طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ، وَطَابَ کَسْبُهُ، وَصَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ، وَحَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ، وَأَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ، وَأَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ، وَعَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ، وَوَسِعَتْهُ السُّنَّةُ، وَلَمْ یُنْسَبْ إلَى الْبِدْعَةِ. (قالَ الرَّضِیُّ: أقُولُ : وَمِنَ النّاسِ مَنْ یَنْسِبُ هذا الْکَلامَ إِلى رَسُولِ اللهِ ۹، وَکَذلِکَ الَّذی قَبْلَهُ).
امام علیه السلام فرمود : خوشا به حال کسى که در نزد خود کوچک (و متواضع) است (و در نظر مردم بزرگ وعزیز) و کسى که کسب و کار او طیّب و حلال باشد و باطنش پاک و صالح، کسى که اخلاق او نیکو باشد و اموال اضافى خود را در راه خدا انفاق کند و کسى که سخنان زائد زبانش را نگه مىدارد و آزار او به مردم نمىرسد و آن کس که سنت براى او کافى است و بدعتى از او سر نمىزند. مرحوم سیّد رضى مىگوید: بعضى از مردم این کلام حکمتآمیز و همچنین کلامى را که قبل از آن است به رسول خدا صلی الله علیه وآله نسبت دادهاند.
تفسیر:
شرح و تفسیر خوشا به حال آنها این کلام حکیمانه خواه دنباله کلام پیشین باشد یا کلامى مستقل، شرح کوتاه و پرمعنایى از صفات سعادت مندان خوش بخت است که در ضمن هشت وصف بیان شده است. نخست مى فرماید: «خوشا به حال کسى که در نزد خود کوچک (و متواضع) است (و در نظر مردم بزرگ و عزیز)»; (طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ). امام(علیه السلام) نخستین وصف را همان تواضع و فروتنى ذکر کرده است، زیرا مى دانیم تکبّر که نقطه مقابل آن است سرچشمه انواع گناهان است. نخستین معصیتى که در زمین شد تکبّر شیطان بود که منشأ همه بدبختى ها براى خود و دیگران گردید. در بعضى از دعاهاى ماه مبارک رمضان همین مضمون به صورت یک دعا و درخواست از خداوند آمده است; مرحوم سید بن طاووس در دعاى روز هفدهم ماه مبارک رمضان چنین نقل مى کند: «اللّهُمَّ لاتَکِلْنی إلى نَفْسی طَرْفَةَ عَیْن أبَداً... وَفِی نَفْسی فَذَلِّلْنی وَفی أعْیُنِ النّاسِ فَعَظِّمْنی; خداوندا! هرگز لحظه اى مرا به خودم وامگذار... و مرا در درون خود کوچک و متواضع کن و در نظر مردم مرا بزرگ دار». سپس در دومین وصف مى فرماید: «و خوشا به حال کسى که کسب و کار او پاک و حلال باشد»; (وَطَابَ کَسْبُهُ). مى دانیم یکى از عوامل موفقیت و نشاط عبادت و استجابت دعا کسب حلال است تا آنجا که در کتاب شریف کافى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «مَنْ سَرَّهُ أنْ یُسْتَجابَ دَعْوَتُهُ فَلْیَطِبْ مَکْسَبَهُ; کسى که خوشحال مى شود از این که دعایش مستجاب گردد باید کسب خود را پاک و حلال کند». شبیه همین معنا با عبارت دیگر از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است: «مَنْ أَحَبَّ أنْ یُسْتَجابَ دُعائُهُ فَلْیَطِبْ مَطْعَمَهَ وَمَکْسَبَهُ». در حدیثى که در کتاب اسد الغابة در حالات «سعد بن معاذ انصارى» نقل شده، آمده است: هنگامى که پیغمبر(صلى الله علیه وآله) از غزوه تبوک باز گشت، «سعد انصارى» به استقبال پیامبر آمده. حضرت با او مصافحه کرد و (چون دست او را بسیار خشن دید) فرمود: چه چیز دستت را این گونه خشن کرده است؟ عرض کرد: «اى رسول خدا! من با داس و بیل کار مى کنم تا زندگى عیالم را فراهم سازم». نقل شده است: «فَقَبَّلَ یَدَهُ رَسُولُ اللهِ(صلى الله علیه وآله) وَقالَ: هذِهِ یَدٌ لا تَمُسُّهُ النّارُ; پیغمبر(صلى الله علیه وآله)دست او را بوسید و فرمود: این دستى است که هرگز آتش دوزخ به آن اصابت نمى کند». حضرت در سومین وصف مى فرماید: «خوشا به حال کسى که باطن او پاک و صالح است»; (وَصَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ). صلاح باطن عبارت از خلوص نیت، پاکى فطرت و خیرخواهى براى همه انسان هاست. از آنجا که اعمال و اقوال انسان تراوشى از صفات درونى اوست، کسى که درونى پاک داشته باشد اعمال و رفتار و اقوالش نیز پاک و شایسته است. در چهارمین وصف مى فرماید: «و خوشا به حال کسى که اخلاق او نیکو است»; (وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ). «خلیقة» که به معناى خلق و خوست دو گونه تفسیر شده است: بعضى آن را به معناى خلق و خوى باطنى تفسیر کرده اند که اشاره به کسانى است که باطنى پاک دارند و به کسى شر نمى رسانند. بعضى نیز آن را به معناى برخورد خوب و گشاده رویى با مردم تفسیر کرده اند و معناى دوم مناسب تر به نظر مى رسد، زیرا در جمله قبل «صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ» به حسن باطن اشاره شده بود، بنابراین جمله مورد بحث اشاره به حسن ظاهر و برخورد خوب با مردم است. حُسن خلق به اندازه اى در اسلام اهمیت دارد که در بعضى از روایات، از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به عنوان «نصف دین» معرفى شده است: «حُسْنُ الْخُلْقِ نِصْفُ الدّینِ» و در ادامه این حدیث آمده است: کسى از پیغمبر(صلى الله علیه وآله)سؤال کرد: برترین چیزى که خداوند به فرد مسلمانى داده است چیست؟ پیغمبر اکرم فرمود: «اَلْخُلْقُ الْحَسَنِ». در پنجمین فصل فرموده است: «و خوشا به حال کسى که اموال اضافى خود را در راه خدا انفاق مى کند»; (وَأَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ). انفاق در راه خدا و کمک به نیازمندان از مهم ترین امورى است که قرآن کریم و روایات اسلامى بر آن تأکید فراوان کرده اند و اگر تنها آیات مربوط به انفاق، جمع آورى و تفسیر شود، کتاب قابل توجهى خواهد شد. مثلا: قرآن کریم انفاق را به بذر پربارى تشبیه کرده که در زمین مستعدى افشانده شود و از یک تخم، هفتصد تخم یا چند برابر آن عائد گردد: (مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِى سَبِیلِ اللهِ کَمَثَلِ حَبَّة أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى کُلِّ سُنْبُلَة مِّائَةُ حَبَّة) و در آیه اى دیگر، رسیدن به مقام والاى نیکوکارى را مشروط به انفاق از اموالى که مورد علاقه انسان است کرده است: (لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ). جالب این که در حدیثى مى خوانیم: پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دستور داد گوسفندى (براى قربانى و انفاق بر نیازمندان) ذبح کنند (همه آن ـ جز کتف گوسفند ـ را انفاق کردند) پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: چه چیزى از این گوسفند باقى مانده است؟ عایشه گفت: تنها کتف آن; پیغمبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: (چنین نیست) «بَقِىَ کُلُّها غَیْرَ کِتْفِها; تمام آن باقى مانده جز کتفش» قرآن نیز مى فرماید: «(مَا عِنْدَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللهِ بَاق); آنچه نیز شماست از میان مى رود و آنچه نزد خداست باقى مى ماند». در ششمین جمله مى فرماید: «خوشا به حال کسى که سخنان زاید زبانش را نگه مى دارد»; (وَأَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ). فضولات لسان اشاره به سخنان بى هدف و بى دلیلى است که انسان بر زبان جارى مى کند که بسیارى از آنها آلوده به غیبت، تهمت، پخش شایعات و گناهان دیگر است. به همین دلیل در دستورات اسلامى، حفظ زبان یکى از مهم ترین نشانه هاى ایمان و اخلاق شمرده شده است. ازاین رو، در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «لایَسْلَمُ أحَدٌ مِنَ الذُّنُوبِ حَتّى یَخْزُنَ لِسانَهُ; هیچ کس از گناهان محفوظ نمى ماند مگر این که زبانش را حفظ کند». در شرح حکمت دوم در آغاز کلمات قصار نیز شرحى در این باره داشتیم. در هفتمین جمله حکمت آمیز مى فرماید: «خوشا به حال کسى که آزار او به مردم نمى رسد»; (وَعَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ). در احادیث مکرّر آمده است که: با ایمان کسى است که مسلمانان از شر او در امان باشند. آن گاه در هشتمین و آخرین سخن مى فرماید: «خوشا به حال آن کس که سنت براى او کافى است و بدعتى از او سر نمى زند»; (وَوَسِعَتْهُ السُّنَّةُ، وَلَمْ یُنْسَبْ إلَى الْبِدْعَةِ). در واقع کسى که به سنت پیغمبر اکرم و امامان معصوم(علیهم السلام) قناعت مى کند و آن را براى دین و دنیاى خود کافى مى داند هرگز به سراغ بدعت نمى رود. بدعت ها از آنِ کسانى است که سنت ها را کافى نمى دانند و خواسته هاى خود را در بدعت ها مى بینند. در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «أهْلُ الْبِدَعِ شَرُّ الْخَلْقِ وَالْخَلیقَةِ; بدعت گزاران بدترین مخلوقات خدا و بدعت گزار نکوهیده ترین خلق است». نیز از آن حضرت نقل شده که در تفسیر آیه شریفه: «(إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعاً); کسانى که در آیین خود تفرقه ایجاد کردند، و به دسته هاى گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسیم شدند» فرمود: «هُمْ أصْحابُ الْبِدَعِ وَأصْحابُ الاْهْواءِ لَیْسَ لَهُمْ تَوْبَةٌ أنَا مِنْهُمْ بَرىءٌ وَهُمْ مِنّی بُرَآءُ; آنها صاحبان بدعت و صاحبان آراى باطله هستند. توبه آنها پذیرفته نمى شود (زیرا گروه هایى را منحرف ساخته اند; تا آنها را باز نگردانند پذیرش توبه از آنان امکان ندارد) من از آنها بیزارم آنها نیز از من بیزارند». در اینجا نکته مهمى است که باید به آن توجه کرد تا از افتادن در دام وهابى هاى افراطى نجات یافت. منظور از «بدعت» این است که چیزى را که جزء دین نیست ـ اعم از اصول و فروع دین ـ به عنوان دین معرفى کنند و اگر باب بدعت باز شود چیزى نمى گذرد که احکام و عقاید دینى دستخوش تغییر و تبدیل و زوال و نابودى خواهد شد. ولى نوگرایى هایى که به دین نسبت داده نمى شود و به تعبیر دیگر «بدعت عرفى» هرگز حرام نیست. مثلاً گرفتن مجالس جشن و سرور در میلاد بزرگان اسلام یا مراسم عزادارى در شهادت و رحلت آنها براى عرض ارادت و امرى عرفى بدون اسناد به شرع مقدس است نه تنها اشکالى ندارد، بلکه سبب پیشرفت در مسائل اعتقادى و اجتماعى مى شود. یا ساختن مساجد باشکوه با مناره و گنبد و محراب هاى متعدد و کتاب خانه و کلاس هاى درس قرآن و احکام و مانند آن گرچه روایت خاصى در آنها وارد نشده باشد و کسى نیز آن را به عنوان یک دستور خاص دینى انجام نمى دهد، همه اینها امورى جایزند، بلکه مى توان بسیارى از آنها را در عنوان «تعظیم شعائر» به طور عام یا ابداع «سنت حسنه» که در آیات و روایات از آن مدح شده است به حساب آورد. عجیب است وهابیون افراطى بدون این که فرق میان این دو را درک کنند خودشان را گرفتار تناقض هاى غیر قابل دفاع ساخته اند; در مسجد پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و در خانه خدا ده ها و صدها بدعت و نوآورى آورده اند و هیچ کدام به آن ایراد نمى کنند; ولى اگر کسى مجلس جشن و سرورى براى میلاد پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)تشکیل دهد بر او مى شورند و به او حمله مى کنند و این نیست جز براى این که درک صحیحى از مفاهیم اسلامى ندارد و مخصوصاً تفاوت میان بدعت شرعى و عرفى را نمى دانند. مرحوم سیّد رضى در پایان این سخن مى گوید: «بعضى از مردم این کلام حکمت آمیز و همچنین کلامى را که قبل از آن است به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نسبت داده اند»; (قالَ الرَّضِیُّ: أقُولُ: وَمِنَ النّاسِ مَنْ یَنْسِبُ هذا الْکَلامَ إلى رَسُولِ اللهِ(صلى الله علیه وآله)، وَکَذلِکَ الَّذی قَبْلَهُ). البته هیچ منافاتى ندارد که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) سخنانى را فرموده باشد و امیر مؤمنان(علیه السلام) که پرورش یافته دامان و مکتب اوست و «باب مدینة علم النبى» محسوب مى شود آنها را فرا بگیرد و در موارد لزوم بر آن تکیه کند. به هر حال این جمله مرحوم سیّد رضى بیان گر نهایت امانت او در نقل کلمات و احادیث معصومین(علیهم السلام) است.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی