۲۰ مطلب با موضوع «در محضر قرآن :: جزء بیست و یکم قرآن کریم» ثبت شده است

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۲۱ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۲۱ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۲۱ قرآن کریم

(آیه ۲۳)- این آیه اشاره به گروه خاصى از مؤمنان است که در تأسّى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از همه پیشگامتر بودند، و بر سر عهد و پیمانشان با خدا یعنى فداکارى تا آخرین نفس و آخرین قطره خون ایستادند.
مى‏فرماید: «در میان مؤمنان مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدا بستند صادقانه ایستاده‏اند، بعضى پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضى دیگر در انتظارند» (مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ).
«و هرگز تغییر و تبدیلى در عهد و پیمان خود ندادند» (وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا).
به عکس منافقان و یا مؤمنان ضعیف الایمان که طوفان حوادث آنها را به این طرف و آن طرف مى‏افکند، و هر روز فکر شوم و تازه‏اى در مغز ناتوان خود مى‏پروراندند.
آیه چنان مفهوم وسیعى دارد که تمام مؤمنان راستین را در هر عصر و هر زمان شامل مى‏شود، چه آنها که جامه شهادت در راه خدا بر تن پوشیدند و چه آنها که بدون هیچ گونه تزلزل بر سر عهد و پیمان با خداى خویش ایستاده‏اند و آماده جهاد و شهادتند.

(آیه ۲۴)- این آیه نتیجه و هدف نهایى عملکردهاى مؤمنان و منافقان را در یک جمله کوتاه چنین بازگو مى‏کند: «هدف این است که خداوند صادقان را به خاطر صدقشان پاداش دهد، و منافقان را هر گاه بخواهد عذاب کند و یا (اگر توبه کنند) ببخشد و توبه آنها را بپذیرد، چرا که خداوند آمرزنده و مهربان است» (لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ إِنْ شاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً).
نه صدق و راستى و وفادارى مؤمنان مخلص بدون پاداش مى‏ماند، و نه سستى‏ها و کارشکنیهاى منافقان بدون کیفر.

(آیه ۲۵)- این آیه که آخرین سخن را در باره جنگ احزاب مى‏گوید و به این بحث خاتمه مى‏دهد در عبارتى کوتاه جمع بندى روشنى از این ماجرا کرده در جمله اول مى‏فرماید: «خدا کافران را با دلى پر از خشم باز گرداند بى‏آنکه نتیجه‏اى از کار خود گرفته باشند» (وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً).
در جمله بعد مى‏افزاید: «و خداوند (در این میدان) مؤمنان را از جنگ بى‏نیاز ساخت» و پیروزى را نصیبشان کرد (وَ کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ).
آن چنان عواملى فراهم کرد که بى‏آنکه احتیاج به درگیرى وسیع و گسترده‏اى باشد و مؤمنان متحمل خسارات و ضایعات زیادى شوند جنگ پایان گرفت، زیرا از یکسو طوفان شدید و سردى اوضاع مشرکان را به هم ریخت، و از سوى دیگر رعب و ترس و وحشت را که آن هم از لشکرهاى نامرئى خدا است بر قلب آنها افکند، و از سوى سوم ضربه‏اى که «علىّ بن ابی طالب علیه السّلام» بر پیکر بزرگترین قهرمان دشمن «عمرو بن عبد ود» وارد ساخت و او را به دیار عدم فرستاد، سبب فرو ریختن پایه‏هاى امید آنها شد، دست و پاى خود را جمع کردند و محاصره مدینه را شکستند و ناکام به قبائل خود باز گشتند.
و در آخرین جمله مى‏فرماید: «خداوند قوى و شکست‏ناپذیر است» (وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً).
ممکن است کسانى «قوى» باشند اما «عزیز» و شکست ناپذیر نباشند یعنى شخص قویترى بر آنان پیروز شود، ولى تنها «قوى و شکست‏ناپذیر» در عالم خداست که قوت و قدرتش بى‏انتهاست.
پیامدهاى جنگ احزاب: جنگ احزاب نقطه عطفى در تاریخ اسلام بود و توازن نظامى و سیاسى را براى همیشه به نفع مسلمانان بهم زد، بطور خلاصه مى‏توان پیامدهاى پر بار این جنگ را در چند جمله بیان کرد:
الف) ناکام ماندن آخرین تلاش دشمن و در هم شکسته شدن برترین قدرت نهایى آنها.
ب) رو شدن دست منافقین و افشا شدن کامل این دشمنان خطرناک داخلى.
ج) جبران خاطره دردناک شکست احد.
د) ورزیدگى مسلمانان، و افزایش هیبت آنان در قلوب دشمنان.
ه) بالا رفتن سطح روحیه و معنویت مسلمین به خاطر معجزات بزرگى که در آن میدان مشاهده کردند.
و) تثبیت موقعیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در داخل و خارج مدینه.
ز) فراهم شدن زمینه براى تصفیه مدینه از شرّ یهود بنى قریظه.

(آیه ۲۶)- غزوه بنى قریظه یک پیروزى بزرگ دیگر!

در مدینه سه طایفه معروف از یهود زندگى مى‏کردند: «بنى قریظه»، «بنى النضیر» و «بنى قینقاع».
هر سه گروه با پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله پیمان بسته بودند که با دشمنان او همکارى و به نفع آنها جاسوسى نکنند.
ولى طایفه «بنى قینقاع» در سال دوم هجرت و طایفه «بنى نضیر» در سال چهارم هجرت، هر کدام به بهانه‏اى پیمان خود را شکستند و به مبارزه رویاروى با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دست زدند، سر انجام مقاومت آنها در هم شکست و از مدینه بیرون رانده شدند.
بنا بر این در سال پنجم هجرت که غزوه «احزاب» رخ داد، تنها طایفه «بنى قریظه» در مدینه باقى مانده بودند، که به مشرکان عرب پیوستند و به روى مسلمانان شمشیر کشیدند.
پس از پایان غزوه احزاب، جبرئیل به فرمان خدا بر پیغمبر وارد شد، و گفت:
چرا سلاح بر زمین گذاردى؟ فرشتگان آماده پیکارند، هم اکنون باید به سوى «بنى قریظه» حرکت کنى، و کار آنها یکسره شود.
منادى از طرف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله صدا زد که پیش از خواندن نماز عصر به سوى بنى قریظه حرکت کنید، مسلمانان بسرعت آماده جنگ شدند و تازه آفتاب غروب کرده بود که قلعه‏هاى محکم بنى قریظه را در حلقه محاصره خود در آوردند.
بیست و پنج روز این محاصره به طول انجامید و بعدا همگى تسلیم شدند، گروهى به قتل رسیدند و پیروزى بزرگ دیگرى بر پیروزى مسلمانان افزوده شده این آیه و آیه بعد، پس از حصول این پیروزى نازل شد، و خاطره این ماجرا را به صورت یک نعمت و موهبت بزرگ الهى شرح داد.
نخست مى‏فرماید: «و خداوند گروهى از اهل کتاب [یهود] را که از آنان [مشرکان عرب‏] حمایت کردند از قلعه‏هاى محکمشان پایین کشید» (وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ).
از اینجا روشن مى‏شود که یهود قلعه‏هاى خود را در کنار مدینه در نقطه مرتفعى ساخته بودند و بر فراز برجهاى آنها به دفاع از خویشتن مشغول مى‏شدند.
سپس مى‏افزاید: «و خداوند در دلهاى آنها ترس و رعب افکند» (وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ).
و سر انجام کارشان به جایى رسید که «گروهى را به قتل مى‏رساندید و گروهى را اسیر مى‏کردید» (فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً).

(آیه ۲۷)- «و زمینها و خانه‏ ها و اموال آنها را در اختیار شما گذارد» (وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ).
و در پایان آیه مى‏فرماید: «همچنین زمینى (در اختیار شما قرار داد) که هرگز در آن گام ننهاده بودید» (وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها).
ظاهرا این جمله اشاره به باغات و اراضى مخصوصى است که در اختیار «بنى قریظه» بود واحدى حق ورود به آن را نداشت، چرا که یهود در حفظ و انحصار اموال خود سخت مى‏کوشیدند.
«و خداوند بر هر چیزى قادر و تواناست» (وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیراً).
پیامدهاى غزوه بنى قریظه: پیروزى بر این گروه ستمگر و لجوج نتایج پر بارى براى مسلمانان داشت از جمله:
الف) پاک شدن جبهه داخلى مدینه و آسوده شدن خاطر مسلمان از جاسوسهاى یهود.
ب) فرو ریختن پایگاه مشرکان عرب در مدینه و قطع امید آنان از شورشى از درون.
ج) تقویت بنیه مالى مسلمین به وسیله غنایم این جنگ.
د) هموار شدن راه پیروزیهاى آینده، مخصوصا فتح خیبر! ه) تثبیت موقعیت حکومت اسلامى در نظر دوست و دشمن در داخل و خارج مدینه.

(آیه ۲۸) - شأن نزول:همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بعد از پاره‏اى از غزوات که غنائم سرشارى در اختیار مسلمین قرار گرفت تقاضاهاى مختلفى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مورد افزایش نفقه یا لوازم گوناگون زندگى داشتند.
طبق نقل بعضى از تفاسیر، «ام سلمه» از «پیامبر» صلّى اللّه علیه و آله کنیز خدمتگزارى تقاضا کرد و «میمونه» حله‏اى خواست، و «زینب» بنت جحش پارچه مخصوص یمنى و «حفصه» جامه مصرى، «جویریه» لباس مخصوص خواست، و «سوده» گلیم خیبرى! خلاصه هر کدام در خواستى نمودند.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که مى‏دانست تسلیم شدن در برابر این گونه درخواستها که معمولا پایانى ندارد چه عواقبى براى «بیت نبوت» در بر خواهد داشت، از انجام این خواسته‏ها سر باز زد و یک ماه تمام از آنها کناره گیرى نمود، تا این که این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و با لحن قاطع و در عین حال توأم با رأفت و رحمت به آنها هشدار داد که اگر زندگى پر زرق و برق دنیا مى‏خواهید مى‏توانید از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله جدا شوید و به هر کجا مى‏خواهید بروید، و اگر به خدا و رسول خدا و روز جزا دل بسته‏اید و به زندگى ساده و افتخارآمیز خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله قانع هستید بمانید و از پاداشهاى بزرگ پروردگار بر خوردار شوید.
تفسیر:یا سعادت جاودان یا زرق و برق دنیا!

فراموش نکرده ‏اید که در آیات نخست این سوره خداوند تاج افتخارى بر سر زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله زده و آنها را به عنوان «امّ المؤمنین» (مادر مؤمنان) معرفى نموده، بدیهى است همیشه مقامات حساس و افتخار آفرین، وظائف سنگینى نیز همراه دارد، چگونه زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏توانند ام المؤمنین باشند ولى فکر و قلبشان در گرو زرق و برق دنیا باشد؟
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پادشاه نیست که حرمسرائى داشته باشد پر زرق و برق، و زنانش غرق جواهرات گرانقیمت و وسائل تجملاتى باشند. در این آیه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «اى پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنیا را مى‏خواهید، و طالب زینت آن هستید، بیایید هدیه‏اى به شما دهم، و شما را به طرز نیکویى رها سازم» بى‏آنکه خصومت و مشاجره‏اى در کار باشد (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلًا).

(آیه ۲۹)- در این آیه مى‏افزاید: «اما اگر شما خدا و پیامبرش و سراى آخرت را مى‏خواهید (و به زندگى ساده از نظر مادى و احیانا محرومیتها قانع هستید) پس خداوند براى نیکو کاران شما پاداش عظیمى آماده ساخته است» (وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیماً).
بنا بر این تنها اظهار عشق و علاقه به خدا و سراى دیگر و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کافى نیست، برنامه‏هاى عملى نیز باید هماهنگ با آن باشد.
و به این ترتیب خداوند تکلیف همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را که باید الگو و اسوه زنان با ایمان باشند براى همیشه روشن ساخت.
گرچه مخاطب در این سخنان، همسران پیامبرند، ولى محتواى آیات و نتیجه آن، همگان را شامل مى‏شود، مخصوصا کسانى که در مقام رهبرى خلق و پیشوایى و تأسى مردم قرار گرفته‏اند.

(آیه ۳۰)- سپس در این آیه به بیان موقعیت زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر کارهاى نیک و بد، و همچنین مقام ممتاز و مسؤولیت سنگین آنها، با عباراتى روشن پرداخته، مى‏گوید: «اى همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشى مرتکب شود عذاب او دو چندان خواهد بود، و این براى خدا آسان است» (یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً).
شما در خانه وحى و مرکز نبوت زندگى مى‏کنید، دیگران به شما نگاه مى‏کنند و اعمالتان سر مشقى است براى آنها، بنا بر این گناهتان در پیشگاه خدا عظیمتر است چرا که هم ثواب و هم عذاب بر طبق معرفت و میزان آگاهى، و همچنین تأثیر آن در محیط داده مى‏ شود.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۴۷
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۲۰ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۲۰ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۲۰ قرآن کریم

(آیه ۱۶)- بعد از آنکه خداوند نیّت منافقان را افشا کرد که منظورشان حفظ خانه‏ هایشان نیست، بلکه فرار از صحنه جنگ است، با دو دلیل به آنها پاسخ مى‏گوید.
نخست به پیامبر مى ‏فرماید: «بگو: اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید این فرار سودى به حال شما نخواهد داشت و در آن هنگام جز بهره کمى از زندگانى نخواهید گرفت» (قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا).

(آیه ۱۷)- دیگر اینکه مگر نمى ‏دانید تمام سر نوشت شما به دست خداست، و هرگز نمى‏ توانید از حوزه قدرت و مشیت او فرار کنید.
مى‏فرماید: اى پیامبر! به آنها «بگو: چه کسى مى‏تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ کند اگر او بدى یا رحمتى را براى شما اراده کند»! (قُلْ مَنْ ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً).
«و آنها جز خدا هیچ سر پرست و یاورى براى خود نخواهند یافت» (وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً).
بنا بر این اکنون که همه مقدرات شما به دست اوست فرمان او را در زمینه جهاد که مایه عزت و سر بلندى در دنیا و در پیشگاه خداست به جان بپذیرید، و حتى اگر شهادت در این راه به سراغ شما آید با آغوش باز از آن استقبال کنید.

(آیه ۱۸)- سپس به وضع گروهى دیگر از منافقین که از میدان جنگ احزاب کناره گیرى کردند و دیگران را نیز دعوت به کناره گیرى مى‏نمودند اشاره کرده، مى‏گوید: «خداوند آن گروهى از شما را که کوشش داشتند مردم را از جنگ منصرف سازند مى‏داند» (قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ).
«و همچنین کسانى را که به برادرانشان مى‏گفتند به سوى ما بیایید» و دست از این پیکار خطرناک بردارید! (وَ الْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا).
همان کسانى که اهل جنگ و پیکار نیستند «و جز مقدار کمى (آن هم از روى اکراه و یا ریا) به سراغ جنگ نمى‏روند» (وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا).

(آیه ۱۹)- در این آیه مى ‏افزاید: انگیزه تمام این کارشکنیها این است که:
«آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند» (أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ).
نه تنها در بذل جان در میدان نبرد که در کمکهاى مالى براى تهیه وسائل جنگ، و در کمکهاى بدنى براى حفر خندق، و حتى در کمکهاى فکرى نیز بخل مى‏ورزند، بخلى توأم با حرص و حرصى روز افزون! بعد از بیان بخل آنها و مضایقه از هر گونه ایثارگرى، به بیان اوصاف دیگرى از آنها که تقریبا جنبه عمومى در همه منافقان در تمام اعصار و قرون دارد پرداخته چنین مى‏گوید: «پس هنگامى که (لحظات) ترس (و بحرانى) پیش مى‏آید، مى‏بینى آن چنان به تو نگاه مى‏کنند و چشمهایشان در حدقه مى‏چرخد که گویى مى‏خواهند قالب تهى کنند»! (فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشى‏ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ).
آنها چون از ایمان درستى برخوردار نیستند و تکیه‏گاه محکمى در زندگى ندارند، هنگامى که در برابر حادثه سختى قرار گیرند کنترل خود را بکلى از دست مى‏دهند، گویى مى‏خواهند قبض روحشان کنند.
سپس مى‏افزاید: «اما همین‏ها هنگامى که حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهاى تند و خشن خود را با انبوهى از خشم و عصبانیت بر شما مى‏گشایند (و سهم خود را از غنائم مطالبه مى‏کنند) در حالى که در آن نیز حریص و بخیلند» (فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَیْرِ).
در پایان آیه به آخرین توصیف آنها که در واقع ریشه همه بدبختیهایشان مى‏باشد اشاره کرده، مى‏فرماید: «آنها (هرگز) ایمان نیاورده‏اند» (أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا).
«و به همین دلیل خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرد» (فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ). چرا که اعمالشان هرگز توأم با انگیزه الهى و اخلاص نبوده است.
«و این کار بر خدا آسان است» (وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً).

(آیه ۲۰)- این آیه ترسیم گویاترى از حالت جبن و ترس این گروه است، مى‏گوید: «آنها (به قدرى وحشت‏زده شده‏اند که) گمان مى‏کنند هنوز لشکر احزاب نرفته‏اند» (یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا).
کابوس وحشتناکى بر فکر آنها سایه افکنده، گویى سربازان کفر مرتبا از مقابل چشمانشان رژه مى‏روند، شمشیرها را برهنه کرده و نیزه‏ها را به آنها حواله مى‏کنند! سپس اضافه مى‏کند: «و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست مى‏دارند در میان اعراب بادیه نشین پراکنده (و پنهان) شوند» (وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ).
آرى! بروند و در آنجا بمانند «و (مرتبا) از اخبار شما جویا گردند» (یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ). لحظه به لحظه از هر مسافرى جویاى آخرین خبر شوند، مبادا احزاب به منطقه آنها نزدیک شده باشند، و سایه آنها به دیوار خانه آنها بیفتد! و این منت را بر سر شما بگذارند که همواره جویاى حال و وضع شما بودیم! و در آخرین جمله مى‏افزاید: «و اگر در میان شما باشند جز اندکى پیکار نمى‏کنند» (وَ لَوْ کانُوا فِیکُمْ ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِیلًا).
نه از رفتن آنها نگران باشید، نه از وجودشان خوشحال، که افرادى بى‏ارزش و بى‏خاصیتند و نبودنشان از بودنشان بهتر!

(آیه ۲۱)- نقش مؤمنان راستین در جنگ احزاب

تاکنون از گروههاى مختلف و برنامه‏ هاى آنها در غزوه «احزاب» سخن به میان آمد.
قرآن مجید در پایان این سخن از «مؤمنان راستین» و روحیه عالى و پایمردى و استقامت و سایر ویژگیهاى آنان در این جهاد بزرگ، سخن مى‏گوید.
و مقدمه این بحث را از شخص پیامبر اسلام که پیشوا و بزرگ و اسوه آنان بود شروع مى‏کند، مى‏گوید: «براى شما در (زندگى) رسول خدا (و عملکرد او در میدان احزاب) سرمشق نیکویى بود براى آنها که امید به (رحمت) خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏کنند» (لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً).
بهترین الگو براى شما نه تنها در این میدان که در تمام زندگى، شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است.
این ناخداى بزرگ به هنگامى که سفینه‏اش گرفتار سخت‏ترین طوفانها، مى‏شود کمترین ضعف و سستى و دستپاچگى به خود راه نمى‏دهد، او هم ناخداست هم لنگر مطمئن این کشتى، هم چراغ هدایت است، و هم مایه آرامش و راحت روح و جان سرنشینان.
جمله «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» مفهومش این است که براى شما در پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تأسى و پیروى خوبى است، مى‏توانید با اقتدا کردن به او خطوط خود را اصلاح و در مسیر «صراط مستقیم» قرار گیرید.
این نکته نیز قابل توجه است که على علیه السّلام مى‏فرماید: «هر گاه آتش جنگ، سخت شعله‏ور مى‏شد ما به رسول اللّه پناه مى‏بردیم و هیچ یک از ما به دشمن نزدیکتر از او نبود».

(آیه ۲۲)- بعد از ذکر این مقدمه به بیان حال مؤمنان راستین پرداخته، مى‏گوید: «هنگامى که مؤمنان، لشکریان احزاب را دیدند (نه تنها تزلزلى به دل راه ندادند بلکه) گفتند: این همان است که خدا و رسولش به ما وعده فرموده (و طلایه آن آشکار گشته) و خدا و رسولش راست گفته‏اند، و این ماجرا جز بر ایمان و تسلیم آنها نیفزود» (وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلَّا إِیماناً وَ تَسْلِیماً).
این وعده اشاره به سخنى است که قبلا پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گفته بود که به زودى قبائل عرب و دشمنان مختلف شما دست به دست هم مى‏دهند و به سراغ شما مى‏آیند، اما بدانید سر انجام پیروزى با شماست.
به آنها گفته شده بود که شما در بوته‏هاى آزمایش سختى آزموده خواهید شد، و آنها با مشاهده احزاب متوجه صدق گفتار خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شدند و بر ایمانشان افزود.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۲۸۶
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۹ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۹ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۱۹ قرآن کریم

(آیه ۷)- پیمان محکم الهى

از آنجا که در آیه قبل اختیارات وسیع و گسترده پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بیان شد، در اینجا وظائف سنگین پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سایر پیامبران بزرگ را بیان مى‏کند، زیرا مى‏دانیم همواره اختیارات توأم با مسؤولیتهاست.
نخست مى‏فرماید: به خاطر بیاور «هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (همچنین) از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى بن مریم، و ما از همه آنان پیمان محکمى گرفتیم» که در اداى مسؤولیت تبلیغ و رسالت کوتاهى نکنند! (وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً).
به این ترتیب نخست تمام پیامبران را در مسأله میثاق مطرح مى‏کند، سپس از پنج پیامبر اولوا العزم نام مى‏برد که در آغاز آنها شخص پیامبر اسلام به خاطر شرافت و عظمتى که دارد آمده است.
این پیمان مؤکد همان ادا کردن مسؤولیت تبلیغ و رسالت و رهبرى و هدایت مردم در تمام زمینه‏ها و ابعاد است.
و نیز موظف بودند یکدیگر را تأیید نمایند، و پیامبران پیشین، امتهاى خود را براى پذیرش پیامبران بعد آماده سازند، همان‏گونه که پیامبران بعد باید دعوت پیامبران پیشین را تصدیق و تأکید نمایند.

(آیه ۸)- در این آیه هدف از بعثت انبیاء و پیمان مؤکدى را که از آنها گرفته شده است چنین بیان مى‏کند: «هدف این است که خداوند از صدق راستگویان پرسش کند و براى کافران عذاب دردناک آماده ساخته است» (لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ عَذاباً أَلِیماً). منظور از «الصَّادِقِینَ» مؤمنانى مى‏باشند که در میدان حمایت از آیین خدا، و جهاد و ایستادگى در برابر مشکلات، و بذل جان و مال، صداقت و راستگویى خود را به ثبوت رسانده‏اند.

(آیه ۹)- آزمایش بزرگ الهى در میدان احزاب: این آیه و چندین آیه بعد از آن که مجموعا هفده آیه را تشکیل مى‏دهد پیرامون یکى از بزرگترین آزمونهاى الهى در مورد «مؤمنان» و «منافقان» و امتحان صدق گفتار آنها در عمل سخن مى‏گوید.
این آیات از یکى از مهمترین حوادث تاریخ اسلام، یعنى جنگ احزاب، که در سال پنجم هجرى واقع شد بحث مى‏کند.
جنگ «احزاب» چنانکه از نامش پیداست مبارزه همه جانبه‏اى از ناحیه عموم دشمنان اسلام و گروههاى مختلفى بود که با پیشرفت این آیین منافع نامشروعشان به خطر مى‏افتاد.
نخستین جرقه جنگ از ناحیه گروهى از یهود «بنى نضیر» روشن شد که به مکّه آمدند و طایفه «قریش» را به جنگ با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تشویق کردند و به آنها قول دادند تا آخرین نفس در کنارشان بایستند، سپس به سراغ قبیله «غطفان» رفتند، و آنها را نیز آماده کارزار کردند.
این قبائل از هم پیمانان خود مانند قبیله «بنى اسد» و «بنى سلیم» نیز دعوت کردند، و چون همگى خطر را احساس کرده بودند، دست به دست هم دادند تا کار اسلام را براى همیشه یکسره کنند.
مسلمانان به فرمان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به شور نشستند و قبل از هر چیز با پیشنهاد سلمان فارسى، اطراف مدینه را خندقى کندند- و به همین جهت یکى از نامهاى این جنگ، جنگ خندق است.
لحظات بسیار سخت و خطرناکى بر مسلمانان گذشت منافقین در میان لشکر اسلام سخت به تکاپو افتاده بودند، جمعیت انبوه دشمن و کمى لشکریان اسلام در مقابل آنها- تعداد لشکر کفر را ده هزار، و لشکر اسلام را سه هزار نفر نوشته‏اند- و آمادگى آنها از نظر تجهیزات جنگى آینده سخت و دردناکى را در برابر چشم مسلمانان مجسم مى‏ساخت.
ولى خدا مى‏خواست در اینجا آخرین ضربه بر پیکر کفر فرود آید وصف منافقین را نیز از صفوف مسلمین مشخص سازد.
سر انجام این غزوه به پیروزى مسلمانان تمام شد، طوفانى سخت به فرمان خدا وزیدن گرفت، خیمه و خرگاه و زندگى کفار را در هم ریخت، رعب و وحشت شدیدى در قلب آنها افکند، و نیروهاى غیبى فرشتگان را به یارى مسلمانان فرستاد.
قدرت نمایی هاى شگرفى همچون قدرت‏نمایى امیر مؤمنان على علیه السّلام در برابر «عمرو بن عبد ود» بر آن افزوده شد، و مشرکان بى‏آنکه بتوانند کارى انجام دهند پا به فرار گذاردند.
آیات هفده‏گانه نازل شد و با تحلیلهاى کوبنده و افشاگرانه خود به عالیترین وجه از این حادثه مهم براى پیروزى نهایى اسلام و کوبیدن منافقان بهره گیرى کرد.
قرآن این ماجرا را نخست در یک آیه خلاصه مى‏کند سپس در شانزده آیه دیگر به بیان خصوصیات آن مى‏پردازد.
مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! نعمت بزرگ خدا را بر خود به یاد آورید در آن هنگام که لشکرهایى (عظیم) به سراغ شما آمدند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ).
«ولى ما باد و طوفان سختى بر آنها فرستادیم و لشکریانى که آنها را نمى‏دیدید» و به این وسیله آنها را در هم شکستیم (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها).
«و خداوند همیشه به آنچه انجام مى‏دهید (و کارهایى که هر گروه در این میدان بزرگ انجام دادند) بینا بوده است» (وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً).

(آیه ۱۰)- این آیه که ترسیمى از وضع بحرانى جنگ احزاب، و قدرت عظیم جنگى دشمنان، و نگرانى شدید بسیارى از مسلمان است چنین مى‏گوید: به خاطر بیاورید «زمانى را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و هنگامى را که چشمها از شدت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهاى گوناگون بدى به خدا مى‏بردید» (إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا).

(آیه ۱۱)- اینجا بود که کوره امتحان الهى سخت داغ شد، چنانکه در این آیه مى‏گوید: «آنجا بود که مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختى خوردند» (هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِیداً).
طبیعى است هنگامى که انسان گرفتار طوفانهاى فکرى مى‏شود، جسم او نیز از این طوفان بر کنار نمى‏ماند، و در اضطراب و تزلزل فرو مى‏رود.
آرى! فولاد را در کوره داغ مى‏برند تا آبدیده شود، مسلمانان نخستین نیز باید در کوره حوادث سخت قرار گیرند تا آبدیده و مقاوم شوند.

(آیه ۱۲)- منافقان و ضعیف الایمانها در صحنه احزاب گفتیم کوره امتحان جنگ احزاب داغ شد، و همگى در این امتحان بزرگ درگیر شدند.
در اینجا مسلمانان به گروههاى مختلفى تقسیم شدند: جمعى مؤمنان راستین بودند، گروهى خواص مؤمنان، جمعى افراد ضعیف الایمان، جمعى منافق، جمعى منافق لجوج و سر سخت، گروهى در فکر خانه و زندگى خویشتن و در فکر فرار بودند، جمعى سعى داشتند دیگران را از جهاد باز دارند و گروهى تلاش مى‏کردند رشته اتحاد خود را با منافقین محکم کنند.
در این آیه گفتگوى منافقان و بیماردلان منعکس شده است.
مى‏فرماید: «و (نیز) به خاطر بیاورید هنگامى را که منافقان و بیماردلان مى‏گفتند: خدا و پیامبرش چیزى جز وعده‏هاى دروغین به ما نداده‏اند»! (وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً).
در تاریخ جنگ احزاب چنین آمده است که، در اثناى حفر خندق که مسلمانان هر یک مشغول کندن بخشى از خندق بودند روزى به قطعه سنگ سخت و بزرگى بر خورد کردند که هیچ کلنگى در آن اثر نمى‏کرد، خبر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دادند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شخصا وارد خندق شد، و در کنار سنگ قرار گرفت و کلنگى را به دست گرفت و نخستین ضربه محکم را به مغز سنگ فرود آورد، قسمتى از آن متلاشى شد و برقى از آن جستن کرد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تکبیر پیروزى گفت، مسلمانان نیز همگى تکبیر گفتند.
بار دوم ضربه شدید دیگرى بر سنگ فرو کوفت قسمت دیگرى در هم شکست و برقى از آن جستن نمود پیامبر تکبیر گفت و مسلمانان نیز تکبیر گفتند.
سر انجام پیامبر سومین ضربه را بر سنگ فرود آورد و برق جستن کرد، و باقیمانده سنگ متلاشى شد، حضرت صلّى اللّه علیه و آله باز تکبیر گفت و مسلمانان نیز صدا به تکبیر بلند کردند، سلمان از این ماجرا سؤال کرد.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «در میان برق اول سر زمین حیره و قصرهاى پادشاهان ایران را دیدم، و جبرئیل به من بشارت داد که امت من بر آنها پیروز مى‏شوند! و در برق دوم قصرهاى سرخ‏فام شام و روم نمایان گشت، و جبرئیل به من بشارت داد که امت من بر آنها نیز پیروز خواهند شد! در برق سوم قصرهاى صنعا و یمن را دیدم و جبرئیل باز به من خبر داد که امتم بر آنها نیز پیروز خواهند شد، بشارت باد بر شما اى مسلمانان»! منافقان نگاهى به یکدیگر کردند و گفتند: چه سخنان عجیبى؟ و چه حرفهاى باطل و بى‏اساسى؟ او از مدینه دارد سر زمین حیره و مدائن کسرى را مى‏بیند، و خبر فتح آن را به شما مى‏دهد، در حالى که هم اکنون شما در چنگال یک مشت عرب گرفتارید (و حالت دفاعى به خود گرفته‏اید) و حتى نمى‏توانید به بیت الحذر بروید (چه خیال باطل و پندار خامى؟!).
آیه فوق نازل شد و گفت که این منافقان و بیمار دلان مى‏گویند خدا و پیغمبرش جز فریب و دروغ وعده‏اى به ما نداده است، (آنها از قدرت بى‏پایان پروردگار بى‏خبرند.)

(آیه ۱۳)- در این آیه به شرح حال گروه خطرناکى از همین منافقان بیمار دل که نسبت به دیگران خباثت و آلودگى بیشترى داشتند پرداخته، مى‏گوید: «و (نیز) به خاطر بیاورید هنگامى را که گروهى از آنها گفتند: اى اهل یثرب! (اى مردم مدینه)! اینجا جاى توقف شما نیست، به خانه‏هاى خود باز گردید» (وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا).
و به این ترتیب مى‏خواستند جمعیت انصار را از لشکر اسلام جدا کنند این از یکسو، از سوى دیگر «و گروهى از آنان از پیامبر اجازه باز گشت مى‏خواستند و مى‏گفتند: خانه‏هاى ما بى‏حفاظ است، در حالى که بى‏حفاظ نبود آنها فقط مى‏خواستند (از جنگ) فرار کنند» (وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِراراً).
«یثرب» نام قدیمى مدینه است، پیش از آنکه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آنجا هجرت کند، بعد از آن کم‏کم نام مدینة الرسول (شهر پیغمبر) بر آن گذارده شد که مخفف آن همان «مدینه» بود.

(آیه ۱۴)- این آیه به سستى ایمان این گروه اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها چنان بودند که اگر دشمنان از اطراف مدینه بر آنان وارد مى‏شدند و پیشنهاد باز گشت به سوى شرک به آنان مى‏کردند مى‏پذیرفتند، و جز مدّت کمى (براى انتخاب این راه) درنگ نمى‏کردند» (وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلَّا یَسِیراً).
پیداست مردمى که این چنین ضعیف و بى‏پاشنه‏اند نه آماده پیکار با دشمنند و نه پذیراى شهادت در راه خدا.

(آیه ۱۵)- سپس قرآن، این گروه منافق را به محاکمه مى‏کشد و مى‏گوید:
«آنها قبلا با خدا عهد و پیمان بسته بودند که پشت به دشمن نکنند، و (بر سر عهد خود در دفاع از توحید و اسلام و پیامبر بایستند، مگر آنها نمى‏دانند که) عهد الهى مورد سؤال قرار خواهد گرفت» و در برابر آن مسؤولند (وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا).
اصولا هر کسى ایمان مى‏آورد و با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیعت مى‏کند این عهد را با او بسته که از اسلام و قرآن تا سر حدّ جان دفاع کند.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۴۴
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۸ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۸ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۱۸ قرآن کریم

سوره احزاب
محتواى سوره:

این سوره یکى از پربارترین سوره‏ هاى قرآن مجید است، و مسائل متنوع و بسیار مهمى را در زمینه اصول و فروع اسلام تعقیب مى‏ کند.
بحثهایى را که در این سوره آمده است مى‏توان به هفت بخش تقسیم کرد:
بخش اول سر آغاز سوره است که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را به اطاعت خداوند و ترک تبعیت از کافران و پیشنهادهاى منافقان دعوت مى‏کند.
بخش دوم به پاره‏اى از خرافات زمان جاهلیت مانند مسأله «ظهار» که آن را وسیله طلاق و جدائى زن و مرد از هم مى‏دانستند، و همچنین مسأله پسر خواندگى (تبنّى) اشاره کرده و قلم بطلان بر آنها مى‏کشد.
بخش سوم که مهمترین بخش این سوره است مربوط به جنگ احزاب و حوادث تکان دهنده آن، و پیروزى اعجازآمیز مسلمین بر کفار است.
بخش چهارم مربوط به همسران پیامبر است که باید در همه چیز الگو و اسوه براى زنان مسلمان باشند.
بخش پنجم به داستان «زینب» دختر «جحش» که روزى همسر پسر خوانده پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله «زید» بود و از او جدا شد اشاره مى‏کند.
بخش ششم از مسأله حجاب سخن مى‏گوید و همه زنان با ایمان را به رعایت این دستور اسلامى توصیه مى‏کند.
بخش هفتم که آخرین بخش را تشکیل مى‏دهد، اشاره‏اى به مسأله مهم «معاد» دارد، و راه نجات در آن عرصه عظیم و همچنین مسأله امانت دارى بزرگ انسان یعنى مسأله تعهد و تکلیف و مسؤولیت او را شرح مى‏دهد.
از آنجا که بخش مهمى از این سوره به ماجراى «جنگ احزاب» (خندق) مى‏پردازد این نام براى آن انتخاب شده است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

(آیه ۱)-شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد، گفته ‏اند: این آیات در مورد «ابو سفیان» و بعضى دیگر از سران کفر و شرک نازل شده که بعد از جنگ «احد» از «پیامبر اسلام» صلّى اللّه علیه و آله امان گرفتند و وارد مدینه شدند و خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمدند و عرض کردند: «اى محمّد! بیا و از بدگویى به خدایان ما صرف نظر کن، و بگو آنها براى پرستش کنندگانشان شفاعت مى‏کنند.»
این پیشنهاد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را ناراحت کرد، عمر بر خاست و گفت: اجازه ده تا آنها را از دم شمشیر بگذرانم! پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «من به آنها امان دادم چنین چیزى ممکن نیست» اما دستور داد آنها را از مدینه بیرون کنند.
این آیات نازل شد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد که به این گونه پیشنهادها اعتنا نکند.
تفسیر:تنها از وحى الهى پیروى کن!

از خطرناکترین پرتگاه هایى که بر سر راه رهبران بزرگ قرار دارد مسأله پیشنهادهاى سازشکارانه‏ اى است که از ناحیه مخالفان مطرح مى‏گردد.
مشرکان «مکّه» و منافقان «مدینه» بارها کوشیدند که با طرح پیشنهادهاى سازشکارانه پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله را از خط «توحید» منحرف سازند.
اما نخستین آیات سوره احزاب نازل شد و به توطئه آنها پایان داد و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به ادامه روش قاطعانه‏اش در خط توحید بدون کمترین سازش دعوت نمود.
این آیات مجموعا چهار دستور مهم به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏دهد:
دستور اول: در زمینه تقوا و پرهیزکارى است که زمینه ساز هر برنامه دیگرى مى‏باشد، مى‏فرماید: «اى پیامبر! تقواى الهى پیشه کن» (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ).
حقیقت «تقوا» همان احساس مسؤولیت درونى است و تا این احساس مسؤولیت نباشد انسان به دنبال هیچ برنامه سازنده‏اى حرکت نمى‏کند.
دستور دوم: نفى اطاعت کافران و منافقان است، مى‏فرماید: «و از کافران و منافقان اطاعت مکن»! (وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ).
و در پایان این آیه براى تأکید این موضوع مى‏گوید: «خداوند عالم و حکیم است» (إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً). اگر فرمان ترک پیروى آنها را به تو مى‏دهد روى علم و حکمت بى‏پایان اوست.
به هر حال، بعد از تقوا و احساس مسؤولیت، نخستین وظیفه، شستشوى صفحه دل از اغیار و ریشه کن نمودن خارهاى مزاحم از این سر زمین است.

(آیه ۲)- در سومین دستور مسأله بذر افشانى توحید و تبعیت از وحى الهى را مطرح کرده، مى‏گوید: «و از آنچه از سوى پروردگارت به تو وحى مى‏شود پیروى کن» (وَ اتَّبِعْ ما یُوحى‏ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ).
و مراقب باش و بدان «که خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً).
بنا بر این نخست باید دیو را از درون جان بیرون راند تا فرشته در آید.
باید طاغوت زدایى کرد تا حکومت اللّه و نظام الهى جانشین آن گردد.

(آیه ۳)- و از آنجا که در ادامه این راه مشکلات فراوان است و تهدید و توطئه و کارشکنى بسیار زیاد، چهارمین دستور را به این صورت صادر مى‏کند:
«و بر خدا توکل کن» و از توطئه‏هایشان نترس! (وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ).
«و همین بس که خداوند ولى و حافظ و مدافع (انسان) باشد» (وَ کَفى‏ بِاللَّهِ وَکِیلًا). اگر هزار دشمن قصد هلاکت تو را دارند، چون من دوست و یاور توام از دشمنان باکى نداشته باش.
گر چه مخاطب در این آیات شخص پیامبر است، ولى پیداست که دستورى است براى همه مؤمنان، و همه مسلمانان جهان در هر عصر و هر زمان.

(آیه ۴)- ادعاهاى بیهوده!

در تعقیب آیات گذشته که به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏داد تنها از وحى الهى تبعیت کند نه از کافران و منافقان، در اینجا نتیجه تبعیت از آنها را منعکس مى‏کند که پیروى از آنان انسان را به یک مشت خرافات و اباطیل و انحرافات دعوت مى‏نماید که سه مورد آن در این آیه بیان شده است.
نخست مى‏فرماید: «خداوند براى هیچ کس دو دل در درونش نیافریده»! (ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ).
جمله فوق معنى عمیقى دارد و آن این که انسان یک قلب بیشتر ندارد و در این قلب جز عشق یک معبود نمى‏گنجد، آنها که دعوت به شرک و معبودهاى متعدد مى‏کنند، باید قلبهاى متعددى داشته باشند تا هر یک را کانون عشق معبودى سازند! لذا در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السّلام در تفسیر این آیه مى‏خوانیم که فرمود:
«دوستى ما و دوستى دشمن ما در یک قلب نمى‏گنجد چرا که خدا براى یک انسان دو قلب قرار نداده است که با یکى دوست بدارد و با دیگرى دشمن، دوستان ما در دوستى ما خالصند همان‏گونه که طلا در کوره خالص مى‏شود هر کس مى‏خواهد این حقیقت را بداند، قلب خود را آزمایش کند اگر چیزى از محبت دشمنان ما در قلبش با محبت ما آمیخته است از ما نیست و ما هم از او نیستیم».
بنا بر این قلب واحد، کانون اعتقاد واحدى است و آن هم برنامه عملى واحدى را اجرا مى‏کند چرا که انسان نمى‏تواند حقیقتا معتقد به چیزى باشد اما در عمل از آن جدا شود.
قرآن سپس به خرافه دیگرى از عصر جاهلیت مى‏پردازد و آن خرافه «ظهار» است، آنها هنگامى که از همسر خود ناراحت مى‏شدند و مى‏خواستند نسبت به او اظهار تنفر کنند به او مى‏گفتند: «انت علىّ کظهر امّى تو نسبت به من مانند پشت مادر منى»! و با این گفته او را به منزله مادر خود مى‏پنداشتند و این سخن را به منزله طلاق! قرآن در دنباله این آیه مى‏گوید: «خداوند هرگز همسرانتان را که مورد ظهار قرار مى‏دهید مادران شما قرار نداده» و احکام مادر را، در مورد آنان مقرر نکرده است (وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللَّائِی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ).
اسلام این برنامه جاهلى را امضا نکرد، بلکه براى آن مجازاتى قرار داد و آن این که: شخصى که این سخن را مى‏گوید حق ندارد با همسرش نزدیکى کند تا این که کفاره لازم را بپردازد، و اگر کفاره نداد و به سراغ همسر خود نیز نیامد همسر مى‏تواند با توسل به «حاکم شرع» او را وادار به یکى از دو کار کند یا رسما و طبق قانون اسلام او را طلاق دهد و از او جدا شود، و یا کفاره دهد و به زندگى زناشویى همچون سابق ادامه دهد.
سپس به سومین خرافه جاهلى پرداخته، مى‏گوید: «و (نیز، خداوند) فرزند خوانده‏هاى شما را، فرزند حقیقى شما قرار نداده است» (وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ).
توضیح اینکه: در عصر جاهلیت معمول بوده که بعضى از کودکان را به عنوان فرزند خود انتخاب مى‏کردند، و آن را پسر خود مى‏خواندند و به دنبال این نامگذارى تمام حقوقى را که یک پسر از پدر داشت براى او قائل مى‏شدند از پدر خوانده‏اش ارث مى‏برد و پدر خوانده نیز وارث او مى‏شد، و تحریم زن پدر یا همسر فرزند در مورد آنها حاکم بود.
اسلام، این مقررات غیر منطقى و خرافى را به شدت نفى کرد.
لذا قرآن بعد از این جمله مى‏افزاید: «این سخن شماست که به دهان خود مى‏گویید» سخنى باطل و بى‏پایه (ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ).
مى‏گویید فلان کس پسر من است، در حالى که در دل مى‏دانید قطعا چنین نیست، این امواج صوتى فقط در فضاى دهان شما مى‏پیچد و خارج مى‏شود، و هرگز از اعتقاد قلبى سر چشمه نمى‏گیرد.
اینها سخنان باطلى بیش نیست «اما خداوند حق را مى‏گوید و او به راه راست هدایت مى‏کند» (وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ).
سخن حق به سخنى گفته مى‏شود که با واقعیت عینى تطبیق کند، یا اگر یک مطلب قراردادى است هماهنگ با مصالح همه اطراف قضیه باشد، و مى‏دانیم مسأله ناپسند «ظهار» در عصر جاهلیت، و یا «پسر خواندگى» که حقوق فرزندان دیگر را تا حد زیادى پایمال مى‏کرد نه واقعیت عینى داشت و نه قراردادى حافظ مصلحت عموم بود.

(آیه ۵)- سپس قرآن براى تأکید بیشتر و روشن ساختن خط صحیح و منطقى اسلام چنین مى‏افزاید: «آنها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه‏تر است» (ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ).
و براى رفع بهانه‏ ها اضافه مى‏کند: «و اگر پدرانشان را نمى‏شناسید آنها برادران دینى و موالى شما هستند» (فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالِیکُمْ).
یعنى عدم شناخت پدران آنها دلیل بر این نمى‏شود که نام شخص دیگرى را به عنوان «پدر» بر آنها بگذارید، بلکه مى‏توانید آنها را به عنوان برادر دینى یا دوست و هم پیمان خطاب کنید.
ولى از آنجا که گاه انسان بر اثر عادت گذشته، یا سبق لسان، و یا اشتباه در تشخیص نسب افراد، ممکن است کسى را به غیر پدرش نسبت دهد و این از حوزه اختیار انسان بیرون است، خداوند عادل و حکیم، چنین کسى را مجازات نخواهد کرد.
لذا در ذیل آیه مى‏افزاید: «اما گناهى بر شما نیست در خطاهایى که از شما سر مى‏زند» و بى‏توجه آنها را به نام دیگران صدا مى‏زنید (وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فِیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ).
«ولى آنچه را از روى عمد و اختیار مى‏گویید» مورد حساب قرار خواهد داد (وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ).
«و خداوند، آمرزنده و رحیم است» (وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً). گذشته‏ها را بر شما مى‏بخشد، سهو و نسیان و اشتباه و خطا را مورد عفو قرار مى‏دهد.

(آیه ۶)- این آیه به مسأله مهم دیگرى یعنى ابطال نظام «مؤاخات» مى‏پردازد.
توضیح اینکه: هنگامى که مسلمانان از مکه به مدینه هجرت کردند و اسلام پیوند و رابطه آنها را با بستگان مشرکشان که در مکه بودند بکلى برید پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به فرمان الهى، مسأله عقد اخوت و پیمان برادرى را در میان آنها بر قرار ساخت. به این ترتیب که میان «مهاجران» و «انصار» (دو به دو) پیمان اخوت و برادرى منعقد شد، و آنها همچون دو برادر حقیقى از یکدیگر ارث مى‏بردند، ولى این یک حکم موقت و مخصوص به این حالت فوق‏العاده بود.
آیه نازل شد و «نظام مؤاخات» را بطوری که جانشین نسب شود ابطال کرد و حکم ارث و مانند آن را مخصوص خویشاوندان حقیقى قرار داد.
منتهى در این آیه قبل از ذکر این نکته، به دو حکم دیگر، یعنى «اولویّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نسبت به مؤمنین»، و «بودن زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به منزله مادر» به عنوان مقدمه، ذکر شده است.
مى‏فرماید: «پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» (النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ). یعنى، پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در مسائل اجتماعى و هم فردى و خصوصى، هم در مسائل مربوط به حکومت، و هم قضاوت و دعوت، از هر انسانى نسبت به خودش سزاوارتر است، و اراده و خواست او، مقدم بر اراده و خواست وى مى‏باشد.
البته پیامبر صلّى اللّه علیه و آله معصوم است و نماینده خدا جز خیر و صلاح جامعه و فرد را در نظر نمى‏گیرد.
«و همسران او مادران آنها [مؤمنان‏] محسوب مى‏شوند» (وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ).
البته مادر معنوى و روحانى، همان‏گونه که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پدر روحانى و معنوى امت است.
این ارتباط و پیوند معنوى، تنها تأثیرش مسأله «حفظ احترام» و «حرمت ازدواج» با زنان پیامبر بود، یعنى مسلمانان حق داشتند، با دختران پیامبر ازدواج کنند، در حالى که هیچ کس با دختر مادر خود نمى‏تواند ازدواج کند، و نیز مسأله محرمیّت و نگاه کردن به همسران پیامبر براى هیچ کس جز محارم آنها مجاز نبود.
با این که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به منزله پدر، و همسران او به منزله مادران مؤمنین هستند، هیچ‏گاه از آنها ارث نمى‏برند، چگونه مى‏توان انتظار داشت که پسر خوانده‏ها وارث گردند.
سپس مى‏افزاید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر، از مؤمنان و مهاجران، در آنچه خدا مقرّر داشته است اولى هستند» (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ).
ولى با این حال براى این که راه را بکلى به روى مسلمانان نبندد و بتوانند براى دوستان و کسانى که مورد علاقه آنها هستند چیزى به ارث بگذارند- هر چند از طریق وصیت نسبت به ثلث مال باشد- در پایان آیه اضافه مى‏کند: «مگر این که بخواهید نسبت به دوستانتان نیکى کنید» و سهمى از اموال خود را به آنها بدهید (إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‏ أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً).
و در آخرین جمله براى تأکید همه احکام گذشته، یا حکم اخیر، مى‏فرماید:
«این حکم در کتاب (الهى) نوشته شده است» (کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً).

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۵۱
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۷ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۷ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۱۷ قرآن کریم

(آیه ۲۱)- مجازاتهاى تربیتى: به دنبال بحثى که پیرامون گنهکاران و مجازات دردناک آنها در آیات قبل گذشت، در اینجا به یکى از الطاف خفىّ الهى در مورد آنان که همان مجازاتهاى خفیف دنیوى و بیدار کننده است اشاره مى‏کند، تا معلوم شود خدا هرگز نمى‏خواهد بنده‏اى گرفتار عذاب جاویدان شود، به همین دلیل از تمام وسائل بیدار کننده براى نجات آنها استفاده مى‏کند.
مى‏فرماید: «به آنان از عذاب نزدیک (عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) مى‏چشانیم، شاید باز گردند» (وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).
مسلما «عذاب ادنى» معنى گسترده‏اى دارد که احتمالاتى را در بر مى‏گیرد.
از جمله این که منظور مصائب و درد و رنجهاست. یا قحطى و خشکسالى شدید هفت ساله‏اى که مشرکان در مکّه به آن گرفتار شدند، تا آنجا که مجبور گشتند از لاشه مردارها تغذیه کنند! یا ضربه شدیدى است که بر پیکر آنها در جنگ «بدر» وارد شد.
و اما «عذاب اکبر» به معنى عذاب روز قیامت است که از هر مجازاتى بزرگتر و دردناکتر است.

(آیه ۲۲)- و از آنجا که هر گاه هیچ یک از وسائل بیدار کننده، حتى مجازات الهى سود ندهد راهى جز انتقام پروردگار از این گروه که ظالمترین افرادند وجود ندارد. در این آیه مى‏فرماید: «چه کسى ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او یاد آورى شده و او از آن روى گردانده است» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها).
«مسلما ما از این مجرمان بى‏ایمان انتقام خواهیم گرفت» (إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ).
اینها در حقیقت کسانى هستند که نه مواهب و نعمتهاى الهى در آنها مؤثر افتاده، و نه عذاب و بلاى هشدار دهنده او، بنا بر این ظالمتر از اینها کسى نیست، و اگر از آنها انتقام گرفته نشود از چه کسى انتقام گرفته شود؟!

(آیه ۲۳)- در اینجا اشاره کوتاه و زود گذرى به داستان «موسى» و «بنى اسرائیل» مى‏کند تا پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان نخستین را تسلّى و دلدارى دهد.
نخست مى‏گوید: «ما به موسى، کتاب آسمانى دادیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ).
«و شک نداشته باش که او، آیات الهى را دریافت داشت» (فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ).
«و ما آن (کتاب آسمانى موسى، تورات) را وسیله هدایت بنى اسرائیل قرار دادیم» (وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِی إِسْرائِیلَ).

(آیه ۲۴)- در این آیه به افتخاراتى که نصیب بنى اسرائیل در سایه استقامت و ایمان شد اشاره مى‏کند، تا درسى براى دیگران باشد، مى‏فرماید: «و از آنها امامان و پیشوایانى قرار دادیم، که به فرمان ما امر هدایت خلق خدا را بر عهده گرفتند زیرا آنها شکیبائى کردند و به آیات ما یقین داشتند» (وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ).
در اینجا رمز پیروزى و شرط پیشوایى و امامت را دو چیز شمرده: یکى ایمان و یقین به آیات الهى، دیگر صبر و استقامت و شکیبائى.

(آیه ۲۵)- و از آنجا که بنى اسرائیل- همچون سایر امم- بعد از این پیشوایان راستین باز دست به اختلاف زدند راههاى مختلفى را پیمودند و منشأ تفرقه در میان مردم شدند، در این آیه با لحن تهدیدآمیزى مى‏گوید: «پروردگار تو میان آنها در روز قیامت در مورد اختلافاتى که داشتند داورى مى‏کند»، و هر کس را به سزاى اعمالش مى‏رساند (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).
آرى! سر چشمه اختلاف همیشه آمیختن «حق» با «هوى و هوسها» است، و از آنجا که قیامت روزى است که هوى و هوسها در آن بى‏رنگ و محو مى‏شود.
اینجاست که خداوند با فرمان خود به اختلافات پایان مى‏دهد، و این یکى دیگر از فلسفه‏هاى معاد است.

(آیه ۲۶)- آیات گذشته با تهدید مجرمان بى‏ایمان آمیخته بود، و این آیه توضیح و تکمیلى بر این تهدید است، مى‏فرماید: «آیا همین براى هدایت آنها کافى نیست که افراد زیادى از مردمى که در قرون پیش از آنها زندگى داشتند هلاک کردیم و آنها را به کیفر اعمالشان رساندیم»؟ (أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ).
«اینها در مساکن ویران شده آنان راه مى‏روند» و آثار آن اقوام نفرین شده را با چشم خود مى‏بینند (یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ).
لذا در پایان آیه مى‏افزاید: «در این نشانه‏هائى است (از قدرت خداوند و مجازات دردناک مجرمان) آیا نمى‏شنوند»؟ (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ أَ فَلا یَسْمَعُونَ).

(آیه ۲۷)- در این آیه به یکى از مهمترین نعمتهاى الهى که مایه آبادى همه سرزمینها و وسیله حیات همه موجودات زنده است اشاره مى‏کند تا روشن شود همان گونه که خداوند قدرت بر ویران ساختن سر زمین تبهکاران دارد، قدرت بر آباد کردن زمینهاى ویران و مرده، و اعطاى همه گونه موهبت را به بندگانش دارد.
مى‏فرماید: «آیا ندیدند که ما آب را به سوى زمینهاى خشک مى‏رانیم، و به وسیله آن زراعتهایى مى‏رویانیم که هم چارپایانشان از آن مى‏خورند، و هم خودشان تغذیه مى‏کنند؟ آیا نمى‏بینند»؟ (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا یُبْصِرُونَ).

(آیه ۲۸)- و از آنجا که آیات گذشته مجرمان را تهدید به انتقام، و مؤمنان را بشارت به امامت و پیشوایى و پیروزى مى‏داد، در اینجا کفار از روى غرور و نخوت این سؤال را مطرح مى‏کنند که این وعده‏ها و وعیدها کى عملى خواهد شد؟
چنانکه قرآن مى‏فرماید: «آنان مى‏گویند: اگر راست مى‏گویید این پیروزى شما کى خواهد بود»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).

(آیه ۲۹)- قرآن بلافاصله به آنها پاسخ مى‏گوید و به پیامبر دستور مى‏دهد:
«بگو: روز پیروزى (فرا مى‏رسد، اما در آن روز) ایمان آوردن سودى به حال کافران نخواهد داشت، و به آنها هیچ مهلت داده نمى‏شود»! (قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ).
یعنى اگر منظورتان این است که صدق وعده‏هاى الهى را که از زبان پیامبر شنیده‏اید ببینید و ایمان بیاورید، آن روز دیگر دیر شده است، و ایمان براى شما هیچ فایده‏اى ندارد.

(آیه ۳۰)- سر انجام در آخرین آیه با یک تهدید گویا و پر معنى سخن را پایان داده، مى‏گوید: اى پیامبر! «اکنون که چنین است از آنها روى بگردان و منتظر باش، آنها نیز منتظرند» (فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ).
حالا که نه بشارت در آنها اثر مى‏کند و نه انذار، نه اهل منطقند تا با مشاهده آثار الهى در پهنه آفرینش، او را بشناسند و غیر او را پرستش نکنند و نه وجدانى بیدار دارند که از درون جان به نغمه توحید گوش فرا دهند، از آنها روى بگردان. تو منتظر رحمت خدا باش و آنها منتظر عذاب او، که آنها فقط لایق عذابند!
«پایان سوره سجده»

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۲۵۷
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۶ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۶ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۱۶ قرآن کریم

(آیه ۱۲)- سپس وضع همین مجرمان کافر و منکران معاد را که در قیامت با مشاهده صحنه‏هاى مختلف آن از گذشته خود سخت نادم و پشیمان مى‏شوند چنین مجسّم کرده، مى‏گوید: «و اگر ببینى مجرمان را هنگامى که در پیشگاه پروردگارشان سر به زیر افکنده مى‏گویند: پروردگارا! آنچه وعده کرده بودى دیدیم و شنیدیم (ما پشیمانیم) ما را بازگردان تا کار شایسته‏اى انجام دهیم، ما به (قیامت) یقین داریم» در تعجب فرو خواهى رفت (وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ).
به راستى تعجب مى‏کنى که آیا این افراد سر به زیر و نادم همان مغروران سرکش و چموش هستند که در دنیا در برابر هیچ حقیقتى سر فرود نمى‏آوردند.
منظور از «مجرمان» در اینجا، کافران و بخصوص منکران قیامتند.

(آیه ۱۳)- و از آنجا که این همه اصرار و تأکید براى پذیرش ایمان، ممکن است این توهّم را ایجاد کند که خداوند توانائى ندارد نور ایمان را در قلب آنها پرتو افکن کند، در این آیه مى‏افزاید: «و اگر مى‏خواستیم به هر انسانى هدایت لازمش را (از روى اجبار بدهیم) مى‏دادیم» (وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها).
مسلما ما چنین قدرتى داریم، ولى ایمانى که از طریق اجبار و الزام ما تحقق یابد ارزش چندانى ندارد، اراده ما بر این تعلق گرفته که نوع انسان «مختار» باشد.
لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «ولى (من آنها را آزاد گذارده‏ام و) سخن و وعده‏ام حق است که دوزخ را (از افراد بى‏ایمان و گنهکار) از جن و انس همگى پر کنم»! (وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ).
آرى! آنها با سوء اختیار خود این راه را طى کرده‏اند و مستحق مجازاتند، و ما هم اراده قاطع داریم بر این که دوزخ را از آنان پر کنیم.

(آیه ۱۴)- لذا در این آیه مى‏گوید: ما به این دوزخیان خواهیم گفت: «بچشید (عذاب جهنم را) به خاطر این که دیدار امروزتان را فراموش کردید، ما نیز شما را فراموش کردیم»! (فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا إِنَّا نَسِیناکُمْ).
«و بچشید عذاب جاودان را به خاطر اعمالى که انجام مى‏دادید» (وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
بار دیگر از این آیه استفاده مى‏شود که فراموش کردن دادگاه عدل قیامت سر چشمه اصلى بد بختیهاى آدمى است، و در این صورت است که خود را در برابر قانون شکنیها و مظالم آزاد مى‏بیند، و نیز از این آیه به خوبى روشن مى‏شود که مجازات ابدى در برابر اعمالى است که انسان انجام مى‏دهد و نه چیز دیگر.

(آیه ۱۵)- پاداشهاى عظیمى که هیچ کس از آن آگاه نیست! مى‏دانیم روش قرآن این است که بسیارى از حقایق را در مقایسه با یکدیگر بیان مى‏کند، تا کاملا مفهوم و دلنشین گردد.
در اینجا نیز بعد از شرحى که در باره مجرمان و کافران در آیات پیشین بیان شد به صفات بر جسته مؤمنان راستین مى‏پردازد، و اصول عقیدتى و برنامه‏هاى عملى آنها را بطور فشرده ضمن دو آیه با ذکر هشت صفت، بیان مى‏دارد.
نخست مى‏فرماید: «تنها کسانى به آیات ما ایمان مى‏آورند که هر وقت این آیات به آنان یادآورى شود به سجده مى‏افتند، و تسبیح و حمد پروردگارشان را به جا مى‏آورند و تکبر نمى‏کنند» (إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ) «این آیه سجده واجب دارد.».
در این آیه چهار قسمت از صفات آنها بیان شده:
۱- به محض شنیدن آیات الهى به سجده مى‏افتند.
همین ویژگى در بعضى دیگر از آیات قرآن به عنوان یکى از برجسته‏ترین صفات انبیا ذکر شده است، چنانکه خداوند در باره گروهى از پیامبران بزرگ مى‏گوید: «هنگامى که آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده مى‏شد به خاک مى‏افتادند و سجده مى‏کردند و گریه شوق سر مى‏دادند» (مریم/ ۵۸) ۲ و ۳- نشانه دوم و سوم آنها «تسبیح» و «حمد» پروردگار است، از یک سو خدا را از نقائص پاک و منزه مى‏شمرند، و از سوى دیگر او را به خاطر صفات کمال و جمالش، حمد و ستایش مى‏نمایند.
۴- وصف دیگر آنها تواضع و فروتنى و ترک هر گونه استکبار است.

(آیه ۱۶)- سپس به وصف پنجم آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور مى‏شود» «این تعبیر کنایه از بر خاستن از خواب و پرداختن به نماز شب و عبادت پروردگار در دل شب است.» و به پا مى‏خیزند و رو به درگاه خدا مى‏آورند (تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ).
آرى! آنها به هنگامى که چشم غافلان در خواب است و آرامش و خاموشى همه جا را فراگرفته و خطر آلودگى عبادت و ریا کمتر وجود دارد و بهترین شرایط حضور قلب فراهم است، با تمام وجودشان رو به درگاه معبود مى‏آورند و آنچه در دل دارند با او در میان مى‏گذارند.
و در وصف ششم و هفتم مى‏افزاید: «آنها پروردگار خود را با بیم و امید مى‏خوانند» (یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً).
نه از غضب و عذاب او ایمن مى‏شوند، و نه از رحمتش مأیوس مى‏گردند، چرا که غلبه خوف بر امید، انسان را به یأس و سستى مى‏کشاند. و غلبه رجا و طمع انسان را به غرور و غفلت وا مى‏دارد، و این هر دو دشمن حرکت تکاملى انسان در سیر او به سوى خداست.
آخرین و هشتمین ویژگى آنها این است که: «و از آنچه به آنها روزى داده‏ایم انفاق مى‏کنند» (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).
نه تنها از اموال خویش به نیازمندان مى‏بخشند که از علم و دانش، نیرو و قدرت، رأى صائب و تجربه و اندوخته‏هاى فکرى خود، از نیازمندان مضایقه ندارند.

(آیه ۱۷)- در این آیه به پاداش عظیم و مهم مؤمنان راستین که داراى نشانه‏هاى مذکور در دو آیه قبل هستند پرداخته، با تعبیر جالبى که حکایت از اهمیت فوق العاده پاداش آنان مى‏کند، مى‏فرماید: «هیچ کس نمى‏داند چه پاداشهاى مهمى که مایه روشنى چشمهاست براى آنها نهفته شده»! (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ).
«این پاداش کارهایى است که انجام مى‏دادند» (جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
در حدیثى مى‏خوانیم که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏گوید: «خدا مى‏فرماید: من براى بندگان صالحم نعمتهائى فراهم کرده‏ام که هیچ چشمى ندیده، و هیچ گوشى نشنیده، و بر فکر کسى نگذشته است»!

(آیه ۱۸)- این آیه مقایسه‏اى را که در آیات گذشته بود بطور صریحتر روشن مى‏سازد مى‏گوید: «آیا کسى که با ایمان باشد همانند کسى است که فاسق است؟! نه هرگز این دو برابر نیستند» (أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ).
در این آیه، «فاسق» در مقابل «مؤمن» قرار گرفته، و این دلیل بر آن است که فسق، مفهوم گسترده‏اى دارد که هم کفر را شامل مى‏شود، و هم گناهان دیگر را.

(آیه ۱۹)- این آیه، این عدم مساوات را به صورت گسترده‏ترى بیان کرده، مى‏فرماید: «اما آنها که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند باغهاى بهشت جاویدان از آن آنها خواهد بود» (أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى‏).
سپس مى‏افزاید «این (جنات مأوى) وسیله پذیرایى (خداوند) از آنهاست به پاداش آنچه انجام مى‏دادند» (نُزُلًا بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).

(آیه ۲۰)- و در این آیه به نقطه مقابل آنها پرداخته، مى‏گوید: «اما کسانى که فاسق شدند (و از اطاعت خدا سر باز زدند) جایگاه همیشگى آنها آتش (دوزخ) است» (وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ).
آنها براى همیشه در این جایگاه وحشتناک زندانى و محبوسند به گونه‏اى که:
«هر زمان بخواهند از آن خارج شوند به آن بازگردانده مى‏شوند» (کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها).
«و به آنان گفته مى‏شود: بچشید عذاب آتشى را که پیوسته انکار مى‏کردید» (وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ).
بار دیگر در اینجا مى‏بینیم که عذاب الهى در برابر «کفر و تکذیب» قرار گرفته و ثواب و پاداش او در برابر «عمل».
اشاره به اینکه «ایمان» به تنهائى کافى نیست، بلکه باید انگیزه بر عمل باشد ولى «کفر» به تنهائى براى عذاب کافى است هر چند عملى همراه آن نباشد.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۰۷۳
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۵ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۵ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۱۵ قرآن کریم

سوره سجده

نامهاى این سوره:
نام این سوره در بعضى از روایات و در لسان مشهور مفسران «سوره سجده» یا «الم سجده» است، و گاه براى مشخص ساختن آن از سوره حم سجده آن را به نام «سجده لقمان» مى‏خوانند، چرا که بعد از سوره لقمان قرار گرفته است.
در بعضى از روایات نیز از آن به «الم تنزیل» یاد شده است.

محتواى سوره:
این سوره به حکم آنکه از سوره‏هاى «مکّى» است خطوط اصلى سوره‏هاى مکى یعنى بحث از «مبدأ» و «معاد» و «بشارت» و «انذار» را قویا تعقیب مى‏کند و روى هم رفته در آن چند بخش جلب توجه مى‏کند.
۱- قبل از هر چیز سخن از عظمت قرآن است.
۲- سپس بحثى پیرامون نشانه‏هاى خداوند در آسمان و زمین دارد.
۳- بحث دیگرى پیرامون آفرینش انسان از «خاک» و «آب نطفه» و «روح الهى» و اعطاى وسائل فراگیرى علم و دانش مى‏باشد.
۴- بعد از آن از رستاخیز و حوادث قبل از آن یعنى مرگ سخن مى‏گوید.
۵ و ۶- بحثهاى مؤثر و تکان دهنده‏اى از بشارت و انذار دارد.
به این ترتیب هدف اصلى سوره تقویت مبانى ایمان به مبدأ و معاد و ایجاد موج نیرومندى از حرکت به سوى تقوا، و بازدارى از سرکشى و طغیان است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

(آیه ۱)- عظمت قرآن، و مبدأ و معاد

باز در این سوره با حروف مقطعه «الف، لام، میم» (الم). رو به رو مى‏شویم و این پانزدهمین بار است که در آغاز سوره‏هاى قرآنى این گونه حروف را مى‏یابیم.
بحثى که در باره اهمیت قرآن بلافاصله بعد از این حروف آمده است بار دیگر بیانگر این حقیقت است که «الم» اشاره به عظمت قرآن و قدرت نمایى عظیم پروردگار است که چنین کتاب بزرگ و پر محتوا که معجزه جاویدان محمد صلّى اللّه علیه و آله است از حروف ساده «الفبا» به وجود آورده است.

(آیه ۲)- مى‏فرماید: «این کتابى است که از سوى پروردگار جهانیان نازل شده و شک و تردیدى در آن نیست» (تَنْزِیلُ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).
این آیه در واقع پاسخ به دو سؤال است، گویى نخست از محتواى این کتاب آسمانى سؤال مى‏شود، در پاسخ مى‏گوید: محتواى آن حق است و جاى کمترین شک و تردید نیست، سپس سؤال در باره ابداع کننده آن به میان مى‏آید، در پاسخ مى‏گوید: این کتاب از سوى «رَبِّ الْعالَمِینَ» است.

(آیه ۳)- سپس به تهمتى که بارها مشرکان و منافقان بى‏ایمان به این کتاب بزرگ آسمانى بسته بودند اشاره کرده، مى‏فرماید: «آنها مى‏گویند: (محمّد) اینها را به دروغ به خداست بسته است» و از ناحیه پروردگار جهانیان نیست (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ).
در پاسخ ادعاى بى‏دلیل آنها مى‏گوید: این افترا نیست، «بلکه سخن حقى است از سوى پروردگارت» (بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ).
و دلیل حقانیت آن در خود آن آشکار و نمایان است.
سپس به هدف نزول آن پرداخته، مى‏گوید: «هدف این بوده که گروهى را انذار کنى که پیش از تو هیچ انذار کننده‏اى براى آنها نیامده است، شاید (پند گیرند و) هدایت شوند» (لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ).
منظور از «نذیر» در اینجا پیامبر بزرگى است که دعوت خود را آشکارا و توأم با معجزات و در محیطى وسیع و گسترده آشکار سازد، و مى‏دانیم چنین انذار کننده‏اى در جزیره عربستان و در میان قبائل «مکّه» قیام نکرده بود.

(آیه ۴)- بعد از بیان عظمت قرآن و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به یکى دیگر از مهمترین پایه‏هاى عقائد اسلامى یعنى توحید و نفى شرکت پرداخته چنین مى‏گوید: «خداوند کسى که آسمانها و زمین و آنچه را در میان این دو است در شش روز [شش دوران‏] آفرید» (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ).
بعد از مسأله آفرینش به مسأله «حاکمیت خداوند» بر عالم هستى پرداخته، مى‏گوید: «سپس خداوند بر عرش قدرت قرار گرفت» و بر کل عالم هستى حکومت کرد (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ).
قرار گرفتن خداوند بر عرش به این معنى است که او هم خالق جهان هستى است، و هم حاکم بر کل عالم.
و در پایان آیه با اشاره به مسأله توحید «ولایت» و «شفاعت» مراحل توحید را کامل کرده، مى‏فرماید: «جز او ولى و شفیعى براى شما نیست» (ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ).
با این دلیل روشن چرا بیراهه مى‏روید و دست به دامن بتها مى‏زنید؟ «آیا متذکر نمى‏شوید»؟! (أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ).
در حقیقت مراحل سه گانه توحید که در آیه فوق منعکس است هر کدام دلیلى بر دیگرى محسوب مى‏شود، توحید خالقیت دلیل بر توحید حاکمیت است و توحید حاکمیت دلیل بر توحید ولى و شفیع و معبود.

(آیه ۵)- در این آیه نخست به توحید پروردگار و سپس به مسأله «معاد» اشاره مى‏کند، و به این ترتیب سه شاخه توحید که در آیات گذشته بیان شده (توحید خالقیت و حاکمیت و عبودیت) در اینجا با ذکر توحید ربوبیت- یعنى تدبیر جهان هستى تنها به وسیله خداوند- تکمیل مى‏گردد.
مى‏فرماید: «خداوند امور این جهان را از مقام قرب خود به سوى زمین تدبیر مى‏کند» (یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ).
و مى‏افزاید: «سپس تدبیر امور در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهایى است که شما مى‏شمارید به سوى او باز مى‏گردد» (ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ).
منظور از این روز، روز قیامت است یعنى خداوند این جهان را با تدبیر خاصى نظم بخشیده، ولى در پایان جهان این تدبیر را بر مى‏چیند و به دنبال آن طرحى نوین و جهانى وسیعتر ابداع مى‏گردد، یعنى پس از پایان این دنیا جهان دیگر آغاز مى‏شود.

(آیه ۶)- مراحل شگفت‏انگیز آفرینش انسان: این آیه تأکیدى است بر بحثهاى توحیدى که در آیات قبل گذشت و در چهار مرحله خلاصه مى‏شد (توحید خالقیت، حاکمیت ولایت و ربوبیت) مى‏فرماید: کسى که با این صفات گفته شد «او خداوندى است که از پنهان و آشکار با خبر است و شکست‏ناپذیر و مهربان است» (ذلِکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).

(آیه ۷)- این آیه اشاره‏اى به نظام احسن آفرینش بطور عموم، و سرآغازى براى بیان خلقت انسان و مراحل تکامل او بطور خصوص است، مى‏فرماید: «او همان کسى است که هر چه را آفرید نیکو آفرید» (الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ).
و به هر چیز آنچه نیاز داشت داد و بناى کاخ عظیم خلقت را بر «نظام احسن» یعنى بر چنان نظمى استوار کرد که از آن کاملتر تصور نمى‏شد.
دهنده‏اى که به گل نکهت و به گل جان داد به هر که آنچه سزا دید حکمتش آن داد!
قرآن سپس با ذکر این مقدمه «آفاقى» وارد بحث «انفسى» مى‏شود و همان گونه که در بحث آیات آفاقى از چند شاخه توحید سخن گفت در اینجا نیز از چند موهبت بزرگ در مورد انسانها سخن مى‏گوید.
نخست مى‏فرماید: خداوند «آغاز آفرینش انسان را از گل قرار داد» (وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ). تا هم عظمت و قدرت خود را نشان دهد و هم به این انسان هشدار دهد که تو از کجا آمده‏اى و به کجا خواهى رفت.
پیداست این آیه سخن از آفرینش «آدم» مى‏گوید، نه همه انسانها، چرا که ادامه نسل او در آیه بعد مطرح است، و ظاهر این آیه دلیل روشنى است بر خلقت مستقل انسان که بدون واسطه از گل صورت گرفته است.

(آیه ۸)- این آیه به آفرینش نسل انسان و چگونگى تولد فرزندان آدم در مراحل بعد اشاره کرده، مى‏گوید: «سپس نسل او را از عصاره‏اى از آب ناچیز و بى‏قدر آفرید» (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ).

(آیه ۹)- این آیه اشاره‏اى است به مراحل پیچیده تکامل انسان در عالم رحم، و همچنین مراحلى که آدم به هنگام آفرینش از خاک طى نمود، مى‏فرماید:
«سپس (اندام) او را موزون ساخته» (ثُمَّ سَوَّاهُ).
«و از روح خویش در وى دمید»! (وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ).
«و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد» (وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ).
«اما کمتر شکر (نعمتهاى) او را به جا مى‏آورید» (قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ).
در آغاز که نطفه منعقد مى‏شود تنها داراى یک نوع «حیات نباتى» است، یعنى فقط تغذیه و رشد و نمو دارد، ولى از حس و حرکت که نشانه «حیات حیوانى» است و همچنین قوه ادراکات که نشانه «حیات انسانى» است در آن خبرى نیست.
اما تکامل نطفه در رحم به مرحله‏اى مى‏رسد که شروع به حرکت مى‏کند و تدریجا قواى دیگر انسانى در آن زنده مى‏شود، و این همان مرحله‏اى است که قرآن از آن تعبیر به نفخ روح مى‏کند.
اضافه «روح» به «خدا» به اصطلاح «اضافه تشریفى» است، یعنى یک روح گرانقدر و پر شرافت که سزاوار است روح خدا نامیده شود در انسان دمیده شد.

(آیه ۱۰)- ندامت و تقاضاى بازگشت! قرآن در اینجا بحث گویائى را در باره «معاد» آغاز مى‏کند، سپس حال «مجرمان» را در جهان دیگر بازگو مى‏کند، و مجموعا تکمیلى است براى بحثهاى گذشته که پیرامون «مبدأ» سخن مى‏گفت، زیرا مى‏دانیم بحث از «مبدأ» و «معاد» در قرآن مجید غالبا توأم با یکدیگر است.
نخست مى‏گوید: «آنها گفتند: آیا هنگامى که ما (مردیم و خاک شدیم و) در زمین گم شدیم، آفرینش تازه‏اى خواهیم یافت»؟! (وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ).
تعبیر به «گم شدن در زمین» اشاره به این است که انسان پس از مردن خاک مى‏شود، همانند سایر خاکها، و هر ذره‏اى از آن بر اثر عوامل طبیعى و غیر طبیعى به گوشه‏اى پرتاب مى‏شود، و دیگر چیزى از او باقى به نظر نمى‏رسد تا آن را در قیامت دوباره بازگردانند.
ولى آنها در حقیقت منکر قدرت خداوند بر این کار نیستند «بلکه آنان لقاى پروردگارشان را انکار مى‏کنند» و مى‏خواهند با انکار معاد، آزادانه به هوسرانى خویش ادامه دهند (بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ).
در واقع این آیه شباهت زیادى با آیات نخستین سوره قیامت دارد آنجا که مى‏گوید: «آیا انسان گمان مى‏کند ما استخوانهاى پراکنده او را جمع نخواهیم کرد! ما حتى قادریم (خطوط) سر انگشتان او را به نظام نخستین بازگردانیم! ولى هدف انسان این است که ایامى را که در این دنیا در پیش دارد (با انکار قیامت) به گناه و فجور بگذراند لذا سؤال مى‏کند روز قیامت کى خواهد بود»؟ (قیامت/ ۳- ۶) بنا بر این آنها از نظر استدلال لنگ نیستند، بلکه شهوات آنها حجابى بر قلبشان افکنده، و نیات سوئشان مانع قبول مسأله معاد است.

(آیه ۱۱)- این آیه پاسخ آنها را از طریق دیگرى بیان مى‏کند، مى‏گوید: تصور نکنید شخصیت شما به همین بدن جسمانى شماست، بلکه اساس شخصیتتان را روح شما تشکیل مى‏دهد، و او محفوظ است «بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده (روح) شما را مى‏گیرد، سپس به سوى پروردگارتان بازگردانده مى‏شوید» (قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ).
در یک جمع بندى مى‏توان چنین گفت که دو آیه فوق به منکران معاد چنین پاسخ مى‏دهد که: اگر مشکل شما پراکندگى اجزاى جسمانى است که خودتان قدرت خدا را قبول دارید و منکر آن نیستید، و اگر مشکل اضمحلال و نابودى شخصیت انسان بر اثر این پراکندگى است آن نیز درست نیست چرا که پایه شخصیت انسان بر روح قرار گرفته.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۶۸
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۴ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۴ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۱۴ قرآن کریم

(آیه ۲۹)- این آیه تأکید و بیان دیگرى است براى قدرت واسعه خداوند، روى سخن را به پیامبر کرده، مى‏گوید: «آیا ندیدى که خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل مى‏کند»؟ (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ). و نیز آیا ندیدى که خداوند «خورشید و ماه را (در مسیر منافع انسانها) مسخّر ساخته»؟ (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
«و هر کدام تا سر آمد معینى به حرکت خود ادامه مى‏دهند» (کُلٌّ یَجْرِی إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).
و این که «خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است»؟ (وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).

(آیه ۳۰)- و در این آیه به صورت یک نتیجه گیرى جامع و کلى مى‏فرماید:
«اینها همه دلیل بر آن است که خداوند حق است، و آنچه غیر از او مى‏خوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه است» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ).
مجموع بحثهایى که در آیات قبل پیرامون خالقیت و مالکیت و علم و قدرت بى‏انتهاى پروردگار آمده بود، این امور را اثبات کرد که «حق» تنها اوست و غیر او زائل و باطل و محدود و نیازمند است، و «علىّ و کبیر» که از هر چیز برتر و از توصیف بالاتر است ذات پاک او مى‏باشد.

(آیه ۳۱)- در این آیه سخن از دلیل نظم به میان مى‏آید، و در آیه بعد سخن از توحید فطرى است و مجموعا بحثهایى را که در آیات قبل آمد تکمیل مى‏کند.
مى‏گوید: «آیا ندیدى کشتیها بر (صفحه) دریاها به فرمان خدا، و به (برکت) نعمت او حرکت مى‏کنند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ).
هدف این است: «تا بخشى از آیاتش را به شما نشان دهد» (لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ).
آرى «در اینها نشانه‏هایى است براى کسانى که بسیار شکیبا و شکر گزارند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ).
بدون شک حرکت کشتیها بر صفحه اقیانوسها نتیجه مجموعه‏اى از قوانین آفرینش است.

(آیه ۳۲)- در گرداب بلا! بعد از بیان نعمت حرکت کشتیها در دریاها که هم در گذشته و هم امروز، بزرگترین و مفیدترین وسیله حمل و نقل انسانها و کالاها بوده است، اشاره به یکى از چهره‏هاى دیگر همین مسأله کرده، مى‏گوید: «و هنگامى که (در سفر دریا) موجى همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالاى سرشان قرار گیرد) خدا را با اخلاص مى‏خوانند» (وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).
یعنى امواج عظیم دریا آن چنان بر مى‏خیزد، و اطراف آنها را احاطه مى‏کند که گویى ابرى بر سر آنان سایه افکنده است، سایه‏اى وحشتناک و هول‏انگیز.
اینجاست که انسان با تمام قدرتهاى ظاهرى که براى خویش جلب و جذب کرده، خود را ضعیف و ناچیز و ناتوان مى‏بیند.
و اینجاست که توحید خالص همه قلب او را احاطه مى‏کند، و دین و آئین و پرستش را مخصوص او مى‏داند.
سپس اضافه مى‏کند: «اما وقتى آنها را به خشکى رساند و نجات داد، بعضى راه اعتدال را پیش مى‏گیرند» و به ایمان خود وفادار مى‏مانند، در حالى که بعضى دیگر فراموش کرده راه کفر را پیش مى‏گیرند (فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ).
و در پایان آیه به گروه دوم اشاره کرده، مى‏فرماید: «ولى آیات ما را هیچ کس جز پیمان شکنان ناسپاس انکار نمى‏کنند» (وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ).

(آیه ۳۳)- در این آیه به صورت یک جمع بندى از مواعظ و اندرزهاى گذشته، و دلائل توحید و معاد، همه انسانها را به خدا و روز قیامت توجه مى‏دهد، سپس از غرور ناشى از دنیا و شیطان بر حذر مى‏دارد، بعد به وسعت دامنه علم خداوند و شمول آن نسبت به همه چیز مى‏پردازد.
مى‏فرماید: «اى مردم! تقواى الهى پیشه کنید و بترسید از روزى که نه پدر کیفر (اعمال) فرزندش را تحمل مى‏کند و نه فرزند چیزى از کیفر (اعمال) پدرش را» (یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً).
در حقیقت دستور اول، توجه به مبدأ است، و دستور دوم توجه به معاد.
دستور اول، نیروى مراقبت را در انسان زنده مى‏کند، و دستور دوم احساس پاداش و کیفر را، و بدون شک کسى که این دو دستور را به کار بندد کمتر آلوده گناه و فساد مى ‏شود.
به هر حال در آن روز هر کس چنان به خود مشغول است و در پیچ و خم اعمال خویش گرفتار که به دیگرى نمى‏پردازد، حتى پدر و فرزند که نزدیکترین رابطه‏ها را با هم دارند هیچ کدام به فکر دیگرى نیستند.
در پایان آیه انسانها را از دو چیز برحذر مى‏دارد، مى‏فرماید: «به یقین وعده الهى حق است. پس مبادا زندگى دنیا شما را بفریبد، و مبادا (شیطان) فریبکار شما را به (کرم) خدا مغرور سازد»! (إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).

(آیه ۳۴)- وسعت علم خداوند! در آخرین آیه این سوره به تناسب بحثى که پیرامون روز رستاخیز در آیه قبل به میان آمده، سخن از علومى به میان مى‏آورد که مخصوص پروردگار است مى‏گوید: «آگاهى از زمان قیام قیامت مخصوص خداست» (إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ).
«و اوست که باران را نازل مى‏کند» و از تمام جزئیات نزول آن آگاه است (وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ).
و نیز «آنچه را که در رحمها (ى مادران) است مى‏داند» (وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ).
«و هیچ کس نمى‏داند فردا چه به دست مى‏آورد» (وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً).
«و هیچ کس نمى‏داند در چه سر زمینى مى‏میرد»؟ (وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ).
«خداوند عالم و آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ).
گویى مجموع این آیه پاسخ به سؤالى است که در زمینه قیامت مطرح مى‏ شود همان سؤالى که بارها مشرکان قریش از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کردند و گفتند: «مَتى‏ هُوَ روز قیامت کى خواهد بود». (اسراء/ ۵۱)
«پایان سوره لقمان»

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۲۰۹
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۳ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۳ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۱۳ قرآن کریم

(آیه ۲۰)- تکیه ‏گاه مطمئن!

بعد از پایان اندرزهاى ده گانه لقمان در زمینه مبدأ و معاد و رسم زندگى، قرآن براى تکمیل آن به سراغ بیان نعمتهاى الهى مى‏ رود تا حسّ شکر گزارى مردم را بر انگیزد، شکرى که سر چشمه «معرفة اللّه» و انگیزه اطاعت فرمان او مى ‏شود.
روى سخن را به همه انسانها کرده، مى‏گوید: «آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است مسخر فرمان شما کرد» که در مسیر منافع و سود شما حرکت کند؟ (أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
سپس مى‏افزاید: «خداوند نعمتهاى خود را- اعم از نعمتهاى ظاهر و باطن- بر شما گسترده و افزون ساخت» (وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً).
و در پایان آیه از کسانى سخن مى‏گوید که نعمتهاى بزرگ الهى را که از درون و برون، انسان را احاطه کرده، کفران مى‏کنند، و به جدال و ستیز در برابر حق برمى‏خیزند، مى‏فرماید: «بعضى از مردم هستند که در باره خداوند بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنى، مجادله مى‏کنند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ).
و به جاى این که بخشنده آن همه نعمتهاى آشکار و نهان را بشناسند، رو به سوى شرک و انکار، از سر جهل و لجاجت مى‏آورند.
در حقیقت این گروه لجوج نه خود دانشى دارند، و نه به دنبال راهنما و رهبرى هستند، و نه از وحى الهى استمداد مى‏جویند، و چون راه هدایت در این سه امر منحصر است لذا با ترک آن به وادى گمراهى و وادى شیاطین کشیده شده‏اند.

(آیه ۲۱)- این آیه به منطق ضعیف و سست این گروه گمراه اشاره کرده، مى‏گوید: «هنگامى که به آنها گفته شود، از آنچه خداوند نازل کرده پیروى کنید، مى‏گویند: نه، ما از چیزى پیروى مى‏کنیم که پدران خود را بر آن یافته‏ایم»! (وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا).
و از آنجا که پیروى از نیاکان جاهل و منحرف، جزء هیچ یک از طرق سه گانه هدایت آفرین فوق نیست، قرآن از آن به عنوان راه شیطانى یاد کرده، مى‏فرماید: «آیا اگر حتى شیطان آنها را دعوت به عذاب آتش فروزان کند» باز هم تبعیت مى‏کنند؟! (أَ وَ لَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلى‏ عَذابِ السَّعِیرِ).

(آیه ۲۲)- سپس به بیان حال دو گروه مؤمن خالص و کفار آلوده پرداخته، آنها را در مقایسه با یکدیگر و مقایسه با آنچه در مورد پیروان شیطان و مقلدان کور و کر نیاکان بیان کرده، مورد توجه قرار داده، مى‏گوید: «کسى که روى خود را تسلیم خدا کند در حالى که نیکو کار باشد، به دستگیره محکمى چنگ زده» و به تکیه‏گاه مطمئنى تکیه کرده است (وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏).
چنگ زدن به دستگیره محکم، تشبیه لطیفى از این حقیقت است که انسان براى نجات از قعر درّه مادّیگرى و ارتقا به بلندترین قلّه‏هاى معرفت و معنویت و روحانیت نیاز به یک وسیله محکم و مطمئن دارد این وسیله چیزى جز ایمان و عمل صالح نیست، غیر آن، همه پوسیده و پاره شدنى و مایه سقوط و مرگ است، علاوه بر این آنچه باقى مى‏ماند این وسیله است، و بقیه همه فانى و نابود شدنى! لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «و عاقبت همه کارها به سوى خداست» (وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ).
در حدیثى از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام از پیامبر گرامى اسلام چنین آمده:
«بعد از من فتنه‏اى تاریک و ظلمانى خواهد بود تنها کسانى از آن رهایى مى‏یابند که به عروة الوثقى چنگ زنند، عرض کردند: اى رسول خدا! عروة الوثقى چیست؟
فرمود: ولایت سید اوصیا است.
عرض کردند: یا رسول اللّه سید اوصیا کیست؟
فرمود: امیر مؤمنان.
عرض کردند: امیر مؤمنان کیست؟
فرمود: مولاى مسلمانان و پیشواى آنان بعد از من.
باز براى این که پاسخ صریحترى بگیرند، عرض کردند: او کیست؟
فرمود: برادرم علىّ بن أبی طالب علیه السّلام.
روایات دیگرى نیز در همین زمینه که منظور از «عروة الوثقى» دوستى اهل بیت علیهم السّلام یا دوستى آل محمد صلّى اللّه علیه و آله یا امامان از فرزندان حسین علیه السّلام است نقل شده.
بارها گفته‏ایم که این تفسیرها بیان مصداقهاى روشن است، و منافات با مصادیق دیگرى همچون توحید و تقوا و مانند آن ندارد.

(آیه ۲۳)- سپس به بیان حال گروه دوم پرداخته، مى‏گوید: «و کسى که کافر شود (و این حقایق روشن را انکار کند) کفر او تو را غمگین نسازد» (وَ مَنْ کَفَرَ فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ). چرا که تو وظیفه‏ات را به خوبى انجام داده‏اى، اوست که بر خویشتن ظلم و ستم مى‏کند.
و نیز نگران مباش که گروهى در دنیا با این که کفر مى‏ورزند و ظلم و ستم مى‏کنند، از نعمتهاى الهى متنعمند، و گرفتار مجازات نیستند، زیرا دیر نشده است «باز گشت همه آنها به سوى ماست و ما آنها را از اعمالشان (و نتایج شوم آن) آگاه مى‏سازیم» (إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا).
نه تنها از اعمالشان آگاهیم که از نیات و اسرار درون دلهایشان نیز با خبریم «زیرا خداوند به آنچه درون سینه‏هاست آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).

(آیه ۲۴)- سپس مى‏افزاید: بهره آنها از زندگى دنیا تو را شگفت‏زده نکند، «ما اندکى از متاع دنیا در اختیار آنان مى‏گذاریم (و متاع هر چه باشد، کم و ناچیز است) سپس آنها را به تحمل عذاب شدیدى وادار مى‏سازیم» عذابى مستمر و دردناک (نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى‏ عَذابٍ غَلِیظٍ).
این تعبیر ممکن است اشاره به آن باشد که آنها تصور نکنند، در این جهان از قبضه قدرت خداوند خارجند، خود او مى‏خواهد آنها را براى آزمایش و اتمام حجت و مقاصدى دیگر آزاد بگذارد.

(آیه ۲۵)- ده وصف از اوصاف پروردگار: در این آیه و پنج آیه بعد از آن مجموعه‏اى از صفات خداوند بیان شده است که در حقیقت ده صفت عمده یا ده اسم از اسماء الحسنى را بیان مى‏کند:
غنى، حمید، عزیز، حکیم، سمیع، بصیر، خبیر، حق، على و کبیر.
این از یک نظر، و از سوى دیگر در این آیه از «خالقیت» خداوند سخن مى‏گوید و در آیه دوم از «مالکیت مطلقه» در آیه سوم از «علم بى‏انتهایش» بحث مى‏کند و در آیه چهارم و پنجم از «قدرت نامتناهیش».
و در آخرین آیه نتیجه مى‏گیرد کسى که داراى این صفات است «حق» است و غیر از او همه باطل و هیچ و پوچند.
نخست مى‏فرماید: «و هرگاه از آنان سؤال کنى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است مسلما مى‏گویند: اللّه» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ).
این تعبیر از یک سو دلیل بر این است که مشرکان هرگز منکر توحید خالق نبودند، و از سوى دیگر دلیل بر فطرى بودن توحید و تجلى این نور الهى در سرشت همه انسانهاست.
سپس مى‏گوید: حال که آنها به توحید خالق معترفند «بگو: الحمد للّه (که خود شما معترفید) ولى بیشتر آنان نمى‏دانند» که عبادت باید منحصر به خالق جهان باشد (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ).

(آیه ۲۶)- سپس به مسأله «مالکیت» حق مى‏پردازد چرا که بعد از ثبوت خالقیت نیاز به دلیل دیگرى بر مالکیت او نیست، مى‏فرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست» (لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
بدیهى است آن کس که «خالق» و «مالک» است مدبر امور جهان نیز مى‏باشد.
و کسى که چنین است از همه چیز بى‏نیاز و شایسته هر گونه ستایش است به همین دلیل در پایان آیه مى‏افزاید: «خداوند غنى و حمید است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).
او غنىّ على الاطلاق، و حمید از هر نظر است، چرا که هر موهبتى در جهان است به او باز مى‏گردد، و هر کس هر چه دارد از او دارد.

(آیه ۲۷)- این آیه ترسیمى از علم بى‏پایان خداست، که با ذکر مثالى بسیار گویا و رسا مجسّم شده است، مى‏گوید: «و اگر همه درختان روى زمین قلم شود، و دریا براى آن مرکّب گردد، و هفت دریاچه به آن افزوده شود اینها همه تمام مى‏شود ولى کلمات خدا پایان نمى‏گیرد، خداوند عزیز و حکیم است» (وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).
از آنجا که مخلوقات گوناگون این جهان هر کدام بیانگر ذات پاک خدا و علم و قدرت اویند، به هر موجودى «کلمة اللّه» اطلاق شده، و به همین مناسبت «کلمات اللّه» به معنى علم و دانش پروردگار به کار رفته است.

(آیه ۲۸)- بعد از ذکر علم بى‏پایان پروردگار، سخن از قدرت بى‏انتهاى او به میان آورده، مى‏فرماید: «آفرینش و بر انگیختن (و زندگى دوباره) همه شما (در قیامت) همانند یک فرد بیش نیست، خداوند شنوا و بیناست» (ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۲۵۱
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۲ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۲ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۱۲ قرآن کریم

(آیه ۱۲)- به تناسب بحثهاى گذشته پیرامون توحید و شرک و اهمیت و عظمت قرآن و حکمتى که در این کتاب آسمانى به کار رفته، در این آیه و چند آیه بعد از آن، سخن از «لقمان حکیم» و بخشى از اندرزهاى مهم این مرد الهى در زمینه توحید و مبارزه با شرک به میان آمده، این اندرزهاى دهگانه که در طى شش آیه بیان شده هم مسائل اعتقادى را به طرز جالبى بیان مى‏کند، و هم اصول وظایف دینى، و هم مباحث اخلاقى را.
در این که «لقمان» که بود؟ در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چنین مى‏خوانیم: «به حق مى‏گویم که لقمان پیامبر نبود، ولى بنده‏اى بود که بسیار فکر مى‏کرد، ایمان و یقینش عالى بود، خدا را دوست مى‏داشت، و خدا نیز او را دوست داشت، و نعمت حکمت بر او ارزانى فرمود ...».
آیه مى‏فرماید: «ما به لقمان حکمت دادیم (و به او گفتیم:) شکر خدا را بجاى آور، هر کس شکر گزارى کند، تنها به سود خویش شکر کرده، و هر کس کفران کند (زیانى به خدا نمى‏رساند) چرا که خداوند، بى‏نیاز و ستوده است» (وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ).
حکمتى که قرآن از آن سخن مى‏گوید و خداوند به لقمان عطا فرموده بود «مجموعه‏اى از معرفت و علم، و اخلاق پاک و تقوا و نور هدایت» بوده است.
«لقمان» به خاطر داشتن این حکمت به شکر پروردگارش پرداخت او هدف نعمتهاى الهى و کاربرد آن را مى‏دانست، و درست آنها را در همان هدفى که براى آن آفریده شده بودند به کار مى‏بست، و اصلا حکمت همین است: «به کار بستن هر چیز در جاى خود» بنا بر این «شکر» و «حکمت» به یک نقطه باز مى‏گردند.

(آیه ۱۳)- بعد از معرفى لقمان و مقام علم و حکمت او به نخستین اندرز وى که در عین حال مهمترین توصیه به فرزندش مى‏باشد اشاره کرده، مى‏فرماید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که لقمان به فرزندش- در حالى که او را موعظه مى‏کرد- گفت: پسرم! چیزى را همتاى خدا قرار مده که شرک ظلم بزرگى است» (وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ).
چه ظلمى از این بالاتر که هم در مورد خدا انجام گرفته که موجود بى‏ارزشى را همتاى او قرار دهند، و هم در باره خویشتن که از اوج عزت عبودیت پروردگار به قعر درّه ذلت پرستش غیر او سقوط کنند!

(آیه ۱۴)- احترام پدر و مادر: این آیه و آیه بعد در حقیقت جمله‏هاى معترضه‏اى است که در لابلاى اندرزهاى لقمان از سوى خداوند بیان شده است، که ارتباط روشنى با سخنان لقمان دارد، زیرا در این دو آیه، بحث از نعمت وجود پدر و مادر و زحمات و خدمات و حقوق آنهاست و قرار دادن شکر پدر و مادر در کنار شکر «اللّه».
به علاوه تأکیدى بر خالص بودن اندرزهاى لقمان به فرزندش نیز محسوب مى‏شود چرا که پدر و مادر با این علاقه وافر و خلوص نیّت ممکن نیست جز خیر و صلاح فرزند را در اندرزهایشان بازگو کنند.
نخست مى‏فرماید: «و ما به انسان در باره پدر و مادرش سفارش کردیم» (وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ).
آنگاه به زحمات فوق العاده مادر اشاره کرده، مى‏گوید: «مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل کرد» و به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازه‏اى را متحمّل مى‏شد. (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ).
مادران در دوران باردارى گرفتار و هن و سستى مى‏شوند، چرا که شیره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنین خود اختصاص مى‏دهند، و از تمام مواد حیاتى وجود خود بهترینش را تقدیم او مى‏دارند.
حتى این مطلب در دوران رضاع و شیر دادن نیز ادامه مى‏یابد، چرا که «شیر، شیره جان مادر است».
لذا به دنبال آن مى‏افزاید: «و دوران شیر خوارگى او در دو سال پایان مى‏یابد» (وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ).
همان گونه که در جاى دیگر قرآن نیز اشاره شده است: «مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر مى‏دهند» (بقره/ ۲۳۳) البته منظور دوران کامل شیر خوارگى است هر چند ممکن است گاهى کمتر از آن انجام شود.
سپس مى‏گوید: توصیه کردم که: «براى من و براى پدر و مادرت شکر به جا آور» (أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ).
شکر مرا به جا آور که خالق و منعم اصلى تو هستم و چنین پدر و مادر مهربانى به تو داده‏ام و هم شکر پدر و مادرت را که واسطه این فیض و عهده‏دار انتقال نعمتهاى من به تو مى‏باشند.
و در پایان آیه با لحنى که خالى از تهدید و عتاب نیست مى‏فرماید: «بازگشت (همه شما) به سوى من است» (إِلَیَّ الْمَصِیرُ).
آرى! اگر در اینجا کوتاهى کنید در آنجا تمام این حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسى قرار مى‏گیرد و مو به مو حساب مى‏شود.

(آیه ۱۵)- و از آنجا که توصیه به نیکى در مورد پدر و مادر، ممکن است این توهّم را براى بعضى ایجاد کند که حتى در مسأله عقائد و کفر و ایمان، باید با آنها مماشات کرد، در این آیه مى‏افزاید: «و هرگاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزى را همتاى من قرار دهى که از آن (حد اقل) آگاهى ندارى (بلکه مى‏دانى باطل است) از ایشان اطاعت مکن» (وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما).
هرگز نباید رابطه انسان با پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد، و هرگز نباید عواطف خویشاوندى حاکم بر اعتقاد مکتبى او گردد.
باز از آنجا که ممکن است، این فرمان، این توهّم را به وجود آورد که در برابر پدر و مادر مشرک، باید شدت عمل و بى‏حرمتى به خرج داد، بلافاصله اضافه مى‏کند که عدم اطاعت آنها در مسأله کفر و شرک، دلیل بر قطع رابطه مطلق با آنها نیست بلکه در عین حال «با آن دو، در دنیا به طرز شایسته‏اى رفتار کن» (وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً).
از نظر دنیا و زندگى مادى با آنها مهر و محبت و ملاطفت کن، و از نظر اعتقاد و برنامه‏هاى مذهبى، تسلیم افکار و پیشنهادهاى آنها مباش، این درست نقطه اصلى اعتدال است که حقوق خدا و پدر و مادر، در آن جمع است.
لذا بعدا مى‏افزاید: «و از راه کسانى پیروى کن که توبه‏کنان به سوى من آمده‏اند» راه پیامبر و مؤمنان راستین (وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ).
«سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه (در دنیا) عمل مى‏کردید آگاه مى‏کنم» و بر طبق آن پاداش و کیفر مى‏دهم (ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

(آیه ۱۶)- دومین اندرز لقمان در باره حساب اعمال و معاد است که حلقه «مبدأ» و «معاد» را تکمیل مى‏کند.
مى‏گوید: «پسرم! اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى (کار نیک یابد) باشد، و در دل سنگى یا در (گوشه‏اى از) آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در دادگاه قیامت) مى‏آورد (و حساب آن را مى‏رسد چرا که) خداوند دقیق و آگاه است» (یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ).
«خردل» گیاهى است که داراى دانه‏هاى سیاه بسیار کوچکى است که در کوچکى و حقارت ضرب المثل مى‏باشد.
اشاره به این که اعمال نیک و بد هر قدر کوچک و کم ارزش، و هر قدر مخفى و پنهان باشد، همانند خردلى که در درون سنگى در اعماق زمین، یا در گوشه‏اى از آسمانها مخفى باشد، خداوند لطیف و خبیر که از تمام موجودات کوچک و بزرگ و صغیر و کبیر در سراسر عالم هستى آگاه است آن را براى حساب، و پاداش و کیفر حاضر مى‏کند، و چیزى در این دستگاه گم نمى‏شود! توجه به این آگاهى پروردگار از اعمال انسان، خمیر مایه همه اصلاحات فردى و اجتماعى است و نیروى محرک قوى به سوى خیرات و باز دارنده مؤثر از شرور و بدیهاست.

(آیه ۱۷)- بعد از تحکیم پایه‏هاى مبدأ و معاد که اساس همه اعتقادات مکتبى است به مهمترین اعمال یعنى مسأله نماز پرداخته، مى‏گوید: «پسرم! نماز را برپا دار» (یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ).
چرا که نماز مهمترین پیوند تو با خالق است، نماز قلب تو را بیدار و روح تو را مصفّا، و زندگى تو را روشن مى‏سازد.
آثار گناه را از جانت مى‏شوید، نور ایمان را در سراى قلبت پرتو افکن مى‏دارد، و تو را از فحشا و منکرات باز مى‏دارد.
بعد از برنامه نماز به مهمترین دستور اجتماعى یعنى امر به معروف و نهى از منکر پرداخته، مى‏گوید: «و (مردم را) به نیکیها و معروف دعوت کن و از منکرات و زشتیها بازدار» (وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ).
و بعد از این سه دستور مهم عملى به مسأله صبر و استقامت که در برابر ایمان همچون سر نسبت به تن است، پرداخته، مى‏گوید: «و در برابر مصائبى که به تو مى‏رسد شکیبا باش که این از کارهاى مهم (هر انسانى) است» (وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ).

(آیه ۱۸)- سپس لقمان به مسائل اخلاقى در ارتباط با مردم و خویشتن پرداخته، نخست تواضع و فروتنى و خوشروئى را توصیه کرده، مى‏گوید: «با بى‏اعتنائى از مردم روى مگردان» (وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ).
«و مغرورانه بر زمین راه مرو» (وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً).
«چرا که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست ندارد» (إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ).
و به این ترتیب لقمان حکیم در اینجا از دو صفت بسیار زشت و ناپسند که مایه از هم پاشیدن روابط صمیمانه اجتماعى است اشاره مى‏کند: یکى تکبر و بى‏اعتنائى، و دیگر غرور و خود پسندى که هر دو در این جهت مشترکند که انسان را در عالمى از توهّم و پندار و خود برتربینى فرو مى‏برند، و رابطه او را از دیگران قطع مى‏کنند.
در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که از روى غرور و تکبر، روى زمین راه رود زمین، و کسانى که در زیر زمین خفته‏اند، و آنها که روى زمین هستند، همه او را لعنت مى‏کنند»!

(آیه ۱۹)- در این آیه دو برنامه دیگر اخلاقى را که جنبه اثباتى دارد- در برابر دو برنامه گذشته که جنبه نفى داشت- بیان کرده، مى‏گوید: پسرم! «در راه رفتن اعتدال را رعایت کند» (وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ).
«از صداى خود بکاه» و هرگز فریاد مزن (وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ).
«چرا که زشت‏ترین صداها صداى خران است»! (إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ).
در واقع در این دو آیه از دو صفت، نهى و به دو صفت، امر شده: «نهى» از «خود برتر بینى»، و «خود پسندى»، که یکى سبب مى‏شود انسان نسبت به بندگان خدا تکبر کند، و دیگرى سبب مى‏شود که انسان خود را در حد کمال پندارد، و در نتیجه درهاى تکامل را به روى خود ببندد هر چند خود را با دیگرى مقایسه نکند.
و «امر» به رعایت اعتدال در «عمل» و «سخن»، زیرا تکیه روى اعتدال در راه رفتن یا آهنگ صدا در حقیقت به عنوان مثال است.
و به راستى کسى که این صفات چهار گانه را دارد انسان موفق و خوشبخت و پیروزى است، در میان مردم محبوب، و در پیشگاه خدا عزیز است.
از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل شده: «بیشترین چیزى که سبب مى‏شود امت من به خاطر آن وارد بهشت شوند تقواى الهى و حسن خلق است».

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۲۴۳
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۱ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۱ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۱۱ قرآن کریم

سوره لقمان 
محتواى سوره:

بطور کلى محتواى این سوره در پنج بخش خلاصه مى‏شود:
بخش اول بعد از ذکر حروف مقطعه اشاره به عظمت قرآن و هدایت و رحمت بودن آن براى مؤمنانى که واجد صفات ویژه هستند مى‏کند.
بخش دوم از نشانه‏هاى خدا در آفرینش آسمان و برپا داشتن آن بدون هیچ‏گونه ستون، و آفرینش کوهها در زمین، و جنبندگان مختلف، و نزول باران و پرورش گیاهان سخن مى‏گوید.
بخش سوم قسمتى از سخنان حکمت‏آمیز لقمان آن مرد الهى را به هنگام اندرز فرزندش نقل مى‏کند.
در بخش چهارم بار دیگر به دلائل توحید باز مى‏گردد، و سخن از تسخیر آسمان و زمین و نعمتهاى وافر پروردگار و نکوهش از منطق بت پرستانى که تنها بر اساس تقلید از نیاکان در این وادى گمراهى افتادند، سخن مى‏گوید.
و نیز از علم گسترده و بى‏پایان خدا با ذکر مثال روشنى پرده بر مى‏دارد.
بخش پنجم اشاره کوتاه و تکان دهنده‏اى به مسأله معاد و زندگى پس از مرگ دارد، به انسان هشدار مى‏دهد که مغرور به زندگى این دنیا نشود.
این مطلب را با ذکر گوشه‏اى از علم غیب پروردگار که از همه چیز در ارتباط با انسان از جمله لحظه مرگ او و حتى جنینى که در شکم مادر است آگاه است تکمیل کرده و سوره را پایان مى‏دهد.

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

(آیه ۱)- این سوره، با ذکر عظمت و اهمیت قرآن آغاز مى‏شود، و بیان حروف مقطعه در ابتداى آن نیز اشاره لطیفى به همین حقیقت است، که این آیات که از حروف ساده الفبا ترکیب یافته، چنان محتوائى بزرگ و عالى دارد که سر نوشت انسانها را بکلى دگرگون مى‏سازد «الف، لام، میم» (الم).

(آیه ۲)- لذا بعد از ذکر «حروف مقطعه» مى‏گوید: «این آیات کتاب حکیم است» کتابى پر محتوا و استوار (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ).
توصیف «الْکِتابِ» به «الْحَکِیمُ» یا بخاطر استحکام محتواى آن است، چرا که هرگز باطل به آن راه نمى‏یابد، و هر گونه خرافه را از خود دور مى‏سازد.
و یا به معنى آن است که این قرآن همچون دانشمند حکیمى است که در عین خاموشى با هزار زبان سخن مى‏گوید، تعلیم مى‏دهد، اندرز مى‏گوید، تشویق مى‏کند، انذار مى‏نماید، داستانهاى عبرت‏انگیز بیان مى‏کند، و خلاصه به تمام معنى داراى حکمت است، و این سر آغاز، تناسب مستقیمى دارد با سخنان «لقمان حکیم» که در این سوره از آن بحث به میان آمده.

(آیه ۳)- این آیه هدف نهائى نزول قرآن را با این عبارت بازگو مى‏کند: این کتاب حکیم «مایه هدایت و رحمت براى نیکو کاران است» (هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ).
«هدایت» در حقیقت مقدمه‏اى است براى «رحمت پروردگار»، چرا که انسان نخست در پرتو نور قرآن حقیقت را پیدا مى‏کند و به آن معتقد مى‏شود، و در عمل خود آن را به کار مى‏بندد، و به دنبال آن مشمول رحمت واسعه و نعمتهاى بى‏پایان پروردگار مى‏گردد.

(آیه ۴)- این آیه محسنین را با سه وصف، توصیف کرده، مى‏گوید: همانان که نماز را بر پا مى‏دارند، و زکات را مى‏پردازند و آنها به آخرت یقین دارند» (الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ).
پیوند آنها با خالق از طریق نماز، و با خلق خدا از طریق زکات، قطعى است و یقین آنها به دادگاه قیامت انگیزه نیرومندى است براى پرهیز از گناه و براى انجام وظایف.

(آیه ۵)- و این آیه عاقبت و سر انجام کار «محسنین» را چنین بیان مى‏کند:
«آنها بر طریق هدایت از پروردگارشانند، و آنانند رستگاران» (أُولئِکَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).

(آیه ۶-)
شأن نزول:
این آیه در باره «نضر بن حارث» نازل شده است.
او مرد تاجرى بود و به ایران سفر مى‏کرد، و در ضمن، داستانهاى ایرانیان را براى قریش بازگو مى‏نمود، و مى‏گفت: اگر محمّد براى شما سر گذشت عاد و ثمود را نقل مى‏کند، من داستانهاى رستم و اسفندیار، و اخبار کسرى و سلاطین عجم را باز مى‏گویم! آنها دور او را گرفته، استماع قرآن را ترک مى‏گفتند.
بعضى دیگر گفته‏اند که این قسمت از آیات در باره مردى نازل شده که کنیز برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۳، ص: ۵۵۲
خواننده‏اى را خریدارى کرده بود و شب و روز براى او خوانندگى مى‏کرد و او را از یاد خدا غافل مى‏ساخت.
تفسیر:
غنا یکى از دامهاى بزرگ شیاطین! در اینجا سخن از گروهى است که درست در مقابل گروه «محسنین» و «مؤمنین» قرار دارند که در آیات گذشته مطرح بودند.
سخن از جمعیتى است که سرمایه‏هاى خود را براى بیهودگى و گمراه ساختن مردم به کار مى‏گیرد، و بدبختى دنیا و آخرت را براى خود مى‏خرد! نخست مى‏فرماید: «و بعضى از مردم، سخنان باطل و بیهوده را خریدارى مى‏کنند تا (خلق خدا را) از روى جهل و نادانى، از راه خدا گمراه سازند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ).
«و آیات خدا را به استهزاء و سخریه گیرند» (وَ یَتَّخِذَها هُزُواً).
و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «عذاب خوار کننده از آن این گروه است» (أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ).
«لهو الحدیث» مفهوم وسیع و گسترده‏اى دارد که هر گونه سخنان یا آهنگهاى سر گرم کننده و غفلت‏زا که انسان را به بیهودگى یا گمراهى مى‏کشاند در بر مى‏گیرد، خواه از قبیل «غنا» و الحان و آهنگهاى شهوت‏انگیز و هوس آلود باشد، و خواه سخنانى که نه از طریق آهنگ، بلکه از طریق محتوا انسان را به بیهودگى و فساد، سوق مى‏دهد.
تحریم غنا:
بدون شک غنا بطور اجمال از نظر مشهور علما حرام است و شهرتى در حدّ اجماع و اتفاق دارد.
از مجموع کلمات فقهاى اسلام استفاده مى‏شود که: «غنا» آهنگهایى است که متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد مى‏باشد، و قواى شهوانى را در انسان تحریک مى‏نماید.
این نکته نیز قابل توجه است که گاه یک «آهنگ» هم خودش غنا و لهو و باطل است و هم محتواى آن، به این ترتیب که اشعار عشقى و فسادانگیز را با آهنگهاى مطرب بخوانند، و گاه تنها آهنگ، غناست به این ترتیب که اشعار پر محتوا یا آیات قرآن و دعا و مناجات را به آهنگى بخوانند که مناسب مجالس عیّاشان و فاسدان است، و در هر دو صورت حرام مى‏باشد.
نکته دیگر اینکه آنچه در بالا گفتیم مربوط به خوانندگى است، و اما استفاده از آلات موسیقى و حرمت آن بحث دیگرى دارد که از موضوع این سخن خارج است.

(آیه ۷)- این آیه به عکس العمل این گروه در برابر آیات الهى اشاره کرده، و در واقع آن را با عکس العملشان در برابر لهو الحدیث مقایسه مى‏کند و مى‏گوید:
«و هنگامى که آیات ما بر او خوانده مى‏شود مستکبرانه روى بر مى‏گرداند، گویى آن را نشنیده، گویى اصلا گوشهایش سنگین است» و هیچ سخنى را نمى‏شنود (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِ آیاتُنا وَلَّى مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً).
و در پایان، کیفر دردناک چنین کسى را این گونه بازگو مى‏کند: «او را به عذابى دردناک بشارت ده»! (فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ).

(آیه ۸)- در این آیه به شرح حال مؤمنان راستین باز مى‏گردد که در آغاز این مقایسه از آنان شروع شد، در پایان نیز به آنان ختم مى‏گردد، مى‏فرماید: «کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند، باغهاى پر نعمت بهشت از آن آنها است» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ).

(آیه ۹)- مهمتر اینکه این باغهاى پر نعمت بهشتى، براى آنها جاودانه است «همیشه در آن خواهند ماند» (خالِدِینَ فِیها).
«این وعده حتمى الهى است» و عده‏اى تخلف‏ناپذیر (وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا).
و خداوند نه وعده دروغین مى‏دهد، و نه از وفاى به وعده‏هاى خود عاجز است، چرا که «اوست عزیز و حکیم» شکست‏ناپذیر و دانا (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).

(آیه ۱۰)- این آفرینش خداست، دیگران چه آفریده‏اند؟ این آیه از دلائل توحید که یکى دیگر از اساسى‏ترین اصول اعتقادى است سخن مى‏گوید.
نخست به پنج قسمت از آفرینش پروردگار که پیوند ناگسستنى با هم دارند اشاره مى‏کند، این موارد عبارتند از: آفرینش آسمان، و معلق بودن کرات در فضا و نیز آفرینش کوهها براى حفظ ثبات زمین، و سپس آفرینش جنبندگان، و بعد از آن آب و گیاهان که وسیله تغذیه آنهاست.
مى‏فرماید: «خداوند آسمانها را بدون ستونى که قابل رؤیت باشد آفرید» (خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها).
این تعبیر اشاره لطیفى است به قانون جاذبه و دافعه که همچون ستونى بسیار نیرومند اما نامرئى کرات آسمانى را در جاى خود نگه داشته بنا بر این، جمله فوق یکى از معجزات علمى قرآن مجید است که شرح بیشتر آن را در ذیل آیه ۲ سوره رعد (در جلد دوم) آوردیم.
سپس در باره فلسفه آفرینش کوهها مى‏گوید: «خداوند در زمین کوههایى افکند تا شما را مضطرب و متزلزل نکند» (وَ أَلْقى‏ فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ).
حال که نعمت آرامش آسمان به وسیله ستون نامرئیش، و آرامش زمین به وسیله کوهها تأمین شد نوبت به آفرینش انواع موجودات زنده و آرامش آنها مى‏رسد که در محیطى آرام بتوانند قدم به عرصه حیات بگذارند، مى‏گوید: «و در روى زمین از هر جنبنده‏اى منتشر ساخت» (وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ).
اما پیداست که این جنبندگان نیاز به آب و غذا دارند، لذا در جمله‏هاى بعد به این دو موضوع اشاره کرده، مى‏گوید: «و از آسمان آبى فرستادیم و به وسیله آن (در روى زمین) انواع گوناگونى از جفتهاى گیاهان پرارزش رویاندیم» (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ).
سفره‏اى است گسترده با غذاهاى متنوع در سر تا سر روى زمین که هر یک از آنها از نظر آفرینش، دلیلى است بر عظمت و قدرت پروردگار.
این آیه بار دیگر به «زوجیت در جهان گیاهان» اشاره مى‏کند که آن نیز از معجزات علمى قرآن است، چرا که در آن زمان، زوجیت (وجود جنس نر و ماده) در جهان گیاهان بطور گسترده ثابت نشده بود، و قرآن از آن پرده برداشت.

(آیه ۱۱)- بعد از ذکر عظمت خداوند در جهان آفرینش، و چهره‏هاى مختلفى از خلقت روى سخن را به مشرکان کرده و آنها را مورد باز خواست قرار مى‏دهد، مى‏گوید: «این آفرینش خداست، اما به من نشان دهید معبودان غیر او چه چیز را آفریده‏اند»؟! (هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی ما ذا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ).
مسلما آنها نمى‏توانستند ادعا کنند هیچ یک از مخلوقات این جهان مخلوق بتها هستند، بنا بر این آنها به توحید خالقیت معترف بودند، با این حال چگونه مى‏توانستند شرک در عبادت را توجیه کنند، چرا که توحید خالقیت دلیل بر توحید ربوبیت و یگانگى مدبر عالم، و آن هم دلیل بر توحید عبودیت است.
لذا در پایان آیه، عمل آنها را منطبق بر ظلم و ضلال شمرده، مى‏گوید: «ولى ظالمان در گمراهى آشکارند» (بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
مى‏دانیم «ظلم» معنى گسترده‏اى دارد که شامل قرار دادن هر چیز در غیر محل خودش مى‏شود، و از آنجا که مشرکان عبادت و گاه تدبیر جهان را در اختیار بتها مى‏گذاشتند مرتکب بزرگترین ظلم و ضلالت بودند.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۲۷۰
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۰ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۱۰ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۱۰ قرآن کریم

(آیه ۵۱)- از آنجا که در آیات گذشته، سخن از بادهاى پربرکتى در میان بود که پیشقراولان بارانهاى رحمت‏زا هستند، در این آیه اشاره به بادهاى زیانبار کرده، مى‏گوید: «و اگر ما بادى بفرستیم (داغ و سوزان یا سرد و خشک و یا توأم با سموم) و بر اثر آن، زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببینند (مأیوس شده و) پس از آن راه کفران پیش مى‏گیرند» و به این راه همچنان ادامه مى‏دهند (وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ).
آنها افراد ضعیف و کم ظرفیتى هستند و آن چنانند که قبل از آمدن باران مأیوس و بعد از نزول آن، بسیار شادند، و اگر روزى باد سمومى بوزد و زندگى آنان موقتا گرفتار مشکلاتى گردد، فریادشان بلند مى‏شود و زبان به کفر مى‏گشایند.
به عکس مؤمنان راستین که از نعمت خدا شادند و شکرگزار و در مصائب و مشکلات صبورند و شکیبا، دگرگونیهاى زندگى مادى هرگز در ایمان آنها، کمترین خللى وارد نمى‏کند، و همچون کوردلان ضعیف الایمان با وزش یک باد مؤمن و با وزش باد دیگر کافر نمى‏شوند.

(آیه ۵۲)- در این آیه و آیه بعد به تناسب بحثى که در آیه قبل آمد، مردم را به چهار گروه تقسیم مى‏کند:
گروه مردگان، یعنى آنها که هیچ حقیقتى را درک نمى‏کنند هر چند ظاهرا زنده‏اند.
و گروه ناشنوایان که آمادگى براى شنیدن سخن حق ندارند.
و گروهى که از دیدن چهره حق محرومند.
و سر انجام گروه مؤمنان راستین که دلهایى دانا، و گوشهایى شنوا، و چشمهایى بینا دارند.
نخست مى‏گوید: «تو نمى‏توانى سخنان حق خود را به گوش مردگان برسانى» و اندرزهاى تو در دل آنان که دلمرده‏اند اثر ندارد (فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏).
و نیز «تو نمى‏توانى سخنت را به گوش کران برسانى مخصوصا هنگامى که روى مى‏گردانند و پشت مى‏کنند» (وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ).

(آیه ۵۳)- و همچنین «تو نمى‏توانى نابینایان را از گمراهیشان هدایت کنى» (وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ).
«تنها سخنان حقت را مى‏توانى به گوش کسانى برسانى که به آیات ما ایمان مى‏آورند و در برابر حق تسلیمند» (إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ).
قرآن غیر از «حیات» و «مرگ» مادى و جسمانى و همچنین «شنوایى» و «بینایى» ظاهرى، نوع برترى از حیات و مرگ و دید و شنود، قائل است که ریشه اصلى سعادت یا بدبختى انسان در آن است. و این آیات از آن سخن مى‏گوید.

(آیه ۵۴)- در این آیه به یکى دیگر از دلائل توحید که دلیل فقر و غنا است اشاره مى‏کند و بحثهایى را که در سر تا سر این سوره، پیرامون توحید آمده تکمیل مى‏نماید، مى‏گوید: «خداوند همان کسى است که شما را (در حالى که ضعیف و ناتوان بودید) آفرید، سپس بعد از ناتوانى، سپس بعد از ناتوانى، قوت بخشید (و دوران جوانى و شکوفایى نیروها آمد) و باز بعد از قدرت ضعف و پیرى قرار داد» (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً).
آرى «او هر چه بخواهد مى‏آفریند و دانا و تواناست» (یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ).
در آغاز آن چنان ضعیف و ناتوان بودید که حتى قدرت نداشتید مگسى را از خود دور کنید یا آب دهان خویش را نگه دارید، این از نظر جسمانى، و از نظر فکرى به مصداق «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً هیچ چیز نمى‏دانستید» حتى پدر و مادر مهربانى را که دائما مراقب شما بودند نمى‏شناختید.
ولى کم کم داراى رشد و قدرت شدید، اندامى نیرومند و فکرى قوى و عقلى توانا و درکى وسیع پیدا کردید.
و با این حال نمى‏توانستید این قدرت را نگه دارید و درست همانند انسانى که از دامنه کوه بلندى به فراز قلّه رسیده از طرف دیگر سراشیبى را شروع کردید، و باز به قعر درّه ضعف و ناتوانى جسمى و روحى رسیدید.
این دگرگونیها و فراز و نشیبها، بهترین دلیل بر این حقیقت است که نه آن قوت از شما بود، و نه آن ضعف، بلکه هر دو از ناحیه دیگرى بود.
آخرین جمله آیه که اشاره به علم و قدرت خداست، هم بشارت است و هم انذار که خدا از همه اعمال و نیّات شما آگاه است و نیز توانایى بر پاداش و کیفر شما دارد.

(آیه ۵۵)- در اینجا بار دیگر به مسأله رستاخیز باز مى‏گردد و صحنه دردناک دیگرى از حال مجرمان را در آن روز مجسّم مى‏سازد.
مى‏گوید: «و روزى که قیامت بر پا شود، مجرمان سوگند یاد مى‏کنند که جز ساعتى (در عالم برزخ) درنگ نکردند»! (وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ).
آرى «این چنین از درک حقیقت باز گردانده مى‏شوند» (کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ).

(آیه ۵۶)- این آیه پاسخ مؤمنان آگاه را به سخنان مجرمان ناآگاهى که از وضع برزخ و قیامت اطلاع درستى ندارند بازگو مى‏کند.
مى‏فرماید: «ولى کسانى که علم و ایمان به آنها داده شده، مى‏گویند: شما به فرمان خدا تا روز قیامت (در عالم برزخ) درنگ کردید، و اکنون روز رستاخیز است، اما شما نمى‏دانستید» (وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلى‏ یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
مقدم داشتن «علم» بر «ایمان» به خاطر آن است که علم پایه ایمان است.

(آیه ۵۷)- به هر حال هنگامى که مجرمان خود را با واقعیات دردناک روز قیامت رو برو مى‏بینند در مقام عذر خواهى و توبه بر مى‏آیند، ولى قرآن مى‏گوید:
«در آن روز عذر خواهى ظالمان سودى به حالشان ندارد و توبه آنان نیز پذیرفته نیست» (فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ).
یکى از عذرهاى آنها این است که گناهان خود را به گردن سردمداران کفر و نفاق بیندازند.
و گاه در مقام عذر خواهى سعى مى‏کنند انحراف خود را به گردن شیطان بیندازند و او را بر وسوسه‏هایش ملامت کنند.

(آیه ۵۸)- این آیه در حقیقت اشاره‏اى است به کل مطالبى که در این سوره بیان شد مى‏فرماید: «ما براى مردم در این قرآن از هر گونه مثال و مطلبى بیان کردیم» (وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ).
وعد و وعید، امر و نهى، بشارت و انذار، آیات آفاقى و انفسى، دلائل مبدأ و معاد و اخبار غیبى، و خلاصه از هر چیز که در نفوس انسانها ممکن است اثر مثبت بگذارد بیانى داشتیم.
در حقیقت، قرآن بطور کلى، و سوره روم که اکنون در مراحل پایان آن هستیم بالخصوص مجموعه‏اى است از مسائل بیدار کننده براى هر قشر و گروه و براى هر طرز فکر و عقیده.
ولى با این حال گروهى هستند که هیچ یک از این امور در قلوب تاریک و سیاهشان اثرى نمى‏گذارد، «و اگر آیه‏اى براى آنها بیاورى کافران مى‏گویند: شما اهل باطل هستید» و اینها سحر و جادوست! (وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ).
تعبیر به «مبطلون» تعبیر جامعى است که همه برچسبها و نسبتهاى نارواى مشرکان به انبیا و طرفداران حق را در بر مى‏گیرد.

(آیه ۵۹)- این آیه دلیل مخالفت این گروه را به روشنى بیان مى‏کند، مى‏گوید: این نفوذناپذیرى و لجاجت بى‏حد و حساب و دشمنى با هر حقیقت، به خاطر آن است که آنها حس تشخیص و درک خود را بر اثر کثرت گناه و لجاجت از دست داده‏اند، و ابدا چیزى درک نمى‏کنند، آرى «این چنین خداوند بر دلهاى کسانى که علم و آگاهى ندارند مهر مى‏نهد» (کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ).
قابل توجه این که در آیات گذشته، علم پایه ایمان شناخته شده، و در این آیه جهل پایه کفر و عدم تسلیم در برابر حق.

(آیه ۶۰)- این آیه که آخرین آیه سوره روم است، دو دستور مهم و یک بشارت بزرگ به پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏دهد، تا او را در این مبارزه پى‏گیر و مستمر در برابر این لجوجان جاهل، و بى‏خردان سر سخت، به استقامت دعوت کند.
نخست مى‏گوید: «اکنون که چنین است (در برابر همه حوادث، همه آزارها و کارشکنیها و نسبتهاى ناروا) شکیبایى و صبر پیشه کن» (فَاصْبِرْ). که شکیبایى و صبر و استقامت کلید اصلى پیروزى است.
و براى این که پیامبر را در این راه دلگرمتر کند مى‏افزاید: «وعده خدا بطور مسلم حق است» (إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
دومین دستور، دستور به تسلط بر اعصاب و حفظ متانت و آرامش، و به اصطلاح از جا در نرفتن در این مبارزه سخت و پى‏گیر است، مى‏فرماید: «و هرگز نباید کسانى که ایمان و یقین ندارند تو را خشمگین و عصبانى کنند» (وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ).
وظیفه تو بردبارى و تحمل و حوصله هر چه بیشتر و حفظ متانتى که شایسته یک رهبر در برابر این گونه افراد است، مى‏باشد.
این سوره با وعده پیروزى مؤمنان بر دشمنان آغاز شد، و با وعده پیروزى نیز پایان مى‏گیرد، ولى شرط اصلى آن را صبر و استقامت شمرده است.

«پایان سوره روم»

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۲۱۳
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۰۹ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۰۹ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۰۹ قرآن کریم

(آیه ۴۲)- در این آیه براى این که مردم شواهد زنده‏اى را در مسأله ظهور فساد در زمین به خاطر گناه انسانها با چشم خود ببینند، دستور «سیر در ارض» را مى‏دهد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏فرماید: «بگو: شما در روى زمین به گردش بپردازید (حال امتهاى پیشین را جستجو کنید، و اعمال و سر نوشت آنها را مورد بررسى قرار دهید) ببینید عاقبت کسانى که قبل از شما بودند به کجا رسید»؟! (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ).
قصرها و کاخهاى ویران شده آنها را بنگرید، خزائن به تاراج رفته آنها را تماشا کنید، جمعیت نیرومند پراکنده شده آنها را مشاهده نمایید، و سر انجام قبرهاى در هم شکسته و استخوانهاى پوسیده آنها را بنگرید.
آرى «بیشترشان مشرک بودند» (کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ). و شرک ام الفساد و مایه تباهى آنها شد.

(آیه ۴۳)- و از آنجا که پند گرفتن و بیدار شدن، و سپس بازگشتن به سوى خدا، همیشه مفید و مؤثر نیست، در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده چنین مى‏گوید: «صورت خود را به سوى دین و آیین مستقیم و پا بر جا (آیین توحید خالص) قرار ده، پیش از آن که روزى فرار رسد که هیچ کس قدرت ندارد آن روز را از خدا باز گرداند (و برنامه الهى را تعطیل کند) و در آن روز مردم گروه گروه مى‏شوند و صفوف از هم جدا مى‏گردد» گروهى در بهشت و گروهى در دوزخ (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ). این که خطاب را متوجه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏کند، براى این است که دیگران حساب کار خویش را برسند.

(آیه ۴۴)- این آیه در حقیقت شرحى است براى این جدایى صفوف در قیامت، مى‏فرماید: «هر کسى کافر شد کفرش بر زیان خود اوست» و وبالش دامنگیر او (مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ).
«و اما آنها که عمل صالحى انجام دادند (پاداش الهى را) به سود خودشان آماده و مهیا مى‏سازند» (وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ).

(آیه ۴۵)- در این آیه در مورد مؤمنان توضیح مى‏دهد که نه تنها اعمال خود را در آنجا مى‏بینند، بلکه خدا مواهب بیشترى که شایسته فضل و کرم اوست به آنها مى‏بخشد، مى‏گوید: «هدف این است که (خداوند) کسانى را که ایمان آورده‏اند، و عمل صالح انجام داده‏اند از فضلش پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ).
مسلما این فضل الهى شامل حال کافران نمى‏شود، «چرا که خدا کافران را دوست ندارد» (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ).

(آیه ۴۶)- در این سوره، بخش قابل ملاحظه‏اى از دلائل توحید و نشانه‏هاى پروردگار در هفت آیه بیان شده که هر کدام با جمله «وَ مِنْ آیاتِهِ» آغاز مى‏شود. شش قسمت آن را قبلا به صورت پى در پى خواندیم، و این آیه آخرین آنها مى‏باشد.
و از آن جا که در آیه قبل سخن از ایمان و عمل صالح بود، بیان دلائل توحیدى تأکیدى نیز بر آن مى‏باشد.
مى‏فرماید: «و از آیات (عظمت و قدرت) خدا این است که بادها را به عنوان بشارتگرانى مى‏فرستد» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ).
آنها در پیشاپیش باران حرکت مى‏کنند، قطعات پراکنده ابر را با خود برداشته به هم مى‏پیوندند، و به سوى سرزمینهاى خشک و تشنه مى‏برند، صفحه آسمان را مى‏پوشانند و با دگرگون ساختن درجه حرارت جو، ابرها را آماده ریزش باران مى‏کنند.
در دنباله آیه مى‏خوانیم: «خدا مى‏خواهد بدین سبب شما را از رحمت خود بچشاند، تا کشتیها به فرمانش حرکت کنند، و شما از فضل و رحمت او بهره گیرید و شاید شکر گزارى کنید» (وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
آرى! بادها هم وسیله تولید نعمتهاى فراوان در زمینه کشاورزى و دامدارى هستند، و هم وسیله حمل و نقل، و سر انجام سبب رونق امر تجارت است.
آرى! آنها بشارت دهندگانى هستند در جهات مختلف.

(آیه ۴۷)- در این آیه سخن از فرستادن پیامبران الهى است، در حالى که آیه بعد از آن بار دیگر به نعمت وزش بادها بر مى‏گردد، ممکن است قرار گرفتن این آیه در میان دو آیه که در باره نعمت وجود بادها سخن مى‏گوید جنبه معترضه داشته باشد. و ممکن است ذکر مسأله نبوّت در کنار این بحثها براى تکمیل مسائل مربوط به مبدأ و معاد باشد.
به هر حال آیه چنین مى‏گوید: «ما قبل از تو پیامبرانى را به سوى قومشان فرستادیم»َ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلًا إِلى‏ قَوْمِهِمْ).
«آنها دلائل روشن و آشکار (از معجزات و منطق عقل) براى این اقوام آوردند»َجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ).
گروهى ایمان آوردند، و گروهى به مخالفت بر خاستند اما هنگامى که اندرزها و هشدارها سودى نداد «ما از مجرمان انتقام گرفتیم»!َانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا).
و مؤمنان را یارى کردیم «و همواره این حق بر ما بوده است که مؤمنان را یارى کنیم»َ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ).

(آیه ۴۸)- این آیه بار دیگر به توضیح نعمت وزش بادها پرداخته، چنین مى‏گوید: «خداوند همان کسى است که بادها را مى‏فرستد تا ابرهایى را به حرکت در آورند» (اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً).
«سپس ابرها را در پهنه آسمان آن گونه که بخواهد مى‏گستراند» (فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ).
آنها را به صورت قطعاتى در آورده «و متراکم مى‏سازد» (وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً).
«اینجاست که دانه‏هاى باران را مى‏بینى که از لابلاى آنها خارج مى‏شوند» (فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ).
آرى! یکى از نقشهاى مهم، هنگام نزول باران بر عهده بادها گذاشته شده است.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «پس هنگامى که این باران حیاتبخش را به هر کس از بندگانش بخواهد برساند، ناگهان آنها خوشحال و مسرور مى‏شوند» (فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ).

(آیه ۴۹)- «و قطعا پیش از آن که بر آنان نازل شود، مأیوس بودند» (وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ).
این یأس و آن بشارت را کسانى به خوبى درک مى‏کنند که همچون عربهاى بیابانگرد حیات و زندگیشان پیوند بسیار نزدیکى با همین قطره‏هاى باران دارد.

(آیه ۵۰)- در این آیه روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «به آثار رحمت الهى بنگر که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده مى‏کند» (فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
تعبیر به «رحمت الهى» در مورد باران، اشاره به آثار پر برکت آن از جهات مختلف است.
سپس با توجه به پیوندى که مبدأ و معاد در مسائل مختلف دارند در پایان آیه مى‏افزاید: «چنین کسى (که زمین مرده را با نزول باران زنده کرد) زنده کننده مردگانى (در قیامت) است، و او بر همه چیز تواناست» (إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۰۱۹
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۰۸ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۰۸ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۰۸ قرآن کریم

(آیه ۳۳)- این آیه در حقیقت استدلال و تأکیدى است بر بحث گذشته در زمینه فطرى بودن توحید و شکوفا شدن این نور الهى در شداید و سختیها.
مى‏فرماید: «هنگامى که مختصر ضررى به انسانها برسد پروردگارشان را مى‏خوانند، و به سوى او انابه مى‏کنند» (وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ).
ولى آن چنان کم ظرفیت و کوتاه فکر و اسیر تعصب و تقلید کورکورانه از نیاکان مشرک خود هستند که به مجرد این که حوادث سخت بر طرف مى‏شود و نسیم آرامش مى‏وزد و «خداوند رحمتى از سوى خودش به آنها مى‏چشاند گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک مى‏شوند» (ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ).
تکیه روى «مُنِیبِینَ إِلَیْهِ» اشاره لطیفى به این معنى مى‏باشد که پایه و اساس در فطرت انسان توحید و خدا پرستى است و شرک امر عارضى است که وقتى از آن قطع امید مى‏کند خواه ناخواه به سوى ایمان و توحید باز مى‏گردد.

(آیه ۳۴)- در این آیه به عنوان تهدید به این افراد کم ظرفیت مشرک که به هنگام نیل به نعمتها خدا را به دست فراموشى مى‏سپارند مى‏گوید: بگذار «نعمتهایى را که ما به آنها داده‏ایم کفران کنند» و هر کار از دستشان ساخته است انجام دهند (لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ).
«پس (تا مى‏توانید از این نعمتهاى زود گذر دنیا) بهره گیرید» (فَتَمَتَّعُوا).
«اما به زودى (نتیجه شوم اعمال خویش را) خواهید دانست» (فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).

(آیه ۳۵)- در این آیه براى محکوم ساختن این گروه مشرک، سخن را در قالب استفهام آمیخته با توبیخ درآورده، مى‏گوید: «آیا ما دلیل محکمى بر آنان فرستادیم که از شرکشان سخن مى‏گوید» و آن را موجّه مى‏شمارد؟ (أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ).

(آیه ۳۶)- این آیه که ترسیم دیگرى از طرز فکر و روحیه این جاهلان کم ظرفیت است چنین مى‏گوید: «و هنگامى که رحمتى به مردم بچشانیم خوشحال و مغرور مى‏شوند، و هر گاه بلا و رنج و دردى به خاطر اعمالى که انجام داده‏اند به آنها برسد ناگهان مأیوس و نومید مى‏گردند» (وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ).
در حالى که مؤمنان راستین کسانى هستند که نه به هنگام نعمت گرفتار غرور و غفلت مى‏شوند و نه به هنگام مصیبت، گرفتار یأس و نومیدى، نعمت را از خدا مى‏دانند و شکر به درگاه او مى‏برند، و مصیبت را آزمون و امتحان، و یا نتیجه اعمال خویش محسوب مى‏دارند و صبر مى‏کنند و رو به درگاه او مى‏آورند.

(آیه ۳۷)- این آیه همچنان از «توحید ربوبیت» سخن مى‏گوید، و به تناسب بحثى که در آیات گذشته آمده بود که بعضى از کم ظرفیتان با روى آوردن نعمت، مغرور و با مواجه شدن بلا، مأیوس مى‏شوند، چنین مى‏فرماید: «آیا ندیدند که خداوند روزى را براى هر کس بخواهد گسترده (و براى هر کس بخواهد) تنگ مى‏سازد» (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ).
درست است که عالم، عالم اسباب است ولى در عین حال این یک قاعده کلى و همیشگى نیست، چرا که گاه افراد بسیار جدى و لایقى را مى‏بینیم که هر چه مى‏دوند به جایى نمى‏رسند، و به عکس گاه افراد کم دست و پا را مشاهده مى‏کنیم که درهاى روزى از هر سو به روى آنها گشوده است! این استثناها گویا براى این است که خداوند نشان دهد با تمام تأثیرى که در عالم اسباب آفریده، نباید در عالم اسباب گم شوند، و نباید فراموش کنند که در پشت این دستگاه، دست نیرومند دیگرى است که آن را مى‏گرداند.
لذا در پایان آیه مى‏گوید: «در این نشانه‏هایى است از قدرت و عظمت خدا براى قومى که ایمان مى‏آورند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).

(آیه ۳۸)- و از آنجا که هر نعمت و موهبتى، وظایف و مسؤولیتهایى را همراه مى‏آورد، در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: چون چنین است «پس حق بستگان و نزدیکان را ادا کن، و همچنین (حق) مسکینان و در راه‏ماندگان را» (فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ).
تعبیر به «حَقَّهُ» بیانگر این واقعیت است که آنها در اموال انسان شریکند و اگر چیزى انسان مى‏پردازد حق خود آنها را ادا مى‏کند.
و در پایان آیه براى تشویق نیکوکاران، و ضمنا بیان شرط قبولى انفاق مى‏فرماید: «این کار براى کسانى که تنها رضاى خدا را مى‏طلبند بهتر است» (ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ).
«و کسانى که چنین کار نیکى را انجام مى‏دهند رستگارانند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
با توجه به این که «وجه اللّه» به معنى ذات پاک پروردگار است، این آیه نشان مى‏دهد که تنها مسأله انفاق و پرداختن حق خویشاوندان و دیگر صاحبان حقوق کافى نیست، مهم آن است که با اخلاص و نیت پاک توأم بوده و از هر گونه ریا و خودنمایى و منت و تحقیر و انتظار پاداش خالى باشد.

(آیه ۳۹)- در این آیه به تناسب بحثى که از انفاق خالص در میان بود به دو نمونه از انفاقها که یکى براى خداست، و دیگرى به منظور رسیدن به مال دنیا اشاره کرده، مى‏فرماید: «آنچه به عنوان ربا مى‏پردازید تا در اموال مردم فزونى یابد، نزد خدا فزونى نخواهد یافت، و آنچه را به عنوان زکات مى‏پردازید و تنها رضاى خدا را مى‏طلبید (مایه برکت است و) کسانى که چنین مى‏کنند داراى پاداش مضاعفند» (وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ).
«ربا» در اصل به معنى افزایش است و در اینجا منظور هدایایى است که بعضى از افراد براى دیگران- مخصوصا صاحبان مال و ثروت- مى‏برند، به این منظور که پاداشى بیشتر و بهتر از آنها دریافت دارند.
بدیهى است در این گونه هدایا نه استحقاق طرف در نظر گرفته مى‏شود، و نه شایستگیها و اولویتها، بلکه تمام توجه به این است که این هدیه به جایى داده شود که بتواند مبلغ بیشترى را صید کند! و طبیعى است این چنین هدایا که جنبه اخلاص در آن نیست از نظر اخلاقى و معنوى فاقد ارزش مى‏باشد.

(آیه ۴۰)- در این آیه بار دیگر به مسأله مبدأ و معاد که موضوع اساسى در بسیارى از آیات این سوره بود باز مى‏گردد، و خدا را با چهار وصف، توصیف مى‏کند تا هم اشاره‏اى به توحید و مبارزه با شرک باشد، و هم دلیلى بر معاد، مى‏فرماید:
«خداوند همان کسى است که شما را آفرید، سپس روزى داد، بعد مى‏میراند و بعد زنده مى‏کند» (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ).
«آیا هیچ یک از شریکانى که شما براى خدا ساخته‏اید توانایى بر چیزى از این کارها دارد»؟ (هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ).
«منزه است خدا، و برتر است از آنچه آنها شریک براى او قرار مى‏دهند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
مسلم است هیچ یک از مشرکان، معتقد نبودند که آفرینش به وسیله بتها صورت گرفته، یا این که روزى آنها به دست بتهاست، و یا پایان عمرشان.
بنا بر این پاسخ این سؤالات منفى است و استفهام، استفهام انکارى مى‏باشد.
جمله «سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ» این حقیقت را بازگو مى‏کند که آنها مقام پروردگار را فوق العاده پایین آوردند که در کنار بتها و معبودان ساختگى قرار مى‏دهند.

(آیه ۴۱)- سر چشمه فساد، اعمال خود مردم است! در آیات گذشته، سخن از شرک در میان بود و مى‏دانیم ریشه اصلى تمام مفاسد فراموش کردن اصلى توحید و روى آوردن به شرک است، لذا در اینجا سخن از ظهور فساد در زمین به خاطر اعمال مردم به میان آورده، مى‏گوید: «فساد در خشکى و دریا به خاطر کارهایى که مردم انجام داده‏اند آشکار شده است» (ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ). هر جا فسادى ظاهر شود بازتاب اعمال مردم است چرا که هر کار نادرست عکس العمل نامطلوبى دارد.
سپس مى‏فرماید: «خدا مى‏خواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید به سوى حق باز گردند»! (لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).


منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۸۹
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۰۷ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۰۷ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"

«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۰۷ قرآن کریم

(آیه ۲۵)- در این آیه بحث از آیات آفاقى را در زمینه تدبیر نظام آسمان و زمین و ثبات و بقاى آنها ادامه داده، مى‏فرماید: «و از آیات او این است که آسمان و زمین به فرمان او بر پاست» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ).
یعنى نه تنها آفرینش آسمانها که در آیات قبل به آن اشاره شد آیتى است که بر پایى و ادامه نظام آنها نیز آیتى دیگر مى‏باشد، چه این که این اجرام عظیم در گردش منظم خود احتیاج به امور زیادى دارد که مهمترین آنها محاسبه پیچیده تعادل نیروى جاذبه و دافعه است.
و در پایان این آیه با استفاده از زمینه بودن «توحید» براى «معاد» بحث را به این مسأله منتقل ساخته، مى‏فرماید: «سپس هنگامى که شما را (در قیامت) از زمین فرا خواند ناگهان همه خارج مى‏شوید» و در صحنه محشر حضور مى‏یابید (ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ).

(آیه ۲۶)- توحید مالکیت خداوند:

در آیات گذشته بحثهایى پیرامون «توحید خالقیت» و «توحید ربوبیت» آمده بود، و این آیه، از یکى از شاخه‏هاى توحید که «توحید مالکیت» است سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند از آن او مى‏باشند» (وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و چون همه از آن اویند «همگى در برابر او خاضع و مطیعند» (کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ).
یعنى از نظر قوانین آفرینش زمام امر همه در دست اوست و همه خواه ناخواه تسلیم قوانین او در جهان تکوینند.
دلیل این «مالکیت» همان خالقیت و ربوبیت اوست: کسى که در آغاز موجودات را آفریده و تدبیر آنها را بر عهده دارد، مسلما مالک اصلى نیز باید او باشد، نه غیر او.

(آیه ۲۷)- و از آنجا که در سلسله آیاتى که گذشت و نیز بعدا خواهد آمد مسائل مربوط به مبدأ و معاد همچون تار و پود یک پارچه در هم انسجام یافته، در این آیه باز به مسأله معاد بر مى‏گردد و مى‏گوید: «او کسى است که آفرینش را آغاز مى‏کند سپس آن را باز مى‏گرداند، و این کار براى او آسانتر مى‏باشد»! (وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ).
قرآن در این آیه با کوتاهترین استدلال، مسأله امکان معاد را اثبات کرده است، مى‏گوید: شما معتقدید آغاز آفرینش از اوست، باز گشت مجدد که از آن آسانتر است چرا از او نباشد؟
توجه به یک نکته در اینجا ضرورى است که تعبیر به آسان بودن و سخت بودن از دریچه فکر ماست، و الا براى وجودى که بى نهایت است «سخت» و «آسان» هیچ تفاوتى ندارد.
و شاید به همین دلیل بلافاصله در ذیل آیه مى‏فرماید: «و براى اوست توصیف برتر در آسمانها و زمین» (وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
چرا که هر وصف کمالى در آسمان و زمین در باره هر موجودى تصور کنید از علم، قدرت، مالکیت، عظمت، وجود و کرم، مصداق اتم و اکمل آن نزد خدا است، چرا که همه محدودش را دارند، و او نامحدودش را، اوصاف همه عارضى است و اوصاف او ذاتى و او منبع اصلى همه کمالات است.
سر انجام در پایان آیه به عنوان تأکید یا به عنوان یک دلیل، مى‏گوید:
«و اوست توانمند و حکیم» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
عزیز است و شکست‏ناپذیر اما در عین قدرت نامحدودش کارى بى‏حساب انجام نمى‏دهد، و همه افعالش بر طبق حکمت است.

(آیه ۲۸)- بعد از بیان قسمتى دیگر از دلائل توحید و معاد در آیات گذشته به ذکر دلیلى بر نفى شرک به صورت بیان یک مثال پرداخته، مى‏گوید: «خداوند مثالى از خودتان براى شما زده است» (ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ).
و آن مثال این است که اگر بردگان و مملوکهایى در اختیار شما باشد «آیا این برده‏هاى شما در روزیهایى که به شما داده‏ایم شریک شما مى‏باشند»؟! (هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فِی ما رَزَقْناکُمْ).
«آن چنان که هر دو با هم کاملا مساوى باشید» (فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ).
و از تصرف مستقل و بدون اجازه آنان بیم داشته باشید آن گونه که در مورد شرکاى آزاد، خود بیم دارید» (تَخافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ).
یا آن چنان که شما حاضر نیستید بدون اجازه آنها دخل و تصرفى در اموالتان کنید.
وقتى در مورد بردگانتان که «ملک مجازى» شما هستند این چنین امرى را نادرست و غلط مى‏دانید، چگونه مخلوقات را که ملک حقیقى خدا هستند شریک او مى‏پندارید؟ یا پیامبرانى همچون مسیح، یا فرشتگان خدا، یا مخلوقاتى همچون جن، و یا بتهاى سنگى و چوبى را همتایان خدا مى‏شمرید؟ این چه قضاوت زشت و دور از منطقى است؟! و در دنباله آیه براى تأکید مى‏فرماید: «این چنین آیات خود را براى کسانى که تعقّل مى‏کنند شرح مى‏دهیم» (کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
آرى! با ذکر مثالهاى روشن از متن زندگى خود شما حقایق را بازگو مى‏کنیم تا اندیشه خود را به کار اندازید.

(آیه ۲۹)- ولى این آیات بینات و این گونه مثالهاى واضح و روشن براى صاحبان اندیشه است، نه ظالمان هوى پرست بى‏دانشى که پرده‏هاى جهل و نادانى بر قلب آنها فرو افتاده، و خرافات و تعصبات جاهلى فضاى فکر آنها را تیره و تار کرده.
لذا در این آیه مى‏افزاید: «ظالمان از هوى و هوسهاى خویش بدون علم و آگاهى پیروى مى‏کنند» و تابع هیچ منطقى نیستند (بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ).
اینها را خداوند به خاطر اعمالشان در وادى ضلالت افکنده است «و چه کسى مى‏تواند آنها را که خدا گمراه کرده هدایت کند»؟! (فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ).
و مسلم است کسانى را که خدا رهایشان سازد و به خویشتن واگذار کند «براى آنها هیچ یار و یاورى نخواهد بود» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ).

(آیه ۳۰)- تا اینجا بحثهاى فراوانى پیرامون توحید و خدا شناسى از طریق مشاهده نظام آفرینش داشته‏ایم.
و به دنبال آن در این آیه سخن از توحید فطرى است یعنى همان مسأله را از طریق درون و مشاهده باطنى و درک ضرورى وجدانى تعقیب کرده، مى‏فرماید:
«پس روى (دل) خود را متوجه آیین پاک و خالص پروردگار کن»! (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً).
چرا که «این فطرتى است که خداوند انسانها را بر آن آفریده، دگرگونى در آفرینش خدا نیست» (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ). و از نخستین روزى که انسان قدم به عالم هستى مى‏گذارد این نور الهى در درون جان او شعله‏ور است.
«این است دین و آیین محکم و استوار» (ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ).
«ولى اکثر مردم نمى‏دانند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
«دین حنیف» یعنى دینى که از تمام کجیها و از انحراف و خرافات و گمراهیها به سوى راستى و درستى متمایل شده است.

(آیه ۳۱)- در این آیه چنین مى‏ افزاید: این توجیه شما به دین حنیف خالص و فطرى «در حالى است که شما باز گشت به سوى پروردگار مى‏کنید» (مُنِیبِینَ إِلَیْهِ).
اصل و اساس وجود شما بر توحید است و سر انجام باید به سوى همین اصل باز گردید.
و به دنبال دستور «انابه» و باز گشت، دستور به «تقوا» مى‏دهد که جامع همه اوامر و نواهى الهى است، مى‏فرماید: «و از (مخالفت فرمان) خداوند بپرهیزید» (وَ اتَّقُوهُ).
سپس از میان تمام اوامر تکیه و تأکید بر موضوع نماز کرده، مى‏گوید: «و نماز را بر پا دارید» (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ). چرا که نماز در تمام ابعادش مهمترین برنامه مبارزه با شرک و مؤثرترین وسیله تقویت پایه‏هاى توحید و ایمان به خداست.
لذا از میان تمام نواهى نیز روى «شرک» تکیه مى‏کند، مى‏گوید: «و از مشرکان نباشید» (وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ). چرا که شرک بزرگترین گناه و اکبر کبائر است.

(آیه ۳۲)- در این آیه یکى از نشانه‏ ها و پیامدهاى شرک را در عبارتى کوتاه و پر معنى بیان کرده، مى‏گوید: از مشرکان نباشید «از کسانى که دین خود را پراکنده ساختند، و به دسته‏ها و گروهها تقسیم شدند» (مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً).
و عجب این که با تمام تضادّ و اختلافى که داشتند «هر گروهى به آنچه نزد آنهاست (دلبسته و) خوشحالند»! (کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ).
آرى! یکى از نشانه‏ هاى شرک پراکندگى و تفرقه است، چرا که معبودهاى مختلف منشأ روشهاى متفاوت، و سر چشمه جداییها و پراکندگیهاست.
توحید یک جاذبه نیرومند درونى!
بدون شک همان گونه که دلائل عقلى و منطقى به انسان جهت مى‏دهد در درون جان او نیز کششها و جاذبه‏هایى وجود دارد که براى او تعیین جهت مى‏کند.
فلسفه وجودى آنها همین است که در مسائل حیاتى انسان همیشه نمى‏تواند به انتظار عقل و منطق بنشیند، چرا که این کار گاهى سبب تعطیل هدفهاى حیاتى مى‏شود، مثلا اگر انسان براى خوردن غذا، یا آمیزش جنسى، بخواهد از منطق «لزوم بدل ما یتحلل» و «لزوم تداوم نسل از طریق توالد و تناسل» الهام بگیرد و طبق آن حرکت کند، باید مدتها پیش از این نوع او منقرض شده باشد، ولى غریزه و جاذبه جنسى از یکسو و اشتها به تغذیه از سوى دیگر او را به سوى این هدف مى‏کشاند، و هر قدر هدفها حیاتى‏تر و عمومى‏تر باشد این جاذبه‏ها نیرومندتر است! ولى باید توجه داشت که این کششها و جاذبه‏ها بر دو گونه است: بعضى ناآگاه است یعنى نیاز به وساطت عقل و شعور ندارد، همان گونه که حیوان بدون نیاز به تفکر به سوى غذا و جنس مخالف جذب مى‏شود.
اما گاهى تأثیر آن به صورت آگاهانه است یعنى این جاذبه درونى در عقل و اندیشه اثر مى‏گذارد و او را وادار به انتخاب طریق مى‏کند.
قسم اول را «غریزه» و قسم دوم را «فطرت» مى‏نامند- دقت کنید.
خدا گرایى و خدا پرستى به صورت یک فطرت در درون جان همه انسانها قرار دارد.
شواهد گوناگونى در دست داریم که فطرى بودن «خدا گرایى» بلکه مذهب را در تمام اصولش روشن مى‏کند:
۱- دوام اعتقاد مذهبى و ایمان به خدا در طول تاریخ پر ماجراى بشر خود نشانه‏اى بر فطرى بودن آن است، چرا که اگر عادت بود نه جنبه عمومى و همگانى داشت، و نه دائمى و همیشگى بود.
۲- مشاهدات عینى در دنیاى امروز نشان مى‏دهد با تمام تلاش و کوششى که بعضى از رژیمهاى استبدادى جهان براى محو مذهب و آثار مذهبى از طرق مختلف به خرج داده‏اند نتوانسته‏اند مذهب را از اعماق این جوامع ریشه کن سازند.
۳- کشفیات اخیر روانکاوان و روانشناسان در زمینه ابعاد روح انسانى شاهد دیگرى بر این مدعا است، آنها مى‏گویند: بررسى در باره ابعاد روح انسان نشان مى‏دهد که یک بعد اصیل آن «بعد مذهبى» یا به تعبیر آنها «قدسى» و «یزدانى» است، و گاه این بعد مذهبى را سر چشمه ابعاد سه گانه دیگر یعنى بعد «راستى» (علم) و «نیکویى» و «زیبایى» دانسته‏اند.
«حس راستى» سر چشمه انواع علوم و دانشها و انگیزه کنجکاوى مستمر و پیگیر در شناخت جهان هستى است.
«حس نیکى» انسان را به سوى مفاهیم اخلاقى همچون عدالت و شهامت و فداکارى و مانند آن جذب مى‏کند.
«حس زیبایى» انسان را به سوى هنرهاى اصیل، زیباییها، ادبیات و مسائل ذوقى جذب مى‏کند، و گاه سر چشمه تحولهایى در زندگى فرد و جامعه مى‏شود.
«حس مذهبى» یعنى ایمان به یک مبدأ متعالى و پرستش و نیایش او.
۴- پناه بردن انسان در شداید و سختیها به یک نیروى مرموز ماوراى طبیعى و تقاضاى حل مشکلات و فرو نشستن طوفانهاى سخت زندگى از درگاه او، نیز گواه دیگرى بر اصالت این جاذبه درونى و الهام فطرى است که- به انضمام سایر شواهدى که گفتیم- مى‏تواند ما را به وجود چنین کشش نیرومندى در درون وجودمان به سوى خدا واقف سازد.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۰۸۹
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۰۶ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۰۶ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۰۶ قرآن کریم

(آیه ۱۶)- «و اما آنان که به آیات ما و لقاى آخرت کافر شدند، در عذاب الهى احضار مى‏شوند» (وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ).

(آیه ۱۷)- تسبیح و حمد در همه حال براى خداست: بعد از بحثهاى فراوانى که در آیات گذشته در مورد مبدأ و معاد و بخشى از پاداش مؤمنان و کیفر مشرکان آمد در این آیه به تسبیح و حمد پروردگار و تنزیه و تقدیس او از هر گونه شرک و نقص و عیب پرداخته، مى‏فرماید: «منزّه است خداوند به هنگامى که شام مى‏کنید و هنگامى که صبح مى‏کنید» (فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ).

(آیه ۱۸)- «و حمد و ستایش مخصوص ذات پاک اوست در آسمان و زمین (منزه است) به هنگام عصر، و هنگامى که وارد ظهر مى‏شوید» (وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ).
به این ترتیب در دو آیه فوق چهار وقت براى «تسبیح» پروردگار بیان شده:
آغاز شب طلوع صبح عصرگاهان و به هنگام زوال ظهر.

(آیه ۱۹)- در این آیه باز به مسأله معاد باز مى‏گردد، و از طریق دیگرى به استبعاد منکران چنین پاسخ مى‏گوید: «زنده را از مرده، و مرده را از زنده، خارج مى‏کند و زمین را پس از مردنش حیات مى‏بخشد، و به همین گونه روز قیامت (از گورها) بیرون آورده مى‏شوید» (یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ).
یعنى «صحنه معاد» و «صحنه پایان دنیا» که یکى خروج «زنده از مرده» است و دیگرى «مرده از زنده» مرتبا در برابر چشم شما تکرار مى‏شود، بنا بر این چه جاى تعجب که در پایان جهان همه موجودات زنده بمیرند و در رستاخیز همه انسانها به زندگى جدیدى باز گردند؟! اما «خروج حىّ از میت» در مورد زمینهاى مرده براى همه روشن است که در فصل زمستان زمین به صورت مرده در مى‏آید، اما در فصل بهار با تعادل هوا و فرو ریختن قطرات حیاتبخش باران جنبشى در زمین پیدا مى‏شود، و این صحنه معاد است که در این جهان مى‏بینیم.
و اما در مورد خارج ساختن «مرده از زنده» آن هم چیز پوشیده و پنهانى نیست و اما در مورد بیرون آمدن موجود «زنده از مرده» گرچه طبق مسلمات علم امروز در حال حاضر حد اقل در آزمایشهاى بشرى و مشاهدات روزمره موردى دیده نشده است. ولى مسلما در آغاز که این کره خاکى یک پارچه آتش بود، موجود زنده‏اى وجود نداشت، بعدا در شرایط خاصى که علم هنوز آن را به درستى کشف نکرده است موجودات زنده از مواد بى‏جان با یک جهش بزرگ متولد شدند، اما این موضوع در شرایط فعلى کره زمین در آنجا که در دسترس علم و دانش بشر است دیده نمى‏شود.
اما آنچه براى ما محسوس و کاملا قابل لمس و درک است این است که موجودات مرده دائما جزء اندام موجودات زنده مى‏شوند و لباس حیات در تن مى‏پوشانند، آب و غذایى که ما مى‏خوریم موجود زنده‏اى نیست، اما جزء بدن ما که شد تبدیل به یک موجود زنده مى‏شود، و سلولهاى تازه‏اى بر سلولهاى بدن ما افزوده مى‏گردد.
بنا بر این مى‏توان گفت: دائما در نظام عالم طبیعت زندگى از دل مرگ و مرگ از دل زندگى بیرون مى‏آید به همین دلیل خدایى که آفریننده طبیعت است قادر به احیاى مردگان در جهان دیگر مى‏باشد.

(آیه ۲۰)- آیات خدا در آفاق و انفس! در اینجا نکات جالبى از دلائل توحید و نشانه‏هاى پروردگار را در نظام عالم هستى بازگو کرده، و بحثهاى گذشته را تکمیل مى‏نماید.
نخست به سراغ آفرینش انسان که اولین و مهمترین موهبت الهى بر اوست مى‏رود و مى‏گوید: «یکى از نشانه‏هاى او این است که شما را از خاک آفرید، سپس شما انسانهایى شدید که در روى زمین منتشر گشتید» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ).
در این آیه به دو نشانه عظمت الهى اشاره شده: یکى آفرینش انسان از خاک که ممکن است اشاره به آفرینش نخستین انسان یعنى آدم بوده باشد، یا آفرینش همه انسانها از خاک چرا که مواد غذایى تشکیل دهنده وجود انسان، همه مستقیما یا بطور غیر مستقیم از خاک گرفته مى‏شود.
دوم: تکثیر نسل انسان و انتشار فرزندان آدم در سراسر روى زمین است.

(آیه ۲۱)- این آیه نیز بخش دیگرى از آیات انفسى را که در مرحله بعد از آفرینش انسان قرار دارد مطرح کرده، مى‏فرماید: «و از نشانه‏هاى او این که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنها آرامش یابید» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها).
و از آنجا که ادامه این پیوند در میان همسران، نیاز به یک جاذبه و کشش قلبى و روحانى دارد به دنبال آن اضافه مى‏کند: «و در میان شما مودّت و رحمت قرار داد» (وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً).
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر مى‏فرماید: «در این نشانه‏هایى است براى گروهى که تفکّر مى‏کنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
و از اینجا مى‏توان نتیجه گرفت آنها که پشت پا به این سنت الهى مى‏زنند وجود ناقصى دارند، چرا که یک مرحله تکاملى آنها متوقف شده مگر آن که به راستى شرایط خاص و ضرورتى ایجاب تجرّد کند.

(آیه ۲۲)- این آیه معجونى از آیات آفاقى و انفسى است: نخست به مسأله خلقت آسمانها و زمین اشاره کرده، مى‏گوید: «از نشانه‏هاى بزرگ خدا آفرینش آسمانها و زمین است» (وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
آسمانها با آن همه کرات، با آن همه منظومه‏ها و کهکشانها، آسمانهایى که اندیشه بلند پرواز انسان از درک عظمت آن عاجز و فکر از مطالعه آن خسته مى‏شود و هر قدر علم و دانش انسان پیش مى‏رود نکته‏هاى تازه‏اى از عظمتش آشکار مى‏گردد.
سپس سخن را به یکى از آیات بزرگ انفسى منتقل ساخته، مى‏گوید:
«و اختلاف زبانها و رنگهاى شما» نیز از آیات عظمت اوست! (وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ).
که براى سازمان یافتن اجتماع بشر خداوند صداها و رنگها را مختلف قرار داده است و همچنین زبانها و نژادها را.
قرآن در پایان آیه مى‏گوید: «در این امور نشانه‏هایى است براى عالمان و اندیشمندان» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ).
چرا که آنها بیش از هر کس از این اسرار آگاه مى‏شوند.

(آیه ۲۳)- باز هم نشانه‏هاى عظمت او در برون و درون: به دنبال بحثهاى گذشته پیرامون آیات پروردگار در آفاق و انفس در اینجا به گفتگو پیرامون بخش دیگرى از این آیات بزرگ مى‏پردازد.
نخست پدیده «خواب» را به عنوان یک پدیده مهم آفرینش و نمودارى از نظام حکیمانه آفریننده آن مورد توجه قرار داده، مى‏گوید: «و از نشانه‏هاى او خواب شما در شب و روز است، و تلاش و کوشش شما براى بهره گیرى از فضل پروردگار» و تأمین معاش (وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ).
و در پایان مى‏افزاید: «در این امور نشانه‏هایى است براى آنها که گوش شنوا دارند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ).
این موهبت بزرگ الهى سبب مى‏شود که جسم و روح انسان به اصطلاح سرویس شود، و با بروز حالت خواب که یک نوع وقفه و تعطیل کار بدن است آرامش و رفع خستگى حاصل گردد، و انسان حیات و نشاط و نیروى تازه‏اى پیدا کند.
مسلما اگر خواب نبود روح و جسم انسان بسیار زود پژمرده و فرسوده مى‏شد، و بسیار زود پیرى و شکستگى به سراغ او مى‏آمد.

(آیه ۲۴)- این آیه که پنجمین قسمت از آیات عظمت خدا را بیان مى‏کند باز به سراغ آیات آفاقى مى‏رود، و مسأله باران و رعد و برق و حیات زمین را پس از مرگ مورد توجه قرار داده، مى‏گوید: «و از نشانه‏هاى خدا این است که برق را که هم مایه ترس است هم مایه امید، به شما نشان مى‏دهد» (وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً).
«ترس» از خطرات ناشى از برق که گاه به صورت «صاعقه» در مى‏آید و «امید» از نظر نزول باران که غالبا بعد از رعد و برق به صورت رگبار فرو مى‏ریزد.
سپس مى‏افزاید: «و از آسمان آبى نازل مى‏کند که زمین را بعد از مرگش حیات مى‏بخشد» (وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
در پایان آیه به عنوان تأکید مى‏افزاید: «در این امور آیات و نشانه‏هایى است براى جمعیتى که تعقل و اندیشه مى‏کنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
آنها هستند که مى‏فهمند در این برنامه حساب شده دست قدرتى در کار است و هرگز نمى‏تواند معلول تصادفها و ضرورتهاى کور و کر باشد.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۱۶
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۰۵ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۰۵ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۰۵ قرآن کریم

(آیه ۶)- باز هم براى تأکید بیشتر مى‏ فرماید: «این وعده‏ اى است که خدا داده است» (وَعْدَ اللَّهِ).
«و خداوند هرگز از وعده‏ اش تخلف نخواهد کرد، هر چند بیشتر مردم نمى‏ دانند» (لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
و علت عدم آگاهى مردم عدم معرفتشان نسبت به خدا و علم و قدرت اوست آنها خدا را به درستى نشناختند، و لذا از این حقیقت که او محال است از وعده اش تخلف کند درست آگاه نیستند، چرا که تخلف از وعده یا به خاطر جهل است و یا به خاطر ضعف و ناتوانى است و هیچ یک در خدا راه ندارد.

(آیه ۷)- سپس مى ‏افزاید: این مردم کوتاه بین «تنها ظاهرى از زندگى دنیا را مى‏بینند و از آخرت و پایان کارها بى‏خبرند»! (یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ).
انسان «ظاهر بین» انفاق را سبب خسران و زیان مى‏شمرد، در حالى که این «موحد» تجارتى پرسود مى‏داند.
آن یکى ربا خوارى را مایه افزایش در آمد، و این یکى مایه وبال و بدبختى و زیان.
آن یکى جهاد را مایه افزایش در آمد، و این یکى مایه وبال و بدبختى و زیان.
آن یکى جهاد را مایه دردسر و شهادت را به معنى نابودى و این یکى جهاد را رمز سر بلندى و شهادت را حیات جاویدان مى‏شمرد.
اگر آنها باطن و درون این زندگى دنیا را نیز مى‏دانستند براى شناخت آخرت کافى بود، چرا که دقت کافى در این زندگى زود گذر نشان مى‏دهد که حلقه‏اى است از یک سلسله طولانى، و مرحله‏اى است از یک مسیر بزرگ، همان گونه که دقت در زندگى دوران جنینى نشان مى‏دهد که هدف نهایى خود این زندگى نیست، بلکه این یک مرحله مقدماتى براى زندگى گسترده‏اى است.
اعجاز قرآن از دریچه علم غیب!
یکى از طرق اثبات اعجاز قرآن خبرهاى غیبى قرآن است که یک نمونه روشن آن در همین آیات مورد بحث آمده، در طى چند آیه با انواع تأکیدات از پیروزى بزرگ یک ارتش شکست خورده در چند سال بعد خبر مى‏دهد، و آن را به عنوان یک وعده تخلف‏ناپذیر الهى معرفى مى‏کند.
تاریخ به ما مى ‏گوید که هنوز نه سال نگذشته بود که: رومیان در نبرد جدیدى بر ایرانیان پیروز شدند، و مقارن همان زمان مسلمانان با صلح حدیبیه (و طبق روایتى در جنگ بدر) پیروزى چشمگیرى بر دشمنان پیدا کردند.

(آیه ۸)- آیه قبل سخن از ظاهربینانى بود که تنها افق فکرشان به محدوده دنیا و جهان ماده تعلق دارد، و از قیامت و عالم ماوراء طبیعت بى‏ خبرند.
در این آیه و آیات آینده به ذکر مطالب متنوعى پیرامون مبدأ و معاد مى‏پردازد نخست به صورت یک استفهام اعتراض‏آمیز مى‏گوید: «آیا آنها در درون جان خویش تفکر نکردند که خداوند آسمان و زمین و آنچه را در میان این دو است جز به حق نیافریده؟ و براى آن اجل و پایان معینى قرار داده است» (أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى).
یعنى اگر آنها درست بیندیشند و به وجدان خود و داورى عقلشان مراجعه کنند به خوبى از این دو امر آگاه مى‏شوند که: جهان بر اساس حق آفریده شده، و نظاماتى بر آن حاکم است که دلیل بر وجود عقل و قدرت کامل در خالق این جهان است.
و دیگر این که: این جهان رو به زوال و فنا مى‏رود و از آنجا که خالق حکیم ممکن نیست بیهوده آن را آفریده باشد دلیل بر این است که جهان دیگرى که سراى بقا است بعد از این جهان مى‏باشد، و گر نه آفرینش این جهان مفهوم نداشت.
لذا در پایان آیه اضافه مى‏کند: «بسیارى از مردم به لقاى پروردگارشان کافرند» (وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ).
و یا این که با زبان، منکر نیستند اما عملشان آن چنان آلوده و ننگین است که نشان مى‏دهد آنها اعتقادى به معاد ندارند، چرا که اگر معتقد بودند نباید این چنین فاسد و مفسد باشند.

(آیه ۹)- عاقبت بدکاران!

از آنجا که تعبیر به «اجل مسمى» بیانگر این حقیقت است که به هر حال زندگى این جهان دوام و بقایى ندارد و این هشدارى است به همه دنیا پرستان، در این آیه مى‏فرماید: «آیا در زمین گردش نکردند تا بنگرند عاقبت کسانى که قبل از آنها بودند» به کجا کشیده شد (أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
«آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را (براى زراعت و آبادى) بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند» (کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها).
«و پیامبرانشان با دلایل آشکار به سراغشان آمدند» (وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ). اما آنها خیره‏سرى کردند، و در برابر حق تسلیم نشدند و کیفر خود را دیدند.
«خداوند هرگز به آنان ستم نکرد، آنها به خودشان ستم مى‏کردند»! (فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).

(آیه ۱۰)- این آیه آخرین مرحله کفر آنها را بیان کرده، مى‏گوید: «سپس سر انجام کسانى که اعمال بد انجام دادند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند، و (از آن بدتر) به استهزا و مسخره کردن آن بر خاستند» (ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ).
آرى! گناه و آلودگى همچون بیمارى خوره به جان انسان مى‏افتد، و روح ایمان را مى‏خورد و از بین مى‏برد، و کار به جایى مى‏رسد که سر از تکذیب آیات الهى در مى‏آورد و به مرحله‏اى مى‏رسد که دیگر هیچ وعظ و اندرز و انذارى مؤثر نیست و جز تازیانه عذاب دردناک الهى راهى باقى نمى‏ماند!

(آیه ۱۱)- سر نوشت مجرمان در قیامت

در آیات گذشته سخن از تکذیب کنندگانى به میان آمد که آیات خدا را به باد مسخره مى‏گرفتند، و در اینجا با بیان گوشه‏اى از مباحث معاد و سر نوشت مجرمان در قیامت بحثهایى را که پیش از این در باره معاد در آیات قبل گفته شد تکمیل مى‏کند.
نخست مى ‏فرماید: «خداوند آفرینش را آغاز نموده سپس اعاده مى‏کند، و بعد به سوى او بازگردانده مى‏شوید» (اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
در آیه یک استدلال کوتاه و پر معنى براى مسأله معاد بیان شده که در آیات دیگر قرآن نیز به عبارات دیگرى آمده است، و آن این که: «همان کسى که قدرت بر آفرینش نخستین داشت قدرت بر معاد هم دارد، و قانون عدالت و همچنین حکمت خداوند ایجاب مى‏کند که این آفرینش مجدد تحقق یابد».

(آیه ۱۲)- این آیه وضع مجرمان را چنین مجّسم مى‏ کند: «آن روز که قیامت بر پا مى‏شود مجرمان در نومیدى و غم و اندوه فرو مى‏روند» (وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ).
چرا که نه ایمان و عمل صالحى با خود به عرصه محشر آورده‏اند، نه یار و یاورى دارند و نه امکان بازگشت به دنیا و جبران گذشته وجود دارد.

(آیه ۱۳)- لذا در این آیه مى‏ افزاید: «آنها شفیعانى از معبودانشان ندارند» (وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکائِهِمْ شُفَعاءُ).
به همین جهت «نسبت به معبودهایى که آنها را شریک خدا قرار داده بودند کافر مى‏شوند» و از آنها تنفر و بیزارى مى‏جویند (وَ کانُوا بِشُرَکائِهِمْ کافِرِینَ).

(آیه ۱۴)- سپس به گروههاى مختلف مردم در آن روز اشاره کرده، مى‏گوید:
«روزى که قیامت بر پا مى‏شود مردم از هم جدا مى‏گردند» (وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ).

(آیه ۱۵)- «پس گروهى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها در باغى از بهشت متنعم و شاد و مسرور خواهند بود، آن چنان که آثار شادى در چهره‏هایشان هویدا مى‏گردد» (فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ).

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۴۹
هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۰۴ قرآن کریم)

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۰۴ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۰۴ قرآن کریم

(آیه ۶۴)- و براى این که اندیشه آنها را از افق زندگى محدود فراتر برد و جهان وسیعترى در برابر دید عقل آنها بگشاید در این آیه چگونگى زندگى دنیا را در مقایسه با زندگى جاویدان سراى دیگر در یک عبارت کوتاه و بسیار پر معنى چنین بیان مى‏کند: «این زندگى دنیا جز لهو و لعب چیزى نیست» جز سرگرمى و بازى مطلبى در آن یافت نمى‏شود (وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ).
«و سراى آخرت زندگى واقعى است اگر آنها مى‏دانستند» (وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).
بدیهى است قرآن هرگز نمى‏خواهد با این تعبیر ارزش مواهب الهى را در این جهان نفى کند، بلکه مى‏خواهد با یک مقایسه صریح و روشن ارزش این زندگى را در برابر آن زندگى مجسم سازد، علاوه بر این به انسان هشدار دهد که «اسیر» این مواهب نباشد، بلکه «امیر» بر آنها گردد، و هرگز ارزشهاى اصیل وجود خود را با آنها معاوضه نکند.

(آیه ۶۵)- در مرحله سوم به سراغ فطرت و سرشت انسانى و تجلى نور توحید در بحرانى‏ ترین حالات، در درون جان انسانها مى‏رود و ضمن مثال بسیار گویایى مى‏فرماید: «هنگامى که بر کشتى سوار مى‏شوند خدا را با اخلاص کامل مى‏خوانند (و غیر او از نظرشان محو مى‏شود) اما هنگامى که آنها را از طوفان و گرداب رهایى مى‏بخشد و به خشکى مى‏رساند باز مشرک مى‏شوند»! (فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ).
آرى! شداید و طوفانها زمینه‏ساز شکوفایى فطرت آدمى است، چرا که نور توحید در درون جان همه انسانها نهفته است. تعلیمات غلط و غفلت و غرور، مخصوصا به هنگام سلامت و وفور نعمت، پرده‏هایى بر آن مى‏افکند، اما طوفانهاى حوادث این پرده ‏ها را مى‏ درد و آن نقطه نورانى آشکار مى ‏شود.

(آیه ۶۶)- در این آیه بعد از ذکر این همه استدلالات بر توحید و خدا پرستى مخالفان را با تهدیدى شدید و کوبنده مواجه ساخته، مى‏گوید: «آنها آیات ما را انکار کنند (و نعمتهاى ما را نادیده بگیرند) و چند روزى از لذات زود گذر بهره ببرند، اما به زودى خواهند فهمید» که عاقبت کفر و شرک آنها به کجا خواهد رسید؟ و آنها را به چه سرنوشت شومى گرفتار خواهد ساخت؟ (لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ وَ لِیَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).

(آیه ۶۷)-شأن نزول: «گروهى از مشرکان گفتند: اى محمّد! اگر ما داخل در دین تو نمى‏شویم تنها به خاطر این است که مى‏ترسیم مردم ما را بربایند (و بسرعت نابود کنند) چون جمعیت ما کم است و جمعیت مشرکان عرب بسیارند، به محض این که به آنها خبر رسد که ما وارد دین تو شده‏ایم بسرعت ما را مى‏ربایند، و خوراک یک نفر از آنها هستیم! در اینجا آیه أَ وَ لَمْ یَرَوْا ... نازل شد و به آنها پاسخ گفت.»
تفسیر:در آیات گذشته نیز به این بهانه مشرکان به صورت دیگرى اشاره شده بود که ما مى‏ترسیم اگر اظهار ایمان کنیم و به دنبال آن هجرت نماییم زندگى ما مختل گردد که قرآن از طرق مختلف به آنها پاسخ گفت.
در این آیه قرآن از طریق دیگرى به آنها پاسخ داده، مى‏فرماید: «آیا ندیدند که ما (براى آنها حرم امنى) قرار دادیم» سر زمین پاک و مقدس مکّه (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً).
«در حالى که مردم را در اطراف آنان (در بیرون این حرم) مى‏ ربایند»؟
(وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ). همه جا غارت است و کشتار، اما این سر زمین همچنان امن و امان باقى مانده است.
«آیا (با این حال) به باطل ایمان مى‏آورند و نعمت خدا را کفران مى‏کنند»؟! (أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ).

(آیه ۶۸)- پس از ذکر این دلیل روشن در این آیه چنین نتیجه ‏گیرى و جمع ‏بندى مى ‏کند: «چه کسى ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ بسته یا حق را پس از آن که به سراغش آمده تکذیب نماید»؟ (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ).
ما دلایل آشکارى براى شما اقامه کردیم که جز «اللّه» شایسته پرستش نیست اما شما بر خدا دروغ مى‏بندید و شریکانى براى او مى‏تراشید.
شرک خمیر مایه همه مفاسد اجتماعى است و ستمهاى دیگر در واقع از آن سر چشمه مى‏گیرد، هوى پرستى، مقام پرستى، و دنیا پرستى هر کدام نوعى از شرک است.
ولى بدانید عاقبت شومى در انتظار مشرکان است «آیا جایگاه کافران در دوزخ نیست»؟ (أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ).

(آیه ۶۹)- این آیه که در عین حال آخرین آیه سوره عنکبوت است واقعیت مهمى را بیان مى‏کند که عصاره‏اى از تمام این سوره و هماهنگ با آغاز آن است.
مى‏فرماید: راه خدا گرچه مشکلات فراوان دارد، مشکل از نظر شناخت حق، مشکل از نظر وسوسه‏هاى شیاطین جن و انس، مشکل از نظر مخالفت دشمنان سر سخت و بى‏رحم، و مشکل از نظر لغزشهاى احتمالى اما در اینجا یک حقیقت است که به شما در برابر این مشکلات نیرو و اطمینان مى‏دهد و حمایت مى‏کند و آن این که: «آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند قطعا به راههاى خود هدایتشان خواهیم کرد، و خداوند با نیکوکاران است» (وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ).
تعبیر به «جهاد» تعبیر وسیع و مطلقى است و هر گونه جهاد و تلاشى را که در راه خدا و براى او و به منظور وصول به اهداف الهى صورت گیرد شامل مى‏شود، خواه در طریق کسب معرفت باشد، یا جهاد با نفس، یا مبارزه با دشمن یا صبر بر طاعت، یا شکیبایى در برابر وسوسه معصیت، یا در مسیر کمک به افراد مستضعف، و یا انجام هر کار نیک دیگر.
کسانى که در این راهها به هر شکل و هر صورت براى خدا مجاهده کنند مشمول حمایت و هدایت الهى هستند.
بنا بر این هر گونه شکست و ناکامى نصیب ما شود معلول یکى از دو چیز است: یا در جهاد کوتاهى کرده‏ایم، و یا اخلاص در کار ما نبوده است.

«پایان سوره عنکبوت»

سوره روم
محتواى سوره:

مطالب این سوره را در هفت بخش مى‏ توان خلاصه کرد:
۱- پیشگویى از پیروزى رومیان بر ایرانیان در جنگى که در آینده درگیر مى‏شد.
۲- گوشه‏اى از طرز فکر و چگونگى حالات افراد بى‏ایمان.
۳- بخش مهمى از آیات عظمت خداوند در آسمان و زمین و در وجود انسانها.
۴- سخن از توحید فطرى بعد از بیان دلائل آفاقى و انفسى.
۵- بازگشت به شرح و تبیین حالات افراد بى‏ایمان و گنهکار، و ظهور فساد در زمین بر اثر گناهان آنها.
۶- اشاره‏اى به مسأله مالکیت و حق ذى القربى و نکوهش از رباخوارى.
۷- بازگشت مجددى به دلائل توحید و نشانه‏هاى حق و مسائل مربوط به معاد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

(آیه ۱)-شأن نزول: آیات نخستین این سوره بدین سبب نازل شد که در آن هنگام که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در «مکّه» بود، و مؤمنان در اقلیت قرار داشتند، جنگى میان ایرانیان و رومیان در گرفت، و در این نبرد ایرانیان پیروز شدند.
مشرکان «مکّه» این را به فال نیک گرفتند و دلیل بر حقانیت شرک خود دانستند! آیات نخستین این سوره نازل شد و قاطعانه گفت: گرچه ایرانیان در این نبرد پیروز شدند اما چیزى نمى‏گذرد که از رومیان شکست خواهند خورد و حتى حدود زمان این پیشگویى را نیز بیان داشت.
این پیشگویى قاطع قرآن که از یک سو نشانه اعجاز این کتاب آسمانى و اتکا آورنده آن به علم بى‏پایان پروردگار به عالم غیب است، و از سوى دیگر نقطه مقابل تفأل مشرکان بود، مسلمانان را طورى دلگرم ساخت که حتى مى‏گویند: بعضى از آنان با مشرکان روى این مسأله شرطبندى مهمى کردند!- آن روز هنوز حکم تحریم این گونه شرط بندیها نازل نشده بود.
تفسیر:یک پیشگویى عجیب!

این سوره جزء ۲۹ سوره‏اى است که با حروف مقطعه آغاز مى‏شود «الف، لام، میم» (الم).
تنها چیزى که در اینجا جلب توجه مى‏کند این است که بر خلاف بسیارى از سوره‏هایى که با حروف مقطعه آغاز مى‏شود و پشت سر آن سخن از عظمت قرآن است در اینجا بحثى از عظمت قرآن نمى‏یابیم، بلکه سخن از شکست رومیان و پیروزى مجدد آنها در آینده است، ولى با دقت روشن مى‏شود که این بحث نیز بیان عظمت قرآن است، چرا که این خبر غیبى مربوط به آینده از نشانه‏هاى اعجاز و عظمت این کتاب آسمانى محسوب مى‏شود.

(آیه ۲)- بعد از ذکر حروف مقطعه مى‏فرماید: «رومیان مغلوب شدند» (غُلِبَتِ الرُّومُ).

(آیه ۳)- «و این شکست در سرزمین نزدیکى واقع شد» (فِی أَدْنَى الْأَرْضِ).
منظور از «ادنى الارض» (سرزمین نزدیک) سرزمین ایرانیان بوده است یعنى در محلى واقع شد که نزدیکترین نقطه میان ایران و روم بود.
سپس اضافه مى‏کند: «و آنها (رومیان) بعد از مغلوبیت به زودى غلبه خواهند کرد» (وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ).

(آیه ۴)- سپس حدود سالهاى آن را با این عبارت بیان مى‏کند: «در چند سال»! (فِی بِضْعِ سِنِینَ).
و اگر مى‏بینید خداوند از آینده خبر مى‏دهد، به خاطر آن است که «همه کارها از آن خداست چه قبل و چه بعد» از این شکست و پیروزى (لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ).
عبارت فوق مى‏خواهد این نکته را روشن سازد که قادر بالذّات و مالک على الاطلاق اوست و هر کس هر چیزى دارد از او دارد.
سپس مى‏افزاید: اگر امروز که رومیان شکست خوردند مشرکان خوشحال شدند «در آن روز مؤمنان (به خاطر پیروزى دیگرى) خوشحال خواهند شد»! (وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ).

(آیه ۵)- آرى! خوشحال مى‏ شوند «به سبب یارى خداوند» (بِنَصْرِ اللَّهِ).
خداوند «هر که را بخواهد یارى مى‏کند، و او صاحب قدرت و رحیم است»! (یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
مسلمانان در آن روز از جهات مختلفى خوشحال شدند:
از پیروزى اهل کتاب بر مجوسیان که صحنه‏اى از غلبه خدا پرستى بر شرک بود. از پیروزى معنوى به خاطر ظهور اعجاز قرآن. و از پیروزى مقارن آن که احتمالا «صلح حدیبیه» یا یکى دیگر از فتوحات مسلمین بود.


منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۲۳۰

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۰۳ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"

«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۰۳ قرآن کریم

(آیه ۵۳)- در این آیه به سومین بهانه جویی‌هاى آنها اشاره کرده، مى‏ گوید:
«آنها در مورد عذاب عجله مى‏ کنند و با سرعت آن را از تو مى‏طلبند» (وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ). آنها مى‏گویند اگر عذاب الهى حق است و دامن کفار را مى‏گیرد پس چرا به سراغ ما نمى‏آید؟! قرآن در پاسخ این سخن سه جواب مى‏دهد.
نخست مى‏ گوید: «اگر موعد مقررى تعیین نشده بود عذاب الهى فورا به سراغشان مى‏آمد» (وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجاءَهُمُ الْعَذابُ).
این زمان معین براى آن است که هدف اصلى یعنى بیدارى یا اتمام حجت بر آنها حاصل گردد.
دیگر این که آنها که این سخن را مى‏گویند چه اطمینانى دارند که هر لحظه عذاب الهى دامنشان را نگیرد؟ چرا که «این عذاب ناگهانى و بدون مقدمه، و در حالى که آنها نمى‏دانند و توجه ندارند به سراغشان مى‏آید» (وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
گرچه موعد عذاب در واقع معین و مقرر است ولى مصلحت این است که آنها از این آگاه نباشند و بدون مقدمه فرا رسد.

(آیه ۵۴)- بالاخره سومین پاسخ را قرآن در این بیان آیه کرده، مى‏گوید: «آنها در برابر تو در مورد عذاب عجله مى‏کنند در حالى که جهنم هم اکنون کافران را احاطه کرده است»! (یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ).
اگر عذاب دنیا تأخیر بیفتد عذاب آخرت صد در صد قطعى است آنچنان مسلم است که قرآن به صورت یک امر فعلى از آن یاد مى‏کند و مى‏گوید: «جهنم گویى هم اکنون آنها را احاطه کرده است»!

(آیه ۵۵)- سپس مى‏افزاید: «آن روز که عذاب الهى از بالاى سر و از پایین پا، آنها را فرا مى‏گیرد، و به آنها مى‏گوید: بچشید آنچه را که عمل مى‏کردید» روز سخت و دردناکى است (یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

(آیه ۵۶)-
شأن نزول:
این آیه در باره مؤمنانى نازل شده که در مکّه تحت فشار شدید کفار بودند، بطورى که توانایى بر اداى وظایف اسلامى خود نداشتند. به آنها دستور داده شد از آن سرزمین هجرت کنند.
تفسیر:
هجرتى باید کرد! از آنجا که در آیات گذشته سخن از موضعگیریهاى مختلف مشرکان در برابر اسلام و مسلمانان بود در اینجا به وضع خود مسلمانان پرداخته و مسؤولیت و وظیفه آنها را در برابر یکى از مشکلاتى که در ارتباط با کفار دارند یعنى مشکل اذیت و آزار و محدودیت و فشار آنها را بیان مى‏کند.
مى‏فرماید: «اى بندگان من که ایمان آورده‏اید (و هم اکنون براى انجام وظایف دینى خود تحت فشار دشمن هستید) سرزمین من وسیع است (به جاى دیگر هجرت کنید و) مرا بپرستید» (یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ)
. چرا که هدف آفرینش انسان بندگى خداست. هر گاه این هدف اساسى و نهایى زیر پا بماند راهى جز هجرت نیست.

(آیه ۵۷)- از آنجا که یکى از عذرهاى کسانى که در بلاد شرک مى‏ ماندند و حاضر به هجرت نبودند این بود که ما مى‏ترسیم از دیار خود بیرون برویم و خطر مرگ به وسیله دشمنان، یا گرسنگى، یا عوامل دیگر ما را تهدید کند به علاوه به فراق بستگان و خویشاوندان و فرزندان و شهر و دیار خود مبتلا شویم، قرآن در این آیه به عنوان یک پاسخ جامع به آنها مى‏گوید: سر انجام همه انسانها مى‏میرند، و «هر کسى مرگ را مى‏چشد، سپس به سوى ما باز گردانده مى‏شوید» (کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ).
گمان نکنید مرگ پایان همه چیز است، چرا که «همه شما به سوى ما باز مى‏گردید» به سوى پروردگار بزرگ، و به سوى نعمتهاى بى‏پایانش.

(آیه ۵۸)- این آیه به گوشه‏اى از پاداشهاى مؤمنان اشاره کرده، مى‏فرماید:
«و کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها را در غرفه‏هایى از بهشت جاى مى‏دهیم که نهرها از زیر آن جارى است» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
امتیاز دیگر غرفه‏هاى بهشتى این است که همچون منازل و قصرهاى این جهان نیست که هنوز انسان دمى در آن نیاسوده است بانگ «الرحیل» زده مى‏شود بلکه «آنها جاودانه در آن خواهند ماند» (خالِدِینَ فِیها).
و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «چه خوب است پاداش آنها که براى خدا عمل مى‏کنند» (نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ).

(آیه ۵۹)- این آیه مهمترین اوصاف مؤمنان عامل را به این صورت بیان مى‏کند: «آنها کسانى هستند که در برابر مشکلات صبر و استقامت به خرج مى‏دهند، و بر پروردگارشان توکل مى‏کنند» (الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).
از زن و فرزند و دوستان و بستگان و خانه و کاشانه خود جدا مى‏شوند و صبر مى‏کنند.
مرارتهاى غربت و سختیهاى آوارگى از وطن را مى‏چشند و شکیبا هستند.
و اگر درست بیندیشیم ریشه همه فضائل انسانى همین «صبر» و «توکل» است: صبر عامل استقامت در برابر موانع و مشکلات است، و توکل انگیزه حرکت در این راه پرنشیب و فراز.

(آیه ۶۰)- در این آیه در پاسخ کسانى که به زبان حال یا زبان قال مى‏گفتند:
اگر ما از شهر و دیار خود هجرت کنیم چه کسى به ما روزى مى‏دهد؟
مى‏گوید: غم روزى را نخورید و ننگ ذلت و اسارت را نپذیرید، روزى رسان خداست، نه تنها شما که «بسیارند جنبندگانى که حتى نمى‏توانند روزى خود را حمل کنند (و هرگز ذخیره غذایى در لانه خود ندارند، و هر روز نوروزى نو مى‏خواهند) اما خدا آنها را (گرسنه نمى‏گذارد و) روزى مى‏دهد، و همو شما را نیز روزى مى‏بخشد» (وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ).
در پایان آیه تأکید مى‏کند: «و او شنوا و داناست» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
سخن همه شما را مى‏شنود، و حتى زبان حال شما و همه جنبدگان را مى‏داند از نیازهاى همه به خوبى باخبر است و چیزى از دایره علم بى‏پایان او پنهان نیست.

(آیه ۶۱)- در دل خدا مى‏گویند و با زبان بت! در آیات گذشته روى سخن با مشرکانى بود که حقانیت اسلام را درک کرده بودند اما به خاطر ترس از قطع روزى خود حاضر به قبول ایمان و هجرت نبودند در اینجا روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله- و در واقع به همه مؤمنان- کرده دلائل توحید را از طریق «خلقت» و «ربوبیت» و «فطرت» بیان مى‏کند، و به آنها خاطرنشان مى‏سازد که سر نوشت آنها به دست خدایى است که در «آفاق» و «انفس» آثار او را مى‏یابند، نه به دست بتها که بتها هیچ نقشى در این میان ندارند.
نخست به مسأله خلقت آسمان و زمین اشاره کرده و از اعتقادات باطنى آنها کمک گرفته، مى‏گوید: «اگر از آنها سؤال کنى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده؟
و (چه کسى) خورشید و ماه را مسخر (فرمان خویش در طریق منافع بندگان کرده؟) همه یک زبان پاسخ مى‏گویند: اللّه» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ).
زیرا مسلم است نه بت پرستان و نه غیر آنها هیچ کس نمى‏گوید خالق زمین و آسمان و تسخیر کننده خورشید و ماه یک مشت سنگ و چوبى است که به دست انسان ساخته و پرداخته شده است.
در پایان آیه، بعد از ذکر این دلیل روشن مى‏گوید: «با این حال چگونه آنها (از عبادت خداوند خالق متعال به عبادت یک مشت بتهاى سنگى و چوبى) بازگردانده مى‏شوند»؟ (فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ). گویى قدرت بر تصمیم‏گیرى ندارند و بى‏اراده به سوى بت پرستى کشیده مى‏شوند!

(آیه ۶۲)- سپس براى تأکید همین معنى که هم خالق اوست و هم رازق اوست، اضافه مى‏کند: «خداوند روزى را براى هر کس از بندگانش بخواهد گسترده مى‏کند و (براى هر کس بخواهد) محدود و تنگ مى‏سازد» (اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ).
و اگر چنین تصور کنند که خدا قدرت دارد، ولى از حال آنها آگاه نیست این اشتباه بزرگى است، چرا که «خداوند به همه چیز داناست» (إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
مگر ممکن است کسى خالق و مدبر باشد و لحظه به لحظه فیض او به موجودات برسد و در عین حال از وضع آنها آگاه نباشد؟ این قابل تصور نیست.

(آیه ۶۳)- در مرحله دوم سخن از «توحید ربوبى» و نزول سر چشمه اصلى ارزاق از ناحیه خداست، مى‏فرماید: «اگر از آنها سؤال کنى چه کسى از آسمان آبى نازل کرد پس زمین را بعد از مردن به وسیله آن زنده کرد همه یک زبان مى‏گویند: اللّه»! (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ).
این اعتقاد باطنى بت پرستان است که حتى از اظهار آن با زبان ابا نداشتند، زیرا آنها هم «خالق» را خدا مى‏دانستند و هم «ربّ و مدبر جهان» را.
بعد مى‏افزاید: «بگو: حمد و ستایش مخصوص خداست» (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ).
حمد و سپاس براى کسى است که همه نعمتها از ناحیه اوست.
و از آنجا که گفتگوهاى مشرکان از یکسو، و گفتارها و اعمالشان از سوى دیگر با هم تناقض داشت، در پایان آیه مى‏افزاید: «بلکه بیشترشان درک نمى‏کنند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ).
و گر نه انسان عاقل فهمیده چگونه ممکن است خالق و رازق و مدبر جهان را خدا بداند، و در برابر بتها که هیچ تأثیرى در سرنوشت آنان ندارند سجده کند.

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۳۲

هرصبح وشام با قرآن (تلاوت تصویری،ترجمه صوتی_نمایشی و برگزیده تفسیر صفحه ۴۰۲ قرآن کریم)

تلاوت تصویری

دریافت با کیفیت ۱۰۸۰p


ترجمه صوتی نمایشی

"برگرفته از نرم افزار فاخر طنین وحی تولید مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان"


«دریافت نرم افزار طنین وحی»


تفسیر مختصر آیات صفحه ۴۰۲ قرآن کریم

(آیه ۴۶)- براى بحث بهترین روش را بر گزینید: در آیات گذشته بیشتر سخن از نحوه بر خورد با «بت پرستان» لجوج و جاهل بود که به مقتضاى حال با منطقى تند، با آنها سخن مى‏گفت، و در اینجا سخن از مجادله با «اهل کتاب» است که باید به صورت ملایمتر باشد.
نخست مى‏فرماید: «با اهل کتاب جز به روشى که از همه بهتر است مجادله نکنید» (وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ).
منظور در اینجا بحث و گفتگوهاى منطقى است، یعنى الفاظ شما مؤدّبانه، لحن سخن دوستانه، محتواى آن مستدل، آهنگ صدا خالى از فریاد و جنجال و هر گونه خشونت و هتک احترام، همه باید در همین شیوه و روش انجام گیرد.
البته همین اصل کلى در بحث و مجادله اسلامى در مواردى ممکن است حمل بر ضعف و زبونى شود، و یا طرف مقابل آنچنان مست و مغرور باشد که این طرز بر خورد انسانى، بر جرأت و جسارتش بیفزاید لذا در دنباله آیه به صورت یک استثنا مى‏فرماید: «مگر کسانى از آنها که مرتکب ظلم و ستم شدند» (إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ).
همانها که بر خود و دیگران ظلم کردند و بسیارى از آیات الهى را کتمان نمودند تا مردم به اوصاف پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله آشنا نشوند.
و در آخر آیه یکى از مصداقهاى روشن «مجادله به احسن» را که مى‏تواند الگوى زنده‏اى براى این بحث باشد به میان آورده، مى‏فرماید: «بگویید ما به تمام آنچه از سوى خدا بر ما و شما نازل شده است ایمان داریم، معبود ما و شما یکى است، و در برابر او تسلیم هستیم» (وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).

(آیه ۴۷)- این آیه به عنوان تأکید بر اصول چهارگانه‏اى که در آیه قبل آمد، مى‏فرماید: «و این گونه کتاب [قرآن‏] را بر تو نازل کردیم» (وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ).
آرى! این قرآن بر اساس وحدت معبود، وحدت دعوت همه پیامبران راستین تسلیم بى‏قید و شرط در برابر فرمان حق، و مجادله با بهترین شیوه‏ها نازل شده.
سپس مى‏افزاید: «کسانى که کتاب (آسمانى) به آنها داده‏ایم (و به راستى به آن پایبند و معتقدند) به این کتاب ایمان مى‏آورند» (فَالَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ).
چرا که هم نشانه‏هاى آن را در کتب خود یافته‏اند، و هم محتوایش را از نظر اصول کلى هماهنگ با محتواى کتب خود مى‏بینند.
بعد مى‏افزاید: «و گروهى از اینها (از اهل مکه و مشرکان عرب) نیز به آن ایمان مى‏آورند» (وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ).
و در پایان در مورد کافران هر دو گروه مى‏گوید: «آیات ما را جز کافران انکار نمى‏کنند» (وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الْکافِرُونَ).
آنها به خاطر لجاجت و تعصب و تقلید کور کورانه از نیاکان، و یا براى حفظ منافع نامشروع زود گذر به انکار بر مى‏خیزند.

(آیه ۴۸)- سپس به یکى دیگر از نشانه‏هاى روشن حقانیت دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که تأکیدى است بر محتواى آیه گذشته اشاره کرده، مى‏گوید: «تو هرگز پیش از این کتابى را نمى‏خواندى، و با دست خود چیزى نمى‏نوشتى مبادا دشمنانى که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند شک و تردید کنند» و بگویند آنچه را او آورده نتیجه مطالعه کتب پیشین و نسخه بردارى از آنهاست (وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ).
تو هرگز به مکتب نرفتى و خط ننوشتى، اما با اشاره وحى الهى، مسأله آموز صد مدرّس شدى!

(آیه ۴۹)- در این آیه نشانه‏هاى دیگرى براى حقانیت قرآن بیان کرده، مى‏گوید: «این کتاب آسمانى مجموعه‏اى است از آیات بینات که در سینه‏هاى صاحبان علم قرار مى‏گیرد» (بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ).
تعبیر به «آیاتٌ بَیِّناتٌ» بیانگر این واقعیت است که نشانه‏هاى حقانیت قرآن در خود آن به چشم مى‏خورد و در پیشانى آیات مى‏درخشد.
از این گذشته، طرفداران این آیات و طالبان و دلدادگان آن، کسانى هستند که بهره‏اى از علم و آگاهى دارند، هر چند دستشان تهى و پایشان برهنه است.
در پایان آیه اضافه مى‏کند: «و آیات ما را جز ستمگران (از روى عناد) انکار نمى‏کنند» (وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ).
چرا که نشانه‏هاى آن روشن است و در کتب پیشین نیز آمده است.

(آیه ۵۰)- آیا معجزه قرآن کافى نیست؟! کسانى که بر اثر لجاجت و اصرار در باطل، حاضر نبودند به هیچ قیمتى در برابر بیان مستدل و منطقى قرآن تسلیم شوند. دست به بهانه جویى تازه‏اى زدند. چنانکه قرآن در این آیه مى‏گوید: آنها از روى سخریه و استهزا «گفتند: چرا معجزاتى (همچون معجزات موسى و عیسى) از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است»؟ (وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ).
چرا او عصاى موسى و ید بیضا و دم مسیحا ندارد؟
قرآن براى پاسخگویى به این بهانه جویان لجوج، از دو راه وارد مى‏شود.
نخست مى‏گوید: به آنها «بگو: (معجزه کار من نیست که با تمایلات شما انجام گیرد) معجزات همه نزد خداست» (قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ).
او مى‏داند چه معجزه‏اى در چه زمانى و براى چه اقوامى متناسب است.
و بگو: «من فقط انذار کننده و بیم دهنده آشکارم» (وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ).

(آیه ۵۱)- پاسخ دیگر این که: «آیا همین اندازه براى آنها کافى نیست که ما این کتاب آسمانى را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت مى‏شود» (أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ).
آنها تقاضاى معجزات جسمانى مى‏کنند، در حالى که قرآن برترین معجزه معنوى است. معجزه‏اى جاویدان، که شب و روز آیاتش بر آنها خوانده مى‏شود.
و در پایان آیه براى تأکید و توضیح بیشتر مى‏گوید: «در این کتاب آسمانى هم رحمت بزرگى نهفته است و هم تذکر گویایى، براى کسانى که ایمان مى‏آورند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْرى‏ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
آرى! قرآن هم رحمت است و هم وسیله یادآورى، اما براى گروه با ایمان براى آنها که درهاى قلب خود را به روى حقیقت گشوده‏اند.

(آیه ۵۲)- و از آنجا که هر مدعى نیاز به شاهد و گواه دارد در این آیه مى‏فرماید: «بگو: همین بس که خدا میان من و شما گواه است» (قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً).
بدیهى است هر قدر آگاهى شاهد و گواه بیشتر باشد ارزش شهادت او بیشتر است، لذا در جمله بعد اضافه مى‏کند: خدایى گواه من است که تمام «آنچه را در آسمانها و زمین است مى‏داند» (یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
ممکن است این گواهى، گواهى عملى باشد زیرا وقتى خداوند معجزه بزرگى همچون قرآن را در اختیار پیامبرش قرار مى‏دهد سند حقانیت او را امضا کرده است.
علاوه بر گواهى عملى فوق، در آیات متعددى از قرآن مجید گواهى قولى نیز داده شده.
و نیز ممکن است منظور گواهى و شهادت خداوند باشد در کتب آسمانى پیشین که علماى اهل کتاب به خوبى از آن آگاهى داشتند.
در پایان آیه به عنوان یک هشدار و تهدید مى‏فرماید: «و کسانى که به باطل ایمان آوردند و به اللّه کافر شدند زیانکاران واقعى هستند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
چه خسرانى از این بالاتر که انسان تمام سرمایه‏هاى وجود خود را در برابر هیچ از دست بدهد آنگونه که مشرکان دادند!

منبع: برگزیده تفسیر نمونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
تعداد بازدید : ۱۱۸۰