخته، مىگوید: «روزى که نقشههاى آنها سودى به حالشان نخواهد داشت، و (تمام راههاى فرار به روى آنها بسته مىشود، و از هیچ سو) یارى نمىشوند» (یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ).
آرى! هر کس مىمیرد قیامت صغراى او برپا مىشود و سر آغازى است براى پاداش و کیفرها که بخشى جنبه برزخى دارد و بخش دیگرى در قیامت کبرى یعنى قیامت عمومى انسانها دامانشان را مىگیرد، و در هیچ یک از این دو مرحله نه چارهجوئیها مؤثر است، و نه در برابر اراده الهى یار و یاورى وجود دارد.
(آیه ۴۷)- در این آیه مى افزاید: «آنها تصور نکنند که فقط عذاب برزخ و قیامت در کار است بلکه «براى ستمگران عذابى قبل از آن است در (همین جهان) ولى بیشترشان نمىدانند» (وَ إِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِکَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
آرى! آنها در همین دنیا باید در انتظار عذابهائى همچون عذابهاى اقوام پیشین باشند، مانند صاعقه ها، زلزله ها، سنگهاى آسمانى و خشکسالى و قحطى و یا کشته شدن به دست تواناى رزمندگان سپاه توحید- همان گونه که در جنگ بدر نسبت به گروهى از سران شرک اتفاق افتاد، مگر این که بیدار شوند و توبه کنند و به سوى خدا باز آیند.
جمله «وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ» اشاره به این است که آنها غالبا از عذابهائى که در دنیا و آخرت در انتظارشان است بىخبرند و مفهومش این است که اقلیتى از آنها از این معنى آگاهند، و در عین حال بر اثر لجاجت و عناد در مخالفت خود اصرار مىورزند.
(آیه ۴۸)- در این آیه پیامبر را در مقابل این همه کارشکنیها و تهمتها و ناسزاها دعوت به صبر و استقامت مىکند، مىفرماید: «در راه ابلاغ حکم پروردگارت صبر و استقامت کن» (وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ).
اگر تو را کاهن و مجنون و شاعر مىخوانند صبر کن، و اگر آیات قرآن را افتراهائى مىپندارند که به خدا بسته شده است شکیبائى نما، و اگر در برابر این همه براهین منطقى باز به لجاج و عناد ادامه مىدهند استقامت به خرج ده، مبادا دلسرد و یا ضعیف و ناتوان شوى.
«زیرا تو در حفاظت کامل ما قرار دارى» (فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا).
ما همه چیز را مىبینیم و از همه چیز با خبریم و تو را تنها نخواهیم گذارد.
و از آنجا که راز و نیاز با خدا، و نیایش و عبادت او، و تسبیح و تقدیس ذات پاک او، به انسان آرامش و نیرو مىبخشد به دنبال دستور صبر مىفرماید:
«و هنگامى که بر مىخیزى پروردگارت را تسبیح و حمد گوى» (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ).
چه در سحرگاه براى نماز شب، و چه بعد از خواب براى اداى فریضه، و چه بعد از قیام از هر مجلس باشد.
آرى! روح و جانت را به تسبیح و حمد خدا نور و صفا ببخش، زبانت را به ذکر او خوشبو کن، از یاد او مدد بگیر، و براى مبارزه با کارشکنیهاى دشمن آماده شو! در حدیثى آمده است پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که از مجلس برمىخاست مىفرمود: «سبحانک اللّهمّ و بحمدک اشهد ان لا اله الّا انت، استغفرک و اتوب الیک».
بعضى عرض کردند: اى رسول خدا! این چه کلماتى است که مىگوئى فرمود: «اینها کلماتى است که جبرئیل به من آموخته و کفاره چیزى است که در مجالس واقع مىشود».
(آیه ۴۹)- سپس در آخرین آیه مىافزاید: همچنین «به هنگام شب او را تسبیح کن و به هنگام پشت کردن ستارگان» و طلوع صبح (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ).
زیرا عبادت و تسبیح و حمد خدا در دل شب، و در آغاز طلوع فجر، لطف و صفاى دیگرى دارد، و از تظاهر و ریا دورتر است، و آمادگى روحى براى آن بیشتر مىباشد، چرا که کارهاى مشغول کننده زندگى روزانه تعطیل است استراحت شبانه به انسان آرامش بخشیده، قال و غوغا فرو نشسته، و در حقیقت همزمان با وقتى است که پیامبر به معراج رفت، و در مقام «قاب قوسین» در آن خلوتگه راز قرار گرفت و با خداى خود به راز و نیاز پرداخت.
«پایان سوره طور»
منبع: برگزیده تفسیر نمونه
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۲۴ قرآن کریم
(آیه ۱۵)- و نیز به آنها گفته مىشود: «آیا این سحر است یا شما نمىبینید»؟
(أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ).
شما پیوسته در دنیا مىگفتید: آنچه محمد آورده سحر است، او از طریق ساحرى پرده بر چشمهاى ما افکنده تا حقایق را نبینیم، عقل ما را مىرباید و امورى را به نام «معجزه» به ما معرفى مىکند، و سخنانى را به عنوان «وحى الهى» براى ما مىخواند، اما اینها همه بى اساس است، و چیزى جز سحر نیست.
لذا روز قیامت به عنوان سرزنش و توبیخ به هنگامى که آتش دوزخ را با چشم مىبینند و حرارت آن را لمس مىکنند به آنها گفته مىشود: «آیا اینها سحر است؟ یا پرده بر چشم شما افکنده شده»؟!
(آیه ۱۶)- همچنین به آنها گفته مىشود: «در آن (آتش) وارد شوید، و بسوزید، مىخواهید صبر کنید، یا نکنید، براى شما یکسان است» (اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَیْکُمْ).
«چرا که تنها به اعمالتان جزا داده مىشوید» (إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
آرى! این اعمال خودتان است که به سوى شما بازگشته، و پاپیچ شما شده است، بنابر این جزع و فزع و آه و ناله و بىتابى تأثیرى ندارد.
این آیه تأکید مجددى است بر مسأله «تجسم اعمال» و بازگشت آن به سوى انسان و نیز تأکید مجددى است بر مسأله عدالت پروردگار، چرا که آتش جهنم هر قدر سوزان باشد و مجازات آن دردناک چیزى جز نتیجه اعمال خود انسانها و اشکال تبدّل یافته آن نیست.
(آیه ۱۷)- پاداش پرهیزکاران! به دنبال بحثهائى که در آیات قبل، پیرامون کیفرهاى مجرمان و عذابهاى دردناک آنها گذشت در اینجا به نقطه مقابل آنها یعنى مواهب فراوان و پاداشهاى بىکران مؤمنان و پرهیزکاران اشاره مىکند، تا در یک مقایسه روشن موقعیت هر کدام واضحتر شود.
نخست مىگوید: «ولى پرهیزکاران در میان باغهاى بهشت و نعمتهاى فراوان جاى دارند» (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَعِیمٍ).
تعبیر به «متقین» (پرهیزکاران) به جاى «مؤمنین» به خاطر آن است که این عنوان هم ایمان را در بردارد، و هم جنبههاى عمل صالح را، بخصوص این که «تقوا» در یک مرحله مقدمه و پایه ایمان است.
(آیه ۱۸)- سپس به تأثیر این نعمتهاى بزرگ بر روحیه بهشتیان اشاره کرده، مىگوید: «و از آنچه پروردگارشان به آنها داده شاد و مسرورند» و سخنان شیرین و دلپذیر در این باره مىگویند (فاکِهِینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ).
آرى! از خوشحالى در پوست نمىگنجند، پیوسته با هم مزاح مىکنند، و دلهاى آنها از هر گونه اندوه و غم تهى است، و آرامش فوق العادهاى را احساس مىکنند.
بخصوص این که: خدا به آنها اطمینان خاطر در برابر مجازات داده «و آنان را از عذاب دوزخ نگاهداشته است» (وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ).
این جمله دو معنى مىتواند داشته باشد: نخست بیان نعمت مستقلى در مقابل نعمتهاى دیگر پروردگار، دیگر این که: دنباله کلام سابق باشد یعنى بهشتیان از دو چیز مسرورند، نخست به خاطر نعمتهائى که خداوند به آنها داده، و دیگر به خاطر عذابهائى که از آنها دور ساخته است.
(آیه ۱۹)- بعد از این اشاره اجمالى و سر بسته، به نعمتها و سرور و شادمانى پرهیزکاران در بهشت به شرح آنها پرداخته، چنین مىگوید به آنها گفته مىشود:
«بخورید و بیاشامید گوارا»! (کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً).
«اینها در برابر اعمالى است که انجام مىدادید»! (بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
تعبیر به «هنیئا» (گوارا) اشاره به این است، که خوردنیها و نوشیدنیهاى بهشتى هیچ گونه عوارض نامطلوبى را به دنبال ندارد، و همچون نعمتهاى این جهان نیست که گاه مختصر کم و زیاد در آن، بیمارى و ناراحتى به دنبال مىآورد.
مسلم است نعمتهاى بهشتى ذاتا گواراست، اما این که فرشتگان به بهشتیان مىگویند گوارا باد خود لطف و گوارائى دیگرى است.
(آیه ۲۰)- سپس به نعمت دیگرى اشاره کرده، مىفرماید: «این در حالى است که بر تختهاى صف کشیده در کنار هم تکیه مىکنند» (مُتَّکِئِینَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ).
و از لذت انس با دوستان و مؤمنان دیگر بهره فراوان مىگیرند که این لذتى است معنوى ما فوق بسیارى از لذتها.
سپس مىافزاید: «و حور العین را به همسرى آنها در مىآوریم» (وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ).
(آیه ۲۱)- آیات فوق بخشى از نعمتهاى «مادى» و «معنوى» بهشتیان را بازگو کرد، ولى به این اکتفا نمىکند، و بخش دیگرى از مواهب معنوى و مادى را نیز بر آن مىافزاید: «کسانى که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروى از آنها ایمان اختیار کردند فرزندانشان را (در بهشت) به آنها ملحق مىکنیم، و از (پاداش) عملشان چیزى نمىکاهیم» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ).
این نیز خود یک نعمت بزرگ است که انسان، فرزندان با ایمان و مورد علاقهاش را در بهشت در کنار خود ببیند، و از انس با آنها لذت برد، بىآنکه از اعمال او چیزى کاسته شود.
این گونه افراد اگر از نظر عمل کوتاهى و تقصیراتى داشته باشند، خداوند به احترام پدران صالح، آنها را مىبخشد و ترفیع مقام مىدهد، و به درجه آنان مىرساند، و این موهبتى است بزرگ براى پدران و فرزندان.
و در پایان آیه مىافزاید: «و هر کس در گرو اعمال خویش است» (کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ).
یعنى اعمال هر کسى ملازم و همراه اوست، و هرگز از او جدا نمىشود، خواه عمل نیک باشد یا بد! بنابر این تعجب ندارد که از اعمال پرهیزکاران و پاداش آنها چیزى کاسته نشود، چرا که این اعمال همه جا با انسان است، و اگر خداوند لطف و تفضلى در باره فرزندان متقین مىکند، و آنها را به پرهیزکاران در بهشت ملحق مىسازد این به معنى آن نیست که از پاداش اعمال آنها چیزى کاسته شود.
(آیه ۲۲)- در آیات گذشته به نه بخش از مواهب بهشتیان اشاره شد، و در ادامه آنها به پنج قسمت دیگر اشاره مىکند، به گونهاى که از مجموع به خوبى استفاده مىشود آنچه لازمه آرامش و آسایش و لذت و سرور و شادى است، براى آنها در بهشت فراهم است.
نخست به دو قسمت از غذاى بهشتیان اشاره کرده، مىفرماید: «و همواره از انواع میوهها و گوشتها- از هر نوع که بخواهند- در اختیارشان مىگذاریم» (وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ).
«أَمْدَدْناهُمْ» به معنى ادامه و افزایش اعطاء است، یعنى میوهها و غذاهاى بهشتى آن چنان نیست که با تناول کردن کمبودى پیدا کند، و یا مثل میوههاى دنیا که در فصول سال نوسان زیادى دارد تغییرى در آن حاصل شود، بلکه همیشگى و جاودانى و مستمر است.
تعبیر «مِمَّا یَشْتَهُونَ» (از آنچه بخواهند) نشان مىدهد که بهشتیان در انتخاب نوع و کمیت و کیفیت این میوهها و غذاها، کاملا آزادند، هر آنچه بخواهند در اختیار دارند.
البته غذاهاى بهشتى منحصر به این دو نیست ولى اینها دو غذاى مهمند.
مقدم داشتن «فاکهة» (میوهها) بر «لحم» (گوشتها) اشارهاى است به برترى «میوهها» بر «گوشتها».
(آیه ۲۳)- سپس به مشروبات گواراى بهشتیان اشاره کرده، مىافزاید: «آنها در بهشت جامهاى پر از شراب طهور را که نه بیهودهگوئى در آن است و نه گناه از یکدیگر مىگیرند» (یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ).
شرابى است گوارا و لذتبخش، نشاط آفرین و روحپرور، خالى از هر گونه تخدیر و فساد عقل، و به دنبال آن بیهودهگوئى و گناه هرگز نیست، بلکه سراسر هوشیارى و لذت جسمى و روحانى است.
جمله «یتنازعون» اشاره به آن است که بهشتیان به عنوان شوخى و مزاح و افزایش سرور و انبساط جامهاى «شراب طهور» را از دست یکدیگر مىکشند و مىنوشند.
(آیه ۲۴)- سپس به چهارمین نعمت که نعمت وجود خدمتگذاران بهشتى است پرداخته، مىگوید: «و پیوسته بر گردشان نوجوانانى براى (خدمت) آنان گردش مىکنند که همچون مرواریدهاى درون صدفند»! (وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ).
«مروارید در درون صدف» به قدرى تازه و شفاف و زیباست که حد ندارد هر چند در بیرون صدف نیز قسمت زیادى از زیبائى خود را حفظ مىکند ولى گرد و غبار هوا و آلودگى دستها هر چه باشد از صفاى آن مىکاهد، خدمتگذاران بهشتى آنقدر زیبا و سفید چهره و با صفا هستند که گوئى مرواریدهائى در صدفند! گر چه در بهشت نیازى به خدمتکار نیست، و هر چه بخواهند در اختیار آنها قرار مىگیرد، ولى این خود احترام و اکرام بیشترى براى بهشتیان است.
در حدیثى آمده است که از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله سؤال کردند اگر خدمتگذار همچون مروارید در صدف باشد، مخدوم یعنى مؤمنان بهشتى چگونهاند فرمود:
«برترى مخدوم بر خدمتگذار در آنجا همچون برترى ماه در شب چهارده بر سایر کواکب است».
(آیه ۲۵)- و آخرین نعمت در این سلسله همان نعمت آرامش کامل و اطمینان خاطر از هر گونه عذاب و کیفر است، چنانکه در این آیه مىفرماید: «در این هنگام رو به یکدیگر کرده (از گذشته) سؤال مىکنند» و آن را با وضع بهشت مقایسه کرده لذت مىبرند (وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ).
(آیه ۲۶)- «مىگویند: ما در میان خانواده خود ترسان بودیم» مبادا گناهان آنها دامن ما را بگیرد (قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ).
با این که در میان خانواده خود زندگى مىکردیم و باید احساس امنیت کنیم باز ترسان بودیم، از این بیم داشتیم که حوادث ناگوار زندگى و عذاب الهى هر لحظه فرا رسد. از این بیم داشتیم که فرزندان و خانواده ما راه خطا پیش گیرند، و در وادى ضلالت، گمراه و سرگردان شوند.
و ازین بیم داشتیم که دشمنان سنگدل، ما را غافلگیر سازند و عرصه را بر ما تنگ کنند.
(آیه ۲۷)- «اما خداوند بر ما منت نهاد (و رحمت واسعه او شامل حال ما شد) و از عذاب کشنده ما را حفظ کرد»! (فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ).
آرى! پروردگار مهربان، ما را از زندان دنیا با تمام وحشتهایش نجات بخشید، و در کانون نعمتهایش، یعنى بهشت، جاى داد.
(آیه ۲۸)- بهشتیان در آخرین سخنى که از آنها در اینجا نقل شده به این واقعیت اعتراف مىکنند که نیکوکار و رحیم بودن خدا را در آنجا از هر زمان دیگر، بیشتر احساس مىکنند.
مىگویند: «ما از پیش او را مىخواندیم (و مىپرستیدیم) که اوست نیکوکار و مهربان»! (إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ).
ولى در اینجا به واقعیت و عمق این صفات بیشتر پى مىبریم که چگونه در مقابل اعمال ناچیز ما این همه نیکى کرده، و در برابر آن همه لغزشها ما را مشمول رحمتش ساخته است.
(آیه ۲۹) - شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و پنج آیه بعد در روایتى آمده است قریش در «دار النّدوه» «"دار الندوة" خانه "قصى بن کلاب" جدّ معروف عرب بود، که براى مشاوره در امور مهم در آن جمع مىشدند و به مشورت مىپرداختند، این خانه در کنار خانه خدا قرار داشت، و در آن به سوى "کعبه" باز مىشد، و مرکزیت آن براى مجالس مشاوره از زمان خود قصى بن کلاب بود.» اجتماع کردند، تا براى جلوگیرى از دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که خطر بزرگى براى منافع نامشروع آنها محسوب مىشد چارهاى بیندیشند.
یکى از مردان قبیله «بنى عبد الدار» گفت: ما باید منتظر باشیم که او بمیرد، زیرا به هر حال او شاعر است و به زودى از دنیا خواهد رفت، همان گونه که «زهیر» و «نابغه» و «اعشى» (سه نفر از شعراى جاهلیت) از دنیا رفتند (و بساطشان برچیده شد و بساط محمّد نیز با مرگش برچیده خواهد شد) این را گفتند و پراکنده شدند، آیات مورد بحث نازل گشت و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
در آیات گذشته، قسمتهاى قابل توجهى از نعمتهاى بهشتى و پاداشهاى پرهیزکاران آمده بود، و در اینجا بخشى از عذابهاى دردناک دوزخیان.
نخست مىفرماید: حال که چنین است «پس تذکر ده» (فَذَکِّرْ).
چرا که دلهاى حقطلبان با شنیدن این سخنان، آمادهتر مىشود، و هنگام آن رسیده است که سخنان حق را براى آنها بیان کنى.
سپس به ذکر اتهامات و نسبتهاى ناروائى که دشمنان لجوج و معاند به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىدادند پرداخته، مىفرماید: «به لطف پروردگارت (و به برکت نعمتهایش) تو کاهن و مجنون نیستى»! (فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ).
قریش براى پراکنده ساختن مردم از اطراف پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله این تهمتها را به او مىبستند، و عجب این که به تضاد این دو وصف نیز واقف نبودند، زیرا کاهنان افراد هوشیارى بودند، بر خلاف مجنون، و جمع این دو افترا در آیه فوق شاید اشاره به همین پراکندهگوئى آنها باشد.
(آیه ۳۰)- سپس به سومین اتهام پرداخته- که آن نیز با صفات گذشته در تضاد است- مىفرماید: «بلکه آنها مىگویند: او شاعرى است که ما انتظار مرگش را مىکشیم» (أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ).
تا او زنده است اشعارش رونقى دارد و مردم را به سوى خود جذب مىکند، کمى صبر کنید تا مرگش فرا رسد و دفتر شعرش، همچون طومار عمرش، پیچیده شود، و در طاق نسیان قرار گیرد، آن روز ما راحت خواهیم شد!
(آیه ۳۱)- به هر حال آنها به این دلخوش مىکردند که حوادثى پیش آید و طومار عمر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در هم پیچیده شود، و آنها به گمان خود از این مشکل بزرگى که دعوت آن حضرت در سراسر جامعه آنان به وجود آورده بود رهائى یابند.
قرآن با یک جمله پرمعنى و تهدیدآمیز به این کوردلان معاند پاسخ مىدهد و مىفرماید: «بگو: انتظار بکشید که من هم با شما انتظار مىکشم»! شما انتظار مرگ مرا و من انتظار نابودى شما را با عذاب الهى! (قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ)
منبع: برگزیده تفسیر نمونه
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۲۳ قرآن کریم
(آیه ۵۲)- در آیه ۳۹ همین سوره خواندیم که فرعون در برابر دعوت موسى (ع) به سوى خداوند یکتا و ترک ظلم و بیدادگرى، موسى را متهم ساخت که او «ساحر» یا «مجنون» است، این نسبت که از سوى مشرکان به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نیز داده مىشد براى مؤمنان اندک نخستین، بسیار گران بود، و روح پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را آزرده مىساخت.
آیه براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان مىگوید: تنها تو نیستى که هدف این تیرهاى زهرآگین تهمت قرار گرفتهاى «این گونه است که هیچ پیامبرى قبل از اینها به سوى قومى فرستاده نشد مگر این که گفتند: او ساحر است یا دیوانه» (کَذلِکَ ما أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ).
آنها را «ساحر» مىخواندند زیرا در برابر معجزات چشمگیرشان پاسخى منطقى نداشتند، و «مجنون» خطاب مىکردند چرا که همرنگ محیط نبودند و در برابر امتیازات مادى سر تسلیم فرود نمىآوردند.
(آیه ۵۳)- سپس مىافزاید: «آیا (این قوم کافر و معاند) یکدیگر را به آن سفارش مىکردند» که همه چنین تهمتى بزنند (أَ تَواصَوْا بِهِ).
آن چنان هماهنگ و یکنواخت عمل مىکنند که گوئى همگى در ماوراء تاریخ مجلسى تشکیل داده، و به مشاوره نشسته، و به یکدیگر توصیه نمودهاند که انبیاء را عموما متهم به سحر و جنون کنند، تا از نفوذ اعتبار آنها در توده مردم کاسته شود.
سپس مىافزاید: «بلکه آنها قومى طغیانگرند» (بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ).
این اثر روح طغیانگرى است که براى بیرون کردن مردان حق از صحنه به هر دروغ و تهمتى متوسل مىشوند.
(آیه ۵۴)- باز براى تسلّى خاطر و دلدارى بیشتر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىفرماید:
«اکنون (که این قوم طاغى و سرکش حاضر به شنیدن حق نیستند) از آنها روى بگردان» (فَتَوَلَّ عَنْهُمْ).
و مطمئن باش که تو وظیفه خود را بطور کامل انجام دادهاى، و «هرگز در خور ملامت نخواهى بود» (فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ).
اگر آنها حق را نپذیرند غم مخور که دلهاى شایستهاى در انتظار آن است.
این جمله در حقیقت یادآور آیات دیگرى است که نشان مىدهد پیامبر آن قدر دلسوز بود که گاه از عدم ایمان آنها نزدیک بود دق کند، چنانکه در آیه ۶ سوره کهف مىخوانیم: «گوئى مىخواهى خود را از غم و اندوه به خاطر اعمال آنها هلاک کنى چرا که آنها به این قرآن ایمان نیاوردهاند».
(آیه ۵۵)- مفسران گفتهاند: هنگامى که آیه فوق نازل شد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان اندوهگین شدند و تصور کردند که این آخرین سخن در برابر مشرکان است، وحى آسمانى قطع شده، و عذاب الهى به زودى فرا مىرسد، ولى چیزى نگذشت که این آیه نازل شد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد: «و پیوسته تذکر و اندرز ده، زیرا تذکّر مؤمنان را سود مىبخشد» (وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ). اینجا بود که همگى احساس آرامش کردند.
اشاره به این که دلهاى آمادهاى در گوشه و کنار در انتظار سخنان توست، اگر گروهى به مخالفت در برابر حق برخاستهاند گروه دیگرى از جان و دل مشتاق آنند، و گفتار دلنشین تو تأثیر خود را در نفوس آنان مىگذارد.
(آیه ۵۶)- هدف خلقت انسان از دیدگاه قرآن: از مهمترین سؤالاتى که هر کس از خود مىکند این است که «ما براى چه آفریده شدهایم»؟ و «هدف آفرینش انسانها و آمدن به این جهان چیست»؟
آیه مورد بحث به این سؤال مهم و همگانى با تعبیرات فشرده و پرمحتوایى پاسخ مىگوید، و بحثى را که در آیه قبل پیرامون تذکر و یادآورى به مؤمنان بیان شد تکمیل مىکند، چرا که این از مهمترین اصولى است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله باید آن را تعقیب کند، ضمنا معنى فرار به سوى خدا را که در آیه ۵۰ همین سوره آمده بود روشن مىسازد.
مىفرماید: «من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادتم کنند» و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ).
(آیه ۵۷)- من نیازى به آنها ندارم و «هرگز از آنها روزى نمىخواهم، و نمىخواهم مرا اطعام کنند»! (ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ).
(آیه ۵۸)- «خداوند روزى دهنده، و صاحب قوت و قدرت است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ).
اندکى تأمل در مفهوم آیات قرآن در زمینه هدف خلقت نشان مىدهد که هدف اصلى همان «عبودیت» است که در آیه فوق به آن اشاره شده، و مسأله «علم و دانش» و «امتحان و آزمایش» اهدافى هستند که در مسیر عبودیت قرار مىگیرند، و «رحمت واسعه خداوند» نتیجه این عبودیت است.
بدین ترتیب روشن مىشود که ما همه براى عبادت پروردگار آفریده شدهایم، اما مهم این است که بدانیم حقیقت «عبادت» چیست؟
آیا تنها انجام مراسمى مانند رکوع و سجود و قیام و قعود و نماز و روزه منظور است؟ یا حقیقتى است ماوراى اینها؟ هر چند عبادات رسمى نیز همگى واجد اهمیتند.
«عبودیت»- آن گونه که در متون لغت آمده- اظهار آخرین درجه خضوع در برابر معبود است، و به همین دلیل تنها کسى مىتواند معبود باشد که نهایت انعام و اکرام را کرده است و او کسى جز خدا نیست.
بنابر این عبودیت نهایت اوج تکامل یک انسان و قرب او به خداست.
عبودیت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعى یعنى کمال مطلق نیندیشد، جز در راه او گام بر ندارد، و هر چه غیر اوست فراموش کند، حتى خویشتن را! و این است هدف نهائى آفرینش بشر که خدا براى وصول به آن میدان آزمایشى فراهم ساخته و علم و آگاهى به انسان داده، و نتیجه نهائیش نیز غرق شدن در اقیانوس «رحمت» اوست.
(آیه ۵۹)- اینها نیز در عذاب الهى سهیمند: این آیه و آیه بعد که آخرین آیات سوره «ذاریات» است در حقیقت یک نوع نتیجهگیرى از آیات مختلف این سوره است، مخصوصا آیاتى که پیرامون سرنوشت اقوام پیشین همچون قوم فرعون و قوم لوط و عاد و ثمود سخن مىگوید، همچنین آیات گذشته که از هدف آفرینش سخن مىگفت.
مىگوید: «و براى کسانى که ستم کردند، سهم بزرگى از عذاب است همانند سهم یارانشان» از اقوام ستمگر پیشین (فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ).
«بنابر این عجله نکنند» (فَلا یَسْتَعْجِلُونِ). و پى در پى نگویند اگر عذاب الهى حق است چرا به سراغ ما نمىآید؟
تعبیر به «ظلم» در باره این گروه به خاطر آن است که «شرک» و کفر بزرگترین ظلم است، زیرا حقیقت ظلم این است که چیزى را در غیر محل شایسته قرار دهند، و مسلما بت را به جاى خدا قرار دادن مهمترین مصداق ظلم محسوب مىشود، و به همین دلیل آنها هم مستحق همان سرنوشتى هستند که اقوام مشرک پیشین داشتند.
(آیه ۶۰)- در آخرین آیه این سوره تهدید به عذاب دنیا را با تهدید به عذاب آخرت تکمیل کرده، مىگوید: «پس واى بر کسانى که کافر شدند از روزى که به آنها وعده داده مىشود» (فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ یَوْمِهِمُ الَّذِی یُوعَدُونَ).
همان گونه که این سوره از مسأله معاد و رستاخیز آغاز شد، با تأکید بر همین مسأله پایان مىگیرد.
«پایان سوره ذاریات»
سوره طور [۵۲]
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى ۴۹ آیه است
محتواى سوره:
این سوره نیز از سورههائى است که سنگینى بحثهاى آن روى مسأله معاد و سرنوشت نیکان و پاکان از یکسو، و بدان و مجرمان در آن روز عظیم از سوى دیگر است.
و روى هم رفته مىتوان محتواى این سوره را به شش بخش تقسیم کرد.
۱- آیات نخستین سوره که با سوگندهاى پى در پى شروع مىشود بحث از عذاب الهى و نشانههاى قیامت و آتش دوزخ و کیفر کافران مىکند (آیه ۱ تا ۱۶).
۲- بخش دیگرى از این سوره نعمتهاى بهشتى و مواهب الهى را در قیامت که در انتظار پرهیزکاران است مشروحا برمىشمرد، و یکى را پس از دیگرى مورد توجه قرار مىدهد، و در حقیقت به غالب نعمتهاى بهشتى در این بخش از سوره اشاره شده است (آیه ۱۷ تا ۲۸).
۳- در بخش دیگرى از این سوره از نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخن مىگوید، و اتهاماتى را که دشمنان براى او ذکر مىکردند برمىشمرد، و بطور فشرده به آن پاسخ مىدهد (آیه ۲۹ تا ۳۴).
۴- در بخش دیگر سخن از توحید است، و با استدلالى روشن این مسأله را تعقیب مىکند (آیه ۳۵ تا ۴۳).
۵- در بخش دیگر سوره باز به مسأله معاد و پارهاى از مشخصات روز قیامت باز مىگردد (آیه ۴۴ تا ۴۷).
۶- سر انجام در آخرین بخش سوره که دو آیه بیشتر نیست با دستوراتى به پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله در زمینه صبر و استقامت و تسبیح و حمد پروردگار و وعده حمایت او از سوى خداوند بحثهاى گذشته را پایان مىبخشد.
نامگذارى این سوره به «طور» به تناسب نخستین آیه آن است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى آمده که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «هر کس سوره طور را بخواند بر خداست که او را از عذابش ایمن سازد، و او را در بهشتش متنعم دارد».
و در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام مىخوانیم: «کسى که سوره طور را تلاوت کند خداوند، خیر دنیا و آخرت را براى او جمع مىکند».
روشن است که این همه اجر و پاداش عظیم در دنیا و آخرت از آن کسانى است که این «تلاوت» را وسیلهاى براى «تفکر»، و آن را نیز به نوبه خود وسیلهاى در راه «عمل» قرار دهند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه ۱)- این سوره یکى دیگر از سورههائى است که با سوگند شروع مىشود، سوگندهائى براى بیان یک واقعیت مهم یعنى مسأله قیامت و معاد و رستاخیز و محاسبه اعمال انسانها.
مىفرماید: «سوگند به کوه طور» (وَ الطُّورِ).
«طور» در لغت به معنى «کوه» است، ولى با توجه به این که این کلمه در ده آیه از قرآن مجید مطرح شده که در نه مورد سخن از «طور سینا» همان کوهى که در آنجا وحى بر موسى نازل مىشد به میان آمده، معلوم مىشود که در آیه مورد بحث نیز منظور همان معنى است.
(آیه ۲)- «و سوگند به کتابى که نوشته شده است ...» (وَ کِتابٍ مَسْطُورٍ).
به تناسب سوگندى که قبل از آن آمده این تعبیر یا اشاره به تورات است و یا همه کتب آسمانى.
(آیه ۳)- «در صفحهاى گسترده» (فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ).
در این آیه نیز سوگند به کتابى خورده شده که بر صفحهاى از بهترین صفحات نگاشته شده و در عین حال باز و گسترده است و نه پیچیده!
(آیه ۴)- «و سوگند به بیت المعمور» (وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ).
«بیت المعمور» را بعضى به «کعبه» و خانه خدا در زمین تفسیر کردهاند که به وسیله زوار و حاجیان همواره معمور و آباد است، و مىدانیم نخستین خانهاى است که براى عبادت، در روى زمین ساخته و آباد شده است.
(آیه ۵)- «و سقف برافراشته» (وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ).
منظور از «سقف مرفوع» آسمان است، چرا که در آیه ۳۲ سوره انبیاء مىخوانیم: «ما آسمان را سقف محفوظى قرار دادیم».
تعبیر به «سقف» ممکن است از این نظر باشد که ستارگان و کرات آسمانى آن چنان سراسر آسمان را پوشاندهاند و به سقفى مىمانند، و نیز ممکن است اشاره به «جوّ اطراف زمین» باشد که قشر فشردهاى از هوا همچون سقف محکمى اطراف آن را فراگرفته و آن را در برابر هجوم سنگهاى آسمانى و اشعه زیانبار کیهانى به خوبى حفظ مىکند.
(آیه ۶)- «و (سوگند به) دریاى مملوّ و برافروخته»! (وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ).
«مسجور» به معنى «برافروخته» است چنانکه در آیه ۷۱ و ۷۲ سوره مؤمن مىخوانیم: «آنها را در آب سوزان مىکشند، سپس در آتش مشتعل خواهند شد».
این دریاى برافروخته یا همین اقیانوسهاى کره زمین ما است که در آستانه قیامت، برافروخته مىشود و سپس منفجر مىگردد.
و یا دریائى از مواد مذاب که در دل کره زمین است و ممکن است آیه فوق قسم به هر دو باشد، چرا که هر دو از آیات خداوند و شگفتیهاى بزرگ این جهان است.
قابل توجه این که در ارتباط مفهوم این پنج سوگند با یکدیگر چنین به نظر مىرسد که سه سوگند نخست رابطه نزدیکى با یکدیگر دارند چرا که همه از وحى و خصوصیات آن سخن مىگویند «کوه طور» محل نزول وحى بود، و «کتاب مسطور» نیز اشاره به کتاب آسمانى است، خواه تورات باشد یا قرآن، و «بیت المعمور» محل رفت و آمد فرشتگان و پیک وحى خداست.
و اما دو سوگند دیگر از آیات «تکوینى» سخن مىگوید- در برابر سه سوگند نخست که از آیات «تشریعى» سخن مىگفت- این دو سوگند یکى اشاره به مهمترین نشانه توحید یعنى آسمان با عظمت است، و دیگرى به یکى از نشانههاى مهم معاد که در آستانه رستاخیز رخ مىدهد.
بنابر این «توحید»، «نبوت» و «معاد» در این پنج سوگند جمع است.
(آیه ۷)- سپس در اینجا قرآن به بیان موضوعى که سوگندهاى فوق به خاطر آن یاد شده اشاره کرده، مىفرماید: «عذاب پروردگارت واقع مىشود» (إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ لَواقِعٌ).
(آیه ۸)- «و چیزى از آن مانع نخواهد بود» (ما لَهُ مِنْ دافِعٍ).
کوتاه سخن این که: سوگندهاى پنج گانه که بر محور قدرت خداوند در عالم «تکوین» و «تشریع» دور مىزند بیانگر این است که چنین کسى به خوبى قادر است مردگان را بار دیگر به زندگى و حیات بازگرداند، و قیامت را برپا کند، این همان چیزى است که سوگندها به خاطر آن یاد شده، همانگونه که در دو آیه فوق خواندیم.
(آیه ۹)- در آیات گذشته اشاره سر بستهاى به عذاب الهى در قیامت شده بود، در اینجا که توضیح و تفسیرى بر این معنى است بعضى از ویژگیهاى روز قیامت را بازگو مىکند، و سپس کیفیت عذاب تکذیب کنندگان را.
مىفرماید: این عذاب الهى «در آن روزى است که آسمان (کرات آسمانى) به شدت به حرکت در مىآید» (یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً).
بدین ترتیب در آستانه قیامت نظام حاکم بر کرات آسمانى بر هم مىریزد آنها از مدارات خود منحرف مىشوند، و به هر سو رفت و آمد مىکنند، سپس درهم نور دیده مىشوند، و به جاى آنها آسمانى نو به فرمان خدا بر پا مىشود، چنانکه آیه ۱۰۴ سوره انبیاء مىگوید: «روزى که آسمان را همچون طومار در هم مىپیچیم».
و در آیه ۴۸ سوره ابراهیم مىخوانیم: «روزى که این زمین به زمینى دیگر و آسمانها به آسمان دیگرى تبدیل مىشود».
(آیه ۱۰)- سپس مىافزاید: «و (روزى که) کوهها از جا کنده و متحرک مىشوند»! و به شهادت آیات دیگر قرآن سپس متلاشى مىگردند (وَ تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً).
اینها همه اشاره به آن است که این دنیا و تمام پناهگاههاى آن در هم کوبیده مىشود، جهانى نو، با نظاماتى نوین جاى آن را مىگیرد و انسان در برابر نتایج اعمال خویش، قرار خواهد گرفت.
(آیه ۱۱)- لذا در این آیه مىافزاید: چون چنین است «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان»! (فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ).
آرى! در حالى که وحشت و اضطراب ناشى از دگرگونى جهان، همگان را فرا گرفته، وحشت عظیمترى به سراغ «مکذّبین» مىآید که همان عذاب الهى است چرا که «ویل» اظهار تأسف و اندوه است بر وقوع یک حادثه نا مطلوب.
(آیه ۱۲)- سپس به معرفى این مکذّبین پرداخته، مىفرماید: «همانها که در سخنان باطل به بازى مشغولند» (الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ).
آیات قرآن را «دروغ»، و معجزات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را «سحر» مىخوانند، و آورنده آن را «مجنون» مىشمرند، همه حقایق را به بازى گرفته، و به سخریه و استهزا در برابر آنها مىپردازند.
«خوض» به معنى ورود در سخنان باطل است، و در اصل به معنى وارد شدن در آب و عبور از آن است.
(آیه ۱۳)- بار دیگر براى معرفى آن روز و بیان سرنوشت این مکذبان به توضیح دیگرى پرداخته، مىافزاید: «در آن روز که آنها را به زور به سوى آتش دوزخ مىرانند»! (یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلى نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا).
(آیه ۱۴)- به آنها مىگویند: «این همان آتشى است که آن را انکار مىکردید»! (هذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ).
منبع: برگزیده تفسیر نمونه
تلاوت تصویری
ترجمه صوتی نمایشی
"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان"
تفسیر مختصر آیات صفحه ۵۲۲ قرآن کریم
(آیه ۳۱)- شهرهاى بلادیده قوم لوط آیت و عبرتى است
در تعقیب ماجراى ورود فرشتگان بر ابراهیم و بشارت دادن به او در باره تولد اسحاق بحث از گفتگویى است که میان «ابراهیم» و «فرشتگان» در باره قوم «لوط» در گرفت.
توضیح این که: ابراهیم پس از تبعید به شام، به دعوت مردم به سوى خداوند و مبارزه با هر گونه شرک و بت پرستى ادامه مىداد، حضرت «لوط» که از پیامبران بزرگ بود در عصر او مىزیست و احتمالا از سوى او مأموریت یافت که براى تبلیغ و هدایت گمراهان به یکى از مناطق شام (یعنى شهرهاى سدوم) سفر کند، او در میان قوم گنهکارى آمد که آلوده به شرک و گناهان بسیارى بودند، و از همه زشتتر گناه همجنس بازى و لواط بود سر انجام گروهى از فرشتگان مأمور هلاک این قوم شدند اما قبلا نزد ابراهیم آمدند.
ابراهیم از وضع میهمانان فهمید اینها به دنبال کار مهمى مىروند، و تنها براى بشارت تولد فرزند نزد او نیامدهاند، چرا که براى چنین بشارتى یک نفر کافى بود، و یا به خاطر عجلهاى که در حرکت داشتند احساس کرد مأموریت مهمى دارند.
لذا در آیه مورد بحث مىگوید: ابراهیم «گفت: مأموریت شما چیست اى فرستادگان» خدا؟ (قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ).
(آیه ۳۲)- فرشتگان پرده از روى مأموریت خود برداشته، و به ابراهیم «گفتند: ما به سوى قوم مجرمى فرستاده شدهایم» (قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِینَ). قومى که علاوه بر فساد عقیده گرفتار انواع آلودگیها و گناهان مختلف زشت و ننگینى هستند.
(آیه ۳۳)- سپس افزودند: ما مأموریت داریم «تا بارانى از سنگ گل بر آنها بفرستیم» (لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِینٍ).
تعبیر به «حِجارَةً مِنْ طِینٍ» (سنگى از گل) همان چیزى است که در آیه ۸۲ سوره هود به جاى آن «سجّیل» آمده است، و در مجموع شاید اشاره به این معنى است که براى نابود کردن این قوم مجرم حتى نیازى به نازل کردن صخرههاى عظیم از آسمان نبود، بلکه بارانى از ریگهاى کوچک و نه چندان محکم و مانند دانههاى باران بر آنها فرو بارید.
(آیه ۳۴)- سپس افزودند: «سنگهائى که از ناحیه پروردگارت براى اسرافکاران نشان گذاشته شده است» (مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ).
(آیه ۳۵)- قرآن در اینجا دنباله ماجراى این رسولان پروردگار را- که نزد حضرت لوط آمدند و به عنوان میهمانانى بر او وارد شدند، و قوم بىشرم به گمان این که آنها جوانانى زیبا روى از جنس بشرند به سراغ آنها آمدند، اما به زودى به اشتباه خود پىبردند، و چشمان همه آنها نابینا شد- رها کرده و دنباله سخن را از سوى خداوند بازگو مىکند.
مىفرماید: «ما مؤمنانى را که در شهرها (ى قوم لوط) زندگى مىکردند (قبل از نزول عذاب) خارج کردیم» (فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فِیها مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
(آیه ۳۶)- «ولى (در تمام این مناطق) جز یک خانواده با ایمان نیافتیم»! (فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ).
آرى! ما هرگز خشک و تر را با هم نمىسوزانیم و عدالت ما اجازه نمىدهد مؤمن را گرفتار سرنوشت کافر کنیم، حتى اگر در میان میلیونها نفر بىایمان و مجرم، یک فرد با ایمان و پاک باشد نجاتش مىدهیم.
این همان مطلبى است که در سوره حجر آیه ۵۹ و ۶۰ به این صورت آمده:
«مگر خاندان لوط که همگى آنها را نجات خواهیم داد، به جز همسرش که مقدّر داشتیم از بازماندگان (در شهر، و هلاک شوندگان) باشد»!
البته این بخش از ماجراى قوم لوط در سورههاى مختلف قرآن با عبارات مختلف بیان شده که همه آنها یک حقیقت را بازگو مىکند، ولى از آنجا که ممکن است به یک حادثه از زوایاى مختلف نگاه کرد و در هر نگاه بعدى از آن را مشاهده نمود، در قرآن مجید نیز حوادث تاریخى غالبا به همین صورت مطرح و تکرار شده است، و در مقام تربیت گاه لازم مىشود که روى یک مسأله مهم بارها تکیه شود، تا تأثیر عمیق در ذهن خواننده بگذارد.
به هر حال خداوند شهرهاى این قوم آلوده را با زمین لرزهاى سخت و ویرانگر زیر و رو کرد سپس بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو بارید و اثرى از آنها نماند، حتى جسدهاى پلیدشان زیر آوارها و سنگهاى آسمانى مدفون گشت، تا عبرتى باشد براى آیندگان و براى همه افراد بىایمان و مجرمان آلوده.
(آیه ۳۷)- و لذا در این آیه مىافزاید: «و در آن (شهرهاى بلا دیده) نشانهاى روشن براى کسانى که از عذاب دردناک مىترسند به جاى گذاردیم» (وَ تَرَکْنا فِیها آیَةً لِلَّذِینَ یَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِیمَ).
این تعبیر به خوبى نشان مىدهد که از این آیات و نشانههاى خدا تنها کسانى پند مىگیرند که آمادگى پذیرش در وجودشان باشد، و احساس مسؤولیت کنند.
(آیه ۳۸)- این همه درس عبرت در تاریخ پیشینیان: قرآن در اینجا در تعقیب داستان قوم لوط و عاقبت دردناکى که بر اثر گناهان بسیار زشت و ننگین پیدا کردند اشاره به سرگذشت چند قوم دیگر از اقوام پیشین مىکند.
نخست مىفرماید: «و در (زندگى) موسى نیز (نشانه و درس عبرتى بود) در آن هنگامى که او را به دلیلى آشکار به سوى فرعون فرستادیم» (وَ فِی مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ).
«سلطان» چیزى است که مایه تسلط گردد، و منظور در اینجا معجزه یا دلیل و منطق نیرومند عقلى یا هر دو است که «موسى» (ع) در برابر فرعون از آن استفاده کرد.
(آیه ۳۹)- اما فرعون نه تسلیم معجزات بزرگ موسى (ع) که گواه ارتباطش با خدا بود شد، و نه در مقابل دلائل منطقى او سر تعظیم فرود آورد، بلکه به خاطر غرور و تکبرى که داشت «با تمام وجودش از وى روى برتافت و گفت: (این مرد) یا ساحر است یا دیوانه»! (فَتَوَلَّى بِرُکْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ).
جالب این که جباران زورگو در تهمتها و نسبتهاى دروغین که به انبیاء بزرگ مىدادند گرفتار سر در گمى و تناقض گوئى عجیبى بودند، گاه آنها را ساحر مىخواندند، و گاه مجنون، با این که «ساحر» باید انسان هوشیارى باشد که با استفاده از ریزه کاریها و مسائل روانى و خواص مختلف اشیا کارهاى اعجاب انگیزى را انجام دهد و مردم را اغفال نماید، در حالى که مجنون نقطه مقابل آن است.
(آیه ۴۰)- اما قرآن از نتیجه کار فرعون جبار و اعوانش چنین خبر مىدهد:
«از این رو ما او و لشکریانش را گرفتیم و به دریا افکندیم، در حالى که در خور سرزنش بود»َأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ وَ هُوَ مُلِیمٌ).
(آیه ۴۱)- سپس به سرنوشت اجمالى قوم «عاد» پرداخته، چنین مىگوید:
«در سرگذشت قوم عاد نیز (آیتى است) در آن هنگام که تند بادى بىباران بر آنها فرستادیم» (وَ فِی عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ).
عقیم بودن بادها زمانى است که ابرهاى بارانزا با خود حمل نکند، گیاهان را تلقیح ننماید، و فایده و برکتى نداشته باشد، و جز هلاکت و نابودى چیزى همراه نیاورد.
(آیه ۴۲)- سپس به توصیف تند بادى که بر قوم عاد مسلط شد پرداخته، مىافزاید: «بر هیچ چیز نمىگذشت مگر این که آن را همچون استخوانهاى پوسیده مىساخت» (ما تَذَرُ مِنْ شَیْءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ).
این تعبیر نشان مىدهد که تند باد قوم عاد یک تند باد معمولى نبود، بلکه علاوه بر تخریب و درهم کوبیدن و به اصطلاح فشارهاى فیزیکى، داراى سوزندگى و مسمومیتى بود که اشیاء گوناگون را مىپوساند.
این بود اشاره کوتاهى به سرنوشت قوم نیرومند و ثروتمند «عاد» که در سرزمین «احقاف» (منطقهاى میان عمان و حضر موت) مىزیستند.
(آیه ۴۳)- بعد از آنها نوبت به قوم «ثمود» مىرسد و در باره آنها مىفرماید:
«و نیز در سرگذشت قوم ثمود (عبرتى است) در آن هنگام که به آنها گفته شد:
مدتى کوتاه بهرهمند باشید» و سپس منتظر عذاب (وَ فِی ثَمُودَ إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِینٍ).
منظور از «حَتَّى حِینٍ» همان سه روز مهلتى است که در آیه ۶۵ سوره هود به آن اشاره شده است: «آنها شترى را که به عنوان اعجاز آمده بود از پاى درآورند و پیامبرشان صالح به آنها گفت: سه روز در خانههایتان بهره گیرید (و بعد از آن منتظر عذاب الهى باشید) این وعدهاى است تخلفناپذیر».
(آیه ۴۴)- آرى «آنها از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و صاعقه آنان را فرا گرفت، در حالى که (خیره خیره) نگاه مىکردند» بىآنکه قدرت دفاع داشته باشند (فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ).
این جمله اشاره به تمام سرپیچیهائى است که آنها در طول دعوت صالح داشتند، مانند بتپرستى و ظلم و ستم و از پاى درآوردن ناقهاى که معجزه «صالح» بود، نه فقط سرپیچیهایى که در طول این سه روز انجام دادند و به جاى توبه و انابه به درگاه خدا در غفلت و غرور فرو رفتند.
(آیه ۴۵)- سر انجام آخرین جملهاى که در باره این قوم سرکش مىفرماید این است که: «چنان بر زمین افتادند که توان برخاستن نداشتند و نتوانستند از کسى یارى طلبند» (فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِیامٍ وَ ما کانُوا مُنْتَصِرِینَ).
آرى! صاعقه چنان آنها را غافلگیر کرد و بر زمین کوبید که نه خود یاراى برخاستن و دفاع از خویشتن داشتند، و نه قدرت ناله و فریاد و کمک طلبیدن، و در همین حال جان دادند، و سرگذشتشان درس عبرتى براى دیگران شد.
(آیه ۴۶)- در این آیه اشاره کوتاهى به سرنوشت پنجمین قوم یعنى قوم نوح کرده، مىفرماید: «همچنین قوم نوح را پیش از آنها هلاک کردیم، چرا که قوم فاسقى بودند» (وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ).
«فاسق» به کسى مىگویند که از محدوده فرمان خداوند قدم بیرون گذارد، و آلوده به فکر و ظلم یا سایر گناهان شود.
(آیه ۴۷)- پیوسته آسمانها را گسترش مىدهیم! قرآن بار دیگر به مسأله آیات عظمت خداوند در عالم آفرینش مىپردازد و در حقیقت بحثهائى را که در آیات ۲۰ و ۲۱ همین سوره در باره آیات او در زمین و وجود انسان گذشت تکمیل مىکند، و در ضمن دلیلى بر قدرت خداوند بر مسأله معاد و زندگى پس از مرگ است. نخست مىفرماید: «و ما آسمان را با قدرت بنا کردیم، و همواره آن را وسعت مىبخشیم» (وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ).
(آیه ۴۸)- «و زمین را گستردیم و چه خوب گسترانندهاى هستیم»! (وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ).
نشانههاى این قدرت عظیم هم در عظمت آسمانها و هم در نظام خاصى که بر آنها حاکم است به خوبى آشکار مىباشد.
با توجه به کشفیات اخیر دانشمندان در مسأله «گسترش جهان» معناى آیه روشن است و آن این که خداوند آسمانها را آفریده و دائما گسترش مىدهد.
علم امروز مىگوید: نه تنها کره زمین، بر اثر جذب مواد آسمانى تدریجا فربه و سنگینتر مىشود، بلکه آسمانها نیز در گسترشند، یعنى ستارگانى که در یک کهکشان قرار دارند بسرعت از مرکز کهکشان دور مىشوند، حتى سرعت این گسترش را در بسیارى از مواقع اندازهگیرى کردهاند.
(آیه ۴۹)- بعد از آفرینش آسمانها و زمین نوبت به موجودات مختلف آسمانى و زمین و انواع گیاهان و حیوانات مىرسد آیه مورد بحث مىفرماید:
«و از هر چیز دو جفت آفریدیم شاید متذکر شوید» (وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).
«مِنْ کُلِّ شَیْءٍ» (از هر چیزى) مىتواند اشاره به این حقیقت باشد که تمام اشیاى جهان از ذرات مثبت و منفى ساخته شده، و امروز از نظر علمى مسلم است که «اتمها» از اجزاء مختلفى تشکیل یافتهاند، از جمله اجزائى که داراى بار الکتریسته منفى هستند، و «الکترون» نامیده مىشوند، و اجزائى که داراى بار الکتریسته مثبت هستند و «پروتون» نام دارد.
(آیه ۵۰)- در این آیه به عنوان یک نتیجهگیرى از بحثهاى توحیدى گذشته مىافزاید: «پس به سوى خدا بگریزید که من از سوى او براى شما بیم دهندهاى آشکارم» (فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ).
تعبیر به «فرار» در اینجا تعبیر جالب و لطیفى است، معمولا «فرار» در جائى گفته مىشود که انسان از یک سو با موجود یا حادثه وحشتناکى رو برو شده، و از سوى دیگر پناهگاهى در نقطهاى سراغ دارد، لذا با سرعت تمام از محل حادثه دور مىشود و به نقطه امن و امان روى مىآورد، شما نیز از شرک و بتپرستى که عقیده وحشتناکى است بگریزید و به توحید خالص که منطقه امن و امان واقعى است روى آرید.
از زشتیها، بدیها، بىایمانى، تاریکى جهل، و عذاب جاویدان بگریزید، و در آغوش رحمت حق و سعادت جاویدان قرار گیرید.
(آیه ۵۱)- باز براى تأکید بیشتر، روى مسأله یکتاپرستى تکیه کرده، مىفرماید: «و با خدا معبود دیگرى قرار ندهید که من براى شما از سوى او بیم دهندهاى آشکارم» (وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ).
منبع: برگزیده تفسیر نمونه